فشرده مقاله
• برای تعمیق و گسترش قدرت طبقه کارگر، نه تنها پیشروان طبقه می بایست بتوانند سایر اقشار حقوق بگیر در بین کارگران بخش های خدمات، معلمان و شکست ها ، انحرافات از مشی کارگری و درس های فعالیت های
روز کارگر پرستاران را با توسعه برنامه و اهداف کارگری، متحد و همراه خود نمایند، بلکه می بایست برای غلبه بر بورژوازی سرکوبگر و دیکتاتوری انحصار طلب، رهبری مبارزات دمکراتیک را نیز بعهده بگیرند. طبقه کارگر در برابر هر ستم و احجاف، تضییع حقوق، تبعیض علیه زنان، ملیت ها، مذاهب و اقلیت ها همچنین مطالبات دمکراتیک و حقوق اجتماعی و مدنی، در اتحاد با دیگر جنبش ها مشارکت نموده و متحد گردد.
• تقلیل گرایی مبارزات کارگری بعنوان "آلترناتیو نظام سرمایه داری در کلیه عرصه های ایدئولوژیک - سیاسی، اقتصادی، فرهنگی، استراتژی، خط مشی" و تبدیل به مبارزه برای " مطالبات روزمره و سفره کارگر" بمعنی خلع سلاح طبقه کارگر و انباشتن ناکامی هاست. درهم تنیدگی کلیت اهداف طبقه کارگر در تمامی عرصه های فوق است که ماهیت و چیستی مطالبات معیشتی و اقتصادی کارگران را روشن می کند. تقلیل اهداف تاریخی و طبقاتی به مطالبات معیشتی، کالایی بودن نیروی کار را که اساس رابطۀ نظام سرمایه داری است را استمرار خواهد داد. کارگران بهمراه کلیه اقشار و جنبش های اجتماعی، از جمله جنبش زنان، دانشجویان، نویسندگان، جنبش های ملی و اقلیت ها، قادر به تغییر و گذار از شرایط دیکتاتوری بسمت دمکراسی و دستیابی به حقوق اقتصادی و اجتماعی خود خواهند بود.
• برای برون رفت از رکود و رخوت فعلی نیاز به بازسازی بنیادین روش شناخت و درک واقعیت اجتماعی موجود، با استفاده از مبانی نظری و فکری مارکس، یعنی روش پژوهش و بازنمایی وی می باشد. بازنمایی وضعیت عینی موجود از طریق پراکسیس، می بایست موانع و علل بحران و عدم پیشروی جنبش سوسیالیستی طبقه کارگر را مشخص نموده و مسیر بدست گرفتن رهبری مبارزه دمکراتیک توسط طبقه کارگر با هدف پایان دادن به کل استثمار و ستم اقتصادی را امکانپذیر نماید.
• مبارزات صرفا صنفی در چارچوب و مناسبات بورژوازی قرار دارد و نمی توان با معیارها و ارزش های بورژوازی با بورژوازی نبرد کرد. پیروزی یا شکست طبقه کارگر منوط به برتری یافتن نسبت به قدرت بورژوزای هار حاکم در تمامی ابعاد ایدئولوژیک، فرهنگی، سیاسی، اقتصادی خط مشی و منش مبارزه است.
• هیچ حزب، سازمان و یا شخصیتی نمی تواند به نیابت از کارگران و کل مردم سوسیالیسم را محقق کند سوسیالیسم تنها از طریق فعالیت جمعی و همکاری آزادنه میان توده های مردم امکانپذیر خواهد بود. با این فعالیت ها کارگران با بدست آوردن آگاهی های عمیقتر، اعتماد بنفس، توانائیهای عملی و فرهنگ سیاسی لازم، دانش و تجربیات مراحل و گذرگاههای تحقق سوسیالیسم می توانند برای بنای جامعه جدید آماده شوند. کسب این توانایی ها و آمادگی عملی و ذهنی را نمی توان به مرحله بحران های سیاسی -اجتماعی و یا پس از سرنگونی قدرت سیاسی بورژوازی موکول کرد اگر کارگران بدون آمادگی کافی وارد دوره های پر تلاطم انقلابی شوند، شکست انقلاب کارگری حتمی است.
• کارگران چگونه قرار است از هم اکنون- حتی در چارچوب مناسبات سرمایه داری - برای بنای جامعۀ نوین آماده شوند؟ آنان چگونه و با چه وسایلی می توانند به آگاهی و توانایی های لازم برای اداره جامعه دست یابند؟ چطور می توانند بجای فرهنگ حاکم با انگیزه های فردگرایانه، خود محوری و سودجویانه اش، ارزش هایی مبتنی بر احترام به حقوق جمعی و فردی، تعاون و همبستگی را در خود را پرورش دهند؟ آن دیدگاهی که معتقد به گرفتن قدرت سیاسی توسط خود حزب است، اصولا چنین سئوالاتی برایش مطرح نیست. از نظر دیدگاه مذکور همه چیز باید در خدمت آن حزب قرار گیرد. کارگران باید به حزب مربوطه بپیوندند و رهبری خود ساختۀ بلامنازعش را بپذیرند باقی قضایا بدست " رهبران با درایت پرولتاریا" حل خواهد شد. در حالیکه عموما" این رهبران هیچ درکی واقعی از شرایط عینی و لایه های ساختارهای پیچیدۀ اقتصادی – اجتماعی را ندارند
• رواج واژه "رهبران کارگری"، مشی ضدکارگری بوده، به معنانی نفی سازمانیابی مستقل و تکیه بر تصمیم گیری و خرد جمعی کارگران است ، در مقطع کنونی که طبقه کارگر متشکل نشده و سازمان های سراسری خود را ندارد، بالطبع اهداف و برنامه و استراتژی آن تدوین نشده، رهبر کارگری فرضی چه چیزی را می خواهد رهبری کند؟
• چهره سازی یک مشی ضد کارگری است. برای آنکه چهره برکشیده و ظهور یابد، لازمست ویژگی ها و توانایی ها و شخصیت منحصر بفرد تک تک تمامی عناصر کارگری نفی شود. وقتی چهره حاکم شد، سلاح نقد و خرد جمعی که اساس کار شورایی طبقه کارگر است بی خاصیت می شود. چهره هم دقیقا مشابه «سرمایه» بنا به ذات خود، ویژگی «انحصاری» دارد وگرنه چهره مضمحل می شود از این لحاظ چهره مجبور به پًر کشیدن از زمین و رفتن به آسمان ها و سیارات و از جمله رفتن به ماه می شود. چهره گرایی آنچنان بطور ناخود آگاه رواج یافته، وقتی فعال کارگری عکسش به تنهایی با یک تراکت بزرگداشت روز کارگر منتشر می شود هیچکس نقد یا سئوال نمی کند :" چرا بتنهایی ؟ پس طبقه کارگر کجاست؟:"
• در اعلام مطالبه سطح حقوق ( فرضا سه و نیم میلیون تومان) ، می بایست زیر ساخت ها و زمینه های حقوقی، مدنی، دمکراتیک، قانونی، قدرت تشکیلاتی و طبقاتی و سازماندهی کارگران ایجاد شده باشد. حدود ٧٠% کارگران در صنوف هستند، کارفرمای آنها بانضمام مراکز کار زیر پنج نفر، اساسا توجهی به بخش نامه و مصوبات دولتی ندارند. کارفرمایان همواره حداقل حقوق تحمیلی خود را می پردازند. بیمه کارگر نیز از محل دریافتی خودش انجام می شود. پرداخت اضافه کاری نیز منتفی است. کارفرما از قبل یک لوح سفید امضاء در مورد استعفای کارگر و دریافت کلیه حقوق، مطالبات و مزایا بانضمام چک و سفته تضمینی می گیرد. لذا خط کشی اتحاد و همکاری بر اساس مطالبه حقوق ماهیانه فقط یک سرگرمی است. برخی از مدعیان سوسیالیسم برای اثبات این میزان به گزاره های استناد میکنند که صندوق بین المللی پول و بانک جهانی آنها را از رده خارج کرده اند. برای نمونه به راهکار آقای ایرج آذرین در انتهای مقاله اشاره خواهد شد.
• اساسا تقسیم بندی نیروها و فعالین به مخالف و موافق دستمزد سه و نیم میلیون یا هر رقم دیگری بی معناست زیرا هر دو بر یک چیز اتفاق نظر و عمل دارند و آن وحدت در بی اثری در مبارزه طبقاتی موجود است، تا و قتی که به الزامات و زیر ساخت ها و حقوق طبقاتی و انسانی کارگر ونفی کلیه تبعیض ها و دمکراسی اجتماعی، سیاسی و اقتصادی بطور همه جانبه و در کلیت خود به پیش برده نشود هر دو طرف دعوا سر جای اول خود ایستاده اند.
• امروز خط فقر نزدیک به چهار میلیون تومان در ماه است ، اینرا همۀ کارگران می دانند، اما اگر کارگران، هر سطح مناسبی از حقوق را که حاضر شوند برای آن متشکل شده مبارزه کنند، هزینه داده و مقاومت نموده و سپس آنرا کسب کنند، آن میزان ارزشمند بوده و در تمامی عرصه های اقتصادی و دمکراتیک مبارزه به نفع طبقه کارگر تغییر یافته است. این مقدار از پراکسیس واقعی کارگران و توازن مبارزۀ طبقاتی حاصل می شود. با تکرار سه و نیم میلیون حقوق بدون زیر ساخت های لازم و بدون به میدان آمدن کارگران و اقدام عملی برای کسب تمامی حقوق خود، ممکنست شاهد عقبگرد کارگران هم باشیم چنانچه طی ده سال [ حتی سی و هفت سال ] اخیر اتفاق افتاده است. اینجاست که "روشنفکر سوسیالیست" که پا در میدان عملی مبارزه ندارد، بجای ارزیابی عینی و واقعی به مجالادت ذهنی با خود پرداخته و به انتظار روز موعود می نشیند.
وضعیت طبقه کارگر
بر طبق آمار رسمی، روزانه هزاران کارگر از کار بیکار می شوند، یورش به سطح زندگی و هستی آنان، هر دم افزایش یافته، کارگران را با مخاطرات بیشتری مواجه و صفوف آنان را پراکنده تر می کند، خودکشی و میزان حوادث ناشی از کار بشدت افزایش یافته است. تحمیل فقر، فلاکت و اعتیاد و تن فروشی و کارتن خوابی به عده کثیری از هم میهنان ما تحمیل شده است. آمار بزهکاری ها و تنازعات خیابانی بسیار گسترده تر شده است. حاکمیت هر چه بیشتر به تقابل با سرنیزه در برابر هر اعتراضی روی آورده است. کارگزاران حکومتی، اعتراف به وجود بیش از ۷ میلیون کارگر گرسنه و محرومی می کنند که در آمدشان خرج و کفاف نان شب و زندگی روزانه آنها را هم نمی دهد
مشاطه کاران و کارسازان رژیم به تبلیغات و تکاپوهای زیادی در درون طبقه کارگر دست زده اند. باند مافیایی خانه کارگر و شوراهای اسلامی به رهبری علیرضا محجوب و حسن صادقی به ورشکستگی کامل نفوذ و مشروعیت در بین کارگران رسیده اند. آنان در بین کارگران بطور مطلق و کامل رسوا شده و چهره واقعی این باند حکومتی از زیر پرده تزویر و ریا بیرون افتاده است. آنان با حمایت دستگاه دولتی و رسانه ها و بلندگوهای دولتی به تبلیغات گسترده ای مبادرت می نمایند. در همان حال که مطالبات و شعارهای رادیکال کارگری را فریاد می کنند، همزمان علنا" وبا عربده از ولی فقیه خلافت اسلامی و دستگاه حکومتیش حمایت می کنند، در چنین وضعیت بحرانی می خواهند، با ایجاد امید به آینده محتوم سیاه، مرکزیت نظام را حفظ و تبعات عملکرد و تصمیمات حاکمیت را به گردن جن و پری بیندازند، لذا در تناقضات در هم تنیده ای گیر کرده اند. تضادهای موجود هر گونه مشروعیتی را تا بالاترین مهره حکومتی سلب می کند اما خانه کارگر در عین اینکه مجبور است تضاد و تناقضات را صحه گذاری کند، رأس رژیم را مبرّی می کند. نگاهی به شعارها و گفتار سردمداران خانه ضد کارگر برای انحراف مطالبات کارگری می اندازیم.
شعارها و گفتارهای فریبکارانه درحمایت از کارگران:
در قطعنامه خانه کارگر در روز کارگر آمده است، مبارزه نیروی کار با جامعه سرمایه داری یک مبارزه تاریخی است و این مبارزه پایانی ندارد جامعه کارگری ایران امروز در حالی این روز را برگزار میکند که کارگران ایران در شرایط نامساعدی بسر میبرند. عدم امنیت شغلی، عدم تکافوی مزد متناسب با معیشت، تامین اجتماعی، بیکاری، کودکان کار، زنان خود سرپرست و بیسرپرست از جمله مسائل حل نشده ما هستند که هر ساله بر دامنه مشکلات آن افزوده میشود. جامعه کارگری هیچ دلیل و بهانهای را از ناحیه کارفرما و دولت در جهت عدم پرداخت آن نمی پذیرد و انتظار دارد راههای جبران این تفاوت را که به نقاط بحرانی رسیده هر چه سریعتر برطرف کند.
شعارهای خانه کارگر در روز کارگر عبارت بود از: نظام قراردادی، نظام بردگی است - اشتغال معیشت منزلت حق مسلم ماست - کارگر، کارگر، اتحاد اتحاد - کارگران بیدارند از تفرقه بیزارند پارچه نوشته هایی مانند "ضرورت اصلاح قرارداهای موقت کار"،"به رسمت شناختن حق آزادی فعالیت های صنفی"،" پرداخت دستمزد عادلانه"، " ازبین بردن قراردادهای موقت " که بصورت پلاکاردهایی در دست کارگران قرار داشت.
محجوب دبیرکل حکومتی در خانه کارگر فقر و تهی دستی کارگران را اینگونه به تصویر کشیده است «در حال حاضر درآمد ٣۵ درصد از کارگران تنها کفاف خوراک آنها را میدهد و برای امور دیگر زندگی آنها کفایت ندارد».(خبرگزاری حکومتی ایلنا ٧ اردیبهشت ١٣٩۵)
حسن صادقی : "کجای دنیا نیروی کار ١۵ تا ١٧ ساعت کار می کند ولی جزو دهک های پایین جامعه است. در ایران با نام قرارداد موقت، برده داری می کنند جای بسی تأسف است که بازرسی وزارت کار جلوی این برده داری نوین را نمی گیرد. دولتها با بیتوجهی زمینه ورشکستگی تامین اجتماعی را فراهم آوردهاند. چرا دولت گذشته با ۷۰۰ میلیارد دلار درآمد نفتی، مطالبات تامین اجتماعی را پرداخت نکرد. همینجا هشدار میدهیم که اگر مشکل صندوقهای بیمهای حل نشود بزرگترین چالش سال ۱۴۰۰ بحران تامین اجتماعی و صندوقهای بیمهای خواهد بود"
نعل وارونه خانه کارگر
در بخشی از قظعنامه پایانی آمده است : در حالی که دغدغه رهبری معظم انقلاب حضرت آیت الله خامنهای (مد ظله العالی) و تذکرات همیشگی ایشان در خصوص مسائل مرتبط با کارگران، هر ساله به شکل خاص گفته و یادآوری میشود ولی متأسفانه مسئولان ذیربط آنطور که شایسته است در راستای نصایح رهبری گام بر نمیدارند،
ما از مسئولین کشوری میخواهیم، اقتصاد مقاومتی و مولفههای آن، که مقام معظم رهبری بخوبی آن را تبیین کردهاند را سرلوحه کار خود قرار داده و در این راستا برنامههای اجرایی لازم را عملیاتی کننذ.
در راه پیمایی روز کارگر یک بنر ۴۰ متری . از ولی فقیه رژیم تهیه شده، که در آن وی حمایت خود را از کارگران اعلام نموده است.
خانه کارگر در برنامه هفتۀ کارگر آورده است: روز یکشنبه روز کارگران، امام و انقلاب - روز چهارشنبه ٨ اردیبهشت را اقدام و عمل اقتصاد مقاومتی که تبیین هر چه بیشتر راهبردهای مقام معظم رهبری و تلاش برای رسیدن به یک نقشه راه در راه استقرار اقتصاد مقاومتی حاصل برنامه های این روز باشد - روز جمعه انس با قرآن و نماز جمعه ،
شعارهای داده شده در این روز: از جمله الله اکبر، خامنه ای رهبر- رئیس جمهور ما برس بفریاد ما -
حسن صادقی طی سخنرانی خود در این روز اظهار نمود: با توجه به بیانات رهبری در چهارشنبه ٨ اردیبهشت ما نیاز به قطعنامه روز کارگر نداریم، اظهارات رهبری قطعنامه ماست. یعنی وی تمامی مطالبات کارگری را یکجا در زیر پای ولی فقیه و نظام سرمایه داری حاکم قربانی می کند.
مانور باند خانه کارگر در میدان بدون رقیب:
با ضعف، پراکندگی و ناتوانی طبقه کارگرو فعالین، در برگزاری اکسیون های مستقل اعتراضی و خالی بودن خیابان ها از حضور یکپارچه و رژه طبقه کارگر، تنها بخش موجود، تحت نام کارگر، خانه کارگر این تشکل ضد کارگری می باشد. سردمداران این باند بخصوص علی ربیعی در رأس وزارت اطلاعات و خیل دست اندرکاران که دارای دیدگاههای پلیسی، امنیتی و تجربیات عملی و عینی از منطقه، اقشار کارگری و فعالان دارند، در برنامه راهپیمایی خود تمامی جوانب را دقیقا طراحی و زیر نظر می گیرند و همه احتمالات را برای جلوگیری از منحرف شدن تظاهرات از برنامه حکومتی را از قبل خنثی می کنند. در تظاهرات امسال هر چند حرکت از محل خانه کارگر شروع می شد اما در اطلاع رسانی، مبدأ حرکت را بطور صریح روشن نکرده و حرکت با تعداد بسیار اندک، کمتر از یکصد و پنجاه نفر آغاز گردید و پس از گذر از خیابان انقلاب و ورود به طالقانی تا محدوده میدان فلسطین در نزدیکی مقصد، راهپیمایی با همین تعداد ادامه داشت. اتوبوس هایی که از شهرهای اطراف از جمله اسلامشهر، کرج، هشتگرد، نظرآباد و تهرانسر و شهر قدس و ...توسط خانه کارگر برای حضور در این مراسم سازماندهی شده بودند، همگی در میدان فلسطین حضور یافتند. یعنی مسیر راهپیمایی با حداقل تعداد و با همان تعداد انجام گردید. اما در مقصد، با حضور از شهرستانهای اطراف به حدود ١۵٠٠ نفر افزایش یافت. بخش های زیادی از جمعیت حاضر را کارآموزان، دانشجویان علمی-کاربردی خانه کارگر و زنان تحت پوشش سازمان تأمین اجتماعی و خانواده ها تشکیل می دادند.( حضورخانواده ها توسط روزنامه های حکومتی تأیید شد) حضور کارآموزان و دانشجویان خانه کارگر، تنها برای کسب مجوز شرکت در دوره های کارآموزی فنی و حرفه ای خانه کارگر صورت می گیرد. آنها با پرکردن فرم هایی که در مقصد توزیع می گردد حضور خود را ثبت کرده تا بعدا" از مزایای حضور در دوره ها و امتیازات آموزشی بهره مند شوند.
برخی فعالان کارگری، بجهت عدم برگزاری تظاهرات گسترده مستقل ومطالبات و شعارها کارگری، حضور در تظاهرات این باند را فرصتی برای بیان شعارهای صنفی و مدنی خود می دانند و لذا در آن شرکت می کنند. اما همانطور که گفته شد خانه کارگر با شم پلیسی و امنیتی خود، از قبل تلاش می کند این اقدامات را خنثی کند. برنامه ریزی برای حضور حداقل راهپیمایان( کمتر از ١۵٠ نفر) باعث گردید که ایادی خانه کارگر بتوانند شعارها را کنترل و افراد غیر، شناسائی شوند. چنانچه یک فعال حقوق کودک در مقابل خانه کارگر، سه دانشجو و دو نفر از سندیکا در حین راهپیمایی دستگیرشدند . حضور فعالان در جمعیت اندکی که نیروهای اطلاعاتی و امنیتی بوفور در آن حاضر و از قبل آماده اند، نمی تواند اثر بخش باشد، زیرا افراد بسادگی قابل شناسائی، ردیابی و بدون حفاظت هستند.
بحران درونی طبقه کارگر:
سراسری کردن مطالبات و ایجاد تشکل های مستقل کارگری و بستن پیمان های دسته جمعی، شرکت و رهبری مبارزات دمکراتیک و سوسیالیستی توسط طبقه کارگر از اهدافی است که تا کنون روی زمین مانده است. برای دستیابی به این اهداف به اندیشه و نقدی رادیکال نیاز است که دست به ریشه مطلب بگذارد و با نقد موشکافانه واقعیت موجود، امکان تغییر آن را کشف کند و گرنه اندیشه ای که از فرط تلاش برای "رادیکال بودن" نسبت به واقعیت بی اعتناء و بی ربط می شود دیگر رادیکال نیست، خیال بافانه و ناکارآمد است. هنوز بسیاری از نظریات بر یک تحقیق علمی و همه جانبه از جنبش کارگری ایران و جهان تکیه ندارد پلیمیک های سیاسی، شعارهای غیر عملی که پایه در واقعیت ندارند ارزیابی های غیر مستند و ساده انگارانه هنوز بر فضای مجادله غالب است .
کارگران می بایست برای هر تحولی، از قدرت تشکل سیاسی و اجتماعی لازم برخوردار باشند. هم اکنون تشکل ها فاقد برنامه، فلسفه عمل و خط مشی مناسب هستند که بتواند حقوق کارگران و زمینه مشارکت آنان را تأمین نماید. مادام که طبقۀ کارگر ایران فاقد تشکل های : اتحادیه ای، سندیکاها و شوراهای مستقل و سراسری باشد که بطور سازمانیافته از منافع آنان دفاع کند و بتدریج و به گونه ای فزاینده، شکل های مختلف دمکراسی صنعتی را امکانپذیر سازد طبعا از شرایط غیر دمکراتیک و سرکوب که پیوسته بخش جدایی ناپذیر رژیم است رنج خواهد برد.
کارگران چگونه قرار است از هم اکنون برای بنای جامعۀ نوین آماده شوند؟ آنان چگونه و با چه وسایلی می توانند به آگاهی و توانایی های لازم برای اداره جامعه دست یابند؟ چطور می توانند بجای فرهنگ حاکم با انگیزه های فردگرایانه، خود محوری و سودجویانه اش، ارزش هایی مبتنی بر احترام به حقوق جمع و فرد و روحیه تعاون وهمبستگی در خود پرورش دهند؟ آن دیدگاهی که معتقد به گرفتن قدرت سیاسی توسط خود حزب است، اصولا چنین سئوالاتی برایش مطرح نیست. از نظر دیدگاه مذکور همه چیز باید در خدمت آن حزب و جریان خاص قرار گیرد. کارگران باید به حزب مربوطه بپوندند و رهبری خود ساختۀ بلامنازعش را بپذیرند باقی قضایا بدست "رهبران با درایت پرولتاریا" حل خواهد شد. در حالیکه عموما" این رهبران هیچ درکی واقعی از شرایط عینی و لایه های ساختارهای پیچیدۀ اقتصادی - اجتماعی را ندارند. در غیر اینصورت در خود توان تحول و تغییر رادیکال بسمت سوسیالیسم را ندانسته و حرفی از کسب قدرت سیاسی توسط حزب - بدون محوریت تشکل های سراسری طبقه - بمیان نمی آوردند.
دیدگاهی که معتقد به خود رهایی کارگران است ناگزیر به دنبال راه کارهایی برای پرورش سبک اندیشیدن و تصمیم گیری، کار تیمی، تدوین استراتژی، توان فنی، عملی و فکری خود کارگران برای وظایف خطیر آینده می باشد یکی از راهکار ها مباررزه جمعی و آگاهانه در تشکل های مستقل کارگری است. در این حین تشکل مستقل کارگری زمینه ای را فراهم می آورد که کارگران برای وظایف بزرگ تر آینده، یعنی اداره کل جامعه، آماده شوند. به هر درجه که تودۀ کارگران از هم اکنون با روحیه دخالت گری و با اعتماد به نفس و کاردانی وارد فعالیت های اقتصادی، سیاسی، اجتماعی و فرهنگی شوند، بهمان نسبت امکان پیشروی آنان در انقلاب آینده بیشتر خواهد شد. این جنبه از فعالیت تشکل های کارگری خصوصیتی بلند مدت دارد.آگاهی کارگران سوسیالیست به جنبه مذکور باعث می شود که فعالیت آنها در تشکل های کارگری به گونه ای هدفمند تر و با طرح زیری آگاهانه صورت پذیرد.
هم اکنون طبقه کارگر ایران در منتهای پراکندگی و ضعف خود قرار دارد، فشارها، تحمیل فقر، بیکارسازی ها واخراج تا کنون، به بهم پیوستگی سراسری کارگران منجر نشده و سازمان ها، تشکل های سوسیالیستی و فعالان کارگری قادر به طرح نقشه عملی که برای این پراکندگی بطور نسبی فائق آیند نگردیده اند. طی حدود ١۵ سال اخیر یعنی از اوج گیری جنبش های کارگری از دهه ٨٠ تشکل ها و فعالان کارگری صرفا" بر حقوق صنفی ، معیشت و سطح دستمزد تأکید و پافشاری کرده اند و نتیجۀ مورد نظر در کمک به ایجاد تشکل های کارگری بدست نیامده است. طرح مطالبات معیشتی هر چند اقدامی صحیح و بجا در ابتدای حضور مجدد فعالان کارگری بود اما می بایست طی گذر زمان و با بحران های اقتصادی- اجتماعی، آنها به سطحی بالا تر و متکامل تر نظری و فعالیت عملی دست می یافتند، اما طی این مدت، متأسفانه عموما" تضعیف شدند. با تغییرات سرمایه داری جهانی، از تولید صنعتی به سمت خدمات همراه با اتوماسیون ماشین آلات و کاهش تعداد کارگران ، قدرت طبقه کارگر در دوران پسا صنعتی نسبت به دوران صنعتی کاهش چشم گیری یافته است. قراردادی نمودن، واگذاری کارها به پیمانکاران خارج از کارخانه، حضور پیمانکاران نیروی انسانی در درون کارخانجات، گسترش اقشار وسیع کارگران یقه سفید نسبت به یقه آبی، بیکار سازی های وسیع، گسترش شبه پول و بورس و بانک و اعتبارات و سرمایۀ موهوی، همگی بر فرایند تولید سرمایه از ارزش اضافی، به تضعیف نسبی طبقه کارگر منتهی شده، یعنی طبقه کارگر فاقد قدرت و همبستگی گذشته است. هم اکنون ٧٠ % کارگران ایران در صنوف کار می کنند، و تنها کمتر ١٠% در کارخانجات بزرگتر از پنجاه نفر کارگر بکار مشغولند. واضح است که نیروی کارگران قدرت لازم و کافی نه تنها برای سرنگون کردن بورژوازی، بلکه کسب مطالبات روزمره خود را ندارد. این واقعیت بمفهوم جایگزینی دیگر اقشار و طبقات بجای طبقه کارگر نبوده و این طبقه حتی در وضعیت پراکندگی نیز، نیروی مرکزی برای تعمیق و گسترش، مبارزه علیه نظام سرمایه است. نه تنها پیشروان می بایست بتوانند سایر اقشار حقوق بگیر در بین کارگران، یعنی بخش های خدماتی، معلمان و پرستاران را با توسعه برنامه و اهداف کارگری، متحد خود نمایند، و برای فائق شدن بر بورژوازی سرکوبگر و دیکتاتوری انحصار طلب، می بایست رهبری مبارزات دمکراتیک را نیز بعهده بگیرند. طبقه کارگر در برابر هر ستم و احجاف، تضییع حقوق، تبعیض علیه زنان، ملیت ها، مذاهب و اقلیت ها همچنین مطالبات دمکراتیک و حقوق اجتماعی و مدنی، در اتحاد با دیگر جنبش ها مشارکت نموده و متحد گردد.
آسیب شناسی برنامه و خط مشی فعالین سوسیالیست
سازمان ها و تشکل های سوسیالیستی بر اثر بحران نظری و تئوریک، طرح خط مشی، برنامه عملیات، از ایجاد تشکل ها سازمان های منطبق برشرایط دوران، برای رشد و گسترش، وصف متحد و همبسته کارگران ناتوان مانده اند. از لحاظ تئوریک دربارۀ ماهیت نقش و ساختار تشکل های کارگری، تحلیل شرایط عینی و واقعی ، فلسفه و نقشه عمل؛ تبلیغ و ترویج دچاربحران نظری و پراکندگی هستند. "فعالین سوسیالیست" اقدام به هزاران روز پخش برنامه های تلویزیونی هزاران صفحه تبلیغی و توضیحی، صدها ساعت مصاحبه، صدور قطعنامه، میلیون ها مگابایت بایت حافظه کامپیوترها و فضای مجازی نموده و ضرورت سازمانیابی وارتقاء سطح دستمزدها را تبلیغ می کنند، اما در عمل دستاورد ملموسی در ایجاد همبستگی کارگری و حتی افزایش دستمزد مطابق هزینه های زندگی محقق نمی شود.
برخی جریانات تشکل های کارگری را تسمه نقاله حزب و کارگران می دانند یعنی تشکل مستقل کارگری برای آنان وسیله در جهت افزایش نفوذ فلان یا بهمان حزب یا سازمان مدعی رهبری کارگران است. حاکم شدن توده های مردم بر سرنوشت خودشان و فعالیت آگاهانه و جمعی آنان، مدیریت توده های مردم بر مجموع عرصه های سیاسی، اقتصادی و فرهنگی ، شرط الغای نابرابری، ستم و از خود بیگانگی و زمنیه پیدایش روابط نوین اجتماعی بین انسان ها وبین انسان و طبیعت است
هیچ حزب، سازمان و یا شخصیتی نمی تواند به نیابت از کارگران و کل مردم سوسیالیسم را محقق کند سوسیالیسم تنها از طریق فعالیت جمعی و همکاری آزادانه میان توده های مردم امکانپذیر خواهد بود. طی این فعالیت ها کارگران با کسب آگاهی های عمیقتر، اعتماد بنفس، توانائیهای عملی و فرهنگ سیاسی لازم، دانش و تجربیات مراحل و گذرگاههای تحقق سوسیالیسم می توانند برای بنای جامعه جدید آماده شوند. کسب این توانایی ها و آمادگی عملی و ذهنی را نمی توان به مرحله بحران های سیاسی – اجتماعی و یا پس از سرنگونی قدرت سیاسی بورژوازی موکول کرد اگر کارگران بدون آمادگی کافی وارد دوره های پر تلاطم انقلابی شوند، شکست انقلاب کارگری حتمی است. یکی از دلایل این که شوراهای کارگری و کمیته های کارخانه پس از انقلاب ۵٧ حذف شدند و کارگران باز هم در محیط های کار و هم در عرصه جامعه فرمانبردار و مطیع شدند، بی تجربگی و عدم آمادگی توده های کارگران در اداره امور بود. به درجاتی که کارگران پیش از سرنگونی بورژوازی در جهت تشکل یابی خویش و دخالت در عرصه های گوناگون حرکت کرده باشند، بهمان نسبت امکان پیشروی آنان پس از انقلاب افزایش خواهد یافت.
تقلیل گرایی مبارزات کارگری بعنوان آلترناتیو نظام سرمایه داری در کلیه عرصه های ایدئولوژیک، سیاسی، فرهنگی، استراتژی، خطمشی و منش و اخلاق طبقاتی به " مبارزه برای مطالبات روزمره و سفره کارگر" بمعنی خلع سلاح طبقه کارگر و انباشتن ناکامی ها و افزودن زنجیر بر دست و پای آنان است.
تبلیغات وترویج هایی که از طریق تلویزیون ها، رسانه ها و فضای مجازی انجام میشود، نه تنها اثر تعیین کننده ندارند ، حتی فاقد توان اثر گذاری برای حضور جرقه وار در روز کارگر هستند. این نمایانگر اینست که کارگران افق و آرمان سوسیالیستی را بعنوان راهکار برون رفت از بحران کنونی باور نداشته و یا حاضر نیستند برای پیشبرد آن گام عملی بردارند. راهکارهای تشکل یابی، سازماندهی منتشره، اثر ملموسی بر واقعیات اجتماعی و مبارزه طبقاتی موجود ندارند. کارگران نسبت به طرحی که بنام " یک دنیای بهتر" ارائه می شود بی اعتناء بوده و سبک عمل و تبلیغات اعتماد آنان را برای تشکل های سراسری جذب نمی کند. برخی فعالان با ذکر جملاتی از مارکس به مثابه آیات کتب مقدس می خواهند آگاهی را بدرون طبقه کارگر تزریق کنند، در حالیکه فاقد اثر بخشی هستند. یکی از روش های برخی فعالان با طرح تبلیغات مادی و ملموس از جمله دستمزد سه و نیم میلیون تومانی با بی تفاوتی کارگران پاسخی نمی گیرد.
می دانیم زمانی که سرکوب و ارعاب بشدت جاری است، طرح مطالبات دموکراتیک در خصوص برقراری آزادی های مدنی، دمکراتیک، آزادی تشکل های همه اقشار اجتماعی و..... اهمیت بسیار زیادی دارد. در حوزه دمکراسی و نفی نابرابری ها اقشار بسیار گستردۀ اجتماعی در جنبش زنان، آزادیخواهان و روزنامه نگاران، جنبش ملیت ها و اقلیت های مذهبی و غیرو بهمراه جنبش کارگری می تواند ظرفیت عظیمی را ایجاد کند و حاکمیت قادر به سرکوب کلیت آن نخواهد شد. پس از کسب نسبی آزادی ها دمکراتیک و حق ایجاد تشکل های صنفی، اقتصادی و سیاسی، بهتر می توان از حقوق کارگران و نفی اسثتمار، بهره کشی و برقراری عدالت اجتماعی و سوسیالیسم دفاع نمود. برخی از فعالان برای نشان دادن نا ممکن بودن مبارزات کارگری اظهار نمودند که در روز کارگر چند نفر که در راهپیمایی شرکت کرده بودند دستگیر شدند. در حالیکه حضور در راهپیمایی یک جمع حدود یکصد نفره که نیروهای امنیتی حضور مستقیم دارد، نمی تواند راهکار صحیحی برای ابراز اعتراض و طرح مطالبات کارگری محسوب شود و می بایست راهکارهایی را اتخاذ کرد، که طبقه کارگر بطور مستقل تظاهرات سراسری خود را بر گزار نموده و صفوف بهم فشرده اش یورش کنندگان به این صفوف را پشیمان کند.
مشی غیر کارگری رهبر سازی
مبارزه طبقاتی یعنی ایجاد تشکل ها، سازمانیابی و ارتباطات افقی و درونی ناشی از همبستگی کارگری برای پیشروی اجتماعی مبارزه طبقاتی علیه سرمایه داری است. نظام تصمیم گیری آن بر مبنای درک و خرد جمعی برای هر توافق نظری و اقدام عملی، تغییر هر بخشی از واقعیات دوران است. مسلما و بدون شک درک شرایط واقعی نیاز به خرد جمعی و شورایی کارگران دارد و تراشیدن رهبران کارگری اساسا" بی مفهوم است. تغییر در ابعاد بسیار پیچیده و نامشهود با کار شورایی محقق می شود. وجود یک نظر و ایده بعنوان مافوق، از همان لحظه تشکیل، بصورت یک آسیب جنبش های شورائی عمل خواهد کرد. مگر نه آنکه مبارزه طبقاتی، تغییر شرایط موجود، به هر درجه ای به کار همه توده ها و طبقه نیاز دارد؟ مگر نه آنکه این تغییر نیاز به کاربرد نیرو، تلاش، مبارزه، جانفشانی و اراده توده ها وابسته است، و خود طبقه و حتی آحاد آن می بایست در موقعیت سوژه تغییر قرار گیرند، یعنی باید اهداف، برنامه ها و استراتژی تغییر وضع موجود وروش مبارزه درونی شده و از درون نهاد طبقه و ذهن آحاد کارگران جوشش کند، زیرا تغییر در سطح کلان جامعه نیاز به اراده همگانی دارد. پس ساختن و تراشیدن عناصری بعنوان رهبران کارگری از هم اکنون نقض غرض است. رهبر بالای سر طبقه کارگر بمنزله نفی انقلاب واقعی طبقه کارگر خواهد بود.
طبقه کارگر نیاز به همفکران آگاهی دارد که در کنار خود آنان سازماندهی شده و کل عناصر طبقه را به رهبر تبدیل شوند. دوران رهبر محوری احزاب، سازمان ها و نهادها سپری شده است. هر کس که در رأس قرار می گیرد نه رهبر، بلکه مبین طرح نظرات جمعی اعضای حزبی است . بمثابه تقسیم وظایف و کار، در مقطعی افراد بعنوان یک نماینده یا سفیر در موقعیتی قرار می گیرد و هر لحظه در صورت عدول از وظایف نمایندگی، ناتوان درانجام وظایف بوده و فورإ" عزل و فرد دیگری برای انجام وظیفه تحت اراده جمعی تعیین می شود. طبقه کارگر اساسا فاقد جایگاهی بر فراز خود بعنوان رهبر است. همانطور که گفته شد این طبقه تنها نمایندگانی را برای دوره های محدود که قابل عزل در کلیه زمان ها هستند دارد. رهبری با کل طبقه کارگر و شوراهای سراسری آنست.
رواج واژه "رهبران کارگری"، مشی ضدکارگری بوده، به معنانی نفی سازمانیابی مستقل و تکیه بر تصمیم گیری و خرد جمعی کارگران است ، در مقطع کنونی که طبقه کارگر متشکل نشده و سازمان های سراسری خود را ندارد، بالطبع اهداف، برنامه ها و استراتژی های آن تدوین نشده، رهبر کارگری فرضی چه چیزی را می خواهد رهبری کند؟ وقتی کارگران یک کارخانه، یک منطقه، یک رشته صنعتی و مجموعا بخش هایی از طبقه قادر نیستند، یا نمی خواهند دریک تظاهرات چند هزار نفره در روز کارگر مشارکت کنند، واضح است که رهبر کارگری وجود خارجی نداشته، بلکه با اهداف غیر کارگری تراشیده شده است، وقتی کارگر متشکل و سازمان یافته وجود ندارد. جا دارد سئوال کنیم که پس آنها رهبران کدام قشر و طبقه متشکل هستند؟ بخش هایی از سوسیالیست ها از تشکل و سازمانیابی طبقه کارگر قطع امید کرده و به راهکار رهبر سازی برخی فعالان در حوزه مطالبات صنفی و دستمزد می اندیشند، امری که نه تنها بیراهه است، حتی اگر تحقق یابد راه به نا کجا آباد می برد.
در کوران مبارزات طبقاتی در عرصه های نظری - ایدئولوژیک، سیاسی، فرهنگی و اقتصادی ، عناصری از طبقه با توجه به انگیزه، قدرت تجزیه و تحلیل، ویژگی های شخصی و ارائه پیشنهاد و طرح مسیر مبارزه و ارتقای سطح جنبش طبقه کارگر در موقعیت برجسته تر و باصطلاح به رهبران کارگری تبدیل می شوند، اما اگر این رهبران در یک مقطع کوتاه زمانی نتوانند با توانمند سازی توده های کارگر، بخش های وسیعی از طبقه را جایگزین خود نموده و رهبری را به طبقه منتقل نماید ( نه بمفهوم دنباله روی، بلکه توسعه و گسترش توانمندی ها) رهبری به ضد خود و به نقطه مقابل حرکت انقلابی تبدیل خواهد شد.
چهره سازی بمثابه یک روش ضد کارگری
چهره سازی یکی از روش های ماقبل دوران مدرنیته و سرمایه داری، یعنی متعلق به دوران فئودالی و برده داری است و در هیچ دوران به نتیجه و دستاورد مناسبی در جهت منافع توده های تحت ستم طبقاتی دست نیافت. طبیعی است از این دیدگاه همه افراد و اعضای یک طبقه یا حزب نمی توانند چهره شوند، اگر همه چهره شوند.
موضوعیت چهره شدن منتفی می شود. برای آنکه افراد خاصی در رأس یک جریان اجتماعی چهره شوند، می بایست ویژگی ها، توانائی ها و شخصیت منحصر بفرد تک تک عناصر کارگری نفی شوند، تا چهره مورد نظر برکشیده و ظهور یابد. و این مستلزم آنست که از همان ابتدا سلاح نقد بی اثر شده و چتر دیکتاتوری و سرکوب گسترده شود. منتقد بعنوان ضد رهبر، ضد جنبش و ضد کارگر تحت هژمونی رهبر به حاشیه رانده می شود. چهره شدن همانند "سرمایه" گرایش به انحصاری شدن دارد. سرمایه در ذات خود به انحصار و تمرکز متمایل است، تا در بحران های اقتصادی از بین نرود. چهره هم دقیقا مشابه سرمایه بنا به ذات خود، ویژگی انحصاری دارد وگرنه چهره نیست از این لحاظ چهره مجبور به پر کشیدن از زمین و رفتن به آسمان ها و سیارات و از جمله رفتن به ماه می شود. همانطور که پیامبر اسلام به معراج در کرات آسمانی رفت و عکس خمینی در ماه قرار گرفت.هم اکنون نیز کیم جونگ ایل رهبر کره شمالی یک عنصر فرازمینی است که کل یک ملت می بایست بپای او ذوب شود و خامنه ای نیز کشف خبرگان بعنوان ادامه ولی خداست.
نتیجه اینکه، چهره شدن اساسا در تضاد با عقل و منطق، دمکراسی و آزادی و مبارزات طبقاتی قرار دارد. و از همین امروز می بایست با این سیاست ها مبارزه کرد. وقتی کسی تبدیل به چهره در یک جنبش اجتماعی شد، اصلاح و تغییر آن دیگر امری تاریخی و با فنا شدن چند نسل سپری می شود. چهره خمینی را می بایست از سال های ١٣٣٢ و حداکثر در فواصل دهه ۴٠ تا پنجاه می بایست شفاف، روشن و نقد می شد. در سال های ۵۵ ببعد که وی بر جنبش نارضایتی توده ها سوار شد، دیگر کاری از دست کسی ساخته نبود، و ساخته نشد.. سرکوب تاریخی جامعه و قهقرای حاصل چهره سازی های دوران است.
الزامات پیشروی جنبش طبقه کارگر
همانطور که در بالا گفته شد، طبقه کارگر در ایران نسبت به دیگر طبقات اجتماعی در نظام سرمایه سرکوبگر، در اقلیت و ضعف قرار دارد و حل مسائل دمکراتیک اجتماعی یعنی بستر پیشروی مبارزه طبقه کارگر، به تنهایی توسط خود طبقه ممکن نیست و لذا طبقه کارگر لازمست رهبری جنبش های دمکراتیک و برابری طلب در سراسر جامعه را بدست گیرد. طبقه کارگر نمی تواند خود را از بقیه اقشار تحت ستم جدا کرده و موضوع مبارزه خود را صرفا افزایش دستمزد قرار دهد. یک کارگر در کشورهای صنعتی حداقل ۵ برابر کارگر ایرانی دریافت می کند. در حالیکه درآمد یک پزشک متخصص در ایران ۵ تا ١٠ برابر یک پزشک در کشورهای پیشرفته است( خبرگزاری مهر ٢۵ فروردین ٩۴) ، یدین مفهوم که شدت استثمار در ایران پنج برابر کارگران آن کشورهاست اختلاف طبقاتی بمراتب وحشتناک تر و گاهی ٢۵ تا ۵٠ برابر نسبت به کشورهای صنعتی حاکم است. بهره های بانکی و رانت در ایران نسبت به کشورهای سرمایه داری کلاسیک بیداد می کند. این تفاوت ها نشان می دهد که نیاز است که طبقه کارگر با اتحاد با دیگر طبقات پرچم مبارزه دمکراتیک را بدست گیرد. در این راستا جنبش زنان، ملیت ها، مذاهب، اقلیت ها و طرفداران محیط زیست و غیرو را متحد خود نماید.
پس نیاز است که کل هستی طبقه کارگر در تمامی ابعاد ایدئولوژیک، فرهنگی، سیاسی، زیستی و سطح زندگی در مقابل طبقه سرمایه دار و دولت آن قرار گیرد. طبقه کارگر در ایران می بایست پرجمدار پیشروی در عرصه، علم، هنر، حفظ محیط زیست، حذف نابرابری ها و امتیازات اقشار مختلف قرار گیرد. طرح صرفا مطالبات صنفی طبقه کارگر بدون طرح جامعیت حقوق طبقه، یعنی کسب آزادی های مدنی، حق تجمع و تشکل، نابرابری های اقتصادی نیز حذف نخواهد شد. این رویه بمنزله به انزوا کشاندن کارگران از کلیت جامعه و قرار گرفتن طبقه در موانع غیر قابل عبور است. مبارزات صرفا صنفی در چارچوب و مناسبات بورژوازی قرار دارد و نمی توان با معیارها و ارزش های بورژوازی با بورژوازی نبرد کرد. پیروزی یا شکست طبقه کارگر منوط به برتری یافتن نسبت به قدرت بورژوازی هار حاکم در تمامی ابعاد ایدئولوژیک، فرهنگی، سیاسی، خط مشی و منش و روش و اخلاق مبارزه است. اتفاقا مو،اضع سیاسی- ایدئولوژیک ، استراتژی تشکل ها و افراد و درهم تنیدگی کلیت اهداف طبقه کارگر در کلیت حوزه های فوق است که ماهیت و چیستی مطالبات معیشتی و اقتصادی کارگران را روشن می کند. اگر صرفا به اظهارات معیشتی و اقتصادی کارگران و بازنشستگان اکتفا کنیم، شباهت های بسیار زیادی با جریاناتی که تنها به معیشت و دستمزد کارگران تکیه می کنند بوجود می آید، و بهمین لحاظ در جمع آوری ۴٠/٠٠٠ امضای شعب خانه کارگر در دوران احمدی نژاد نقش بسزایی ایفا نمود. اگر کارگران صرفا و انحصارا مطالبات اقتصادی و معیشتی و امتیازات مادی خود را تعقیب نمایند، کالایی بودن نیروی کار که اساس رابطه نظام سرمایه داری است تثبیت خواهد شد. یعنی کارگران بدست خود زنجیرهای نظام سرمایه داری را بر دست و پای خود محکمتر خواهند نمود. طبقه کارگر می بایست پیشتاز مبارزات در کلیه جنبه های ستم و نابرابری و منادی دنیای نوینی که هیچ اثری از مناسبات نظام سرمایه داری در آن نباشد. نظامی که دمکراسی و آزادی نه تنها اجتماعی بلکه در حوزه های اقتصادی نیز گسترش یافته باشد.
مبارزات کارگران در شرایط بحران اقتصادی امروز جنبه دفاعی بخود گرفته است. اکثر مبارزات کارگران برای جلوگیری از اخراج ها و تعطیل کارخانه ها، پرداخت بموقع دستمزدها، لغو قراردادهای موقت کار و ... بوده است. بدین مفهوم که اگر کارخانه بصورت نسبی به فعالیت خودش ادامه دهد کارگران با فروش نیروی کار و دریافت دستمزد، زندگی خانواده خود را با هر شرایطی سپری می کنند و امروزه گردش سرمایه و کالا خط قرمز کارگران بوده و نسبت به تمامی اجحافات، بی حقوقی ها، زندانی شدن فعالین کارگری، مبارزین اجتماعی و حتی اعدام آنها عکس العمل اجتماعی و یا لااقل عملی و مشهود نشان نمی دهند. یعنی غول بیکاری که مدام بر درب کارخانه می کوبد، بانضمام اوضاع بسیار وخیم معیشتی، گرسنگی و بیکاری گسترده، تأثیرات مخربی در این میان داشته اند. کارگری که دستمزد ناچیزش هم به تعویق افتاده، بیشتر به بهبود آنی از وضعیت موجود، تا تداوم کلیت طبقه کارگر می اندیشد.
یکی از اقدامات مثبت کارگران کشاندن اعتراضات به خیابان هاست، کارگران پی برده اند که اگر مبارزه شان به درون کارخانه محدود بماند، سرمایه داران راحت تر می توانند از مطالباتشان طفره رفته و آنها را در انزوا قرار دهند. کارگران هر واحدی بدون هماهنگی با سایر واحدها مبارزه خود را به پیش برده اند امروزه صدها اعتراض و مبارزه کارگری با خون دل سازماندهی می شوند، ولی پراکندگی آنها باعث شده که تغییری اساسی در وضعیت آنها صورت نگیرد. عدم پیوند میان مبارزات کارگران تأثیر حرکات آنها را بسیار اندک کرده است. یک از موضوعات بسیار اساسی حمایت از کلیه کارگران و فعالین زندانی است که بدون ایجاد حاشیه امنیت برای آنان با قدرت کارگری پیشروی مبارزات طبقاتی کارگران سخت می شود.
پراکندگی نظری کارگران در عرصه سیاسی، تاریخی و حد و مرزهای منافع طبقاتی، بی تفاوتی به مطالبات دمکراتیک، یکی از موانع تشکل یابی و همبستگی آنانست. همچنین فقدان تجربه و سنت های غنی، مستند ومکتوب برای ایجاد تشکیلات مستقل و سیاست سرکوب لجام گسیخته رژیم، باعث تشدید بحران سازمانیابی می شود. لذا کارگران از تجارب غنی، سنن، نمونه ها، نمادها، ارزش ها و الگوهایی که آنها را در راه ساختن تشکلیلات وسیع کارگری یاری رساند. محرومند این امر تلاش برای ایجاد تشکیلات مستقل را با موانع متعددی روبه رو کرده است. اما کارگران در مبارزه در محیط کار از سنت ارتباطات و سازماندهی برخوردارند. از ویژگی های این نوع تلاش ها ی سازمان گرایانه، حالت موقت، نامنظم، آنی و ضربتی آنهاست بطوریکه پس از دستیابی به اهداف خود ویا شکست در کسب مطالبه خود، سازماندهی نیز تا مبارزه در مرحله بعد محو می شود.
مبارزه در بطن خود مبارزه رابطه اجتماعی کار و سرمایه است و دستاوردها نیز به تمام اقشار کارگری تسری خواهد یافت. همگان به یاد دارند که اعتصابات کارگران نفت در سال ٦٩ انجماد اعلام نشده دستمزدها در ایران را بخصوص طی جنگ ببعد ذوب کرد. رژیم ناچار شد ٢٠٠٠ تومان نه فقط به دستمزد کارگران نفت بلکه به حقوق همه کارکنان بیفزاید.
تشکل های مستقل در همه عرصه ها، پیش شرط دست یابی به حقوق اجتماعی، سیاسی، فرهنگی و اقتصادی پایدار در جامعه است و پایه های رژیم خود کامه سرمایه داری را متزلزل می کند. با وجود تشکل های مستقل کارگری و اساسا پا گرفتن نهادهای آزادنه مردمی است که فرهنگ متکی به مشارکت آزادانه توسعه می یابد. مشکل امروز ایران نه فقط در کلیت اقتصاد بلکه علاوه بر آن در کل سیستم سیاسی هم نهفته است. دیگر کارشناسان ارشد خود رژیم اذعان می کنند که راهکار حل بحران در ایران دیگر نه راه حل های اقتصادی بلکه سیاسی است. هر گام پیشروی در هر کدام از عرصه ها راه را برای پیشرفت در دیگر عرصه ها خواهد گشود.
سطح دستمزد و سبک هدف گذاری
متعهد کردن سرمایه داران و دولت سرمایه داری به اجرا و تحقق مطالبات بحق کارگری و اجرای قوانین و مقرراتی که حامی نیروی کار هستند، فقط در بطن پیکارهای طبقاتی کارگران و فشار دانمی آنان امکان پذیر است. توازن قدرت طبقاتی در روند اجتماعی تعیین ارزش نیروی کار مؤثر است پیکار طبقاتی کارگران ، توازن نیرو میان کارگران و سرمایه داران و نهادی شدن نتایج این پیکارها نتیجه موقعیت و مطالبات کارگری را تعیین خواهد کرد. به عبارت دیگر ، در جامعه ای که کارگران سنت های مبارزاتی جا افتاده و محکمی داشته باشند و سازمانیافته تر عمل کنند و توانسته باشند در نظام ارزشی جامعه به نفع خود تغییراتی ایجاد کنند، می توانند به سطح مناسبی از معیشت، آزادی ایجاد تشکل، حقوق و آزادی های انسانی خود دست یابند.
برای پیشروی در سطوح مطالبات دموکراتیک و معیشتی و اقتصادی می توان گفت: هر سازمان و تشکیلات علاوه بر تدوین اهداف بلند مدت دارای اهداف کوتاه مدت نیز هست، این دو سری اهداف می بایست یک درهم تنیدگی درونی ومنطقی و بدون تناقض با یکدیگر داشته، بطوریکه از درون یکدیگر استخراج شوند. یعنی دستیابی به اهداف کوتاه مدت به دستیابی به اهداف بلند مدت منتهی شود. شیوه انتخاب اهداف علاوه بر درهم تنیدگی و منطقی بودن و فقدان تناقضات درونی می بایست ویژگی های دیگری از جمله در دسترس بودن را داشته باشد. یعنی نه چنان دور دست باشد، که نتوان به آن دست یافت و نه آنقدر نزدیک و راحت الوصول باشد که دستیابی به آن انگیزه شدید و فعالیت های همه جانبه ای را در بر نداشته باشد. باید اسباب و لوازم، پیش نیازهای تحقق اهداف مشخص شده و تهیه شوند، بعبارت دیگر هر مبارزه جدی برای هر هدف باید بر درک روشنی از شرایط و لوازم دست یابی به هدف و همچنین پیشروی کارساز در جهت آن و حذف موانع سر راه بنا شود یک حزب و سازمان پیشرو که حذف استثمار و حذف ارزش اضافی را در هدف و برنامه خود دارد، مسلما می بایست مسیرهای بسیار متعدد و همه جانبه در افق سیاسی- تشکیلاتی، ایدئولوژیک، فرهنگی، اقتصادی را در مراحل و طی برنامه های مختلف طی کند. پیشرفت کامل در یک عرصه بدون پیشرفت در کلیه عرصه ها امکانپذیر نیست. در گزارش کارگران ایران خودرو می بینیم که این کارگران که در دوران رونق، دریافتی ها خوب و مناسبی دارند بدون توجه به کارگران کارخانه مجاور که در وضعیت بحرانی بسر می برند بخش هایی از کارگران آن به خوشگذرانی و پهن کردن بساط تریاک مشغولند. همچنین دستابی به لغو کار مزدی بدون استقرار دمکراسی کامل، کسب قدرت سیاسی و تحقق پیش نیازهای فنی و تکنولوژیک توسط شوراها امکانپذیر نیست. وقتی یک حزب و تشکیلات، اهدافی را اعلام می کند، می بایست بطور ادواری گزارش دقیق ارائه کند که به چه میزان به اهداف از پیش تعیین شده دست یافته است. برنامه ای که کمتر از ٦٠% آن اجرا شود دیگر برنامه نیست. و تدوین کنندگان اهداف باید توضیح دهند که چرا مثلا۵ یا ١٠% از برنامه عقب افتاده و قادر به تحقق آن نشده اند. اعلام هدف سه و نیم میلیون تومان حقوق ماهیانه، صرفنظر از محق بودن کارگر ( حتی حسن حبیبی نماینده در شورای عالی کار خط فقر را ٣/٨٠٠/٠٠٠ تومان محاسبه و اعلام نمود) یعنی هدف گذاری برای افزایش حدود ٤٠٠% حقوق می باشد. بدون ایجاد زیرساخت های لازم در سطوح مختلف تشکل های کارگری امکانپذیر نیست. حال که در عمل ١٣% حقوق ها افزایش یافته اند، که نمایانگر توازن واقعی و موجود طبقاتی است. لذا اعلام هدف سه و نیم میلیون تومان بیشتر به یک سرگرمی شبیه است تا واقعیت مبارزات جاری . تازه این در سطح رسمی است بسیاری از کارگاهها خارج از شمول قانون کارند، و گاه کمتر از نیمی از حقوق رسمی را پرداخت می کنند. افزایش حقوق می بایست با خواست قانونمند شدن سراسری کارگران، لغو قراردادهای موقت، شمول قانون کار و تأمین اجتماعی به کلیه کارگران، دمکراسی و آزادی رسانه ها و روزنامه ها و آزادی بیان و حق تشکل ها هماهنگ شود. دولت هر حقوقی را که مصوب می نماید، مشمول ٧٠% کارگران که در صنوف و کارگاههای کمتر از ۵ نفر هستد نمی شود. زیرا کارفرما اساسا اعتنایی به بخش نامه های دولتی ندارند. اگر جریان حزبی و تشکیلاتی مدعی هدفی شده که با واقعیات فاصله زیاد داشته باشد، از طرف خود کارگران با بی اعتنایی و تمسخر مواجه خواهد شد. در فضای کنونی گره زدن مبارزه برای حد اقل دستمزد با مبارزه برای شمول فراگیر قانون کار و برخورداری کارگران همه کارگاه ها از پوشش قانون کار می تواند پیوند کارگران بخش های مختلف طبقه کارگر را با هم دیگر تقویت کند و مبارزه برای تشکل مستقل سراسری کارگران را شتاب بدهد و به طور کلی توجه کارگران به افق های وسیعتر مبارزه طبقاتی جلب می شود.
در مورد نقد رویکرد تقلیل تمامیت مبارزه طبقه کارگر به سطح معیشت، مقاله "تلاش های بی ثمر برسر افزایش دستمزدها و جنبش واقعی کارگران " نوشته رفیق محمود قروینی قابل توجه است.
وی می گوید: « “جنبش” افزایش دستمزد با اطلاعیه ها و مصاحبه های اینترنتی، رادیویی و تلویزیونی به پایان رسید، بدون اینکه راهی را به کارگران نشان دهد تا برای مبارزه برای افزایش دستمزد چه کنند و سرمنشاء جنبشی در میان کارگران شود. این تحرک سبب هیچ گونه فشاری بر دولت و کارفرمایان در ایران نشده است. فشار واقعی کارگران بر دولت، حتی زمانی که مبارزه آشکاری در جریان نیست کاملا محسوس است و برای همین هم آنها مجبور میشوند تا دستمزدها را به نسبتی افزایش دهند، اما فشاری از جانب کانونها و محافل فعالین کارگری مانند سندیکای هفت تپه و شرکت واحد و کمیته هماهنگی و اتحادیه آزاد بر رژیم محسوس نیست. اتحادیه آزاد کارگران تلاش کرد در طول زمانی که مسئله افزایش دستمزد داغ بود از طریق آکسیون موضعی با نیروی چند فعال از خود اتحادیه با عنوان هماهنگ کنندگان طومار اعتراضی به سراغ مسئله برود. جنبش برای افزایش دستمزد قرار بود با مصاف دولت و هماهنگ کنندکان طومار اعتراضی و تهدیدهایی که هم دولت و هم خود فعالین اتحادیه آزاد میدانند توخالی است به جایی برسد. در پایان هم با اطلاعیه عجیب”پیش به سوی تجمعات خیابانی” از اتحادیه آزاد روبرو شدیم که معلوم نیست قصدشان از این اطلاعیه چیست. در این اطلاعیه با تهدید نوشته اند که: « بر این اساس، اتحادیه آزاد کارگران ایران همدوش با طومار اعتراضی چهل هزار نفری ( دقت نمایید، نه با بخشی از چهل هزار کارگرزنده و فعال) کارگران اعلام میدارد چنانچه به فوریت و حداکثر تا آخر فروردین ماه سال آینده تجدید نظری در حداقل مزد صورت نگیرد و حداقل مزد بر اساس اجرای بی چون و جرای ماده ٤١ قانون کار تعیین نشود اقدام به فراخوان تجمعات خیابانی کارگری خواهد کرد و بدیهی است که تبعات امنیتی چنین رویکردی از سوی ما کارگران مستقیما بر عهده رئیس جمهور به عنوان رئیس دولت و وزیر کار به عنوان رئیس شورایعالی کار خواهد بود».... از هماهنگ کنندگان طومار اعتراضی انتظار میرفت که جمع آوری طومار اعتراضی را مقدمه فعالیتهای دیگری برای ارتباط گیری و سازماندهی قرار دهند و نه مقدمه حرکتهای آکسیونی چند نفره و تهدیدهای توخالی و خود راضی کن .کانونهای دیگر مانند کمیته هماهنگی و کانوان مدافعان هم حرکتی فراتر از صدور اطلاعیه و مصاحبه نکرده اند و راه و مسیر فعالیتی را پیش پای فعالین کارگری در محیط های کاری نگذاشته اند مروری به برنامه ها و تبلیغات طی حداقل پنج سال اخیر در مورد دستمزد خالی از لطف نخواهد بود:
"ما کارگران با اتکا به قدرت اتحاد و همبستگی مان لحظه ای در دفاع از معیشت خود درنگ نخواهیم کرد".
(شش تشکل فعالین)
" با تحقیر معیشتی بی سابقه ای که بر میلیونها کارگر تحمیل کردند هیچ راه دیگری برای کارگران ایران جز
دست زدن به اعتصاب و تجمعات بزرگ کارگری نگذاشته اند"
"جنگ بر سر حداقل مزد تازه آغاز شده است"
"سال پیش رو سال تشدید اعتراضات مان برای افزایش فوری حداقل مزد خواهد بود"
"تحمیل حداقل مزد فلاکت بار، کارگران ایران را بر سر معیشت به اعتراضاتی زیر و رو کننده خواهد کشاند"
" ۴۰ هزار امضای کارگری در ایران یعنی یک راهپیمائی میلیونی کارگری در خیابانهای پاریس و تجمع ۵۰ - ۶۰ نفره کارگران امضا کننده طومار و کارگران شرکت واحد تهران در مقابل مجلس و وزارت کار یعنی محاصره کاخ سفید توسط صدها هزار کارگر امریکائی در قلب جهان سرمایه داری" پیش به سوی تجمعات خیابانی بر علیه مصوبه مزد شورایعالی کار(سال ٩٣)
صدور قطعنامه اساسا" بعنوان اعلام برنامه، اهداف عملیاتی و خط مشی ادواری مثلا" کوتا یا بلند مدت صورت می گیرد، وقتی تشکل ها فاقد برنامه عملیاتی و خط مشی ادواری هستند، تکرار و مکرر یک سری مطالبات که در هیچ کجا عملیاتی نشده و اثری در مبارزات طبقاتی ندارد تنها یک تظاهر بی محتوای و صوری محسوب می شود.
در میان تشکل ها و محافل خارج از کشور "حزب کمونیست کارگری" تمام قد به تبلیغ و ترویج مطالبه سه و نیم میلیون تومان دستمزد پرداخت و خواهان اعتصاب و تظاهرات کارگران شد، اما هیچ بخشی از کارگران - حتی بتعداد انگشتان یکدست- به این فراخوان ها توجه ننمودند. همچنین اتحاد سوسیالیستی کارگری رفیق رضا مقدم شاخص و معیار انقلابی بودن را اعلام سه و نیم میلیون تومان دستمزد قرار داد و اعلام کرد حاضر به اتحاد و وحدت عمل با جریاناتی که دستمزد را سه و نیم میلیون مطالبه می کنند، می باشد. یعنی فرمالیسم و تقلیل گرایی مبارزه طبقاتی را دیگر به حد نهایت خود رسانید. آقای ایرج آذرین از همین جریان که آشنایی هایی با مباحث اقتصاد کلان دارد، تلاش کرد با استفاده از اقتصاد کلان و نظریات نئوکلاسیک ها و تأکید بر صحت و نظریات "جان هیکس" نظریه پرداز اقتصاد که سطح سودآوری را با واسطه انتخاب تکنولوژی بیان کرده است، اثبات نماید. ایشان اظهار نمود که: " پرداخت حداقل دستمزد سه و نیم میلیون امکانپذیر بوده و مراکز تولیدی که امکان پرداخت حداقل دستمزد سه و نیم را ندارند، سرمایه گذاری لازم برای ارتقاء تکنولوژی کاملا" در توان اقتصاد ایران قرار دارد" ایشان بدون تحلیل جامع متغیر های اقتصاد کلان امکانپذیری سه و نیم میلیون تومان حداقل دستمزد را بزعم خود اثبات نمود. وارد ماهیت استدلال ایشان نمی شوم. زیرا متوجه این نکته اساسی نشده که بالاترین کارشناسان اقتصادی رژیم کاربرد قانونمندی های اقتصاد کلان، اقتصاد خرد و اقتصاد بین الملل و ... را در مقطع کنونی برای برون رفت از بحران بی اثر دانسته و راهکار اثر بخش برای تحول و بیرون آمدن از رکود را در اقدامات و تصمیمات سیاسی می دانند. واقعیت موجود نیز بیانگر صحت این دیدگاه می باشد. چنانچه پس از فرجام، بحرانی که اقتصاد را زمینگیر کرده است کماکان پابرجاست. سوسیالیست ها نیز بنابر دیدگاه خود راهکارهای اقتصادی در دوران امپریالیسم و گندیدگی سرمایه داری را موقتی و مسکّن دانسته و حل بنیادین آنها را در گرو تحولات بنیادین سیاسی و حاکمیت طبقه کارگر می دانند.
آقای آذرین علت فاصله تکنولوژی ایران با کشورهای پیشرفته را، برکنار ماندن سرمایه داری ایران از فشار بازار جهانی می داند که انگیزۀ اقتصادی عینی برای ارتقای تکنولوژی را به صاحبان سرمایه نداده است. در آن بخش از نظریات ایشان، که استدلال و تمسک آقای رئیس دانا به اقتصاد کلان در تعیین حداقل دستمزد را رد می کند، با ایشان هم نظرم، اختلاف در آنجاست که خود ایشان با استناد به بخش دیگری از نظریه پردازان بورژوازی همین اقدام را می کند. در باب دلایل و نظریات آقای آذرین می بایست گفت که ایشان نظرات سردمداران بانک جهانی و صندوق بین المللی پول در ٣٠ سال گذشته را تکرار می کند. یعنی از نظرات امروز این نهادهای سرمایه داری هم عقب تر رفته است. زیرا این نهادها با شکست توصیه های درب های باز اقتصادی که طی دهه ٨٠ در کشورهای توسعه نیافته مطرح می کردند، عقب نشینی کرده و نظرات خود را تغییر دادند. مهد کشورهای سرمایه داری از جمله انگلیس و آلمان و فرانسه و غیرو جز با بستن درب های واردات و صادرات قادر به رشد اقتصاد ملی خود نشدند. پس از کسب قدرت لازم و مزیّت های رقابتی اقدام به جهانی کردن اقتصاد خود نمودند. هشت کشور صنعتی آسیای شرقی نیز پس از بستن درب ها، تکیه به اقتصاد ملی و کسب توان رقابتی، سیاست های اقتصادی درب های باز (جهانی) را در پیش گرفتند. حال مدعیان سوسیالیسم ایرانی خواهان راه حل های سرمایه داری جهانی برای ارتقای دستمزد کارگران می شود گفتاری است که توجیه پذیر نیست. از قضا هم اکنون آقای روحانی برای باز شدن دربهای اقتصادی و استقرار بازار سرمایه جهانی دستمزدها را منجمد می نماید. همانطور که گفته شد موضوع دستمزد نه از لابلای روابط متغیرهای اقتصاد کلان بورژوازی بلکه در رابطه با مبارزات طبقاتی، قدرت تشکل و سازماندهی طبقۀ کارگرو تحت ستم می بایست حل و فصل شود. خوشبختانه ایشان در ادامه مقاله خود به نظریات مارکس در اثر بخشی عامل و عنصر انسانی و مبارزۀ طبقاتی در تعیین سطح دستمزد اشاره می کند، که مسیری غیر از تئوری های نئوکلاسیک است که حتی اقتصاددانان مورد اعتماد حکومت نیز دیگر این تئوری ها را در مورد اقتصاد امروز ایران کارساز نمی دانند.
اساسا تقسیم بندی نیروها و فعالین به مخالف و موافق دستمزد سه و نیم میلیون یا هر رقم دیگری بی معناست زیرا هر دو بر یک چیز اتفاق نظر و عمل دارند و آن وحدت در بی اثری در مبارزه طبقاتی موجود است، تا و قتی الزامات و زیر ساخت ها و حقوق طبقاتی و انسانی کارگر ونفی کلیه تبعیض ها و دمکراسی اجتماعی، سیاسی و اقتصادی بطور همه جانبه و در کلیت خود به پیش برده نشود هر دو طرف دعوا سر جای اول خود ایستاده اند. آقای آذرین در ادامه مقاله خود به تعیین کنندگی میزان نیروی طبقه کارگر، میزان تشکل، اتحاد و آگاهیش که می تواند به اهدافش از جمله حقوق مکفی دست یابد، سخن می گوید. اما می نویسد " امروز نمی توانیم حق خود را بگیریم، اما نباید خفت را حق خودمان بدانیم ...تنها طبقه ای که برای خود احترام قائل است و زندگی انسانی ای را حق خود می شمارد می تواند تغییری در موقعیت تحقیر شده و بی حقوق امروز ایجاد کند. در همۀ جنبش ها هم این طور بوده است بیش از پنجاه سال طول کشید تا ملت هند استقلالش را بدست آورد" ایشان در اینجا باز از دو نکته غافل می شود، یکی اینکه طرح مطالبات بدون پیشروی نظام مند، با برنامه، مستمر و پیگیر- هر چند با سرعت کم –محتوم و جبری نبوده و محقق نخواهد شد، و لذا طرح آن بی اثربوده و باعث لوث شدن موضوع سرخوردگی کارگران و بی اعتمادی آنان خواهد شد. در حوزه کنش و واکنش اجتماعی وقتی یک هدف، یک وعده و مطالبه ای را مطرح می کنی یا آنرا محقق می کنی و مورد حمایت اجتماعی قرار می گیری، یا فقط حرف مثل باد هواست و مورد تمسخر و بی اعتمادی اجتماعی قرار می گیری، حد سکون و ایستا وجود ندارد. در یک جنبش اجتماعی و اعتراضی کارگری در ماشین سازی اراک که کارگران موفق به کسب دستاوردهایی شدند اما بجهت اشتباهات در مراحل نهایی شکست خوردند، نه تنها تمامی دستاوردهای قبلی را از کف دادند، بلکه در موضع ضعف و شکست، امتیازات دیگری نیز از آنان سلب شد، مطالبات و مبارزات عملی آنان، به طعنه و مضحکه کارگران نسبت به یکدیگر تبدیل شد.
امروز خط فقر نزدیک به چهار میلیون تومان در ماه است ، اینرا همۀ کارگران می دانند، اما اگر کارگران، هر سطح مناسبی از حقوق را که حاضر شوند برای آن متشکل شده مبارزه کنند، هزینه داده ، زندان رفته و مقاومت و سپس آنرا کسب کنند، آن میزان، ارزشمند است و این مقدار از پراکسیس واقعی کارگران و توازن مبارزۀ طبقاتی حاصل می شود. با تکرار سه و نیم میلیون حقوق بدون زیر ساخت های لازم و بدون به میدان آمدن کارگران و اقدام عملی برای کسب تمامی حقوق خود، نه پنجاه سال دیگر ( مشابه هند) یکصد سال دیگر هم وضع بهمین منوال خواهد بود، حتی ممکنست شاهد عقبگرد کارگران هم باشیم چنانچه طی ده سال و حتی سی و هفت سال اخیر اتفاق افتاده است. اینجاست که "روشنفکر سوسیالیست" که پا در میدان عملی مبارزه ندارد، بجای ارزیابی عینی و واقعی به مجالادت ذهنی با خود پرداخته و به انتظار واهی روز موعود می نشیند.
جمع بندی
چپ و سوسیالیست ها، فعالان کارگری هنوز نتوانسته اند بحران های حاد هویتی پس از جنگ سرد و فروپاشی شوروی را پشت سر بگذارند، این شاخص برای کلیه سازمان ها و تشکل هایی که ضد "سوسیالیسم موجود" و دولت شوروی بوده اند نیز صادق است. برخی سازمان ها شوروی را سوسیال امپریالسم می خواندند، اما هستی شناسی، شناخت شناسی و روش شناسی آنان از همان مدل اتحاد شوروی نشأت می گرفت. همه آنها شناخت را نتیجه انعکاس عین در ذهن دانسته و فعالیت عنصر انسانی را در فرایند شناخت به رسمیت نمی شناسند. به یک ماتریالیسم زمخت و ایستا(نوع پلخانف) معتقدند سبک سازماندهی، کار و تشکیلات، تبلیغ و ترویج، سبک رهبری تماما از همان مدل روسی نشأت می گرفت، هر چند نسبت به آن بد و بیراه می گفتند. ( سازمان پیکار تغییر ایدئولوژی خود را در پاسخ به این سئوال تئوریزه کرد که اول ماده بود یا روح، در حالیکه طرح مسئله با سئوال فوق از نظر مارکسیستی اساسا" غلط است). با این اوصاف بحران نظری سوسیالیسم هنوز حل نشده است.
با تغییرات سرمایه داری جهانی، کاهش قدرت طبقه کارگر در دوران پسا صنعتی نسبت به دوران صنعتی، به تضعیف نسبی طبقه کارگر منتهی شده و طبقه کارگر نیز فاقد قدرت و همبستگی گذشته است. کمتر ١٠% کارگران در کارخانجات بزرگتر از پنجاه نفر بکار مشغولند. واضح است که نیروی کارگران قدرت لازم و کافی برای سرنگون کردن بورژوازی و کسب مطالبات روزمره خود را ندارند، لذا می بایست برای فائق شدن بر بورژوازی رهبری مبارزات دمکراتیک را نیز در دست بگیرد.
با توجه به دو بحران فوق که یکی در سطح و کف کارخانجات بوقوع پیوسته و یک بخش نیز در سطح نظری و تئوریک است، وضعیت و قدرت طبقه کارگر به وضعیت اسفباری سقوط کرده است. فعالین سوسیالیست بجای فائق آمدن بر این بحران ها، و بکار گیری پراکسیس در عرصه اندیشه و عمل به نخبه پروری ، چهره سازی، ساده و تقلیل گرایی ابعاد و سطوح مبارزه روی آورده وحرکت از این واقعه تا واقعه دیگر را بعنوان استراتژی خود برگزیده اند. بخش هایی از مدعیان سوسیالیسم دنباله رو بورژوازی شده و راهکارهای و خط مشی بورژوازی را با لعاب کارگری مطرح می کنند، تا جایی که تأمین مالی دیگر کشورهای سرمایه داری را تئوریزه می کنند و حتی نمی توان سبک کار و عمل آنان را مبارزه دموکراتیک نامید تا چه رسد به سوسیالیسم رادیکال و کارگری. فردگرایی، چهره و رهبر سازی مافوق کارگر بجای اتکاء به حزب سازمانیافته طبقه کارگر در برنامه اعلام شده و اعلام نشده بخشی از سوسیالیست ها و فعالین قرار دارد.
برای برون رفت از وضعیت فعلی نیاز به یک بازسازی اساسی با استفاده از مبانی نظری و فکری مارکس و باز شناخت پدیده ها با روش مارکسی یعنی روش پژوهش و بازنمایی وی است. بجای جدا و بخش بخش کردن عرصه های مبارزۀ کارگری، طرح استراتژیک کلیت مبارزه طبقه کارگر از عرصه ایدئولوژی تا سیاسی، فرهنگی، روش و اخلاق و منش کارگری را پیاده سازی نمود. قدرت گیری طبقه کارگر در ایران امروز نه جدا کردن طبقه از دامنه کلیت ظلم و ستم و دیکتاتوری و استبداد حاکم و ملحق شدن به معیشت و دستمزد، بلکه بدست گرفتن رهبری مبارزه دمکراتیک توسط طبقه کارگر با هدف پایان دادن به کل استثمار و ستم اقتصادی می گذرد.
متعهد کردن سرمایه داران و دولت سرمایه داری به اجرای مقررات تصویب شده، حق ایجاد تشکل های کارگری، آزادی کلیه فعالین کارگری و منع پیگرد آنان، فقط در بطن پیکارهای طبقاتی کارگران و فشار دانمی آنان امکان پذیر است. عنصر تاریخی - اخلاقی" در روند اجتماعی تعیین ارزش نیروی کار مؤثر است چیزی که این عنصر "تاریخی - اخلاقی" را به وجود می آورد ، پیکار طبقاتی کارگران ، توازن نیرو میان کارگران و سرمایه داران و نهادینه شدن نتایج این پیکارهاست. به عبارت دیگر ، در جامعه ای که کارگران سنت های مبارزاتی جا افتاده و محکمی داشته باشند و سازمانیافته تر عمل کنند و توانسته باشند در نظام ارزشی جامعه به نفع خود تغییراتی ایجاد کنند ، مسلماً "عنصر تاریخی - آگاهی طبقاتی" به نفع آنها عمل خواهد کرد.
مبارزه برای ایجاد تشکل های مستقل کارگری از مبارزه برای حقوق و آزادی های دمکراتیک در جامعه جدا نیست . غیر سیاسی بودن تشکل های کارگری به معنای بی خاصیت شدن آنهاست . محدود ماندن در چارچوب مطالبات اقتصادی غیرممکن است. اتحادیه ها در این جوامع ناگزیرند برای ملزومات اولیه فعالیت خود ( حق تشکل، اجتماعات، اعتصاب، آزادی بیان و ...) دانما درگیر یک مبارزه سیاسی در سطح کل جامعه باشند. ضمن این که شرایط کار و دستمزدهای کارگران رابطۀ تنگاتنگی با سیاست های اقتصادی و تخصیص منابع در کل کشور دارد و تشکل های کارگری نمی توانند و نباید به سیاست های اقتصادی و تخصیص منابع و بودجه کشور از جمله بودجه های نظامی و امنیتی و تخصیص اعتبارات و غیرو بی اعتناء باشند. از آن مهمتر تشکل ها و اتحادیه های کارگری می بایست طرح های حاضر و آماده ای برای بحران های حاد سیاسی که در کشورهایی امثال ایران بوقوع می پیوندد داشته باشند و هیچگاه غافلگیر نشوند.
تشکل های کارگری بنا به اهداف پایه ای خود و همچنین جلوگیری از سرکوب پلیسی قدرت را در بین تمامی بخش اجتماعی خود پخش نماید. تمرکز قدرت خود نقض غرض است و سرکوب یا به سازش کشاندن آنرا توسط حکومت و کارفرمایان امکانپذیر می کند. نگاه کارگران و سوسیالیست ها باید رو به پایین و بدنه تشکیلات طبقه و نه بسمت بالا بعنوان رأس ساختگی تشکیلات باشد
اردشیر مهتدی - ١٦ اردیبهشت ٩۵