مدتها بود که تلاش می کردم کانال جدید را در ماهواره خود پیدا کنم و از برنامه حزب کمونیست کارگری نیز استفاده نمایم ،تا اینکه روز ۴/٧ /١٣٩١ موفق شدم .
به محض یافتن این کانال شاهد برنامه ی مصاحبه با مصطفی صابر در رابطه با اعتراضات مسلمانان کشورهای مختلف به ساخت فیلمی که می گویند در آن به محمد اهانت شده است ،بودم . در رابطه با رد نوع حرکتهای اعتراضی حرفهایی زدند و در رابطه با علل این تنش از سوی دو طرف صحبتهایی کردند . به نظر من تمام تحلیل های ارایه شده غیر مارکسیستی بود،اما مهمتر از همه آنها این بود که اعتراضات سال ١٣٨٨ را ایشان (صابر) این گونه بیان می کرد : "انقلاب ٨٨" این گفته نمی تواند حاصل افکار و اندیشه کارگری و مارکسیستی باشد.به نظر می رسد افکار ایشان هر روز بیشتر از قبل به لیبرالیسم نزدیک می شود.
این روزها که دشمنان انقلاب مانند تمامی کشورهای سرمایه داری از جمله آمریکا و طرفدارانش خود را انقلابی و مدافع "انقلابات" جدید قلمداد می کنند و گروههای ارتجاعی را مسلح کرده حرکتهای انقلابی توده های مردمی را به بیراه کشانده و دست نشانده های خود را به عنوان انقلابیون جا می زنند. اتفاق لیبی و برنامه در حال اجرای جنگ در میان دو ارتجاع در سوریه را انقلاب می نامند هنوز به خود جرئت نداده اند اعتراضات ١٣٨٨ ایران را انقلاب نامگذاری نماید و به این دلیل است که می گویم آقای صابر لیبرالتر از اوباما و اطرافیانش شده است. (من اعتقاد دارم کسانی که فکر می کنند جریان جنک دو ارتجاع در سوریه جریان انقلاب است و طرفداران امریکا - ترکیه - و دیگر کشور های عربی نیرو های انقلابی هستند همگی بلا استثنا دچار انحراف و پیرو زائده لیبرالیسم شده اند.)
پس از شنیدن این مصاحبه تصمیم گرفتم دوباره جهت درک درست از انقلاب و مرتکب نشدن اشتباه در رابطه با تعریف انقلاب و ملزومات آن ، همچنین اهداف آن ،نیروهای به ثمر رساننده یک انقلاب و همچنین بررسی نوع انقلابی که با شرایط فعلی ایران و جهان می تواند مورد قبول بوده و نام انقلاب را به خود بگیرد بررسی کنم .
چون می دانم ایشان(صابر)نیز از مخالفان سر سخت لنین هستند در نتیجه برای یافتن جواب سوالهای خود به سراغ مارکس و انگلس رفتم و نوشته های آنها در رابطه با مقوله انقلاب را تا حدود لازم خواندم ، آنچه نتیجه شد اینکه در اعتراضات ٨٨ هیچ دلیل و عاملی وجود نداشت و ندارد که با تکیه بر آن بتوان گفت آن اعتراضات حتی در حد پیش درآمدی از انقلاب بوده باشد .
حال آقای مصطفی صابر به چه دلیل آن را انقلاب می شناسد بهتر است خودشان توضیح دهند.
من از ایشان می خواهم لطف کنند و تعریف خود از انقلاب را بیان نمایند، همچنین اهداف انقلاب ، عوامل تأثیر گذار و تأثیر پذیر از انقلاب ، شرایط ممکن شدن انقلاب و دشمنان و دوستان انقلاب و... را بیان کنند تا من هم بدانم ایشان به چه چیزی انقلاب می گوید و دلایل ایشان در مورد اینکه اعتراضات٨٨" انقلاب" است ،چست؟
درک من از انقلاب در شرایط کنونی سیر مداوم اعتراضات به اشکال مختلف و رشد یابنده است که در روند و پروسه خود دچار فرود و فرازهایی می گردد که هیچ وقت بخش هایی از آن مانند یک یا چندفرود یا فراز، انقلاب محسوب نمی گردد بلکه مجموعه تمامی فرود و فرازهای آن در طی روند خود تا حدسرنگونی سیادت سیاسی سرمایه داری و برقراری حاکمیت طبقه کارگر یک انقلاب محسوب می شود . بنابراین تعریف حرکتهای حتی پیروزمندانه ی تونس و مصر نیز هیکدام انقلاب محسوب نمی شود بلکه بخشی از یک انقلاب هستند که گام بلندی در راه بستر سازی جهش انقلابی برداشته است که می توانند توده های زحمتکش این کشورها امکانات بسیار را جهت حرکت به سمت انقلاب خود بردارند . در نتیجه انقلابیون در تونس و مصر دریافتن راه و امکانات ادامه مسیر انقلاب پیروز شدند اما مردم در لیبی هنوز حرکت خود را شروع نکرده توسط ارتجاع و سرمایه داری جهانی در نطفه شکست خورده است و در سوریه و یمن نیز در حال حاضر دچار همین روند به شکست کشاندن حرکتهای انقلابی توسط ارتجاع و سرمایه جهانی و داخلی است .
به نظرم می توان برای شناخت گرایشات مختلف چنین تعریفی را ملاک قرار داد که آیا یک گرایش انقلابی است یا زائده ای از سرمایه داری می باشد . بر این مبنا نیز از مصطفی صابر می خواهم دلایل خود را که اعتراضات ٨٨ را انقلاب می نامد بیان کند یا حداقا تعریف خود را از انقلاب اعلام نماید تا فعالین و مبارزان طبقه کارگر ضمن درک موضوع بتوانند از میان راههای مختلف بیان شده آنچه درست تر است را انتخاب نمایند . من بی صبرانه در انتظار بیان دلایل آقای صابر هستم تا اگر در برداشتهای خود خطا یا اشتباهاتی دارم آنها را برطرف نمایم .
من چون خود به گرایش مارکسیسم- لنینیسم اعتقاد دارم بر این مبنا عملکرد و گفته های لنین را بیان می کنم که در اصول هرگز نمی توان ذره ای گذشت کرد ولی در تاکتیکها باید هر چه بیشتر نرمش نشان داد . تعریف انقلاب در حوزه اصول پایه ای است، نه تاکتیکی ، بنابراین نوع تعریف و حرکت در اصول باید نشان دهنده این باشد که آیا اندیشه یک تئوریسین که در داخل صف طبقه کارگر قرار دارد واقعا" در خدمت طبقه کارگر است؟ یا در حین حضور در صف طبقه کارگر فعالیتش به سود طبقه مقابل است؟
لنین می گوید:
مادام که افراد فرا نگیرند در پس هر یک از جملات ، اظهارات و وعده و وعید های اخلاقی ، دینی ، سیاسی و اجتماعی منافع طبقات مختلف را جستجو کنند ، در سیاست همواره قربانی سفیهانه فریب و خود فریبی بوده و خواهند بود.
یعنی اینکه نوع تعریف ها از اصول در حوزه تئوریک و عملکردهای ما در حوزه پراتیک نشان دهنده درستی یا نادرستی مسیر حرکت ما هستند . گفته من این است که بیان کردن اینکه اعتراضات 88 انقلاب بود در واقع غیر مارکسیستی است و ضمن اینکه آموزش بسیار غلط به فعالین و توده های کارگری می دهد و انحرافات را در درون آنها به شدت دامن می زند در نتیجه به تمامی آنها که خود را مارکسیست می دانند باید نهیب زد که از هر گونه آموزش های غلط ،غیرمارکسیستی و ضدکارگری جلوگیری کرده و آنها را به شدت نقد کنند همانگونه که مارکس _انگلس و لنین از آموزش درست و علمی در مقابل انحرافات زمان خود با تمام توان دفاع می کردند و انحرافات را نقد می کردند حال چگونه می توان یکی از ارکان اصلی مارکسیسم که انقلاب است و این گونه مورد آموزش غلط واقع شده است را دید و خیلی آرام و ساکت خود را مارکسیست نامید؟
به نظرم بیان چنین نظریاتی در واقع منحرف کردن توده ها و فعالین از اصول پایه ای مارکسیسم است که نتایج زیان بار بسیاری خواهد داشت و در آینده نزدیک که اعتراضات اوج بگیرد فعالین و توده ها با توجه به چنین آموزشهای غلط اعتراضات در حد لیبرالی را به عنوان انقلاب قبول کرده و دیگر نیازی به هدایت و رهبری اعتراضات به سمت و سوی نقشه مند و رشد یابنده تا پیروزی طبقه کارگر نیازی نخواهند دید.
همان طوری که از تجمع قطره ها دریا می شود از مجموع آموزشهای درست در شرایط عینی انقلاب ، انقلاب پیروز می شود و در مقابل آن از مجموع آموزشهای غلط شکست انقلاب در زمانی که می تواند پیروز شود پیش می آید.
وظیفه هر مارکسیت به طور عام و مارکسیت_ لنینیستهای واقعی به طور خاص اکنون این است که نقد تمام عیاری در مقابل آموزش های غلط ارایه دهند و همچنین آموزش درست مارکسیستی را پیش ببرند. تا پیش از زمان اوج گیری مجدد اعتراضات راه و روش و سبک کار گرایش صحیح(تبلیغ ، ترویج و سازماندهی) در میان فعالین و انقلابیون جاگیر شده باشد . در غیر این صورت هنگام اوج گیری دیگر زمان ارایه آموزش نخواهد بود بلکه آن وقت زمان درو و برداشت است ، نه زمان کاشت . کسانی که انجام وظیفه نقد و آموزش را به زمان اوج گیری اعتراضات موکول می کنند آنها نیز مارکسیست نیستند بلکه پیروان گرایش خود به خودی هستند که به زائده سرمایه داری و انحرافات گوناگون داخل صف طبقه کارگر تبدیل می شوند.
محمد اشرفی - ۵/٧/۱۳۹۱