افق روشن
www.ofros.com

اول ماه مه چه کنیم؟


فعالین لغو کار مزدی                                                                               چهارشنبه ١٠ اردیبهشت ۱۳۹۳

همزنجیران کارگر!
همه از اول ماه مه می گویند. پیشینه این روز چه بوده است. کارگران شیکاگو چه کار کردند، پرچمی که افراشتند کدام موج را پدید آورد، روز خیزش آنان در کدام فرایند به روز جهانی کارگر تبدیل شد. چرا باید آن را ارج داشت؟ عظمت مراسمی که در این روز برگزار می کنیم، در چیست!! چرا بورژوازی از این مراسم وحشت دارد!! چه شعارهائی باید سر دهیم و چه سیاست هائی می توانیم اتخاذ کنیم تا در هر کشور و در سطح بین المللی بیشترین بهره را از این مراسم برگیریم یا فراوان عبارت پردازی ها وشعاربافی های دیگر که نیازی به بازگوئی آنها نیست. جار و جنجالی که سراسر لفظ است و کاریکاتور یک لشکرکشی توخالی را می ماند.
واقعیت این است که آنچه فی الحال در سراسر دنیا زیر نام مراسم اول ماه مه انجام می گیرد سوای گوشه ای از سناریوی استیصال، فروماندگی و موقعیت رقت بار مبارزه طبقاتی توده های کارگر دنیا هیچ چیز دیگر را به نمایش نمی نهد. نمازگزاری چندشناک به بتکده ویران سوسیال دموکراسی، آویختن به کعبه فریب و نیرنگ اتحادیه های ماهیتاً سرمایه سالار موسوم به « کارگری»، پناه جستن در بارگاه دروغ احزاب چپ نمای بورژوازی، ایفای نقش اردوی قدرت برای این یا آن اپوزیسون ارتجاعی سرمایه مدار و در بهترین حالت راه افتادن و چند مطالبه ابتدائی روزمره را پیش کشیدن، کل صدر و ذیل کارهائی است که زیر نام مراسم روز جهانی کارگر صورت می گیرد. واقعیت تلخی که هر انسان وفادار به آرمان های کمونیسم، جنبش کارگری و سرنوشت این جنبش، آن را در سلول، سلول هستی خود درد می کشد. واقعیتی که تکلیف کوه سنگین بیانیه ها، اطلاعیه ها، مجامله گوئی ها و جار و جنجال های کاریکاتوری و توخالی منتشره در این روز را نیز به اندازه کافی روشن می سازد. نام کارگر، جنبش کارگری، سوسیالیسم، اول ماه مه، رهائی پرولتاریا و بشریت، انترناسیونالیسم کارگری و لیست طولانی این مفاهیم دیرزمانی است که برای خیلی ها ساز و کار دکانداری حزبی و فرقه ای گردیده است. جماعتی نیز دکاندار نیستند، به مبارزه می اندیشند اما آنچه انجام می دهند، بسیار بیشتر از آنکه گامی در کارزار طبقاتی باشد، شکلی از ادای فرائض دینی و اجرای مناسک عبادی را جلوی انظار قرار می دهد. عده ای زیر این عناوین برای خود حزب داری می کنند، دست به فریبکاری می زنند، دنیای ناسزاها را نثار همدیگر می سازند، یک روز انجمن اخوت تشکیل می دهند. روز دیگر شیپور جنگ می نوازند، وحدت می کنند، هر وحدت ناچیزی را با سلسله طویل انشعابات دنبال می کنند، آن ها همه این کارها را انجام می دهند تا شاید برای دکه پوسیده چند نفری در حال زوال خویش چند صباحی رونق و بقا به دست آرند. آنچه مطمح نظرنیست توده های کارگر دنیا و سرنوشت واقعی پیکار آنان است.
جماعتی که چنین نیستند نیز در عمل، سیاهی لشکر این جنجال ها می گردند و هیچ نسخه متمایزی نمی پیچند. در چنین وضعی همه چیز در خدمت گمراهسازی است. همه چیز یا در آستانه منافع حزبی و سکتی سر بریده می شود یا به صورت سنت های زنگ زده دینی در می آید. پرولتاریا، کمونیسم، مبارزه طبقاتی و انسانیت قربانی می شوند و از همه بدتر آنکه هر لحظه اجرای این سناریوها، جنگ رهائی طبقه کارگر و بشریت قلمداد می گردد. آنچه اینک زیر نام روز جهانی کارگر و مراسم این روز انجام می گیرد نیز گوشه ای از همین دکانداری ها یا سنت سالاری هاست. هر حزب و محفل و دار و دسته ای در بیانیه خویش از یک « براعت و استهلال» مطول و مطنطن پیرامون تاریخچه و نقش و عظمت این روز آغاز می کند، متعاقب آن مشتی شیون پیرامون تجاوز سرمایه داران به حریم زندگی کارگران راه می اندازد از دیکتاتوری دولت ها می گوید و بالاخره به بخش چه باید بخواهیم می رسد. دستمزد بیشتر، احیاناً ساعت کار کمتر، حق ساختن سندیکا، اجازه اعتصاب، حق تجمع، آزادی فعالیت برای احزاب، بیمه های همگانی، رسمی شدن قراردادهای استخدام و مانند این ها لیست این خواسته ها را پر می سازد. هیچ کس از خود نمی پرسد که راستی راستی، با صدور این بیانیه ها و مانیفست ها چه حرف تازه ای با کارگران در میان نهاده است؟!! کدام راه را جلوی پای مبارزه آن ها باز کرده است؟ چه کمکی به ارتقاء سطح آگاهی آنها نموده است. کدام غبار توهم را از پیش دیدگانشان پاک کرده است. واقعیت این است که نه فقط هیچ کاری در هیچ کدام این زمینه ها انجام نمی گیرد که در همه موارد راه انجام آن ها سد و مین گذاری می گردد. هیچ یک این احزاب، باندها و محفل ها برای یک بار هم که شده است، به گاه نوشتن همین بیانیه های مشعشع و پرهیجان از خود نمی پرسند که حاصل آنچه تا امروز پیشنهاد کرده اند چه بوده است. غالب آنها خود تکه پاره های بی وجود حاصل انفجار یک حزب، سازمان، گروه، اتحادیه، جمعیت یا هر چیز مشابه دیگر هستند و درست از همان روز فروپاشی حزب و تشکیلاتشان ندای « واحزبا» سر داده اند، امروز و در آستانه هر ماه مه نیز خطاب به فعالین جنبش کارگری جار می زنند که حزب باید ساخت!! سؤال این است که اگر این امامزاده های حزبی قادر به اعجازند چرا حزبی را که ساختند، حزبی که زمین و زمان را در باره کارگری بودن!! کمونیست بود!! تقدس و معجزه گریهای بدون تردیدش!! پر از گرد و خاک کردند، از هم متلاشی نمودند. اگر هم این حزب سازی ها همگی پهن کردن بساط گمراهه و هل دادن جنبش کارگری به سوی گورستان بوده است – که حتماً بوده است- چرا اینهمه بر تکرارش اصرار می ورزند. عمرهاست از کارگران می خواهند تا اتحادیه و سندیکا سازند. عظیم ترین بخش دنیای سرمایه داری از غول پیکرترین اتحادیه ها پر شد و امامزاده هائی که اینان در ستایش اعجازش تاریخ ها نوشتند از دیرباز تا امروز نقش بدترین گورکن هر جنب و جوش ضد سرمایه داری طبقه کارگر را بازی کرده است. اما همه حرف ها باز هم خطاب به کارگران این است که سندیکا سازید؟ سالیان طولانی است که از حق اعتصاب و آزادی بیان و بیمه های اجتماعی و روز کار کوتاهتر می گویند، خواسته هائی که هر روز بیش از روز پیش آماج تعرض و توحش سرمایه قرار گرفته است و آنان باز هم نفس بازگوئی شعارها را جنگ واقعی حصول این مطالبات القاء می کنند!! تازه سوای همه اینها تا جائی که به طرح خواسته ها بر می گردد، سؤال این است که مگر کارگران از فهم اهمیت و مبرمیت این نیازها عاجز هستند. مبارزه برای تحقق این مطالبات همزاد طبقه کارگر بین المللی است. به همین دلیل صرف لیست کردن آن ها سوای بازی با شعور کارگران و پهن کردن بساط دکانداری بر ویرانه های این شعور چه چیز دیگری می تواند باشد.

همزنجیران!
اول ماه مه بدون هیچ تردید روز بسیار مهمی است. به این دلیل روشن که حتی در همین شرائط روز و در بدترین و دردناک ترین وضعی که پیدا کرده است، باز هم زنجیر ارتباطی ولو بی جان و بی رمق میان کارگران سراسر جهان است. اما اگر این روز مهم است که هست، باید بزرگداشتش را با کارهائی سوای آنچه این سال ها انجام می گیرد، دنبال کرد. باید به فکر فرو رفت، موقعیت رقت بار زندگی 5 میلیارد توده های طبقه مان را خوب در نظر گیریم. وضع بسیار دردنک و فرسوده و منهزم جنبش بین المللی طبقه خویش را نظر اندازیم. گذشته را بکاویم، از درون این کاوش ها و کالبدشکافی ها ریشه فروماندگی حاضر را کشف کنیم.
اسرار شکست ها را جستجو نمائیم، اشتباهات را بشناسیم. چه باید کردهای آتی را موضوع بحث خود سازیم. پرونده حزب سازی ها، سندیکا آفرینی ها، رژیم ستیزی توخالی خارج از مدار پیکار ضد سرمایه داری، مبارزه قانونی و جست و خیزهای شکست آمیز قانونگرایانه را برای همیشه ببندیم. به این فکر کنیم که برای خروج از این وضعیت دردناک استیصال آمیز چه باید بکنیم. چرا اسیر چنین وضع فاجعه باری هستیم و برای خروج از باتلاقی که در آن غرقیم و هر لحظه غرق تر می گردیم، به کدامین ساز و کارها باید توسل جوئیم. سرمایه جهانی با همه قدرت اختاپوسی قهرآلود بشرستیزانه اش علیه ما می تازد. هیچ روزی نیست که زیر فشار بسیار سهمگین تاخت و تازهایش بیش از روز پیش به قعر فلاکت و بدبختی سقوط نکنیم. گذشته را چشم اندازیم. در چند قرن تاریخ هستی طبقه خود، شب و روز مبارزه کرده ایم. درگیر کشمکش و جدال با سرمایه داران و دولت ها و تهاجمات بشرستیزانه آن ها علیه خویش بوده ایم. همه جا و در همه برهه ها و دوره ها دست به کار مقاومت علیه این تعرضات و شبیخون ها شده ایم، اما باز هم سرنوشت روزمان چنین است. یک چیز روشن است. همه چیز بانگ می زند که یک جای کار می لنگد. کمبود مبارزه نداریم. کمبود حزب نداریم، کمبود سندیکا و اتحادیه نداریم، کمبود عجز و الحاح برای گرفتن حق اعتصاب و تشکل و اجتماع در کارنامه ما مشهود نیست. در طول این چند قرن صدها رژیم را از اریکه قدرت به زیر کشیده ایم و صدها رژیم دیگر را مستقر ساخته ایم. کمبود سرنگون سازی و قیام هم نداریم. در تمامی این زمینه ها تا چشم کار می کند حماسه آفریده ایم، جانبازی کرده ایم و میدان داری نموده ایم، اما حاصل همه آن ها وضعی است که مشاهده می کنیم. به سرنوشت همزنجیران خود در سراسر جهان، به آنچه بر سر کارگران روسیه پس از انقلاب اکتبر آمده است، به سر کارگران چین در پی انقلابشان رفته است، توده های کارگر ویتنام پس از جنگ پرشکوهشان تحمل نموده اند، به سر کارگران اروپا در پی استقرار سوسیال دموکراسی رفته است، بر کارگران ایران در پی قیام بهمن 57 گذشته است. کارگران امریکای لاتین و اروپای شرقی تحمل کرده اند، کارگران افریقای جنوبی پس از جنگ با آپارتاید متحمل شده اند و بالاخره آنچه که بر توده وسیع کارگران شمال افریقا و خاورمیانه در این روزها می گذرد، به همه اینها نگاه کنیم. کمبود مبارزه و حزب و اتحادیه و انقلاب و مبارزه قانونی نداریم. همه چیز فریاد می زند که مشکل جای دیگری است. همه این ها را به اندازه وفور داشته ایم اما نتیجه آن ها آوار شدن هر چه دهشتناک تر استثمار و ستم و جنایات و هولوکاست های بشرستیز سرمایه بر سر ماست.

همزنجیران!
چه کم داریم؟ و امروز که روز اول ماه مه ٢٠١۴ است و در کل روزها، که برای ما تک تک آنها و لحظه آناتشان روز اول ماه مه و روز جهانی کارگر است به چه باید اندیشیم. پاسخ ما به این سؤال اساسی بسیار روشن است. اینکه کارهای گذشته را تکرار نکنیم، باید بنیادی نو در اندازیم. ما همه کارها را کرده ایم فقط یک کار را هیچ گاه و در هیچ زمانی انجام نداده ایم. به طور واقعی علیه سرمایه، علیه اساس موجودیت سرمایه داری و برای محو واقعی نظام بردگی مزدی دست به مبارزه نزده ایم. پیکار ضد سرمایه داری سر دادن شعار زنده باد و مرده باد نیست، هر شکل سرنگونی طلبی لزوماً نشان ضد سرمایه داری بر جبین ندارد، هر قیام و انقلابی راه ستیز با سرمایه را نمی پوید. هر کشمکش و جدال با سرمایه داران گواه مبارزه علیه سرمایه نیست. برای اینکه علیه سرمایه داری بجنگیم باید همه مطالبات روز ما، تمامی اعتراضات حی و حاضر ما، کل جنبش ها و شورش های روزمره ما، در تمامی عرصه های حیات اجتماعی، اساس هستی سرمایه را نشان روند. سرمایه داری نظام مبتنی بر کار مزدی و بنا شده بر رابطه خرید و فروش نیروی کار است. چرخه ارزش افزائی و بازتولید و بقای سرمایه جهانی بر محور استثمار هر چه موحش تر و تعمیق مستمر هر چه فاجعه بارتر کل سیه روزی های ما می چرخد. در چهارچوب ملزومات چرخش این چرخ و در حصار قانون و قرار و نظم و حاکمیت پاسدار این نظام نمی توان به هیچ بهبود قابل اطمینانی در هیچ گوشه زندگی خویش دست یابیم. باید به این اندیشید که جهان موجود به شکل دیگری سوای شکل و اشکال رنگارنگ موجود نیز قابل برنامه ریزی است. محصول کار حی و حاضر طبقه ما در دنیا برای تأمین و تضمین حداکثر رفاه اجتماعی، برای تضمین متعالی ترین شکل بهداشت و آموزش و درمان مورد نیاز کل 7 میلیارد سکنه کره زمین، برای پایان دادن به هر نوع گرسنگی و سوء تغذیه، پایان دادن به هر شکل آوارگی و بی مسکنی، برای اعلام داوطلبانه بودن کار و در یک کلام برای برپائی جهانی آزاد، فارغ از وجود دولت و طبقات و استثمار و جامعه طبقاتی کفایت می دهد. ما می توانیم و قطعاً این توان را داریم که تولید و کار و زندگی اجتماعی خود را به گونه ای سراسر متضاد و در همه وجوه متفاوت با وضعیت موجود، برنامه ریزی کنیم. می توانیم خود، با آگاهی و دانش کامل، با قدرت و تدبیر لازم، از درون شوراهایمان در باره چه تولید کنیم و چه تولید نکنیم، کدام کار نیاز ماست و کدام کارها نیاز ما نیستند، از هر چه احتیاج داریم به چه میزان و چگونه تولید نمائیم، پروسه کار و تولید و زندگی خویش را چگونه سازمان دهیم تصمیم بگیریم و حاصل تصمیمات جمعی شورائی خویش را جامه عمل پوشانیم. ما با یقین کامل این توان را داریم که بساط کار مزدی را برچینیم، بر پویه کار و تولید خویش مسلط گردیم، محصول کار و تولید خود را از ورطه سرمایه شدن، از بیگانه شدن با ما، از تبدیل شدن به قدرت ماوراء ما رها سازیم. ما می توانیم در این راستا شالوده وجود سرمایه داران و طبقه سرمایه دار و دولت سرمایه داری و هر آنچه که مولود وجود سرمایه است در هم کوبیم. همه این کارها ممکن است. آنچه از بیخ و بن غیرممکن و محال محض است اصلاح سرمایه داری است. آنچه هیچ راهی به هیچ احتمالی برای هیچ میزان ممکن شدن ندارد زندگی انسانی در سیطره حاکمیت و بقای سرمایه داری است.

همزنجیران
بیائید امحاء کامل کار مزدی و استقرار جامعه ای رها شده از قید بردگی مزدی، آزاد از همه قیود ماوراء اراده آگاه آحاد انسان ها را دستور کار روز خود کنیم. بیائید همه اشکال مبارزه و اعتراض و شورش روز خود را در این راستا، رو به این افق و به صورت جزئی از مفصلبندی سراسری این جنگ در آوریم. برای این کار قبل از هر چیز و پیش از همه چیز باید به قدرت تاریخساز طبقاتی ضد کار مزدی خویش اتکاء کنیم. باید این قدرت را سازمان دهیم. ظرف سازمانیابی این قدرت، شوراهای سراسری سرمایه ستیز توده های طبقه ماست. شوراهائی که آحاد توده های طبقه ما در اندرون آن دست به دست هم می دهند تا علیه استثمار سرمایه داری، علیه هر سبعیت و جنایت سرمایه، علیه تجاوزات روزمره سرمایه به شیرازه هستی همزنجیران خویش، علیه تبعیضات جنسی جنایتکارانه سرمایه، علیه دولت و قانون و مدنیت و نظم سرمایه، علیه کار کودک و کودک ستیزی و کودک فروشی سرمایه، علیه اعتیاد و فحشاء و فساد منبعث از وجود سرمایه، علیه آلودگی و ویرانسازی فاجعه بار محیط زیست توسط سرمایه، مبارزه کنند، مبارزه خود را کوبنده تر و باز هم کوبنده تر کنند و در همین راستا ریشه سرمایه داری را از جای برکنند، از درون این شوراها آگاهی خویش را ارتقاء دهند، شناخت هر چه ژرف تر سرمایه داری را زادراه این ارتقاء سازند. خود را برای جامعه گردانی شورائی لغو کار مزدی آماده سازند. جنبش روز خویش را استخوانبندی آتی برنامه ریزی سوسیالیستی محو بردگی مزدی گردانند.

همزنجیران
همه این کارها ممکن است. مهم تر از ممکن بودنشان مبرمیت انجام آن ها برای زندگی و زنده ماندن ما و نسل های آتی ماست. از این هم مهم تر، هیچ راه دیگری نیست. تمامی راههای دیگر صرفاً دروغ و گمراهه است. تا سرمایه داری هست هیچ دریچه ای به سوی هیچ میزان زندگی انسانی بر روی هیچ کارگری باز نیست و باز نخواهد ماند. این حرف را صد البته که دیگران هم می گویند، اما چه جای شک که دروغ می گویند، به این دلیل بسیار ساده که آنچه زیر نام دورنمای رهائی از سرمایه داری تصویر می کنند باز هم همان جهنم بردگی مزدی است. جهنمی با آرایش جدید، با شکل دیگری از برنامه ریزی مالکیت سرمایه، با نوع دیگری از دولت سرمایه داری، با سرمایه داران حزب نشین و با طبقه سرمایه داری که کل سرمایه اجتماعی را در تملک جمعی خود دارند. دورنمای رهائی دست پخت این جماعت چنین وحشت زاری است و درست به همین دلیل راه یا راههائی که پیش پای توده های کارگر قرار می دهند نیز راه رفتن به سوی همین دهشتزار است. راه حزب بازی، سندیکاسازی، رژیم ستیزی فراطبقاتی، نشاندن حزب بر اریکه قدرت سیاسی و مانند اینهاست. سرمایه داری را باید حتماً نابود کرد. اما نخستین گام در این گذر تلاش مستمر و استوار برای برپائی شوراهای رادیکال ضد سرمایه داری است. باید این شوراها را پدید آورد و به هم پیوند زد و سراسری ساخت. باید قطب قدرت ضد کار مزدی را در مقابل قطب قدرت سرمایه جهانی سازمان داد و وارد جنگ تعیین سرنوشت کرد. برای تحمیل هر مطالبه ای بر بورژوازی، برای رفع هر تجاوز سرمایه، برای دفع هر سبعیت دولت های سرمایه داری، برای مقابله با هر تعرض نظام بردگی مزدی علیه خویش به سازمانیابی این قطب قدرت نیاز داریم. بدون این شوراهای ضد کار مزدی ما قادر به پیشبرد هیچ مبارزه موفقی نیستیم. از عهده دفع هیچ تعرضی بر نمی آئیم..
باید شوراها را ساخت. ما مسلماً توان این کار را داریم. این توان را تا امروز در بی راهه ها، در برهوت حزب سازی ها، مبارزه قانونی، شورش های سرمایه مدار، رژیم ستیزی های توخالی خارج از مدار جنگ با سرمایه و سایر بیغوله ها، به هرز داده ایم. وقت آن است که بر کارهای گذشته نقطه پایان گذاریم و راه واقعی پیکار علیه کار مزدی را در همه حوزه های زیست اجتماعی پیش گیریم. هر کجا که هستیم، در هر دیدار، در همین روز اول ماه مه، در هر کارخانه و کارگاه و مزرعه و مدرسه و فروشگاه و دانشکده، در هر محله و شهر و روستا و هر مرکز کار و زندگی تلاش برای برپائی شوراها را آغاز کنیم. شوراها را ظرف همفکری، چاره گری، افزودن آگاهی، ظرف تبدیل هر مبارزه و اعتراض علیه سرمایه سازیم. بیائید پرچم برپائی شوراهای سراسری سرمایه ستیز کارگری را همه جا، در تمامی مناطق دنیا به اهتزاز در آوریم. بیائید سراسر جهان موجود را میدان جنگ با سرمایه کنیم. بیائید با افراشتن این پرچم در سراسر جهان بانگ زنیم که بیرق واقعی جنگ آخرین تاریخ را که نسل های پیش طبقه ما افراشتند و بورژوازی دزدید، از دست سارقان باز گرفته ایم و آماده ایم تا در کنار این بیرق با عزمی استوار و درایتی افزون تر برای رهائی واقعی بشریت پیکار کنیم.

زنده باد روزجهانی کارگر

فعالین جنبش لغو کار مزدی

اول ماه مه ٢٠١۴