از زمستان سال 89، با تکانهای انقلابیِ جنبشِ فرودستان - «جنبشِ نان و برابری و آزادی»- در کشورهای مصروتونس و...، خاورمیانه و شمال آفریقا و سرتاسر جهان را وارد دورانِ دیگری کرده است. ابتدا با توجه به فاکت ها و واقعیاتِ آشکار در اخبار و شواهد، مسائلی را هر چند کوتاه به میان می آورم؛ در همان اوایل شروعِ انقلابات، استیصالِ حاکمانِ وقتِ مصر و تونس و... و حامیان آنها همچون باراک حسین اوباما و نتانیاهو و سارکوزی و طبقه و دولِ همراه آنها، به وضوح دیده می شد. به عنوان مثال در صبحِ یک روزِ اعتراضی تودهها در مصر، رئیس جمهور آمریکا(اوباما) نطق و دستور می داد که : « مصر باید با مسالمت به سوی دموکراسی گذار کند» و شامگاهان، حسنی مبارک همان جملات را در گوش تودههای انقلابی، یاوه می کرد. در تونس، بِن علی و دستگاه حاکمه اش که باعث و بانیِ فقر و تبعیض در این کشور بود، بعد از فرار از کشور به پناهِ پادشاهی ِ آل سعود عربستان در آمد، در یمن، علی عبدالله صالح که بیش از دوهزار نفر را در جریان انقلاب، به خون کشیده بود، با دعوت نامهی دولت آمریکا برای به اصطلاح مداوای خود به نیویورک پناه برد، در جریانِ اعتراضاتِ بحرین، پادشاهی آل سعود باردیگر اما اینباربرای دولت بحرین، تانک و تسلیحات و فناوری و نیروی سرکوب فرستاد. آنطور که از شواهد بر می آید، حتی اگر انسان از هوشِ پایینی برخوردار باشد، دستِ عوامل و حامیان حاکمان کشورهای یاد شده را به روشنی می بیند( همان آمریکا، اسرائیل، عربستان، ترکیه و...). اما از سوی دیگر، در دو کشور لیبی و سوریه جریاناتی متفاوت با دیگر کشورها رخ داد، ما شاهد آن بودیم که از همان شروع اعتراضات در این دو کشور، هم ارزش و حمایتی مضاعف از سوی حاکمان اروپا و آمریکا به اعتراضات لیبی و سوریه داده می شد و هم از سوی آنان، حاکمان( بی شک جانیِ ) این دو کشور، مضاعف تر از( حسنی مبارک، بن علی و...) مورد تخطئه و شماتت رسانه ای و عینی قرار می گرفتند، این مسئلهی برخورد متفاوت از سوی آمریکا و اروپا زمانی روشن می شود که بخشی دیگر از نظام سرمایه داری جهانی، از جمله روسیه، چین، ایران و... با توجه به، دست یازی به توازن قوایشان در این انقلابات را درنظر بگیریم که برخوردی عکس داشته اند. ایران و روسیه و چین آنچنان که خود حاکمان ِ آنها اذعان می کنند، به حمایت از بشار اسد در سوریه پرداخته اند، آنچنان که رهبر ایران در خطبه ی نماز جمعه به دول غربی یاد آور میشود: «ما در جریان اعتراضهای بحرین هنوز دخالتی نداشته ایم اما اگر اراده کنیم همانند جنگ 33 روزه در لبنان، از این دخالت ها خودداری نخواهیم کرد»، و یا مثالِ وتویی که از طرف روسیه و چین نسبت به حکم شورای امنیت بر علیه بشار اسد رخ داد. در این بین باید باز هم به نظارهی گفتگوی سران این دو بخش نشست: سرگئی لاواروف وزیر امور خارجه روسیه بعد از وتوی فوریه، از هیلاری کلینتون وزیر امور خارجه ایالات متحده پرسید «بازینهایی چیست؟»، او در پاسخ گفت: «میترسم، در غیبت عمل مشترک ما بعنوان جامعه بینالمللی، بازینهایی جنگ داخلی]سوریه[ باشد»( به نقل از روسیه امروز). خوب مسئله تا حدودی روشن شده است و از شکلِ آن کلافِ سردر گم در آمده است. در لیبی و سوریه ما برای اولین بار آن هم به شکلی علنی و روشن والبته دور از انتظار عوام (چون نگاه نقاد و متفکر به این مسئله پیش از این پی برده است)، شاهد استمدادِ دول غربیِ آمریکا و اروپا از نیروها وفرماندهان جنگی القاعدهای بودهایم، تا این ضرب المثل واقعی دوباره چهره نمایی کند:« شریکِ دزد و رفیقِ قافله» و مصداق به روز شدهی آن، آمریکاییها و اروپاییهایی هستند که با دشمنان (صوری) خود که از سال 2001 بر علیه آنها جنگ جهانی علیه تروریسم را به راه انداخته اند، دست همکاری میدهند. «سیاست خارجی» (ازانتشارات واشنگتن پست) در بیستوهشتم مارس گزارش میدهد که سناتور جان مَک کِین (جمهوریخواه از ایالت آریزونا) و«پنج قانونگذار همفکردیگر» قطعنامه جدیدی را پیرامونِ اوضاعِ سوریه، تسلیمِ کنگرهی آمریکا کردهاند که خواهان حمایت کنگره «از مسلح کردن اپوزیسیون در مقابل رژیم بشاراسد» میشود. اما قطعنامه، مداخله نظامی مستقیم ایالات متحده را، که مککین و همینطور سناتور جو لیبرمن (از ایالت کانتیکات) از آن علناً و کاملاً حمایت میکنند، مطرح نمیکند. در این بین لابیِ هوادارِ اسرائیل- « کمیته ی روابط عمومی آمریکایی- اسرائیلی (AIPAC)» - که همین چند هفته پیش با حضور نتانیاهو و اوباما بر سرمسئله ی دخالت در اوضاع ایران نشست داشته اند، از این مسئله احساس ظفرمندی بسیاری می کند. از طرفی دیگر در این قطعنامه از باراک حسین اوباما میخواهند که از گروه بهاصطلاح «دوستان مردم سوریه» ( نام این گروه را به خاطر داشته باشید) و«ارتش سوریه آزاد»، برای تأمین بودجهای به میزان چندین میلیون دلار جهت پرداخت حقوقِ ماهانه به جنگجویان اپوزیسیون در سوریه و تشویق افراد بیشتر برای فرار از ارتش بشار الاسد، پشتیبانی کند وآن هم با اسم رمزِ«دموکراسی خواهی». در این جا باید یادی کرد از نقد گزندهی کارل مارکس در مورد ماهیت پول در روشِ بررسیِ التقاطی اقتصاددانی به نام «روشر»، روشر می گوید « پول چیزی کمتر یا بیشتر!! از کالاهای دیگر است» و مارکس درنقد خود در «فصل دوم کتاب سرمایه ص122» می آورد: (به این می گویند روشِ تفهیمِ مفاهیم! وآقای روشرچنین لاطائلات التقاطیِ پروفسورمآبانهای را با فروتنی به نام«روش کالبدشناختی-فیزیولوژیکی»اقتصاد سیاسی، غسلِ تعمید میدهد! با این همه او به خاطر یک کشف سزاوار احترام است : پول «کالای دلپذیری» است). و در این بحث، پول باید برای «دوستان سوریه» بدون هیچ ظاهری از معما، دلپذیر باشد، آنگونه که برای دوستداران لیبی هم بود؛ زمانی که پس از قتلِ قذافی، دیوید کامرون خطاب به شرکتهای نفتی انگلیسی گفت: «چمدانهایتان را هرچه سریعتر به قصد لیبی ببندید».
در ادامه و باتوجه به این مسئله که مسائل گفته شده نیاز به بررسی و تحلیلِ بیشتری دارند(هم از لحاظ بخش بندی های نظام سرمایه در کل جهان و هم در ایران)، اما در این مبحث آنچه که باید از این شمای کلی برای ادامهی مطلب داده شود، بالاخره داده شد، پس اکنون می رسیم به فردی که از لحاظ شخصی به ظاهر دلسوز، دوستدار و فدادار به ایرانیان است و از لحاظ سیاسی، باطنا مخالفِ انقلاب و موافقِ مردمسالاری«همان اسم رمز یاد شده» است. آقایان و خانم ها معرفی می کنم؛ رضا پهلوی پسر شاهِ معدوم وسفاح ایران.
دوستانِ ایران یا خونآبه خواهان؟!
وقتی دوستان سوریه و لیبی، حامیان و سازمان دهندگانی همچون اسرائیل و آمریکا و ... را به همراه دارند، خلاف مناسبات سرمایه و کسر شانِ افراد و گروههای مرتبط با اپوزوسیون بورژوازی ایران است که با این حاکمیتها همخوابگی نکنند. از سازمان مجاهدین خلق (مسعود و مریم رجوی) - که دهها سند از ارتباط آنها با سازمانهای نظامی و جاسوسی آمریکا و اسرائیل در دست عموم است – بگذریم، به عزیز دوردانهی محمدرضا پهلوی و فرح دیبا می رسیم. رضا پهلوی مخالف انقلابِ تودههای آگاه است، چرا؟ الف) این پدیده سلطنت پدرش را جارو و دست او و بازماندگانِ مفتخورِ سلطنت را از قدرت̊ کوتاه و اورا بی پدر کرد( باید یاد آور شوم نصایح او را در زمستان 1389 به انقلابی های مصر برای برگشتن به خانه و آویزه کردن تجربه ی انقلاب 57 ایران به گوشهایشان و قناعت به حسنی مبارک سفاح) ب) این پدیده در صورت تکرار، ترسی در دل او می اندازد چرا که توده های آگاه وانقلابی و مترقی دیگر به او و سروری و پدریِ ارتجاعیاش مجالِ عرض اندام نمی دهد(حال به هر نام؛ سلطنت یا دموکراسی)ج) او می خواهد انقلابیون 57 را که یقین دارند او وخاندانش میلیونها دلار را از مملکت خارج کردهاند به پای میز محاکمه بکشاند، و خوب می داند در فردای انقلاب آتی تودههای مسلح به آگاهی طبقاتی محکوم خواهد شد.
از دشمنیِ رضا پهلوی با انقلاب کارگران و زحمتکشان که بگذریم، به دوستیِ او با صهیونیسم و آمریکا می رسیم. رضا پهلوی همپا با کمپینهایی که(درفضای مجازی و واقعی)خود را به ظاهر دوستان ایران(همچون نمونهی سوریه)می نامند و شعار میدهند:« ما بر ایران بمب نمی ریزیم»، در مصاحبه تلویزیونی با «شبکهی ده اسرائیل» میگوید: « اسرائیل ایران را بمباران نکند، به اپوزیسیون کمک کند» در بطن این جمله حقیقتی نهفته است؛ اول اینکه آن کمپین ها که می گویند: «ما ایران را دوست داریم» و مخالف بمباران هستند همچون رضا پهلوی، دل در گرو تجهیز مالی و تسلیحاتی نیروهای وابسته به آمریکا و اسرائیل دارند و از سوی دیگر یادآور پیش شرط این دلدادگیاند، که همان قطع نامه ای است که در سطور پیش در مورد حمایت از اپوزوسیون سوریه در کنگرهی آمریکا به تصویب رسیده است. رضا پهلوی در این مصاحبه می گوید: «اسرائیل و دیگران می توانند با سرمایه گذاری مالی و فناوری به تحقق خواسته های ملت ایران دست یاری دهند». در اینجا باید دو چیز روشن شود، اول اینکه منظور او از فناوری، همان کمکهای نظامی و تسلیحاتی است که در سوریه به القاعدهایها و ارتش آزاد سوریه و «دوستان سوریه» برای به انحراف کشاندن مبارزات تودههای کارگر و زحمتکش از آستین عربستان و آمریکا و... داده می شود و همان کمکهایی که چندی پیش نیز در لیبی همین پروژه را با موفقیت به انجام رساند و دوم اینکه این سخنان و ایدههای طرفدارانهی رضا پهلوی، آنچنان نیست که از مغز او و از آنالیز دستگاه فکری او نسبت به شرایط، داده شده باشد - این هوشمندی هرگز از او انتظار نمی رود - چرا که با توجه به مثالها و دادهها ی آورده شده، این خط نظری و عملیِ دستگاهِ کاپیتالیستی آمریکا و اسرائیل است که پدیدار گشته است، در اینجا برای قانع کردن خواننده مثالی می آورم؛ چند سال پیش که سازمان مجاهدین خلق خبر از افشاء مراکز مخفی هسته ای در ایران را داد همگان فکر می کردند که این سازمان چه دستگاه قدرتمندی است که به این توانایی در افشاء رسیده است، اما مسئله شکل دیگری بود آنگونه که افراد سازمان اطلاعاتی و جاسوسی اسرائیل (موساد) بعدها به زبان آوردند؛ یعنی در اختیار گذاشتن اطلاعات ازطرف موساد به سازمان مجاهدین خلق برای ایفای نقشی میانجی در بیان آن مسئله(چرا که سازمان موساد از لحاظ بین المللی از بیان آن عاجز شده بود)، اکنون در این زمان بی گمان، سازمانهای اطلاعاتی و دولت آمریکا و اسرائیل این نقش را به شخص رضا پهلوی برای بیانِ این مورد راهکار سپرده اند. به مصاحبه رضا پهلوی برمی گردیم؛ بهحق آمده است که:«دروغ هرچه بزرگتر، پذیرش آن آسان تر»، رضا پهلوی دروغ بزرگی بر زبان می آورد:« نیازی نیست که کسی از خارج به ایرانیها اندرز بدهد که چرا دموکراسی خوب است بلکه همه چیز آماده است و ملت ایران مستعد خیزش علیه حکومتی فاشیستی و سرکوبگر است که با زور نیزه صدای ملت را خفه میکند». برای رضا پهلوی این نیاز که البته از ردِ بازخواستِ دموکراسی بورژوایی مستقر شده در عراق و افغانستان و لیبی توسط آمریکا و موتلفین اروپایی آن برمی خیزد رفع شده است، تمام آن کشتار( چند هفته پیش یک سرباز آمریکایی در خاک افغانستان بدون هیچ دلیلی و دیوانهوار ده ها نفر از مردمِ بیگناهِ افغان را به گلوله بست) و استثمار که توسط این دموکراسی در آن سرزمین ها به وجود آمده است باید هم برای او رفع شود، چرا که اگر بازخواستی نسبت به این دموکراسی طبقهی سرمایهداری بشود، خوب نقشهی شازده و فرماندههانش هم بر آب می رود. اما در زمان حاضر که هر لحظه دموکراسی بورژوایی از آمریکا تا خاورمیانه در خطر ورشکستگی است، و توده های کارگر و زحمتکش در سرتاسر جهان در روند رشد آگاهی خود به گندابِ این دموکراسی پی میبرند، وظیفهی رضا پهلوی و افرادی همچون او تطهیرِ و غسل تعمید دادن دموکراسیِ حمایت کننده از منافع و مناسبات سرمایه داری است. آنها همچون حقوقدانانی هستند که در سده های میانه در اروپا این ایده را جای انداختند که پول نمادی صرف و ارزشِ فلزات گرانبها مجازی است و با این کار خدمات چاپلوسانه ای نسبت به دستگاه سلطنتی در مورد تصاحب و قلب پول و مسکوکات توسط آنان(دستگاه سلطنت) انجام دادند(به نقل از کاپیتالِ مارکس)، بی شک برای رضا̊ سلطنتی « پول کالای دلپذیری است» اما وقتی سخن از حقوق کارگران وزحمتکشان می رسد، در نظر او «پول چرکِ کفِ دست می شود». پایگاه رضا پهلوی و دوستدارنش هر چقدر که باشد پناهگاهی برای از رنگ افتادگی دموکراسی بورژوایی ، صهیونیسم – کاپیتالیسم در ایران است. در این پناهگاه پروژههای بسیاری در دست تهیه و تدارک است، که ما باید با موشکافی آنها را بیرون کشیم، همچون پروژههای رسانهای ضدیت با پدیدهی«انقلاب»(آن هم نه از نوع انقلابهای رنگی و امپریالیستی)، پروژهی حمایتهای میلیون دلاری از طرفدارانِ سرمایهداری آمریکا، اسرائیل و اروپا، پروژهی کمپینهای ساختگیِ«دوستان ایران»، پروژهی روانسازی و راحتالحلقوم نمودنِ هزاران کلاهک هسته ای اسرائیل در اذهان عمومی و... اما در این بین وظیفه ی ما (مارکسیستها) هم پیمانی نه با دولت ها بلکه با تودههای زحمتکش است. اعتراضات در ایرانِ چند سال پیش اوضاع بهتری را نشان میداد یکی از شعارها این بود:« ایران شده فلسطین مردم چرا نشستید؟!» یعنی مردم چکمههای سرکوبگرِ اسرائیلیها را همچون چکمههای سرکوبگران خود می یافتند، اما با عروجِ موجِ بورژواییِ سبز شعارهای دیگری به میان آمد همچون:« نه غزه، نه لبنان، جانم فدای ایران» که همان فدایت شوم و آری گفتن به بورژوازیِ جنایتکارِ اسرائیل است. در این بین وظیفهی ما آگاهی رسانی به جامعه و توده ها درمورد ماهیت صهیونیسم و سرمایه داری و آماده کردن جامعه از طریق اعلام ضدیت با جنگ و تجاوز و نظامیگری امپریالیستی است و از سوی دیگر هم پیمانی و همکاری طبقاتی با کارگران و انقلابیهای کشورهایی همچون مصر و فلسطین و سوریه که تاثیر گذاریِ بیواسطه بر منافع سرمایه داری آمریکا و اسرائیل و روسیه می گذارند. تا ضدِ انقلابِ آینده و آن «چماقِ پایندهاش» عقیم و برملا شود.
علی سالکی - ٢٩/١/٩١
alitroleum@gmail.com