افق روشن
www.ofros.com

تسلیم عبدالمالک ریگی و افشای فیلم حمله به کوی دو پرده از یک سیاست واحد

وحید رنجبر                                                                                                          شنبه ٨ اسفند ۱٣٨٨

از مشخّصات اصلی سیاست خارجی (و همین طور داخلی) بورژوازی، مذاکرات، ملاقات و زد و بند های پشت پرده ایست که جز افراد درگیر در این پروسه ها و تعداد معدودی از افراد صاحب نفوذ، اصولاً قرار نیست که کسی از آن ها اطلاعی داشته باشد. گاهی تنها پس از چند سال، و یا بر اثر افشای برخی اسناد و گزارشات محرمانه (که افشای برخی از این نمونه ها، خود نتیجۀ زد و بندهای جدید است) افکار عمومی نسبت به اتفاقات و مذاکرات پشت پردۀ دستگاه دیپلوماسی کشورهای مختلف آگاه می شود. نمونۀ آن، ملاقات های هیئت های نمایندگی ایرانی و آمریکایی در عراق طی سال های گذشته است، که پس از مدّتی در مطبوعات از آن ها صحبت به میان آمد، در همین زمینه می توان به ملاقات های هئیت های نمایندگان ایرانی با همپایگان غربی خود در زمان جنگ امپریالیستی ایران و عراق اشاره کرد.
اخیراً، در میان بحبوحۀ رویدادهای سیاسی ایران، شاهد دو رویداد تازه و بسیار معنادار بوده ایم: یکی دستگیری عبدالمالک ریگی، رهبر گروه جندالله و دیگری پخش فیلم حملۀ نیروهای بسیج و نیروی انتظامی به کوی دانشگاه در نخستین شب های اعتراضات به نتایج انتخابات سال ١٣٨٨. از نظر نگارنده، این دو ریداد، هم با یک دیگر، و هم با مسأله ای که در پاراگراف اوّل به ان اشاره شد، مرتبط هستند.

- قربانی کردن جندالله (یک امتیاز)

ابتدا به مسألۀ جندالله می پردازیم. این گروه، که نخستین بار با گروگان گرفتن ٩ مرزبان ایرانی در سال ١٣٨۴ و پذیرش مسئولیت این عملیات در کانال تلویزیونی العربیه عملیات ضدّ رژیمی خود را آغاز کرده بود، و هر از چند گاهی با گروگانگیری و یا عملیات تروریستی، خود را به صدر اخبار می رسانید، از یک سو نقش مهمّی در بازی های دیپلماتیک ایران و آمریکا ایفا می کرد، و از سوی دیگر، موهبتی برای رژیم سرمایه داری ایران بوده و هست.
نیاز به توضیح چندانی ندارد که انجام عملیات تروریستی، تهیۀ سلاح، کمک های اطلاعاتی و تأمین مالی گروه جندالله، بدون حمایت کشورهای غربی، به خصوص ایالات متحده و سرویس های اطلاعاتی فعّال در منطقه غیر ممکن می بود.[١] جندالله در واقع ابزاری بود در دست دولت آمریکا برای اعمال فشار از جنوب شرقی ایران به دولت مرکزی. این گروه، با حمایت مستقیم و غیر مستقیم آمریکا (که حمایت رسانه ای و پوشش خبری تنها جزء کوچکی از آن بود) ظاهراً به مانعی برای رژیم تهران بدل شده بود، و از برگ های اصلی بازی قمار میان ایران و ایالات متحده به حساب می آمد. در نمونه هایی از این دست، گروه تروریستی یا مخالف رژیم، با حمایت طرف مقابل در سیاست خارجی، با ایجاد ناامنی و بی ثبات سازی در کشور، مسئولین داخلی را وادار به کرنش در مقابل "خواسته های رقیب" می کند.
امّا نه آمریکا، و نه هیچ دولت امپریالیستی دیگری، لزومی به وفاداری و حمایت دایمی از چنین گروه هایی نمی بیند. آن جا که تاریخ مصرف چنین گروه هایی به اتمام رسیده باشد، به راحتی کنار گذاشته می شوند. شاید بد نباشد به قبیلۀ چریک های ضد کمونیست در جنوب شرق آسیا اشاره کنیم که زمانی با حمایت تسلیحاتی آمریکا وظیفۀ مبارزه با کمونیست ها را داشتند، و به محض آن که دیگر موضوعیّت خود را برای ایالات متحده از دست دادند، مانند یک جنس بنجل و مستعمل، به دور انداخته شدند. این چریک ها که برای بیش از یک دهه فراری هستند و در جنگل ها زندگی می کنند، از طرف دولت آمریکا هم پذیرفته نمی شوند. آمریکا می تواند جندالله را- چه به عنوان حسن نیت و یک امتیاز برای انجام مذاکره و پذیرش خواسته های خود، و چه به عنوان پاسخ به درخواست های تهران و پیش شرط های تعیین شده از سمت آن ها- تنها بگذارد، و این در حالیست که تا همین چند ماه پیش او را "رهبر جنبش مقاومت مردمی ایران" معرفی می کرد و در رانه های وابسته به آمریکا تریبونی برای او محیا می ساخت. به نظر من دقیقاً چنین اتفاقی روی داده است. دولت آمریکا، که از زمان روی کار آمدن باراک حسین اوباما، بیش از پیش به تعامل با دولت ایران علاقه نشان داده است، در دو جبهه مشغول تشویق و ترغیب تهران به پایبندی، دیپلوماسی و مذاکره است. یکی از کارت های این بازی کثیف، جند الله و عبدالمالک ریگی است.
جندالله، بخشی از جبهۀ سخت و برون مرزی چنین دیپلوماسی ای بود. تا همین سال گذشته، حملات جندالله، عامل "فشار" بود؛ امّا امروز، خالی کردن پشت این گروه و تحویل رهبر آن به سیستم اطلاعاتی ایران، نقش یک "امتیاز" یا "مشوّق" را بازی می کند. در واقع دولت آمریکا، با همکاری سرویس اطلاعاتی پاکستان، عبدالمالک ریگی را به عنوان نشانۀ حسن نیّت و تمایل خود به همکاری با تهران، و دست برداشتن از خرابکاری در جنوب شرق ایران، تسلیم ایران کرد. عبدالمالک ریگی، به عنوان مؤسّس گروه بنیادگرای جندالله و تمامی جوانانی که به دلیل نبود هیچ گونه "آلترناتیو رادیکال"، در برابر تبعیض و فشارهای مذهبی، قومیتی و طبقاتی در منطقۀ سیستان، جذب این نیرو شده بودند، در بهترین حالت تنها بازیچۀ سیاست های آمریکا و ایران شده بودند. در ضمن، فعّالیّت آن ها در چارچوب گروه جندالله، برخلاف انتظار بسیاری، در حکم "خدمت" به دولت سرمایه داری ایران بوده است: از یک سو، جذب نیروها و پتانسیل های مخالف، و کانالیزه کردن آن ها در مسیری اشتباه، خدمت خوبی بود به سرمایه داری ایران و از سوی دیگر نیز، دولت ایران به بهانۀ فعّالیّت های گروه جندالله، به سرکوب وحشیانه تر در آن منطقه دست می زد و در واقع خود را در موضع مشروع و منطقی برای سرکوب قرار می داد.

- فشار از داخل و تهران (یک تهدید)

افشای اسناد محرمانه، گزارشات ویژه و طبقه بندی شده، به عنوان عامل فشار و یا کنترل قدرت ها و دولت ها، کار چندان تازه ای نیست. همین چند سال پیش، گروهی از رهبران آمریکایی، برای بستن قلاده ای به گردن جورج بوش، و ملایم تر کردن روش برخورد او با ایران، اسناد محرمانۀ سازمان های اطلاعاتی آمریکا را به بیرون درز دادند. در آن اسناد ذکر شده بود که برنامۀ اتمی ایران خطرناک نیست و این کشور قصد ساخت بمب اتمی را ندارد. آن بخشی از بدنۀ قدرت آمریکا، که بر ادامۀ دیپلماسی و مذاکره با تهران اعتماد داشت، و نمی خواست کار به حمله نظامی بکشد، با انتشار آن اسناد، دست و پای جورج بوش را بست و عملاً او را تحت فشار قرار داد.
این بار نیز، در تهران چنین اتفاقاتی در حال وقوع بوده است. به یک باره، فیلم هایی در مورد برخورد وحشیانۀ نیروهای بسیج و نیروی انتظامی در حمله به کوی دانشگاه منتشر می شود، روز بعد فیلم اذیّت و آزار دختر هاشمی رفسنجانی بر روی اینترنت قرار می گیرد، و معلوم نیست که روزهای آینده شاهد افشای چه اسناد جدیدی باشیم.
باندی در بدنۀ قدرت ایران، با افشای این اسناد- که احتمالاً ادامه هم خواهد داشت- به تهدید دولت پرداخته است. مسلماً انتشار فیلمی که از حمله به کوی دانشگاه گرفته شده بود، کار یک مأمور رده پایین و اقدامی خود سر، نبوده است. چنین کاری، هدفمند، و از طرف نیروهای با نفوذ در سازمان اطلاعاتی و قدرتمند داخل کشور بوده است.

- سیاست واحد

اگر تسلیم ریگی به ایران، حکم یک امتیاز یا مشوق را داشت، افشای اسناد جدید، و تهییج مردم در زمانی که اعتراضات (به ویژه از ٢٢ بهمن ماه به این سو) فروکش کرده و دولت گستاخ تر شده است، حکم چماق را در راستای سیاست های مورد نظر آمریکا و حامیانش در ایران ایفا می کند. افشای این اسناد، تهدید به افشای اسناد مهم تر، و وارد کردن فشار بیش تر، چه از نظر افکار عمومی در داخل و چه از نظر بین المللی بر جمهوری اسلامی، می باشد. عجیب نیست که این دو همزمان با هم اتفاق افتاده اند، تسلیم عبدالمالک ریگی، و افشای اسناد مذکور، دو پرده از یک دیپلوماسی واحد آمریکا در قبال جمهوری اسلامی است: کشاندن تهران به پای میز مذاکره و رسیدن هرچه سریع تر به توافقات داخلی و منطقه ای.
بر خلاف شیوۀ برخورد محافل راست و خرده بورژوایی با این دو رویداد، که به جای بحث ریشه ای و رادیکال در مورد مسألۀ سیستان و ریگی، یا دلایل اصلی افشای بخشی از فیلم مربوط به حمله به کوی دانشگاه، خود را در جزئیات نه چندان مهم غرق می کنند، نیروهای مترقی و مارکسیست، باید به افشای سیاست های کثیف دو طرف این قضیه بپردازند. مشخّصاً در این بین، نه دل کسی به حال دانشجویان مضروب و بازداشت شده در شب ٢۵ خرداد طی حملۀ بسیج و سپاه به کوی دانشگاه سوخته است که بخواهد ریسک کند و یک فیلم افشاگرانه را در اختیار رسانۀ بی بی سی قرار دهد، و نه از غیب به سرویس های اطلاعاتی ایران خبر رسیده است که گویا ریگی در پروازی از دوبی به قرقیزستان از آسمان ایران عبور خواهد کرد و شرایط برای دستگیری او محیاست! تنها منافع سیاسی و قوانین دیپلماسی کثیف امپریالیستی میان ایران و آمریکاست که این چنین مهره ها را بازی می دهد.

- عدم حضور آلترناتیو رادیکال و مترقی

تا زمانی که در برابر جوانان معترض و عاصی سیستانی و مخالفین ستم قومیتی و طبقاتی در این استان، یک آلترناتیو رادیکال و مترقی، که قادر است آن ها را به خواسته هایشان برساند و خشم و نارضایتیشان را در مسیری درست و اصولی کانالیزه کند، این ستم قومی، فقر و فلاکت در این استان، و هر نمونۀ مشابه دیگری، بازیچۀ سیاست های ایران و غرب خواهد شد. تمامی آمال و آرزوهای جوانان و معترضین در سیستان و هر منطقۀ تحت ستم دیگر، در ظرفی قرار می گیرد که بازیچۀ قدرت های سیاسی برای فشار بر یک دیگر است. گروه هایی مانند جندالله، نه تنها کمکی به رهایی جوانان نمی کنند، بلکه با وقوع چنین حوادثی، موجی از رخوت و ناامیدی را در میان آن ها ایجاد و در تمام این مدّت نیز بهانه ای برای سرکوب های شدیدتر از سوی رژیم فراهم می کنند. تا زمانی که تنها آلترناتیو جوانان در مناطق تحت ستم، چنین ظرف هایی باشد، این سیاست بازی ها ادامه خواهد داشت.
در تهران هم موضوع به همین شکل است. در شرایطی که هنوز یک آلترناتیو سوسیالیستی پیش روی جوانان و معترضین وجود ندارد، طرفین درگیری های سیاسی درون و برون نظام، از این معترضین تنها به عنوان برگ های برنده در قمار خود و ابزار فشار به یک دیگر استفاده می کنند. زمانی که لازم باشد، آن ها را به سکوت و تعامل دعوت می کنند و هرجا که نیاز باشد، به تهییج آنان می پردازند تا در رقابت با حریف، دست بالا را بگیرند. زیرا از نگاه آن ها، آن چه در خیابان ها اتفاق می افتد، بازیچه و بهانه است، و حوادث اصلی در اتاق های در بسته و پشت میزهای مذاکره رخ می دهد.

وحید رنجبر

میلیتانت - هشتم اسفند ١٣٨٨


--------------------------------------------------------------------------------
[١] در این مورد می توانید به مقاله ای از سیمور هرش و مصاحبه ای که با او صورت گفته است، مراجعه کنید:
http://www.campaigniran.org/casmii/index.php?q=node/5551
http://www.newyorker.com/reporting/2008/07/07/080707fa_fact_hersh