اکنون ایران در بحرانی سیاسی قرار دارد...هم اتفاقات کشور های خاورمیانه و عرب و همچنین کنش جنبش مردمی که در یک سال دائما رزیم را لرزانده و به شکوه در آورده.
در سال های اولین انقلاب روز اول می موسوم به روز کارگر در میان کارگران فراگیر شده بود و کمیته ها و هسته هایی کارگری و کارمندی در نقاط مختلف ایران توانستند دستگاه کشتار رژیم را به ترس وا دارند.اما این حرکت به عوامل دیگری نیز نیازمند بود...تا به امتیاز دست یابد..حزب طبقه کارگر منسجمی در میان کل احزاب چپ پیدا نشد که رهبری کارگران و شوراهای کارگری خود گردان اول انقلاب را به دست بگیرد و همین باعث نوعی بلاتکلیفی سیاسی در آن زمان شد...رزیم اسلامی شروع به سرکوب کشتار نمود...شورا ها را از بین برد ...هر انچه به نام چپ خوانده می شد را سوزاند..چرا که بزرگترین دشمن رزیم اسلامی..نه سلطنت طلب ها..نه ملی مذهبی ها..نه اسرائیل بلکه طبقه ی کارگر و زحمتکش بودند..که برای زندگی بهتر می دانستند که باید از این رژیم قرون وسطائی عبور کرد.
اما در سال های بعد ...در سال های تصفیه حساب های خونین رژیم با چپ و کشتار بی رحمانه هزاران فعال و چپ گرا عملا فضای سیاسی کشور دچار یک نوع ترس و خفقان شد..
بهترین مثال در ان شرایط اینست که:اگر یک نفر کشته شود همگان اعتراض خواهند کرد...اما اگر هر روز کشتار ها ادامه پیدا کندبرای جامعه تبدیل به عادت یک امر معمولی می شود..و ترس از اینکه نفر بعدی خودشان باشند در جامعه الی الخصوص در قشر فعالین چپ و مخالف ریشه پیدا کرد.
در سال های اول انقلاب پوپولیسم جمهوری اسلامی برای رام کردن طبقه کارگر و بعد از آن در صورت رام نشدن استفاده از قوای سرکوب خود پاسداران و حزب الله ی ها کاملا جو اختناق و وحشت در میان کارگران و طبقه کارگر انداخت.
نفوذ عوامل اسلامی در کارخانه ها و شوراهای کارگری مخفیانه و همچنین مصادر شدن کارخانه ها به دست رژیم بخش اعظم کنترل کارگران را به دست آورد...چنان که علناً کارگرانی که بدون اغرااق بیشترین و پر رنگترین نقش را در انقلاب ۵٧ داشتند و ضربه مهلک اعتصابات و اعتراضات آنها بود که رژیم سلطنتی را به زانو در آورد در سال های اواخر ٦٠ و ٧٠ کاملا از نفس افتاد.
بعد ها رژیم اسلامی بعد از تدوین قانون اساسی و قانون کار که کاملا بر ضد کارگران و به نفع سرمایه داران و جیره خواران دولت نوشته شده بود. خود دست به تشکیل خانه کارگر زد...که یک نهاد کاملا اسلامی و وابسته به حکومت و می شود گفت ضد کارگری بود و نه کارگری.
نسل جدید کارگران از سال های اواخر ٧٠ و ٨٠ که وارد بازار کار شدند. دیگر آگاهی از نسل پیشین خود نداشتند...هر چند در گوشه و کنار اعتصاباتی و اعتراضاتی شکل می گرفت ...اما به قول مارکس(بی اعتنایی به سیاست) در نسل جدید کارگران اپیدمی شد و ریشه ای سخت در این طبقه زحمت کش دمید.
در بدترین و بحرانی ترین اوضاع اقتصادی کارگران توان اتحاد و متحد شدن را پیدا نکردند...زیرا عوامل بسیاری پشت سر این طبقه از جمله خفقان و ایجاد جو رسانه ای و بمباران رسانه ای رژیم اسلامی عملا طبقه کارگر را نا حدودی با پوپولیسم جمهووری اسلامی قانع می کرد.
نباید منکر این مساله شد که بخش زیادی از کارگران نیز نسبت به این مسائل آگاه شده بودند...قطع ارتباط تجربیات نسل پیشین با بی تجربگی های نسل جدید موجب شد تا این نسل جوان دچار از خود بیگانگی و حرکت کردن با هر بادی که رژیم می دمید بشود...
در دوران اصلاحات خاتمی که علنا به قول سعید حجاریان تئوریسین این جریان و وزارت اطلاعات رژیم برای جلوگیری از مبارزات رادیکال شده مخالفین و رو آوردن به مبارزه سخت مسلحانه جریان اصلاحات ایجاد شد...به قولی سرمایه داری برای جلوگیری از انقلاب های بزرگ دست به انقلاب های کوچک و نمایشی می زند که صد البته یک مو از ماهیت سیستم نیز کم نمی شود...دوران خصوصی سازی دوران بازار های آزاد..سیاست های نئولیبرالی بر سر طبقه کارگر فروریخت.
نسل جدید کارگران از طرفی فشار را بر زندگی هر روز خود مانند سابق می چشیدند و از سویی دیگر به این گمان که وضعیت بهتر خواهد شد مانده بودند..
اما آنچنان که می شد پیش بینی کرد اصلاحات حتی به معنی واقعی اصلاح نیز ارتباطی پیدا نکرد و تنها باعث دو شقه شدن رژیمی شد که از ابتدای نظام وجود داشت ..اما این بار بصورت علنی به دو جناح اصلاح طلب و محافظه کار تقسیم شد
در سال های پایانی حکومت دولت هفتم خاتمی تمام امید ها نقش بر آب شد کارگرانی که سال ها زیر بدترین فشار ها قرار داشتند شروع به مخالفت و اعتصاب کردند و جوابشان کشتار و سرکوب بود..
دولت هشتم ..دولت احمدی نژاد که دقیقا با شعار های عوام فریبانه و پوپولیستی خود دست به روی خواسته های خیل عظیم کارگران گذاشت هر چند به هزار دوز و کلک ..هر چند به قول بسیاری با تقلب ..اما به روی کار آمد
نمی توان منکر شد که نه طبقه کارگر و اکثریت آن. بلکه کارگران و نیروهای کار و کشاورزان ایرانی که هر روز بی عدالتی و فاصله ی طبقاتی منتج از رژیم نئولیبرالی اصلاحات بر افروخته تر می شدند. رای دهندگان احمدی نژاد شدند.
و چیزی که انتظار آنها را می کشید بی کاری و بی حقوقی و اخراج و تورم و کسر حقوق و افزایش ساعات کار بود و نه توزیع عادلانه ثروت اجتماع...
دلالان دولتی و مفتخوران و آقازاده ها که برای خود لابی و دارو دسته داشتند هر روز از رانت های نفتی بهره مند می شدند ...دولت نهم بیشترین واردات تاریخ ایران را ثبت کرد ...پر کردن بازار از اضافه بنجل کالاهای چینی که منجربه پر شدن جیب های واسطه ها و رژیم و خود شیرینی برای چین می شد..نتیجه اش لرزیدن بخش تولید بود...سرمایه داران و بخش خصوصی (اشاره ای به بخش دولتی نخواهم کرد) دچار رکود وحشتناکی شدند که شاید بی سابقه می نمود ...کارخانه های بزرگ و کارگاه ها و سیستم تولید کاملا باز ایستاد...کارگران اخراج شدند...دستمزد ها کم شد...ساعات کار افزایش یافت...استثمار به حد اعلای خود رسید تا اندک سود بخش خصوصی که از سیاست های دولت ضربه می دید جبران شود...و این طبقه کارگر و کشاورز و نیروی کار ایران بود که باید تقاص مفتخوری ها و سیاست های مزدوران رژیم را می دادند..
تورم و بیکاری بیشتر و بیشتر شد ...حتی خود رسانه های رژیم نیز نمی توانستند منکر این موضوع شوند ...جناح اصلاح طلب برای جلب نظر طبقه کارگر و همچنین سلب جایگاه دار و دسته ی هاشمی شروع به جار و جنجال بر سر دزدی های آنها نمود. انگاری که اقتصاد ایران و تمام بدبختی ها و فقر و فساد ایران نه به رژیم فاسد اسلامی بل به دزدی های خانواده هاشمی و دارو دسته های دیگر منوط می شد.
به قول روشنفکران شکاف بین دولت هر روز بیشتر می شد...اما این شکاف همچون شکافته شدن درختی بود که دو طرفش مردم ایستاده بودند و افتادن هر کدام منجر به فشار بر مردم می شد..چیزی که بعد از انتخابات سال قبل به وضوح دیده شد.
حذف کامل جناح اصلاح طلب رخداد ...و این مردمی بودند که اسیر بازی های سیاسی و خیمه شب بازی های جناح ها برای نگه داشتن و بدست آوردن قدرت قربانی می گشتند ..جنبشی که به نام جنبش سبز ایجاد شد ماهیت اصلاح طلبانه داشت...ابتدا بسیاری از طبقات متوسط بهانه حضور در خیابان ها و طرح بغض ها و کمبود های سیاسی خود را پیدا کردند...رژیم دچار واهمه شد...و سیاست سرکوب کاملا عریان را به نمایش گذاشت...مردمی که تا قبل از این اتفاق نسبت به دستگاه سرکوب رزیم آگاهی نداشتند به سرعیترین شکل ممکن ماهیئت استبداد و سرکوب رژیم را در یافتند...دار و دسته اصلاحات با مهره ای بنام موسوی و در آن سمت کروبی وارد کارزار فضای سیاسی یا بهتر است بگوییم جنگ مرگ و زندگی بین دو جناح رژیم که طرف اصولگرایان و رهبری و دارو دسته سپاه و در طرف دیگر اصلاح طلبان و لیبرل ها و بخشی از قشر های طبقه متوسط که حامی اصلاحات بودند وارد شدند..جنبش با کپی برداری و همچنین بمباران اطلاعاتی رسانه های غربی به انقلاب های مخملی شباهت پیدا کرد..و در اینجا می شود حرف اصولگرایان را در باره انقلاب مخملی تایید کرد...بحث در این مورد در حوصله این مقال نمی گنجد..اما ذره بین ما بر روی طبقه کارگر است که آیا در این فعل و انفعالات حضوری داشت و یا خیر؟آیا طبقه کارگر بعنوان یک طبقه کنشگر سیاسی وارد صحنه شد و یا حتی در بعدها. گذشتن چندین ماه از این جنبش حضور پیدا کرد؟می توان گفت کارگران در این جنبش حضور داشتند...چه کسی می تواند منکر این مساله شود..که بسیاری از فقرا و شهروندان منصوب به پایین شهری جلو دار اعتراضات بر علیه رژیم اسلامی بودند ...اما سوال اینجاست طبقه کارگر چه؟
آیا طبقه کارگر حضوری داشت؟ جواب مبهم است و به احتمال قوی منفی...چرا که عملا جنبش سبز کاریزمایی برای کشش طبقه کارگر به خود نداشت ..بالعکس نیروی جذب جوانان شهری و طبقات متوسط که دچار مشکلات عدیده سیاسی با رژیم بودند دارا بود..
سخن را کوتاه می کنم... در چند ماه اخیر اعتصابات خود جوش کارگری و اعتراضات مختلف که در بحران اقتصادی کشور صورت گرفته نمائی از به حرکت افتادن جنبش کارگریست...و آیا باید این جنبش را مبرا از جنبش سبز دانست؟
خواسته های کارگری ..طبقات زحمتکش و هر آنکس که زیر خط فقر قرار دارد در جنبش سبز مطرح نشد..حال این اتفاق به شکل دیگری روی خواهد داد و یا خیر؟
آیا در کارخانه ها و ادارات و غیره همچون سی و چند سال قبل شوراهای خودجوش مستقل که بدنبال احقاق حقوق و مبارزه با رژیم سرتاسر مستبد هستند شکل خواهد گرفت؟
سخنی گزاف نیست؟ اگر بگوییم این امکان وجود دارد.
اما نباید زود قضاوت کرد...موانع زیادی بر سر این جنبش و کارگران قرار گرفته اینکه آیا سازماندهی از پایین و توسط خود طبقه کارگر صورت خواهد گرفت یا خیر معمای مبهم یست که چند مجهول دارد..
اما چیزی که مشخص است این وظیفه نیروهای چپ است که حتی هر چند محدود و اندک شروع به ارتباط با کارگران و سازماندهی و کمک به ایجاد تشکل های کارگری نموده...تا استخوان بندی جدید طبقه کارگر ایجاد شود.
نیروهای چپ در صورت تعهدی که به جامعه خود دارند وظایف خطیر و سنگینی بر روی دوش خود خواهند داشت و آن جنگیدن ..جنگیدن ..جنگیدن در راه آگاهی بخشیدن و متشکل کردن و حضور پیدا کردن در فضای سیاسی جامعه حتی به اندازه محدود اما موثر است...
اکنون روز اول ماه می بیش از انکه نگاه ها به طرف طبقه کارگر برود باید به کنش فعالین و نیروهای چپ نیز نگاه کرد که آیا توانایی ایجاد چنین آلترناتیوی در میان طبقه کارگری که هر روز سرکوب می شود و در بن بست اقتصادی قرار دارد خواهد شد...آیا نسل جدید چپ ایران می تواند به دور از اشتباهات نسل های پیشین و شکست ها و تلخی های نسل قبل عمل کرده و مبدع گفتمان جدید و فرهنگ مبارزه منطبق با روند جاری در فضای سیاسی ایران باشد و یا خیر؟
اینها سوالاتیست که در آینده ای نه چندان دور و نه چندان نزدیک جواب داده خواهد شد
نوشته: سامان مو حدی