افق روشن
www.ofros.com

کدام چالش وکدام راهبرد؟


تقی روزبه                                                                                                    جمعه ۲٦ فروردین ١٣٩٠

تحولات شتابان منطقه وداخل کشور، ضرورت صورت بندی دقیق تر اوضاع سیاسی و اجتماعی را خاطرنشان می سازد. بدون تحلیل مشخص ازوضعیت مشخص واستنتاج راهبردهای مشخص وراه گشانخواهیم توانست کنش های لازم وحتی حداقلی را ازخود بروزبدهیم. دراین عرصه هیچ چیز آسان تروالبته بهمان اندازه مضرترازجایگزین کردن امرکلی بجای امرمشخص ودرعین حال هیچ چیز دشوارتر ازبرقراری پیوندی روشن وواقعی بین اهداف عمومی و وضعیت نیست. بنابراین مساله اصلی برقراری پیوند زنده بین جهت گیری ها و گفتمان سوسیالیستی با وضعیت مشخص وجهت گیری های مشخص است. معمولا گسست بین اهداف عمومی ووضعیت مشخص، و نبود حلقه اتصال دهنده بین آنها مهمترین مشکل نیروهای مدافعان آزادی وبرابری اجتماعی را تشکیل می دهد.اگرازمنظراهداف کلان وگفتمان سوسیالیستی رویدادهای مشخص وجاری دورنما پیدامی کنند،متقابلا جهت گیری های عمومی وکلی هم به نوبه خود ازطریق خیره شدن به واقعیت های جاری گوشت وپوست پیداکرده وغنامی یابند. بنابراین مسأله اصلی آنست که می خواهیم بدانیم درشرایط جدید، راهبردها واهداف عمومی چگونه می توانند به کارگرفته شوند تا به یک نیروی مادی و اجتماعی اثرگذارتبدیل شوند؟ ومثلا چه زمینه های مناسبی برای برطرف کردن شکاف بین نان و آزادی فراهم شده است؟چه بسترهای مثبتی برای سازمان یابی پایگاه اجتماعی مدافعان گفتمان آزادی وبرابری درشرایط جدید به وجود آمده ویادرحال به وجود آمدن است که می تواند مورد استفاده فعالین این حوزه قرارگیرد؟ ویا چه فضاها وزمینه های مستعدی برای شکل گیری و تقویت صفوف اتحاد بزرگ هواداران سوسیالیسم درشرایط کنونی فراهم آمده است؟ وبالأخره آن که چگونه می توانیم گفتمان ضدسرمایه داری را درشرایط نوین درمیان لایه های وسیعی تری ازکارگران وزحمتکشان،آنهم درشرایطی که گفتمان های معطوف به حفظ نظام ویا بازسازی نظام سرمایه داری دستخوشِ بحران سخت درتلاش پرکردن خلأ موجودهستند، اشاعه دهیم؟.مهم آن است که هم چون موجود زنده ای تغییرشرایط را دریابیم وواکنش های بهینه، به هنگام ومنطبق براهداف خود بروزدهیم. مسلما به همه این موارد نمی توان دریک نوشته کوتاه پرداخت.دراین مقاله کوتاه مقدمتا به چالش اصلی جنبش و چگونگی عبورازاین چالش خواهیم پرداخت:
بی شک دربیان مختصات شرایط جدید وصورت بندی آن،تأثیرتحولات انقلابی منطقه برایران وافزایش نسبی روحیه مبارزاتی مردم دارای اهمیت بوده وبه عنوان فاکتورجدیدی واردمعادلات سیاسی ایران شده است.ورود تضادهای درونی حاکمیت به فازجدید،حادتر شدن تضاد بین اصلاح طلبان وجناح حاکم که منجربه حصرکامل ویا به بیان دقیق ترزندانی شدن موسوی وکروبی درمنازل خود گردید، برکناری رفسنجانی ازریاست مجلس خبرگان وتشدید منازعات در میان باندهای حاکم موسوم به اصول گرایان ونگرانی آنها ازبروز فتنه جدید وحتی بزرگتر، تشدید بحران اقتصادی وپی آمدهای آزادسازی قیمتها وتورم، وفراهم ترشدن بسترهای مناسب برای پیوند مطالبات سیاسی واقتصادی(نان وآزادی) و احتمال گسترش وبروز اعتراضات واعتصابات توده ای ازجمله مؤلفه های جدید ونشانه هائی از ورود بحران به فازجدیداست.

چالش اصلی
ازمهمترین چالشها وشکاف های پیشاروی جنبش، می توان به شکاف دوسویه ای اشاره کرد که گریبانگیرجنبش جاری است: ازیکسو تضادبین فرایند رادیکالیزه شدن مطالبات واشکال مبارزاتی بدنه جنبش با سیاست ها و راهکارهای اصلاح طلبان ورهبری آنها که درمیان صفوف جنبش فعال هستند، وازسوی دیگرشکاف بین بدنه ومطالبات درحال رادیکال شدن با سطح سازمانی یابی وگفتمان متناظر با آن.درواکنش به شکاف فوق وحل آن به سود خود هرطرف درتکاپوست که باشکل دادن مشخص به آرایش صفوف خود آن را درجهت اهداف خویش حل وفصل نماید.چنان که دریک سوی این تکاپو اصلاح طلبان وکسانی قراردارند که خواهان تغییراتی محدود و درچهارچوب نظام موجود هستند وبرای تحکیم موقعیت وهژمونی گفتمان خویش برجنبش می کوشند و به این منظوربه تحکیم موقعیت خویش و آرایش صفوف خود پرداخته اند. ارائه منشورسبز و سازمان دهی اخص نیروهای اجتماعی حامی خود درحوزه های گوناگون اجتماعی ازجمله دانشجوئی وزنان وکارگران وهنرمندان... وانتقال بخشی ازرهبری به خارج وبهره گیری ازرسانه های کلان وازجمله رسانه های قدرت های بزرگ وسازماندهی اخص نیروها و اقدامات اخص خود،همه وهمه درهمین راستا صورت می گیرند.البته رویکرد فوق را نمی توان پاسخ واقعی به نیازهای حنبش دانست، وحتی بدلیل ماهیت جهت گیری خود برشدت وابعاد چالش اصلی ولاجرم افزایش تشتت درونی جنبش-همانگونه که درعمل نیزشاهدش هستیم- می افزاید. واین تازمانی که سویه دیگر نتواند برشکاف فوق فائق آید ادامه خواهد یافت. واقعیت آن است که سویه دیگرهنوزنتوانسته است گام های لازم برای حل شکاف بیان شده را بردارد،گام هائی که بدون آنها پیشروی به جلو دشواروناممکن است.چراکه جدال دوجهت گیری متضاد درونی درصفوف جنبش،یعنی جهت گیری معطوف به حفظ ومرمت نظام با جهت گیری معطوف به سرنگونی ونفی کلیت نظام،به مرور و باگذشت زمان تشدید شده وباتوجه به نقش هژمونی طلبانه وکنترل کننده نیروی فوق،منتجه آن درهمه زمینه های مبارزاتی جزدرجازدن وفرساش پتانسیل آزادشده نخواهد بود.جنبش ضداستبدادی-مطالباتی برای عبورازبحران کنونی-درجازدن جنبش –بناگزیر نه فقط باید ازطریق تشدید فشارازپائین برای تحمیل مطالبات خویش به آن، تلاش های گفتمان اصلاح طلبانه ودرون سیستمی را که درتکاپوی کنترل وهدایت جنبش بسوی اهداف خودمی باشد خنثی نماید،بلکه مهم ترازآن ازطریق شکل دادن به صفوف مستقل ونقش آفرین خود. تنها با چنین حرکتی می توان ازتشدید شکاف های درونی جنبش بسودِ اگربتوان گفت دشمن مشترک، جلوگیری کرد وآن را درخدمت بالندگی جنبش بکارگرفت.اکنون،بدون این که منکربرخی همسوئی ها پیرامون برخی مطالبات ضداستبدادی باشیم و اهمیت بهره گیری از این همسوئی دربرابردشمن عمده را نفی کنیم،مدتهاست که زمان بریدن بندناف جنبش ازاصلاح طلبان و ایجاد مناسبات جدید بین نیروهای دارای جهت گیری های متفاوت ومتضاد درون جنبش، یعنی قرارگرفتن جنبش برروی پاهای خود به مثابه پیش شرط پیشروی و عبورازبحران کنونی فرارسیده است. همانطورکه ملاحظه می کنید بحث برسرنادیده گرفتن منطق بدیهی حاکم برنبردها ورعایت توازن قوای واقعی، یعنی منزوی کردن هرچه بیشتردشمن عمده وتشدید شکاف دراردوی آن وتمرکزنیروعلیه آن نیست،بلکه غرض تنظیم مناسبات دیگری دردرون صفوف جنبش باتوجه به تحولات وتضادها وبرآمدهای درونی آن است. بحث برسربرداشتن یگ گام به جلو توسط جنبش درجهت ایستادن روی پای خود وکاستن ازاتکاء خود به سازوکارهای اصلاح طلبان وبیرون آوردن سرخود ازلاک است. بی شک چنین ضرورتی ازهمان نخست وجود داشته است وبایدهم وجود می داشت،اما نکته تازه به وجود آمدن امکانات وزمینه های مثبت درجهت تحقق آرزوی فوق است.بهرحال باتوجه به گسترش کشاکش رویکردهای مختلف درون صفوف جنبش برداشتن چنین گامی هم اکنون به مهم ترین مسأله عاجل جنبش تبدیل شده است.بدیهی است که تحقق چنین هدفی، تنها می تواند با ارجاع به ظرفیت های هم اکنون موجود جنبش وامکانات وتجارب آن،یعنی باتکیه بر برون دادهای خود جنبش وتقویت آن، وهم چنین بابهره والهام گرفتن از تجارب جنبش های انقلابی منطقه،صورت پذیرد.براین اساس مسیر پیشروی یعنی سازمان یابی را می توان اساسا درچهارمؤلفه زیرپی گرفت:
الف- ضرورت شکل گیری کانون ها وشبکه های(واقعی ومجازی) هم آهنگ کننده وفراخوان دهنده مستقل وبرخاسته از متن جنبش. جنبش نیازبه اقدام ها وفراخوان های منطبق با ظرفیت پیش رونده با استفاده ازفرصت هائی که گسترش بحران حاکمیت وتعمیق جنبش فراهم می آورد، دارد. ولی چه کسی وچه گونه وباچه مکانیزمی فراخوان بدهد؟
موسوی وکروبی؟قدرت های خارجی وحامیان ورسانه هایشان؟ و آیا چپ ها درموقعیتی هستندکه اگرهم بخواهند بتوانند؟
پاسخ ها با توجه به تجارب موجود وآزمون های صورت گرفته کمابیش روشن است:تضاد بین اهداف وشعارهای موسوی وکروبی واصلاح طلبان با آنچه که دربدنه جامعه می گذرد وبامطالبات وپتانسیل موجود ناهمسازبوده ودارای دوجهت گیری متضادهستند.این تضاد اکنون بیش ازپیش عمل می کند ومانع تعمیق مطالبات وگسترش پایگاه توده ای جنبش وبکارگیری اشکال قاطع ترمبارزه است، که حاصلی جز به باد رفتن فرصت ها ندارد.توده های مردم وجوانان درگیرمبارزه درپراتیک مبارزاتی خود کمابیش به تضاد فوق وقوف یافته اند وتردید ها بیشتردرچگونگی برداشتن گام های روبه جلواست. قدرت های بزرگ وحامیان آنها،سوای آنکه اهداف ومنافعشان با منافع و مطالبات واقعی مردم درتعارض قراردارد،عملا خود به اصلاح طلبان ونیروی آن ها دخیل بسته اند وفاقد آنچنان پایگاه اجتماعی فعال هستند که قادربه عمل مستقیم توده ای باشند.والبته چپ ها نیزدرموقعیتی نیستندکه بتوانند تأثیرقابل توجه وملموسی براوضاع داشته باشند.دراین میان تنها عامل تعیین کننده خودجنبش است که باغلبه برکاستی های خود می تواند ظرفیتهای خود را بهبود به بخشد ونیروهای رادیکال نیزاگراهمیت برداشتن این گام را بخوبی درک کنند می توانند بسهم خویش درتقویت آن کمک کننده باشند. بهرصورت،دراین راستاست که جنبش باید بجای ادامه دادن به تکیه خود برسازوکارهای اصلاح طلبان،به دوگانگی موجود با ایجاد سازوکارهای آلترناتیو و متعلق به خود پایان دهند.دوگانگی ی که اگردراوائل شروع جنبش اخیرقابل فهم بود،اکنون دیگربه بندی برای پیشروی تبدیل شده است. بی شک با پیدائی زمینه های عینی و مناسب بدیل،اکنون دیگرطرح آن صرفا بیان یک ضرورت کلی وآرزونیست. آنچه که اکنون پایه عینی گذاربه این ضرورت را بیش ازپیش مطرح می سازد،نه فقط رادیکال شدن بدنه جنبش وعبورآن ازاصلاح طلبان است،بلکه هم چنین وجود آن صدها وهزاران فعال وسازمانگرومروج ومبلغی است که مداوما دردل خود جنبش پرورده شده وپرورده می شوند، ودرهمسازی با فرایند رادیکالیزه شدن مطالبات واشکال مبارزاتی متناسب با آن قراردارند وعملا هزینه و باراصلی پیشبرد جنبش بردوش آنان قراردارد.مهمترین نکته پیشارو، خودآگاهی جنبش نسبت به این ضرورت وتوانائی های واقعی خود وامکان پذیربودن آن است واین که مدتهاست که زمان روی پای خودایستادن جنبش فرارسیده است.
بطورخلاصه، سازمان یابی مستقل جنبش می تواند ازطریق برآمد و نقش آفرینی سازمانگران،هم آهنگ کنندگان ومروجین ومبلغین پرورده شده درطی مبارزات این دوره و به مثابه برون دادهای آن صورت گیرد. این شبکه ها وفعالین باید بجای نگاه به بالا و تکیه به آن به نیرو وسازوکارهای برآمده ازجنبش خود تکیه کنند. بدیهی است که خلأ وشکاف ناشی ازاین دوگانگی را به جزارجاع به پتانسیل های فراهم آمده درخودجنبش، نمی توان پرکرد. چنانکه بطورمکانیکی ازبیرون و توسط سازمانها ونیروهای دیگر خلا مزبور قابل پرشدن نیست.بی شک نیروها وجریانات چپ به شرط آمیختن با جنبش و درک ضرورت ها ونیازها و تبدیل شدن به بخشی ارگانیک، فعال واثرگذارواثرپذیر با آن،می توانند بسهم خود درتکوین وبلوغ فرایند جنبش مؤثرباشند. تجربه جنبش 6 آوریل مصر وبه دست گرفتن(نسبی) ابتکارعمل توسط جوانان وفعالین پیشاروی ماست.آنچه که درجامعه وجنبش ما موجب تأخیردرشکل -گیری چنین فرایندی شده است،همانا چندگانگی ساخت قدرت وحضوربخشی ازآن درصفوف اپوزیسیون ازیکسو و ضعف تاریخی نیروهای مستقل ورادیکال وگسست آنها ارمتن جامعه ازسوی دیگر است.
باین ترتیب محورنخست پیشروی، تمرکز بر برآمد فعالین وفراخوان دهندگان وسازمان دهندگان و هم آهنگ کنندگان پرورده شده ودرحال پرورش ازدرون جنبش هم اکنون موجوداست.
ب- محوردوم، شکل دادن،تقویت وگسترش تشکل ها،محافل(خانوادگی وغیرخانوادگی)،هسته ها و شبکه های مستقل واقعی ومجازی دربدنه متکثرجنبش اعم ازکارگران ودانشجویان وجوانان وزنان ومردمان مناطق تحت ستم ملی، و... دراماکن زیست(محلات ) وکار وتحصیل و..است.
د-محورسوم همانا تلاش برای تنظیم مهم ترین مطالبات واهداف ملموس و هم اکنون موجود جنبش است،که تقویت کننده دامنه توده ای جنبش وهمبستگی بخش های مختلف آن ونیزمقابله بامطالبات تقلیل گرایانه اصلاح طلبان حکومتی وغیرحکومتی است. بدیهی است که هرکس وهرگروهی می تواند وباید پیشنهادات وراه یافت های خود را به جنبش بدهد وبرای آنها تبلیغ وترویج کند، اما آنچه که مهم است بیرون آمدن آن ها ازدل فرایند طبیعی جنبش وازآن خود کردن آن هاست که موجب تقویت ظرفیت خود رهائی جنبش ویافتن سیمای یک جنبش مطالباتی-ضداستبدادی پیشرونده می گردد.
ه-محورچهارم توجه لازم به اهمیت تأسیس رسانه های کلان ومستقلی است که بازتاب دهنده صدای جنبش مستقل درمقیاس گسترده وسراسری باشد.دراین رابطه بویژه بهره گیری ازامکانات وظرفیت های خارج ازکشوربرای ایجاد آن، درکناراستفاده بهینه ازخرده رسانه های متعدد موجود درپشتیبانی هم آهنگ ازجنبش داخل وکمک به برقراری پیوند آن با جنبش های جهانی ،بویژه درشرایط سرکوب واجد اهمیت است.
بدیهی است که اگرپیشروی دراین راستاهای چهارگانه با شتابی متناسب با تعمیق بحران همراه نباشد، موجب درجازدن وازدست دادن فرصت ها می گردد و بهمان نسبت این گفتمان های دیگر خواهند بود که خلأ موجود را پرخواهند کرد. دربخش بعدی به شماری دیگرازچالش وسوالات مطرح شده اشاره خواهیم داشت.

تقی روزبه

٢٠١١-٠۴-١٤ ٢۵-٠١-١٣٩٠