افق روشن
www.ofros.com

چرا لیبی باین وضع افتاد؟ وضعیت لیبی در آینده کدام است؟


احمد نوین                                                                                                    دوشنبه ٩ آبان ماه ١٣٩٠

ملک ادریس- اولین و آخرین پادشاه لیبی ( 1969- 1956)، بعد از استقلال لیبی، کشور را به مقر پایگاه های نظامی آمریکا و دیگر کشورهای "ناتو" تبدیل ساخت. امتیاز نفت لیبی را به شرکت های غربی، عمدتاً امریکائی ها واگذار نمود.
سهم مردم تحمل سرکوب و فقر و سهم دربار ادریش و اعوان و انصارش غارت ثروت های مردم لیبی بود. امری که مردم را از فساد ملک ادریس و حامیان امپریالیست اش متنفر کرده بود.
شکست اعراب از اسرائیل در جنگ شش روزه 1967 باعث و ذلت بیشتر مردم عرب شد. کشورهای عربی، قسمت هائی از خاکشان به تصرف اسرائیل درآمد. در جنگ شش روزه 1967 ،اسرائیل از پایگاه های نظامی آمریکا و ناتو در لیبی استفاده کرد. در نتیجه مردم لیبی بیش از پیش از ملک ادریس و همکاری هایش با امریکا و ناتو متنفر شدند.
در سال 1969 ، معمر قذافی که افسر جوانی بود، کودتا کرد و رهبر لیبی شد. معمر قذافی در اولین دهۀ حاکمیت اش ، صنعت نفت را در لیبی ملی کرده. پایگاه های نظامی آمریکا و "ناتو" را نیز در لیبی، تعطیل کرد. امری که منجر به نارضایتی شدید امریکائی ها از حکومت قذافی شد. اما محبوبیت معمر قذافی در بین توده های ستم دیده و فقیر لیبی بیش از آن بود که امریکائیان و یا دیگر قدرت های امپریالیستی بتوانند با اعمال زور او را از مسند قدرت بزیر بکشند.
قذافی با استفاده از درآمد عظیم نفت در طول دهه ی 1970، خدمات های زیادی را به مردم لیبی کرد:
در زمینه های معیشتی و رفاه، ازجمله اشتغال به کار، مسکن ارزان، گسترش آموزش و پرورش مجانی، توسعۀ بیمه های اجتماعی و بهداشت عمومی، وضعیت بنفع تهیدستان جامعه با بهبود های چشمگیری روبرو شد.
بعنوان نمونه، قبل از بقدرت رسیدن معمر قذافی بیش از 80% مردم لیبی بیسواد بودند و اکنون بیش از 80% مردم لیبی با سواد هستند. اما با همۀ اینها او بعنوان رهبری قدرتمند در تمام طول حکومت اش، به مردم لیبی اجازه نداد که کوچکترین تشکل مستقل مردمی را بوجود بیاورند. همانند " رهبر معظم انقلاب" سید علی خامنه ای در ایران، معمر قذافی نیز در لیبی، ادارۀ حکومت را بر مبنای هوا و هوس های خودش تنظیم مینمود.
از اوائل سالهای 90 میلادی تا سرنگون رژیم ، معمر قذافی که بیش از پیش شیفتۀ اقتدار خویش گشته بود و همانند محمد رضا شاه پهلوی در آرزوی پیشی گرفتن از امپریالیسم ژاپن بود و به سیاست های نئولیبرالی نیز روی آورده بود.
معمرقذافی در دو دهۀ آخر رهبریت اش، برای خروج از انزوای رژیم اش، به مقررات و قوانین خانه خراب کن بانک جهانی، صندوق بین الملل پول و سازمان تجارت جهانی تن داده بود.
در این دوران بخش قابل ملاحظه ای از ثروت های مردم لیبی در کشورهای سرمایه داری پیشرفته بکار گرفته شده بود. خود قذافی و فرزندانش با ولخرجی های کلان شان، به پروسۀ تعمیق نابرابری ها در جامعۀ لیبی نیرو می رساندند. امری که از چشم مردم لیبی دور نمی ماند.
در دوران ریاست جمهوری جورج دبلیو بوش ( رئیس جمهور اسبق امریکا ) قذافی به پروژۀ ضدتروریسم جورج بوش پیوست. در همان سالها دست در دست برلوسکونی – نخست وزیر بد نام ایتالیا – قول داد که در ایجاد سدی موثر در مقابل مهاجرت جوانان افریقائی به اروپا، یار و یاور دول امپریالیستی باشد.
طبعاً سیاست های ضد دموکراتیک باضافۀ درهای باز برای امپریالیست ها، بخصوص در 8 سال آخر حکومت قذافی، مردم لیبی را بسیارا ناراضی کرده بود. پاسخ قذافی به مردم، از ابتدا تا به آخر کارش، سرکوب بود.
قذافی بر این باور بود که در سطح بین المللی شخصیتی ویژه و در سطح منطقه ای ( مدیترانه و شمال افریقا ) رهبری بی همتا است. امری که بویژه در رابطه با منطقۀ مدیترانه، مزاحم پروژه های امپریالیستی دولت فرانسه هم بود.
فرانسوی ها با شرکت 27 کشور اروپائی و 16 کشور مدیترانه، افریقائی، خاورمیانه ای، جهت تامین و گسترش منافع فرانسه، نهادی بنام " اتحادیه مدیترانه" بوجود آورده اند. لذا " اتحادیه مدیترانه"، ابزار دست فرانسه، جهت گسترش منافع امپریالیسم فرانسه نیز هست.
قبل از حملات اخیر ناتو به لیبی، فرانسه کنفرانس بزرگ " اتحادیه مدیترانه" را در پاریس تشکیل داد. قذافی مخالفت خوانی میکرد. قذافی رویاهای دست یابی به هژمونی در مدیترانه و افریقا را داشت. این همه ا قذافی را رهبری غیر قابل اعتماد در چشم رهبران دول پیشرفته سرمایه داری معرفی میکرد. واقعیت نیز از این حکایت میکند که او عنصری غیر قابل پیش بینی بود.
البته دولت آلمان هم با هژمونی فرانسه در حوزه مدیترانه مخالف هست. اما، این موضوع دیگری است که در حوزۀ تضاد منافع آشتی پذیر مابین قدرت های امپریالیستی قابل بررسی است.!
مردم لیبی از قذافی ناراضی بودند. امریکا و ناتو ناراضی بودند. فرانسه هم ناراضی بود. قذافی در داخل و خارج لیبی، تنها شده بود.
این واقعیت را هرگز نباید از یاد بُرد : هر وقت قدرت مستقر، اقتدارش مورد سئوال واقع شود، همه نیروها بمیدان میآیند : مردم . حکومت مستقر. ارتجاع بومی مخالف حکومت و امپریالیست ها.
15 فوریه 2011 مردم در شهر بن قاضی شورش کردند. و گارد شخصی قذافی مردم را بشدت سرکوب کرد. دو روز بعد، 17 فوریه 2011 مردم بن قاضی مجدداً بر علیه حاکمیت قذافی شورش کردند و اینبار موفق شدند "گارد شخصی" را از منطقه فراری دهند. لازم به یادآوری است که " گارد شخص " بمثابه زنجیر اتصال نیروهای سرکوبگر حکومت عمل میکرد. لذا در بن قاضی، مردم دست قذافی را کوتاه و انقلابشان را آغاز کردند .
اواخر فوریه 2011 ، مصطفی الجلیل ( وزیر دادگستری قذافی ) از طرابلس فرار کرد و به بن قاضی رفت. و با جمع آوری 30 شخصیت، "شورای ملی لیبی" و " دولت انتقالی " را بوجود آورد.
فرانسوی ها، در تماس با مصطفی الجلیل به او در مقابل دریافت 35% امتیاز نفت لیبی، قول حمایت دادند.
امریکائی ها، فرانسوی ها را راضی کردند که حمله به لیبی، با نام ناتو انجام پذیرد.
فرانسه، انگلستان، امریکا و دیگر قدرت های امپریالیستی و ارتجاعی، دنبال منافع خودشان بوده و هستند. کشور لیبی با تولید حدود 2 میلیون بشکه نفت در روز، یک طعمۀ مشترک است. لذا پس از آنکه شورای امنیت سازمان ملل مصوبه ای مبنی بر حمایت از مردم لیبی در مقابل حملات هوائی قذافی بتصویب رسانید، حملات سنگین بمب افکن های ناتو نه تنها نیروهای مسلح قذافی، بلکه زیر ساخت های آن کشور را نیز هدف گرفت و منهدم کرد.
تعداد بمباران لیبی توسط هواپیماهای ناتو تا الان، بیش از 8000 بار بوده است. در این بمباران ها بیش از 50،000 موشک و بمب، بر سر مردم وکشور لیبی انداخته شده است. گزارشات مختلف میگویند از 50-60 هزار تا چند صد هزار نفر از مردم لیبی، در طول 8 ماه گذشته کشته شده اند. کشورهای امپریالیستی، ملی شدن نفت لیبی را بهم خواهند زد.
الان پس از شکست و قتل معمر قذافی، دولت نیکلای سرکوزی دستش در "اتحا دیه مدیترانه" بازتر میشود، و امید دارد هژمونی فرانسه در این منطقه را تامین نموده و بعلاوه 3/1 نفت استخراج شده لیبی را هم، صاحب شود.
امریکائی ها علاوه بر اینکه سهم خودشان را از نفت لیبی خواهند گرفت، مایلند که آفریکوم (ستاد رهبری نظامی آمریکا در آفریقا) را به لیبی منتقل بکنند. این ستاد در حال حاضر، در شهر اشتوتگارت آلمان قرار دارد.
جالب توجه است که بدانیم، تا کنون هیچ کشور افریقائی به آفریکوم (ستاد رهبری نظامی آمریکا در آفریقا)، اجازه نداده است که در آن کشور مستقر بشود.
مردم لیبی اکنون پس از قتل فجیع قذافی، با دوران پس حاکمیت آن جبار روبرو هستند. الزاماً این امری منفی نیست. اما برخی از شواهد و قرائن دلالت بر این دارد که اکنون ابتکار عمل، عمدتاً در دست ارتجاع بومی مخالف قذافی و امپریالیست ها است.
این امری شناخته شده است که پس از هر انقلابی، برآیند نیروهای درون صحنه است که سرنوشت آینده را رقم خواهد زد.
الان اسلام گرایان بنیاد گرا ، معروف به مجاهدین اسلامی / "جبهه ملی برای نجات لیبی" متشکل از روشنفکران، معلمان، دانشگاهیان.. / شخصیت ها و دولتمردان مختلف و متعدد رژیم قذافی / سلطنت طلبان یا بازماندگان و طرفداران ملک ادریس سنوزی ، و همزمان نیروهای امپریالیستی، در صحنه لیبی فعالیت میکنند.
بنا بر گزارشات منتشر شده، تسخیر طرابلس توسط گروه هواداران بلحج (بنیاد گرایان) به وقوع پیوسته است. این گروه تا سال 2001 تحت نام "گروه رزمندگان اسلامی " ، 2 کمپ آموزشی در افغانستان داشتند و اکنون در لیست تروریستی وزارت امور خارجه ی آمریکا قرار دارند.!
در اینجا سئوالاتی در ذهن نقش می بندد که احتمالاً در طول زمان بتوان پاسخی برای آنها یافت:
- آیا قذافی، قبل از خروج از پایتخت، آگاهانه طرابلس را بدست بلحج سپرد؟
- آیا بلحج، الان بعنوان یک مهره، در توافق با سی.آی.ا ،کار میکند.؟
- چرا جشن پایان نبرد های مسلحانه و پیروزی بر رژیم قذافی بعوض پایتخت لیبی طرابلس، در شهر بن قاضی برگزار شد؟
گزارشات مختلفی حکایت از این دارد که لژیونرهای فرانسوی، نیروهای ویژه ی زمینی انگلستان، نیروهای ویژه ی دریائی آمریکا، در سرنگونی دولت قذافی و تسخیر طرابلس، به شورشیان کمک کرده اند.
آینده لیبی، الان ناروشن است.
قتل ابهام آمیز و فجیع معمر قذافی ، نمایش اهانت آمیز بدن نیمه لخت قذافی توسط نیروهای دولت موقت، نشانه های زشتی از آینده حکومت در لیبی را بمعرض نمایش گذاشته اند. بهر صورت، قذافی یک اسیر جنگی در دست نیروهای "دولت موقت لیبی" بوده است.
پس قتل قذافی، خبر از اعدام مخفیانه حداقل 33 نفر از هواداران معمر قذافی با دست های از پُشت بسته شده، و بدون برگزاری دادگاهی عادلانه گزارش شده است. این ها نشانه های نا خوش آیندی از چگونگی درک قدرتمنداران جدید لیبی از عدالت را ارائه میدهند که بشدت نگران کننده است.
برای ما مردم ایران، که اعدام های غیر قانونی و وحشیانه نظامیان و صاحب منصبان رژیم ستم شاهی را- پس از انقلاب 22 بهمن 1357 توسط نیروهای مسلح تحت امر روح الله خمینی و عدم عکس العمل انسانی توده های خشمگین- را بخاطر داریم، با توجه به سرنوشتی که پس از آن بدان دچار شده ایم و حاکمیت جباران بر سرنوشت مردم ایران را تجربه نموده ایم، رفتار های ضد انسانی با قذافی، پسرانش و برخی از هواداران او و اعلام مواضع بنیادگرانه رئیس شورای ملی لیبی ( مصطفی عبدالجلیل ) در روز جشن پیروزی ، بقدر کافی میتواند نگران کننده باشد.
- آیا هژمونی در پایان کار، در دست عوامل امپریالیستی باقی خواهد ماند؟
- آیا یک رژیم نابهنگام تاریخی از اسلامگرایان بنیاد گرا، سرنوشت مردم لیبی را بدست خواهد گرفت؟
- آیا درگیری های آیندۀ محافل قدرت در لیبی، انعکاس برخورد منافع قدرت های امپریاایستی در لیبی خواهد بود.؟
- آیا مردم لیبی قادر خواهند شد، با تعمیق گفتمان دمکراتیک، سازماندهی تشکل های مردمی، ایجاد ارتباط مابین این تشکل ها، و سراسری کردن مبارزه برای رسیدن به آزادی و برابری، سرنوشتشان را، بدست خودشان بگیرند؟
- آیا.....
این ها از جمله ابهاماتی است که سایه سنگین خود را بر سر مردم لیبی انداخته است.

احمد نوین - ٣٠ اکتبر ٢٠١١