محمدجعفر پوینده در پیش گفتارِ برگردانِ کتابِ «تاریخ و آگاهی طبقاتی» می گوید از آقای دکتر محمود عبادیان سپاس گزارم که متن آلمانی کتاب را در اختیار من گذاشت. پوینده تنها کسی نبود که از دانش ِ گسترده و دوستی و بی دریغیِ بی کرانِ او بهره می بُرد. هر آن کس که پرسشی جدی داشت، و یا می شد پرسش اش جدی شود، در آشنایی با عبادیان، دوستی را که می خواست می یافت. کتاب قرض می داد و می بخشید، قرار می گذاشت، به منزل ات می آمد، و دعوت ات می کرد. نوشته ها و ترجمه ها ی ات را با دقتی بی نظیر می خواند، و با تو بحث می کرد. اگر نشانه ای می دید به کار بیش تر تشویق ات می کرد، و گرنه تحقیری در میانه نبود. پرسش های بی جا را با لب خندی پرسش گرانه پاسخ می داد. فروتنی را دوست نمی داشت و آن را تبلیغ نمی کرد، اما بی نهایت بی ادعا بود. از زمانی که در مبارزات کارگری در دوران پهلوی در آبادان بینایی چشم راست اش را از دست داد تا بازپسین دم و در حالی که چندین کتاب اش در پستوهای وزارت ارشاد در انتظار مجوز خاک می خورد به آن چه درست می دانست تا مرزهای ممکن پای بند ماند. عبادیان - چه در قامتِ کارگرِ پالایش گاه و چه در جای گاه کارگری فلسفه ورز در دانش گاه - گنجینه ی انسانیِ گشوده بود. این اواخر حال اش را که می پرسیدی با لب خندی بر لب می گفت خوب طبیعت است دیگر، دارد کار خودش را می کند. طبیعت کار خودش را کرد؛ او به طبیعت لب خند زد؛ و ما تا «جاویدِ جاودان» دل تنگ آن لب خند می میریم.
کاوه بویری -هیجده فروردین ۹۲