افق روشن
www.ofros.com

ضرورت تفکیک دو روند سیاسی در اعتراضات جاری


کمیته هماهنگی                                                                                                   شنبه ٣٠ بهمن ١٣٨٩

در مصر، مردم حسنی مبارک را از قدرت به زیر کشیدند در حالی که ارتش - به توصیه دولت های سرمایه داری غرب - فقط نظارت کرد و مراقب بود که سقوط حسنی مبارک تا حد فروپاشی کل نظام سرمایه داری مصر پیش نرود. ارتش کاملا آماده در صحنه سیاسی حضور داشت زیرا می دانست که فقط او می تواند جای خالی حسنی مبارک را پر کند و بدین سان نظام سرمایه داری را از گزند انقلاب حفظ کند. همین طور هم شد. مبارک استعفا کرد و قدرت را به ارتش واگذاشت، و متقابلا ارتش هم به وظیفه اش عمل کرد و وعده حسنی مبارک را تکرار نمود : انتخابات در سپتامبر ٢٠١١ بدون شرکت حسنی مبارک. بنابراین، تا آنجا که به آینده ای مربوط می شود که مبارک وعده می داد و اکنون ارتش وعده می دهد چیزی تغییر نکرده است. اما آیا می توان گفت که از نظر تداوم و پیش روی انقلاب مصر هم چیزی تغییر نکرده است؟ هیچ انسان بصیر و آگاهی نمی تواند چنین چیزی بگوید. این حقیقت را هیچ کس نمی تواند انکار کند که مردم با مبارزۀ خود یک دیکتاتور را از قدرت به زیر کشیده و در تجربه مستقیم خود پی برده اند که می توانند قدرت های دیگر را نیز به زیر بکشند و وضع موجود زندگی خود را تغییر دهند. پس، بی تردید، به رغم انتقال قدرت دولتی از حسنی مبارک به ارتش و تکرار وعده حسنی مبارک توسط ارتش، آن چه در مصر اتفاق افتاده از نظر ملزومات ادامه انقلاب یک گام بزرگ به پیش است. سرنگونی حسنی مبارک راه را برای گسترش امواج اعتصابات کارگری فراهم کرد و اکنون طبقۀ سرنوشت ساز انقلاب مصر- اگرچه نه با ساز و برگ جنگی لازم - پا به میدان نهاده و مطالبات طبقاتی خود را در مقابل ارتش گذاشته است. البته ارتش، چنان که انتظار می رفت، اعلام کرده است که اجازه نخواهد داد اعتصابات کارگری ادامه یابد. پاسخ این پرسش دیگر با طبقه کارگر مصر است که آیا می تواند ارتش را سر جایش بنشاند و در کله ژنرال های چهار ستارۀ حاکم بر مصر فروکند که اجازه این گونه سخن گفتن با کارگران را ندارند؟ مسلم این است که کارگران مصر وارد مرحله جدیدی از مبارزه طبقاتی شده اند که در جریان آن باید با تجهیز خود به شوراهای سرمایه ستیز تکلیف خود را با نیروی مسلح و رکن رکین نگهبان نظام بردگی در مصر روشن کنند. اما نکته مورد بحث ما دراین نوشته نه این موضوع بلکه اشاره به نقش یک عامل مهم در رسیدن کارگران مصر به مرحله کنونی مبارزه است، مرحله ای که چنان که گفتیم از نظر نیازهای ادامه انقلاب گام بزرگی به پیش است. نکته مورد بحث ما در این جا درس گیری از یک تجربه مهم انقلاب مصر و به کارگرفتن آن در مورد ایران است. واقعیت این است که جنبش مصر و نوک تیز آن یعنی جوانان انقلابی توانست دو روند سیاسی را از هم تفکیک کند : روند مبارزه توده ای برای سرنگونی حسنی مبارک و روند مبارزه ارتش برای حفظ نظام سرمایه داری. این جنبش با تفکیک این دو روند توانست حسنی مبارک را سرنگون کند بی آن که خود را در مقابل ارتش قرار دهد یا، برعکس، تفویض قدرت از مبارک به ارتش را بپذیرد و بدین سان به حاکمیت ارتش تن دردهد یا آن را متحد خود قلمداد کند.
بی گمان، اوضاع سیاسی ایران با وضعیت مصر متفاوت است و نمی توان و نباید انتظار داشت که آنچه در مصر اتفاق افتاد در ایران نیز به همان شکل روی دهد. صرف نظر از تفاوت اساسی حکومت های مصر و ایران از نظر قدرت سرکوب که - برخلاف آن چه در مصر و میدان التحریر پیش آمد - اجازه حضور مستمر مردم معترض ایران در خیابان ها را نمی دهد، در مصر پیشگام و فراخوان دهندۀ حضور در میدان التحریر جنبش ٢۵ ژانویه جوانان مصر بود و ارتش پس از شکل گیری این جنبش و برای کنترل آن به صحنه سیاسی آمد. حال آن که در ایران فراخوان دهندۀ حضور در خیابان ها نه یک جنبش برخاسته از دل مردم معترض بلکه جناحی از حکومت است که از قدرت خلع شده و به اپوزیسیون رانده شده است. آن جا جوانان جنبش ٢۵ ژانویه بود که مردم را به میدان التحریر می آوردند، این جا موسوی و کروبی هستند که مردم را به خیابان انقلاب و میدان آزادی می آورند. با این همه، اگر در مصر پاسخ مثبت مردم به حضور در میدان التحریر معلول نفوذ جنبش جوانان مصر در میان مردم بود، در ایران علت پاسخ مثبت مردم به فراخوان موسوی و کروبی نه نفوذ اینان بلکه فقدان وجود یک جنبش مورد قبول مردم است. در این واقعیت هیچ تردیدی نیست که اقبال مردم به «اصلاح طلبان» در سال های اخیر - از ٢ خرداد ١٣٧٦ تا ٢٢ خرداد ١٣٨٩ و از آن تاریخ تا کنون - از یک سو به این دلیل بوده که مردم هیچ یک از جریان های اپوزیسیون سیاسی را قبول نداشته اند و ندارند و ازسوی دیگر «اصلاح طلبان» را تنها مجرای مجاز و قانونی و کم هزینه برای ابراز مخالفت خود با رژیم دانسته اند، بی آن که توهمی به آنان داشته باشند. به بیان ساده تر، روی آوری مردم به «اصلاح طلبان»، چنان که قبلا نیز گفته ایم، نه از حب علی بلکه از بغض معاویه بوده است. بنابراین، اگر امکانی به وجود آید که از دل همین اعتراض های جاری یک جنبش متکی به خود و مورد قبول مردم شکل گیرد - جنبشی که مردم طنین صداها و خواست های خود را در آن بشنوند - اقبال مردم به «اصلاح طلبان» دود خواهد شد و به هوا خواهد رفت. باید ضمن شرکت در اعتراضات جاری به سوی این امکان و تبدیل آن به واقعیت پیش رفت.
یک پیش شرط پیدایش چنین امکانی، تفکیک همان دو روندی است که در مورد جنبش مصر به آن اشاره کردیم. یک روند، مبارزه ای است که به طور خودانگیخته نظام سرمایه داری و حکومت مدافع آن را هدف قرار داده است و، روند دیگر، مبارزه جناح معزول «اصلاح طلب» برای حفظ نظام سرمایه داری ایران است. در ایران، برخلاف مصر، این دو روند به به علت فقدان امکان هرگونه جنبش متشکل و مستقل طبقه کارگر به گونه ای پیچیده به هم گره خورده اند و تفکیک آن ها به آسانی صورت نمی گیرد. با این همه، اوج گیری و حدت یابی آتش فشان اعتراضات مردم ایران، که درپی گسترش امواج خشم فروخفته مردم شمال آفریقا و خاورمیانه پیدا شده است، نشان می دهد که تفکیک این دو روند حتی در کوتاه مدت به هیچ وجه بعید نیست. پیشگامان جوان طبقه کارگر ایران - که حضور فعال و تعیین کنندۀ آنان در اعتراضات خیابانی جاری را هیچ کس نمی تواند انکار کند - می توانند با افق تفکیک این دو روند به جای شعارهای سرمایه دارانه ای چون «یا حسین، میرحسین» پرچم مطالبات پایه ای طبقه کارگر را برافرازند، پرچمی که می توان آن را در دو شعار آزادی و رفاه خلاصه کرد. معنای عملی تفکیک دو روند فوق این است که کارگران باید ضمن شرکت فعال در اعتراضات خیابانی جاری و سردادن شعارها و مطالبات خود نه زیر پرچم اصلاح طلبان معزول (به طور مشخص موسوی و کروبی) بروند یا آنان را متحد خود بشمارند و نه در عین حال تضاد خود را با آنان عمده کنند. حرکت با این چشم انداز و طرح مطالبات آزادی و رفاه در اعتراضات جاری است که امکان شکل گیری یک جنبش متکی به خود، مورد قبول مردم و متشکل از جوانان کارگر را به وجود می آورد. شعار «آزادی، آزادی، آزادی؛ بگو : آزادی، آزادی، آزادی» از سوی جمعیت بزرگی از شرکت کنندگان در تظاهرات ٢۵ بهمن ١٣٨٩ شکل گیری چنین جنبشی را نوید می دهد، جنبشی شورایی که با طرح مطالبات پایه ای طبقه کارگر و متشکل شدن حول این مطالبات رابطۀ اجتماعی سرمایه و دولت مدافع آن را هدف مبارزه خود قرار می دهد.

کمیته هماهنگی برای ایجاد تشکل کارگری

٢٩ بهمن ١٣٨٩