در بعد از ظهر اول اسفند، مثل همیشه، در انتظار دریافت خبر و گزارشات رفقا ازخیابان های تهران بودم. همچنین، تلویزیون را بر روی کانالهای خبری ماهواره ای می چرخاندم تا ببینم سیاست امروزشان چیست؟ آیا خبری از شهامت و شجاعت جوانان ما و حماسه آفرینی شان در تقابل با مزدوران حکومت اسلامی می دهند، یا اینکه از ترس شعله ور تر شدن انقلاب در خاورمیانه و کشورهای خلیج فارس از کنارش با سکوت می گذرند. که ناگهان گزارشهای شهر "بن قاضی" روی آنتن آمد.
در این گزارشات مشهود بود که مردم شهر "بن قاضی" در تقابل شان با نیروهای سرکوبگرِ حکومت قذافی که از هیچ بیرحمی و جنایتی برای حفظ قدرت سیاسی شان روگردان نبودند، چاره ای جز خلع سلاح پلیس و ارتش و دیگر نیروهای مسلح نداشتند. ایشان در وحله اول، با حملاتی موفقیت آمیز بر پاسگاه ها و پادگان های کوچکتر و ضعیف تر، خود را مسلح کرده و سپس بسوی پادگان اصلی شهر به حرکت در آمدند. صحنه اسلحه های سنگین بر روی وانت های بارکشی و مسلح بودن مردمی که تا دیروز در خیابان ها شعارهای صلح طلبانه می دادند، مرا به یاد روز ٢١ بهمن ١٣۵٧ می انداخت و مانند همان روزها دلهره تمام وجودم را پُر کرده بود. چرا که اگر این اقدام مردم دلیر "بن قاضی" تا به آخر ادامه نمی یافت و نیروهای سازشکار موفق به جلوگیری از پیروزی آنها و خلع سلاح کامل حکومت در این شهر می شدند، تمامی دستاوردهای انقلاب مردمی بباد می رفت و ضد انقلاب مهلت بازسازی نیروهای خود را بدست می آورد و با یورشی بیرحمانه تر از همیشه به جان این مردم مظلوم می افتاد. از آن گذشته، تاثیر منفی سرکوب انقلابی که تا این درجه رشد یافته بود می توانست آب سردی بر جریانات و تحرکات مردم دیگر در منطقه بریزد و از شتاب این مبارزات بکاهد. اما، چنین نشد. مردم قهرمان "بن قاضی" در چند ساعت درگیری مقاومت اصلی ترین پایگاه حامی قذافی را شکستند و شهر را به تسخیر خود در آوردند. شاهدان عینی در گزارشاتشان به شبکه های خبری شادی مردم را غیر قابل توصیف بیان کرده و در لابلای سخنانشان می گفتند که مردم مسلح انتظامات شهر و محله ها را بدست خود گرفته اند و باریگادها (سنگرها) را برافراشته اند.
در این میان خبرهایی از شهر تهران هم می رسید که چگونه تنی چند موتور سوار و ماموران مزدور حکومت سرمایه صدها و بلکه هزارها تظاهر کننده را وادار به عقب نشینی کرده و از منسجم شدن صفوف شان جلوگیری کرده اند.
خوب! بنظر شما، در مقابل حکومتی که از نظامیان تشکیل شده و از سرکوب و کشتن و اعدام مردم معترضِ صلحجو ابایی ندارد، کدام آلترناتیوی که در روز اول اسفند ١٣٨ (٢٠١١) ارائه شد کارساز است؟ نه! حتی عقب تر برویم. کدام الگوی مبارزاتی باید سرمشق ما در مبارزاتمان باشد؟ آیا الگوی "مصری" به درد شرایط ما می خورد؟ ما در مصر دیدیم که بر بستر تضادهای اجتماعی کار و سرمایه که خود را در بیکاری، فقر و گرانی و نا امیدی جوانان از آینده شان نشان می دهد، چگونه جوانانی توانستند با تبلیغات و سازماندهی وسیع اینترنتی و استقامت در مقابل سرکوب حکومتی مردم را به اعتراض و خیابان کشیده و با ایستادگی بر خواست "مبارک باید برود" او را بزیر بکشند. اما آیا می توان نام چنین دستاوردی را "پیروزی انقلاب" گذاشت؟ اگر عریان کردن یار نقطه عطف عشق است، پس می توان گفت که انقلاب جوانان مصری هم به پیروزی رسیده است. چرا که درتمامی جهان سرمایه داری، و بخصوص در مصر، نهایتا قدرت سیاسی بر شانه یِ نیروهای مسلح است. اینکه جوانان مصری صورتک مبارک را از چهره واقعی قدرت حاکمه دریدند، البته دستاورد بزرگی است، اما پیروزی انقلاب محسوب نمی شود. مردم ایران سالها پیش حکومت را وادار ساختند تا چهره نظامی خود را افشا کند. آنها در انتخابات سال ١٣٧۶ از تضادهای درونی حکومتی استفاده کرده و با روی کار آوردن مدعیان "اصلاحات" راستگرایان را چنان به وحشت انداختند که از همان زمان دست به دامان نظامیان شدند و کودتای خزنده ای را سازمان دادند. سرکوب پلیسی و نظامی مبارزات صلحجویانه مردمی در طی این سالها معرف حضور همگان است. "قتلهای زنجیره ای" سرکوب هر تجمعی توسط "چماقداران"، تعطیلی روزنامه های "اصلاح طلب" و واقعه ١٨ تیر، کشتار کارگران شهر بابک بدست سپاه، نمونه های برجسته ای از این کودتای خزنده بودند که همه روزه جریان داشت. بالاخره در سال ١٣٨۴، این کودتا پایان یافت و حکومت به دست نظامیان افتاد. در انتخابات ١٣٨٨ نیز نشان داده شد که نظامیان به هیچ قیمتی حاضر به ترک قدرت نمی باشند. تا اینجا، دستاورد مصری ها با ایرانی ها برابر است.
اما آنچه در اول اسفند، در شهر "بن قاضی" روی داد و می رود که تمامی کشور لیبی را مشتعل سازد، انقلابی واقعی است. در این انقلاب، نه تنها نیروی مسلح و قدرت حکومتی در هم شکسته شدند، بلکه جوانه های نهادها و حکومت دمکراتیک نیز سر بر آوردند. اینک مردم شهر "بن قاضی" ، همانطور که در گزارشات پراکنده اولیه مشهود است، برای حفظ دستاوردهای انقلابشان بناچار باید نهادهای مردمی را برای پیشبرد فعالیت های شهری و انتظامات محلی تشکیل دهند. چرا که مدتها طول خواهد کشید تا حکومت شهری، از نوع لیبرالی آن، تشکیل شود و در میان مردم مسلح مشروعیت یابد تا ایشان حاضر شوند که قدرت به دست آمده را به چنین حکومتی تسلیم کنند. این نهادهای دمکراتیک همان جوانه های حکومت شوراها هستند.
پس همانطور که می بینیم، برای من درسهای اول اسفند ١٣٨٩ (٢٠١١) از محدوده شهر تهران و دیگر شهرهای ایران به مراتب فراتر رفته و مبارزات قهرمانانه مردم "بن قاضی" را بعنوان الگویی مناسب و فراخور موقعیت مشخص ایران شامل می شود. من چنین الگویی را به جوانان و کارگران و دیگر زحمتکشانمان توصیه می کنم. البته، مبارزات انقلابی مردم "بن قاضی" و پیروزیِ مقطعی آن، به معنای "پایان انقلاب" نیست. انقلاب روندی اجتماعی است که هر آن احتمال انحراف و شکست اش وجود دارد. اما این بحث دیگری است که در زمانش باید بدان پرداخته شود.
بینا داراب زند - دوم اسفند ١٣٨٩