آلترناتیو فاجعهبار شرایط کنونی سرمایهداری نیازمند تعریف جدیدی از ویژگی خودِ کار به مثابه فعالیت خلاقانه در حین زمانی است که آنجا فرد ارزشمندتر از صِرف کارکرد داشتن دارد؛ چنین شرایطی هنگامی رخ خواهد داد که انسانها ضمن تولید کردن، بتوانند کار را بهجای این که از خلال خشونت و تهدید به بیکاری و گرسنگی بر پیکر خود حمل نمایند، استعدادهای فردی ـ جمعی خود را توسعه داده و شکوفا گردانند. برای این رشد و توسعه، بایستی انسانهای کار همزمان بتوانند دست به آفرینش سازمانهایی بزنند که فرایند این مناسبات جدید را فراهم آورد. سازمانهای این مناسبات جدید بهجای نمایندگیشدن بورکراتیک در پارلمانها، اتحادیهها، سندیکاها و در نهایت "دولت" که تماما ابزار سلطگی قدرتهای غیر بویژه قدرت اجتماعی سرمایه میباشند، که سرنوشت و حیات زیستی ملالآور و ناامیدکنندهی ما را به محاصره درآوردهاند، باید بتواند به تصمیمگیری مستقیم، پویا و شادیبخش در شوراهای خودگردان جایگزین گردد. کمونیسم واقعی شامل آفرینش چنین شرایطی است.
***
سرمایهداری در بهانقیاد درآوردن "کار" و در مکانیزمی اجتماعی که اقتدارگرا و مخرب میباشد، موفق بوده است. حتی کارگران پیشرفتهی صنعتی نیز که از طریق مبارزات جنبشهای طبقاتی خویش موفق به کاهش آستانهی استثمار مستقیم و بهبودی نسبی در موقعیت خود شده بودند، اینک با تغییراتی که نظام سرمایه در شیوههای تولید پدید آورده است و بهطور عینی با این بهبود نسبی به مقابله برخاسته و بیشتر این دستاوردهای آنان را به اضمحلال کشانیده است، با شرایط دشوار معیشتی روبرو میباشند. همزمان با چنین شرایطی در کشورهای مرکز، اکنون ناهمخوانی استثمار مدرن میان کشورهای غنی و فقیر، که داغ آن بر جان کارگران دربندِ مناطق توسعهنیافته و یا کمترتوسعهیافته نشسته است، به صورت جنگ، تروریسم، خشونت، تهدید به گرسنگی، افکندن زنجیر بردگی بر گُردهی زنان و کودکان کار، گسترش زاغهنشینی، تجاوز و فرار و آوارگی نمایان میگردد که بنابه گزارش "سازمان ملل متحد" تعداد آوارگان به ۶٠ میلیون میرسد.
***
ضرورت همبستگی جهانی نیروهای کار در حالی که تضادهای شکلگرفتهی درون کار به سرحدات خویش رسیده است، انگیزه و نیاز خود را برای آزادسازی کار از قید بردگی مزدی و بندگی و دگرساختن آن از ضرورت اجبار به شرط اختیار و داوطلبانهی کار، به ماهیت کشاکش و مبارزهی میان کار و سرمایه بدل کرده است.
***
کمونیسم یک جمعگرایی تقلیلگرایانه نیست؛ آنرا نمیتوان بههیچ وجه به یک سیستمباور ایدئولوژیک، یک قرارداد حقوقی صِرف و یا حتی یک برابرخواهی انتزاعی تقلیل داد. کمونیسم بخشی از فرایند مداومی است که در طول تاریخ در جریان است و متضمن به پرسش کشیدن اهداف جمعی خودِ کار است. کمونیسم همان مبارزاتی است که در محل کار بر سر استثمار، انتقاد از سازماندهی کار و فرم آن از نقطه نظر آزادسازی کار شکل میگیرد. کافی است که این مبارزات را از مراحل محدود و تک افتاده به مناسبات جمعی و به جهان بیرون و برعلیه صورتبندیهای قدرت سرمایهداری تعمیم دهیم؛ همزمان نیازمند آفرینش آن سوبژکتویتهای هستیم که به نجات رویای پرشکوه کمونیسم از رازورزیهای ژاکوبنی و کابوسهای استالینی و اتحادی میان آزادسازی کار و آزادسازی سوبژکتویته از انقیاد توهم به مدرنیته برآید.
***
سرمایه، جهان انسانی را زیر کنترل بدهیها، ژورنالیسم خودبیگانهساز رسانهای، امنیتیشده و ترس از ناامنی مدیریتپذیر کرده و سازمان داده است. هرگونه توهم به رادیکالیزاسیون و اصلاح سرمایه و مناسبات تهدیدآمیز آن که بتوان به شکل عقلانی از پسِ این بحرانها برآمد همان عاملی است که به سرمایه این فرصت را میبخشد تا در تمامی منافذ حیاتی ما رسوخ یافته و تلاشهای رهاییبخش مبارزات ما را مُتصلب نموده و به انفعال کشاند. هم اکنون رفاه اجتماعی، حمایت از ابزارها و سیستمهای دفاعی اجتماعی نظیر اتحادیهها و سازمانهای دفاع از قوانین دستمزدی تماما در اختیار پیشرفت و استثمار سرمایهدارانه و بردگی مزدی قرار گرفته است. تمام سیستمهای تضمین مزد و رفاه، کمک سوسیالی و دیگر سیستمهای دفاعی اجتماعی بر علیه نابسامانیهای نظام سرمایهداری به اضمحلال گرائیدهاند. تا جاییکه فضای خصوصی ـ خانواده، زندگی شخصی، اوقات فراغت، دلخوشیها و رویاهاـ تماما به انقیاد سرمایه درآمدهاند. پیامدهای سیاسی آنرا در رشد راسیسم، گروهای فشار ضدخارجی ـ پناهندگی، پدیداری احزاب و گروههای دستراستی که در مطالبات مشارکت سیاسی ـ اجتماعی وارد شدهاند، میتوان مشاهده کرد.
***
سرمایه با تقویت و حمایت از طبقهی متوسط جدید در هیئت مدیران، متخصصان، نظارت و کنترلکنندگان کار، بهعنوان یک نیروی اجتماعی حائل میان خود و دیگر نیروهای کار، استثمار را عمومیت بخشیده و از این طریق به بازتعریف تولید به مثابه سرچشمهی منابع نوین مشارکت در اشکال جدید نزاع سیاسی دامن زده است. بروز سیاسی مقاومت این شرایط جدید که به انقیاد پنهان و بهصورت شبهجنبشهای اجتماعی و در تلاش برای برقراری ضدانقلاب اجتماعی در برابر انقلابات اجتماعی و فرو خواباندن آن عمل مینماید، آلترناتیو سیاسی ـ ایدئولوژیک کابوس بحران سرمایه میباشد که نشاننمای تمام مقاومت موجود علیه ضرورت انحلال و نابودی مناسبات اقتصادی و شیوهی تولیدی را به وضعیتی تقلیل دهد که: در آن هیچ "قدرت"ی غیر از قدرت سرمایه وجود ندارد. با این توهمزایی تمامیتخواه و با این نگاه خیزشهای این طبقه عرصهی مبارزه را عملا از جنبشهای کارگری موجود ربودهاند و نگاهشان را به دهانها و دستان بالاییها چون یک سَرور دوختهاند.
***
"ما به کمبودها واقفیم"، این نگاه پربسامد بورژوازی بینالمللی است؛ پرولتاریا در اتحادِ تروئیکای دولت- اتحادیه - حزب دفن شده است. عدم تعهد و ضمانت کارفرما به کارگر و سیال نگه داشتن این رابطه در تمامی وجوه روابط شخصی انسانها رخنه کرده است. تعهدی خصوصی برای تولید خصوصی! روابط عاشقانهای که بمانند یک دستمال توالت مصرف شده، دور ریخته میشود و سریعا سرمایهگذاری در بورس دیگری آغاز میشود. بدنهای جنبش زنان زیر آوار جمعآوری امضا، تزهای ارزان "آزادی جنسی و حق اختیار"، در ترور پنهانِ لاسیدن و مد و بزکدوزی در کاتاگوریهای متافیزیکی و کاملا طراحی شدهای چون سنت- مدرنیته، شرق - غرب کاملا تعریف، چهرهمند، شبیه بههم گشته و تقریبا متلاشی شده است. زنانی که دو سوم کار جهانی را انجام میدهند، اما سهمشان از ثروت جهان حدود ١٠% است.
***
سبزها و اکوسیستمیها با خروارها منشور و مطالبه دولتها را متعهد به قیود حقوقی برای گنجاندن روزهای پاک بیشتری در تقویم خود برای حفط آب و هوا و غذا در ۵٠-۶٠ ساله آینده میکنند.
جنبش همجنسگرایان بعد از فراز و فرودهای بسیار و با به رسمیت شناخته شدن توسط دولت، سرمایه و پذیرش ضمنی کلیسا از حالت دفرمه و تعریف ناپذیر خود به شکل دیگری درآمده و میرود که بدنی کاملا استاندارد فراخور بدنی اجیر توسط زمان کار مجرد موجود در تمامی سطوح زندگی نولیبرالی شود. مطالبه و تقاضا جای تحمیل را گرفته است، به طوری که مسیر چریکهای اروپایی – آمریکایی، هیپیها و راکمتالیستها توسط نولیبرالیسم تا داخل کریدورهای اتحادیهی اروپا، کنگرهی امریکا، کنسرتها و میتینگهای حزب دموکرات کشانده شده و مضمحل گشته و سر آخر همهی این جنبشهای نامبرده، یکجا در پیشگاه پارلمانتاریسم و صندوقهای رای لیبرالدموکراسی، ذبح شدند.
۶٠ میلیون انسان وجود دارند که کاملا تعریف نشدهاند. انبوه ۶٠ میلیون انسانی که هیچ جایگاهی ندارند، گسلی هستند بر یک نظم مبرهن و آخرالزمانی. آنان فراری و آوارهاند، از هیزم شدن آتش خاورمیانه و شمال آفریقا، با جهان نیروی کار ارزان و ٣⁄٢ میلیارد انسان با درآمد زیر ٢ دلار در روز توام با ماسک هویتهای شناسنامهدار و نمرهدار در کارخانهی لیبرالدموکراسی! و در جهان نیکوکاران، خیرین کاذب و بُتوارهی هالیوودی و گلادیاتورهای میلیاردر باشگاهای فوتبال و پر از عذاب وجدان، دموکراتهای واقعگرا و .... امثالهم، اما سرمایهداری نولیبرال چه پاسخی در آستین دارد؟ آیا آنها را مانند کینزیانیسم ارزان و خاموش و البته سپاسگزار و مجیزهگو و بیخطر خواهد کرد؟ یا آنها را با زامبیهای داعش و پگیدا درو خواهد نمود؟ و یا به احتمال زیاد ترکیبی از هر دو میراث؟ آیا آنها میتوانند اشباحی سرگردان شوند؟
***
امتناع از کار بهعنوان اعتصاب بایستی بتواند از مرحلهی مبارزه و کنشی خودانگیخته به مرحلهای ارتقاء یابد که کار را به جای سرکوب هرچه بیشتر کارگر بهسوی آزادی واقعی از کار هدایت نماید. بتواند مسیری را برای نفی و الغای سلطهی زمان کار که کلیدواژهی نظام سرمایه میباشد، بگشاید.
اول ماه مه ٢٠١۶ ـ ١٢ اردیبهشت ١٣٩۵
کمیتۀ فعالین کارگری ـ سوسیالیستی / فرانکفورت https://kkfsf.wordpress.com
کمیته برای دمکراسی شورایی www.raetedemokratie.org