پیشاپیش از اینکه در آستانه ی اول ماه می امسال در کنار شما هستم، بسیار خوشحالم و صمیمانه از دست اندرکاران شورای همبستگی کارگری فرانکفورت، سپاسگزاری می کنم که با دعوت از من سبب ساز شرایطی شدند که هم اینک بتوانم با شما اندکی گفتگو کنم. گفتنی است که این جلسه، کنفرانس و سمینار نیست که یک موضوع مشخص نظری را مورد بحث و بررسی قرار دهیم و پیرامون آن به تبادل نظر بپردازیم، به همین خاطر، فرازی از واقعیت مبارزه ی طبقاتی را با نگاهی دیگر بیان می کنم و بدون اینکه همه ی مسایل را بشکافم، به طور گذرا به برخی مفاهیم می پردازم و امید که بتوانم به میزانی چالش ذهنی ایجاد کنم که نگاهی را که بیان می کنم، مورد نقد قرار بگیرد و در آینده، منجر به گفت و شنودهای جدی در جهت یافتن راه حل های نظری و عملی برای مبارزاتمان باشد. ابتکار برگزاری چنین جلسه هایی صمیمی و دوستانه در شب اول ماه می، بسیار جالب است، افزون بر اینکه دارای برنامه های زیبایی ازجمله ترانه و ساز و آواز و رقص و شعرخوانی است.
متن سخنرانی ساسان دانش در شورای همبستگی کارگری فرانکفورت
٣٠ آوریل ٢٠١۴، برابر با ١٠ اردیبهشت ١٣٩٣
روزنه های نگاه و فرارویش دوباره ی کمونیسم
در شرایطی که بحران ساختاری نظام سرمایه داری، تار و پود دهکده ی جهانی را در حال گسستن است، روز بین المللی کارگران جهان فرا می رسد، اگر بخواهیم واقع بینانه و به دور از شعارها و آرزوهای قلبی به این موضوع بنگریم؛ همبستگی و دلبستگی کارگران، هنوز نقش کمرنگی در مناسبات اجتماعی و سیاسی دارد. کارگران جهان زیر بار شدت استثمار، فقر و فلاکت دوچندان را تجربه می کنند، کارگران کشورهای توسعه یافته، خواست ها و اعتراض خویش را در بسته بندی های سندیکاها و اتحادیه های همگام با نظام، در چارچوب منطق سرمایه به حراج گذاشته اند؛ کارگران کشورهای پیرامونی بپاخاسته اند و هرچند از نبود تشکل های کارگری خودشان، رنج می برند، اما مبارزه ی کارگران هنوز برپایه ی منافع طبقاتی با هویت خویش استوار نیست.
کارگران جهان از آفریقای جنوبی تا بنگلادش، از مکزیک تا ویتنام، از افغانستان تا آمریکای جنوبی و از کارگران ایران تا برمه، تحرک هایی ایجاد کرده اند که رسانه های گروهی نظم جهانی را ناچار به بازتاب آن کرده است، جنگی آشکار میان نیروی کار و سرمایه که نظریه پردازان حافظ نظام به پنهان کردن آن مشغولند تا راه حلی برای برون رفت از بحران را بیابند، نیروی کار نیز با اینکه هزینه ی سنگینی را به طور روزمره برای این مبارزه، پرداخت می کند اما هنوز با هویت طبقاتی خویش با سرمایه رودررو نشده است. هرچند نئولیبرال های مدعی در عرصه ی سیاسی، دست و پا می زنند، اما ابزارهای آکادمیک و رسانه ای خود را در قالب محقق و سیاستمدار فعال تر کرده اند تا خروش نیروی کار را در برابر سرمایه به عقب برانند، از سویی برای فریب کارگران، بحران موجود را بدیهی جلوه می دهند و از سوی دیگر به قیمت نیروی کار به طور وحشیانه یورش آورده اند تا به سود بیشتر دست یابند؛ قدرت خرید را اگر شاخصی برای رشد منحنی زندگی بدانیم، هم اینک قدرت خرید کارگران با چهل سال پیش قابل مقایسه است! سالیانی که نظام سرمایه داری برای سود بیشتر به نیروی کار کالا شده هجوم آورد و دستمزد را به افسانه ی تورم وابسته کرد و افزایش دستمزد را به ایجاد تورم تعبیر کرد، توانست کارگران نیمه متشکل را در چرخه ی بی نتیجه ی خواست هایی برای رفاه و بهبود شرایط کار و زندگی، کنترل کند و امروزش را به امید فردایی موکول کند که بتواند نابرابری های موجود را دوباره و چند باره توجیه کند.
اگرچه فریاد کمونیست ها مبنی بر "کارگران جهان متحد شوید" متحقق نشده است، اما پیچیدگی ها و تحول تکنولوژی و انفجار اطلاعات، در سایه ی مبارزات اجتماعی سبب شده است که کارگران بدانند که با فریاد و شعار، حرکتی در جهت منافع کارگران انجام نخواهد شد؛ در نتیجه برای به بار نشستن اتحاد کارگران، از یک مؤسسه ی تولیدی گرفته تا یک کارخانه، از یک مجتمع صنعتی گرفته تا کارگران فصلی و از به معرض فروش گذارندگان نیروی کار یک کشور گرفته تا یک قاره و سرانجام همه ی کارگران کشورهای پیرامونی تا کشورهای توسعه یافته، همه و همه اگر هر حرکت و مبارزه و اعتراض را با شاخصی یگانه و مشخص، پایه ریزی کنند، امید و آرزوی مبارزه ی طبقاتی متحد نیز تحقق خواهد یافت، تجربه و هزینه ی طبقه ی کارگر در این مسیر، بی آنکه بی شماری آن را در جای جای این جهان بشماریم، راهنمایی است تا آن شاخص و میزان را شناسایی کنیم و با تکیه بر آن مبارزه ی طبقاتی کارگران جهان را پی بگیریم و آن میزان، "سرمایه ستیزی" است که نه تنها مبارزات کارگران را از انحراف هایی همچون چانه زنی در قالب تشکل های درون سیستمی، نجات می دهد، بلکه طبقه ی کارگر جهان را در عرصه ی سیاسی و اجتماعی، از حاشیه به متن می رساند و تولیدکنندگان ثروت جهانی را در جهت تکامل تاریخ بشری با چپاولگران صاحبان ابزار تولید به طور واقعی رودر رو می کند و به زبانی دیگر، آغاز این نبرد، به معنای پیروزی تلقی می شود، چرا که کافی است، کارگران با هویت طبقاتی خودشان به کارزار مبارزاتی بپردازند و اگر تولید و مناسبات تولید، یک رابطه ی اجتماعی است، اگر نظام سرمایه داری، یک رابطه ی اجتماعی است، با تعبیرهای مختلفی که از سوسیالیسم هست، اما سوسیالیسم هم یک رابطه ی اجتماعی است، اگر بپذیریم که مفهوم مبارزه نیز یک رابطه ی اجتماعی است، به این نتیجه می رسیم که نخبه گرایی در مبارزه یا مبارزه ی حرفه ای، پاسخگوی پیشبرد مبارزات کارگران در دوران جهانی شدن سرمایه نیست و تجربه ی دستکم نیم قرن گذشته حاکی از آن است که کارگران، چه در محیط کار و چه در محل زندگی، نسبت به منافع خودشان هر اقدامی کرده اند، به مراتب مؤثرتر و واقع بینانه تر بوده است و حتا اگر بخواهیم به فاکت ها نیز بسنده کنیم، مگر جز این است که رهایی انسان در گرو مبارزات طبقاتی است و طبقه ی کارگر به خاطر خاستگاه طبقاتی خویش توانایی تغییرهای کیفی را در مناسبات اجتماعی داراست.
در نتیجه، این نگاه از روزنه ای دیگر، بر پایه ی این واقعیت استوار است که مبارزه از زندگی جدا نیست و این درهم تنیدگی مبارزه با زندگی، فرآیند بستر دگرگونی و تغییر را شدنی تر می کند، در نتیجه همانطور که زندگی در حال تغییر و تحول است، مبارزه نیز اگر همساز زندگی است و حتا از منظر تاریخی همزاد زندگی است، پس مبارزه نیز در حال تغییر و پویندگی باید باشد؛ برآیند این درک، ما را از داشتن یک برنامه برای همیشه، دور می کند و مقوله ی ایدئولوژی نیز پیش از آنکه کشف راه حل های واقعی و عملی باشد، بیشتر جلوه ی کاریکاتور پیدا می کند؛ به این ترتیب اگر از این زاویه به پدیده ها و پدیدارها بنگریم، آنچه که در جامعه و زندگی روزمره ی آغشته به اعتراضگری برجسته می شود، پیشاپیش، روابط میان فردی انسان هاست و برای پیشبرد هم زندگی و هم مبارزه، در جستجوی راه حل بودن، طبیعت این مسیر نیاز به تبادل نظر و گفتگو را نمایان می سازد که به آفرینش مشورت منجر می شود و خودرهایی با تکیه بر این مدل شوراگرایی معنایی ملموس می یابد، اینجاست که حتا شکل های مختلف سازمانی، نسبت به محتوای درونی خودشان، در جامعه، در تولید و همه ی عرصه ها نقش ایفا می کنند و بدیهی است که به طور مثال، شوراهای کارگری را اگر از این روزنه بنگریم و بشناسیم و تعریف های سیاسی از پیش تعیین شده را به کناری نهیم، آنگاه مفاهیمی همچون خودانگیختگی و خودرهایی و خوداتکایی فهمیده می شود، چرا که کیفیت ارتباطات اجتماعی با لحظه های زندگی روزمره ارتباط تنگاتنگ و عینی برقرار می کند، تعریف های تجریدی و انتزاعی همه ی این نوع مفاهیم نیز واگذار می شود به همان رشته های تخصصی فلسفه و انسان شناسی که کارکرد خودشان را در حیطه ی آکادمیک دارند.
کارآ بودن نگاه از این روزنه، منجر به فهم تفاوت شیوه ی تولید در بسترهای مختلف اجتماعی، سیاسی می شود و در پی آن اتخاذ شیوه های متفاوت مبارزاتی است که همواره توانایی پویا بودن و زنده بودن را درون خودش بازیافت و یا مبارزه را با مبارزه ی مرحله ی بعد بازتولید می کند.
وقتی کارگران از این روزنه به بررسی پدیده ها می پردازند، در واقع روابط میان فردی نوینی را در کنش های خویش ایجاد می کنند و این روابط، خود به خود منجر به ایجاد تشکل می شود، تشکلی که با تشکل های شناخته شده ی پیشین در قالب احزاب یا سازمان ها، سندیکاها یا اتحادیه ها متفاوت است، تشکلی که سرچشمه ی آفرینش آن برپایه ی ضرورت و نیازهای روزمره ی کارگران استوار است، تشکلی که ماهیت آن برانگیختن توانایی ها و دستیابی به نیازهاست.
به این ترتیب، اگر تا کنون هر نوع تشکل، از جمله سازمان ها و احزاب، ابزار مبارزاتی تلقی می شدند، اما با این نگاه، تشکل های کارگری، نه تنها ابزار نیستند، بلکه هویت های نوین اجتماعی هستند و اگر همه ی مقوله های نظری و عملی در پروسه ی اجتماعی شدن، نقش تاریخی خود را ایفا می کنند، تشکل ها نیز با هر نامی که دارند با اجتماعی شدن به مثابه هویتی اجتماعی نوین برای خودرهایی، کارکردی اثرگذار خواهند داشت.
کارگران، در پروسه ی اجتماعی شدن، خوداتکایی را تجربه می کنند و پیرو آن یرای یافتن راه حل در جهت پشت سر گذاردن مشکلات خویش، مدیریت را می آموزند و اگر سوسیالیسم مدیریت تولید و جامعه توسط کارگران است، در نتیجه این نوع تشکل با چشم اندازهای آینده ی جامعه، خوانایی دارد. هرچند از یک سو، حتا همین امروز، کارگران را به خاطر نداشتن دانش مدیریت به سخره می کشند و خودرهایی کارگران را دست نیافتنی ارزیابی می کنند، از سوی دیگر روش های حزبی موچود برای تغییر نظم موجود، از کارگران به عنوان ابزار استقاده می کنند و ناممکن بودن روش های حزبی بر بخشی از مبارزان آشکار شده است، چرا که این روش کارگران را در کنترل تولید و جامعه، ناتوان ارزیابی می کند، در نتیجه، نخبه ها و مبارزان حرفه ای ایده ها را ارایه می دهند و کارگران همچون ابزاری، در خدمت حزب و اهداف حزب عمل می کنند.
زنجیرواره ای محرک، برای گسترش و پیشروی این نوع تشکل، به ویژه برای رسیدن به هدف برجسته می شود و آن زنجیرواره مقوله ی آگاهی، آگاهی طبقاتی و آگاهی انقلابی است که بیان آن با این نگاه، ضرورت تجربه ی عملی کارگران در مبارزات روزمره است و این مدل دستیابی به آگاهی طبقاتی بستری رشدیابنده برای حلقه ی بعدی یا مرحله ی بعدی را ایجاد می کند و در یک ارتباط متقابل و ملموس با زندگی و مبارزه ی کارگران مراحل شکوفایی خود را می پیماید تا با نظام سرمایه داری، به طور مستقیم و با محتوای سرمایه ستیزی، رودررو شود؛ در حالیکه سازمان ها و احزاب موجود، مقوله ی آگاهی را بسته های کادوپیچی شده ارزیابی می کنند و پس از پردازش آن در اتاق های فکر، از خارج طبقه به کارگران هدیه می کنند و سپس انقلاب را در تخیل خویش، تصورپردازی می کنند.
می توان اینگونه بیان کرد که حاصل یا برآیند فعالیت و مبارزه ی کارگران همان آگاهی درونی شده یا آگاهی انقلابی است، خلاصه اینکه، کارگران حس می کنند که ثروت جهان را تولید می کنند، استثمار می شوند و برای تغییر وضع موجود، حتا اگر آگاهی طبقاتی نداشته باشند، خیز برمی دارند، تا اعتراض کنند، اما برای خیز برداشتن، نیاز به تشکل های خودساخته ی خودشان را دارند و در مسیر هر روز اعتراضگری و مبارزه به آگاهی های طبقاتی و سرانجام به آگاهی های انقلابی دست می یابند و این بار با هویت طبقاتی خویش به نبرد طبقاتی تداوم می بخشد.
توانایی برای اجتماعی کردن حتا آگاهی، مقوله ی رهبری را به کتاب های درسی تاریخ می سپارد و در این نگاه رهبری جایگاهی ندارد و امتیاز برتر بی معناست، مفهوم برابری در تشکل های خودساخته ی کارگری از همین امروز تمرین می شود تا در جامعه ی نوین اجرا شود. ارایه ی طرح مبارزاتی، سابقه و تجربه ی مبارزاتی کانونی می شود که بسترهای مبارزاتی ایجاد کند، چرا که همه ی تصمیم ها یا طرح ها، پس از پردازش شورایی در شوراهای کارگری حل می شود و در مراحل نخستین با هویت شورایی و در مراحل رشد و تکوین خود با هویت طبقاتی، به کنشگری می پردازد.
مفهوم قدرت در همه ی عرصه ها حتا در شوراها از منظر این نگاه آفتی بازدارنده محسوب می شود و اگر ماهیت همه ی حرکت ها و مبارزات کارگران "سرمایه ستیزی" است، اما "قدرت ستیزی" پشتوانه ای است که همچون میزان سنجی، تشکل های کارگری را از باقی ماندن در مسیر درست، پشتیبانی و توانایی ها را شکوفا می کند.
اما سرچشمه ی این توانایی ها، با توجه به جایگاه اجتماعی اینک کارگران چیست؟ آنچه که سبب می شود تا کارگران را اتکا به نفس و باورمند به میدان مبارزه بکشد چیست؟ اینجاست که اگر با تعریف نظم موجود، گام برداریم، درها بر همان پاشنه خواهد چرخید، در نتیجه اگر جایگاه خودمان را نسبت به تکامل انسان و تاریخ بازخوانی یا بازبینی کنیم، متوجه خواهیم شد که در این جهان بودن را به شکل تقلبی بر ما تحمیل کرده اند، گرچه ارایه ی این بحث اندکی دشوار به نظر می رسد و گاهی این بحث را به فلسفه و انسان شناسی مربوط می دانند، اما درک تفاوت "در جهان بودن" و "با جهان هستیدن" بسیار مهم جلوه می کند و نقش و جایگاه ما را تعیین می کند. "در جهان بودن" ما را به سمتی سوق می دهد که تحت سلطه ی قانونمندی های موجود، جزئی از نظم موجود می شویم، اما "با جهان هستیدن" نقش ما را به عنوان عنصری اثرگذار در این گیتی پررنگ می کند و آنگاه هویت می یابیم و سپس خیز برمی داریم تا نخستین ارتباطات اجتماعی رشد یابنده را در جامعه و در میان کارگران ایجاد کنیم.
با اشاره به سرعت تحولات موجود که خود تحولات نیز در حال تحول است و به پیچیدگی های نظام افزوده است، در می یابیم که سرمایه داری هرگز خودش فرو نمی پاشد. جنبش های اجتماعی در قالب مبارزه ی طبقاتی و فراتر از چارچوب نظام سرمایه داری، توانایی می یابد که یک طبقه را به عنوان یک کل با مختصاتی که برشمردیم، در برابر سرمایه، لایه های اجتماعی این نظم را در نبردی رو در رو دگرکون می کند.
و سرانجام، مبارزاتی برای لقمه نانی افزون تر یا چانه زنی برای افزایش قیمت نیروی کار با کارگزاران سرمایه، از این روزنه معنایی ندارد و مبارزات طبقه ی کارگر را به سطح نازل مشاوران پنهان و رایگان سرمایه داری می کشاند. از منظر تشکیلاتی اما با دامن زدن به ساختارهای افقی، مناسبات شورایی را در هر تشکلی نهادینه می کند و با شکیبایی و یقین، مبارزات خودجوش و خروش کارگران را شعله ور می سازد.
بستر سازی و امکان یابی کارگران برای بررسی مسایل نظری و عملی، در این مدل تشکل ها قابل دسترسی است و در وادی شوراگرایی، نظرهای مختلف قابل دسترس می شود تا کارگران نسبت به منافع طبقاتی خودشان در زندگی روزمره در عرصه ی مبارزاتی، نظریه ها را ارزش گذاری کنند و با چشم انداز نفی سلطه گرایی و نفی قدرت، به "سرمایه ستیزی" بپردازند.
اعتصاب برپایه ی نیازهای اعتراض برنامه ریزی می شود و اینگونه است که اعتصاب، فقط مبارزه با نظم سرمایه نیست، بلکه مبارزه با سازمان ها، احزاب و اتحادیه های کارگری درون سیستم نیز هست که مشغول تخفیف دادن مبارزات در جهت توازن هستند.
تاریخ بشری را انسان با امواج به هم پیوسته ی نبردها شالوده است، مدیریت مبارزه ی شورایی، از درون می جوشد و برمی خیزد و سرانجام منجر به مدیریت تولید و کنترل جامعه به شکل کمونی جلوه می یابد تا فرارویش دوباره ی کمونیسم را بشکفد. اگر امروزه روز، اول ماه می، عصیان طبقه ی کارگر برای هویت یابی طبقاتی است، مبارزات روشمند این نگاه در اول ماه می فرداها، عصیان طبقه ی کارگر برای رهایی انسان خواهد بود.