روز اول ماه مه یکبار دیگر تجدید پیمانی است با کموناردها جهت و ضرورت شکستن سدهای حقارتبار ملی، تحقق انترناسیونالیسم پرولتری و با غریوی بلند که: "میهن کارگران، رهایی از کار دستمزدی است". اینک دنیای کنونی ما با تلفات جانکاهی که بیشتر آن بر دوش طبقهی کارگر جهانی سنگینی کرد، به پساکرونا عبور کرده است. اما آنچه «پدیدار کرونا» نامیده شد، درواقع بسیار فراتر از یک ابژهی علمی چونان «کووید-۱۹» بود. پدیدار کرونا، پیشاپیش امری بود بدواً ناظر بر درگیربودگیهای زیستجهانی با قدرت سرمایه که تمامی ابعاد اقتصادی، اجتماعی، سیاسی و فرهنگی و حتی اخلاقی زندگی روزمره را هم به لحاظ فردی و هم از حیث اجتماعی درگیر نموده بود. پدیدار کرونا در حقیقت و در معنای صریح کلمه، یک «بحران» بود که هم جهانبینیهای نگرش طبیعی را به لحظههای تروماتیک برکشید و هم مرزهای علم دقیقه را در یک بحران بیبنیادی و بیپناهی نمایان ساخت. نه تنها نگرشهای مذهبی، بلکه نگرشهای واکنشگرا به بحران علم و ابژکتیویسم آن، که همواره در قاب نگرشهای هیستوریسیستی ایراد میکرد، را در یک رویکرد علمگریزانه و علمستیزانه به یک نکتهی مشترک رسانید. در دیگر سو «چپ» را نیز، در فهمی پارانوئیک از اصل موجودیت و ماهیت این بیماری در میان روابط قدرت با قرار یافتن پشت «دولت»های کنسروات و در یک همگرایی معنادار در برابر «راست»، خلع سلاح نمود.
اما ضایعهی کووید-۱۹ تنها به نتایج زیستسلامت انسانهای کار خلاصه نگشت، بلکه سرمایه تاثیرات آن را به طور مستقیم بر رابطهی طبقهی کارگر جهانی به عنوان نیروی بالفعل کار و بهمثابه عامل متغیر در برابر مجموعهی مناسبات تولیدی سرمایه که شاخص آن بهرهوری در تولید برای انباشت میباشد، تحمیل کرد. یعنی تضاد دینامیک میان کار و سرمایه را دچار شکافی ویرانگر نمود. فرایند این شکاف، آمارهای نجومی سود سرمایه و افزایش بهرهوری تولید و متقابلا کاهش دستمزدهای نیروهای کار و سرکوب مزدی طبقهی کارگر توسط سرمایهی جهانی است که منجر به افزایش سهام صاحبان سرمایه و کاهش سهم فروشندگان نیروی کار از زندگی معیشتی شده است. ماحصل معادلهی این مجموعهی افزایش ثروت در کل مازاد اقتصادی به ورود در چرخهی اقتصاد تولیدی نیانجامیده و در نتیجه به بحران رکود/تورمی فروکاسته است. در پسِ این بحران دوجانبهی میان کار و سرمایه و در برابر حملهی ویرانگر سرمایه و دولت مستبد آن، واکنش مقهورشدگی طبقهی کارگر جهانی نیز نتوانسته است جز شورش و طغیانهای گسترده از چین تا فرانسه، انگلیس تا آمریکا و آلمان، آمریکای لاتین و هند و ایران و... فراتر از فراخوانهای اتحادیههای نظمپذیر سرمایه، یا اعتصاب و ورود به خیابان و چانهزنی، مسیر ایجابیت ضدسرمایهداری را بپیماید. نتیجهی حاصل از این وضعیت، به جای خودسازمانیابی قدرتمندانهی پرولتاریایی ـ شورایی، دست و پا زدن درون نظام دستمزدی و یا مبارزه علیه افزایش سن بازنشستگی و تعامل با سرمایه راه میبرد و لذا فاقد هرگونه افقی برای رهایی کار از نظام کار دستمزدی میباشد. اگر چه تمامی این مبارزات، مبارزهی طبقاتی است، اما هیچ افقی را برنمیتابند. چنین جنبشهای پدیداری، که در پدیدارشناسی آنها قومگرایی، مذهبگرایی، فمینیسم، صنفگرایی و ضدسرمایهداریِ عامیانه موج میزند، با عمل و خوداندیشی «سوژهی اجتماعی» بهمثابه فاعلین تاریخی در فراروی از سرمایه از هم میگسلد؛ فارغ از هر گونه ذهنپردازی و الگوبرداری از وضعیت موجود، پرداختن به پرورش خودآگاهی سازمانگرایانهی خویش، مفصلبندی رابطهی میان پتانسیل اعتراضات با دوامپذیری تبدیل عامل مقاومت به مبنایی خواهد شد، که گشایندهی افقهایی برای تأسیس امر نو میگردد. در بحبوحهی این شرایط فاجعهبار زیستی که زانوان طبقهی کارگر ایران را زیر بار فقر و فروکاهندهی بار تبادلات انقلابی ـ انسانی میلرزاند، او را از یافتن راهکارهای غلبه بر پراکندگی، و امکان سازماندهی وسیعترین بخشهای گوناگون نیروهای کار کارخانه و کارگاهی در پسِ سرکوبهای پلیسی در گذار از وضعیت دفاعیِ درخود منع میکند.
اینک نه تنها جامعه ایران، که سرتاسر جهان را شورشی برای دموکراسی فرا گرفته است؛ شکلی از اشکال سیاسی که آزادی را از تقابلی حاد در مجاری تضادهای طبقاتی ایجاد میکند، و در کشاکش تمایزات طبقاتی و شقاقهای اجتماعی این موقعیت را فراهم میآورد، تا خویش را در قلمروهای عمومی آشکار سازد. برجستهترین نمود آن که در مانیفست زن، زندگی، آزادی در ایران فوران کرد، همراهی اجتماع سیاسی در مخالفت با دولت مستبد سرمایه ـ همانند کاری که کمون ۱۸۷۱ به ثمر رسانید ـ تا نخست، امکان رهایی حیات سیاسی خویش را از سلطهی سیاسی اقلیت طبقهی حاکم برای عامهی مردم تدارک ببیند. دموکراسی شورشی ۱۴۰۱ از تمامی داعیههای دروغین دولت مستبد سرمایه که مبتنی بر امر انحصاری سیاسی/ایدئولوژیک بر پا ساخته بود، پرده درید و به بسط و گسترش قلمرو امر ممکن در بازشناسی عاملیت سیاسی خویش تاکید نمود. اینگونه دموکراسی شورشی را نباید با دموکراسی تضادآمیز که درون محدودههای دولتهای بورژوایی درمیگیرد و هدف آن به کارگیری قدرت دولتی است، یکی پنداشت. دموکراسی شورشی را بایستی به عنوان سیاست رادیکال، از اساس متفاوت با بازنمایی رهبری، پارلمان، صندوق رأی و مناظرههای فریبکارانهی قدرت اجتماعی سرمایه برشمرد که بیرون از دولت در محیطهای کار، خیابانها، میادین، دانشگاهها و مدارس و هر جایی که مردم با یکدیگر برای پیکار علیه سرمایه و دولت در نظر گرفت. همانکه مارکس گفته بود: "در دموکراسی راستین دولت ناپدید خواهد شد"، درون آن مبارزه علیه استثمار عمومی با همبستگی در نیل به آزادی و برابری رخ میدهد، زیرا که مناسبات استبدادی و سیاسی ـ طبقاتی حاکم دیگر همارز با کل خودبنیانگذاری و خودتعینی وحدت انسان با انسان در رفع مخاطرات از خودبیگانگی نیست. برای تجربهی دموکراسی شورشی مفهوم «حیات سیاسی» چیزی غیر از سلول بنیادین آن یعنی سیاست، همان امر راستینی که برای الغای آنچه که در اِعمال «کنترل»، «مدیریت» و «سلطه»، "سیاست" طبقاتی نامیده میشود و همواره بر ما اعمال میگردد، نیست. درون دموکراسی شورشی، سیاست برای طبقهی کارگر در شکل راستین آن، گسستی است از مناسبات و روابط تولیدی که در جریان آن توان کاری او برای تحققبخشی مبادلهی ارزشی در مناسبات کالایی عینیت مییابد و با سرقت ارزش اضافی مبتنی بر زمان کار اضافی به صورت مزد به او پرداخت میشود. دموکراسی شورشی، بازنمودی از دیالکتیک آشتیناپذیر تضاد طبقاتی بر علیه بازتولید هرگونهای از نظم انقیاد در روابط تولیدی بر حسب مبادلهی میان ارزشها و ضرورتهایی که بر رهایی کار افسار میزند، اصول مبارزهای است برای آزادی و رهایی سیاست علیه انسان کارگر و هستی به بند کشیدهی اجتماع از دوران پیشاتاریخی که غیر از استثمار و توحش و سلطه به همراه نداشت.
با هر گامی به جلو، ما به عقب برنخواهیم گشت، زیرا تازه به میدان آمدهایم و به فعالسازی دوبارهی تداوم انقطاع که از انرژی دموکراتیک جنبش انقلابی نیرو میگیرند بپردازیم. ما بر سر حقوق کسی اجازهی عقبنشینی نداریم، چون در جایگاه تعیین حق او نیستیم. ما حق نداریم بر سر حقوق دیگران با کسی معامله کنیم: نه حقوق کارگر و بیکار، نه حقوق زنان، نه حقوق اهل سنت، نه حقوق اقوام مسلمان و غیرمسلمان، نه حقوق کثیر افراد غیرمذهبی، نه حقوق اقلیت جنسی و جنسیتی، نه حقوق هیچکس دیگر را. مرد نمیتواند بر سر حق زن معامله کند؛ مسلمان نمیتواند حق مذاهب غیرمسلمان و مردم غیرمذهبی را سلب کند؛ شیعه نمیتواند حق سنی را ضایع سازد؛ اکثریت فارس و ترک حق ندارند اقلیتهای قومی و زبانی دیگر را نادیده بگیرند؛ مرفه و متوسط نمیتوانند حقوق کارگر و کشاورز را وجهالمعامله و مصالحهی خویش قرار دهند؛ مرکزنشین و شهرنشین نباید مردم روستایی، عشایر و شهرهای کوچک را در ازای رفاه نسبی خود نادیده بگیرد و...
ما در تداوم انقلاب در مراحل، باید در بالاترین حد مطالبهی حقوق فرودستترین افراد در ایران بمانیم و یک گام عقب ننشینیم؛ همانگونه که زنان به چنان خودآگاهی از «تنانگی» خود رسیدهاند که بتوانند صلیب انقیادشان را در خیابان و میدان مبارزه بر دوش بکشند و پرچم رهایی خویش را برافرازند. به همان ترتیب، باید تیپی از یک انسان ایدهآل اجتماعی را برسازیم که مصداق تمام ستمهای تاریخی در این جامعه باشد، ولو آنکه چنین تیپی مصداق مشخصی در میان فعالان مدنی یا قربانیان آشکار نداشته باشد (آنکه چهرهاش پنهان مانده و صدایش شنیده نمیشود یا نامی ندارد، ستمدیدهتر و محقتر است، او همان «پلبین» است؛ همان که کموناردها برای تشکیل حکومتی پلبینی (کمون) بر سر آن با هم توافق داشتند، نامی برای کنش آن جمعی انسانی است که در هر بزنگاهی، از یک سو بیرق پیکار با مدیریت، سلطه و قانون طبیعت و از سوی دیگر لابیگری، هویتطلبی و چانهزنی بر سر منافع حقیرانه را برافراشته است). آن، کارگر بدون قرارداد، زن بیدین، سنیزادهی بلوچِ بیشناسنامه، کارگر روستایی، ترنس همجنسگرایی که وضعیت موجود و مناسبات حاکم سیاسی ـ طبقاتی و استبدادی ـ ایدئولوژیک، شأن انسانی یا وجود آنان را منکر شده و میشود. اما انکار شأن انسانی آنان، بیش از آنکه انکار شأن گروهی از انسانها باشد، انکار شأن انسانی خود انسان است. به همین سبب آمدن به صحنه با آنان در دفاع از حقوق چنین کسانی، معادل مسئلهی نجات و احیای انسان بهمثابه گسستی از نظمی است که امر کلی رهایی و گونهای دیگر و راستین از سیاست، انسان و جهان را به مسئلهی اصلی حیات جمعی و سیاسی بدل میکند.
ما و شما نهتنها نباید درمقابل حکومت جمهوری اسلامی و طرفدارانش عقب بنشینیم، که به مولویهای بلوچستان و ماموستاهای کردستان که اکنون به فراخور شرایط از حقوق زنان میگویند، هم نباید امتیازی بدهیم. منتقد اصلاحطلب نمیتواند ما را از چیزی بترساند یا عقب بنشاند. مخالف مذهبی و ملی- مذهبی هم هر چقدر در مبارزهی ضداستبدادی سهم داشته باشد، نمیتواند از کیسهی دیگران خرج کند. به پوزیسیون و شبهاپوزیسیون نباید باج داد. بایستی درتنگنای حاد مبارزهی طبقاتی، سیاستورزیهای رمزآلود ایدئولوژیک احزاب و هر جمعی را افشا نمود، که با حرکت از بالای سر تودههای مردم و تکیه به نیروهای جهانی سرمایه بهجای تبیین علل موانع و چگونگی فایق آمدن بر آنرا در برابر کارگران قرار داده و سر به مهری آنان را در تبعیت از ایدئولوژی و رهبری در لفافهای از واژگان لاهوتی و ناسوتی به ابهام میکشند.
آنچه در مانیفست زن، زندگی، آزادی برخلاف سِلک بازنمایی نمایندگی از بالا خلاف جریان را پیموده، خودجنبی و خوداندیشی کسانی است که به خیابانها آمدهاند و نوع جدیدی از پیوند اجتماعی را پدیدار کردهاند که به رابطهی یکسویهی قدرتِ بازنمایی نمایندگی مهر پایان میزند. آنان بهواقع نوعی از پیوند سیاسی ـ اجتماعی افقی و غیرقراردادی را برگزیدهاند که زمینهی باهمبودگی سیاسی بیناانسانی غیرسلسلهمرتبی را در شعار «نه شاه میخواهیم، نه رهبر» نشان میدهند؛ آنها دیگر قدرت خویش را به هیچ بازنماییکنندهی فرادستی تفویض نمیکنند. همانند سانکولوتهای (تهیدستان) پاریسی در هنگامهی انقلاب فرانسه؛ معرف "نوعی رابطهی سیاسی غیربازدارنده و برابریطلبانه" که با قدرت رهبران در تضاد است، تا آن هنگام که نیروهای اجتماعی بتوانند به شیوهای دموکراتیک، از خودانگیختگی به خودسازمانیابی برسند؛ یعنی از درون منفیّت قسمی آنتاگونیسم ضروری میان دموکراسی شورشی به سوی برسازندگی نوعی نهاد ایجابی بهمثابه امر مشترک اجتماعی گام سپارند، که آنجا بر هر گونه قدرت مستقر حکومتکنندگان، سلبمالکیتکنندگان و سلطهگران پایان داده میشود. با تاسیس امر مشترک اجتماعی، امر رهایی به جای برنشستن در ساحت پدیدارها و بازتاب قانون طبیعت در اجتماع، به تغییر در ریشهی پدیدارها و طبیعت میانجامد، که این تازه راه رهایی را هموار خواهد ساخت.
پس به همراهی با طبقهی کارگر ایران، کارگران جهان را فرامیخوانیم که: دستهای یکدیگر را بگیریم، قلبهایمان را به هم بسپاریم! و در چالش اندیشهی پویشگر، بر این کهنه دنیای استثمار انسان از انسان مقابل بایستیم. مناسباتی که از پسِ این چالشها و پویشها شکل میگیرد، تبلور خودآگاهی انقلابی است که امر مشترک اجتماعی (همان سوسیالیسم) نام دارد. سازمان آزادی و رهاییِ کار بردگی در سراسر جهان.
سرنگون باد رژیم سرمایهداری جمهوری اسلامی
زنده باد انقلاب رهایی از کار بردگی مزدی
برقرار باد سوسیالیسم
کمیته فعالین کارگری سوسیالیستی
۱۱ اردیبهشت ماه ۱۴۰۲/ اول ماه مه ۲۰۲۳
آدرس کانال تلگرامی:
https://t.me/kkfsf