مصاحبه با رضا خندان مهابادی
سركوب جهت تشدید ناآگاهی و برپایی جامعه رمهیی مناسب حال تمام نظامهای تمامیت خواه است
به دنبال هجوم وقاحت بار عوامل دولتی و دستگیریهای گسترده تجمع کارگران در پارک لاله به مناسبت روز جهانی کارگر، موضعگیریهایی در سطوح مختلف انجام شد که کمیته پیگیری تشکلهای آزاد کارگری خود را ملزم به انعکاس آن دیدگاهها و موضعگیریها میداند. کانون نویسندگان ایران یکی از پیشروترین نهادهای غیردولتی بود که همچون گذشته به سکوت وادار نشد. علیرغم تلاش عوامل حکومتی برای خاموش کردن هر ساز مخالف از جمله مرعوب کردن نویسندگان و فعالان اجتماعی،کانون نویسندگان حمایت از حق بیان کارگران پیشرو را از سالها پیش سرلوحه کار خویش قرار داده است .این بار نیز کانون سکوت نکرد و دستگیریهای گسترده را محکوم کرد.
سرکوب جهت تشدید ناآگاهی و برپایی جامعه رمهیی که مناسب حال تمام نظامهای تمامیتخواه است، آخرین و عریانترین حربهیی است که این سیستمها در نهایت خود را ناچار میبیند به آن متوسل شود.
در کنار سرکوب و تشدید ناآگاهی اجتماعی، برفرازنده آتشها در کوهستانها[١]ضمن پیوند عمیق خود با پیشروان و فعالان اجتماعی رسالت خود را بر آگاهی بخشی طبقات ستمکش اجتماعی بنیان مینهد. از این روی کمیته پیگیری ضمن نقبی به گذشته، در این سلسله نقد و بررسیها، نظرات و عقایدی از باقر مومنی، صادق هدایت و... میآورد.
مصاحبه با رضا خندان مهابادی یکی از اعضای هیئت دبیران کانون نویسندگان آغازی است بر این رویکرد.
١- مراسم اول ماه مه امسال چه ویژگیهایی داشت که کانون در اعلامیه خود از آن دفاع کرد؟چرا این بیانیه در سایت های کارگری انعکاس نیافت؟
کانون در سالهای قبل هم از حرکتهای کارگران دفاع کرده است. استدلال کانون این است که تشکلها نوعی ابزار بیان است و هر نیرویی که این تشکلها را زیر ضرب ببرد و اجازه فعالیت به آنها ندهد را محکوم میکند. بیانیه اخیر کانون در مورد دستگیریهای پارک لاله و برخورد با معلمان از این لحاظ جلوه ی بیشتری داشته که اول ماه مه امسال به فراخوان تشکلهای متعدد برگزار شد و همچنین نوع برخورد ماموران نیز بسیار شدیدتر وبازداشت ها بیشتر از موارد قبل بود . سرکوب این تجمع از منظر منشور کانون مبارزه با آزادی بیان است و کانون نویسندگان ،به همین دلیل خود را موظف دانست که در این ارتباط بیانیه صادر کند. آزادی بیان در معنای درست و گستردهتر یعنی هر شکلی از ابراز وجود(فردی و جمعی) که به طرق مختلف بیان میشود. اما اینکه چرا سایتهای کارگری چندان بیانیه کانون را منتشر نکردند، دلیلش را باید از خود آنها سئوال کرد. آنها(فعالین کارگری) باید پاسخگو باشند.به نظرم به جای بایکوت خبری(اگر چنین چیزی درست باشد) بهتر است دیالوگ موثرتری به کار برد و درست و منصفانه نقد کرد.
٢- با توجه به موضعگیری کانون در رابطه با تشدید سانسور، رابطه هنر و تعهد را چگونه میدانید؟
بحث سانسور خیلی فراتر ازعرصه ی ادبیات است. وقتی در تعریف "بیان"، معنی جامع آن را در نظر بگیریم، همه اشکال ابراز وجود در ابعاد فردی و جمعی را در برمیگیرد. بنابراین سرکوب آزادی بیان تنها در هنر و ادبیات صورت نمی گیرد بلکه به بیان انسانها در همه ی ابعاد مربوط می شود .سانسور تنها یکی از اشکال این سرکوب است و نه همه ی آن.اما در مورد تعهد : من شخصاً به تعهد از پیش تعیین شدهای که هنرمند را موظف میکند متعهد باشد، معتقد نیستم. چون هنرمند و ادیب در اثرش خلاقیت فردی و خودانگیختگی خویش را منعکس میکند، الزامی نیست که خود را از پیش متعهد به جامعه یا به کاری که انجام میدهد، بداند. خیلیها ادعا دارند که ما تعهد اجتماعی داریم یا بعضی از نویسندهها اعتقاد دارند که کلمات ابزار آنهاست وخود را متعهد به کلمات و فرم ها می دانند. باید بگویم که نویسنده، یا به طور کل هنرمند واقعی در هر زمینهیی با خودانگیختگی هنری اش ، پاسخ میدهد. حال اگر این خودانگیختگی که با او عجین است ،اجتماعی باشد پس در اثر او خود را اجتماعی نشان میدهد.در این صورت تعهد اجتماعی امر درونی هنرمند است نه امر "باید" و" نباید"های از پیش تعیین شدهایی که هنرمند را از ذات هنری اش دور میکند. به همین دلیل بهتر است درباره هنر هیچ" تعهدی "از قبل تعیین نشود. صداقت در کارهنری مهمترین عنصر کار هنرمندوادیب است. اگر هنرمند تعهدی که از آن دم میزند، امردرونی اش باشد در هنرش انعکاس داده شده و با مخاطب ارتباط برقرار میکند و برعکس.
٣- علل کاهش ادبیات کارگری در سه دهه گذشته را در چه میدانید؟ و خواندن آنها تا چه اندازه برای نسل کارگر امروز تاثیر گذار است؟
اگر منظورتان از "ادبیات کارگری" ادبیات به معنای خاص باشد،یعنی داستان و شعر و از این قبیل ،به دلیل توهمات و خرافاتی که در موردش وجود دارداول باید مشخصه هایش را تعریف کرد .آیا ادبیات کارگری ،ادبیاتی است که کارگران مینویسند ؟یا ادبیاتی است که موضوعش کارگرانند ؟یا ادبیاتی است که شخصیت هایش کارگر هستند؟به نظر من هیچ یک از این معیارها برای تعیین نوع ادبی درست نیست. داستان یا شعر کارگری آن داستانی و آن شعری است که درک و عاطفه ی این طبقه را نسبت به جهان و انسان درفرم و قالب هنری نشان میدهد، مستقل از خالق و موضوع و شخصیتها و قهرمانهایش. درمورد کمی نشر این نوع ادبیات باید گفت که این طبقه(طبقه کارگر) وزنه ی حقیقی که در حیات جامعه دارد را هنوز در اذهان و وجدانها پیدا نکرده است .امری که مثلا درانقلاب اکتبر تا مدتی تحقق یافت.علت دیگر اختناق است. مرز ممنوعه است. نزدیک شدن به دیدگاههای حقیقی این طبقه یک مرز ممنوعه شده است. به این معنی محدودیتهایی ایجاد میکنند که هر کسی به این میدان اجازه وارد شدن نداشته باشد. عدم وزنه و ابزاری چون سانسور و اختناق باعث شده که چیزی به معنی خاص آنچنان خلق نشده است.این را هم بگویم که با دم گرفتن "ادبیات کارگری- ادبیات کارگری "و توهمات سیاه و سفید نباید کارگران را از مطالعه ی ادبیات مدرن و خلاق موجود در ایران و جهان بازداشت . دلیلی نمیبینم که کارگرها با چراغ دنبال ادبیات کارگری بگردند.ادبیات هم مثل موسیقی است. به صورت تک بعدی به هنر و ادبیات کارگری نگاه کردن جلوی تامین ذائقه کارگررا در عرصه ی هنر میگیرد. چنین دیدگاهی در واقع کارگران را از متن طبیعی زندگی دور میکند.چرا نباید کارگران
کامو و همینگوی را بخوانند؟چرا نباید صادق هدایت را بخوانند؟ چرا نباید داستان و شعر روز دنیا را بشناسند؟
۴- به نظر شما عنصر آگاهی در بین کارگران یک ضرورت خودبهخودی است یا توسط پیشروان طبقه کارگر سمت و سوی پیدا میکند؟
این سئوال را باید از اهلش بپرسید اما تا آنجا که من میدانم اگر آگاهی و آگاه شدن امر خودبهخودی بود، کارگرانی که ۵٠ سال است در شرایط استثماری ، زندگی میکنند باید آگاهترین به شرایط طبقه خود باشند. اما این طور نیست. درست است که منشا آگاهی واقعیتهای جهان بیرونی است.اما ذهن بشر بر خلاف دیدگاه فویرباخ مثل آینه عمل نمی کند. ادراک فرایند پیچیده تری است . برای آگاه شدن باید فرصت مشاهده،مشارکت و مطالعه داشت. این چیزی است که از توده طبقه کارگرگرفته میشود.آگاهانه و هدفمند هم گرفته میشود . در عمل هم ، در طول تاریخ،سخنگویان و نظریه پردازان این طبقه عموما کارگر نبوده اند .... نه، چنین چیزی صحت ندارد که آگاهی خودبهخودی خلق میشود. تلاش و کوشش انسانها را میطلبد و ای کاش آگاهی خودبهخودی به وجود میآمد.آن وقت ما اینجا در حال بحث کردن در مورد آن نبودیم ! قضیه پیچیده تر از این ساده اندیشی هاست . چون چنین نیست "فرهنگ حاکم بر جامعه، فرهنگ طبقه ی حاکمه است".
۵- تاثیر سانسور بر زبان فارسی با توجه به دامنه واژگان و صنایع ادبی مثل ترکیبات کنایی و استعارهها چگونه است. آیا وفور این نوع ترکیبات باعث غنای ادبی یک اثر است یا تشدید سانسور و خودسانسوری مولف را وادار میکند تا چنین زبانی را انتخاب کند؟
در این که زبان فارسی در جامعهیی رشد کرده که همواره دیکتاتور زده و اختناق زده بوده است، حرفی نیست. قرنهاست که این زبان ،شرایط اختناق آمیزی که مردماش در آن نفس میکشند را منعکس کرده است. زبان استعاره، زبان در پردهگویی، نه نتیجه اوج هنری بلکه عمدتا نتیجه حاکمانی بوده هست که هیچ گاه تحمل رکگویی و حقیقت را نداشتند .این زبان هم انعکاس آن وحشتی است که مردم ایران از حاکمان داشتند. زبان انعکاس شرایط اجتماعی هر جامعه است. هر چقدر شرایط پیشرفتهتر باشد زبان هم هماهنگ با آن پیشرفت میکند. سالهای نسبتا زیادی از شرایط مدرن جامعه میگذرد. وجود حکومتهایی که همواره سانسور کرده اند باعث شده زبانرشد متناسبی نداشته باشد. عوامل فرهنگی/سیاسی بوده و هست که باعث میشوند تا سانسور وجود داشته باشد. عموماً شرایط سیاسی است که جلوی آزادی بیان را گرفته و آزادی بیان را محدود کرده است. آن چه که مطابق میلشان نباشد، سانسور میکنند. اگر بانی اصلی سانسور بیرونی را که قانون و دولت به وجود میآورند؛به شکلی کنار بزنیم، خودسانسوری هم از بین خواهد رفت. عامل اصلی نه در زبان یا در درون آدمها بلکه در بیرون آدمهاست.
۶- ارتباط سانسور با خلاقیت؟بعضی ها می گویند که سانسور باعث خلاقیت میشود.
اگر سانسور باعث خلاقیت میشد، کشورهای جهان سومی که سانسور در آنها وجود دارد باید شکوفا ترین ادبیات و هنر را به وجود می آوردند. اگر هستند کسانی که باوجودسانسورو محدودیت بیان از خود خلاقیت هنری نشان می دهند ، علتش را نباید در وجود سانسور ،که به رغم آن باید دانست.گفتن این که سانسور خلاقیت می آورد،تطهیر کردن سانسور است زبان توجیه گری سانسورچیان است اگر چیزی هنر را شکوفا میکند، آزادی است.آنها که در شرایط سانسور خلاقیت نشان میدهند در جامعه آزاد بسیار شکوفاتر عمل میکنند.
٧- عدهیی معتقدند که نسل سومیها با زبان خاص توانستهاند از سد سانسور عبور کنند. به نظر شما آیا گذاشتن از سانسور با نحوه به کارگیری زبان مرتبط است؟
سانسوری که ما در اینجا از آن حرف میزنیم سانسوری است که قانوناً توسط نهادها و سازمانهایی موظف ،با حکم و دستور انجام میشود.فعلا بحث سانسور درونی نیست. منظورآن شکلی از سانسوراست که با مکانیزمهایی انسان را از بیان آزاد اندیشه ها و احساسش منع میکند. کسی نمیتواند با زبان خاص وجود وزرات ارشاد را نفی کند. با کاربرد خاص زبان نمیتوان این کار را کرد. آنچه که شما به آن نسل سومی می گویید،نه با استفاده از زبان بلکه باروشهایی توانستهاند از بعضی از سدهای سانسور بگذرند به این صورت که نوشته ی خود را بدون رجوع به وزارت ارشاد چاپ می کنند وخودشان هم آن را می فروشند. این دور زدن سانسور است .گرچه من با این روش مخالف نیستم اما این راهکاری اساسی در مبارزه با سانسور نیست. نویسنده و هنرمند حقش است که از مکانیزمهای جامعه برای چاپ و توزیع ونمایش اثرش استفاده کند... باید کاری کرد که سانسور از کلیت جامعه خارج شود.
فرزانه دارابى - رضا خندان مهابادی
كميته پيگيرى ايجاد تشكل هاى آزاد كارگرى