اعتراضات بزرگ خیابانی در شهرهای ایران که در پی اعلام نتایج " تقلب آمیز" (١) انتخابات ٢٢ خرداد صورت گرفته و تعدادی کشته و زخمی بجای گذاشت، نقطه عطفی در مبارزات مردم ستم دیده میهنمان شد.
تظاهرات ها و درگیریهای خیابانی ای که در اين فاصله رخ داد این حقیقت را بار دیگر به مردم ثابت کرد و آموخت که جمهوری اسلامی در کلیت آن مانع از دسترسی مردم به آزادی و دموکراسی بوده و هست و همچنين رژیم ضدکارگر و سراپاستمگری که هر فریادی را با شکنجه وگلوله پاسخ می دهد و اصلاح پذیر نبوده و نیست.
ستم تحمیل شده توسط بورژوازی وابسته حاکم بر ایران بر توده ها ستمکش و" زندگی" در آن شرایط مادی غیر قابل تحملی که وی شکل داده است، توده ها را به انبار باروتی تبدیل کرده بود که فقط منتظر جرقه ای بودند تا تمام ارکان دولتی را در آتش خشم خود بسوزانند، بدلیل گستردگی و توانمندی این خشم بود که جمهوری اسلامی تمام سگان خود، پاسداران و بسیجیان را در خیابانها رها کرده و آنها نیز برای مادی کردن ایده های رهبر خود، ولی سفیه خامنه ای، با اعمالشان و با توحششان، نشان دادند که جمهوری اسلامی از چه ماهیتی برخوردار است.
این جنبش، جنبشی توده ای، خود بخودی و ناگهانی بود که خواسته های دوران انقلاب ۵٧ را دنبال می کرد مطالباتی که درپی تلاش رژیم جمهوری اسلامی برای تحکیم پایه های لرزان تسلط امپریالیستی سرکوب شده بود. خواسته های توده های زحمتکشی که از سیاستهای جهالت پرستی ارتجاع، ستم دیده و خواسته هاشان در شعار " مرگ بر دیکتاتور" و "مرگ بر جمهوری اسلامی" تجسم پیدا کرده است. خيزش خشمگينانه ای که مزدورانی همچون موسوی و کروبی با دستاويز اصلاح طلبی سعی در نفوذ در آن و کنترل اش دارند.
اصلاح طلبی ترمی سیاسی است که با همه محدودیت هایش در عرصه آزادیهای سیاسی، باز گامی در جهت رفاه کارگران بوده ولی استعمال امروزی کلمه اصلاح طلبی در سایه دیکتاتوری رژیم ایران فقط و فقط در جهت فریب مردم و بخصوص زحمتکشان مصرف شده و هیچ بار سیاسی مثبتی در این نظام ندارد. در سایه این کلمه، زحمتکشان و ستمکشان را هنوز می خواهند در زنجیر فقر نگهدارند. وقتی رژیم از اصطلاح "اصلاح طلبان حکومتی" نام می برد به این دلیل است خارج از این محدوده هیچ حقی به کسی داده نشده و نمیشود که در سیاست دخالت کرده و موقعیت رژیم را بخطر اندازد، و همین اصلاح طلبان حکومتی هستند که در پی مشوب ساختن ذهن و درک سیاسی توده های کارگر و زحمتکشان هستند و در برابر خواستهای اساسی و واقعی توده ها یکمشت شعار پر زرق و برق تحويل می دهند ، ولی همین شعار ها و به اصطلاح اصلاحات نیز از تحمل این رژیم خارج است زیرا شرایط مادی این رژیم آنرا در برابر و ضد هر اصلاحات واقعی در جهت منافع توده ها آفریده است، رژیم وابسته به امپریالیسم جمهوری اسلامی نه میتواند و نه می خواهد که اصلاحات کند.
قرن نوزدهم دوران انقلابهای بورژوا دموکراتیک بود و با گذر سرمايه داری به امپرياليسم يعنی دوران طفیلیگری و پوسیدگی سرمایه داری قرن بیستم به دوران جنبش های آزادی بخش و انقلابات پرولتری تبديل شد امری که نشان می داد سرمايه داری جهانی تحمل هيچگونه اصلاحات به نفع مطالبات اساسی کارگران و زحمتکشان را ندارد. در ايران تحت سلطه امپرياليسم بورژوازی ملی از رشد طبيعی باز مانده و با "انقلاب سفید" شاه بکلی ناتوان شده و حیاتش به امپریالیسم وابسته شد و به مثابه يک طبقه از صحنه اقتصادی و سياسی کنار گذاشته شده و با مرگش پرونده اش بسته شد. با گسترش سلطه سرمايه داری وابسته به امپرياليسم در سراسر کشور اصلاحات هم برای هميشه ناممکن گشت.
مرگ میلیونها زحمتکش و ستمدیده در کشورهای جهان سوم در اثر فقر، بیماری و شرایط بد زیست نشان از بی تحملی امپریالیسم از اصلاحات دارد. در سرزمین سرخ ما، زحمتکشان ماه ها بی حقوق می مانند و خانواده ها به اجبار در آنچنان فلاکتی می زیند که تاریخ سرزمینمان به خود ندیده است، و کمترین اعتراضی به این وضعیت با گلوله جواب داده میشود، در این رژیم صحبت از اصلاح و اصلاح طلبی هجوی گریه آوری بیش نیست.
بنابراین اولین قدم برای اصلاحات مقابله با حضور و سلطه امپریالیسم است. حال بايد ديد که
"اصلاحات" موسوی چیست و بر چه پایه ای میخواهد این "اصلاحات" را آنجام دهد ؟ خود وی شعارش را " جمهوری اسلامی، نه یک کلمه کمتر، نه یک کلمه بیشتر." اعلام نموده است. و همين هدف خط بطلانی بر همه خواسته های دموکراتیک و آزادیخواهانه توده میکشد چرا که انها جمهوری اسلامی را ٣٠ سال است که تجربه می کنند. از آنجا که این سطحی نگری است که درباره یک جریان از روی آنچه که خود نمایندگان این جریان درباره خود میگویند قضاوت کرد ، بنابر این تنها راه درست قضاوت علمی بررسی اعمالشان می باشد. اما اعمال "اصلاح طلبان" نشان از چه می دهد؟ آخوند خاتمی که " مبارزه" برای اصلاحات را بمثابه یک چیز نوظهور به توده ها عرضه داشته بود، حمله به دانشگاه و قتل دانشجویان را در سابقه " مبارزه برای اصلاحات" خود دارد. سابقه ننگین او و اقدامات جنایتکارانه اش بر علیه توده ها، معنای واقعی " اصلاحات" را در آنزمان بیان میکرد، همانطور که موسوی که یکی از مهره های قدیمی و سرسپرده جمهوری اسلامی است که نه تنها مستقیما مسئولیت جنایات فجیع این رژیم در حق مردم ما در دهه ٦٠ ( از بگیر و ببند و کشتار مردم در خیابانها، اعدامهای جنایت بار در زندانها و قتل عام فجیع زندانیان سیاسی در سال ٦٧، فرستادن جوانان و نوجوانان به کشتارگاه های جنگ ارتجاعی و امپریالیستی ایران و عراق) را به عهده دارد بلکه در تمام دوران حاکمیت سی ساله جمهوری اسلامی به عنوان یکی از اعضاء یکی از بالاترین ارگانهای رژیم یعنی " مجمع تشخیص مصلحت" در همه اعمال جنایت کارانه رژیم حاکم بر علیه مردم ما شرکت فعال داشته است و دوران نخست وزیری اش پرجنایت ترین روزهای تاریخ ایران است. چنین کسانی با چنین سابقه ای از جنایت، تنها می توانند خواستار حفظ وضع موجود باشند. آنها بهیچوجه توان اصلاحات ندارند. اصلاحات واقعی، مرگ آنهاست.
برعکس مدعيان فريب کار و دروغگوی اصلاحات، کمونيستها از هر اصلاح واقعی در وضع زندگی کارگران و زحمتکشان استقبال می کنند و چون نمی خواهند کارگران و زحمتکشان را فريب دهند با صراحت به آنها می گويند که اصلاح واقعی شرايط زندگی آنها وابسته است به نابودی وضع ظالمانه موجود، امری که تنها در بستر يک انقلاب اجتماعی امکان پذير می باشد.
بنابراين آنها بدون هرگونه پرده پوششی اعلام می کنند که در شرايط ايران بدون انقلاب بر عليه نظام سرمايه داری وابسته حاکم، امکان رسيدن به آزادی و بقيه مطالبات اساسی توده ها وجود ندارد.
١ـ در اینکه انتخابات خرداد ٨٨ تقلب آمیز ذکر میشود بهیچوجه دلیل بر این نيست که انتخابات های سابق بصورت دموکراتیک و بدون تقلب انجام گرفته است. انتخابات های سابق هم مثل انتخابات ٢٢ خرداد جزانتصاباتی توسط شورای نگهبان و در راس آن ولی سفیه و ستمگر نبوده و در ديکتاتوری جمهوری اسلامی نمی تواند باشد . ولی ذکر تقلب در انتخابات ٨٨ فقط جهت بیان انگيزه تظاهرات توده ها بعد از آن است.
عبداله باوی - ٣٠ ژوئن ٢٠١٠