افق روشن
www.ofros.com

!مرگ بر دیکتاتور

گزارش ارسالی برای نشریه دانشجویی بذر                                                    پنجشنبه ۱۴ آبان ۱٣٨٨

با دوستان تصميم گرفتيم طرف سفارت آمريكا كه محل تجمع نيروهای دولتی بود نريم. در خيابان های اصلی و فرعی مركز شهر تجمع های مختلف مردمی زياد بود و ما به همين نقاط رفتيم. از ساعت ١١ و نيم صبح در فاصله ميان چهار راه انقلاب تا ميدان وليعصر به بالا و فرعی های آن درگيری و جنگ و گريز شديد شد. گروه های مردمی در دسته های سی، چهل، پنجاه و ... نفره و بيشتر با شعار "مرگ بر ديكتاتور" ‌شكل می گرفت و به سمت نيروهای سركوب هجوم می برد و همراه با حمله آنها به فرعی ها عقب نشينی می كرد و دوباره پس از مدتی اين كار تكرار می شد. بسياری مغازه ها بسته بود و بعضی از آنها مردم را داخل مغازه كرده و درها را می بستند. در جايی صاحبخانه ای ما را پناه داد و بچه ها با تيركمان از دريچه ای، بسيجی ها را هدف قرار می دادند. می گفتند در همه اين چند ماه اين كار را كرده اند. در جايی ساكنين مجتمع های بلند از پشت بام قوطی و سنگ و آشغال بر سر نيروهای سركوب می ريختند. يك بسيجی در گوشه ای با دوربين پيشرفته در حال عكس گرفتن از اين صحنه ها بود. مرد ميانسالی به مردم هشدار می داد كه صورت های خود را بپوشانند و تغيير محل بدهند. او می گفت فردا اطلاعاتی ها با اين تصاوير به در خانه ها می آيند و مردم را دستگير می كنند و می گفت تا بحال عده ای اينطوری گرفتار شده اند و كسی هم نمی داند چه بسرشان آمده است؛ و باید درعين مبارزه احتياط های لازم را كرد.
در يكی از فرعی ها با گروهی برخورد كرديم كه از ميدان ٧ تير می آمدند. يكی گوشش پاره بود، ديگری سر و صورتش خونی بود و آن يكی باطوم خورده بود. اما خندان و سرخوش برای اقدام بعدی نقشه می ريختند. اخبار ٧ تير را به مردم می دادند و می گفتند تيراندازی واقعی، و نه هوايی و مشقی، شده است. می گفتند سه تا از لباس شخصی ها در گوشه ای گير افتادند و مردم از خجالتشان در آمدند و مدارك شناسايی شان نيز ضبط شد. برخی دخترها حتی در لباس پوشيدن آرايش جنگی داشتند. بدون مانتو و با شلوار چند جيبه خاكی رنگ و تی شرت و كفشهای مخصوص دو. مانند ماههای قبل، حضور و راديكاليسم زنان و دختران بسيار چشمگير بود.
حدود ساعت يك در خيابان وليعصر (از ميدان به بالا) تا مطهری درگيری های سختی صورت گرفت. در مقاطعی مردم موفق می شدند نيروهای سركوب را عقب رانده يا پراكنده كنند و در اين زمان ها همه از پياده رو يا فرعی ها به وسط خيابان اصلی می آمدند و راهپيمايی می كردند. باز هم بيشترين شعاری كه داده می شد "مرگ بر ديكتاتور" بود. در يك جنگ و گريز به خيابان فلسطين شمالی وارد شديم. خيابان ابتدا خلوت بود. اما يكدفعه صف بزرگی از مردم كه بطور منظم راهپيمايی می كردند و برخی پوستر بزرگ موسوی را در دست داشتند وارد خيابان شدند. دختری بر دوش پسری نشسته بود و مرتبا شعار "خامنه ای قاتله، ولايتش باطله" را سر می داد و از جمعيت می خواست آنرا تكرار كنند. در و ديوار خيابان پر بود از شعار "مرگ بر خامنه ای". برای مدت ١٠ دقيقه اين راهيپيمايی ادامه داشت و همه جور شعاری بگوش می رسيد. از "يا حسين مير حسين" تا "ما زن و مرد جنگيم، بجنگ تا بجنگيم" تا "نه شرقی، نه غربی، دولت سبز ملی" و ... وارد بلوار كشاورز شديم. چشمانمان از گاز اشك آور می سوخت. صفوف مردم گاه منظم و گاه پراكنده در دو سوی خيابان حركت می كرد. دوباره به سمت ميدان وليعصر رفتيم كه با هجوم وحشيانه شخصی پوش های موتور سوار و پياده نظام رژيم مواجه شديم و عقب نشستيم. شاهد دعوا و بگو مگوی بين همين نيروها بوديم كه هر يك می خواست از خود سلب مسئوليت كند و آن يكی را به صف جلو بفرستد و عليه يكديگر حرف می زدند.
ساعت دو نيم كه مقداری از تلاطم اوضاع كاسته شد تصميم گرفتيم از فرصت استفاده كرده و به طرف پائين چهار راه انقلاب و اطراف خيابان جمهوری بريم و مشاهداتی داشته باشيم. با اتوبوس رفتيم. داخل اتوبوس مردم در حال گپ و گفتگو بودند. بعضی كه در مبارزه شركت داشتند، ديده ها و شنيده هايشان را نقل می كردند. بعضی ابراز تأسف می كردند كه نتوانستند شركت كنند چون شاغل هستند و به آنها ابلاغ شده بود كه در صورت غيبت در اين روز از كار اخراج خواهند شد و می گفتند "كاش ١٣ آبان امسال به جمعه افتاده بود". برخی هم مثل روال همه جا آيه ياس می خواندند و مردم را دعوت می كردند كه سرشان در كار خودشان باشد. يكی از موعظه كننده ها می گفت: "چه فايده؟ كشته می شين و آب هم از آب تكان نمی خوره" و ديگری جواب می داد: "بدبخت انگار متوجه نيستی كه سی ساله داريم هر روز می ميريم. حالا كه تصميم گرفتيم ديگه نميريم ما را از مرگ می ترسانی؟" از همه ديدنی تر چهره برخی مردهای حزب الله و يا زنان چادر چاقچوری بود كه خاموش نشسته بودند و با چشمانی از حدقه در آمده مردم را نظاره می كردند. يكی يواشكی پوستر خامنه ای را زير صندلی پنهان كرد تا مردم ندانند او كجا بوده است.
در آندسته از خيابان های پايين كه ما رفتيم متأسفانه جنب و جوش چندانی بچشم نمی خورد. گرچه مردم و مغازه دارها در مورد اتفاقاتی كه رخ داده بود حرف می زدند و خبر رد و بدل می كردند.
حدود ساعت ۴ دوباره به ميدان وليعصر و كريمخان برگشتيم. خبر گوش به گوش رسيده بود كه بعد از ساعت ۴ اعتراضات شدت خواهد گرفت. تا ساعت ٦ و نيم در آن حوالی چرخيديم. درگيری و اعتراضات بصورت پراكنده ادامه داشت اما بشدت صبح نبود. لااقل در محدوده هايی كه ما حضور داشتيم. اخبار شب سيمای دروغ گوی جمهوری اسلامی از حضور دشمن شكن و گسترده مردم هميشه در صحنه گزارش داد. اما با همه مونتاژهايی كه كرده بودند صحنه ها نه گسترده بود و نه دشمن شكن.
با اينكه حكومت نيروهای زيادی را بسيج كرده و علاوه بر پايه هايش، عده ای را با زور و تهديد از مدارس و ادارات دولتی به خيابان آورده بود، اما تعداد جمعيت تظاهر كننده مخالف حكومت بيشتر بود. مردم اخبار مبارزات در شهرستان ها، بخصوص در حول و حوش دانشگاهها و خوابگاهها، را به يكديگر می دادند. ١٣ آبان امسال با بقيه سالها فرق داشت. آنانی كه شاهد ١٣ آبان تاريخی سال ١٣۵٧ بوده اند می گفتند از نقطه نظر مبارزه مردم عليه حكومت، يادآور آن ١٣ آبان بوده است. اما به نسبت آن سال تعداد شركت كنندگان دانش آموز كمتر بود. حكومتی ها از چندی قبل تدارك گسترده ای ديده بودند كه شركت دانش آموزان در اينروز كنترل شده باشد. از مدارس دولتی با تهديد و ارعاب عده ای را آورده بودند و در مدارس غير دولتی اعلام شده بود كه غيبت در اينروز موجه نخواهد بود. با اين وجود گروههای كوچك دانش آموزان ١۵ - ١٦ ساله مشاهده می شد كه در كنار هم پر شور و شاداب حركت كرده و در كوله پشتی هايشان سنگ و ديگر ابزار مورد نياز برای درگيری را حمل می كردند.
امروز از زاويه مقايسه ای با مبارزه قبلی، يعنی روز قدس، تفاوت هايی داشت. با وجود حجم بزرگ تبليغات سبز و اعلاميه پراكنی های موسوی و كروبی، اما نسبت به روز قدس كمتر تحت كنترل آنها قرار داشت. اينرا هم در راديكاليسم بيشتر امروز می توان مشاهده كرد، هم در شعارهايی كه بيشتر ادا می شد و هم در نوع سركوب وحشيانه و گسترده تری كه امروز حكومت به پيش برد. حال مردم برای روز ١٦ آذر تدارك می بينند.
و آخر اينكه نشد اين گزارش را در شب ١٣ آبان بفرستيم. امان از دست اينترنت و ياهو و http و اين چيزا. هنوز در بخش هايی از شهر "دسترسی امكان پذير نمی باشد".

گزارش ارسالی برای نشریه دانشجویی بذر

١٣ آبان ١٣٨٨