در مصاحبه پیش رو، آنتا دائمی به تفصیل به وضعیت استثمار زنان در زندان های جمهوری اسلامی می پردازد و با تکیه بر تجارب خود بالاخص در زندان قرچک و لکان به پرسش های کلکتیو٩٨ پاسخ می دهد.
آتنا دائمی اولین بار در سال ۱۳۹۳ بازداشت شد که پس از تحمل ۱۶ ماه حبس، با قید وثیقه آزاد شد تا زمانی که دادگاه تجدیدنظر او انجام شود، دادگاهی که در طی آن حکم ۱۶ سال زندان برای او صادر شد و در نهایت این حکم به هفت سال کاهش یافت که پنج سال از آن به عنوان محکومیت قطعی اجرایی بود. در ۱۳۹۵ و بعد از نه ماه که بخاطر دادگاه تجدیدنظر بیرون زندان بود، او دوباره برای اجرایی شدن حکم ۵ سالش (که ۱۶ ماه آن را قبلا سپری کرده بود) بازداشت شد. او در سال ۱۳۹۹ برخلاف انتظار آزاد نشد، چون در طی سالهایی که زندان بود پرونده های جدیدی علیه او باز کرده بودند که محکومیت او را افزایش داده بود. در نهایت در بهمن ۱۴۰۰، آتنا دائمی شش ماه پیش از اتمام زمان هفت ساله زندان اش آزاد شد. او دوران حبس خود را در زندان های قرچک ورامین، لاکان رشت و اوین در تهران گذرانده است.
آتنا دائمی: من در زندان شاهدش بودم و میدیدیم که چطور زندانی ها رو به استثمار میگیرند و ازشون سو استفاده می کنند. من در سه تا زندان حبس گذراندم. زندان اوین بند سیاسی، زندان قرچک بند عمومی و زندان لاکان هم که بند عمومی بودم، یعنی با زندانیانی با جرائم غیر سیاسی بودم و به لحاظ بهره کشی اقتصادی، دو مورد را از زندان قرچک و لاکان رشت می تونم کامل براتون توضیح بدم.
در مورد دو زندان قرچک و لاکان. اول از همه اینکه مطابق آئین نامه سازمان زندان ها یک سری مفاد قانونی گذاشته شده که همه اینها از نظر من برای حفظ ظاهر و تبلیغات هست و هیچ کدام از این قوانین داخل زندان اجرا نمی شود. و جالب است بدانید که این قوانین در داخل زندان اصلاً در اختیار زندانیان قرار نمی گیرد که مطالعه بکنند و ببینند چه حق و حقوقی دارند. این فقط چیزیست برای حفظ ظاهر برای کسانی که بیرون از زندان هستند و حتی بیرون از ایران هستند. طبق آئین نامه سازمان زندان ها، چیزهایی که من حداقل بعد از آزادی مطالعه کردم… چون در زندان ما خیلی در بند سیاسی تقاضا کردیم که این اطلاعات را در اختیارمان بگذارند، که این کار رو نمی کردند. من که بیرون آمدم و مطالعه کردم دیدم که قوانینی دارد که در ظاهر به نفع زندانی است ولی هیچکدام را اجرا نمیکنند و کاملاً برعکس اینها در زندان اجرا می شود.
اگر بخواهم چند نمونه را بگویم در مورد کار زندانیان، در آئین نامه به صراحت ذکر شده که زندانی هر کاری اعم از نظافت عمومی بند را بخواهد انجام بدهد، می باید یک سری امتیاز مثبت برایش در نظر گرفته شود و این امتیازها باعث میشود که زندانی مثلاً باید از حق تلفن، ملاقات و مرخصی و اینها بهره مند بشود. حالا اینها یک سری اش حق زندانی هست و باید باشد، و اگر زندانی این کارها را انجام داد میتواند به دفعات بیشتری از اینها استفاده کند. یکی این مورد بود. و دیگری کارگاه هایی که در زندان ها دایر شده و زندانی ها دارند در آنها کار میکنند می باید حقوقی که به آنها پرداخت میشود به حدی باشد که کفاف خرج خودشان و خانوادهشان را بدهد و نباید هیچ محدودیتی باشد. و از طرفی این کار کردن هم می بایست امتیازی باشد برای اینکه زندانی از مزایای بیشتر برخوردار باشد. در صورتی که کاری که زندانی انجام میدهد، سود آن تماماً به جیب بنیاد تعاون زندان ها واریز میشود و خریدی که زندانی از فروشگاه انجام میدهد که آن هم به حساب بنیاد تعاون واریز می شود، این بنیاد تعاون می بایست تمام این سودها را برای خود زندانی، برای امکانات رفاهی، برای کتابخانه و برنامه آموزشی و این چیزها خرج کند و زندانی اصلاً نباید برای خرید وسیلهای برای امکانات رفاهی در زندان هزینه ای پرداخت کند. یا مثلاً از چیزهایی که زندان موظف است در اختیار زندانی بگذارد، از وعده غذایی، وعده میوه، لبنیات و غیره می بایست از بنیاد تعاون هزینه شود و مثلاً باید در هفته دو نوع میوه به هر زندانی داده بشود، در روز باید لبنیات به اندازه کافی به زندانی داده شود، و غذای استاندارد و با میزان کافی مرغ و گوشت باید در اختیار زندانی قرار بگیرد. حالا من در توضیحاتی که می دهم میبینید که چطور اینها اجرا نمی شود.
زندان قرچک
در زندان قرچک، کار به این شیوه بود که یک سری از زندانیانی که محکوم هستند و تکلیفشان مشخص است و میدانند که اینقدر سال حبس دارند و یا محکوم به اعدام و یا قصاص هستند و قرار نیست آزاد بشوند، اینها در زندان ثابت هستند. در عین حال هم کسانی هستند که ورودی جدید هستند و بازداشتی هستند و بعد از مدتی آزاد می شوند. زندان همه این افراد را به کار می گیرد. کسانی که حبسشان سنگین تر است وارد کارگاهها می شوند، آموزش یک حرفهای را میبینند و مشغول به کار می شوند. عده از این زندانیان در آشپزخانه به کار گرفته می شوند، در آشپزخانه کلی که برای زندانیان آشپزی میکنند، تعدادی از اینها در آشپزخانه پرسنل مشغول به کار میشوند و برای پرسنل غذا و چای و غیره آماده می کنند، عده هم مشغول خدمات کلی زندان هستند یعنی نظافت کلی زندان، مثل راهرو اصلی، فضاهای عمومی، نمازخانه و کتابخانه و غیره. و تعدادی از زندانیان هم مسئول نظافت بندها میشوند یعنی در هر بند تعدادی از زندانیان انتخاب میشوند که باید کار جارو کردن، نظافت سرویس های بهداشتی، حیاط و هواخوری را انجام بدهند. همه این کارها به نوبه خود سنگین است و خیلی از این کارها را باید چند نفر با هم انجام بدهند ولی متأسفانه اغلب مسئولیت خیلی سنگینی را به یک نفر سپرده اند و این زنان اینقدر تحت فشار هستند که مدام از پا درد و کمر درد و مواردی از این دست شکایت دارند. زندان برای آنهایی که داخل بندها برای نظافت به کار گرفته میشوند، هیچ حقوقی در نظر نمیگیرد و به هیچ عنوان هیچ پولی بهشان پرداخت نمیکند و تنها چیزی که دارند این است که همه زندانیانی که در یک بند هستند به طور هفتگی یک مبلغی از کارت بانکی شان در فروشگاه کم میشود و به این زندانیان داده می شود. مثلاً ما در بند مادران زندان قرچک بودیم، پنج نفر بودند که سرویس بهداشتی و اتاقها رو جارو و نظافت میکردند و زندان چیزی به اینها پرداخت نمیکرد و درواقع از ما، یعنی زندانیان دیگر، مبلغی را کم میکردند و اون زندانی هم از این مبلغ فقط میتوانست از فروشگاه خرید کند، یعنی پولی نبود که دستش بدهند یا مثلاً شماره حسابی باشد که برای خانواده اش واریز بکند. فقط میتوانست از فروشگاه چیزهایی که میخواهد را بخرد. اکثر این زندانیان کسانی بودند که تازه وارد بودند و هنوز تکلیفشان معلوم نبود و محکومیت قطعی نداشتند و یا اگر محکومیت داشتند، کم بود. کارشان کم بود و مبلغی که در ازای این کار دریافت میکردند خیلی ناچیز بود و این را هم خود زندانیان پرداخت می کردند. یکی دیگر از مشکلاتی که این نوع کار کردن داشت این بود که نمی توانستند این پول را در اختیار خودشان داشته باشند و فقط می توانستند خرید بکنند. زندان هم، طبق آئین نامه زندان ها، باید مزایایی برای اینها در نظر میگرفت. می توانستند حق تلفن بیشتر داشته باشند یا حق ملاقات بیشتر داشته باشند. ولی اکثر اینها بیرون از زندان کسی را نداشتند که بخواهند تماس بگیرند یا ملاقات داشته باشند و در نتیجه این بخودی خود منتفی بود و زندان آگاهانه این افراد را انتخاب میکرد. و اینها سعی میکردند از طریق تایم تلفنی که در اختیارشان قرار میگرفت امرار معاش کنند، مثلاً به دیگرانی که به تایم تلفن بیشتری نیاز داشتند می فروختند و یک شماره حساب از بیرون از زندان میدادند که برایشان پول واریز کنند. یا مثلاً یک زندانی به فروشگاه میگفت فلانی بیاید با حساب من اینقدر از فروشگاه خرید بکند. به این شیوه سعی میکردند خرج خودشان را در زندان در بیاورند.
نمونه بعدی که بالاتر گفتم در مورد زندانیانی که خدمات کلی را انجام میدادند. زندان قرچک کریدور خیلی بزرگی داشت که محل رفت و آمد همه زندانیان و پرسنل زندان بود و اینها موظف بودند این فضا، یا مثلاً بهداری زندان را نظافت بکنند، با حداقل امکانات و با سخت ترین شیوه ها. تا جایی که من می دانستم برای یک چنین فضای بزرگ در زمانی که من زندان بودم، که سال ۹۶ یا ۹۷ بود، ماهانه فقط صد هزار تومن به این زندانی ها حقوق میدادند. و این حقوق را همانطور که گفتم به حساب فروشگاهیشان میریختند که اینها بتوانند خرید بکنند. اینطور نبود که زندانی بتواند حسابی خارج از زندان بدهد که به آنجا واریز بکنند. و این صد هزار تومان خیلی برای اینها کم بود و اکثراً گله داشتند ولی خوب اغلب برای اینکه بیکار نباشند انجام میدادند و یا فکر میکردند اگر این کارها را انجام دهند از یک سری مزایا برخوردار میشوند مثلاً اینکه زندان کارشان را پیگیری بکند یا مثلاً اگر شاکی خصوصی داشتند زندان بتواند رضایتشان را بگیرد، امید داشتند که این کارها را انجام بدهند که زندان برایشان کاری انجام دهد.
کسانی که نمی خواستند مشغول به کار بشوند و میگفتند نمیرویم این کارها را بکنیم زندان با همین چیزها تهدیدشان می کرد، مثلاً میگفتند انتظار نداشته باشید ما کارتان را پیگیری بکنیم، پس قراره سالهای سال در زندان بمانید و با این وعده که ما کار شما را پیگیری میکنیم زندانیان را مجبور میکردند که به این کارها تن بدهند. گاهی زندانی به این دلیل بود که رئیس زندان یا پرسنل زندان بهش بد نگاه نکنند و بهش توهین نکنند، چون میآمدند میگفتند شما تنبلید، تن پرورید، و با این الفاظ سعی میکردند زندانی را تحقیر بکنند، زندانی ها برای اینکه خودی نشان بدهند میرفتند و به این کارها تن می دادند.
یک سطح دیگر از کاری که انجام میشد این بود که مثلاً از زندانیان در کارهایی مثل آشپزخانه پرسنل زندان یا به عنوان آبدارچی کار می کشیدند. اینها مجبور بودند صبح خیلی زود قبل از تغییر شیفت پرسنل بروند و حتی در این حد که وسایل پرسنل را براش جمع آوری کنند که این می خواد بره خونه همه چیزش آماده باشه. شیفت جدید پرسنل که میآمدند وارد زندان میشدند، این زندانیان مجبور بودند برایشان غذا آماده کنند و حتی چیزهایی که من از زندانیان میشنیدم این بود که مثلاًهر پرسنل برای خودش یک قابلمه کوچک داشت و میگفت مثلاً برای من برنج بگذار، یا خورش بگذار و این زندانی با یک شعله گاز مجبور بود برای سی نفر پرسنل به ترتیب برنج بگذارد و کار خیلی سنگینی بود و خود این زندانی میگفت که چه اشکالی داره که همه پرسنل پول بگذارند روی هم ده کیلو برنج بگیرند و ما روزانه این ده کیلو برنج را با هم پخت بکنیم. این قابلمه قابلمه کردن برایشان خیلی سنگین بود. این فقط یک مثال است برای اینکه منظور حرفم را متوجه بشوید. یک سری از غذاها در زندان ممنوع بودند و اصلاً نبود، و این پرسنل غذاهایی که از خانه می آوردند و انتظار داشتند که زندانی برایشان گرم کنند، غذاهای خانگی بود و چیزهایی توش بود که زندانی سالها ازش برخوردار نبوده و این خودش یکجور ابزار شکنجه بود. مثلاً یکی از زندانیان میگفت من سالهاست دلم میخواست تو این زندان سیر داشته باشم ولی هیچوقت نبود و فروشگاه هم نداشت و اصلاً ممنوع بود ولی خوب پرسنل که می آوردند اینها میگفتند ما دلمون میخواست که داشته باشیم و اگر زمانی یک نفر یک حبه سیر پرسنل رو برمیداشت یک المشنگهای به پا میکردند که اینها از وسایل ما دزدی کردند. زندانی با این مسائل هم درگیر بود. هم مجبور بودند کارهای آبدارچی را انجام بدهند و آنها هم تا زمانی که من اونجا بودم ماهانه صدهزار تومان میدادند و ازشان تعهد میگرفتند که اگر در حین کار هر اتفاقی برایشان بیفتد مسئولیتش با زندان نیست. یعنی اگر تو پایت لیز بخورد و بیفتی و کمرت آسیب ببیند خودت باید هزینه درمانت رو بدی. و این تعهدی بود که از همه زندانیانی که ازشان کار میکشیدند میگرفتند.
قبل از رسیدن به زندان لاکان این نکته را برایتان توضیح بدهم که نکاتی که اول صحبتم گفتم در درابطه با آئین نامه که زندان می بایست یک چیزهایی را در اختیار زندانیان بگذارد، متأسفانه هیچکدام را زندان در اختیار نمیگذاشت. مثلا در تمام مدت چهار ماهی که من در زندان قرچک بودم به هیچ عنوان ندیدم که زندان حتی یک قلم میوه در اختیار زندانی بگذارد و حتی میوه ای که فروشگاه میآورد، که هفتهای یک مدل میآورد و باید می خریدند، به حدی کم بود که به خیلی از زندانیان نمیرسید. خیلی از زندانیان اصلاً توان پرداخت مالی نداشتند چون واریزی از بیرون زندان نداشتند. اینها یا با همان کارهای خدماتی روزگار می گذراندند یا بافتنی میکردند و یا داخل بند آرایشگری می کردند، صورت کسی را اصلاح می کردند، یا حق تلفن خودشان را به دیگری میدادند و یک پولی در می آوردند که بتوانند خرجشان را بگذرانند. تعدادی از زندانیان هم در واقع، این کلمه درست نیست ولی نمیدانم چه کلمهای باید استفاده کنم، توسط یک سری از زندانیهای دیگر خریداری میشدند. بردۀ یک زندانی دیگر میشدند. در زندان از کلمه نوچه استفاده می کردند. مثلاً یک زندانی حبس سنگین قدیمی قلدری بود که چند نفر کنار خودش داشت یکی برایش کارهای شخصیاش را انجام میداد، یکی بادش میزد، اگر دعوایی بود مثلاً میگفت بروید فلانی را بزنید و غیره و یک سری افراد را دور خودشان جمع میکردند و حمایت مالی میکردند و برای خودشان یار جمع میکردند که این یارها را موقع دعواها استفاده میکردند. خیلی از زندانیها هم از سر ناچاری میرفتند وارد این باندها میشدند که روزگارشان بگذرد چون زندان قرچک متأسفانه تنها چیزی که در بدو ورود به زندانی میدهند یک تی شرت یک شورت یک جفت دمپایی و یک بسته نوار بهداشتی است و یک شامپوی مسافرتی، یک صابون کوچک و یک حوله، همین. زندانی با همین چیزها وارد زندان میشود و زندانی وقتی وارد زندان میشود کفش و لباس و همه چیزش را از او میگیرند. با این چیزهایی که میدهند وارد زندان میشود و دیگه خودش میداند و خودش. و خودش باید همه چیز رو تهیه بکند و فرستادن لباس از بیرون زندان ممنوع بود. یک بوتیک خیلی بزرگ داخل زندان دایر کرده بودند که لباس میفروخت. شامپو متفاوت از چیزی که در فروشگاه زندان بود میفروخت. نرم کننده مو و غیره، چیزهایی که از اجناس فروشگاه مرغوب تر بود در بوتیک میفروختند و لباسهایی که به تأیید زندان رسیده بود. لباسهایی که میآورد تی شرت، شلوار مانتو و روسری و لباس زیر. و قیمت چند برابر بیرون زندان بود. خیلی از زندانیان توانایی خرید از بوتیک نداشتند. حتی نمی توانستند مایحتاج روزانه را از فروشگاه زندان بخرند چه برسد به خرید از بوتیک. به همین دلیل سرقت داخل زندان خیلی زیاد بود. با این یک دست لباسی که اول میدادند چطور زندانی میتوانست تمام مدت زندانیاش را بگذراند. مجبور بود به همین کارها تن بدهد که بتواند یک تی شرت و یک لباس زیر از بوتیک خریداری بکند. ولی وقتی میرفتند زیر چتر حمایتی زندانیهای دیگر، آنها لباس کهنه خودشان را به اینها میدادند و به این شکل ازشون حمایت میکردند. به همه این دلایل تحقیر زندانیها در زندان خیلی زیاد بود. و ما میدیدیم که سیستم زندان دارد از زندانی استفاده میکند ولی حداقل ها را هم در اختیارش نمی گذارد. غذای زندان به شدت بی کیفیت بود، آب آشامیدنی سالم نبود. یعنی زندانیها اگر واقعاً سلامتشان برایشان اهمیت داشت می بایست از فروشگاه آب معدنی خریداری می کرد. این درحالی است که زندان باید آب آشامیدنی با دستگاه تصفیه آب در اختیار زندانیان می گذاشت. وسیله گرمایشی سرمایشی اصلاً مناسب نبود. آب گرم وجود نداشت. این هایی که حداقل های زندان است و زندان باید بدون اینکه زندانی مجبور به کار باشد برای هر زندانی مهیا بکند اصلاً وجود نداشت. فقط استثمار میکردند و کارهایی که باید برایش یک نفر را استخدام میکردند و حقوق مکفی میدادند با حداقل حقوق و مزایا از زندانی کار میکشیدند و شرایط زندان هم به این شیوه بود.
زندان لاکان
در زندان لاکان. لاکان زندانش کوچکتر بود و کم جمعیت تر. همه این چیزهایی که گفتم خیلی شفافتر قابل رویت بود و جزئیات بیشتری را میتوانستم ببینم. آنجا هم همه کارهای خدماتی به گردن زندانی ها بود و یک سری کارهای دفتری را هم زندانیان انجام میدادند و این در حالی ست که در آئین نامه سازمان زندان ها به صراحت قید شده که از زندانی به هیچ عنوان نباید در کارهای دفتری استفاده شود. یعنی مثلاً زندانبان و مددکار و غیره به هیچ عنوان نباید برای کارهاشان از زندانی استفاده کنند و دلیلشان هم این است که زندانی نباید از محتوای نامهها و محتوای پرونده دیگران مطلع شود ولی در زندان لاکان خیلی راحت این کار را میکردند و زمانی که یک بازدید کننده میآمد این زندانیان را سریع می فرستادند داخل بند و میگفتند به هیچ عنوان نگویید که ما در دفتر کار میکنیم. هیچ حقوقی هم برای این کارها نمی دادند، کارهای خدماتی داخل بند و کارهای افسر نگهبانی و کادر اداری را زندانیان انجام میدادند. مثلاً اتاق آسایشگاه پرسنل را زندانیان تمیز میکردند، مثل زندان قرچک، یا مثلاً اگر یک زندانبان میخواست صورتش را اصلاح بکند یا موهاش را رنگ بکند زندانی برایش انجام میداد. اینها خودشان در بیرون زندان دسترسی داشتند و می توانستند به آرایشگاه بروند، نمیرفتند و از زندانی استفاده میکردند. این برای من خیلی سنگین بود که چطور سوءاستفاده میکردند. و زندانی هم چارهای نداشت. میگفت اگر نروم و صورت خانم فلانی را اصلاح نکنم پس فردا زیرآب من را در دفتر میزند و نمیگذارد پرونده ام پیگیری شود. یعنی برای کارهای شخصیشان هم از زندانی بیگاری میکشیدند. و بابت هیچکدام از این کارها و نظافت زندان و غیره هیچ حقوق و مزایایی در نظر نمیگرفتند. حداقل در قرچک که تعداد زندانی خیلی بیشتر بود به مثلاً زندانی ای که کریدور را نظافت میکرد یا آسایشگاه پرسنل را نظافت میکرد و برایشان غذا می پخت یا در آشپزخانه کار می کرد، میگفتند این باید تایم تلفن بیشتری نسبت به بقیه داشته باشد. یا یه خورده پرونده هاشان را (که عموما قتل بود و شاکی خصوصی داشتند و یا مالی بود با شاکی خصوصی و زندان نمیتوانست کاری برایشان انجام دهد و عموما هم از اینها استفاده می کردند) ولی اگر با جرائم دیگر بود کاری میکردند که سریعتر پرونده پیش برود. ولی در زندان لاکان همین هم نبود. نه حقوق، نه مزایا، هیچی.
فقط تنها چیزی که زندانیان از بابتش چیزی دریافت میکردند یا از حق حداکثر ده دقیقه تلفن بیشتر برخوردار بودند، که باز بستگی به تعداد زندانیان کم و زیاد میشد، این بود زندانیان ساعت هفت صبح بلند میشدند میرفتند کارگاه. تعداد خیلی زیادی، یعنی از اکثر زندانیان لاکان میخواستند به این کارگاه ها بروند. با این وعده که کار پرونده ها رسیدگی میشود. ولی اینجا هم مثل قرچک برای کارهای سنگین از زندانیانی استفاده میکردند که حبس های سنگین داشتند و همه می دانستند، چه خود زندانی، که زندانی های دیگر و چه زندانبان ها، میدانستند که این زندانی ها قرار نیست آزاد بشوند. اعدامی بود، یا قصاص داشت یا محکومت مالی داشت که بلاتکلیف بود. و عملاً وعده وعیدی که میدادند به دردی نمی خورد. چون زندانی قصاصی که می توانستند بروند از شاکی رضایت بگیرند، حتی این کار را هم نمی کردند. بعداً میگویم که چرا انجام نمی شد. و اگر هم میشد خیلی با تاخیر. مثلاً اگر زندان قتلی در زندان بود، پنج سال اول حبسش را هیچ پیگیری قضایی انجام نمی دادند و بعد از پنج سال شروع میکردند به صحبت با خانواده شاکی به این بهانه که سالهای اول داغ خانواده تازه است و دیرتر برویم سراغشان که جریح نشوند. همه اینها بهانه بود. بعداً توضیح میدهم که چرا.
در زندان لاکان زندانی ها بیدار میشدند و میرفتند کارگاه، کارگاه هم بیرون از زندان بود. چند قدم با چادر و مقعنه و اینها میرفتند بیرون به سمت کارگاه. کارگاه قالیبافی بود و نقطه کوبی. یعنی روی کوزه های سفالی با رنگ نقش و نگار می زدند. همین دو تا کارگاه را داشت و عمده زندانی ها میرفتند روی کار قالی. تعداد کمی را به نقطه کوبی میبردند و این به انتخاب زندانی نبود. مسئول فرهنگی زندان لاکان تعیین میکرد که کی کجا کار بکند. میبردند و اینها تا ساعت سه در کارگاه بودند. در این مدت نه ناهار می دادند، نه هیچی. زندانی باید خودش یک لقمهای در کیفش می گذاشت با خودش میبرد که اونجا در طول کار اگر ضعف کرد یک چیزی بتواند بخورد. حتی در این حد هم در اختیارشان نمی گذاشتند. در حالی که در آئین نامه سازمان زندان ها نوشته شده که زندانی اگر میرود کارگاه وسط کار باید یک ساعت استراحت داشته باشد و زندان باید به عنوان میان وعده یک مقدار خوراکی در اختیارش بگذارد. این به هیچ عنوان نبود. طبق چیزهایی که خود زندانیان برای من میگفتند، مثلاً آنجا فرش های تمام ابریشم می بافتند. خوب ابریشم خیلی ریز است و کارش خیلی سنگین. فرش های هجده متری. اگر زندانی جدیدالورود بود و تازه داشت یاد میگرفت و خرابکاری می کرد، زندانی های قدیمی تر باید می شکافتند و دوباره می بافتند و بابت این تعمیر و ترمیم هم چیزی بهشان تعلق نمی گرفت. طبق گفته خود رئیس زندان که به خود من گفت، این فرش ها را با مبالغ میلیاردی صادر می کردند. فرش ها برای خارج بود. خود رئیس زندان به من گفت سیزده میلیارد، پانزده میلیارد صادر می کنیم. یعنی اینها تجاری هستند که با بنیاد تعاون زندان ها قرارداد می بندند و بنیاد تعاون این زندانیان را به کار میگیرد و فرش را تحویل میدهند و پول به بنیاد تعاون داده می شود. و خود تجار هم نمایندگانی دارند که هفتهای دو سه بار میآیند و به این فرش ها و به زندانی ها سر میزنند و اگر بخواهند خودشان جدای از زندان و بنیاد تعاون به زندانی، مثلاً در پایان هر سه ماه، به کسانی که داشتند قالی را می بافتند یک تی شرت هدیه میدادند و به این شکل زندانی را فریب میدادند و می نشاندند که قالی را ببافند. و حقوقی که داده میشد مثلاً هر چهار پنج ماه یک مبلغی به حسابشان واریز میکردند که به حساب خود زندانی ها، سالانه در بهترین حالت و برای قدیمی ترین زندانی که آنجا بود و مسئول دار بود و کار بلد بود و به بقیه یاد می داد، اون شخص در بهترین حالت در سال یک میلیون و دویست حقوق می گرفت. و شما تقسیم کنید بین ماه ها، می شود حدود صد هزار تومن. بقیه زندانی ها ماهی چهل هزار تومن، پنجا هزار تومن بهشان داده بودند. به تعداد رج های بافته شده حساب می کنند.
ما آنجا اعتراض کردیم و من به خاطر این موضوع اعتصاب غذا کردم. الان می دانم که رسیده بود به ماهی ۴۰۰ هزار تومن که باز هم کم بود البته. و چیزی که ما فهمیدیم این بود که کارفرمایی که با بنیاد تعاون قرارداد بسته بود فکر میکرده زندانی ها دارند بیشتر حقوق میگیرند. یعنی میدادند به زندان که به زندانی بدهد ولی آنها در جای دیگری خرج میکردند. و این چیزی بود که مشخص شد و به خاطر فساد مالی رئیس زندان را از آنجا اخراج کردند و جای دیگری گذاشتند و شخص دیگری را آوردند و به خاطر همین حقوق زندانیان بالا رفت. و از آنطرف هم گفتم که در آئین نامه هست که بنیاد تعاون با سودی که به دست میآورد، از جمله از طریق همین کارگاه های قالی بافی و غیره و سود فروشگاه را باید برای زندانیان خرج بکند. یعنی امکانات رفاهی حداقلی ها را در اختیارشان بگذارد. مثل دستگاه تصفیه آب، یا سینک ظرفشویی و غیره را که در زندان نیست باید با بودجه بنیاد تعاون برای زندان بسازند. که خوب هیچکدام از اینها نبود. من که اعتصاب غذا کردم آمدند کولر جدید نصب کردند. وسیله گرمایشی وجود نداشت، سماور نبود، امکان آشپزی وجود نداشت. یخچال نبود. در صورتی که اینها را بنیاد تعاون باید در اختیار زندانی بگذارد. این هم از زندان لاکان
در کل ما دو نوع زندانی داریم. زندانیان رأی کار کسانی هستند که دارند در زندان کار می کنند، رأی بازها کسانی هستند که دارند بیرون زندان کار می کنند. مثلاً از یک ساعت میروند در یک ادارهای مشغول کار میشوند، ادارهای که زندان برایشان تعیین کرده، یا کارگاه های کارهای دستی که در زندان هست بیرون زندان هم هست. در زندان قرچک ما شاهد بودیم که بعضی از زندانیان رأی کار بر می گشتند زندان، ساعت یک، دو، می آمدند زندان و کارهای جابجایی زندانیان مثلاً از بند به بهداری و اینطور کارها را انجام بدهند. ولی اینکه بیرون زندان بخواهند برای کارهای شخصی از زندانی استفاده بکنند فکر کنم در مورد زندان زنان نبود. ولی در مورد ستم بر زنان، این شامل همه زنان بود خصوصا زندانیان قتلی و مواردی که حبس های سنگینتر داشتند، ازشان برای کارهای سنگینتر استفاده میشد و چون میدانستند اینها قرار نیست حالا حالاها آزاد بشوند، اینهار را یک جورهایی اوستاکار میکردند که کارها را به دیگران یاد میدادند و یک سری مسئولیت ها را بهشان می سپردند. زندانیانی که تازه ورود داشتند، وضعیتشان بدتر هم بود، ثبات نداشتند، بلاتکلیف بودند. آنها را در کارهای خوردتر و به صورت تحقیرآمیز ازشون استفاده می کردند.
اگر بخواهم واضح تر توضیح بدهم، اصولاً در زندان این هست که زندانیان عمومی باید تحت فرمان زندانبان باشند و اگر سرپیچی بکنند با این شیوهها تهدید میکنند که ما کارتان را پیگیری نمیکنیم، اگر شاکی خصوصی دارید دنبال کارتان نمیرویم، اگر در دادگاه نیاز باشد که زندان یک سری چیزها را تأیید بکند ما نمیکنیم، شورای انظباطی تشکیل میدهیم و از یک سری چیزها محرومتان میکنیم، یک سری کارهای تلافی جویانه. سعی میکنند یک رعب و وحشتی در بند ایجاد بکنند که همه را در خدمت خودشان بگیرند و کسی جرأت نکند به اینها نه بگوید. در زندان قرچک میدانند که از یک سری از زندانیان نمیتوانند چنین استفاده هایی بکنند چون جنگ و دعوا و کتک کاری راه میفتد ولی سعی میکنند مثلاً از زندانی هایی که میترسند و شهامت لازم را ندارند حداکثر استفاده را ببرند. شرایط را برایشان طوری میکنند که اینها چارهای نداشته باشند. مثلاً موردی بود که یک زندانی دوست نداشت یک کاری را انجام بدهد میرفت می گفت. او را به شیوههای مختلف تحت فشار قرار میدادند و در بعضی موارد از زندانی های دیگر استفاده میکردند که تحت فشار بگذارند. مثلاً میگفتند تو تنبلی، مفت خوری، نشستی دیگران برایت کار کنند. یا سر تایم تلفن اذیتشان میکردند. سعی میکردند به این نتیجه برسانند که باید به این کارها تن بدهد که بتواند حداقل حرف نشنود و تحقیر نشود. خیلی از زندانیها میگفتند اگر من این کار را نکنم فلانی با من لج می کند، حالا این فلانی میتوانست رئیس بند باشد یا مدد کار بند یا رئیس زندان. و بخاطر اینکه کسی با آنها لج نکند و کارشان بیشتر از اینکه هست گره نخورد مجبور میشدند تن بدهند. در مواردی هم بود که زندانی اگر حرکت اعتراضی میکرد میگفتند دیگر نمیتوانی از کارگاه استفاده کنی پس حق تلفن بیشتر نداری، ملاقاتت را قطع میکنیم و اینطوری تحت فشار می گذاشتند و تلافی میکردند. این وعده وعیدهایی که میدادند که تو بیا این کار رو بکن ما پرونده ات را پیگیری میکنیم، همهاش دروغ بود چون برای زندان سود داشت که این زندانیها در زندان بمانند و هر چه طولانیتر میماندند به نفعشان بود چون کنترل یک سری چیزها را به دستشان می سپردند و مثلاً دیگر نیازی نبود که به یک مربی پول بدهند که یک چیزی را یاد بدهد، از خود زندانی استفاده میکردند که به بقیه یاد بدهد. زندانی ها میشدند آدمهای مامورهای زندان و هر کاری ازشون میخواستند انجام می دادند، از آدم فروشی و کارهای دیگر. از آن طرف هم اگر خیّری پیدا میشد و مثلاً میخواست یک مبلغ کلانی را به یک زندانی قتلی اهدا بکند که دیه اش را پرداخت بکنه مدد کارها می آمدند میگفتند برای چی اینکار رو بکنی، بیا با همان مبلغ به جای اینکه یک زندانی را آزاد بکنی ده تا زندانی را آزاد بکن و اجازه نمی دادند کار زندانیانی که باید مبالغ سنگین میدادند به این شیوه حل شود. من در آئین نامه سازمان زندان ها خوانده بودم که این کارهایی را که زندانیان دارند انجام میدهند و برای بنیاد تعاون و زندان سودآوری دارد باید از این مبالغ جمع آوری شود برای پرداخت دیه زندانیان و پرداخت جرائم نقدی. ولی ما هیچ کدام از اینها را در زندان شاهد نبودیم. زندانی ای بود که تمام وقت کار میکرد و همه جور کاری را انجام میداد و همهاش خسته بود و مریض بود و کلی هم مشکلات جسمی برایش پیش آمده بود، ولی حتی کار درمانش را پیگیری نمیکردند. مبلغ کمی را که از جریمه نقدی اش مانده بود زندان پرداخت نکرد در صورتی که برای زندان پرداخت دو میلیون پول برای یک زندانی مثل آب خوردن بود. و این پول را زندانی ها پرداخت کردند و آزاد شد. حتی در این سطح هم زندان همکاری نمیکند و فقط از زندانیان بیگاری میکشند که زندان تمیز و مرتب باشد برای بازدید کننده. همه کارهای سخت را زندانیان باید انجام بدهند ولی خوب هیچ چیزی برای اینها در نظر نمیگیرند و حقوقی هم اگر بدهند زندانی حتی نمیتواند خرج یک روزش را در بیاورد.
دستمزدها را همانطور که قبلاً هم اشاره کرده بودم، مثلاً در زندان لاکان به رج حساب می کردند. مقدار خیلی کمی برای هر رجی که بافته میشد بهشون می دادند، در کارگاه های نقطه کوبی هم به همین ترتیب بود. هر کاری اگر چراغ بود، قندان بود، زیرسیگاری بود، بشقاب بود اینها را صاحب کار قیمت گذاری کرده بود که مثلاً هر پیش دستی که نقطه کوبی میشد هزار تومن مزد اش باشد. به تعداد پیش دستی هایی که میکردند برایشان حساب می شد. در صورتی که همین نقطه کوبی در بازارهای سنتی مثل ماسوله یا اصفهان با قیمت های خیلی بالایی فروخته میشود ولی سهمی که زندانی از این دارد اندک است. زندانی ها سعی میکردند که با سرعت زیاد کار کنند که این نقطه های ریز به رنگهای مختلف هم آزار چشم را داشت و هم آزار دست و گردن را و باید یک جا می نشستند و کار می کردند. مدتی که من آنجا بودم همه کارها در کارگاه انجام میشد و اجازه نمی دادند زندانی ها سفال ها را بیاورند داخل بند انجام دهند که درآمد بیشتری داشته باشند. زندانیان درخواست داشتند که این کار را بکنند ولی زندان میگفت حق ندارید. من که وارد آنجا شدم نسبت به خیلی مسائل اعتراض کردم و اعتصاب کردم. و بازدید کننده و مسئولین می آمدند، فرصتی شد که زندانی ها خواسته هاشان را مطرح بکنند و این خواستهای بود که خیلی از زندانی ها مطرح کردند و رئیس سازمان زندان های استان گیلان دستور داد که هیچ اشکالی ندارد که این سفال ها را بیاورند داخل بندها و در ساعتهای غیر از کارگاه انجام بدهند. که برای خیلیها انگیزه شد و می آمدند کار می کردند و در آمدهاشان رسیده بود به ماهی چهار صد پانصد هزار تومن در صورتی که قبلش خیلی کمتر بود. و این زندانیانی را که صبح تا ظهر در کارگاه قالی بودند تشویق کرده بود که بروند و درخواست بدهند که در ساعتهای بعد از ظهرشان کارهای سفال را انجام دهند که به سختی یک تعدادی را قبول کردند.
ولی در زندان قرچک در ساعتهایی که میرفتند کارگاه، یا در ساعتهای اداری که نظافت را انجام میدادند، و در ساعات شب راهروهای اصلی را تمیز میکردند که برای روز بعد تمیز باشد و زندانیانی که ساعت کارشان در ساعات اداری بود در خارج از آن کارهایی مثل بافتنی انجام میدادند که خرج شان را در بیاورند، مبنایی برای تعیین دستمزدها وجود نداشت. مثلاً در کارگاه چرم فرقی نمیکرد که شما یک کیف بزرگ درست بکنی یا کوچک. کیف هر چقدر فروش میرفت از سودش بیست در صد به زندانی میدادند و اینطور سعی میکردند زندانی را راضی نگه دارند. که این سود هم معلوم نبود چطور حساب می شد. مثلاً ممکن بود مواد اولیه را بیشتر حساب بکنند و غیره. با همه اینها چیزی که ما شاهد بودیم این بود که از این تعیین دستمزدها هیچ چیز به نفع زندانی نبود. همهاش سوءاستفاده از زندانی بود که دستش به هیچ جا بند نیست و اگر سرش را کلاه بگذارند نمیتواند شکایت بکند.
کلکتیو٩٨
اول ماه مه ۲۰۲٣ - ۱۱ اردیبهشت ۱۴۰۲