افق روشن
www.ofros.com

فروپاشی پایگاه اجتماعی رژیم: تضمین پیروزی جنبش

کورش عرفانی                                                                                           پنجشنبه ٣ دی ۱٣٨٨

بزرگترین و بهترین چیز در شرایط کنونی و در مسیر یاری رسانی به جنبش آزادیخواهی مردم ایران، واقع بینی است. یعنی پیش بینی خود را براساس واقعیات گذاشتن. برای این منظور بد نیست نگاهی عینی به شرایط موجود بکنیم و بر اساس آن در مورد آینده ی جنبش کنونی قضاوت کنیم. قبلا گفته بودم که رژیم درگیر پنج بحران مرتبط با هم می باشد. ١) بحر ان اجتماعی یعنی مشکل در تهیه و تامین یک پایگاه اجتماعی برای باقی ماندن در قدرت ٢) بحران اقتصادی یا عدم توان چرخاندن چرخ های اقتصاد کشور برای تامین نیازها و حداقل های اکثریت جامعه ٣) بحران سیاسی درون رژیمی یا همان اختلاف های عمیق مافیایی و جناحی حاکمیت ۴) بحران مذهبی از طریق اختلاف بین آیت الله ها با هم و یا با ولی فقیه و زیر سوال رفتن مشروعیت این آخری ۵) بحران بین المللی یعنی ناتوانی در پرداخت باج های مورد نیاز برای مصون ماندن از تحریم ها و تهاجم نظامی. در نوشته ی حاضر به یکی از جنبه های موضوع نخست می پردازیم.

بحران اجتماعی:
خوب می دانیم که هر حکومتی برای بقای خود نیاز به دو عنصر دارد. قدرت و حمایت. حاکمیت کنونی در ایران عوامل قدرت را در دست دارد. نیروی نظامی، درآمد نفت و رسانه ها سه عاملی است که قدرت نظام در آن نهفته است. اما مشکل اصلی او حمایت اجتماعی است. رژیم این حمایت را به دلیل عملکرد بد اقتصادی دولت احمدی نژاد در چهار سال نخست و سپس به دلیل رفتار پر از تقلب و دروغ و جنایت خود پس از انتخابات ٢ خرداد ١٣٨٨ از دست داد. در حال حاضر بخش ضعیفی از جامعه به عنوان حامی این حاکمیت مطرح است، کسانی که از روی وابستگی یا جهل مذهبی هنوز به نوعی در خدمت این رژیم هستند. اما این ها چند درصد از جمعیت ایران را تشکیل می دهند؟ تظاهراتی که رژیم روز جمعه ٢٧ آذر برگزار کرد نشان داد که این تعداد چندان زیاد نیست. طبق یک برآورد تجربی که مشاهدات نگارنده نیز با آن همسو می باشد تعداد شرکت کنندگان در تظاهرات سازمان داده شده ی دولتی در تهران برابر با ١٠ هزار نفر بوده است. اگر جمعیت پایتخت و حومه را ١٠ میلیون تصور کنیم رژیم توانسته است یک هزارم جمعیت ممکن را به صحنه آورد. آن هم با استفاده از تدارکات گسترده و تبلیغات وسیع. به عبارت دیگر جمعیتی که حاضر است هنوز به خاطر دریافت یک پاداش مادی یا غیرمادی برای رژیم بیاید و در خیابان چند شعار سر دهد، باید چیزی در حدود یک هزارم باشد. رقم در ریاضیات این طور است : ٠.٠٠١ به زبان ساده تر از هر هزار نفر یک نفر. این رقم در شهرهای کوچک تر می تواند بیشتر باشد، مثلا ٠.٠١ . یعنی یک درصد و به زبان روشن یک نفر از هر صد نفر. و سرانجام در شهرهای بسیار کوچک، روستاها و نیز در مناطق یا نزد قشرهای بسیار سنتی-مذهبی این رقم می تواند ٠.١ باشد. یعنی از هر ١٠ نفر یک نفر.
به عبارت روشن تر رژیم در حال حاضر در شهرهای بزرگ دارای یک پایگاه اجتماعی ناچیز، در شهرهای متوسط یک پایگاه اجتماعی بسیار ضعیف و در روستاها و مناطق خاص دارای پایگاه اجتماعی ضعیف است. از حیث طبقاتی، قشرهای بالایی، میانی و پایین طبقه ی متوسط به درجات مختلف، اما به نوعی در اکثریت مطلق خود، جزو نیروهای تغییرگرا و ضد حاکمیت محسوب می شوند. اندک عناصری که در این طبقه از رژیم طرفداری می کنند براساس منافع مادی و جایگاه اجتماعی شان است و نه از روی باور و اعتقاد. درمیان طبقه ی کارگر، به معنای خاص کلمه، رژیم جایگاهی ندارد مگر اندکی که به صورت مزدور یا مامور در محیط های کارگری عمل می کنند. در طبقه ی محروم، اکثریت مطلق حاشیه نشین ها و فقرا و بیکارها هیچ دلیلی برای پشتیبانی از حاکمیت ندارند. معدود افرادی در میان این طبقه ممکن است به دلیل فقر فرهنگی یا نیاز قوی مادی مورد استفاده ی ابزاری رژیم قرار گیرند.
در طبقه ی برتر جامعه که یک تا سه درصد جامعه را تشکیل داده و ٧۵ تا ٨٠ درصد ثروت را دراختیار دارند نگرانی شدیدی نسبت به آینده وجود دارد. آنها ضمن آن که خواهان شکست جنبش هستند حمایت مشروطی را از دولت احمدی نژاد نشان می دهند، زیرا نمی خواهند که پاسداران حاکم طوری عمل کنند که نه از تاک نشان ماند و نه از تاک نشان.
با توجه به تقسیم بندی فوق که در طی یک پژوهش آماری-جامعه شناختی می تواند مورد تدقیق بیشتری قرار گیرد چند گزاره را استنباط می کنیم:
١-اکثریت جامعه مخالف حاکمیت است.
٢- رژیم از پایگاه اجتماعی ضعیفی برخوردار است.
٣- تناسب آماری میان مخالفان و موافقان رژیم بین ١٠ به یک و ١٠٠٠ به یک در نوسان است.
حال براین سه گزاره ی جامعه شناختی سه گزاره ی سیاسی را می افزاییم:
١- اکثریت جامعه مخالف حاکمیت است اما اکثریت جامعه در حال حاضر در جنبش فعال نیست.
٢- رژیم پایگاه اجتماعی ضعیفی دارد اما آن چه باز ضعیف تر است نیرویی است که حاضر باشد برای دفاع از رژیم عمل کند.
٣- با در نظر گرفتن شمار مخالفان فعال و موافقان آماده ی دفاع، در یک رویارویی سرنوشت ساز تناسب آماری میان مهاجمان به رژیم و مدافعان آن می تواند مشابه و یا نزدیک به تناسب آمار جمعیتی میان مخالفان و موافقان باشد.
نتیجه ای که از این گزاره ها می گیریم این است: در حال حاضر بنا به منطقه ی جغرافیایی (شهرهای مختلف)، حوزه ی شهری (محله ها و مناطق یک شهر مشخص) و یا چارچوب اعتراضی ( دانشگاه، کارخانه،...) به ازای هر ١٠ تا ١٠٠٠ کنشگر جنبش یک نفر برای دفاع از رژیم موجود است. این تناسب می تواند با فعال شدن هر چه بیشتر نیروهای مخالف بسیار قویتر و با فعال شدن نیروهای موافق رژیم قدری ضعیف تر شود. در این میان به خاطر شرایط اقتصادی وخیم، آشفتگی اجتماعی و تنش های سیاسی درونی و فشارهای سیاسی بیرونی احتمال کم تر شدن نیروهای موافق وجود دارد، اما احتمال افزایش نیروهای موافق بسیار کم است. به همین ترتیب، افزودن بر شمار مدافعان رژیم در میان موافقان بسیار سخت و پرهزینه است. در حالی که با هرچه بی اثرتر شدن سرکوبگری و از میان رفتن ترس از سرکوب، احتمال افزوده شدن به کنشگران در میان مخالفان بیشتر است. به همان ترتیب که احتمال افزایش مخالفان به دلیل وخامت بیشتر اوضاع اقتصادی اجتماعی زیاد است.
با درکنارهم قرار دادن این پارامترها در می یابیم که رژیم در دفاع از خود دچار مشکل عمده ای است و آن این که توان بسیج نیروی کافی برای عقب راندن شمار عظیم مخالفانش را ندارد. آیا امکان دارد که رژیم برای جبران این کمبود، سعی در افزایش شدت و کیفیت خشونت سرکوبگری کند؟ این احتمال وجود دارد لیکن چنین کاری از یک سو تعداد کنشگران را قدری کاهش می دهد و در عوض، تعداد مخالفان را بیشتر می کند. با افزایش تعداد مخالفان، افراد بیشتری به کنشگری می پردازند و این امر، کمبود کنشگران جنبش را، به دلیل افزایش سرکوب، جبران می کند. پس، باز می رسیم به همین تناسب ١٠ تا ١٠٠٠ مخالف به یک نفر موافق.
ین تناسب آن واقعیتی است که رژیم با آن مواجه است و اهمیت و اثر اصلی خود را زمانی نشان خواهد داد که نیروهای کنشگر جنبش بتوانند با یک تاکتیک مبارزاتی مناسب جمع کثیری از مخالفان را به صحنه ی کنشگری در نبرد نهایی وارد سازند. تناسب فوق چنان است که نیروهای مخالف می توانند به راحتی تمامیت نظام را مورد هجوم قرار دهند. این موضوع واقعیتی را در مقابل ما می نهد و آن این که به سان شطرنج بازی که با محاسبه ی ذهنی تمام راه های ممکن می داند بازنده است، رژیم از هر مسیری که بخواهد این تناسب جمعیتی منفی را برطرف کند ناممکن و ناشدنی می باشد.
پس اگر رژیم بازی را از حالا باخته است، تا چه موقع می تواند با جابجا کردن مهره ها، پیش کشیدن سناریوهای کاذب مانند پاره کردن عکس خمینی و امثال آن، این مسابقه از پیش محکوم به شکست را طول دهد؟ و از همه مهم تر، اگر به جایی برسد که شکست در یک قدمی باشد، آیا ناگهان با به راه انداختن یک جنگ بیرونی زیر صفحه شطرنج لگد نخواهد زد؟
نگارنده براین باورست که مثلث بازار-ولایت فقیه – سپاه خود را به نقطه ی غیر قابل بازگشت رسانده است. جنبش راه ها را به روی رژیم بسته است. نه امکان توافق درون رژیمی موجود است، نه امکان عقب نشینی بدون رفتن به سراشیبی سقوط کل نظام، نه امکان کنار آمدن با خارج برای سرکوب خونین داخل و نه امکان برنیانگیختن نبرد سرنگون ساز نهایی با یک هجوم عظیم سرکوبگرانه . پس راه برون رفتی نیست مگر انتخاب بین تسلیم به اراده ی ملت، فروپاشی از درون، سرنگونی از بیرون نظام و یا نابودی از طریق یک جنگ تمام عیار خارجی به سان حکومت طالبان.
در چنین شرایطی که سناریوها - هرکدام که باشد - جز به نابودی رژیم ره نخواهند برد وظیفه ی همه تغییرطلبان و ایران دوستان است که با هشیاری و دقت و دید فراگیر عمل کنیم و اجازه ندهیم که جمهوری اسلامی کشتی میهن را با خود غرق کند. این جنبش شانس پیروزی خود را تامین کرده است و همه بحث در مورد چگونگی آن است.

آینده ی جنبش چگونه در حال شکل گرفتن است؟
جنبش آزادیخواهی مردم ایران که با اعتراض به تقلب انتخاباتی پاسداران و حمایت ولی فقیه و بازار از آنها همراه بود در حال پیش رفتن است. این جنبش موفق شده است که سخت ترین و سهمگین ترین حاکمیت جنایتکار موجود در جهان را به انزوا بکشاند و همچنان پایدار بماند. در حال حاضر یک روند طبیعی رادیکال شدن در جنبش دیده می شود بدون آن که هیچ اراده ی فرااجتماعی – بیرونی- بخواهد آن را بیافریند، رادیکالیسم تدریجی و خودزا در دل حرکت جا باز کرده است. این امر پاسخ مشخص تغییرطلبان جامعه است به انعطاف ناپذیری، خشونت بی رحم و جنایتکارانه ی دولتی.
این گرایش جدید جنبش، نمودهای مشخصی دارد که در شعارهای آن نهفته است. به تدریج شعارهای مربوط به انتخابات و رای و از این دست کنار گذاشته شده و شعارهایی که ولایت فقیه، نظام دیکتاتوری و کلیت رژیم را مد نظر دارد مطرح شده است. این روند البته چهره های همراه با جنبش درون نظام، مانند موسوی، کروبی و خاتمی را نگران کرده است. اما رسیدن به چنین نقطه ای در ادامه ی طبیعی مسیر جنبش قابل پیش بینی بود. قدری دورتر و زمانی که رادیکالیسم جنبش به صورت امری بدیهی درآید این افراد و جریان های همراه آنها، مانند سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی، جنبش مسلمانان مبارز، نهضت آزادی، حزب مشارکت، حزب توده و ... باید تصمیم خود را بگیرند. آنها یا می خواهند نظام را همراهی کنند و لذا از جنبش حذف خواهند شد و یا با جنبش همراه می شوند تا نظام را حذف کنند. قضاوت را به آینده واگذار می کنیم، اما در این حد تذکر می دهیم که پایگاه طبقاتی این افراد و تشکل ها از یک سو و نیز دیدگاه های مذهبی-سنتی-ایدیولوژیک این تشکل ها تا حد زیادی در تصمیم و عملکرد آنها تاثیر خواهد گذاشت.
آن چه از دیدگاه صرف سیاسی مهم و قابل توجه است این که نباید با رادیکال کردن غیرخودجوش و افراطی حرکت آن را از خصلت و بستر اجتماعی اش جدا ساخت و با دور ساختن چهره هایی که تا به حال جنبش از همراهی آنها بیشتر سود دیده است تا ضرر، این حرکت تاریخی را بی دلیل و عجولانه تضعیف ساخت. شعار «موسوی بهانه اس، کل نظام نشانه اس» در چندکلام جوهره ی هوشمندی سیاسی جامعه ی ایرانی را در خود دارد. در عین حال این شعار بیانگر صداقت فعالان جنبش است که دارند به میرحسین موسوی و امثال وی این پیام را در اوج صراحت و شفافیت می رسانند که آن چه آنها نمی خواهند احمدی نژاد و خامنه ای و عسگراولادی نیست، آنها سیستم حاکم را نمی خواهند. سیستم یا به قول خودشان نظامی که از ابتدا در قانون اساسی خود و از طریق اصل ولایت فقیه روابط میان ملت و حاکمیت را برپایه ی روابط گله و شبان قرار داد. اگر در آن مقطع، رشد اجتماعی- فرهنگی و سیاسی جامعه ی ایرانی به حدی نبود که این بساط را موقع چیدنش به هم زند، در حال حاضر جامعه ی ایرانی، با بیش از ٣۵ میلیون جوان و بیش از ٣ میلیون دانشجو نمی تواند تا این بساط را به هم نزند آرام نشیند. بنابراین میر حسین موسوی، مهدی کروبی، محمد خاتمی، بهزاد نبوی، عبدالکریم سروش و... همگی درخواهند یافت که دیگر بحث این نیست که جنبش بخواهد این نظام را کنار بزند یا خیر، بحث این است که این نظام دیگر نگه داشتنی نیست، زیرا هر آن چه را که نباید بکند کرده و هرآن چه را که باید می کرد نکرده است.
سرنگونی نظام قبل از آن که حاصل کنش رادیکال جنبش باشد، محصول کنش غیرعقلایی حکومتی است که در طول سه دهه، خرد، دانش و منطق را به چالش طلبیده و حماقت و جهل و زور را جایگزین آن کرده است. نیروهای فعال جنبش که در خیابان ها عکس خمینی و خامنه ای را به آتش می کشند و شعار «مرگ بر اصل ولایت فقیه» می دهند کاری نمی کنند جز پایان بخشیدن به عمر رژیمی که عمرش به پایان رسیده است و نیاز به تلنگر کوچکی دارد تا به گورستان تاریخ راهی شود.
با این وضعیت اینک جنبش و فعالان آن در مقابل دو سوال مشخص هستند:
١) این تلنگر کوچک را با چه شیوه ای می توان به رژیم زد که کم خطرتر و کم هزینه تر باشد؟
٢) اینک که رفتن رژیم بیش از پیش حتمی می شود چه طرح و برنامه ای برای پس از آن وجود دارد؟
از آن جا که این روزها نوشتارهای فراوانی درباره ی جنبش و مسائل آن منتشر می شود نگارنده در این جا به صورت بسیار خلاصه به پاسخ گویی به این دو پرسش می پردازد.

به پایان بردن کار
برای زدن این تلنگر نیاز به یک استراتژی، تاکتیک و نیز تکنیک های مناسب است. من در سلسله گفتارهای ویدئویی به طور مفصل به این موضوع پرداخته ام. در آنجا گفته ام که از آن جا که بقای رژیم در حال حاضر فقط با اتکاء به سلاح است استراتژی مناسب برای کنارزدن آن می تواند «خلع قدرت از رژیم از طریق خلع سلاح نیروهای رژیم» باشد. برای این منظور تاکتیک مناسب را «رزم اجتماعی سازماندهی شده» نامیده ام. این تاکتیک بیانگر دفاع جامعه در مقابل خشونت دولتی می باشد. اجتماعی است، یعنی با اتکاء به حضور آگاهانه و ارادی توده های وسیع مردم تحقق می یابد. سازماندهی شده است، یعنی ماجراجویی نیست، فکر شده و برنامه ریزی شده است و در پشت آن آموزش و تمرین و آماده سازی نهفته است.
در رزم اجتماعی سازماندهی شده دو عنصر وجود دارد: یک اقلیت فعال که خود را برای این رزم به صورت گسترده آماده می سازد، آموزش می بیند، کار تدارکاتی می کند، تمرین می کند، ضروریات را مهیا می کند. و یک اکثریت که به صورت خودجوش، توده وار و مقطعی در این رزم شرکت می کند. آن اقلیت کنشگر که متشکل از جوانان و دانشجویان و فعالان مبارز است رزم را جرقه می زند و هدایت می کند و آن اکثریت مردمی، با حضور خود، کار را به پایان می رساند. هر دو لازمند و یکی بدون دیگری نمی تواند از پس رژیم تا دندان مسلح برآید.
اما این تاکتیک، یعنی رزم اجتماعی سازماندهی شده، به چه صورتی اجرا می شود؟ طرح و ایده ی عملی در این باره آن است که در یک روز مشخص، میلیون ها ایرانی در سراسر کشور در خیابان ها حضور پیدا می کنند. آن اقلیت کنشگر که آمادگی لازم را کسب کرده است جمعیت را به سوی تصرف مراکز اصلی دولتی هدایت می کند. نخست مراکز مهم و سرنوشت ساز مانند، در تهران، صدا و سیما، بیت رهبری، مقر ریاست جمهوری، زندان اوین، وزارتخانه ها و سایر پایگاه های اطلاعاتی، نظامی، امنیتی و... در این میان هر گونه مقاومتی از جانب نیروهای رژیم باید به طریق مناسب پایان یابد. فعالان جنبش در این رزم ارزش های اخلاقی و بخصوص ارزش جان انسانی را رعایت کرده و در زمینه ی پایان بخشیدن به مقاومت ها و دستگیری عوامل و آمران جنایت و غارت، عدالت رفتاری را رعایت خواهند کرد.
در این جا وارد جزییات این حرکت که جای پرداختن بسیار دارد نمی شویم.
با اجرای چنین تاکتیکی امر سرنگونی صورت گرفته و در مقابل پرسش دوم قرار می گیریم: بعد از کنار زدن حاکمیت کنونی چه باید کرد؟ در این مورد و از آن جا که هنوز جایگزین متشکلی که از مشروعیت اجتماعی برخوردار باشد وجود ندارد بد نیست که به مواردی بپردازیم که قابلیت اجرایی دارند. البته می توان امیدوار بود که با رفتن جنبش به سوی نقطه ی تعیین تکلیف، نطفه ی یک جایگزین دارای مقبولیت مردمی گذاشته شود. اما موارد مهمی که به طور کلی مورد نیاز است:
مورد اول ضرورت نظم و انضباط درمیان کنشگران است. یعنی اسیر احساسات، هوس ها و زیاده روی ها نشدن و پیروی از یک نظم عملیاتی مبتنی بر ارزش های اخلاقی. به عبارت دیگر هریک از فعالان جنبش باید خود را یک سرباز ارتش مردم ایران بداند که از یک فرماندهی ناپیدا اما واقعی، یعنی اصل خدشه ناپذیر حفظ ارزش های انسانی در برخورد با دیگران، پیروی می کند. در آن شرایط حساس، نرفتن به سوی انتقام گیری های کور، تصفیه حساب های شخصی، ترجیح ندادن منافع فردی و نیز احساس مسئولیت در قبال اموال، مدارک، اسناد، ثروت ها، که همگی متعلق به مردم ایران هستند، از ضروریات است.
در درون کشور درسایه ی یک انضباط اخلاقی مردمی می توان امیدوار بود که تغییر رژیم در یک روند کمابیش آرام و کم هزینه پیش رود. در این میان اعلان همبستگی نیروهای ارتش با مردم و در آمدن آنها به حالت آماده باش برای دفاع از آب و خاک ایران در مرزها از ضروریات است. ارتش باید با قاطعیت هرگونه چشم طمع کار بیگانه را کور سازد.
از فردای کنار زدن رژیم، اداره ها و نهادهایی که خدماتشان برای جامعه ضروری است کار خود را آغاز خواهند کرد و به تدریج به سوی بازگشایی سایر نهادها خواهیم رفت. هر نهاد و اداره ای را، اعم از کوچک یا بزرگ، می توان به طور موقت از طریق شوراهای متشکل از کارکنان آن نهاد اداره کرد. چهره های فعال جنبش با ایجاد یک شورای هماهنگی مرکزی می توانند نقش موقت دولت مرکزی را ایفاء کنند. تمامی امکانات و توان موجود باید بسیج شود تا هرچه زودتر انتخابات مجلس موسسان برگزار شود. انتخاباتی آزاد با حضور همه ایرانیان اعم از فرد یا تشکل.
با تشکیل مجلس موسسان یک قانون اساسی جدید پیشنهاد، بررسی و تصویب می شود و در طول یک رفراندوم به معرض رای مردم گذاشته خواهد شد. پس از آن که مردم قانون اساسی جدید را از طریق همه پرسی دمکراتیک تایید کردند براساس مفاد آن، انتخابات بعدی برای تشکیل مجلس و انتخاب دولت برگزار خواهد شد.
این مراحل که در حال حاضر فرابینی های نظری است در فاصله ای نه چندان دور، به این شکل یا با شکلی دیگر، به عنوان واقعیت هایی در مقابل ما قرار می گیرند و در آن مقطع، باید که به طور جدی به آنها بپردازیم. برای این منظور از حالا باید آماده شویم و روی جنبه های نظری و عملی آن کارکنیم.

* *

کورش عرفانی

www.korosherfani.com
korosherfani@yahoo.com

٢٨ آذر ١٣٨٨

١- اما آگاه باشیم که بررسی سایر بحران های رژیم نیز می توانند به طوراحتمال ما را به نتایجی مشابه بحران اجتماعی، به عنوان سرنوشت رژیم، ره ببرند.

٢- http://www.iranpressnews.com/source/069825.htm
٣-ttp://www.youtube.com/watch?v=A0sLuVA351g&feature= PlayList&p=CC2B96A8C1087641&index=0&playnext=1

* این نوشته قبلاً در "یادداشت‌های هفته سایت دیدگاه" انتشار یافته و توسط نویسنده برای درج در افق روشن ارسال گردید است.