در آستانه یکمین سال آغاز خیزش وسیع توده های مردم معترض و مبارز علیه جمهوری اسلامی هستیم. سال گذشته در چنین ایامی با یک تقلب سازمانیافته از سوی سپاه پاسداران، وزارت اطلاعات و وزارت کشور، احمدی نژاد را برای دومین بار بعنوان رئیس جمهور، از درون صندوق های آراء مردم بیرون کشیدند.
تحمیل دوباره احمدی نژاد بعنوان رئیس جمهور یک مملکت ۷۰ میلیونی، یکبار دیگر این واقعیت را پیش روی مردم گذاشت که اراده و آراء آنها به هیچ گرفته می شود و تعیین کننده نه آراء مردم، که اراده حکومت است!
این تقلب آشکار، که آراء دزدیده شده توده های مردم را به حساب احمدی نژاد واریز کرده بود، عمیقاً مردم را به خشم آورد و آنها را با شعار: «رأی من کجاست؟!» به خیابانها ریخت.
رقبای احمدی نژاد که از جناح رقیب رودست خورده بودند، با دیدن مردم خروشان در خیابانها، جرأت یافتند بر موج اعتراض آنها سوار شوند و با استفاده از امکانات وسیعی که در اختیار داشتند، ابتکار رهبری اعتراضات مردم را در دست گیرند و خشم و خروش آنها را مهار کنند. اما از آنجایی که توده های وسیعی از این مردم معترض، بر بستر خشم فرو خورده سی ساله ای در خیابانها جاری شده بودند و اعتراض شان به کل سیستم حکومتی بود، سریعاً حساب خود را از حساب دو خردادی ها و جریانات سیاسی ایکه ائتلاف ''جنبش سبز'' را راه انداخته بودند، جدا کردند و با سر دادن شعارهای «ساختار شکنانه» و «سرنگونی طلبانه» عملاً خود را و ادامه مبارزات شان را از زیر رهبری ''جریان سبز'' ، بیرون کشیدند و به جنبش عمومی و سراسری خود خصلت رزمنده و رادیکالی بخشیدند که همچنان در اشکال متنوع و رادیکالی ادامه دارد.
در طول یک سال اخیر، خیزش و جنبش عمومی توده های مردم به مناسبت های گوناگون، در ابعادی وسیع و در اشکال متنوع و رادیکالی با فراز و نشیب هایی ادامه یافته است و نه تنها هیچ مشروعیتی برای حاکمیت جمهوری اسلامی و جناح حاکم باقی نگذاشته است که روز به روز هم موقعیت و نقش رقبای رانده شده از حکومت را نیز سست تر و از میزان توهم مردم نسبت به جریان ''جنبش سبز'' و رهبران آن کاسته شده است.
اگرچه در اوایل، اعتراضات توده ای مردم، اساساً خود را در قالب اعتراض به تقلبات انتخاباتی نشان می دادند و ''اصلاح طلبان'' و طیف لیبرالها از سویی و میدیای خارجی از سویی دیگر تلاش داشتند بر اعتراض بنیادی مردم مهر اصلاح طلبی بکوبند و یکجا آنرا بحساب سران جنبش سبز و بویژه شخص موسوی واریز کنند و کلیت جمهوری اسلامی را از زیر ضرب خشم مردم به ستوه آمده بدر آورند، با این حال با تداوم مبارزات و نقش سوسیالیست ها و رادیکال شدن تحرکات اعتراضی، کنه وقایع خود نمایی کرد و بوضوح روشن شد که محمل و بهانه آغاز این اعتراضات وسیع هر چه بود؛ انگیزه اصلی به راه افتادن آن موج عظیم انسانی، فراتر از اعتراض به یک تقلب انتخاباتی و تظلم خواهی جناح بازنده بود و هست.
در واقع مردم باین ترتیب و با این بهانه عمق نفرت و بیزاری شان را در ابعادی میلیونی و در پهنه خیابانها نسبت به کلیت این رژیم آغاز کردند و تلاش های یک ساله جناح اپوزیسیون حکومتی و میدیای طرفدارش نتوانستند راه مردم معترض را کج کنند و همانگونه که خود می خواهند نهایت شکوه و گله گذاری های شان در این خلاصه شود که: «چرا قانون اساسی خوب اجرا نمی شود؟ چرا آموزه های امام تمام و کمال بکار بسته نمی شود؟ و چرا جناح حاکم همه قدرت را در انحصار گرفته و ما سهمی از این قدرت نداریم؟!»
در طول یک سال اخیر بی آبروترین جریانات سیاسی نظیر: توده ای ها و اکثریتی ها و دارودسته اصلاح طلبان و مشخصاً شخص موسوی و رهروانش تلاش کرده اند تا اعتراضات توده ای مردم را در مسیری هدایت کنند که فراتر از اعتراض صرف علیه احمدی نژاد و نتایج انتخابات، نرود.
موسوی و یارانش اوایل، از بیم اینکه کنترل اوضاع از دستشان برود ضمن یادآوری های مکرر شعارهای مذهبی و از پیش تعیین شده، طرح هر شعار دیگری را انحرافی و متعلق به اغتشاش گران نامیدند. با این حال نتوانستند پیشروی موج وسیع توده مردم معترض را که با صدایی رسا «مرگ بر دیکتاتوری» و «مرگ بر خامنه ای» سر می دادند، بگیرند.
اگر چه این جریان شکست خورده با اغتشاشگر خواندن جوانان رزمنده فعال در جنبش، سرکوب آنها را توسط رژیم موجه می کرد، اما نه این نشانی دادن ها و نه اعلام وفاداری کردن های هر روزه شان به اصل ولایت فقیه و قانون اساسی و بقای جمهوری اسلامی، نتوانست مانع به اجرا در آمدن پرده های آخر سناریو حذف کامل آنها از قدرت حکومتی شود!
با عبور مردم معترض آزادیخواه و برابری طلب از شعارهای ارتجاعی جنبش سبز و نقش جدی جوانان رزمنده و سوسیالیست در به میدان آوردن شعارهای رادیکال و بکارگیری شیوه و شگردهای ابتکاری و جسورانه تر مبارزه، طولی نکشید که رادیکالیسم جاری درون خیزش توده ای مردم، چنان ارتقاء یافت که که عملاً میدان مانور جنبش سبز محدود و محدودتر شد و ابتکار عمل پیشروی این خیزش را توده های مردم سرنگونی طلب بدست گرفتند.
مردم آزادیخواه و سرنگونی طلب، هشیارانه از هر مناسبتی برای ابراز انزجار خود از کلیت نظام، بهره بردند و با به آتش کشیدن و زیر پا انداختن عکس های خمینی و خامنه ای، مقدسات ارتجاع اسلامی و این حکومت جنایتکار را لگدمال کردند و در بسیاری موارد نیز مزدوران سرکوبگر را هم، حسابی گوشمالی و تنبیه کردند.
جمهوری اسلامی با فضاحتی که در جریان کودتای انتخاباتی اش و در واکنش به اعتراضات و عکس العمل های مبارزه جویانه مردم از خود نشان داد، بیشتر از پیش بی آبرویی و غیر مشروع بودن خود را به افکار عمومی جهانیان نشان داد و منزوی تر از گذشته در بحران همه جانبه ای فرو رفت. اکنون این رژیم منزوی گشته با یکی از عمیق ترین بحران های حکومتی دست به گریبان است!
جناح سوپر ارتجاعی حکومتی که می رفت بعد از نتایج انتخابات دوره دهم ریاست جمهوری، یک جا بجایی اساسی در ساختار حکومتی بوجود آورد و ارکان قدرت حاکمیت را به تمامی یک کاسه کند، در نیمه راه این جابجایی ها با موانعی جدی روبرو شده است.
اگر چه رژیم تلاش زیادی بخرج داد که هر طور شده به ضرب برخورد های خشن پلیسی و با برپایی دادگاه های نمایشی و راه انداختن فجایع کهریزک و قتل های خیابانی، و اعدام ها و بخون کشیدن تظاهرات مردم و موج دستگیری های فعالان کارگری و دیگر جنبش های اجتماعی، خیزش و جنبش توده ای مردم را درهم شکند، اما تا کنون با بکار بستن هیچ ترفندی و با اعمال هیچ درجه ای از سرکوب نتوانسته است مردم بپاخاسته و معترض را خانه نشین کند!
گو اینکه در نتیجه جنایات بی رحمانه این رژیم، واکنش های توده های مردم معترض و مبارز در شکل تظاهرات خیابانی فروکش کرده اند و مردم به اشکال دیگری از مبارزه می اندیشند و رو آورده اند، اما فروکشی ابعاد اعتراضات خیابانی مردم، بهیچوجه به معنای عبور رژیم از بحران نیست و موقعیت رژیم بحران زده جمهوری اسلامی نه تنها تخفیف نیافته است که عمیق تر هم شده است. و اگر می بینیم که جنایتکارانه تر از پیش جنایت می کند، نه از موضع قدرت که از سر زبونی است.
مردم این توحش ناشی از زبونی را دریافته اند و می دانند که برای متوقف ساختن و عقب نشاندن تهاجمات رژیم، چاره ای جز مبارزه کردن در اشکال و شیوه و شگردهای کارسازتر را ندارند.
تداوم یک ساله مبارزات توده ای در فضایی فوق پلیسی، این واقعیت را بیان می کند که: هیچ درجه ای از ارعاب و سرکوب و جنایت این رژیم، نمی تواند گسترش اعتراض و مبارزه کارگران را مانع شود، نمی تواند اعتراض به زیر فقر زیستن۵۰ میلیون انسان این مملکت را متوقف سازد، نمی تواند اعتراضات و مبارزات مردم را به سرکوب و بی حقوقی و اختناقی که نفس شان را بند آورده است سد کند، نمی تواند مانع ابراز خشم و نفرت عمیق نیمی از جمعیت این مملکت گردد که به آنها وسیع ترین ستم جنسی و بیشترین بی حرمتی ها تحمیل می شود، نمی تواند خشم و اعتراض میلیون ها جوان را که هیچ آینده روشنی ندارند و از بیم بیکاری، شور و شوقی هم برای ادامه تحصیل ندارند فرو نشاند، نمی تواند مانع بروز انزجار مردمی که هر روز شاهد غارتگری ها و دزدی و چپاول آخوندها و آیت اله ها و فرماندهان نظامی و وکلا و وزرای حکومتی هستند، بشود.
مرزبندی رادیکالیسم جاری در جنبش توده ای مردم با اپورتونیسم جریان سبز حکومتی، نوید می دهد که هیچ درجه ای هم از تسلیم طلبی، مماشات جویی و توهم پراکنی جریانات لیبرال و جنبش سبز هم، نمی تواند خشم و نفرت سی ساله مردم عاصی علیه کلیت این رژیم و تلاش برای سرنگونی آن را فرو نشاند.
اعتراض عمومی یک سال اخیر مردم در قالب یک خیزش وسیع و توده ای، بر خلاف آنچه که جریانات سبز اصرار دارند وانمود کنند که اعتراضی صرف علیه نتایج انتخابات دوره دهم می باشد، نیست. نقطه جوش و انفجار سی سال نفرت انباشته شده در دل این مردم علیه کلیت این رژیم است!
خشم فرو خورده ای که در طول یک سال گذشته در خیابانها جاری بود، تنها خشمی علیه یک دیکتاتور نبود، انزجار عمیقی است علیه کلیت نظامی که بدون دیکتاتوری نمی تواند حکم براند!
انزجاری است علیه کل سیستم، علیه کل نظام، علیه ولایت فقیه، علیه شورای نگهبان، علیه قوه قضائیه، علیه مجلس اسلامی و مجلس خبرگان و مجمع تشخیص مصلحت، علیه نیروهای انتظامی و بسیج و لباس شخصی ها و علیه کل ارکان حکومتی!
اعتراضات یک سال اخیر مردم، ادامه همان مبارزاتی است که در شکل جنبش های اجتماعی کارگران، زنان، دانشجویان، معلمان، پرستاران و اقشار تهیدست جامعه، با شعار سرنگونی رژیم و فریاد زدن مطالبات خود کلیت این رژیم و این نظام را به چالش می کشیدند!
جنبش توده ای یک سال اخیر، که همچنان ادامه دارد، نه تنها اقدامی علیه دیکتاتوری و تقلب و فساد و تحقیر و بی حرمتی بود و هست، که اقدامی نیز برای سرنگونی این رژیم است!
اگر جناح سبز موسوی و یارانش روز بروز حاشیه ای تر می شوند و باقیمانده توهم مردم به آنها روز بروز می ریزد و خواست و توقع مردم رادیکال تر و اشکال مبارزات شان علیرغم وحشیگری های رژیم سنجیده تر می شوند، این را باید به حساب نقش کمونیست ها و جریانات سیاسی چپ منظور کرد.
در طول یک سال اخیر، حاملین تفکر سوسیالیستی و فعالان جنبش های رادیکال اجتماعی، با تبلیغ صبورانه و تلاش پیگیرانه شان توانستند توده های هرچه وسیعتری از مردم را به گرد مطالبات واقعی خود جمع کنند و نگذارند مردم معترض به دام توهم پراکنی های جریانات سبز بیفتند و با شگردهای جناحی از همین نظام به حرکت در آیند و از جانشان مایه بگذارند و به سیاهی لشکر جناحی علیه جناح دیگر تبدیل شوند و بجای مطالبات نان و کار آزادی و... ، شعار های: الله اکبر و موسوی موسوی و کروبی کروبی، سر دهند.
فعالان حامل گرایش چپ و رادیکال جامعه، مردم معترض را متوجه کردند که همه اینها از موسوی و کروبی گرفته تا احمدی نژاد و خامنه ای، اشتراکات یکسانی دارند. همه آنها علیه کارگر و زحمتکش و در خدمت سرمایه اند! همه آنها علیه زن و حقوق برابر زن و مردند! همه آنها علیه آزادیخواهان و برابری طلبانند! همه آنها علیه جنبش های رادیکال اجتماعی کارگران، زنان، دانشجویان، و دیگر اقشار فرو دست جامعه اند!
حاملان تفکر رهایی بخش سوسیالیستی، تلاش کردند مردم را به این باور برسانند که جز سرنگونی این رژیم راه میان بُر دیگری برای خلاصی از دست این جنایتکاران حرفه ای و این تبهکاران و راهزنان وجود ندارد و اعتراضات آنها، باید برای رسیدن به چنین هدفی ادامه یابد!
اینها بودند که تلاش کردند به مردم معترض یادآور شوند که شعارهایی که از سوی حامیان موسوی و کُلاً جناح اصلاح طلبان مطرح می شوند، ارتجاعی و ضد بشری اند.
اینها بودند که یادآور شدند که با شعار «الله اکبر» نمی توان به جنگ رژیم جنایتکاری رفت که این رژیم با همین شعار صد هزار انسان شریف و آزادیخواه و برابری طلب را به جوخه های اعدام سپرد و هم اکنون نیز شکنجه گران زندان ها، شلاق های شان را با تکرار همین شعار بر گرده کارگر فرود می آورند، نمایش وحشیانه سنگسار را با تکرار همین شعار به اجرا در می آورند، تجاوز به زنان و دختران در زندانها را با تکرار همین شعار مرتکب می شوند.
اگر جمهوری اسلامی سرانجام بعد از راه اندازی یک خون ریزی بی رحمانه در خیابانها و زندانها توانست تا حدودی به خیابان آمدن های صدها هزار نفری مردم را متوقف کند، اما نتوانسته است خللی در روحیه مبارزاتی مردم ایجاد کند و مردم نه خشم شان فروکش کرده است و نه رزم شان متوقف شده است. به اشکال دیگری از مبارزه فکر می کنند و به شیوه های کارسازتری از مبارزه روی آورده اند.
اکنون و در آستانه سالگرد آغاز خیزش عمومی مردم علیه جمهوری اسلامی و درس آموزی و تجربه اندوزی مردم معترض، کمونیست ها و فعالان جنبش های رادیکال اجتماعی بر آنچه تا کنون گفته و تبلیغ کرده اند تأکید می ورزند و به مردم بپاخاسته یادآور می شوند که نباید به مطالباتی کمتر از مطالباتی که تا کنون جنبش های رادیکال اجتماعی و در رأس آنها جنبش کارگری مطرح کرده اند، رضایت دهند.
جوهر آموزه های این خیزش و جنبش توده ای یک ساله، بما می گوید که سرنگونی رژیم تنها از طریق مبارزات خیابانی عملی نمی شود. سرنگونی رژیم سمبه های پر زورتری می خواهد. فقط مبارزه متشکل طبقه کارگر در اشکال تعیین کننده تری نظیر اعتصابات عمومی و سراسری کارگری و حضور قدرتمند این طبقه در صف رهبری مبارزات توده ای است که پروسه سرنگونی این رژیم را سرعت می بخشد و امر سرنگونی را قطعی می کند.
درست است که جنبش یک ساله توده های مردم معترض، پایه های این حکومت را لرزانده است و ابعاد بحران همه جانبه این رژیم بحران زده را بیشتر کرده است، اما فرو ریزی این حکومت در گرو اعتصابات کارگری مراکز کلیدی کار و تولید و به میدان آمدن توده های باز هم وسیعتری از مردم درقالب تشکل های سازمانیافته جنبش های رادیکال اجتماعی زنان، دانشجویان، معلمان، دانش آموزان، پرستاران و... می باشد.
این وظیفه و رسالت طبقه کارگر است که باید رهبری این خیزش مردمی را در دست گیرد و کار را یکسره کند و بر بنیان فرو ریخته جمهوری اسلامی سرمایه، پایه های نظامی انسانی را بنیاد نهد!
جمهوری اسلامی که بجز اتکاء به نیروهای سرکوبگر و مزدورش، هیچ پایگاه اجتماعی ندارد؛ از بیم اوج گیری خیزش توده های مردم در آستانه سالگرد کودتای انتخاباتی سال اخیر، به تکاپو افتاده است تا با اجرای مانورهای نظامی در شهرها و به اجرا درآوردن طرح هایی از قبیل: «عفاف و حجاب» و «مبارزه با بدحجابی» و راه انداختن موجی دیگر از دستگیری های فعالان کارگری و اجتماعی، و برپایی چوبه های دار، مردم را خانه نشین کند و شاهد تکرار تظاهرات وسیع مردم در روزهای هفته آخر خرداد ماه بمناسبت سالگرد آغاز خیزش توده ای مردم، نباشد.
تلاش های پیشگیرانه رژیم، هر چند هم که مؤثر باشند، اما باز دارنده ابتکار عمل های مردم بجان آمده نخواهند بود و قطعاً مردم مبارز و آزادیخواه و متنفر از این رژیم، خشم شان و انزجارشان را به اشکال متنوعی بروز خواهند داد و خود را آماده خواهند کرد تا با اشکال مؤثرتری از مبارزه، جنایات رژیم را پاسخ دهند و مطالبات و خواست های شان را تحمیل نمایند.
اکنون و بعد از یک سال مبارزه جانانه علیه رژیم و درس آموزی و تجربه اندوزی فراوان از این مبارزات، و برپایی یک اعتصاب عمومی و سراسری موفق و باشکوه در کردستان، هم مردم و هم جریان های سیاسی می دانند که برای بزانو درآوردن رژیم و عقب نشاندنش از سرکوب و جنایت و تحمیل خواست های شان، چکار باید بکنند.
مردم مبارز کردستان با شرکت در یک اعتصاب عمومی و سراسری، عملاً شکل کارسازتر و کم هزینه تری از مبارزه را برای تعمیق مبارزات توده ای و سراسری و علیه جنایت و کشتار و برای رهایی زندانیان سیاسی را الگو کردند؛ که نه تنها کارآیی فضای پلیسی را به حداقل خود می رساند، که پاشنه آشیل رژیم را هم که عرصه تولید و سود است نشانه می گیرد.
اگر الگوی اعتصاب عمومی و سراسری مردم مبارز کردستان، ابعادی کشوری بخود گیرد و این الگوی موفق به مراکز کار و تولید و مراکز آموزشی و تحصیلی و دوایر دولتی و خصوصی برود، این رژیم بحران زده را به زانو در خواهد آورد و روز مرگش را نزدیکتر خواهد کرد!
اعتصاب عمومی و سراسری مردم مبارز کردستان یکی از این ابتکارات قدرتمند است که باحتمال قوی در مبارزات از این ببعد توده های کارگر و زحمتکش ایران، و سیعاً از آن بهره گرفته خواهد شد.
اگر برای تحقق هر مطالبه ای و علیه هر سیاست این رژیم، تاکتیک اعتصاب عمومی و سراسری بكار گرفته شود، پروسه فرسایش و بهم ریختگی دم و دستگاه اداری رژیم سریع تر می شود و گردش تولید و عرصه سودآوری سرمایه و سرمایه داران و دولت، مختل می گردند.
کارگران و اقشار تهیدست جامعه و جنبش های رادیکال اجتماعی و جریانات سیاسی بیشتر از هر زمانی دریافته اند که اگر چه تظاهرات خیابانی یکی از اشکال رادیکال و رزمنده مبارزه علیه دیکتاتوری و خفقان و طریقی برای تحمیل مطالبات و خواست هاست، اما به نسبت رژیم بغایت منفور و منزوی و فرو رفته در بحران سیاسی و اقتصادی ایکه تنها با اتکاء به سرکوب و کشتار سرپاست، تعیین کننده نیست و باید با اشکال دیگری از مبارزه از آن جمله اعتصابات عمومی و سراسری در مراکز کار و تولید بویژه مراکز حساس و کلیدی توأم گردد.
در آستانه سالگرد ۲۲ خرداد سال ۸۸، لازم است آن ۵۰ میلیون انسان تنگدستی که زیر خط فقر بسر می برند به این فکر کنند که چگونه در محل کار و زندگی شان متشکل شوند، چگونه کمیته ها و شوراهای محل کارشان را سازمان دهند، چگونه کانون ها و انجمن های صنفی شان را برپا دارند، چگونه شوراهای محلات شان را ایجاد کنند، چگونه تشکل های محیط های آموزشی و تحصیلی شان را برپا کنند و بلاخره چگونه همه پتانسیل های مبارزاتی و انقلابی شان را یک کاسه کنند و خود را برای اعتصابات عمومی و سراسری و فلج ساختن دم و دستگاه اداری و مختل کردن عرصه سودآوری و چپاول دولت سرمایه داران، آماده سازند.
واقعیت این است که این رژیم جنایتکار که آب از سرش گذشته است و با ملامت افکار عمومی میلیاردها انسان هم در سراسر دنیا ککش هم نمی گزد، کارش از افشاگری و رسواسازی گذشته است و ضربه را باید به آنجایی زد که بر زمینش بزند.
باید ناندانی میلیاردرهای چپاولگر را در هم پیچید. باید چرخ های تولید را متوقف ساخت. باید روتین کار دم و دستگاه دولتی را مختل نمود. باید قوانین و مقرراتی که در خدمت بقای سرمایه و تداوم ارتجاع است، زیر پا گذاشت. باید از پرداخت وام های بانکی، مالیات و عوارض، آبونه های ماهانه آب و برق و تلفن و...، خودداری کرد. باید شیرازه این نظام و این حکومت را به هر شکل ممکن، درهم ریخت.
در هر صورت در آستانه سالگرد بپاخاستن توده های مردم مبارز و معترض، تنها با حضور فعال کارگران با صف مستقل خود و پیشاپیش صفوف میلیونی مردم و با شعارهای رادیکال آنها، می توان امیدوار بود که مردم جان به لب آمده فقیر و گرسنه و محروم و تحقیر شده و تشنه آزادی و خواستار برابری، بار دیگر در دام توهم پراکنی های جناحی از حکومت، اسیر نخواهند ماند و شعارهای ارتجاعی آنها را تکرار نخواهند کرد و مبارزات شان را تا به آخر و تا سرنگونی رژیم پیش خواهند برد!
نباید از یاد برد که در سالگرد آغاز خیزش توده ای مردم، دو شعار اصلی و مهم این دوره یعنی: «لغو مجازات اعدام» و «آزادی فوری و بی قید و شرط کلیه زندانیان سیاسی»، لازم است با برجستگی هرچه بیشتری از سوی مردم معترض و مبارزی که به این مناسبت گرد هم می آیند، مطرح شوند!
عطا خُلقی ۱۴ خرداد ۸۹