روزها هیچ قداستی ندارند. هیچ نحوستی نیز ندارند. آنچه شایسته تقدیس یا تقبیح است کارها و رخدادهائی است که توسط انسان ها در دل زمان، یا به بیان روشن تر در پیچ و خم تاریخ انجام می گیرد. تاریخ تمامی جوامع انسانی تا حال، تاریخ مبارزه طبقاتی است. تاریخ عصر ما را پیکار توده های کارگر دنیا علیه نظام سرمایه داری می سازد. روز اول ماه مه نیز لحظه ای در سیر مستمر این پیکار است. اگر اول ماه مه قداستی دارد، این تقدس را از چند و چون همین پیکار اتخاذ می کند و بر همین اساس، درست آن است که در طلایگان آن، به بررسی کارنامه جدال خود در سال پشت سر و منشور ادامه این جنگ در سال پیش روی بپردازیم. سال جاری مثل همه سالیان دهه های قبل یا حتی قرن پیش و حاضر، سال تعرضات دهشتبارتر سرمایه داری به سطح نازل معیشت و دار و ندار اجتماعی توده های طبقه ما بود. سالی که در آن طاقت ها طاق شد و موج اعتراض همزنجیران ما در پنج قاره دنیا در سطحی وسیع طغیان کرد. در یونان به خیابان ها ریختیم، همه جا را تعطیل کردیم، با قوای سرکوب سرمایه وارد نبرد شدیم، در فرانسه برای روزهای متوالی چرخ تولید و کار را از چرخش باز داشتیم، در انگلیس، در آلمان، اسپانیا، کاناد، امریکا، نروژ، بلژیک، ایران، ایسلند، ایتالیا، رومانی، افریقای جنوبی، شیلی و خیلی جاهای دیگر به همین کارها دست زدیم، سرمایه تعرض کرد و ما مقاومت کردیم. سرمایه طوفان تهاجم راه انداخت و ما عصیان کردیم.
در تونس، مصر، الجزایر، لیبی، یمن، بحرین و سوریه، در همه خاورمیانه و شمال افریقا از حد اعتصاب و تظاهرات آرام خیابانی فراتر رفتیم. در این کشورها، در این بخش از جهنم گند و خون و دهشت و قتل عام نظام بردگی مزدی فشار استثمار و توحش سرمایه همیشه رو به اوج بود و با شتاب هولناک تر به اوج تاخت. کاردها به استخوان رسید و بر مغز استخوان نشست. شورش نمودیم، فریاد خشم و قهر بر آسمان کوبیدیم. خیابان ها را از اجتماع خود آکندیم، میادین عظیم شهرها را سنگربندی کردیم. قتل عام شدیم و همه کارها را انجام دادیم و همچنان انجام می دهیم . نکته بسیار مهم در همه این موارد، در فراز و فرود تمامی اعتصاب ها، تظاهرات گسترده خیابانی، از کار انداختن چرهای کار و تولید، خیزش ها و جنگ و ستیزها، موقعیت بسیار ضعیف، فرومانده و مستأصل جنبش ما بود. ما در هیچ کجا به هیچ پیروزی ملموسی دست نیافتیم. در یونان، اسپانیا، ایتالیا، بلژیک، انگلیس، فرانسه، پرتقال، ایسلند، کاناد و خیلی جاها عملاً عقب نشستیم، بورژوازی برد و ما باختیم. در خاور میانه و شمال افریقا هیچ بارقه ای از هیچ میزان صف مستقل طبقاتی ما علیه سرمایه و نظام بردگی مزدی مشاهده نشد. در همه این جوامع سیاهی لشکر بخشی از بورژوازی علیه بخشی دیگر شدیم، همه جا نیروی واقعی پیکار و سلسله جنبان طغیان ها بودیم اما طغیان ما در همه جاها ارابه اقتدار و فرصت طلبی این و آن اپوزیسون ارتجاعی دژخیم بورژوازی گردید.
سؤال اساسی پیش روی جنبش ما در آستانه طلوع بامداد اول ماه مه چرائی همین شکست ها و ناکامی هاست. کجای کار می لنگد؟ معضل بنیادی چیست؟ چرا به هیچ پیروزی دست نیافتیم؟ چرا با صف مستقل خود نمی جنگیم، چرا دورنمای پیکار خویش را، خود با سر آگاه و هشیار خود تعیین نمی کنیم، ؟ چرا هر روز از روز پیش ضعیف تر و فرسوده تر می گردیم، چرا مدام در مقابل تعرضات سرمایه عقب نشینی می کنیم و سنگرها را یکی پس از دیگری تسلیم می کنیم. چرا محصول عظیم ترین طغیان های ما از جایگزینی یک دولت با دولت دیگر سرمایه فراتر نمی رود. در این روند ضعف و شکست و پسگرد و فروماندگی تا کجا قرار است ادامه دهیم. آینده ما و نسل های آتی ما چه می شود؟ پایان این شکست ها به کجا ختم خواهد شد؟ تکلیف چیست و چاره کار را در چه می بینیم؟ این ها و فراوان پرسش های مشابه همگن، همگی اجزاء پیوسته حیاتی ترین سؤال روز جنبش ما هستند. این سؤال اساسی که ریشه شکست ها کجاست؟ بدون پاسخ به این پرسش، بدون جستجوی فعال، رادیکال و سرنوشت ساز این پاسخ، بدون تسری پاسخ، به پراتیک سراسری، جهانی و طبقاتی جنبش خویش هیچ راهی به پایان این شب دیجور در پیش روی نیست.
پاسخ سؤال برای کسانی که خود را متعلق به طبقه کارگر و جنبش کارگری می دانند یا دعوی این تعلق را دارند. بسیار مختلف و در پاره ای موارد متضاد و متعارض است. پاسخ جنبش اتحادیه ای و رفرمیسم راست سندیکالیستی از همه پاسخ ها آشناتر و معلوم الحال تر است. این ها رک و راست بر این باورند که نظام سرمایه داری فاز پایانی تاریخ زندگانی انسان است. قبول این نظام برای توده های کارگر مصداق همان ضرب المثل معروف « آش و کشک خاله» است. باید برای همیشه فروشنده نیروی کار بود. حق سرمایه است که این نیرو را بخرد یا نخرد، نیازمند آن باشد یا نباشد، تعیین بهای آن نیز در حوزه اختیار سرمایه است. شرط خریدش هم سودآور بودن آن است. اگر سرمایه نیاز ندارد حق دارد که کارگر را به دور اندازد و به برهوت گرسنگی، بیکاری و مرگ پرتاب کند. جنبش اتحادیه ای می گوید هر مقدار رفاه و آزادی های سیاسی و حقوق اجتماعی و انسانی کارگران هم بسیار طبیعی است که تابعی از سودآوری سرمایه باشد. کاملاً حق است که مرز آن ها توسط ملزومات بازتولید و شروط ارزش افزائی سرمایه ها تعیین گردد. در یک کلام از منظر رفرمیسم راست سندیکالیستی قربانی شدن معیشت و رفاه و حقوق ابتدائی انسانی کارگران در آستان بقای سرمایه امری بدیهی، وضع موجود دامنگیر توده های کارگر دنیا پدیده ای طبیعی و شکست های متوالی اعتراضات کارگران علیه این وضعیت حوادثی مقدر و غیرقابل اجتناب است. جنبش اتحادیه ای البته برای کارگران نیز حقی قائل است. اینکه در چهارچوب نظم سرمایه، در دائره تضمین سود حداکثر سرمایه ها، منطبق بر قوانین و قراردادها و معیارهای حقوقی سرمایه، در سیطره اراده و استیلای دولت سرمایه داری، در صورت توافق همه نهادهای پلیسی و امنیتی و مدنی و نظامی سرمایه اعتراض کنند. و صد البته حق بدیهی نظام بردگی مزدی نیز هست که به اعتراض کارگران گوش بدهد یا ندهد. جنبش اتحادیه ای هشدار می دهد. که باید همین راه را ادامه داد. باید همین کارهای تا کنونی را دنبال کرد، تا کجا؟ تا هر کجا که حکم سرمایه است و مقدرات ماندگاری نظام سرمایه داری اقتضاء می کند. تا هر کجا که سرمایه به قربانی شدن طبقه کارگر نیاز دارد. اگر امروز ٣۵% کل سکنه دنیا در چنگال قهر گرسنگی ناشی از استثمار سرمایه داری تسلیم مرگ می شوند فردا ۵٠% و سال بعد ٧٠% قربانی گردند. اگر امروز ٢ میلیارد انسان از آب سالم آشامیدنی محرومند فردا ٣ میلیارد محروم مانند. اگر امروز ٢ میلیارد فاقد دارو و دکتر و حداقل بهداشت و درمان هستند، فردا ۴ میلیارد به این وضع فرو افتند. اگر امروز یک میلیارد بیکارند. فردا چند میلیارد بیکار و بدون هیچ قوت لایموت مانند. جنبش اتحادیه ای عملاً و در خارج از مدار لفظ بازی ها و عوامفریبی ها، این ها را می گوید و پاسخ خود به پرسش بالا را با این پیام ها و توصیه ها و نسخه پیچی ها تقریر می کند.
احزاب چپ نیز زیر هر نام و نشان، در دنیای پراتیک، نهایتاً راه جنبش اتحادیه ای را می روند و کار سران اتحادیه ها را می کنند. اینجا نیز شعارها توخالی، کمونیسم نمائی ها فاقد مایه و ملاط ضد سرمایه داری، راهبردها در خدمت ماندگاری سرمایه و راهکارها تضمین کننده کفن و دفن قدرت پیکار طبقه کارگر در گورستان بقای بردگی مزدی است. بنمایه حرف ها در رادیکال ترین حالت این است که کارگران بر سر میزان دستمزد، بهبود شرائط کار و افزایش امکانات رفاهی با صاحبان سرمایه و دولت آن ها بگو مگو کنند، در همان حال پشت سر افاضل حزبی به صف شوند. دولت روز را ساقط کنند و حزب صدرنشین بیگانه با هستی طبقه کارگر را به قدرت برسانند. که چه شود؟ که شکلی از برنامه ریزی نظم تولیدی و سیاسی و اجتماعی سرمایه را جایگزین شکل دگر کنند. پاسخ های تا کنونی به پرسش بالا به صورت غالب این ها بوده است و حاصل این پاسخ ها دقیقاً گرداب تباه مرگی است که طبقه کارگر جهانی دهه هاست در آن می پیچد و هر روز بیش از روز بیش درآن می غلطد. هیچ دانش چندانی لازم نیست تا سترونی، شکست آمیزی و گمراهه بودن این پاسخ ها و راهبردها را تشخیص داد. « آفتاب آمد دلیل آفتاب» سالیان متمادی است که عوارض شوم چرخ خوردن در این کژراهه ها و گرداب ها را همه توده های کارگر در همه نقاط دنیا به اندازه کافی تجربه نموده اند. اول ماه مه است. اسیر این وضعیت هستیم، باید چاره ای اندیشید باید بساط آویختن به جنبش اتحادیه ای و حزب سازی فرقه ای بالای سر جنبش کارگری را برای همیشه در هم پیچید. باید به خود، به توده های طبقه خود، به قدرت چند میلیارد برده مزدی همزنجیر خود در سراسر جهان، به هستی طبقاتی و اجتماعی جنبش خویش باز گردیم. نقطه عزیمت اینجاست. ما هستیم که استثمار می شویم، هر روز عمیق تر و فاجعه بارتر آماج استثمار قرار می گیریم. طوفان تعرض سرمایه علیه هست و نیست ما در طغیان است. مائیم که از گرسنگی می میریم. میلیون ها زن و کودک و جوان و پیر توده های طبقه ماست که هر روز در آتش استثمار و بی حقوقی ناشی از وجود سرمایه خاکستر می گردد. ما چند میلیارد انسانیم. کل سرمایه های دنیا، محصول کار و استثمار ماست، هر چه طبقه سرمایه دار در هر کجای جهان در مالکیت خود دارد، یکسره توسط ما تولید شده است. هر چه در تصاحب دولت های سرمایه داری دنیاست محصول کار و تولید ماست. قدرت طبقه سرمایه دار و دولت این طبقه، فقط قدرت سرمایه است و سرمایه را ما آفریده ایم. پس ما از این ظرفیت برخورداریم که یک قدرت عظیم سرنوشت ساز در سراسر جهان باشیم. باید این قدرت را شناخت، رمز و راز میدان داری آن را جستجو نمود و شیوه های به کارگیری آن را آموخت. قدرت طبقه ما نباید در گورستان رفرمیسم اتحادیه ای مدفون ماند، نباید به دار فرصت طلبی هیچ فرقه ماوراء ما حلق آویز شود. این قدرت باید توسط خود ما، با دست آحاد توده های ما، در مراکز کار و تولید و محیط زندگانی، در کارخانه، مدرسه، حمل و نقل، بیمارستان، در مزارع، فروشگاه ها، دانشگاهها و در همه جا علیه سرمایه و برای پیکار ضد سرمایه داری سازماندهی گردد.
مبارزه روز ما باید شریان حیات سرمایه را بفشارد. مائیم که سرمایه را تولید می کنیم و می توانیم مجاری تولید آن را مسدود سازیم. به این بیأندیشید که در یک روز همه همزنجیران ما در سراسر دنیا چرخ تولید و کار را از چرخش باز دارند، چه خواهد شد. هیچ اضافه ارزشی تولید نخواهد گردید. هیچ سرمایه ای خلق نخواهد شد، کل سرمایه های دنیا راکد خواهند ماند. چرخه تولید سرمایه و سود از کار خواهد افتاد. اگر این کار را یک ماه تداوم بخشیم. کل سرمایه جهانی در منجلاب بحران غرق خواهد شد. ما یگانه منشأ واقعی تمامی قدرت ها هستیم، قدرتی که خلق می کنیم اما قدرت سرمایه می شود. ما از این امکان برخورداریم که قدرت خود را قدرت طبقه خود سازیم و علیه سرمایه و طبقه سرمایه دار اعمال کنیم.
برای اینکه قدرت نهفته در وجود طبقه خویش را قدرت واقعی و بالفعل طبقاتی خود کنیم باید متشکل شویم و برای اینکه تشکل ما ظرف راستین قدرت طبقه ما باشد باید فقط و فقط شورائی، ضد کار مزدی و سراسری سازمان یابیم. خیلی ها از تشکل شورائی حرف می زنند. اما شوراهای آن ها صرفاً اسم رمزی برای سندیکا و سندیکاسازی و جنبش سندیکالیستی است. سازمانیابی شورائی یعنی دخالتگری مستقیم، نافذ، خلاق و آگاه همه آحاد توده های طبقه ما برای کارزار علیه سرمایه، علیه چرخه تولید اضافه ارزش، علیه استثمار سرمایه داری، علیه دولت و قدرت سیاسی سرمایه، علیه تمامی جنایاتی که سرمایه بر ما و بر کل بشریت اعمال می کند. تشکل شورائی ما تجلی صف مستقل طبقاتی ضد سرمایه داری همه آحاد توده های طبقه ما در مقابل سرمایه است.
باید متشکل شویم نه برای اینکه در باره چگونگی خرید و فروش نیروی کار خود با صاحبان سرمایه گفتگو کنیم بلکه برای آنکه سرمایه را از حوزه تصاحب کار اضافی خود، از حوزه اعمال اقتدار علیه خود، از سنگر تعرض و مقاومت در مقابل جنبش خود، از تهاجم سبعانه علیه امکانات موجود معیشتی خود، از اعمال وحشیانه ترین تبعیضات جنسی علیه زنان، از جنایات بی مهار ددمنشانه علیه کودکان، از سلاخی دارو و درمان و آموزش انسان ها، از جنگ افروزی علیه بشریت، از تحمیل فقر و تن فروشی و اعتیاد به توده فرودستان و از اعمال تمامی اشکال دیگر سبعیت و بربریت و جنایت به عقب رانیم. شورائی و ضد کار مزدی و سراسری متشکل شویم، تا به طور مستمر مشق پیکار و اعمال قدرت کنیم، گام به گام آگاهتر شویم، کالبدشکافی ضد کار مزدی سرمایه را شعور و شناخت و آگاهی طبقاتی خود سازیم، این آگاهی را سلاح کاراتر جنگ خود کنیم، گام به گام نیرومندتر گردیم و سرمایه را ضعیف تر و ضعیف تر کنیم، دولت سرمایه داری را ساقط سازیم، در همین راستا بنیاد وجود بردگی مزدی را در هم کوبیم و شالوده دنیائی نو، دنیای فارغ از وجود کار مزدی، فازغ ار استثمار و دولت و طبقات، جامعه ای متشکل از انسان های آزاد، بی نیاز و گسسته ار هر قید حتی قید کار را مستقر استوار کنیم.
باید شورائی و ضد کار مزدی متشکل شویم و تشکل ما باید به طور مستمر منشور مطالبات ضد سرمایه داری روز خود را بر سر طبقه سرمایه دار، دولت سرمایه و نظام بردگی مزدی فرو کوبد. باید این مطالبات را سنگر جنگ گام به گام خود در همه جا، در کلیه عرصه های حیات اجتماعی علیه سرمایه کنیم. مطالبات روز ما شاخص موقعیت پیکار طبقه ما در جنگ سراسری علیه سرمایه و با دورنمای شفاف برچیدن بساط کار مزدوری و رابطه خرید و فروش نیروی کار است. ما از سرمایه داران و دولت آن ها نمی خواهیم تا این یا آن خواسته ما را محقق سازند، کاملاً بالعکس ما آخرین توان جنگی روز طبقه خود را علیه بورژوازی به کار می گیریم تا آخرین عقب نشینی های ممکن عاجل را بر نظام سرمایه داری تحمیل کنیم.
پاسخ ما به پرسش بالا حاوی همه این نکات و فراوان مسائل اساسی دیگر است که در مجموع شروط لازم برون رفت جنبش طبقه ما از حصار بلند بن بست های فاجعه بار موجود را تعیین می کند. وضع موجود برای طبقه ما قابل ادامه نیست. رابطه ما با نظام سرمایه داری رابطه دو طبقه متخاصم در دو سوی یک جبهه نبرد سراسری همیشه جاری است. ما بارها، به هر مناسبت در باره اهداف و انتظارات و دستور کار روز این جنگ صحبت نموده ایم و اینک در طلایگان اول ماه مه یک بار دیگر آنچه را پیش تر به صورت یک منشور تنظیم کرده ایم منتشر می سازیم.
کارگران، پیوند خواست های روز و افق مبارزه طبقاتی
خواست های کارگران زمانی که به صورت یک مجموعه و منشور طرح می شود، نوع صف آرائی یا روایت خاص مطرح کنندگان نسبت به کل مبارزه طبقاتی و جنگ و ستیز طبقه کارگر با نظام سرمایه داری را منعکس می سازد. خواست ها، تنها به عنوان جزء لایتجزائی از یک ادعانامه سراسری مبارزه و در دل این منشور است که مکان واقعی خود را احراز می کند. کیفرخواست و بخش خواست های آن می تواند رفرمیستی باشد و بانیان و مبدعان و هوادارانش هیچ داعیه ای برای تغییرعینیت موجود و نابودی نظام سرمایه داری نداشته باشند. عکس این حالت آن است که نویسندگان، طرح کنندگان یا رویکرد بانی ادعانامه و خواست ها، خود را ضد سرمایه داری، کمونیست و پرچمدار مبارزه برای سرنگونی نظام بردگی مزدی قلمداد کند. در اینجاست که صحت و سقم ادعا جای گفتگو می یابد و در همین جاست که برای داوری موضوع نه شعارهای پر سر و صدای ضد سرمایه داری می تواند ملاک کار باشد،، نه غوغای کمونیسم، کمونیسم نقطه رجوع موثقی خواهد بود و نه آه و ناله کارگردوستی، کارگر بودن یا تعلق اندرونی به جنبش کارگری آدرس مطمئنی پیش پای کارگر اهل جستجو و در حال پیکار باز می کند. ملاک واقعی شناخت نه هیچ کدام این ها که فقط روایت زمینی پراتیک و برنامه عمل کاملاً کنکرتی است که صادر کنندگان برنامه و منشور خواست ها طرح کرده و محتوای واقعی حضور خود در کارزار وسیع طبقاتی و اجتماعی می سازند. کلی گوئی، شعارپردازی و افق آفرینی های توخالی هیچ خللی بر کاخ قدرت سرمایه وارد نمی کند. هیچ ذره ای از فشار استثمار توده های کارگر توسط سرمایه نمی کاهد. هیچ کارگر یا جمعیتی از کارگران را در میدان واقعی پیکار علیه نظام سرمایه داری به صف نمی کند و بالاخره هیچ معادله واقعی مبارزه طبقاتی را دچار هیچ سطح تغییر نمی سازد. کمونیسم، چنین است و چنان می کند و دنیا را در کدام وضعیت قرار خواهد داد، در غیاب یک برنامه شفاف عملی امحاء کار مزدوری و در غیاب جنبش آگاه سازمان یافته دست به کار جایگزینی سرمایه داری با جامعه آزاد از وجود کار مزدی، بیشتر به اورادبافی دینی و مکتبی می ماند و هیچ نشانی از کمونیسم لغو کار مزدی و مارکسی طبقه کارگر بر چهره ندارد. واقعیت این است که تاریخ جنبش کارگری جهانی همواره از کمبود، برنامه نویسی شفاف، پراکسیس، کنکرت و راهگشا به عنوان چراغ راهنمای مبارزه روز توده های کارگر علیه سرمایه و برای امحاء نظام بردگی مزدی رنج برده است. در این میان تکلیف « مانیفست کمونیسم» و اساسنامه یا سایر اسناد دستور کار انجمن بین المللی کارگران به طور کامل مستثنی است. دلیل این استنثاء تقدس تراشی برای انسانی مانند مارکس یا انترناسیونال اول نیست. جنبش لغو کار مزدی همواره علیه این نوع قداست بافی ها شوریده است. مانیفست کمونیسم فراخوانی خطاب به بشریت است. فراخوانی که ریشه کل استثمار و همه اشکال بی حقوقی و ستمکشی انسان را در شیوه تولید سرمایه داری می کاود و برملا می سازد. از ظهور طبقه ای سخن می گوید که گورکن این نظام است و باید در کار تدارک ایفای این نقش باشد. مانیفست به کالبدشکافی ضد کار مزدی این یا آن جامعه جداگانه و به تشریح پراتیک و کنکرت پروسه پیکار پرولتاریا برای تحول سوسیالیستی آن نپرداخته است و نمی توانست بپردازد، زیرا این کار نه رسالت مانیفست که وظیفه طبقه کارگر هر جامعه مجزا و معین بود. اساسنامه و منشور کار انترناسیونال اول، اما داستان کاملاً متفاوتی دارد. انجمن بین المللی کارگران یک تشکل سراسری و جهانی دخالتگر در کلیه عرصه های پیکار طبقه کارگر علیه نظام سرمایه داری بود. انترناسیونال اول را نباید و نمی توان با احزاب یا جریانات چپ و کارگری دوره های بعد قیاس نمود. انجمن ها و جمعیت های کارگری عضو انترناسیونال در اروپای آن روز، در پراتیک مبارزه توده های کارگر علیه سرمایه داری حضور داشتند. فعالین متشکل این انجمن ها، کارگران را در حوزه های مختلف حیات اجتماعی در مقابل سرمایه و سرمایه داران و دولت های سرمایه داری به صف می کردند. مبارزه برای افزایش دستمزد را با مبارزه برای آزادی های سیاسی، علیه کار کودکان، علیه تبعیضات جنسی و بی حقوقی های زنان، جنگ های ارتجاعی دولت ها یا سایر مصائب سرمایه داری کم یا بیش به هم می آمیختند. انترناسیونال مظهر سازمانیابی ضد سرمایه داری و بین المللی توده های کارگر و نماد احتراز آگاهان مبارزه طبقاتی پرولتاریا از حزب سازی سکتاریستی بورژوائی بالای سر کارگران در یک سو و سندیکاسازی و اتحادیه سالاری رفرمیستی در سوی دیگر بود. کالبدشکافی رویدادهای روز دنیای سرمایه داری، تشریح ارتباط رخدادها با سرشت سرمایه و ملزومات بازتولید نظام بردگی مزدی، تلاش برای تبدیل حاصل این کالبدشکافی ها به آگاهی طبقه کارگر و ارتقاء این آگاهی ها به سلاح مبارزه ضد سرمایه داری کارگران کشورها، تحکیم همبستگی بین المللی همه کارگران و کوشش حداکثر برای همسنگری مشترک آنان در جنگ علیه سرمایه و فراوان کارها و فعالیت های دیگر، همه و همه دستور کار عملی روز انترناسیونال بود. به این ترتیب در گفتگو پیرامون روایت منشور خواست ها، تا جائی که به انجمن بین المللی کارگران بر می گردد، باید به پراتیک روزمره و فرایند عینی دخالتگری این ظرف سازمانیابی کارگری ضد سرمایه داری نظر انداخت. اسناد انترناسیونال همگی گزارش ها و گفتگوهای مهم و آموزنده جدائی ناپذیر این پراتیک هستند. همه این سندها حکایت دخالت مستقیم و سراسری فعالین کارگری جوامع مختلف اروپای روز در مبارزات جاری کارگران است. در دل این مبارزه و در متن گفتگوی پیشبرد، توسعه و تعمیق آن است که رفرمیسم اتحادیه ای آماج سرزنش قرار می گیرد، گروه پردازی سکتاریستی مورد حمله واقع می شود، راهکارهای مختلف مبارزه شفاف می گردند و سلاح جنگ علیه نظام سرمایه داری صیقلی می خورد و براتر و براتر می شود. در اینجا آنچه به صورت دستور کار و اساسنامه طرح می شود اجنبه کلی بافی ندارد، از شوائب مکتبی بودن یا عقیده پردازی مسلکی تا حدود زیادی به دور است. جنبش کارگری است که ابراز حیات می کند، علیه سرمایه می جنگد، منشور جنگیدن تنظیم می کند، اهداف جنگ را تشریح می نماید، ساز و کارهای جنگیدن را روشن می سازد، نیروهای جنگ را آرایش می دهد، میدان جدال را تعیین می نماید، مشاجرات اندرونی جبهه نبرد را به اطلاع همگان می رساند، این اختلافات را موضوع دخالت همگان می کند و در همه جا افق پیکار را پیش روی کارگران قرار می دهد.
با بروز تلاطم در انترناسیونال اول و عقیم ماندن تلاش ها و صف آرائی های پرشور بین المللی کارگران و فعالان آگاه طبقه کارگر در این دوره، مسأله منشورنویسی و منشورپردازی در جنبش کارگری نیز، سرنوشتی به کلی متفاوت پیدا کرد. برنامه « گوتا» توسط لاسال و جناح راست تر سوسیال دموکراسی آلمان نگاشته شد و تمامی بندها و تار و پود تحلیل ها، نظریات، راهبردها و انتظاراتش همان خام اندیشی ها و خیال پردازی های سوسیالیسم بورژوائی را منعکس می ساخت. نقد مارکس بر این برنامه، سند آموزشی گرانبهائی از ستیز میان کمونیسم لغو کار مزدی در یک سوی و سوسیال دموکراسی و کمونیسم بورژوائی در سوی دیگر در عرصه مبارزه طبقاتی توده های کارگر است. با همه این ها معضل برنامه گوتا به چهارچوب انتقادات رادیکال و ضد کار مزدی مارکس محدود نمی شد. برنامه سوای تمامی نقدهای ریشه ای و درست مارکس از یک ایراد بسیار اساسی دیگر هم رنج می برد. اینکه باز هم از مرز مشتی کلیات و فرمولبندی های عام فراتر نمی رفت و از لیست خواست ها که چشم پوشیم مابقی بخش ها عموماً در تعاریف، بیان باورها و تبیین کلی انتطارات و دورنماها خلاصه می گردید. فرض کنیم که کل دستنویس لاسال را بر اساس پیشنهادات انتقادی مارکس تصحیح می کردیم، باز هم یک اشکال اساسی بر جای می ماند. این اشکال که اثری از تشریح کنکرت واقعیت روز جامعه سرمایه داری آلمان، سرنوشت حی و و حاضر تولید و کار طبقه کارگر این کشور، موقعیت عینی، فی الحال و جاری توده بردگان مزدی در سیطره استیلای سرمایه، در حوزه های مختلف معیشت، مدنیت، حقوق و نظم سیاسی و اجتماعی و مانند این ها همه و همه مسکوت می ماند، برنامه، گزارش واقعی کار و تولید کارگران و سرنوشت آن نبود، آناتومی وضعیت حاضر را مشعل آگاهی و چراغ راه پیکار طبقه کارگر نمی ساخت و سرانجام جگونگی تحول جامعه موجود و فرایند برچیدن بساط کار مزدی را به صورت یک طرح ابژکتیف، زنده، قابل لمس و باور در مقابل انظار قرار نمی داد. این کاستی اساسی برای دو رویکرد طبقاتی متعارض آن روز مبنای کاملاً متفاوت و متضادی داشت. تا جائی که به لاسال و جناح راست سوسیال دموکراسی مربوط می شد، گسترش مفاد برنامه به تشریح کنکرت روند کار سرمایه، واقعیت زندگی اجتماعی توده های کارگر در بطن این روند یا مارپیچ واقعی تحولات سوسیالیستی و ضد کار مزدی عینیت موجود، اساساً موضوعیتی نداشت. کمونیسم بورژوائی و رفرمیسم سوسیال دموکراتیک قرار نبود که جامعه موجود را کالبدشکافی کنکرت ضد کار مزدی کند و قرار نداشت که فرایند عینی جایگزینی آن توسط جامعه فارغ از کار مزدی را تصویر نماید. در آن سوی ماجرا، اما موضوع به گونه دیگری بود. برای مارکس توسعه فرمولبندی ها و خطوط عام برنامه، به سطوح کنکرت، نیاز روز جنبش کارگری به حساب نمی آمد. زیرا آنچه از اواخر قرن نوزدهم تا امروز توسط سوسیال دموکراسی، اردوگاه شوروی سابق، منتقدین ناسیونالیست و دموکرات اردوگا، ضد امپریالیسم خلقی یا ناسیونالیسم چپ و مانند این ها بر جنبش کارگری تحمیل شده است، هنوز روی نداده بود. تصویر دنیای آتی در ذهن توده های کارگر، با جهنم هول و هراس و دهشت اردوگاه یا اشکال چینی و مائوئیستی آن تداعی و نقاشی نمی گردید. کابوس ها جای امیدها را پر نمی ساخت، آینده ای که چشم کارگران را به خود می دوخت نه دنیای توحش بردگی مزدی در زیر نام « کمونیسم» که جهان انسان های آزاد از یوغ استثمار، ستمکشی، نیاز و فارغ از وجود هر قدرت ماوراء اراده آگاه خویش بود. در آن روزها کمونیسم شبح وحشت و مرگ سرمایه داران بود و این تصور که روزی، روزگاری به شبح دهشت و دیکتاتوری و گرسنگی و مرگ کارگران سقوط کند حتی برای تیزترین اذهان آگاه کارگری هم شاید دغدغه بسیار جدی به حساب نمی آمد. در چنین شرائطی، نقد برنامه گوتا توسط مارکس، احتمالاً بیشترین کاری بود که باید صورت می گرفت و مارکس با حداکثر دقت و موشکافی و ژرف نگری ضد کار مزدی به این اقدام اهتمام نمود.
«برنامه ارفورت» یک متن تمام عیار رفرمیستی و حاکی از تسلط گسترده سوسیال دموکراسی بر جنبش کارگری اروپا بود. این متن توسط کائوتسکی تهیه شد تا جایگزین برنامه گوتا گردد. بر خلاف آنچه در آن روزها، ادعا می شد یا حتی همین امروز هم توسط برخی تروتسکیست ها و همانندان طرح می شود، ارفورت در هیچ کجای خود، هیچ سنخیتی با روایت مارکسی و ضد کار مزدی مبارزه طبقاتی پرولتاریا نداشت. تبیین جامعه سرمایه داری بر پایه مالکیت انفرادی سرمایه ها به جای رجوع به کار مزدوری، تصویر سوسیالیسم با شاخص الغاء مالکیت خصوصی آحاد سرمایه داران، جایگزینی ماتریالیسم انقلابی مارکس با داروینیسم و دترمینیسم، کشیدن خط سیاه بر ضرورت انقلاب و مبادله کامل آن با اصلاحات، حلق آویزی توده های کارگر به رفرمیسم اتحادیه ای و کفن و دفن کل قدرت پیکار ضد سرمایه داری آن ها در گورستان جنبش اتحادیه ای، حزب سازی بالای سر طبقه کارگر، تطهیر ماشین دولتی و حزبی نظام بردگی مزدی به عنوان ظرف جامعه گردانی سوسیالیستی یا نهاد قدرت سیاسی کارگران، ستایش پارلمانتاریسم و حق رأی رایج مبتنی بر نظم سرمایه به جای جنبش سازمان یافته ضد سرمایه داری کارگران و تحمیل ده ها باژگونه پردازی بسیار چندش بار و کریه دیگر بر جنبش کارگری، از جمله مسائلی بود که در این برنامه و پراتیک آن توسط سوسیال دموکراسی جامه عمل می پوشید. ارفورت نه فقط هیچ اعتنائی به هیچ سطح انتقاد مارکس به برنامه گتا نداشت که همه آن انتقادهای مهم و ریشه ای علیه کمونیسم بورژوائی را به دور می انداخت و خود را در قالب متنی یکدست و سره از تحلیل ها، راهبردها و دورنمای رفرمیستی سوسیال دموکراتیک در پیش روی کارگران آلمان و جاهای دیگر قرار می داد.
از متون برنامه ای بالا که بگذریم نوبت به برنامه حزب سوسیال دموکرات روسیه می رسد. سوسیال دموکراسی روسیه به گاه تدوین این برنامه بخشی از سوسیال دموکراسی بین المللی بود و برنامه سال ١٩٠٢ حزب نیز به طور واقعی و تا جائی که به شالوده نظرات و دیدگاه های طبقاتی مربوط می شد، خط فاصل چندانی با برنامه ارفورت نداشت. در این جا نیز روایت سرمایه داری روایت مارکس نیست و سوسیالیسم جامعه ای فارغ از مناسبات کار مزدی نمی باشد. آنارشی تولید خصلت نمای بارز شیوه تولید است و برنامه ریزی متمرکز اقتصاد، نماد عالی نظام و جامعه ای است که باید بر جای نظام بردگی مزدی بنشیند. سازمانیابی یک جنبش آگاه ضد کار مزدی نه فقط دستور کار برنامه را تعیین نمی کند که نسبت به آن تا حدود زیادی بیگانه است. نوع نگاه به تشکل و ظرف های متشکل شدن و ابراز وجود کارگران به رغم تفاوت های صوری، باز هم همان شیوه نگرش سوسیال دموکراسی و فرمولبندی های کائوتسکی است. برنامه و منضمات و توضیحات آن، در همان حال تمایزاتی هم با ارفورت داشت. سرنگونی قهرآمیز دولت تزار، توصیه به پرولتاری روس که رشد نوع اروپائی سرمایه داری را به جای انکشاف یونکری سرمایه، غنیمت بشمارد!! فازبندی انقلاب دموکراتیک و سوسیالیستی و راه حل دیکتاتوری کارگران و دهقانان به عنوان روبنای حکومتی فاز نخست و مانند این ها در صدر تمایزات مذکور قرار داشتند. این برنامه در سال ١٩١٧ بازنویسی شد، اما کل مبانی تحلیل و منظر تبیین آن از سرمایه داری و سوسیالیسم و محتوای اقتصادی و سیاسی و اجتماعی تحول سوسیالیستی جامعه به قوت خود باقی ماند. حوادث سال های بعد از انقلاب اکتبر و آنچه توسط بلشویک ها در طول این سال ها به اجراء نهاده شد با این برنامه سنخیت ارگانیک داشت. تلقی « دولت کارگری» از یک بوروی سیاسی چند نفره حزبی که لنین خود آن را الیگارشی قدرت می نامید، اطلاق اقتصاد سوسیالیستی!! به کلیه مراکز کار و تولیدی که تحت مالکیت مستقیم دولت بالای سر کارگران رار داشتند و رابطه کار مزدوری به تمام و کمال بر آن ها حاکم بود، تضعیف و انحلال شوراهای کارگری، توصیه یکتارئیسی و مدیریت تک نفری در مراکز کار، ارجاع برنامه ریزی کار و تولید به وزارت کار، برنامه نوین اقتصادی ( نپ) و همه سیاست ها و رویکردهای دیگر حزب کمونیست شوروی در همان نخستین سال های بعد از انقلاب همه و همه رویدادهائی بودند که آدرس آن ها در همان برنامه سال ١٩٠٢ و بازنویس ١٩١٧ آن به خوبی قابل رؤیت بود. برنامه حزب سوسیال دموکرات روسیه که همه وجوه فرار ارفورت از آموزش های مارکسی و ضد کار مزدی مبارزه طبقاتی پرولتاریا را با خود داشت، پس از وقوع انقلاب اکتبر و به ویژه در جریان پیدایش و ادامه کار کمینترن عملاً سنگ بنای برنامه نویسی چپ در همه کشورهای جهان شد. ناسیونالیسم چپ و ضدامپریالیسم خلقی جوامع آن را با اشتهای تمام بلعیدند و به مجرد الگوپردازی آز آن هم اکتفاء نکردند، بلکه تا چشم کار می کند، ساز و برگ مورد نیاز انکشاف کاپیتالیستی کشورهای خود را بر آن بار ساختند. از آن تاریخ به بعد برنامه های احزاب، محافل یا فرقه های چپ در سراسر دنیا علی العموم از دو بخش تشکیل گردید. بخش حداقل و حداکثر، نوعی تقسیم بندی که در اساس ارثیه ارفورت و کائوتسکی بود، اما برای احزاب و گروه های طیف رفرمیسم چپ، از سال های وقوع انقلاب اکتبر به بعد، استحاله مطلوب خود را هم پیدا می کرد. در اینجا، بخش نخست به طور واقعی و زمینی فقط مشتی اوراد و اذکار و اقاریر و اعترافات را منعکس می ساخت. نویسندگان برنامه سخن از کمونیست بودن خود می گفتند، کمونیسم را به عنوان یک دین و آئین و نحله فکری تقدیس می نمودند، به دفاع از مبانی عقیدتی خود می پرداختند، در ستایش سوسیالیسم دست به قلمفرسائی می زدند و در همین جا طومار این بخش را می بستند. سوسیالیسم و کمونیسم در منظر برنامه چیزی شبیه بهشت موعود خدایان بود و فقط به درد آن می خورد که انگیزه ای برای عبادت دنیوی باشد دنیای برنامه دنیای چگونگی توسعه سرمایه داری و وظیفه، رسالت و انتظارات کارگران در این دنیا بود. در اینجا که بخش واقعی و اصلی و همه چیز برنامه را تعیین می کرد، قبل از هر چیز مقدار قابل توجهی ناسزا نثار غول مهاجمی به نام امپریالیسم می شد. ضرورت، اولویت و مبرمیت محض مبارزه با امپریالیسم مورد تأکید مؤکد قرار می گرفت، نسبت به اهمیت بسیار زیاد انکشاف سرمایه داری در جامعه هشدار داده می شد!! برای آن نسخه خاص مستقل، ملی، خودکفا و ضدامپریالیستی تنظیم می گردید!! هر نوع سرمایه داری بدون این مشخصات مهر « نیمه، نیمه»، «وابسته»، «کمپرادوریسم»، «تحت سلطه» و مهرهای دیگر می خورد!! استقرار سرمایه داری مطلوب و مرضی خاطر شرط مقدم، لازم و اساسی تحقق سوسیالیسم اعلام می گردید!! پرولتاریای انقلابی کمونیست به عنوان ضامن و مسؤل فراهم سازی شرائط توسعه این نوع سرمایه داری معرفی می شد!! و سرانجام حق و حقوق این پرولتاریا در قبال این رسالت شگرف و عظیم تاریخی هم زیر نام « بخش حداقل» لیست می گردید!!!
حدیث انتظارات چپ بعد از انقلاب اکتبر، برنامه انتظارات، پراتیک، مبارزه و آرمان هایش این بود و پاسخ این سؤال که جنبش کارگری جهانی در داربست این نوع برنامه پردازی های و پراتیک سیاسی یا مبارزه طبقاتی مابه ازاء آن ها چه وضعی پیدا می کرد، کم و بیش روشن است. جنبشی که در نیمه دوم قرن نوزدهم زمین و زمان را بر سر بورژوازی جهانی خراب می نمود و تداعی انقلاب اکتبر و آینده اش با آن روزها، کل سرمایه جهانی را اسیر کابوس وحشت می ساخت بسیار سریع به ورطه اغماء افتاد. بورژوازی به جای او کمونیست شد!! و با سلاح کمونیسم به جان کمونیسم لغو کار مزدی او افتاد و در یک کلام آن شد و آن رفت که امروز در همه جای جهان شاهد آن هستیم. رفرمیسم چپ در طول قرن بیستم و به دنبال ضربات سهمگینی که بر جنبش ضد سرمایه داری طبقه کارگر جهانی وارد ساخت خود نیز به همه دلائل بسیار روشن تاریخی که در اینجا نه مجال و نه هیچ نیازی به طرح آن هاست هر روز فرسوده و فرسوده تر شد، ایزوله و ایزوله تر گردید، موج انفجارآمیر انشعاب تمامی ارگانیسم هستی اش را همه جا از هم پاشید. رفرمیسم چپ در پروسه زوال خود و به عنوان واکنشی در مقابل این فرایند مجبور شد اینجا و آنجا ساختار نظرات و برنامه نویسی های خود را دستکاری کند. « مارکسیسم» خود را که پیش تر، یکسره ساز و کار برپائی سرمایه داری مستقل و ملی، برای مبادله بعدی با سوسیالیسم بورژوائی بود کمی بالا و پائین نماید و آرایشی جدید دهد. اگر نه همه این طیف، اما بخش هائی از آن، ترجیع بند خلق، خلق، دیکتاتوری دموکراتیک کارگران و دهقانان، امپریالیسم غارتگر، انقلاب خلقی، سرمایه داری وابسته و مانند این ها را کنار بگذارد، از حکومت شورائی حرف بزند، شعار انقلاب سوسیالیستی سر دهد، القاب و عناوین تازه ای برای خود بتراشد و آن را میثاق گسست خود از گذشته بنماید. طیف احزاب و گروه های رفرمیسم چپ در همین راستا، روایت برنامه نویسی خود را نیز کم و بیش دچار دستکاری کردند، اما این دستکاری ها در هیچ یک از این قلمروها، نه در واقعیت پراکسیس طبقاتی و اجتماعی جریانات و نه در نوع نگاه آن ها به برنامه پیکار و خواست های روز طبقه کارگر، به هر کجا که ره برد، به سوی جنبش لغو کار مزدی این طبقه راه نبرد.
در منظر رویکرد ضد کار مزدی، برنامه و خواست ها، یک ادعانامه بسیار شفاف، کنکرت و صریح علیه موجودیت نظام سرمایه داری با دورنمای کاملاً روشن برای برچیدن بساط این نظام است. برنامه، عینیت موجود سرمایه داری جامعه معین را در همه وجوه خود در پیش روی توده های کارگر تصویر می نماید. اینکه طبقه کارگر در فرایند فروش نیروی کارش کدام حجم عظیم ارزش ها را برای صاحبان سرمایه تولید می کند. این ارزش ها در کدام حوزه ها تولید می شوند. چه بخشی از کل این ارزش ها به صورت بهای نیروی کار به کارگران پرداخت می گردد. رابطه کل کار و تولید موجود با زندگی ساکنان جامعه چیست، چند درصد آن نیاز واقعی معیشت و رفاه و سلامتی و رشد انسان هاست و چند درصد صرفاً فرارسته های مصرفی ارگانیک تولید برای سود و سود بیشتر هستند. وضعیت توده های طبقه کارگر از لحاظ بهداشت و آموزش و درمان و نگهداری سالمندان و مهد کودک و سایر حوزه های زیست انسانی به صورت کنکرت و آماری چگونه است؟ چند درصد کل کار و تولید کارگران فقط به سرمایه و باز هم سرمایه تبدیل می شود و نوع این ها همه و همه تدقیق می گردند.
برنامه، عینیت موجود سرمایه داری را در همه زمینه های فوق به تصویر می کشد و متعاقب آن، بدیل سوسیالیستی و ضد کار مزدی همین عینیت را باز هم به صورت شفاف و صریح تشریح می کند. اینکه در همین شرائط حاضر و همین سطح از تولید چگونه کار مزدوری الغاء می شود، با برچیدن کار مزدی چه تحولات فوری در همه قلمروهای اقتصادی صورت می گیرد، کار چگونه تعریف خواهد شد، چه تولید خواهد گردید و چه تولید نخواهد گردید، توضیح تناسب میان سطح رشد نیروهای مولده موجود و نیازهای رفاهی فی الحال ممکن، تحولات فوری در دستور برای ارتقاء معیشت، آموزش، دارو و درمان، بهداشت، نگهداری سالمندان، توسعه دانش و پژوهش و تکنیک و سایر عرصه های زندگی اجتماعی انسان ها، چگونگی برنامه ریزی و سازمانیابی کار در حوزه های مختلف با هدف آزادسازی کامل انسان از قید کار و هر نوع قیود دیگر، همه و همه در این بخش برنامه تصریح می گردد. برنامه در همین راستا و به دنبال تصویر شفاف همه نکات بالا، فرایند پیکار طبقه کارگر، سازمانیابی جنبش ضد کار مزدی و راهکارهای این جنبش در جنگ علیه سرمایه و طبقه سرمایه دار و دولت سرمایه داری را تشریح می کند و درست از درون توضیح شفاف این فرایند است که خواست های روز طبقه کارگر را نیز به عنوان خاکریزها و میادین مختلف مبارزه طبقاتی پیش می کشد و محتوای حاضر پیکار می سازد. جنبش لغو کار مزدی به برنامه و منشور خواست ها این گونه نظر می اندازد.
تنظیم و تدوین چنین برنامه ای طبیعتاً نیازمند کاری سترگ و گسترده است. کاری که باید توسط کل رویکرد ضد کار مزدی طبقه کارگر صورت گیرد و ما به سهم خود در این راستا تلاش کرده ایم و تلاش خواهیم کرد. از سال ها پیش در شماره های مختلف سیمای سوسیالیسم اهمیت و مبرمیت این کار را مورد تأکید قرار داده ایم و در باره جوانب مختلف آن به بحث پرداخته ایم. آنچه در زیر می آید مطلقاً چهارچوب چنین برنامه ای نیست و نمی تواند باشد. تنظیم برنامه با این روایت و این مشخصات کار چند فعال جنبش ضد سرمایه داری نیست، کار شوراهای سازمان یافته ضد کار مزدی است. هیچ چیز بدتر و زیانبارتر از این نیست که عده ای فعال کارگری در هر زمینه ای، از جمله طرح و تنظیم چنین برنامه ای خود را جایگزین اراده آزاد جمعی و متشکل و ضد سرمایه داری و شورائی توده های کارگر کنند، اما هیچ هم چیز مضرتر از این نیست که همین فعالین از ایفای نقش خود در کار نقد کمونیستی و ضد کار مزدی برنامه نویسی گمراه ساز چپ بین المللی، در تبلیغ اهمیت بازگشائی پراکسیس و شفاف افق لغو کار مزدی و در تشریح مفصلبندی دقیق میان ملزومات روز مبارزه طبقاتی توده های کارگر با انقلاب لغو کار مزدی آنان تعلل ورزند. کسانی که اهمیت این مسائل را درک نمی کنند مستقل از اینکه چه پندارند به هر حال اسیر رفرمیسم و آتش بیار معرکه بازی های رفرمیسم راست یا چپ خواهند بود. قصد ما در اینجا به هیچ وجه ارائه برنامه به معنا و با جایگاهی که گفتیم نیست. هدف تصویر خطوط کلی دورنمائی است که باید در پیش روی جنبش روز طبقه کارگر باشد. مطرح نمودن منشور خواست ها، بدون پرداختن به این دورنما، بدون کالبدشکافی درست وضعیتی که باید جنبش کارگری احراز کند تا چنین دورنمائی را محقق سازد، کاری سندیکالیستی و از سنخ شعارپردازی های رفرمیستی است. شکلی از ابراز حیات و استحاله پردازی صوری و کاریکاتوری رفرمیسم چپ است. نوع دیگر کژراهه سازی برای کارگران است. با جار و جنجال توخالی ضد سرمایه داری نیز نمی توان واقعیت این منشورنویسی سندیکالیستی و رفرمیستی را دچار تغییر ساخت. باید برای کارگران توضیح داد که تحمیل خواست های ضد سرمایه داری روزشان بر سرمایه نیازمند سازماندهی جنبشی است که آهنگ استقرار هر چه زودتر دورنمانی بسیار شفاف، واقعی و قابل تحقق را دارد، باید واقعی بودن و عملی بودن این افق را آگاهی روز کارگران کرد، باید آگاهی به عملی بودن و قابل حصول بودن این دورنما چراغ راه مبارزه روز کارگران گردد و همه این ها از نیازمند این نیز هست که منشور خواست ها و افق عینی پیش روی پیکار توده های کارگر مفصلبندی ارگانیک ضد کار سرمایه داری احراز کنند. خواست های پایه ای کارگران برخلاف پاره ای پندارهای واهی، مشتی طلب توده های کارگر از نظام سرمایه داری نیست!! کارگران در هیچ کجا از سر رضا و رغبت به سرمایه داران وام یا صدقه نداده اند که اکنون در درون این و آن محکمه خواستار حصول وام ها و ودیعه های خود باشند!! آنان توسط سرمایه استثمار شده و هر روز بسیار وحشیانه تر استثمار می شوند، نظام بردگی مزدی برای تحمیل این استثمار بر آنان به هر جنایتی دست یازیده است و تمامی زمین و زمان را بر سر توده های طبقه کارگر خراب کرده است، کارگران و سرمایه داران دو نیروی طلبکار و بدهکار حقوقی نیستند!!! دو طبقه اجتماعی متخاصم می باشند و رابطه میان آن ها در همه وجوه، رابطه جنگ طبقاتی است. این جنگ دورنمائی دارد. توده های کارگر باید هر مطالبه خود را حلقه پیوسته ای از این جنگ سراسری برآورد کنند و این برآورد را پراتیک نمایند. کارگری که در هستی آگاه طبقاتی خود نابودی سرمایه داری و استقرار جامعه آزاد از کار مزدی را باور نکرده است، تحقق خواست های ضد سرمایه داری روز خود را هم « دعانویسی» قلمداد می کند و پشت سر رفرمیست ها نماز می گذارد. با این توضیح است که به سراغ خطوط عمومی انتظارات و اهداف و دستور کار روز جنبش کارگری می رویم، رئوس کلی این اهداف و شروط و دستور کار به شرح زیر است.
بخش اول: اهداف
١. سرنگونی قدرت سیاسی سرمایه، برچیدن بساط هر نوع دولت بالای سر جامعه، انحلال همه نهادهای دیوانسالاری سرمایه داری از مجلس و محافل قانونگزاری گرفته تا مراجع قضائی و سازمان های اجرائی، انحلال کامل پلیس، بسیج، سپاه، ارتش، نیروهای اطلاعاتی یا هر نهاد و شبکه میلیتاریستی، امنیتی و پلیسی که نقش اعمال قدرت سرمایه و سلب آزادی های سیاسی، مبارزات و اعتراضات طبقه کارگر یا سایر ساکنان جامعه را بر دوش می کشد. الغاء کلیه قوانین، قرارها و قراردادهای اجتماعی منبعث از رابطه سرمایه و پاسدار نظام بردگی مزدی
٢. جایگزینی دولت موجود با شوراهای ضد کار مزدی و سازمان شورائی سراسری کار و تولید. سازمانی متشکل از همه آحاد کارگران و متضمن حضور فعال، مستقیم، آزاد، خلاق، آگاه، شورائی، برابر و نافذ آن ها در برنامه ریزی تمامی قلمروهای تولید و کار و زندگی همگانی، سازمانی شورائی با بیشترین ظرفیت ممکن، برای ارتقاء دخالتگری، توانائی، آگاهی و ایفای نقش ضد کار مزدی همه کارگران و آحاد جامعه، سازمانی مبین جهتگیری پرایتک برای امحاء کامل تقسیم کار سرمایه، پایان دادن به جدائی کار یدی و فکری، پایان دادن به جدائی انسان از کار، شاهد برچیدن بساط سرمایه در تمامی اشکال موجودیت خود به عنوان یک رابطه اجتماعی، متضمن وحدت برنامه ریزی کار و تحقق عینی کار، وحدت سیاستگذاری و اجراء در کلیه قلمروهای مختلف حیات اجتماعی طبقه کارگر و راهگشای پایان دادن به هر شکل استثمار و طبقات و دولت و جامعه طبقاتی. دولت کنونی سرمایه باید با چنین سازمانی جایگزین گردد.
٣. سازمان شورائی سراسری برنامه ریزی کار و تولید سوسیالیستی، با هیچ نوع حاکمیت حزبی، دموکراسی پارلمانی، دولت دموکراتیک شورائی یا هیچ فرم قدرت سیاسی توکیلی و مبتنی بر حق نمایندگی سنخیت ندارد. دولت حتی در غیرمتعارف ترین، « آزادترین»!! و « انسانی ترین»!! شکل آن به هر حال یک نهاد نمایندگی اعمال قدرت است، سازمانی است که عده ای از افراد یک طبقه به نمایندگی از کل طبقه خویش زمام امور را در دست می گیرند، خود را نماینده کل جامعه اعلام می کنند و برای کل جامعه تصمیم می گیرند. سازمان شورائی کار و تولید سوسیالیستی در همه وجوه هستی خود پدیده ای مغایر با دولت ماوراء انسان هاست. در اینجا توده های کارگر به هیچ وجه جمعیتی را انتخاب نمی کنند تا در بالای سر خود قرار دهند و حق برنامه ریزی کار و تولید و زندگی جمعی خویش را به آنان تفویض نمایند!!! کاملاً بالعکس تمامی آحاد کارگران به طور مستقیم در شوراها حضور دارند، کارگران هر منطقه جغرافیائی عضو مؤثر، آزاد، دخالتگر و نافذ شورای منطقه خویش هستند، کلیه اطلاعات مربوط به همه قلمروهای زندگی انسانی از چگونگی کار و تولید در بخش های مختلف اقتصاد، آموزش و پرورش، بهداشت و درمان گرفته تا همه مسائل مربوط به کودکان، سالمندان، محیط زیست، سیاست خارجی و در یک کلام هر آنچه مربوط به جامعه و زندگی انسان هاست، به صورت هر چه دقیق تر در اختیار اوست، او با رجوع به تمامی این اطلاعات، با حداکثر آزادی و آگاهی در مورد مسائل جاری حیات اجتماعی ساکنان منطقه خویش و کل ساکنان جامعه نظر می دهد، او از همه دستاوردهای علمی و تکنیکی بشر، از بالاترین تکنیک اطلاعاتی موجود بهره می گیرد تا فعال ترین و خلاق ترین و حسابشده ترین همفکری جمعی را با کل ساکنان جامعه داشته باشد، کارگران درون شورای هر منطقه بر متن چنین شرائط و از درون چنین فضای مالامال از همپیوندی جمعی، کمونیستی و انسانی کسانی را به عنوان مأموریت و به صورت موقت به کنگره سراسری شوراها اعزام می دارند تا حاصل کل برنامه ریزی ها، سیاستگذاری ها، گفتگوها و تصمیم گیری را به مصوبات سراسری و جمعی ارتقاء دهند. در اینجا سیاست گذاری و برنامه ریزی نظم تولیدی، سیاسی، اجتماعی یا هر نوع دخالت در اداره امور جامعه، شغل نیست و منشأ و موجد هیچ امتیازی برای عده ای در مقابل عده دیگر نمی باشد. انسان ها کار می کنند در همان حال که کار را برنامه ریزی می کنند، سیاستگذاری می نمایند در همان حال که سیاست را به اجراء می گذارند. هیچ انسانی به اعتبار مأموریت و وظیفه ای که بر دوش می کشد در ماوراء سایر انسان ها قرار نمی گیرد و در قبال ایفای این نقش به هیچ نوع امتیاز و حق تصمیم گیری دست نمی یابد. کسانی که برای مدتی معین به انجام وظیفه ای معین مأمور می شوند در هر آن از سوی شورای متبوع خود و سازمان شورائی سراسری کار و تولید قابل عزل هستند.
۴. سازمان شورائی سراسری کار و تولید سوسیالیستی با همه توان و ظرفیت ممکن تلاش می کند تا کل ساکنان جامعه را مستقل از پیشینه و کارنامه طبقاتی گذشته شان در درون خود سازمان دهد. در همان حال با تمامی قدرت متشکل و متحد و عظیم خود در مقابل هر نوع تهاجم و تعرض و توطئه هر بخش بورژوازی اعم از سرمایه داران شکست خورده داخلی یا هر دولت و هر نهاد قدرت بین المللی سرمایه داری مقاومت می کند و می جنگد. این سازمان به همین اعتبار و فقط به همین اعتبار ظرف اعمال قدرت پرولتاریا بر طبقه سرمایه دار و نظام سرمایه داری است.
۵. الغاء کامل کار مزدی و برچیدن رابطه خرید و فروش نیروی کار
٦. الغاء مالکیت خصوصی، مصادره کل اموال و املاکی که افراد از طریق استثمار نیروی کار یا به اعتبار سهیم بودن در مالکیت سرمایه اجتماعی نصیب خود ساخته اند. لغو کامل هر نوع مالکیت بر زمین
٧. تعریف کار توسط شوراها، تصمیم در باره اینکه چه تولید شود و چه تولید نشود، چه مقدار از محصول کار اجتماعی سالانه به معیشت و رفاه و تعالی جسمی و فکری و فرهنگی کارگران اختصاص یابد و چه مقدار صرف بازتولید و رشد و شکوفائی و توسعه صنعت و نیروهای تولیدی گردد و ......
٨. اقدام شوراها به برچیدن کلیه عرصه های کار و تولید که وجود آن ها نیاز واقعی معیشت و رفاه اجتماعی یا پاسخ به ملزومات رشد آزاد جسمی، فکری، علمی و تعالی خلاقیت و شکوفائی و توانائی و آزادی انسان ها نیست.
٩. تعیین میزان کار داوطلبانه اجتماعی مورد نیاز برای تضمین نیازهای معیشتی و رفاهی، مایحتاج رشد علمی و فرهنگی و فکری، آموزش و پرورش، دارو و درمان و بهداشت، نگهداری سالمندان، پرورش کودکان، نیازهای بالندگی و توسعه زیربناهای اقتصادی و نیروهای مولده اجتماعی توسط سازمان شورائی سراسری کار و تولید سوسیالیستی
١٠. برنامه ریزی و سازماندهی اجرای کار داوطلبانه توده های کارگر در حوزه های مختلف کار و تولید، توسط شوراها و کنگره سراسری آن ها
١١. الغاء کامل هر نوع داد و ستد پولی و مناسبات اقتصاد کالائی در جامعه
١٢. توزیع سوسیالیستی و برابر کلیه مایحتاج معیشتی و رفاهی بر اساس برنامه ریزی سراسری شورائی، منطبق بر نیاز شهروندان یا « به هر کس به اندازه نیازش»
١٣. حق برابر و مسلم استفاده سوسیالیستی از آموزش و پرورش، پژوهش و تحصیلات عالی، بهداشت و دارو و درمان، مهد کودک، نگهداری از سالمندان، مسافرت و سیاحت، جهانگردی، مراکز تفریح و شادی و هر نوع امکانات رفاهی و اجتماعی دیگر
١۴. مصادره کلیه سرمایه ها، امکانات و منابع درآمد دستگاه های مسخ، تحجر و سرکوب فکری انسان ها، مانند مساجد،حوزه های علمیه و مراکز دیگر دینی، تبدیل مذهب به امر کاملاً خصوصی زندگی افراد، مبارزه آگاهگرانه با خرافه پرستی های دینی، مبارزه علیه هر نوع گمراهه پردازی مذهبی که اساس رشد آزاد و بلوغ فکری و اجتماعی انسان ها را دچار آسیب سازد.
١۵. برابری بدون هیچ قید و شرط زنان و مردان در کلیه حوزه های زندگی اجتماعی، برنامه ریزی شورائی ضد کار مزدی برای امحاء تمامی زمینه های اقتصادی، سیاسی، فرهنگی، اخلاقی و عقیدتی هر نوع تبعیض جنسی، ممنوعیت مطلق هر شکل دخالت نهادهای همگانی در زندگی خصوصی انسان ها یا در ساختار روابط مشترک زن با مرد، زن با زن یا مرد با مرد و دختر و پسر با هم
١٦. امحاء کامل کار خانگی
١٧. ممنوعیت مطلق کار کودکان
١٨. آزادی بدون هیچ قید و شرط هر نوع فعالیت عقیدتی، سیاسی و اجتماعی برای هر فرد، هر جمعیت و هر عده از ساکنان جامعه، آزادی کامل سازمانیابی، اعتصاب،
اعتراض، تظاهرات خیابانی، انتشار روزنامه، حق مسلم دریافت امکانات برای پیشبرد این نوع فعالیت ها، برای هر شمار انسان ها با هر رویکرد اجتماعی
١٩. ممنوعیت کامل دستگیری، بازداشت و زندانی کردن انسان ها به جرم اعتصاب، تظاهرات، راه پیمائی،اعتراض و مبارزه سیاسی، مجرم بودن و قابل تعقیب و مجازات بودن هر نهاد و دستگاهی که آزادی های مصرح در بند ١٨ را از هر انسان سکنه جامعه سلب کند. برچیدن کامل بساط زندان ها حتی برای مرتکبین جرائم اجتماعی از نوع دزدی، قتل، تجاوز و مانند این ها، جایگزینی همه زندان ها با مراکز آموزشی، تربیتی، روان درمانی و بازپروری شخصیت انسانی افراد مرتکب جرم. برنامه ریزی سازنده، سنجیده، آگاهانه، شورائی و ضد کار مزدی برای امحاء ریشه های اقتصادی و اجتماعی وقوع جرم، اعاده اعتبار و عزت انسانی مجرمین، فراهم سازی تمامی زمینه های لازم رشد آزاد انسانی برای همه افراد از جمله مرتکبین جرم، مبارزه علیه هر نوع پرونده سازی و پیشینه بافی برای کسانی که مرتکب جرم شده اند و هموارسازی هر چه وسیع تر راه بازگشت آنان برای بیشترین دخالت ممکن در کلیه عرصه های کار و تولید و زندگی اجتماعی و انسانی
٢٠. ممنوعیت کامل هر نوع اعدام، الغاء مطلق مجازات مرگ در مورد هر کس، حتی مرتکبین جنایات سنگین، حتی سران دولت اسلامی و عاملان تبهکار حمام خون های ٣٠ ساله در دوران حاکمیت این رژیم. تأکید می کنیم که مجازات اعدام با نوع نگاه کمونیسم لغو کار مزدی به انسان در مغایرت محض قرار دارد. بدون شک حق مفروض توده های کارگر ایران است که به دنبال سرنگونی ماشین دولتی سرمایه خواستار اشد مجازات برای درندگان قدرت سیاسی چندین دهه اخیر سرمایه داری باشند، در این تردیدی نیست اما به راستی برای این وحوش خونخوار، چه مجازاتی شدیدتر و سنگین تر از این که زنده بمانند و شاهد زندگی آزاد و برابر و بی نیاز و کمونیستی انسان ها باشند و باز چه مجازاتی سهمگین تر از این که با چشم باز ببینند که انسان های آزاد، آگاه و برابر عضو سازمان شورائی سراسری کار و تولید سوسیالیستی حتی همان جانیان درنده را هم به عنوان انسان و به عنوان انسان هائی با کلیه حقوق انسانی برابر با سایرین در درون خود پذیرا می گردد.
٢١. تهیه و تضمین و توزیع سوسیالیستی مسکن مجهز به کلیه امکانات رفاهی برای همه آحاد جامعه
٢٢. حمایت از مبارزات ضد سرمایه داری طبقه کارگر در سراسر جهان، وظائف عملی انترناسیونالیستی و همیاری فعال برای تحقق انقلاب جهانی ضد کار مزدی
بخش دوم: پیش شرط ها
٢٣. در جامعه ما همسان همه جوامع موجود دنیا، پیش شرط ها و امکانات اقتصادی و اجتماعی لازم برای استقرار سازمان سراسری شورائی برنامه ریزی کار و تولید سوسیالیستی، الغاء کار مزدی و برچیدن بساط استثمار، بی حقوقی، فقر و سیه روزی فراهم است. فراورده اجتماعی سالانه کار و تولید طبقه کارگر برای دستیابی آحاد جامعه به یک زندگی مرفه، با همه امکانات بهداشتی، آموزشی، مسکن و رفع همه نیازهای معیشتی و اجتماعی کفاف می دهد، سازمان شورائی سراسری کار و تولید توده های کارگر با برنامه ریزی و سازماندهی این امکانات قادر است در همان نخستین گام، به هر نوع فقر و نداری و تنگدستی پایان بخشد، آمارها صریح می گویند که حتی همین سطح کنونی محصول کار کارگران برای اعلام داوطلبانه بودن کار، کاهش ساعات کار داوطلبانه تا حد ۵ ساعت در روز، امحاء هر نوع داد و ستد پولی و برخورداری همگان از همه مایحتاج رفاهی و معیشتی و اجتماعی کافی است.
٢۴. سازمان شورائی کار و تولید توده های کارگر همراه با ارتقاء روزافزون سطح معیشت و رفاه اجتماعی آحاد جامعه، برنامه ریزی لازم برای افزایش بارآوری کار اجتماعی، رشد تکنیک، دانش، صنعت و بالابردن سطح تولید را به اجراء خواهد نهاد و حاصل همه ترقیات و پیشرفت ها را در خدمت بهبود هر چه بیشتر وضعیت زندگی، تعالی جسمی، فکری، فرهنگی و اعتلای بی نیازی انسان ها قرار خواهد داد.
٢۵. شرط اساسی و حتمی سرنگونی دولت سرمایه و جایگزینی آن با سازمان شورائی سراسری کار و تولید سوسیالیستی، شکل گیری، رشد، توسعه، بلوع و سازمانیابی جنبش ضد کار مزدی طبقه کارگر است. بدون حضور و میدان داری سازمان یافته و تعیین کننده این جنبش وقوع چنان تحولی به هیچ وجه ممکن نیست. کل پروسه تدارک، تجهیز و آمادگی پرولتاریا برای تغییر پایه ای عینیت موجود و امحاء نظام سرمایه داری، فقط از طریق این جنبش و از ورای گسترش، تعمیق آگاهی، سازمان یافتگی و بالندگی آن مقدور است. در درون این جنبش است که توده های کارگر علیه سرمایه متحد و متشکل می شوند، کالبدشکافی مستمر سرمایه داری و کندوکاو ریشه های واقعی بی حقوقی ها، ستمکشی ها و سیه رووزی های خود در عمق رابطه سرمایه را هستی آگاه خود می سازند. آگاهی شفاف ضد کار مزدی را سلاح جنگ طبقاتی خود می کنند، قدرت عظیم و سرنوشت ساز طبقاتی خود را هر چه بیشتر کشف می نمایند، این قدرت را با بصیرت لازم علیه سرمایه اعمال می کنند، متحدتر و متشکل تر می شوند، به یک قدرت سراسری آگاه سازمان یافته طبقاتی و ضد کار مزدی تبدل می گردند و از این طریق تمامی شرائط لازم برای پایان دادن به وجود نظام بردگی مزدی را احراز می کنند. پرولتاریا بدون این جنبش و بدون سازماندهی هر چه عظیم تر، نیرومندتر و آگاه تر آن نه فقط قادر به محو سرمایه داری نیست که از هیچ شانسی برای تحمیل خواست های جاری روز خود بر سرمایه داران و دولت آن ها هم برخوردار نخواهد بود.
٢٦. بارزترین و تعیین کننده ترین شاخص این جنبش، رویکرد آن به اعمال قدرت متحد علیه سرمایه در عرصه های مختلف زندگی اجتماعی است. این جنبش در هیچ زمینه ای خود را به دار قانون، مدنیت، حقوق، نظم و قراردادپردازی سرمایه نمی آویزد، از سرمایه داران نمی خواهد تا در یک گفتگوی مسالمت آمیز مبتنی بر تمکین کارگران به موجودیت بردگی مزدی، سطح دستمزد توده های کارگر را افزایش دهند! بالعکس، می کوشد تا از طریق اعمال قدرت متحد، پروسه تولید اضافه ارزش را متوقف کند و سرمایه داران را به کاهش هر چه بیشتر کار اضافی به نفع کار لازم مجبور سازد. به دولت سرمایه داری توسل نمی جوید تا روزانه کار را تقلیل دهد، راه اتکاء به قدرت متحد سازمان یافته ضد کار مزدی خود را پیش می گیرد. تا در این گذر نظم تولید و کار سرمایه را بر هم ریزد و روزانه کار کمتر را بر نظام بردگی مزدی تحمیل کند. منتظر توافقنامه دولت نمی ماند تا جواز تشکل برای طبقه اش صادر کند، تمامی قدرت خود را برای متشکل شدن و برای ضد کار مزدی سازمان یافتن توده های کارگر اعمال می کند. برای انتشار روزنامه، برپائی میتینگ، کار آگاهگرانه و راه پیمائی خیابانی، به ماشین دولتی سرمایه دخیل نمی بندد، روزنامه را از هر راه مقدور منتشر می سازد، میتینگ را به هر شکل و در هر سطح که ممکن باشد برپا می دارد، کار آگاهگرانه را انجام می دهد، راه پیمائی را برگزار می کند و همه این ها را با اتکاء به قدرت طبقه اش دنبال می نماید. جنبش ضد کار مزدی از نظام سرمایه داری تمنای دموکراسی نمی نماید، با صف آرائی هر چه نیرومندتر و آگاه تر قدرت توده های طبقه اش، ظرفیت دولت سرمایه را برای اعمال دیکتاتوری، هر چه بیشتر می کاهد و می کاهد و تا آنجا می کاهد که این دولت را به طور کامل سرنگون کند. از نظام بردگی مزدی التجاء جدائی دین از دولت نمی کند، سلاح سرکوب فکری و عوامفریبی دینی سرمایه داری را با رژیم ستیزی نیرومند ضد کار مزدی، مذهب ستیزی آگاهگرانه ضد کار مزدی و پیکار علیه همه اشکال سرکوب و اعمال حاکمیت سرمایه پاسخ می گوید. برای رفع تبعیضات جنسی و بی حقوقی زنان، راه قانون پردازی و مدنیت سالاری سرمایه را پیش نمی گیرد، جنگ علیه هر نوع بی حقوقی زنان و هر گونه نابرابری جنسی را سنگری از سنگرهای پیوسته ضد کار مزدی می سازد و برای حصول این اهداف درست همان سلاح هائی را به کار می گیرد که در همه عرصه های دیگر به سوی سرمایه شلیک می کند.
٢٧. نمایندگان فکری و سیاسی نظام سرمایه داری تاریخاً، با تمامی امکانات، به کمک همه زاردخانه های فرهنگی، عقیدتی، نظامی، پلیسی و رسانه ای خود تلاش کرده اند تا بر روی چشم انداز رهائی طبقه کارگر و محو کار مزدی پرده آهنین فرو اندازند. زمین و زمان را از وارونه بافی ها و مسخ پردازی ها پر ساخته اند، تا چنین القاء کنند که هر خراش به کار مزدوری و مالکیت خصوصی، خراشی به اساس آزادی و شیرازه نظم زندگی انسان ها است! تا ما را متقاعد کنند که به عنوان کارگران و توده بردگان مزدی قادر به برنامه ریزی کار و تولید و تعیین سرنوشت زندگی خود نیستیم، شایستگی و لیاقت سیاستگذاری را نداریم. از اقتصاد و چرخش امور اقتصادی جامعه چیزی نمی دانیم. با رمز و رموز اداره جامعه آشنائی نداریم، شعور و دانش این کارها را دارا نیستیم و همه این ها را باید به سرمایه داران و به نمایندگان سیاسی و فکری سرمایه بسپاریم. آنان همه رطب و یابس ها را به هم می بافند تا تا باور کنیم که سرمایه داری منزلگاه آخر تاریخ است، که مبارزه برای از بین بردن کار مزدوری و استثمار و طبقات و دولت و جامعه طبقاتی فقط خواب و خیال است و محکوم به شکست خواهد بود.
مدافعان و نمایندگان سرمایه داری از آغاز پیدایش این نظام تا امروز، ذهن ، فکر، زندگی و باور ما را با همین سموم تخدیر، تخریب و مسخ کرده اند، ما باید دروغ بودن و واهی بودن همه این خرافه ها را با پیکار روز خود اثبات کنیم. کل سرمایه ها و ثروت های جهان، همه کارخانه ها، همگی مزارع، مدارس، مراکز درمانی، راه و راه آهن ها، بنادر و در یک کلام هر چه ارزش در دنیا تولید شده است توسط توده های طبقه ما تولید گردیده است. ما یک طبقه عظیم جهانی هستیم، بیش از ٧٠% کل ساکنان دنیا را تشکیل می دهیم، از همه ظرفیت لازم برای محو کار مزدی، محو تولید برای سود، محو شیوه تولید سرمایه داری و برای برنامه ریزی کار و تولید بر اساس نیازهای معیشتی، رفاهی و ملزومات تعالی فکری، جسمی، فرهنگی، اخلاقی و انسانی خود برخورداریم. ذخیره های لازم فکری، تخصصی، سیاسی و اجتماعی لازم برای ایفای این نقش را به اندازه کافی در اختیار داریم. بسیار خوب می توانیم این ظرفیت را به کار گیریم، می توانیم جامعه و جهانی بر پا کنیم که در آن نیروی کار هیچ انسانی کالا نباشد، هیچ فردی برای هیچ فرد دیگر تصمیم نگیرد، همه با هم به صورت داوطلبانه کار کنیم، همه کار را برنامه ریزی کنیم، همه کار را تعریف نمائیم، همه در باره چه تولید شدن و چه تولید نشدن تصمیم بگیریم، همه پیرامون اختصاص حاصل کار خود به رفاه اجتماعی، معیشت،احتیاجات پژوهشی و علمی و مانند این ها دخالت مستقیم و آگاه و نافذ داشته باشیم. ما حتماً می توانیم جامعه و جهانی بر پای داریم که در آن رشد آزاد همگان در گرو رشد آزاد هر کس باشد.
٢٨. فقط سرمایه داران، دولت ها، سیاستگذاران و اندیشمندان رسمی نظام بردگی مزدی نیستند که چشم انداز رهائی از کار مزدی را در مقابل چشمان ما کور کرده و کور می کنند. تاریخ مبارزه طبقاتی همه جا حاکی است که عین همین کار توسط نیروها، احزاب و جریانات صدرنشین جنبش ما نیز به اندازه کافی و به صورت بسیار فاجعه باری صورت گرفته است. این جریانات پرچم کمونیسم بر دوش داشتند و مدعی جلوداری مبارزه برای نابودی بردگی مزدی بودند. اما دورنمای واقعی آنان نه این، که جایگزینی شکلی از سرمایه داری به جای شکل دیگر بود، آن ها استقرار سرمایه داری دولتی را دنبال می کردند. طبقه ما در سراسر جهان کم یا بیش نردبان عروج قدرت این احزاب شد. در پشت سر آن ها انقلاب کرد، در فردای انقلاب زندگی او هیچ بهتر نشد، برده مزدی باقی ماند و طوق رابطه خرید و فروش نیروی کار بر گردن او محکم تر گردید. به جای طبقه سرمایه دار سابق، طبقه سرمایه دار دولتی جدید، با جمعیتی بسیار عظیم تر و پرشمارتر به استثمار او پرداخت، طبقه ای که تمامی قدرت مالکیت سرمایه را با قدرت مطلقه دولتی به هم آویخت، به گونه ای درنده به جان کارگران افتاد، برای حفظ حاکمیت خود، برای تحکیم موقعیت جهانی طبقه و دولت خود فشار استثمار نیروی کار را تا هر کجا که می توانست پیش برد، هر صدای اعتراض را در گلو خفه ساخت، میلیون میلیون کارگران را سر به نیست کرد، این جماعت اندرونی طبقه و جنبش ما تمامی جنایات خود را کمونیسم و جهنم اعمال این توحش را جامعه سوسیالیستی کارگران نام گذاشت. حاصل کار این احزاب و جریانات، تاریک شدن هر چه بیشتر افق الغاء کار مزدی در پیش روی طبقه ما بود.
٢٩. جنبش ضد کار مزدی، جنبشی برخاسته از هستی اجتماعی طبقه کارگر و ضدیت خودجوش توده های این طبقه با سرمایه است. کارگر اعم از مولد یا غیرمولد، نیروی کار خود را به سرمایه می فروشد ، نیروی کار او در هر دو حال، مستقیم یا غیرمستقیم در پروسه تولید اضافه ارزش به مصرف می رسد. کار او به سرمایه مبدل می شود، او در جریان فروش نیروی کار با کار و حاصل کار خود بیگانه می شود، از هر نوع دخالت در پروسه کار، حاصل کار و سرنوشت زندگی اجتماعی خود ساقط می گردد. سرمایه یا کار عینیت یافته وی، نیروی قاهر خداگونه مسلط بر کل هست و نیست او می شود. سرمایه یک رابطه اجتماعی است و این رابطه در کل ساختار وجودی خود، در قالب کار عینیت یافته، در شکل قانون، حقوق، نظم، سیاسی، مدنیت، فرهنگ، افکار، باورها، ایدئولوژی ها و اخلاق فرمانروای مطلق زندگی وی می گردد. هر چه سرمایه مقتدرتر و نیرومندتر می شود، کارگر فرسوده تر و حقیرتر می گردد، هر چه سرمایه می بالد، کارگر مستهلاک تر می شود، هر چه سرمایه رشد می کند کارگر مضمحل تر و نابودتر می شود. کارگر به همین دلیل، در هستی خود به طور خودجوش ضد سرمایه است. جنبش ضد کار مزدی فرایند، رشد،آگاهی، سازمانیابی، بالندگی، افق یابی، اعتراض، پیکار و اعمال قدرت متحد و جمعی و طبقاتی همین ضدیت خودپو است.
٣٠. رفرمیسم راست اتحادیه ای، رفرمیسم چپ حزب سالار، سوسیال دموکراسی واشکال متنوع کمونیسم بورژوائی از سال های پایان قرن نوزدهم و در سراسر قرن بیستم تا امروز به انحاء مختلف و با استفاده از شرائط تاریخی این دوران، همه جا نقش بدیل های رفرمیستی و بورژوائی را در مقابل جنبش ضد کار مزدی طبقه کارگر ایفاء کرده اند و در همین راستا ضرباتی مهلک بر پیکر جنبش کارگری وارد نموده اند. توسل بورژوازی جهانی به هارترین شکل دیکتاتوری و قهر در عظیم ترین بخش جهان، شرائط امپریالیستی تولید سرمایه داری و دستیابی طبقه سرمایه دار برخی کشورهای غربی به امکانات اقتصادی و اجتماعی مورد نیاز برای مماشات با رویکردهای سازشکار درون جنبش کارگری این ممالک، روند انکشاف سرمایه داری در سه قاره آسیا، افریقا، امریکای لاتین و عروج ضد امپریالیسم خلقی در نیمه اول قرن بیستم، پیروزی و شکست انقلاب اکتبر، استقرار اردوگاه سرمایه داری دولتی و همپیوندی کمونیسم بورژوائی با ناسیونالیسم چپ جوامع سه قاره، از جمله عوامل و رویدادهای تاریخی تعیین کننده ای بودند که به عروج بدیل های یاد شده و زمینگیر شدن جنبش ضد کار مزدی طبقه کارگر در این دوره کمک کردند. رفرمیسم راست و چپ در شرائط موجود نیز سدی مهم بر سر راه رشد و بالندگی جنبش ضد کار مزدی طبقه کارگر است. این دو رویه متفاوت رفرمیسم به رغم پاره ای تمایزات و اختلافات فیمابین به طور معمول در جبهه واحدی سنگر می گیرند. جنبش ضد کار مزدی در متن پروسه پیکار علیه سرمایه برای پالایش هر چه بیشتر جنبش کارگری از رفرمیسم راست و چپ تلاش می کند.
٣. آرایش قوای موجود، خاکریزها و راهکارهای پیکار
٣١. جنبش کارگری ایران به لحاظ آرایش قوای روز مبارزه و توان اعمال قدرت علیه سرمایه، در موقعیت بسیار بد و نامساعدی قرار دارد. فشار متراکم افکار، باورها، اعتقادات و مسخ آفرینی های تبخیر شده از مناسبات کار مزدی، فشار فزاینده سرکوب، رعب و دهشت و حمام خون های ٣٠ ساله دولت اسلامی بورژوازی، فشار کوبنده گرسنگی، فقر، بیکاری، احتیاج، آوارگی و احساس استیصال ناشی از شدت استثمار سرمایه، فشار گمراه پردازی های گسترده جنبش ماوراء ارتجاعی و کارگرکش « اصلاحات» فشار مخرب راه حل های سندیکالیستی و رفرمیسم راست از نوع حزب توده، اکثریت و همانندان و بالاخره فشار سکتاریسم حزب سالار گروه های چپ نمای میراث دار جنبش های خلقی و هموارساز راه سرمایه داری دولتی از عوامل اساسی و مهم تحمیل این موقعیت فاجعه بار بر جنبش کارگری هستند. طیف وسیع رفرمیسم راست و چپ از حزب توده، اکثریت و سندیکالیست ها گرفته تا احزاب، سازمان ها و گروه های چپ، به رغم مواضع متضاد در مورد چگونگی برخورد با رژیم سیاسی، تا جائی که به تحمیل راه حل های رفرمیستی بر طبقه کارگر مربوط است، جبهه پراکنده و متشتت، اما همسانی را تشکیل می دهند. نسخه پیچی مشترک این ها برای توده های کارگر این است که باید سطح انتظارات روز خود را تنزل دهند. باید حول اولویت هائی مانند پرداخت به موقع دستمزدها، جلوگیری از اخراج ها، لغو قراردادهای موقت، حق تشکل و اعتصاب و بیمه بیکاری، حصول آزادی های سیاسی و در بهترین حالت سرنگونی طلبی فراطبقاتی مبارزه کنند!!! از میان این نیروها، حتی آن ها که خود را کمونیست و ضد سرمایه داری می خوانند،اصرار دارند که باید میان مبارزه روز و افق آتی پیکار خط کشید. حزبیون در گوش توده های کارگر زمزمه می کنند که برای خواست های روز خود سندیکا سازند و برای سوسیالیسم!! یا همان سرمایه داری دولتی حزب سالار به حزب حلق آویز شوند. همه این ها تأکید دارند که کارگران در شرائط موجود قادر به تحمیل مطالبات ضد سرمایه داری خود بر سرمایه داران و دولت نیستند. آنان باید برای حصول خواسته های نازل روز در تشکلات خاص صنفی متحد شوند، سازمانیابی ضد سرمایه داری نه کار توده های کارگر که رسالت نخبگان حزبی است، میان مبارزه جاری کارگران و افق آتی پیکار آنان ارتباط ارگانیکی لازم نیست.
ما نسخه پیچی ها و راه حل پردازی های طیف رفرمیسم راست و چپ را بسیار صریح محکوم می کنیم. این راهبردها و راه حل پردازی ها به نوبه خود در خلع سلاح فاجعه بار جنبش کارگری در مقابل نظام بردگی مزدی نقشی بسیار مؤثر ایفاء نموده اند. طبقه کارگر از طریق تنزل هر چه موحش تر خواسته ها و انتظارات خویش نیست که امکان تحمیل این خواسته ها بر سرمایه داران و دولت سرمایه داری را احراز می کند!! این منتهای رفرمیسم و تسلیم طلبی است که راه حصول انتظارات خود را در تسلیم هر چه بیشتر سنگرهای مبارزه طبقاتی و انفصال هر چه عمیق تر خود از قدرت طبقاتی سرنوشت ساز توده های طبقه خویش جستجو کنیم!!! با بستن هر چه آهنین تر طوق بردگی مزدی بر دست و پای خود و کفن و دفن هر چه بیشتر توان اعمال قدرت خود نمی توانیم بورژوازی و دولت این طبقه را به قبول خواست های خود متقاعد گردانیم.
طبقه کارگر تنها و تنها از طریق مبارزه هر چه متحدتر، هر چه متشکل تر، هر چه آگاه تر، هر چه ضد کارمزدی تر، با افق طبقاتی هر چه شفاف تر، با توان اعمال قدرت هر چه عظیم تر و با سطح انتظارات هر چه بالاتر است که امکان تحمیل خواست های هر چه بیشتر خود بر سرمایه داران، بر دولت سرمایه داری و بر کل نظام بردگی مزدی را احراز و تضمین می نماید. این قانون مبارزه طبقاتی و حکم مسلم و مفروض منبعث از ماتریالیسم انقلابی مارکسی و ضد کار مزدی است. کارگران به این دلیل که سطح انتظاراتشان بالا بوده است به این وضع سقوط نکرده اند، دلیل مستقیم این سقوط فاجعه بار، سقوط از توانائی اعمال قدرت متشکل آگاه و طبقاتی علیه سرمایه داری بوده است. رفرمیسم راست و چپ می کوشند تا این وضعیت فاجعه بار را تثبیت کنند و تداوم بخشند. رویکرد ضد کار مزدی در همه وجوه هستی خود علیه این روند می جنگد، برای ما خواست های روز توده های کارگر خاکریزها و میادین جنگ جاری علیه سرمایه است و در ست از چنین منظری است که ما این خواسته ها، سنگرها و میدان های واقعی جنگ روز طبقه کارگر با سرمایه و سرمایه داران و دولت سرمایه داری را به شرح زیر فرموله و پیشنهاد می کنیم.
١. تعیین حداقل دستمزدها با رجوع به میزان محصول اجتماعی سالانه یا کل ارزش های ناشی از کار و تولید اجتماعی در حوزه های مختلف نفت و گاز و معادن، صنعت، کشاورزی، حمل و نقل و بنادر، بخش های موسوم به « خدمات» و همه عرصه های دیگر، عظیم ترین بخش این ارزش ها، باید با نظارت مستقیم، مؤثر و آگاه نمایندگان توده های کارگر به معیشت و رفاه روز آنان اختصاص یابد.
٢. تضمین قطعی این میزان دستمزد برای کلیه کارگران اعم از شاغل، بیکار یا کسانی که در خانه کار می کنند.
( از دید ما طرح نکاتی مانند الغاء قرادادهای موقت، بیمه بیکاری و بیماری و نوع این ها به هیچ وجه چاره درد نیست. تمام بحث بر سر تضمین محرز و حتمی امکانات معیشتی و رفاهی برای همه است و این خود نازل ترین خواست طبقه کارگر است)
٣. ممنوعیت به هر نوع نابرابری دستمزد میان زن و مرد در ازاء کار مساوی
۴. برابری کامل میان زنان و مردان در همه قلمروهای زندگی اجتماعی، الغاء کلیه قوانین ضد زن و پاسدار تبعیضات فاجعه بار جنسی، ممنوعیت قطعی هر نوع دخالت دولت در امر ازدواج و طلاق، برابری مسلم حقوق زن و مرد در رابطه با جدائی از همدیگر
۵. ممنوعیت و جرم بودن اشتغال کودکان و جوانان زیر ١٨ سال
٦. ممنوعیت تن فروشی بر پایه تأمین و تضمین همه مایحتاج رفاهی و معیشتی انسان ها و امحاء اجبار اقتصادی آن ها،
٧. پرداخت حقوق مکفی متناسب با نیازهای رفاهی و تفریحی به کلیه کودکان زیر ١٨ سال
٨. ممنوعیت هر نوع دخالت دولت در امور زندگی شخصی افراد، در روابط میان زن و مرد، دختر و پسر، زن و زن یا مرد با مرد، در نوع پوشش افراد و هر امر شخصی دیگر
٩. آزادی بی قید و شرط عقیده، مطبوعات، تظاهرات و هر شکل ابراز نارضائی از وضعیت موجود
١٠. آزادی بدون هیچ قید و شرط تشکل و اعتصاب
١١. ممنوعیت و قابل تعقیب بودن هر نوع مزاحمت برای تظاهرات، راه پیمائی ها، اعتصابات و اعتراضات انسان های ناراضی یا هر نوع سلب آزادی از اعتراض کنندگان
١٢. ممنوعیت مجازات اعدام
١٣. دستگیری و زندان و ایجاد مزاحمت برای افراد به خاطر فعالیت های سیاسی و اجتماعی باید جرم تلقی شود و برای مرتکبین آن مجازات های سنگین منظور گردد.
١۴. اعلام جرم بودن و تعیین مجازات های سنگین برای هر نوع شکنجه
١۵. ممنوعیت ازدواج افراد زیر ١٨ سال
١٦. تضمین حقوق کودکان، مبارزه سازمان یافته با هر نوع کودک آزاری، سلب حق حضانت از همه پدران و مادرانی که آزادی ها، حقوق و شرائط رشد آزاد و انسانی کودکان را نقض می کنند.
١٧. ممنوعیت مطلق چند همسری
١٨. بهداشت و درمان و دکتر و دارو و بیمارستان رایگان برای همه
١٩. آموزش و پرورش در تمامی سطوح برای کلیه افراد جامعه در همه سنین به صورت کاملاً رایگان، تضمین رایگان کلیه کتاب های درسی و نوشت افزار و همه مایحتاج آموزشی برای همه کسانی که به تحصیل اشتغال دارند.
٢٠. تحصیل همه افراد بالاتر از ١٨ سال باید کار تلقی شود و همه مایحتاج معیشتی و رفاهی محصلان تضمین گردد
٢١. ایاب و ذهاب بدون هیچ پرداخت پول برای همگان
٢٢. مهد کودک رایگان برای همه
٢٣. نگهداری از همه سالمندان و معلولان و تضمین تمامی امکانات معیشتی و درمانی و رفاهی آنان بدون هیچ نوع و هیچ میزان مطالبه هزینه
فعالین جنبش لغو کار مزدی