اگر بخواهیم تظاهرات گسترده و قهرمانانه 25 بهمن 89 را در دو کلمه خلاصه کنیم، باید از امید و جرات بگوییم. صدها هزار زن و مرد، جوان و پیر آمدند. باز هم حضور عظیم دختران جوان. باز هم پسران و دختران شاد و امیدوار و مصمم. اینبار مردم تظاهراتشان را از سطح دیگری آغاز کردند. این حرکت، نه مثل 25 خرداد 88 بود، نه 30 خرداد 88، نه روز قدس 88 بود و نه حتی 6 دی 88. تظاهرات دیروز هم گسترده و همگانی بود، و هم قاطع و بی گذشت نسبت به مزدوران. بسیاری از جوانان این قاطعیت را هم در شعارهای قهرآمیزشان نشان می دادند و هم در گوشمالی دادن سرکوبگران.
25 بهمن به بهانه حمایت از خیزش مردم تونس و مصر که به سقوط دو دیکتاتور نوکر امپریالیسم یعنی بن علی و حسنی مبارک انجامید، بر پا شد. بدون شک مردم ایران از آن خیزش ها تاثیر زیادی گرفته اند. هم به امکان تغییر امیدوارتر شده اند و هم ضعف استراتژیک و پوشالی بودن دستگاه سرکوب و خفقان را بهتر درک کرده اند. این ها دقیقا همان واقعیاتی است که رژیم اسلامی کوشید با قتل و شکنجه و حبس مخالفان سیاسی و توده های معترض از چشم مردم پنهانش کند. 25 بهمن به یک معنی، واکنش خشماگین مردم به همه اعدام ها و کهریزک ها و بیدادگری ها نیز بود. تشدید ستمگری، تشدید مقاومت و مبارزه را باعث شد.
فراخوان تظاهرات 25 بهمن را موسوی و کروبی یعنی دو چهره اصلاح طلب حکومتی صادر کرده بودند. فعالان جریان سبز هم از طریق شبکه های اجتماعی تلاش زیادی برای به خیابان آوردن مردم تحت شعارها و اهداف سبزها کردند. شک نیست که سیاست و شعارهای اصلاح طلبانه و مسالمت جویانه و سد کننده سران جریان سبز در تظاهرات 25 بهمن حضور داشت؛ اما مسلما جریان اصلی در خیابان از جنس دیگری بود. موسوی و کروبی از چند روز قبل، از زبان مشاوران و سخنگویان گوناگونشان در داخل و خارج کشور، مردم را از «شعارهای تند» و ساختار شکنی بر حذر می داشتند و هشدار می دادند که «نگذارید یک عده با نفوذ در صفوف شما تظاهرات را به انحراف بکشانند و برای سرکوب بهانه به دست دولت بدهند.» اما در روز تظاهرات، بسیاری از مردم برای این حرف ها تره خرد نکردند. به خیابان آمدند و ایستادند و خوردند و زدند و کار خود را کردند.
آیا این حرف، به معنای اینست که کارها همه بر وفق مراد است و هیچ مشکل یا چالش سیاسی و ایدئولوژیکی در مقاومت و مبارزه مردم وجود ندارد؟
آیا توده های مردم به طور خود به خودی و غریزی، صحیح و ناصحیح را از هم تشخیص می دهند و خطر به انحراف کشیده شدن جنبش و در جا زدنش وجود ندارد؟
اگر اینگونه فکر کنیم، دچار خوشخیالی مفرط شده ایم. خیزش مصر و تونس و تغییرات سیاسی در آن کشورها نتایج و تاثیرات متناقضی براذهان عمومی بر جای گذاشته است. این روزها توهمات و سیاست های نادرست و ضدمردمی به شدت توسط نیروهای مرتجع و لیبرال و دولت ها و رسانه های امپریالیستی پراکنده می شود. مثلا می گویند که «ارتش طرف مردم را گرفت»؛ یا اینکه «انقلاب مصر با سقوط مبارک به پیروزی رسید و حالا دیگر نیاز به برقراری دوباره ثبات و به راه انداختن ماشین از کار افتاده اقتصاد کشور است». می گویند که دولت های غربی اینبار به کمک مردم آمدند تا دمکراسی را به جای دیکتاتوری بنشانند. عین همین تبلیغات توهم آفرین در بین مردم ایران هم پراکنده می شود. در بین جوانان و نیز مسن ترهایی که خواهان آزادی و بهروزی هستند و یک زندگی متفاوت از فلاکت و زشتی و استبداد مذهبی را جست و جو می کنند، یک گرایش واقعی زیان بار وجود دارد. یک تقلای بی سرانجام برای پیدا کردن حامی و حتی رهبر از بین نیروهای طبقه حاکمه ضد مردمی. این گرایش گاه به این صورت بیان می شود که باید صبر کنیم تا جناح ها و شخصیت های همین هیئت حاکمه به جان هم بیفتند و یکی از بین خودشان، بخش های «دیکتاتور»تر را از میدان به در کند. آن وقت است که می توانیم نفسی بکشیم و تازه در موقعیتی قرار بگیریم که خواست های اساسی تر خود را مطرح کنیم. دست در دست این گرایش، شاهد این هستیم که بخشی از نیروهای سیاسی و مردم چشم امید به حمایت «جامعه جهانی» از حرکت ضد استبدادی بسته اند. این هم شکل دیگری از «انتخاب از میان بد و بدتر» و یا خوب جلوه دادن بد است. اگر این تفکر به تفکر رایج و غالب تبدیل شود، عقبگرد و شکست مردم قطعی خواهد بود. این هم در مورد مردم مصر و تونس صدق می کند و هم مردم ایران یا هر نقطه دیگر دنیا.
این گرایش به واقع وجود دارد، اما خواست رهایی و ظرفیت انقلابی هم به اندازه کافی در توده های مبارزاتی وجود دارد. واقعیات ریز و درشت سیاسی و اقتصادی و اجتماعی در جامعه و دنیا هم به اندازه کافی وجود دارد تا انقلابیون آگاه با اتکاء به آن ها بذر آگاهی را در میان مردم بیفشانند و حرکتی متفاوت را سازمان دهند و انقلاب اجتماعی را تدارک ببینند. از افشاگری عمیق و همه جانبه نظام ستم و استثمار در ایران که شریان حیاتی و بند نافش به نظام جهانی سرمایه داری امپریالیستی بسته است نباید غافل شد. باید وظایف انقلابی عملی و نظری را طوری جلو برد که به درک عمیق و مداوم توده های مردم از تضادهای ذاتی و درونی نظام حاکم کمک کند. تا امکان تغییر و تحول اساسی وضع موجود را از این آگاهی نتیجه بگیرند. تا مردم در پشت هر حرف و شعار و برنامه ای که از سوی شخصیت ها و احزاب و نهادهای گوناگون ارائه می شود منافع طبقاتی متضاد و مخالف را تشخیص دهند. تا مردم با درک منافع اساسی نظام و طبقه حاکم بفهمند که چرا در این چارچوب نمی توان اصلاحات واقعی به نفع مردم انجام داد. اگر با این دیدگاه و دورنما حرکت کنیم، آن وقت زیاد در بند این نخواهیم ماند که آیا مردم باز هم فردا به خیابان خواهند آمد یا نه، دوباره شاهد دوره ای از افت و رکود در جنبش توده ای خواهیم بود. دیگر نگران این نخواهیم بود که مردم فقط واکنشی عمل خواهند کرد و مبارزه قهرمانانه شان را بی هدف و نقشه روشن و پیروزمند دنبال خواهند کرد یا نه.
از تناقض و چالشی که در حرکت توده ها وجود دارد گفتیم اما باید از معضلی که در بین نیروهای چپ مخالف رژیم جمهوری اسلامی وجود دارد هم بگوییم؛ یعنی کسانی که هویت خود را با سوسیالیسم و کمونیسم و منافع طبقه کارگر تعریف می کنند. نحوه رفتار بخش اعظم این نیروها با خیزش مردم در موقعیت کنونی اش و مشخصا با تظاهرات 25 بهمن نشان می دهد که نه تحلیل روشنی از وضع موجود دارند و نه درک صحیحی از وظایف انقلابی. این نیروها دچار گرایش فلج کننده رفرمیستی و اکونومیستی هستند. این گرایش به جنبش سیاسی عمومی مردم کاری ندارد به این بهانه که این جنبش «غیر کارگری» است؛ آلت دست جناحی از بورژوازی حاکم است؛ متعلق به طبقه متوسط است؛ ارتجاعی است و... این گرایش، کارگران مبارز را از ایفای نقش در جنبش سیاسی باز می دارد. برای مثال، بعد از فاجعه ای که اخیرا در ایران خودرو روی داد و به کشته و زخمی شدن چندین کارگر انجامید، زبان به اعتراض باز می کند و از اعتراض خشم آلود کارگران علیه مدیریت مرتجع ایران خودرو ستایش می کند، اما به فکرش هم نمی رسد که در موقعیتی مثل 25 بهمن، کاری کند که این خشم و اعتراض متوجه دستگاه حاکمه ای شود که به واقع سرچشمه و عامل اصلی فجایع و فلاکت و بدبختی های است که گریبانگیر طبقه کارگر و توده های زحمتکش است. طی سال های اخیر، این گرایش نقش مهمی در به عقب کشیدن و عقب نگهداشتن جنبش اعتراضی کارگران بازی کرده است. شاید بتوان این کارکرد گرایش رفرمیستی و اکونومیستی را با گرایش ناسیونالیستی مقایسه کرد که توده های ملل ستمدیده را از اتحاد و پیوند با جنبش عمومی مردم باز می دارد و در شرایطی که می توان با سازماندهی اعتراضات و مبارزات سراسری هماهنگ و همزمان، رژیم حاکم را از هر طرف زیر ضرب قرار داد، عملا خیالش را از این یا آن جبهه مبارزاتی راحت می کند.
شاید وقایع تکان دهنده سیاسی نظیر تظاهرات 25 بهمن 89 فرصتی شود برای باز شدن چشم ها و تلاش برای کنار زدن این نوع گرایشات فلج کننده. شاید قهرمانی توده ها در خیابان و نیازهایی که از بطن این حرکات فریاد می شود عاملی شود برای بازبینی سیاست ها و نقشه ها یا بی نقشگی نیروهایی که مدعی هواداری از انقلاب اجتماعی اند و آرزوی رهایی توده های تحت ستم و استثمار را در سر می پرورانند. اهمیت دادن به تظاهرات 25 بهمن و ارج نهادن به آن از جانب ما، از این زاویه نیز هست.
جمعی از فعالین کارگری - ٢٦ بهمن ٨٩
kargaranfa@gmail.com
jafk1384.blogspot.com