افق روشن
www.ofros.com

همسران، همراهان کارگران در مبارزات

نقش زنان در اعتصاب ماه مه ١٣٠٨ کارگران شرکت نفت


کانون مدافعان حقوق کارگر                                                                                           ١۶ خرداد ١٣٨٩

کمی حقوق و دست مزد شرایط دشواری برای زندگی و معیشت کارگران و خانوادههایشان ایجاد میکند. همسران کارگران در کنار شوهرانشان تمام این دشواریها را به دوش کشیده و میکشند و هیچ کجا هم زحمات آنان به چشم نمیآید. آن زمان که کارگری اعتصاب میکند، اخراج میشود، زندان میرود... او زندگی خود و فرزندانش را در این ماههای بیکاری و بی حقوقی به تنهایی به دوش میکشد. در بسیاری موارد دوشادوش همسرش در اعتصابات شرکت میکند و حتا پیشاپیش او.
در تاریخ مکتوب مبارزات کارگری در ایران و شاید جهان کم تر نشانی از این زنان مییابیم. یوسف افتخاری از معدود افرادی است که هر چند مختصر اما اشارهای به نقش این زنان دارد.
اعتصاب کارگران شرکت نفت در آبادان در سال ١٣٠٨، یکی از این مبارزات است که زنان نقش تاثیرگذاری در آن داشتند. این اعتصاب قرار بود در اول ماه مه برگزار شود، اما به دلیل دستگیری چند نفر از جمله یوسف افتخاری زودتر آغاز شد. او در صفحهی ١١٨ خاطرات اش، شرایط زندگی کارگران شرکت نفت در سالهای ١٣٠۶ تا ١٣٠٨ را این گونه تصویر میکند: «... این کارگران از حداقل زندگی محروم بوده و عدهای به علت نداشتن مسکن زیر سایهی درخت خرما زندگی میکردند. بعضی از آنان اتاقهایی از بوریا ساخته و در زمستان و تابستان با چند خانوار دیگر در آن زندگی میکردند.
محلهی کارگران (احمدآباد) به علت نداشتن آب و مستراح به قدری کثیف و متعفن بود، که اغلب امراض در آن جا شیوع پیدا میکرد. شرکت نفت تنها حدود صد و پنجاه خانه یک اتاقی و دو اتاقی را در اختیار برخی کارگران متخصص و باسابقه گذاشته بود که نسبتا تمیز و قابل سکونت بود... فاصلهی محل سکونت عدهای از کارگران تا تصفیه خانهی آبادان بیش از دو کیلومتر بود... ظاهرا ساعت کار شرکت نفت روزی هشت ساعت بود، ولی از روی حساب دقیق یازده ساعت وقت کارگران در کارخانه و بین راه تلف میشد و در گرمای شدید خوزستان روز یازده ساعت کار کردن بسیار مشکل و حتا از قدرت هر حیوانی خارج بود... کارگران نفت جنوب نه فقط غذا و پوشاک و مسکن کافی نداشتند، حتا از داشتن امنیت نیز محروم بودند. هر آن مسترها اراده میکردند، میتوانستند کارگران را از کارخانه اخراج کنند.(١)... آزار و اذیت کارگران و کتک زدن کارگر جزو کارهای عادی انگلیسیها بود. به دفعات اتفاق افتاده بود، که انگلیسیها کارگری را به ضرب مشت و لگد کشته و متاسفانه مورد تعقیب هم واقع نشده بودند.
در سال ١٣٠۶، حداقل حقوق کارگران ماهی شش تومان و حداکثر نُه تومان بود. حقوق بهترین متخصصان ایرانی از ماهی چهل و پنج تومان تجاوز نمیکرد ... علاوه بر آن، هر ماه مبلغی از این حقوق ناچیز کارگران به عناوین مختلف (جریمه و تاخیر) و غیره کسر میشد؛ چون حقوق کارگران را در پاکتهای دربسته تحویل میداند و آنان حق نداشتند جلوی باجه آن را بشمارند. کسانی که به عمل شرکت اعتراض کرده و در صدد احقاق حق میآمدند، فورا از طرف شرکت به خدمت آنها خاتمه داده و گاهی برای عبرت سایرین نام او را در لیست سیاه قید میکردند که تا آخر عمر حق کار در شرکت نفت را نداشتند. قبل از اعتصاب ١٣٠٨، عدهی این کارگران فقط در آبادان به پانصد نفر میرسید. در این زمان قیمت یک کیسه آرد در آبادان پنج تومان بود؛ چون کارگران قادر به معاملهی نقدی نبودند، این آرد را به کیسهای شش تومان میخریدند. در ظرف سال، خوراک کارگران سیاه، آنان که تخصص نداشتند، جز نان خالی چیز دیگری نبود.
استفادهی زنان کارگر ازتفالهی نفت منظره ی اسف باری داشت. زنان کارگران پیتهای نفت را با آن مایع سیاه، که معروف به تفالهی نفت بود، پُر کرده و روی سر گذاشته و برای پختن نان و سیر کردن بچههای صغیر و لخت و گرسنهی خود به طرف اتاقهای بوریایی روانه میشدند. پوشاک آنان عبارت از یک پیراهن بلند و پاره پاره بود، که قسمت کمی از بدن را مستور میکرد. مایع سیاهی که روی سر گذاشته بودند در اثر حرکت به صورت آنها ریخته، تمام اعضای بدنشان را آلوده میکرد. انگلیسیها با زنهای شیک پوش خود جلوی زنان ستم دیده و صاحبان اصلی ثروت نفت را گرفته و از مناظر رقت بار آنان عکس میگرفتند. عکسهایی که انگلیسیها از زنان و کارگران برمیداشتند، منظره ی رقت انگیزی داشت. عکس اسکلتهای نفت آلود و متحرک هر بینندهای را متاثر میکرد... با این مایع سیاه که به طریق بالا به دست میآوردند، سوخت نانشان مجانی تامین میشد...
شرکت نفت بیمارستانی داشت، که وضع آن از حیث دوا و طبیب رضایت بخش بود. اما کارگران تا دم مرگ نمیرسیدند، در این بیمارستان بستری نمیشدند. کارگران میگفتند بیمارستان شرکت حتا برای نمونه و ظاهرسازی هم که باشد کارگری را معالجه نکرده و شفا نداده است. دراغلب نقاط خوزستان، در فصل تابستان، زندگی بدون یخ و آب خنک مشکل و گاهی طاقت فرسا است. شرکت نفت با این که در این تاریخ کارخانه ی یخ داشت، یخی دراختیار کارگران قرار نمیداد. حتا آب آشامیدنی شهر هم تصفیه شده نبود.(٢) این کارگران با این شرایط دشوار از مرخصی هم بهره مند نبودند. کارگرانی که در حین کار معلول میشدند، بدون دریافت دیناری از کار برکنار میشدند و مجبور به گدایی بودند.» اولین تلاشها برای متشکل کردن کارگران شرکت نفت در این سالها آغاز شد. افتخاری پس از آن که شرح کاملی از نحوهی شکل گیری این اتحادیه میدهد، در صفحه ی چهل کتاب خود در مورد نقش زنان در این تشکل چنین مینویسد:
«درتصفیه خانهها و کارخانههای دیگر شرکت نفت، زنان کار نمیکردند. بنابراین تشکیل اتحادیه ی زنان برای ما میسر نبود. برای آن که از قدرت عظیم زنان در تشکیلات استفاده شود، به افراد اتحادیه دستور دادیم که منسوبین و محارم خود رابا افکار و عقاید و روش اتحادیه و مبارزه ی طبقاتی آشنا نموده، نتیجهی عمل و تاثیر گفتارشان را به اتحادیهی ایالتی کارگران خوزستان گزارش نمایند. به این ترتیب، به مرور به خانوادهی کارگر هم نفوذ کردیم و اولین اتحادی که از طریق این فرد به وجود میآمد با همسر ودختر او بود. بنابراین ما در یک خانوادهی که ما عضو داشتیم، عائله اش هم تقریبا عضو اتحادیه محسوب میشدند. منتها مردان حوزههای مرتبی داشتند، ولی زنان حوزههای مرتبی نداشتند. میترسیدیم آنها گیر بیفتند. به همین حوزههای خانوادگی اکتفا میکردیم. مگر این که لازم میشد به زنان ماموریت بدهیم. کارگران در این زمینه با اتحادیه هم کاری نمودند. از این آزمایش نتایج خوبی به دست آمد، که در موقع اعتصاب موجب حیرت اداره ی پلیس و مخصوصا رکن الدین مختاری شد». او در این مورد چنین مینویسد:
«وقتی که در شهربانی زندانی بودم، بعضی شبها که مختاری کاری نداشت مرا صدا میکرد و با من صحبت میکرد. یک شب گفت: تعجب نمیکنم که تو بلند شدهای و لنگان لنگان کاری پیدا نکرده، آمده ای آبادان با ماهی هشت تومان کار میکنی. ولی در ایران که هنوز حجاب است، شما چه طور توانستید این تشکیلات را به وجود بیاورید. من از این تعجب میکنم، که تو چطوری میان آنها رفتهای و نگفتند نامحرم است.
عائلهی کارگران در اثر تبلیغات نان آوران خانه به اتحادیه ی کارگران گرویده و اکثر آنها در جلسات حوزههای خانوادگی کارگران شرکت کردند. ضمنا همان طور که گفتم، یک کلاس محرمانهی سیاسی داشتیم که همان جا اگر کسانی سواد فارسی کم داشتند، فارسی درس میدادیم و من خودم یک اطلاعات سیاسی و سندیکایی به آنها میدادم. بنابراین، یک عدهای را به سطح کادر و نیمه کادری رسانده بودیم. و یکی از این کادرها زهرا بود.
زهرا از زنهای مبارز لرستان بود و موقع اعتصاب اولین کسی که جلوی شرکت نفت برای کارگران نطق کرد و گفت دستور اعتصاب صادر شده، او بود. گویا چیزی که گفته بود، زیاد هم موثر واقع شده بود. او گفته بود در صورتی که زن مبارزه میکند، مرد نمیتواند مبارزه نکند.
این شیوهی برخورد در تحریک و ترغیب کارگران و زد و خورد با پلیس نقش بزرگی را بازی کرد. زهرا در ضمن نطق بر علیه عملیات ظالمانه ی کمپانی نفت و حرکات غیر ملی مامورین دولت، رئیس کل شهربانی خوزستان را تقبیح کرده و در حضور جمعی از پاسبانها و صاحب منصبان شهربانی با صدای رسا ثابت کرد، که اولیای شهربانی آلت دست کمپانی نفت شده و به ملت ایران خیانت میکنند. رکن الدین مختاری در مقابل حرف حسابی و منطق محکم بانو زهرا، مثل این که هیپنوتیزم شده باشد، اصلا یارای حرف زدن نداشته و سکوت اختیار کرده بود. بانو زهرا با عدهای از زنان هر آن کارگران را به مبارزهی شدید و گرفتن حق خود ترغیب میکرد.
حرارت و عصبانیت و احساسات زنان بیش تر از مردان بود. زیرا عمل مردها با منطق توام بوده و مواظب بودند از دستور تشکیلات خارج نشده، به روش عاقلانهی تشکیلات لطمه وارد نیاورند. زنان برعکس کاملا تابع احساسات شده و دائما کارکران را به تصرف شهربانی و خلاصی زندانیان تحریک میکردند. زنها به اصول آنارشی بیش تر مایل بودند و اجبارا دیسیپلین تشکیلات را قبول داشته و اوامر تشکیلات را اجرا میکردند. عدهای از پاسبانان شهربانی از زنان کارگر مفصلا کتک خورده و بعضی از مامورین به قدری مرعوب شده بودند، که در قضیهی شهریور ١٣٢٠ آن اندازه وحشت زده نبودند.
زنها میخواستند به محمره رفته، مجسمهی دیکتاتور وقت را سرنگون نمایند. ساخلوی نظامی خرمشهر از قضیه مطلع شد. عدهای سرباز برای محافظت مجسمه گماشتند. از طرف دیگر، هیات اعتصاب دستور دادند که از این عمل خودداری نمایند. چنان چه ذکر شد، در این موقع آبادان از وجود انگلیسیها تصفیه شده بود. آنها به محلهی خود که معروف به بریم بود، پناهنده شده بودند. عدهای از سربازان که از ساخلوی محمره فرستاده بودند، با مسلسلهای سبک محله ی انگلیسی نشین را محافظت میکردند.
غروب آن روز، رئیس شهربانی به اعتصابیون پیشنهاد کرد که موقتا اعتصاب را متوقف نمایند تا در اطراف خواستهای آنها مذاکره شود. ولی کارگران اصرار داشتند، که شهربانی توقیف شدگان را مرخص نماید تا این که آنها تا خاتمه ی مذاکره و حصول نتیجه مشغول کار شوند. بالاخره کارگران راضی شدند تا فردا مهلت دهند. برای آن که شبانه کارگران زندانی را از آبادان خارج ننمایند، کمیته ی اعتصاب جمعی از کارگران را مامور جاده اهواز نمود که ماشینها را تفتیش نماید. روز پانزدهم اردیبهشت ١٣٠٨، خبر ورود کشتیهای جنگی دولت انگلیس به آبهای ایران جهت جلوگیری از اعتصاب منتشر شد. صبح همان روز به اندازهی هشتصد نفر پاسبان و چند هزار سرباز ایران وارد آبادان شده، بلافاصله خانههای کارگران را محاصره کرده و سیصد نفر از کارگران را توقیف کرد و بقیه را به زور سرنیزه روانهی تصفیه خانه نمود. در همان موقع، عدهای زن و بچههای کارگران را توقیف و روانه اهواز کردند که دو نفر از اطفال شیرخوار در بین راه از شدت گرما جان سپردند. اما دولت از ترس مخالفت مردم، به محض ورود زنان به اهواز، آنها را آزاد کرد...
توقیف کارگران و به خصوص زنان، عکس العمل شدیدی را به دنبال داشت. این کارگران حدود دو ماه زندانی و بازجویی شدند و همه به جز دو نفر، یوسف افتخاری و رحیم خوئینی، آزاد شدند.»
در جای دیگری، افتخاری چنین مینویسد:
«وقتی ما را اسیر کردند و به اهواز آوردند، زهرا هم آمد. البته زندانی نبود. زهرا آمد و رفت پیش مختاری و گفت: من میخواهم یوسف را ببینم. مختاری گفت: یوسف چه کارهی توست؟ گفت: برادر من است. مختاری گفت: تو لری و او ترک است تو چطور خواهر او شدی ؟ گفت: ما از آن لرها و ترکها هستیم، که با هم خواهر و برادریم. من هم باید حتما او را ببینم. آمد. پلیس هم وسط ما ایستاد. زهرا گفت: برو کنار. چنان حکم کرد، که پاسبان اطاعت کرد و دور شد. گفت: من با برادرم صحبت میکنم. گفت: از خارج خواستند پولی به ما برسانند، من قبول نکردم. گفتم: ما طلا داریم، میفروشیم میدهیم تا رفقای ما در زندان مصرف کنند. من بسیار خوشحال شدم و دست اش را بوسیدم. گفتم: خوب کاری کردی. مهم این است، که آدم از کسی چیزی نگیرد و مدیون کس نشود. گرسنه میمانیم و نیاز و احتیاجی هم نداریم. بنابراین، زهرا از لحاظ عقیده و از لحاظ اخلاق به تمام معنی یک زنی بود که میشد قهرمان نامید. منتها عیب کار در این است، که در ایران اغلب زن ها بی سواد و کم سوادند و تحصیل نمیکنند.»
این اعتصاب در ابتدا فقر و پریشانی خانودههای محبوسین و تبعیدشدگان را به هم راه داشت، فوت دو طفل شیرخوار هنگام تبعید زنان کارگر از آبادان به اهواز در اثر گرما و فشار مامورین و سیزده سال حبس برای یوسف افتخاری و آقای رحیم خویی، بهایی بود که کارگران برای رسیدن به خواستههایشان پرداخت کردند. در مقابل، در اثر این اعتصاب سرجان کدمن منشی کل کمپانی نفت به لندن مراجعه کرد، حقوق کارگران پانزده الی پنجاه درصد اضافه شد، کارگران بیکار در آبادان به کار گمارده شدند، عموم کارگران لیست سیاه (اخراج شدگان ابدی) به کار گمارده شدند، به کارگران مصدوم ومعلول اخراجی مبلغی پرداخت شد و رضایتشان جلب شد، ساخت مسکن برای کارگران شروع شد، کتک، بی احترامی و اخراج بدون علت و جرایم کارگری ملغی شد و عدهای از مهندسین و مامورین انگلیسی که مورد تنفر و انزجار کارگران بودند از کار برکنار شدند.

کانون مدافعان حقوق کارگر

۵ جون ۲۰۱۰

* * *

زیرنویس ها:

١- شرایط زندگی کارگران در عسلویه و سایر نقاط نفتی را می توان با آن زمان مقایسه کرد.
٢- جالب است که امروز نیز پس از گذشت حدود هشتاد سال، مردم آبادان هنوز از داشتن آب آشامیدنی قابل شرب محرومند