افق روشن
www.ofros.com

قسمت دوم پاسخ به مقاله شبح رهبران، کارگران بی سر

شبح پیشروان، کارگران بی سر - یک مقاله با دو تیتر - قسمت اول

جعفر عظیم زاده                                                                                                     شنبه ٢ خرداد ۱۳۹۴ - ۲۳ مه ۲۰۱۵

شبح رهبران و اعتراضات جان سخت و روز افزون کارگری

بر بالای سر بورژوازی ایران (قسمت دوم پاسخ به مقاله شبح رهبران، کارگران بی سر)

نتیجه گیری مقاله ی "شبح پیشروان - کارگران بی سر" از گستردگی اعتراضات پر دوام و جان سخت کارگری به مثابه "کم مایگی و ناتوانی کارگران از پیشبرد مبارزه طبقاتی" و بزرگ نمائی مراسم خانه کارگر در اول ماه مه و بدتر از آن، کشیدن چنین مراسم متقلبانه ای به رخ کارگران پیشرو، خود کم مایه ترین و ضد کارگری ترین نتیجه ای است که از مبارزات رو به گسترش کارگران میتوان گرفت. اگر به چنین تبیینی، ایجاد فضای امنیتی حول یک تشکل کارگری و تئوری بافی جهت تمکین به وضعیت موجود را نیز اضافه کنیم آنوقت جایگاه و نکته حرکت مقاله ی "شبح پیشروان - کارگران بی سر" پیشاپیش روشن است. سخت است که چنین مقاله ای را بحثی کارگری برای پیشبرد مبارزات کارگری و ارتقا آنها ارزیابی کرد. اما من چشمم را به این شق مسئله می بندم و با گفتن این ضرب المثل که: انشاء الله گربه است!؟ نوشتارم را پی می گیرم.
جنبش کارگری یک جنبش عظیم اجتماعی و مدار هر گونه تحول بنیادین در زندگی بشر امروز است. این جنبش یک جنبش ذهنی و حکم گرایانه نیست و نقطه شروع آن کشمکش کارگران با مناسبات اقتصادی حاکم بر سیستم سرمایه داری است.
کارگر بیش و قبل از اینکه یک آرمان و یا آنگونه که برخی، این طبقه عظیم اجتماعی را به شکل معنوی گونه ای ناجی بشریت می پندارند، یک جایگاه در شیوه تولید سرمایه داری است. همه چیز از اینجا شروع میشود. مناسبات اقتصادی، فرهنگی، اجتماعی، سیاسی، حقوقی، دولت، خانواده و هزار و یک مسئله دیگر و کشمکشهای ناشی از این مناسبات ریشه در اینجا دارد: شیوه تولید سرمایه داری و جایگاه انسانها در آن. به همین دلیل نیز مبارزات کارگران و نتیجه ی غائی آن، آرمانی ذهنی گرایانه و همچون مذاهب از پیش مدون شده نیست، بلکه ما حصل یک کشمکش بر بطن جایگاه طبقه کارگر در شیوه تولید سرمایه داری است. کشمکشی که یک سر آن، سازش و مصلحت گرائی گاه و بیگاه کارگران برای حفظ وضع موجودشان است و کمی آنطرف تر، سر دیگر آن شکایت و طومار نویسی تا نخوردن غذای کارخانه و اعتصاب و تجمع در محل کار و خیابان، تا تشکل یابی و شورشهای محلی و سراسری و...، و وقایع تاریخ سازی همچون کمون پاریس و انقلاب اکتبر است.
اما برای فردی همچون غلامحسین حسینی مسئله وارونه است. وی کارگر را یک آرمان و نه یک جایگاه در مناسبات تولیدی سرمایه داری و کشمکشهای بر آمده از آن میداند. به همین دلیل نیز هست که ایشان، همچون کسانیکه به صرف وجود اعتراضات گسترده کارگری "تحولات سوسیالیستی" را در فردای ایران حتمی میدانند،(به فرموده ایشان) خود از آنطرف جوی در آب میافتاد و در نقطه مقابل آنها، از سر ندیدن رگه های سوسیالیستی و آرمانگرایانه در لحظه لحظه ی مبارزات کارگران، دست به نفی، تخطئه و تحقیر این مبارزات می زند، تصور ذهنی گرایانه ای از مبارزه طبقاتی دارد و وجود اعتراضات روزمره و گسترده کارگری را از آنجا که در این مقطع از کشمکش طبقاتی موفق به تحمیل خواستهایش بر بورژوازی نشده است و مهمتر از آن به زعم ایشان هنوز با آرمانی بزرگ پیوند نخورده است، عقب گرد و باعث و بانی فقر و فلاکت می انگارد.
اگر آن یکی، از سر ذهنی گری، به صرف وجود اعتراضات گسترده کارگری، تحقق سوسیالیسم را حتمی میداند، این دیگری (منتقدش آقای غلامحسین حسینی) غرق در دنیای ذهنی و نگاه معنوی گونه به کارگران و مبارزات شان، به دنبال کشف آرمانهای ذهنی اش در این اعتراضات میگردد و چون موفق به کشف و مشاهده ی داده های ذهنی خود در آنها نمی شود در صدد انکار اعتراضات کارگری به مثابه "روندی در پیشبرد و انکشاف مبارزه طبقاتی" بر میاید. روشنفکر مایوسی که ناتوان از تحمیل داده های ذهنی اش به طبقه کارگر بر افروخته میشود، سقوط میکند و دو دستی بر سر اعتراضات گسترده و جان سخت و پر نفس کارگری می کوبد، با انگاشتن تشکل کارگری به مثابه تشکلی آرمانی، اتحادیه آزاد کارگران ایران را تشکلی برای کسب قدرت سیاسی فرض میگیرد و ناچار به نهیب زدن بر آن میشود، بطور رندانه ای با انداختن مسئولیت پارچه نوشته ای بر علیه کارگران افغانی در مراسم خانه کارگر بر دوش کارگران ساختمانی ایران دست به تطهیر این نهاد ضد کارگری می زند، بدون ذره ای اشاره (حتی به عنوان مشکلی حاشیه ای) به بگیر و ببند فعالین کارگری در آستانه اول ماه مه و ایجاد فضای امنیتی (آنهم از نوع ایران اش) که هر ساله جریان دارد، دست به تحقیر تجمعات کارگری به مناسبت اول مه در مکانهایی همچون دره ویسه و پارک جهان نما می زند، تجمع و قرائت قطعنامه ی تشکلها و نهادهای مستقل کارگری را در مقابل یکی از نهادهای اصلی قدرت و حکومت که برای اولین بار در طول بیش از سی سال گذشته رخ داد سانسور می کند، دست به بزرگ نمائی مراسم خانه کارگر میزند، برگزاری زبونانه مراسم اول مه در حاشیه نماز جمعه تهران را تظاهرات روز کارگر و گرفتن عرصه خیابان و راهپیمائی توسط این لانه فساد جا می زند و دست آخر، اقدام به امنیتی کردن فضا حول یک تشکل کارگری میکند و به شکل احمقانه ای با دست کم گرفتن شعور ما کارگران اسم این کار را "نقد" میگذارد.
اما مقاله ی "شبح رهبران – کارگران بی سر"، صرفا به بزرگ نمائی، تطهیر و جار زدن گرفتن عرصه خیابانها! توسط خانه کارگر از سوئی و تخطئه ی اعتراضات پر نفس و روز افزون کارگران از سوی دیگر ختم نمیشود. بلکه این مقاله با چنین رویکردی، بدنبال بستر سازی برای تئوری بافی جهت به تمکین واداشتن کارگران و جنبش کارگری ایران به وضعیت موجود است. این مقاله نعل به نعل از خلاء های موجود در جنبش کارگری صحبت به میان می آورد و با به رخ کشیدن این واقعیات که بطور عینی بخشی از واقعیت وجودی این جنبش در مقطع کنونی است، تلاش میکند تخطئه ی اعتراضات کارگری و تمکین به وضعیت موجود را تئوریزه کند. جنگی تمام عیار بر علیه حق خواهی کارگران از طریق تئوری بافی های عوام پسندانه.
وی میگوید: اعتراضات و مبارزات کنونی کارگران هرچند که گسترده و بی سابقه است و هر چند که این اعتراضات عصیان بر علیه وضعیت موجود است اما جنبه اثباتی، تحققی و آرمانی آن خالی از یک طرح، الگو و مدل نظامند جایگزین برای یک تحول سراسری، برپائی جامعه انسانی و سوسیالیستی است و ادامه میدهد: ریشه چنین وضعیتی در جنبش کارگری در نحوه عمل پیشروان و نظریه پردازان بی عمل است ...، جامعه ایران تحت حاکمیت و سیاستهای نظام کنونی یک تحول و دگرگونی عمیقی را در پیش دارد، اما اعتراضات و اعتصابات کنونی از نظر کیفی به جهت اینکه خودبخودی است و فاقد هدف، افق و برنامه و تشکیلات سراسری است قابلیت پایان دادن به وضعیت کنونی و گذار به یک جامعه آزاد و انسانی را ندارد. و نتیجه میگیرد: "سطح مبارزات کنونی به جهت فقدان تشکل ارتباط سراسری و پیوند با آرمان آن، چیزی جز عقب گرد، تمکین و تحمیل فقر و فلاکت را در بر ندارد البته در صورت وجود قدرت طبقاتی سازماندهی شده کارگران، بورژوازی آنقدر عقل داشت که برای حفظ خود و جلوگیری از خیزش کارگران، تعادلی در زندگی کارگران و دستمزد آنان بوجود آورد".
بالاخره ما نفهمیدیم ایراد از جنبش کارگری ایران و نحوه عمل پیشروان و نظریه پردازان بی عمل است (به زعم ایشان) یا مشکل، هنرنمائی جادو گونه ی بورژوازی است که بالاخره شما دست به هر کاری هم بزنید و از قدرت سازماندهی طبقاتی نیز برخوردار شوید باز هم این بورژوازی، همچون گربه ای، به هر شکلی که به هوا پرتابش بکنید نهایتا بر روی پاهایش فرود میاید. این همه باور به عقل و قدرت بورژوازی از کجا می آید؟ چه باور شگفت انگیزی به ایجاد تعادل بین زندگی و مزد در نظام سرمایه داری!
بگذارید کمی دقیق تر شویم و به صرف استدلال عقلانی و مطابق با درک فکری مان، دست رد بر سینه مباحث آقای حسینی نزنیم و از فردا صبح در صدد عملی کردن توصیه های ایشان بر بیائیم. از اینرو:
از فردا صبح دیگر نباید تجمعاتی مشابه ۹۱۰ تجمع سی، چهل و پنجاه نفره در سال ۹۳ که یکی از مسئولین استانداری تهران* خبر آنرا اعلام کرده است (سه فقره اش مربوط به اتحادیه آزاد بوده است!) برگزار بشود، کارگر در سطح کنونی دیگر نباید دست به اعتراض و اعتصاب بزند چرا که نتیجه ی همه اینها چیزی جز عقب گرد، تمکین و تحمیل فقر و فلاکت را در بر ندارد. به همین دلیل و برای جلوگیری از این عقب گرد و تحمیل فقر و فلاکت باید رفت و قبل از اینهمه داد و فریاد بر سر زندگی و معیشت، ابتدا پوست اندازی کرد، از تشکل ارتباط سراسری، پیوند با آرمان و قدرت سازماندهی طبقاتی برخوردار شد و سپس به میدان آمد. البته که باید فرقه گرائی و این چیزها را هم کنار گذاشت. (بماند که من متوجه نیستم که توصیه های آقای حسینی را باید در خلوت گاه مان با چله نشینی عملی بکنیم یا در دل همین اعتراضات کارگری که از بد روزگار مشخصه های مورد نظر آقای حسینی را ندارند و به زعم ایشان باعث عقبگرد و فقر و فلاکت است)
اما در عمل و بر اساس رهنمودهای مقاله ی "شبح پیشروان، کارگران بی سر"، تازه اگر کارگران بروند (خلوت گاه شان یا جای دیگری، من نمیدانم) و از تشکل ارتباط سراسری، پیوند با آرمان و قدرت سازماندهی طبقاتی نیز برخوردار بشوند باز هم به جز اندکی افزایش در مزدشان، اتفاق خاص دیگری نخواهد افتاد چرا که بورژوازی عقل دارد و برای حفظ خود و جلوگیری از خیزش کارگران، تعادلی در زندگی و دستمزدشان بوجود خواهد آورد!
و البته که بر اساس تئوری بافی های عوام پسندانه آقای حسینی، همان بهتر که کارگران، نه دست به اعتراض بزنند و نه بدنبال تشکل ارتباط سراسری، پیوند با آرمان و قدرت سازماندهی طبقاتی باشند چرا که طبق فرموده ی ایشان، در حالی که در صورت وجود تشکل ارتباط سراسری، پیوند با آرمان و داشتن قدرت سازمانیابی طبقاتی، بورژوازی آنقدر عقل دارد که برای حفظ خودش و جلوگیری از وقوع اتفاقی خاص با مختصری افزایش مزد تعادلی بین زندگی و دستمزد کارگران ایجاد کند، پس لابد این بورژوازی که اینقدر عاقل هست عقل اش به اینجا نیز می رسد که بعدا همین اندک افزایش مزد را هم از کارگران پس بگیرد!؟
پس کارگران، شبح پیشروان و کارگران بی سر: طبق فرموده! اعتراضات در سطح کنونی را چون نتیجه اش عقبگرد و تحمیل فقر و فلاکت است متوقف کنید و دنبال تشکل ارتباط سراسری، پیوند با آرمان و قدرت سازماندهی طبقاتی نیز نباشید!؟ چرا که در صورت برخورداری شما کارگران از تشکل ارتباط سراسری، پیوند با آرمان و قدرت سازماندهی طبقاتی، بورژوازی عقل دارد و برای حفظ خودش بین مزد و زندگی تعادل ایجاد خواهد کرد و چنین موجود عاقلی، معلوم است که اینقدر نیز عقل دارد که هر چیزی را که به شما کارگران داده است پس بگیرد. پس شما نیز آنقدر عقل داشته باشید که بروید و سر جای تان بنشینید، اعتراض نکنید، دنبال سازماندهی طبقاتی هم نباشید و هر چقدر که جلوی تان انداختند، بگیرید و بسازید و بمیرید و خدایتان را هم شکر کنید.
اما در پایان این نوشتار نمی شود چیزی را اعتراف نکرد:

شبح رهبران و اعتراضات پر نفس و جان سخت و روز افزون کارگری، بورژوازی ایران را به چنان درجه ای از سرگیجگی گرفتار کرده است که این بورژوازی "عاقل!"، متوجه نیست که دنیا، دنیای عصر انفجار اطلاعات و نسلی از کارگرانی است که به راحتی تحمیق نمی شوند، ساده انگارانه گوش به موعظه گران بورژوازی نمی سپرند، توقع بالایی از زندگی دارند و عقل شان به خیلی چیزها میرسد.

جعفر عظیم زاده دوم خرداد ماه ۱۳۹۴


* خبرگزاری تسنیم: مدیرکل سیاسی استانداری تهران گفت: ۹۱۰ تجمع صنفی غیرقانونی سال گذشته در استان تهران برگزار شده است که عمدتاً نیز در جمع‌های ۳۰، ۴۰ و ۵۰ نفره برگزار شده است.
http://mobile.tasnimnews.com/fa/%D8%AE%D8%A8%D8%B1/1394/01/27/712829

**************

شبح پیشروان، کارگران بی سر - یک مقاله با دو تیتر - قسمت اول

پنجشنبه ٢۴ اردیبهشت ۱۳۹۴ - ۱۴ مه ۲۰۱۵

چندی پیش مقاله ای با نام مستعار آقای غلامحسین حسینی تحت عنوان "شبح پیشروان، کارگران بی سر"، در سایت سازمان راه کارگر(کمیته مرکزی) منتشر شده بود. پس از چند روز از آنجا که این مقاله به جز سایت "سازمان راه کارگر(کمیته مرکزی)" مورد توجه سایتهای دیگر قرار نگرفت، این بار تحت عنوان "نظریه پردازان بی عمل، کارگران بی سر"، باز انتشار پیدا کرد! و با اصلاحاتی در برخی سایتهای دیگر نیز منتشر شد.
من کسی را که پشت این اسم مستعار قرار دارد می شناسم، البته هیچ آدرسی از ایشان ندارم. وی پس از آزادی من از زندان در سال گذشته، یکبار منزلم آمد و ضمن تعریف و تمجید از فعالیتهای اتحادیه، از من خواست برای اینکه اتحادیه با جریانی تداعی نشود دست به انتشار مقاله ای با مضمون خط کشی با برخی از جریانات سیاسی بزنم!؟ بماند که من خواست وی را بر آورده نکردم.
اخیرا در روز اول ماه مه در جای دیگری این آدم را دیدم. با جمعی از دوستان مشغول بحث بود که من نیز در گوشه ای نشستم و دیدگاهم را راجع به بحث مورد نظر ابراز داشتم که به یک مرتبه ایشان با طعنه و تحقیر فرمودند: راستی یک کمی هم راجع به آن بابا بگو که می گفت با دو نفر هم میشود قدرت را گرفت!؟ از آنجا که یکی از دوستان زمینه شادی مختصری! را فراهم کرده بود(البته این آدم در شادی شرکت نکرده بود)، خوب تا حدودی طبیعی بود که من با شانتاژ و تحقیری که از سوی وی بر علیه ام صورت گرفت و همچنین ذهنیت و سابقه ای که از دیدارم با وی در منزلم داشتم کمی از کوره در بروم و بگویم: کمی شرف و انصاف داشته باش، اینقدر زبون نباش. من دارم بحثی را میکنم و شما میتوانید بحث مرا به اعتبار بحث خودم نقد کنید و...،
من آدم ساده ای نیستم، اما ایشان در انجام مقصودش مصمم تر از این حرفها بود و پس از ناکام ماندنش در منزلم، این بار دست بکار دیگری شد و با شانتاژ و تحقیر بحث من در آن جمع، بهانه ای را فراهم کرد تا بتواند، هم رو به بیرون دست به سیاه نمائی بزند و هم مرا در شرایط سخت و پیچیده امنیتی حاکم بر کشور بطور علنی و آشکاری مبلغ یکی از شخصیتهای مشهور سرنگونی طلب (در قید حیات نیست) معرفی کند. (مقاله فریده جعفری: ضرورت ارزیابی معیارها، و شناخت محتوای تشکل ها و محافل، در مبارزات طبقاتی)
شاید ایشان و یا همکارش (فریده جعفری - البته اگر آدم واقعی به این نام وجود داشته باشد) با انتشار مقاله فوق و در ادامه با انتشار مقاله "شبح پیشروان، کارگران بی سر"(و سپس: نظریه پردازان بی عمل، کارگران بی سر) انتظار داشته باشند که من بدلیل قرار گرفتن در زیر شش سال حکم و ترس از فضای امنیتی که آنها با انتساب اینجانب به جریانات سیاسی ایجاد میکنند، تحت فشار خرد کننده دفاع یا تبری جستن از این جریانات قرار بگیرم، دست به عصا بشوم، سرم را در برابر اینگونه اقدامات پلیسی قایم بکنم و مهم تر از من، تحت تاثیر اینگونه فضا سازیهای امنیتی، عرصه بر فعالیتهای اتحادیه آزاد کارگران ایران تنگ بشود. اما لابد ایشان خبر دارند که من در سال ٨٨ نظرم را باره اینگونه مسائل به مامورین امنیتی گفته ام و نوشته ام(سماجت زیادی که راه به جائی نمی برد). چکیده این نظر به شرح زیر است:
از نظر ما در اتحادیه آزاد کارگران ایران و در عالم واقع، تشکل کارگری و حزب سیاسی دو سطح کیفی متفاوت از سازمانیابی طبقه کارگر است. تشکل کارگری، حزب سیاسی طبقه کارگر نیست و به همین دلیل روشن و زمینی، تشکل کارگری نه بر سر کسب قدرت سیاسی، بلکه برای بهبود شرایط زیست و کار طبقه کارگر شکل میگیرد و فعالیت میکند. به این معنا، ما در اتحادیه آزاد کارگران ایران، مدار فعالیت یک تشکل کارگری را فعالیت سیاسی نمی دانیم و بر این مبنا، هم من و هم دیگر اعضای اتحادیه، فعالیت سیاسی (بر اساس تعریف رایج) نمی کنیم.(هر چند که حق ما کارگران و عموم مردم ایران است). لذا از آنجا که نوشتن بر "له یا علیه" احزاب سیاسی، فی نفسه یک فعالیت سیاسی است، ما چه با فشار امنیتی و چه با فضا سازیهای امنیتی بر علیه مان، وارد چنین حوزه ای نمی شویم، تحت تاثیر اینگونه فضاسازیها ذره ای مرعوب نمی گردیم و از این منظر فضا را بر فعالیتهای خود تنگ نمی کنیم.

موخره:
آقای غلامحسین حسینی در یک مقاله با دو تیتر و دوبار انتشار، با یک تیر دو نشان زده است. ١- انتساب من و اتحادیه به یک جریان سیاسی که در عالم واقع معنایی جز ایجاد فضای امنیتی حول ما و تنگ تر کردن عرصه بر فعالیتهای اتحادیه آزاد کارگران ایران ندارد. ٢- تلاش برای تحقیر جنبش کارگری ایران و نا امید کردن بخش آگاه و سازمانده طبقه کارگر با اراجیفی عوام پسندانه از نظر من پاسخ به قسمت دوم مباحث ایشان بسیار مهم تر است چرا که به کل اوضاع طبقه کارگر در ایران و موقعیت چپ در سرتاسر جهان برمیگردد، به همین دلیل اظهار نظر در باره آنرا را به فرصت فراخ تری موکول می کنم.(بزودی)

جعفر عظیم زاده - ٢۴ اردیبهشت ماه ١٣٩۴

مطالب مرتبط


مقاله «نظریه پردازان بی عمل کارگران بی سر» و نقد به سبک آقای عظیم زاده     غلامحسین حسینی
شبح پیشروان، کارگران بی سر - یک مقاله با دو تیتر - قسمت اول    جعفر عظیم زاده
نظریه پردازان بی عمل، کارگران بی سر    غلامحسین حسینی