افق روشن
www.ofros.com

!میگویند، گذشته چراغ راه آینده است


راوی                                                                                                          دوشنبه ٣٠ فروردین ١٣٨٩

میگویند گذشته چراغ راه آینده است! ببینیم تا چه حد این مصداق کار امروز ماست؟ یک سال گذشت و ما اینک در تدارک مراسم اول ماه مه جدیدی هستیم که در آن اینک نام پارک لاله به نام مادران عزادار مبارز تداعی میشود. جامعه ایی که در آن نیروی قدرتمندی به نام عصیان جامعهء زن مهر خود را پر رنگتر از همیشه بر ارادهء کل جامعهء برای تغییر و برقراری نظام نوینی کوبیده است. جامعه ایی که اینک توهمات شکست ناپذیری جمهوری اسلامی برای بسیاری از توده های ستمدیده و زحمتکش در هم شکسته شده و گاه همزمان آینده و حال و گذشته را بصورت پروسه های کوتاه و فشرده تجربه میکند. جامعه ایی که با وجود عصیان نیروی جوان سرکش، دامنهء خواست تغییر حتی به زیر روسریها و چادرهای مادر بزرگهایی هم کشیده شده که در زد و خوردهای خیابانی با سگان رژیم در حالی که با یک دست خود مبارزه میکرند، دست دیگر خود را برای حفظ همان نشانهء ستم و بردگی بر زن و انسان به کار می برنند!
جامعه ایکه در این کارزار اخیر با وجود "فرصتهای سوخته شده" بسیاری از اساس به نقطه ایی رسیده که با در نظر گرفتن شرایط جهانی امروز، ضروریت انقلاب را عاجلتر از همیشه در دستور کار قرار داده و نسبت به جدی نگرفتن این امر و سوخته شدن این فرصتها و فرصتهای که هنوز باقی است هشدار میدهد. سرمایه داری جهانی منتظر من و شما نمی ماند و آنکه زوال آن را به جبر ماتریالیسم تاریخی حواله میدهد، همان تفکری است که هنوز پاسخی برای عدم حضور این طبقهء خوش قد و قامت کارگر صنعتی خط کشی شده نیافته و خود از روند خودبخودی وقایع دنباله رویی میکند.
جامعه ایکه در آن تضادها و شکافهای درونی حکومت آنچنان حاد و علنی شده که حفظ آن با این شکل موجود با در نظر گرفتن شرایط جهانی کنونی تقریبأ غیر ممکن به نظر میرسد. انفجار تضاد مردم با حکومت که از دل همین تضاد ارتجاعی بیرون آمد،حاصل تقاطع تاریخی گره گاهایی بود که در این مقطع با هم ادغام شده و روندی را موجب شد که بسیاری را شگفت زده کرده و معادلات زیادی را بر هم زد و اولویتهای جدیدی را در دو طرف معامله هم برای صف مردم و پیشروانش و هم برای جبههء ارتجاع و امپریالیسم در دستور کار قرار داد . عدم درک آن هنوز بسیاری را مانند کودکی لجباز وادار به نفی تمام آنچه که آتفاق افتاده و میافتد، میکند تا توجیه ایی برای درماندگی و عقب افتادنش از روند حوادث و قطار انقلابی باشد که سوخت خود را در این ١٠ ماه گدشته دوباره برای انقلابی دیگر به اندازهء لازم به عقیدهء من این بار پر کرده و در حسرت راه بر ی که او را به مقصد برساند، باقی مانده و به هر ریل و باندی کشیده میشود. عاشورا تجربه و سنتزی بود که مردم علنأ در ان خواست خود را برای شرکت ما در این کارزار فریاد زدنند. جامعه ایی که مردمش دیگر حاضر به قبول شرایط موجود نبوده و حاضر است برای تغییر آن مبارزه کند. مرحله ایی که در خود حامل پیام متضادی است که اگر ما گوش شنوایی برای آن داشته یا میداشتیم میتوانست و میتواند به آن تحولات انقلابی منجر شود که در آن کنترل منسجم و سیستماتیک برای دستگاه سرکوب دیگر میسر نیست ما به مردمی دسترسی پیدا میکنیم که سالهاست آرزو داریم با انان نه از دریچهء دخمه های اینترنتی بلکه با فشردن دست همدیگر سخن بگویم.
اتفاقات بسیاری رخ داد که در مجموع راهی را طی کرد که در آن جنبش خودبخودی مردم در این ١٠ ماه با وجود نفوذ ارتجاعی و ضد انقلابی رهبری " سبز" دستآوردهای بزرگی را کسب کرد و خود را چند مرحله جهش وار به پیش برد. بسیاری از توهمات سبز و اصلاح درون نظامی شکسته شد و کسی برای اینان تره هم خرد نمیکند. مردم هم قادر به مقایسه دو تحربهء عاشورا و ٢٢ بهمن هستند و میتوانند تفاوت حماسه سازی را با سینه زنی خاموش درک کنند. اما این به معنی مرگ اینان نیست و همانطور که میبینید پیام عاشورا را اینان بسیار دقیقتر از بورکراتهای دولتی دریافت کردند و تلاش همه جانبهء تمام سران داخل و خارج این طیف ارتجاعی برای آرام کردن مردم و پتانسیل قهری که " انقلاب از آسمان نازل میکند " هم در این راستا صورت گرفته و میگیرد. نظام جمهوری اسلامی و دشمنی با مردم، مخرج مشترک هر دو باند ارتجاعی حکومت هستند. ضروریت قهر میرود که در اذهان توده ها مرزبندیهای جدیدی را بنیان گذارد و بسیاری از مردم بهایی سنگینی برای درک این ضروریت و نیاز دادند، بطوری که این فاکتور بخصوص بعد از رویدادهای عاشورا اساس تصمیم گیری سرمایه داری جهانی را در رابطه با حکومت ایران قرار داده است. تا قبل از آن مردم باعث شده بودند که دولت اوباما و تا حدودی غرب چندین بار تصمیمات راهبردی خود را بنا به پیشرویها و پسرویهای مردم تغییر دهند.
عوارض بحران مالی جهانی اخیر مدتی است که دامنهء رکود خود را به ساختارهای اقتصادی کشورهای عقب افتاده هم رسانده و وسعت گرفتن اعتراضات کارگری اخیر هم خود خبر از وخیمتر و حادتر شدن تضادی است که عنصر پویای و پیشبرندهء تمام مبارزات طبقاتی عصر ماست. این همان تضادی است که بر مبنایش نقش رهبری طبقهء کارگر در انقلابات سیاسی و اجتماعی عصر سرمایه داری نتیجه شد و اعتبار خود را حفظ کرده است. درک علمی این جایگاه و نقشی که این نیروی عظیم اجتماعی در روند انقلابات سیاسی و اجتماعی ما در جوامع مختلف سرمایه داری بازی میکند در واقع بیان نقش او در رهبری کل جامعه بسوی افق کلی ماست. یعنی بیان و ترسیم نقشی که این طبقه و نیروی اجتماعی در ارتباط با بقیهء طبقات و لایه ها و اقشار عموم مردم دارد یا باید داشته باشد. این رهبری در ارتباط با خود طبقهء کارگر تعریف نمیشود و قرار نیست خود را رهبری کند بلکه خود این ضروریت و نیاز از وجود بخش بزرگی از توده های غیر پرولتری سخن میگوید که در جامعه موجودند، مردمند و واقعیت عینی دارند که به خاطر جایگاهی که در شیوهء تولید دارند، تاریخ آنان را فاقد توانایی رهبری جامعه در عصر سرمایه داری برای گام برداشتن در راه ساختن جهانی دیگر دانسته است.بخشی از تعریف رهبری فن و هنر و علم چگونگی درست و اصولی این رابطه است.
تمام اصرار و پافشاری کسانی که در جریان تجمع پارک لاله سال قبل برای کشاندن مراسم به میان مردم و پیوند زدن آن با تضادهای انفجاری دیگر جامعه هم بر اساس همین دیگاه بود و روند حوداثی که به فاصلهء کوتاهی در ماه بعد از مضحکهء " انتخابات" بیرون آمد و نقطهء عطف دیگری را در جامعه رقم زد، نیز مهر تائیدی بر همین دیگاه بود که از معطوف کردن طبقهء کارگر فقط به خود و خواستهای رفرمیستی درون ساختاری به کسانی هشدار میداد که در آنزمان هنوز منتظر " سیلی دیگری از تاریخ " بودند که یک ماه بعد دریافت کردنند. امیدوارم که خمودگی سالها پاسویسم و گیجی سیلی آخری که تاریخ به ما زد تاکنون رفع شده و امسال ما شاهد روند دیگری باشیم.
اولین وظیفهء طبقه و ما کسب قدرت سیاسی است و این انقلابی در روبناست. انقلابات اجتماعی در شرایط مشخص کشور ما در عالم واقعیات در وحلهء اول در گروی پیروز انقلاب سیاسی و کسب این قدرت است و این همان راهی است که طبقه باید برای آن آموزش ببیند. این افق باید خود را در تمام برنامه های طبقه تبلور دهد. چگونگی این تبلور مبحثی است که باید نیروهای پیشروی طبقه برای برگزاری اول ماه مه امسال با در نظر گرفته شرایط موجود و در ارتباط با فعالین داخل و وضعیت آنان مشخص کنند. ولی به هر صورت پیوند زدن جنبش کارگری با بقیهء جنبشهای موجود مردمی نه تنها پلاتفرم وسیعتری را برای خود طبقه و خواستهایش بوجود میآورد بلکه در عین حال با شرایط موجود میتواند همزمان هسته های مختلفی را تشکیل دهند که به سرعت مرکز حرکتهای توده ایی مختلفی در چند نقطه مختلف شده که این از یک طرف سرکوب فوری را برای حکومت دشوار کرده و از طرف دیگر این امکان را برای طبقه کار گرفراهم میکند که نه بصورت فردی بلکه یک نیروی اجتماعی بزرگ و منسجم، این ارتباط و پیوند حیاتی را با بقیهء جامعه در قدمهای کوچکتری تمرین کرده و به "اسرار طبقاتی" خود و جامعه پی ببرد. اسراری که لزوم همراه کردن بخش بزرگی از مردم ستمدیدهء غیر پرولتری را درراه پیروزی انقلاب و ادارهء جامعهء فردا فاش میسازد و طبقه را با معضلاتی که باعث شکست دو تجربهء بزرگ سوسیالیستی شدند، در شکل جدید خود آشنا میسازد.
مبحث سازماندهی و سازمان یابی در خود و برای خود بدون در نظر گرفتن بستر و محتوای که این اشکال در آن معنای واقعی خود را در پیدا کرده و کارکرد دارند، اساسی است که عمدتأ توسط دو دید ظاهرأ متضاد که آبشخور مشترکی به نام درک اکونومیستی دارند، دامن زده میشود. یکی دیدگاه آشنایی است که ذاتأ کارگر را سوسیالیست و دارای آگاهی طبقاتی دانسته که باید حساب کار خود را بدون کمونیسم و حزب اش کرده و جدایی کارگران را از پیشروان واقعیشان همیشه فریاد زده اند، که مباحثات سال گذشته بیشتر حول این گروه دور میزد.گروهی که هر کلکتیوی با هر مضمون محتوای ارتجاعی ضد زن و فرهنگ عقب افتاده را تبلور آگاهی طبقاتی نام می دهد و حاملین آنرا سوسیالیست زاده هایی میخواند که پای منبر عزای حسینی در تکیه ها و مساجد به اسرار جوامع طبقاتی پی میبرند. ولی این بار با توجه عوض شدن اوضاع و ضروریتها و سالی که گذشت، باید نسبت به شکل دیگری از درک اکونومیستی نیزهشدار داد که فکر میکنم حاصل تضادی است که شرایط جدید آنرا حادترکرد.
از یک سو گاهی در روند فشرده تحولات اخیر، روزانه نیازها و ضروریتهای جامعه خود را در ابعاد وسیعی عوض میکرد و نیاز به پاسخگویی داشت، ازسوی دیگر قدرت و تناسب فیزکی ما در پاسخ گویی به این ضروریتها و نیازها در همان ابعاد بوده و هست. این در کنار ضعف ابزاری و مادی که ما بعنوان اپوزیسیون معمولأ نسبت به دولتها و حکومتها داریم، برای برخی از نیروهای انقلابی عقدهءایی تاریخی را پرورش میدهد که برای جبران آن دوباره با همان سلاح و قواعد به مبارزه میپردازند. کمیت و گسترش سازماندهی و سازمان یابی خود تبدیل به هدف شده و طبیعتأ اهداف و سمت و سو ها خودبخود بر این مبنا برنامه ریزی میشود. اینکه این ابزار چه هستند و چه شکلی دارند در اینجا نقش زیادی بازی نمیکند و بیشتر اساس سر و ته شدهء اینان مهم است. بدون روشن کردن افقها و بستری که این سازماندهی و سازمان یابیها در آن ماهیت واقعی خود را پیدا میکنند، این درکی وارانه و دنباله روانه از روند سیر حوادث خواهد بود که میتواند بسیار چپ و رادیکال بسته بندی شده باشد، ولی خود باز جلوه ایی از ساختارهای فکری اکونومیستی است.
باید هوشیار بود و طبقهء کارگر را بعنوان یکی از بزرگترین نیروهای اجتماعی جامعه که تولیدکنندگان ثروتهای اجتماعیند، در ابعادی وسیعتری ارزیابی کنیم. بعنوان نیروی کار سیال اجتماعی که در واقع سیالیت سرمایه او را بخصوص در چندین دههء گذشته به لایه های مختلفی تبدیل کرده که در روند کلی انباشت سرمایه و تقسیم کاری که با سیالیت سرمایه پیوند خورده است، در روابطی پیچده و بیگانه شده در هر گوشهء جهان در ساختارهایی ناموزون و متفاوت نقشی را در روند انباشت سرمایه بازی میکنند. منافع طبقهء بعنوان یک نیروی اجتماعی باید در وحلهء اول تبلور واقعی کلیت طبقه در هر یک از این تقسیم بندیها باشد و نه بخش مشخصی که در ذهن برخی هنوز استانداردهای کلیشه ای و انتزاعی خاصی را یدک میکشد. باید بدنبال این نیروی کاری که ارزش میافریند و بخش بزرگی از انباشت سرمایه هم محصول نیروی کار آنانست را نزد ما در جاهایی بجویم که تصور هم نمیشود. در زاغه ها و حواشی شهرها ایکه خود با عقب افتاده ترین مناسبات روستایی و شرعی در غالب تمام قوانین حاکمه اداره میشوند،در کار خانگی ،بر سر دارهای قالی بافی و کار کودکان و زنانی که در هیچ آمار و ارقامی جای ندارند چراکه چکش در دست ندارند،در کارگاه های مشقت باری که بهره کشی و روز کار کارگر با زندگی شبانه روز آن در همان کارگاه ها و کانتینرها معین میشود، نزد نیروی کار کارگر افغانی که در کوره پزیها برای هیچ لگدمال میشود، در کمرهای خمیده و دستان ترک زدهء کارگرانی که قسمت زیادی از نیازهای داخلی را تولید کرده تا کارگر نفت و گاز تنها کالای نیمه تمام صنعتی ما را در کنار صنعت ورشکستهء مونتاژ اتوموبیل سازی به بازار جهانی عرضه کند،در فروشندهء نیروی کار روستا زاده ایی که فصلی جذب بازار کار میشود، در نیروی کار بخشهای خدماتی گوناگونی که در روند تولید بطور مستقیم شرکت ندارند....
این شیوهء محدود اکونومیستی گاهی بیش از ١٢ میلیون حاشیه نشین ایرانی را که بخش بزرگی از نیروی کار جامعه را تشکیل داده و یا بخش بزرگی که در خدمت تولید کنندگان کوچک و متوسط استثمار میشوند ولی قدرت رقابت با بارآوری سرمایه بزرگ، قدرت افزایش آفرینی کمتری دارند، یا بخش دیگری را که در مجموعه های عقب افتادهء که بیشتر به مانوفاکتورهایی زیر زمینی با بدترین و ارتجاعی ترین روابط و مناسبات برده داری شباهت دارند تا کارحانه یا کارگاه، یا فرآیند مستقیم و غیر مستقیم ادغام کار و نیروی کار زنانی که به بهانهء عدم " ارزش آفرینی " از حیطهء عالم واقعیت حذف میشود و سنگسارش میکنند... با کارگران سندیکای اتوبوس رانی لندن عوضی گرفته و در خیال خود و با اتکا به این توهمات، تافتهء جدا بافته ایی در جامعه ایران به نام طبقهء کارگر میسارد که با پرچمهای سرخ داس و چکش بدور از هیاهوی ارتجاعی غیر پرولتری انقلاب سوسیالیستی را فریاد میزند!
فکر میکنم بهترین بستر برای تجسم این اندیشه محدود وضعیت کارگران عسلویه بعنوان آن لایه کارگر صنعتی باشد که میتواند معیار شناخت این عده از طبقه کارگر در ایران باشد. آیا این دوستان از وضعیت این کارگران باخبرند؟ اینکه این نیروی کار چه کسانی هستند و با چه تناسبی ارزش آفزینی میکنند؟ اینکه بیش از ٨٠ درصد این ارزش توسط کارگران فصلی تولید میشود که اکثرأ ار مناطق ورشکسته و عقب افتاده به امید سیر کردن شکم خود و خانواده در این اردوگاه کار بیگاری میکنند؟ اینکه همین کارگر صنعتی این دوستان در فصل بیکاری در کجا و چگونه و با چه روابطی دوباره در ساختارها قرار میگیرد و این چه تاثیر مادی و ذهنی بر جامعه و خود کارگر دارد تا فصل دیگری که شانس به اردگاه کار فرستاده شدن به او داده شود؟ اینکه بر همین مجتمع صنعتی و مظهر دنیای بهتر سوسیالیستی برخی چه روابط و مناسباتی حاکم بوده و با چه ساختارهای عقب افتادهء ذهنی و روابط پوسیده ارتجاعی در تولید شرکت میکنند؟ اینکه این تضاد "کار و سرمایه" در عصر امپریالیسم و سرمایه داری جهانی در کشورهای ستمدیده با چه شکل و روبنایی سیاسی و دولتی پوشش داده می شود و این روینا در ادغام با قوانین و موارین دینی و مذهبی چه تاثیراتی میتواند بر ساختارهای زیر بنایی و تولیدی بگذارند؟ البته از آنجاکه انکار این عقب افتادگیهای ساختاری و مناسباتی و ندیدن تفاوت کیفی این دو شکل از " تضاد کار و سرمایه" در کشورهای " جهان سومی " و غولهای صنعتی امپریالیستی ساده نیست، ناچارأ کارگر افغانی و ایرانی نیز یا باید خواستهای مرحلهء خود را با خواستهای کارگر اروپایی و امریکایی تنظیم کرده و چشم به واقعیت خود و جایگاه تاریخی مشخصی که ایستاده و طبیعتأ نیازها و ضروریتهایش را در عصر سرمایه داری جهانی و تقسیم کارش مشخص و معین میکند، بسته و فعلأ خواب پیشرفتگی و مدرنیت ببیند تا مثلأ فریاد این ضروریتها که برگرفته ار واقعیتهای جامعه اش است، با درک آریستوکراتهای کارگری ملل ستمگر که سندیکایش خود بخشی از دستگاه سرمایه داری جهانی است و "لولا" را حسابدار صندوق پولی اش میکند، مخدوش نشود. یکی به نام انقلاب سوسیالیستی کارگران را تا فراهم شدن شرایط این انقلاب منزوی و خانه نشین میکند، آن یکی حاضر نیست یک قدم هم از انقلاب کمونیستی بین الملل عقب کشیده و این انتظار را به آیندهء بسیار دورتری محول میکند.
دین و مذهب یک شیوهء تفکر ارتجاعی است که بیش از سه دهه در ایران شکل حکومتی دارد و تمام دولتهای آمده و رفتهء جامعهء " مدرن صنعتی " سرمایه داری خیالی برخی هم که پایه های آن را بازیگران " سناریوی سفید" برای آنان بر زمین کشورهای عقب افتاده کوبیده است، در چهار چوبهای طالبانی همین حکومت منافع طبقات حاکم را نمایندگی کرده اند. تضاد حکومتی که جرقه زندهء روند حوادث اخیر بود خود گواهی بر این امر و به ستوه آمدن لایه های دیگر سرمایه برای فرار ار این محدویتهای قرون وسطی است که وادارشان کرده سالها لیبرالیسم بورژایی خود را تقیه کنند!
همانطور که گفته شد عوارض بحران اخیر جهانی بستری را در این شرایط مهیا کرده که اینک با صدای ناخراشتری از هر زمان دیگر زنگ در خانهء هر ایرانی را زده و نوید دور عمیقتری از مبارزات را میدهد. کارگران اولین قربانی این روندی است که آغاز شده و وخیمتر هم خواهد شد. در ایران حقوقهای پرداخته نشده ماه ها کار که اینک به ابعاد سالی رسیده است غوغا میکند و سیل کارگران اخراجی که اکثرأ مسئول نان آوری چندین نفر هستند، جمعیت بیشتری را به دایره مبارزه برای بقا کشانده که ما تاثیرات آن را علاوه بر اینکه در خود کارگران و طبقه میبینیم بلکه تدوام این تاثیرات خود انگیزهء بسیاری از دختران و پسران جوان و دلاوری است که از دل این خانوادهای کارگری برخاسته و کار پدر هنوز جهت دهندهء روند زندگی آنان بوده و در جنبشهای مختلف نیروی پیش برندهء آنانند. مجتمعات استثماری "وطنی" یکی پس از دیگری ورشکسته شده و صنایع بزرگ نفت و گاز و پتروشیمی که در انحصار نظامیان و بورکراتها اداره میشوند چنان تقلیل رفته که با نگاهی به مجتمع عسلویه و آمار کمی و کیفی آن میتوانید این پروسه را بهتر درک کرد. این مثلأ بخشی از کارگران هستند که معمولأ از امنیت کاری ثابتری برخوردار هستند. این دولت چه با یارانه چه بی یارانه قادر به پاسخگویی این اوضاع نیست. اعتراضات کارگری گسترش بیشتری خواهند یافت و دامنهء آن به برخوردهای خواهد کشید که تشکلات قانونی طبقه در چهار چوبهای نظامات دولتی هرگز توان پاسخگویی به آن را ندارند. این تنافضی است که بدون ستاد فرماندهی انقلابات سیاسی و اجتماعی کارگران این تشکلات را که برای بقای خود باید در چهارچویهای دولتی حرکت کنند، تبدیل به زائده هایی میکنند که دولت و طبقات حاکم بنا به شرایط از آنان استفادهء ابزاری کرده و هرگاه که لازم دید سرکوبشان میکند.
امسال ما بستری داریم که روند حوداث خود انگیختهء مردم با پتانسیلی که در این مدت آزاد کرد در کنار بریدگی از ابهامان " اصلاحی" و حکومتی، نگاه های بسیاری را متوجه ما میکند. نگاهی که بعد از ٣١ سال با بعد عمیقتری به شعارها و برنامه های ما نظر انداخته و این فرصت دیگری را برای ما فراهم میکند که الترناتیو های خود را در برابر " آنچه که هست " قرار داده و لزوم یک رهبری انقلابی را که لازمهء هر تغییر بنیادی است، برای آنان در عمل توضیح دهیم. جسارت و شهامت انقلابی با " ماجراجویی" تفاوت میکند و ما نمتوانیم این انتظار را فقط از توده های ستمدیده و زحمتکش داشته باشیم که در کوچه و خیابان فداکاری و ساختار شکنی کند ولی خود بیانیه های آن را برای گرفتن اجازهء برگزاری قانونی روز جهانی کارگر از زیر سانسور وزارت اطلاعات بگذرانیم!
« یکبار دیگر تأکید میکنم که کارد به استخوان طبقهء کارگر و زحمتکشان و عموم ستمدیدگان رسیده و حاضرند برای فرار از این فلاکت عمومی دست به هر کاری بزنند . اینان نه میتوانند و نه میخواهند که منتظر خوش نشینان قلم بدست پرمدعا بماند. شرکت بسیاری از مردم در مضحکهء انتخابات اینبار نیز گواه خوبی برای این ادعا است.توده های مردم در جنبشهای خود انگیخته با ابزار موجود خود مبارزه میکنند و تا زمانی که ما ابزار بهتر و کارسازتری ارائه ندهیم به همین روند ادامه داده و همیشه قربانی زد و بندهای پشت پرده میشود. نیروهای انقلابی و صادق باید برای انسجام و استحکام خود قدمهای جدی و فوری برداشته و در صفوف خود با اتکا به اصل مبارزه- وحدت- مبارزه به تحلیل و جمعبندی تئوری انقلاب و راهکردهای عملی آن ( بطور مثال داشتن برنامه برای چنین شرایطی) پرداخته تا بتواند بر این مبنا خود و طبقه و جامعه را بسوی اهداف بلند مدتمان سوق دهند. »١
تنطیم خواستهای کارگری امسال باید ابعادی گسترده تری از فقط منافع کوتاه مدت طبقه باشد. این خواستها که در راستای این مرحله از انقلاب است باید با در نظر گرفتن روندی که پیش یا پس رفت، صورت بگیرید و جنبشهای دیگر مردمی بخصوص زنان را بطور مشخص و پر رنگی تبلور دهد. بدون این ارتباط و کشاندن طبقه به جنبش عمومی مردم و سیاست تصور تغییر هم امکان پذیر نیست و طبقه کارگر بدون حامیان خود به تنهایی فاقد توانایی به سرانجام رساندن انقلاب سیاسی و اجتماعی دوران ما ماست و این در کشورهای عقب افتاده بیشتر اعتبار دارد. وجود دستگاه سرکوب حکومتی که قدرت دولتی دارد و از همهء امکانات موجود سود میبرد، برای کمونیستها پدیدهء تازه ایی نیست و هدف هم نباید برگزاری فرمالیتهء این "مراسم" باشد.اینکه به احتمال زیادی این مراسم هم مانند سال قبل بخصوص این بار سرکوب شود بسیار بوده و این برای ما غیر منتظره نیست. ولی این بار مردم زیادی چشم به اراده و توان طبقهء اجتماعی دوخته اند که ما مدعی هستیم تنها رهبران لایق جامعه برای فردای بهتری هستند. دادن این پیام به مردم با برگزاری محدود برای شرایط بهتر استثمار و درون ساختاری میسر نیست و جامعه در این گذار ١٠ ماهه در جنبشهای خودبخودی توقعات و خواستهای خود را تا مرز "مرگ بر اصل ولایت فقیه" ارتقاء داده اند. حال اگر باز دعوا سر لحاف ملا و کسب اجازه خواهی برای حق تشکیل فلان مجموعهء کارگری بدون در نظر گرفتن افق ها صورت گیرد این یعنی برگشت و کشاندن طبقه و مردم به نقطهء رجوعی که در آن ما هنوز شاهد این تحولات و تغییرات نبودیم و مردم با توهمات ارتجاعی انتخابات حکومتی به پای صندقهای کلاه برداری می شتابیدند. این یعنی پسروی هدفمند و نه پیشروی آگاهانه.
وظیفهء ما فقط " روایت " و تعریف آنچه که هست، نیست بلکه آن وجهی که انسانها و نیروهای مسئول و روشتفکر را از روایان بالای منبر متمایز میکند، شرکت آگاهانه در امر " تغییر " و روند آنچه که تعریف میکنیم، بوده و این «روایت» خود معیار روایانش را مشخص و معین میکند.

تا فرصتی دیگر - راوی

بيست و ششم فروردين ۱۳۸۹

توضیحات

١. سیلی دیگری که تاریخ به ما زد! راوی ٢۵ خرداد ١٣٨٨