اول ماه مِه روزی است که کارگران جهان عليه ستم های متعدد نظام سرمايه داری به اعتراض بر می-خيزند؛ برای حل مشکلات زندگی خود به چاره جويی می پردازند و از آرزو ها و اهداف خود سخن می-گويند. در ايران، سرمايه داری زندگی فلاکت باری را بر ما تحميل کرده است. گرانی، بيکاری، دستمزد های بخور و نمير، وضعيت اسفناک سلامت، بهداشت، آموزش و پرورش، آلودگی محيط زيست و مواد غذايی ناسالم، تبعيض بين زن و مرد، تحقير و بردگی کارگران افغان، سرکوب آزادی و تشکل خواهی، اخراج و زندان عرصه را بر ما تنگ کرده است. طبقه سرمايه دار ايران به همراه حکومت اسلامی سرمايه در تحميل اين زندگی غيرانسانی و ممانعت از اعتراض قدرتمند ما کارگران تا کنون موفق بوده اند. و متاسفانه ما نيز بدون قدرتی برای ابراز وجود و اعتراض سراسری به ناچار به اضافه کاری، کار چند شيفته، کار کودکان، فحشا، اعتياد، فروپاشی خانواده، بيماری های روانی و انواع و اقسام تبه کاری تن داده ايم.
در روز کارگر بايد به اين زندگی مشقت بار و تمامی اين فجايع اعتراض کنيم و برای آزادی و رفاه و زندگی انسانی به چاره جويی بپردازيم. اما همه ما می دانيم که علاوه بر سياست های اقتصادی طبقه سرمايه دار و سرکوب و خفقان حکومت، خود نيز ضعف هايی داريم که می بايست ضمن مبارزه با طبقه سرمايه دار آن ها را برطرف کنيم. از ميان اين نقاط ضعف می خواهيم بر ضعفی کليدی تمرکز کنيم و آن، برداشت نادرست از کارگر است. می خواهيم اين بحث را مطرح سازيم که: اصولاً کارگر کيست؟
پاسخ رايج و جاری در جامعه اين است: کارگر انسان زحمت کشی است با درآمد و سطح سواد اندک؛ او شاگرد مغازه و فروشگاه، آبدارچی و نظافت چی است و عمدتاً در ساختمان سازی، کارخانه و کارگاه مشغول به کار است.
بياييد کمی دقيق تر به تعريف هويت کارگر توجه کنيم. کارگر برای زنده ماندن بايد نيروی کار خود را به قيمت بازار به سرما يه دار خصوصی يا دولتی بفروشد؛ و سرمايه دار تصميم می گيرد اين نيرو را در کجا، چگونه، برای توليد چه چيزی و چه مقدار صرف کند. کارگر از هر گونه آزادی و تصمِم گيری در سرنوشت نيروی کاری که می فروشد يا کلاً کار و محصول کار خود به طور کامل محروم است. کارگر با فروش نيروی کارش در واقع خود را می فروشد و از اين لحاظ ملک سرمايه دار محسوب می شود. در نتيجه اين روند، آن چه که کارگر توليد می کند، يا خدمتی که ارائه می دهد به سرمايه-دار تعلق دارد؛ مبلغی که در ازای اين کار به کارگر پرداخت می شود معادل کل محصول کار او نيست بلکه مبلغی است که فقط می تواند اين نيروی به کاررفته را بازتوليد کند. تفاضل ارزش کار از ارزش نيروی کار يا همان ارزش اضافی موتور محرکه حرکت و انباشت سرمايه است. اين رابطه يعنی رابطه کار و سرمايه رابطه ای اجتماعی است که تمام حوزه های توليد، توزيع، مصرف، زندگی شخصی، تفريح، ورزش، هنر، علم، اکتشافات و ... را در برمی گيرد. سرمايه قدرت خود را بر همه جوانب هستی انسان اعمال می کند. قدرتی بيگانه از کارگر که بر او فرمان می راند؛ قدرتی که از راه بهره کشی و کار پرداخت نشده کارگران حاصل شده است. کارگر انسان مزدبگيری است که با فروش نيروی کار يدی و فکری خود به سرمايه داران، زندگی می کند. کارگر توليد کننده ثروت جامعه است. حاصل کار او تمامی کالاهای مادی و معنوی و تمامی خدمات اجتماعی است اما در جريان کار، نقش پيچ و مهره و ماشين آلات را دارد و مانند ابزار کار از دخالت و تصميم گيری در مورد نوع و شرايط کار، زمان کار، شدت کار، مقدار و نوع محصول کار و سرنوشت خود محروم است.
بنابراين، کارگر انسان مزدبگيری است بی اختيار و اراده در تعيين سرنوشت کار و زندگی خود. با توجه به اين حقيقت، روشن می شود که علاوه بر کسانی که بر اساس درک رايج در جامعه کارگر به شمار می آيند، معلمان، کارمندان، پرستاران، خبرنگاران، بسياری از کارشناسان، هنرمندان، نويسندگان، دانشجويان، بيکاران، بازنشستگان، زنان خانه دار و بسياری از افراد ديگر جامعه نيز کارگرند. اين درست است که بسياری از اين گروه های اجتماعی عنوان کارگر را برای خود تحقير آميز می دانند و کارگران کم درآمد و کم سواد نيز آن ها را به دليل "راحتی کار"، سطح درآمد، تخصص و تحصيلات متفاوت، کارگر نمی دانند اما آن ها مزدبگيران بی اختيار و اراده ای هستند اسير دست سرمايه و هرکدام بخشی از طبقه کارگرند.
در مورد تشخيص هويت سرمايه داران، مشکل چندانی وجود ندارد. در جامعه سرمايه داری، سرمايه فرمان روا و حاکم است؛ سرمايه ملاک اعتبار و تشخص است و لذا دليلی برای پنهان کردن هويت و يا کج فهمی دراين مورد وجود ندارد. با اين که درميان طبقه سرمايه دار نيز اختلاف سواد و تحصيلات يا مقدار سرمايه و چيزهايی از اين قبيل وجود دارد اما صرف نظر از اين مسايل، عموم جامعه تشخيص می دهند که آن ها به طبقه سرمايه دار تعلق دارند. حتی هنگامی که مديران، سياست مداران، مشاوران، وکلای مجلس، مقامات نظامی و مسئولان فرهنگی و آموزشی خود را به صِرف مزدبگير بودن و برای عوام فريبی کارگر می نامند باز اين موضوع برای همگان روشن است که اينان، برنامه ريزان، انديشمندان، کارگزاران و حافظان سودآوری سرمايه و جزئی از طبقه سرمايه دارند.
در تشخيص هويت کارگر، سواد، سطح تخصص، نوع کار، مقدار درآمد، فرهنگ، مليت و اعتقادات، مانع درک درست از هويت او می شود. پرستار و معلم به خاطر سواد، کارمند به خاطر نوع کار و پشت ميز-نشينی و کارشناس به خاطر درآمدش از صفوف طبقه کارگر کنار گذاشته می شوند! اين کارگران را افراد طبقه متوسط می نامند ! شگفت آن که کسانی هم با تعاريف به ظاهر علمی، کارگران را تحت اين عنوان که صنعت در ايران به اندازه کافی رشد نکرده، محصولات آن مونتاژ و بنجل است و يا چون در بخش غيرمولد و خدمات، مشغول به کارند، کارگر به معنای واقعی کلمه نمی دانند ! و به اين ترتيب عملاً در جهت تضعيف طبقه کارگر عمل می کنند.
محدودکردن و کوچک نمايی طبقه ما يک جزء دائمی کار فکری انديشمندان طبقه سرمايه دار در همه جای دنياست؛ زيرا پذيرش هويت واقعی کارگر و قبول اين واقعيت که ما اکثريت قاطع جامعه ايم برای سرمايه وحشت آور است. تعريف رايج از کارگر تعريفی است مورد نظر و پسند سرمايه داران.
در تله ی بخش بخش کردن طبقه خود که سرمايه در پيش پای ما گذاشته نيفتيم. تعاريف دروغين از هويت خود را به دور افکنيم. خود را به دست خود محدود و پراكنده نسازيم. در محيط کار و زندگی، در خانه و دانشگاه، در محله و خيابان، در اينترنت و شبکه های اجتماعی و در همه جای دنيا يکديگر را پيدا کنيم و در مبارزات خود دست در دست هم بگذاريم. اين کار را از همين اول ماه مِه امسال شروع کنيم. ما بسياريم.
گرامی باد اول ماه مِه، روز جهانی طبقه کارگر
تعدادی از کارگران ايران خودرو- پارس خودرو- سايپا- شرکت واحد اتوبوس رانی تهران و حومه - مپنا
اول ماه مِه ٢٠١۵