بزرگداشت اول ماه مه، همواره فرصتی بوده که وضعیت زندگی و معیشت کارگران، مبارزات حق طلبانه شان و فرصت ها و امکانات و همچنین کمبودهایش بر سر راه مبارزه و سازمانیابی طبقه کارگر مورد بحث و بررسی قرار گیرد و راهکارهای فایق آمدن بر نقصان ها و کمبودهای مبارزه طبقاتی ارائه گردد. بدون شک، خواست های محوری همچون مبارزه برای افزایش دستمزدها، گرفتن دستمزدهای معوقه، لغو قراردادهای موقت و سفید امضاء، مبارزه علیه بیکارسازی ها، حق تشکل و اعتصاب و ... که در قطعنامه ها و اعلامیه های مشترک امسال تشکل های کارگری بمناسبت اول ماه مه هم به درستی روی آن ها تاکید شده، به نظر می رسد همه گرایشات درون جنبش کارگری کم و بیش روی آن ها توافق دارند؛ و مهم تر این که اغلب این خواسته ها در مبارزات روزانه کارگران مطرح است و محورهای اصلی جنبش مطالباتی کارگران را تشکیل می دهند.
همچنین امر اتحاد و فایق آمدن بر ضعف تشکل یابی کارگران در تشکلات توده ای، امری است که همه به آن اذعان دارند و صدالبته تلاش هایی نیز برای ایجاد این تشکلات، علیرغم همه ضعف ها و کمبودهایشان صورت گرفته، از جمله می توان به سندیکای شرکت واحد، نیشکر هفت تیه، کمیته هماهنگی، کمیته پیگیری، اتحاد آزاد کارگران و ... اشاره کرد.
با این حساب، هدف این سطور پرداختن به این موارد نیست، بلکه تاکید روی سه نکته است که الزاما درک مشترکی در مورد آن ها وجود ندارد و یا هنوز جایگاه آن ها در میان کلی شعارها و مطالبات و یا عمل نیروهای مدافع جنبش کارگری به حد کافی جا نیفتاده است. این سه مورد که در این جا به آن ها اشاره می شود عبارتند از : نقش جنبش کارگری در آزادی های سیاسی، مسئله زنان و طبقه کارگر و نقش نیروهای چپ در جنبش کارگری!
نقش جنبش کارگری در آزادی های سیاسی
بدنبال تغییراتی که با سرکار آمدن "روحانی" بعنوان رئیس جمهور در هئیت حاکمه ایران و انتشار "منشور شهروندی" بوجود آمد، بر خلاف توهمات لیبرالی که بعد از هر "شل کن، سفت کنی" که در حاکمیت برای مهار رشد جنبش های اجتماعی پیش می آید، اوضاع نه تنها نسبت به جنبش کارگری، به عنوان تنها جنبشی که همواره بر علیه سرمایه در صحنه بوده است، بهبود پیدا نکرد، بلکه بدتر هم شد. بارزترین نمودهای این مسئله تصویب لایحه حداقل دستمزدها از یک طرف و فشار بیشتر بر فعالین و پیشروان جنبش کارگری از طرف دیگر است. این دو موضوع، بدون این که از اهمیت سایر خواست ها و مطالبات کارگران کم کرده باشد به طور واقعی در اوضاع سیاسی کنونی در عمل به محورهای مهم و اصلی جنبش کارگری تبدیل شده اند و نمی توان به اشاره یا تاکید روی آن ها در میان خواسته های کمپین اول ماه مه راضی شد. بنابر این مبارزات سازمانیافته تر و مداوم تری را از سوی پیشروان جنبش کارگری و نیروهای مدافع طبقه کارگر می طلبد. مسئله اول، یعنی تعیین حداقل دستمزدها یک چهارم زیر خط فقر، تعرض آشکار و لجام گسیخته دولت و سرمایه داران به سفره خالی خانواده های کارگری به هدف سرشکن کردن بار بحران عمیق و مزمن سرمایه داری بر دوش طبقه کارگر است. این یعنی، تحمیل بیشتر فقر و فلاکت بر زندگی و معیشت کارگران! مبارزه برای افزایش دستمزدها برای طبقه کارگر، در عین این که مبارزه ای صنفی و اقتصادی و مبارزه برای نان و رفاه است، اما تاثیر به سزایی در تغییر توازن قوای طبقاتی و تعرض سیاسی و اجتماعی جنبش کارگری دارد. به عبارت دیگر، جنبش کارگری، نمایندگی کل طبقه ای را به عهده دارد که بار سنگین تورم و گرانی، بیکارسازی ها و سایر مصیبت های اقتصادی و اجتماعی را بر دوش دارد!
و اما همان گونه که در مقدمه این بحث اشاره شد هدف این سطور پرداختن به سایر جنبه ها و مسائل جنبش کارگری و بالطبع مسئله مبارزه برای افزایش دستمزدها نیست، بلکه این نکته، یعنی نقش طبقه کارگر در مبارزه برای آزادی های سیاسی در شرایط کنونی جامعه ایران، مدنظر است.
همان گونه که شاهد هستیم، تغییر آرایش هیئت حاکمه، اگر از یک سو نرمش «قهرمانانه؟!» در سیاست خارجی و تلاش برای کنار آمدن با قدرت های سرمایه داری جهانی بوده، از سوی دیگر، سخت گیری و تشدید فشار و سرکوب جنبش های اجتماعی در داخل کشور، به ویژه جنبش کارگری بوده است. دستگیری و صدور حکم های سنگین به پیشروان جنبش کارگری در دوره اخیر، تعرض حکومت به آگاهاه ترین و پیشروترین بخش جنبش های اجتماعی است. هدف رژیم برای فشار به این بخش، مرعوب کردن کل جامعه و به عقب راندن مبارزات مطالباتی توده های تهیدست جامعه و به سکوت کشاندن و عقب راندن صدای حق طلبانه طبقه کارگر و سایر اقشار معترض جامعه است. اما همان گونه که شاهد هستیم این سیاست با مقاومت شجاعانه فعالین کارگری، حتی در درون زندان های رژیم مواجه شده است. فعالین کارگری دربند، با اعتصاب و صدور بیانیه های رادیکال خود سیاست سرکوبگران رژیم را به چالش کشیده اند و آن را ناکام گذاشته اند.
مبارزه پیشروان جنبش کارگری در مقابل سیاست سرکوب رژیم، به روشنی این امر را نشان می دهد که این جنبش رسالت و پتانسیل آن را دارد، که نه تنها پژواک بی حقوقی کارگران و منافع آن ها باشد، بلکه بر اساس موقعیت طبقاتی و اجتماعی اش روی فضای سیاسی کل جامعه نیز تاثیر بگذارد و هزینه های زورگویی های رژیم را برایشان بالاتر ببرد. بر این اساس، در عالم واقعیت می بینیم که پیشروان جنبش کارگری پیگیرترین طرفدار آزادی های سیاسی برای کل جامعه امروز ایران نیز هستند.
مبارزه برای آزادی سیاسی های در جامعه، ضمن این که شرایط مساعدتری را برای رشد و گسترش مبارزات کارگران فراهم می کند، ظرفیت ها و توانایی این جنبش را در عرصه مبارزات دموکراتیک و عمومی هم بیشتر نشان می دهد. این امر، در عمل نشان می دهد که "دموکراسی خواهان" لیبرال که مبارزه شان تنها به اصلاحاتی و آن هم برای اقشار معینی از جامعه محدود می شود؛ از آن جا که ریشه و دلایل محدود کردن آزادی های سیاسی را که دفاع از منافع سرمایه داری است نمی توانند نشانه بگیرند، نتوانسته اند و نمی توانند حتی در چارچوب پلاتفرم های سیاسی محدودشان هم در جامعه سرمایه داری مذهبی ایران ره به جایی ببرند و این ناتوانی را بارها و در مقاطع مختلف نشان داده اند.
بر این اساس، شعار "کارگر زندانی، زندانی سیاسی آزاد باید گردد" می تواند بیرق واقعی، عملی و ممکن جنبشی باشد که "نانش و آزادیش" دو جزء جدا ناپذیر همدیگر هستند. طبقه کارگر، به معنای واقعی هیچ منفعتی در محدود کردن کردن آزادی های سیاسی ندارد، بر عکس به اعتبار موقعیت طبقاتی، اجتماعی و سیاسی اش طرفدار واقعی آزادی های بی قید و شرط برای همگان است.
با توجه به این نقش طبقاتی، دفاع جدی از فعالین پیشرو کارگری دربند، برای همه مدافعین راستین جنبش کارگری امری حیاتی و مبرم است! چون این عرصه ای است که هم از حق مسلم فعالین جنبش کارگری برای رسیدن به خواسته های صنفی و سیاسی شان دفاع می کند و هم روی فضای سیاسی کل جامعه که از ابتدایی ترین حقوق انسانی و دموکراتیک محروم است، تاثیر به سزایی می گذارد.
مسئله زنان و طبقه کارگر
بررسی مسئله زنان، هم به اعتبار تبعیض جنسیتی و هم به اعتبار این که حدود نصف این طبقه را زنانی تشکیل می دهند که علاوه بر بار گران تبعیض جنسی، ستم طبقاتی را بیشتر از مردهای هم طبقه ایشان بر دوش دارند، دارای اهمیت است. کار بی اجر و مزد خانگی و حقوق به مراتب پایین تر حتی آن بخش از زنانی که شاغل هم هستند، این مسئله را به موضوع حائز اهمیت برای جنبش کارگری تبدیل می کند. پیشروان جنبش کارگری و فعالین کمونیست و چپ نمی توانند به اعتبار این نکته درست که "طبقه کارگر زن و مرد ندارد" به وظیفه ای که در این رابطه بر دوش دارند کم توجهی نشان دهند. این واقعیتی است که سایر تبعیضات از جمله جنسی، ملی و مذهبی را نظام سرمایه داری برای شقه شقه کردن صفوف مبارزاتی و طبقاتی دایما باز تولید می کند؛ این در حالی است که در استراتژی سوسیالیتسی، جایی برای این نوع تقسیم بندی ها وجود ندارد. وقتی ما در مقابل امر واقع و امر تحمیل شده جامعه سرمایه داری قرار داریم و به وقیحانه ترین شکل ممکن شاهد ستم مضاعف بر زنان کارگر و زحمتکش و خانه دار هستیم، نمی توانیم خود را با احکامی که آرزوها و ایده آل های ماست بی وظیفه ببنیم! بی تردید، راهکارهای فمینیسم لیبرالی با "زنانه کردن" مبارزه زنان این معضل را نمی تواند پاسخ دهد، چون این راهکار آن روی سکه مردسالاری رایج در جامعه سرمایه داری را نمایندگی می کند. ولی گرایش سوسیالیستی و رادیکال در جنبش کارگری، می تواند بر حسب موقعیت عینی و مادی زنان در جامعه، این امر را هم چون یک مسئله طبقاتی و جنسیتی، بهتر از هر گرایش فمینیستی نمایندگی کند.
از این رو، به جاست که در مرزبندی با گرایشات فمینیستی، امر مبارزه در عرصه زنان برای پیشروان جنبش کارگری و فعالین کمونیست، به یک امر مهم و حیاتی و پرنسیبی تبدیل شود. مبارزه برای رفع ستم جنسی، که قبل از هر چیز خود را در موقعیت فرودست اقتصادی زنان در کار و خانه نشان می دهد، معظل درونی طبقه کارگر هم هست. به این اعتبار، دفاع از مطالبات جنبش زنان باید روی بیرق مبارزاتی کمونیست ها و پیشروان جنبش کارگری جایگاه واقعی خود را روشن تر و شفاف تر پیدا کند. در این امر، شکی نیست که همانند نقش پیشروی که پیشروان طبقه کارگر برای آزادی های سیاسی در جامعه می توانند ایفا کنند، مبارزه برای بر طرف کردن سایر تبعیضات دیگر جنسیتی مانند نابرابری های حقوقی، قانونی و اجتماعی برای زنان در جامعه نیز بیشتر از هر نیروی دیگر نقش ایقا کنند و خود این طبقه بیش از هر قشر و طبقه دیگری در جامعه در زدودن شائبه های ستم جنسی ذینفع است.
امر زن در جامعه کنونی ایران، به معنای واقعی از یک ستم طبقاتی زمخت بر زنان در کار و تولید و خانه فراتر رفته و به یک سیستم آپارتاید جنسی در همه شئونات زندگی سیاسی و اجتماعی تبدیل شده است. بنابراین، مبارزه در این عرصه نیز یکی از شاخص های مهم مبارزه با نظام ارتجاعی و سرمایه داری مذهبی در ایران است! هر کسی که اوضاع جامعه ایران را دنبال می کند، این امر را یکی از خصلت های نمادین یک جامعه به قهقرا برده شده می داند! بر این اساس، طبقه ای که بیش از همه متحمل فقر، گرسنگی، دست تنگی، تبعیض، بیکاری و هزار و یک مصیبت اقتصادی، سیاسی و اجتماعی دیگر است، نمی تواند این موضوع را به یکی از خواست ها و مطالبات اصلی و همیشگی مبارزاتش تبدیل نکند.
نقش نیروهای چپ در جنبش کارگری
اگر چه نیروهای چپ و کمونیست مجالی برای فعالیت علنی در ایران تحت سیطره جمهوری اسلامی نداشته و ندارند، اگر چه همگرایی نیروهای چپ در بطن جنبش های اجتماعی شکل می گیرد، ولی با این حال تحت تاثیر ضرورت ها سیاسی و اجتماعی در جامعه ایران و به اعتبار تعمیق مبارزه طبقاتی در جامعه و پتانسیل بالقوه ای که کمونیست ها و چپ ها در این جامعه دارند و به یمن ارتباطات وسیع و گسترده تکنیکی که به وجود آمده است، ایفای نقش موثرتر این نیروها برای شکل دادن به یک قطب چپ و رادیکال در جامعه، بیشتر از هر زمانی از عمر ننگین جمهوری اسلامی، ممکن شده است. بر خلاف دورانی که مشخصه هایش انشقاق و بی اعتمادی بود، مدت هاست شاهد تلاش های ارزنده ای برای همگرایی و همکاری نیروهای چپ و کمونیست هستیم. اما این تلاش ها، هنوز در سطح و حجمی نیست که نمایندگی موقعیت اجتماعی اش را بکند.
در چنین شرایطی و با توجه به تحولات انقلابی که در آینده این جامعه ناگزیر است و روند آن کاملا به موقعیت و ایفای نقش جنبش کارگری بستگی دارد، نیروهای چپ و کمونیست می باید تلاش های همه جانبه تری را برای پر کردن این فاصله در دستور کار خود قرار دهند. گرچه وحدت های تشکیلاتی و اتحاد عمل های مقطعی نامستمر مثبت است، ولی واقعا پاسخگوی یک نیاز سیاسی - اجتماعی نیست. با این احوال، آنچه اکنون باید در اولویت قرار گیرد بسترسازی و تاثیرگذاری روی روند فعالیت پیشروان جنبش کارگری است. الگوهای کاری که نقطه حرکتش را، نه روی همکاری بر روی توافقات، بلکه ابتدا تعیین تکلیف با تفاوت ها می گذارد، نمی تواند الگویی مناسب برای فعالین جنبش کارگری در داخل باشد. چرا که ما در عمل می بینیم آن ها علیرغم تفاوت های فکری و گرایشی به سهولت روی اتحاد و فعالیت های مشترک به توافق می رسند و در کنار هم قرار می گیرند. نیروهای چپ و کمونیستی که مکررا روی ضرورت اتحاد پیشروان طبقه کارگر و سایر جنبش های اجتماعی پای می فشارند، باید در عملکرد خودشان نیز این امر و الگو را نشان دهند.
تلاش هایی که تا کنون و در این چند ساله انجام گرفته، اگر چه تلاش هایی با ارزش و امیدوار کننده ای هستند ولی هنوز، نه حضور همه نیروهای مدافع جنبش های اجتماعی، به ویژه جنبش کارگری را با خود دارند و نه از اعتماد به نفس کافی برخوردارند. کمپین ها و کارزارهای با ارزشی که تاکنون در دفاع از جنبش کارگری و فعالین کارگری دربند صورت گرفته اند، نمونه خوب و راهکاری عملی برای نزدیک شدن و رساتر کردن صدای جنبش کارگری در ایران بوده است. اگر این امر، به یک پای مهم همکاری های مشترک نیروهای چپ و کمونیست تبدیل شود، می تواند طیف وسیع تری از نیروها را با هر میزان نفوذی که دارند در عمل در کنار هم قرار دهد.
برای نهادینه کردن این گونه فعالیت ها، باید در جلسات و سمینارها به گفتگو و تبادل نظر نشست و تلاش های بی وقفه و پیگیرانه ای را پیش برد. ضرورت های اصلی نشست های مداوم نیروهای چپ و کمونیست نیز تلاشی بی وقفه در پاسخ به این مهم است. در این تردیدی نیست که نگاه نیروها به چند و چون همکاری و فعالیت های مشترک متفاوت است. اما این امر نباید به بهانه ای برای پرهیز از نشست و دیالوگ مشترک منجر شود. در اوضاع کنونی، نباید هیچ نیرویی شرط و شروط برای بقیه تعیین کند. ولی هر نیرویی می تواند برای نظرات و دیدگاه ها و طبعا راهکارهای خود تلاش کند و دیگران را به آن جلب نماید و این در بستر همکاری های مشترک، عملی و کارساز است. تلاش های نظری و عملی نیروهای چپ و کمونیست نمی تواند با هم عجیبن نباشند. این روند هم از تقرقه و پراکندگی این نیروها می کاهد، هم تاثیر مثبت روی فعالین جنبش های اجتماعی در داخل کشور دارد.
هلمت احمدیان