افق روشن
www.ofros.com

!به ٢٠ هزار کارگری که طومار اعتراضی خود را تسلیم وزیر کار کرده اند


فعالین لغو کار مزدی                                                                                                 شنبه ٨ مهر ١٣٩١

همزنجیران! پیش از هر چیز و به عنوان فتح باب گفتگو نکته ای را خاطرنشان سازیم. ما نویسندگان این یادداشت نه موجودات مریخی حزب نشینیم و نه هیچ سنخیت و قرابتی با ساکنان حجره های کسب و کار سندیکائی یا هر نوع سکت بازی و سازمان پردازی بالای سر توده های کارگر داریم. از تریبون مکتب و حزب و مسلک سخن نمی گوئیم، آحادی از طبقه کارگریم و به عنوان شماری همدرد و همرزم، حرف ها، آموخته ها و تجربه های خویش را با شما در میان می گذاریم. سه ماه پیش بود که ده هزار تن از شما همزنجیران، با نگارش و ارسال نامه ای برای وزارت کار دولت سرمایه داری خواستار افزایش دستمزد خود شدید. نامه مذکور هیچ پاسخی نگرفت و شما دست به کار تنظیم نامه ای دیگر با ١٠ هزار امضای دیگر گردیدید!! لابد با این حساب که باید کاری کرد و عریضه نگاری هم نوعی کار است!! یا با این منطق که هر شکل اعتراض و انفجار با گلوله پاسخ می گیرد و در چنین وضعی نوشتن عرضحال تنها کاری است که می توان انجام داد!! شاید هم با این استدلال که از ارسال عریضه آغاز می کنید و با سنجش اوضاع و به شرط امکان « دردها را نجوا و نجواها را فریاد می زنید » !! و بالاخره چه بسا با این امید یا خیال که به گفته آن شاعر خوشباور « .... گر کوبی دری – عاقبت زآن در برون آید سری»!! جای تردیدی نیست که هر کدام این استنتاج ها با فرض اینکه به راستی صورت گرفته باشند از دل واقعیت هائی بیرون می آیند. فشار سهمگین دیکتاتوری و درندگی سرمایه سایه هر اعتراضی را با تیر می زند، وضع حاضر مطلقاً قابل تحمل نیست و باید حتماً کاری کرد، هر شکل مبارزه هم نیازمند تحمل سنگین ترین هزینه هاست و تازه امید چندانی به گرفتن نتیجه هم نیست، یا بسیاری حرف های دیگر که همه ما به اندازه کافی شنیده ایم، می دانیم و فشار آنها را بر حافظه خود لمس می کنیم.
بحث بر سر هیچ میزان تقلیل یا کمرنگ ساختن این واقعیت ها نیست و نمی تواند باشد. سخن از راه درست، نادرست موفق یا شکست آمیز و محکوم به شکست مبارزه است. گفتگو در باره عواقب فاجعه بار گمراهه رفتن ها و نقش سرنوشت ساز آگاهی در جستجوی راه واقعی پیکار برای تحقق هدف ها است. همه حرف اینجاست که هر شکل اعتراض لزوماً گامی به جلو در پیشبرد مبارزه علیه شدت استثمار و بی حقوقی ها نیست. هر نوع متشکل شدن الزاماً گذاشتن سنگی بر روی سنگ برای پیکار متحد و متشکل علیه گرسنگی و فقر و سیه روزی ناشی از وجود بردگی مزدی نیست. حصول هر موفقیتی لزوماً یک پیروزی در عرصه جدال با سرمایه داران و دولت سرمایه داری نخواهد بود. دستیابی به هر « حقی » نشان فتح یک خاکریز و عقب راندن دشمن از سنگر اقتدار خود نمی باشد. بسیاری اوقات همه اینها حقایقی معکوس دارند. آنچه نام اعتراض به خود می گیرد خروج آشکار از میدان اعتراض علیه سرچشمه واقعی رنجها، دردها و بدبختی هاست. متشکل شدن ها نه سازمان دادن قدرت مبارزه جمعی و طبقاتی که بالعکس خاکسپاری تام و تمام هر نوع توان متحد پیکار علیه سرمایه است. پاره ای « موفقیت ها » سوای غرق شدن در مرداب ورشکستگی هیچ چیز دیگر نیست و گاه حتی حوادثی که نام عظیم ترین پیروزی ها به خود می گیرد دروازه واقعی سهمگین ترین شکست هاست. تاریخ جنبش کارگری جهانی از مصادیق و شواهد هر کدام این حالت ها مالامال است. در یک کلام مبارزه علیه استثمار، گرسنگی، فقر، فجایع و مصائب سرمایه داری یا علیه اساس موجودیت این نظام در همان حال که جبر زندگی روزمره توده های طبقه ماست، مبارزه ای نیازمند بیشترین آگاهی، شناخت و شعور طبقاتی است. با توجه به این حقیقت روشن نخستین پرسش ما در اینجا از همه امضاء کنندگان طومار تسلیم شده به وزیر کار دولت سرمایه داری این است که چگونه، به چه دلیل و با رجوع به کدام تجربه، نوشتن و ارسال چنین عریضه ای را راهی برای رساندن صدای اعتراض خویش و از این مهم تر حتی جلب نظر مساعد دولتمردان به خواست های خود یافته یا دیده اید؟!! واقعیت این است که هیچ تجربه ای یا هیچ رویدادی که نقطه رجوع چنین استنتاج و احتمالی باشد در هیچ کجای تاریخ زندگی و مبارزه طبقه ما در هیچ نقطه این جهان وجود ندارد. هیچ مورخی در هیچ کتاب تاریخی ننوشته است که کارگران این یا آن کارخانه در این یا آن کشور دنیا از طریق عریضه نگاری و ارسال عرضحال برای حاکمان سرمایه، به مطالبه ای از مطالبات خود ولو حقیرترین آنها دست یافته اند. به تاریخ جامعه ای که در آن زندگی نموده ایم نگاه کنید. یک قرن تمام است که توده های طبقه ما از نسل های پیش و پیش تر گرفته تا ما که اعقاب و وارثان آنها هستیم هیچ گاه، در هیچ دوره و در متن هیچ شرائطی با نوشتن شکوائیه، تسلیم دادخواست و ارسال عریضه هیچ ریالی افزایش دستمزد، از هیچ کارفرما یا هیچ دولت و دولتمردی دریافت نکرده اند و نکرده ایم، مانع بیکاری هیچ همزنجیری نشده ایم، هیچ مطالبه ای را محقق نساخته ایم و هیچ بهبودی در هیچ کجای شرائط کار و زندگی طبقه خویش پدید نیاورده ایم. مسأله اما به عبث بودن یا بیهودگی عریضه نگاری ختم نمی شود. کارنامه طبقه و جنبش ما در سطح بین المللی و در وسعت تاریخ چند صد ساله اش، آکنده از رویدادها و کارهائی است که انجام داده ایم اما بسیاری از آنها نه فقط هیچ دستاوردی نداشته است، نه فقط هیچ پیروزی واقعی به همراه نیاورده است، نه فقط هیچ گرهی از کوه معضلات زندگی ما باز نکرده است. از همه این ها مهم تر و اساسی تر، نه فقط هیچ گامی در تقویت و تحکیم پایه های قدرت طبقاتی ما نبوده است که کاملاً بالعکس شکست پشت سر شکست، فرسودگی مرگبارتر، سرخوردگی عمیق تر و ضعف و فتور فاجعه بارتر را برایمان به ارمغان آورده است. قرنی است که به دنبال مشتی سندیکاچی برای برپائی سندیکاها و راه اندازی جنبش اتحادیه ای جنجال کرده ایم، حاصل این کار سوای چرخ خوردن در برهوت گمراهی ها، و لاجرم فرسودن ها و در صورت « توفیق » سوای بستن زنجیر آهنین بر دست و پا و اراده پیکار ضد سرمایه داری ما هیچ چیز دیگری نبوده است. تمامی قرن بیستم را در آویختن به طناب حزب بازان و جنگیدن در رکاب احزابی که خود را قیم و ناجی ما می دانستند به آخر آوردیم، این کار اما سوای کفن و دفن توان پیکار ضد سرمایه داری طبقه ما هیچ محصول دیگری به بار نیاورده است.
چرا چنین است. چرا عریضه نگاری و دراز کردن دست حاجت در پیش دولت سرمایه نه راه حصول خواست ها بلکه مصداق بارز « اشک کباب و طغیان آتش» است. چرا جار و جنجال سندیکاسازی ما را نه جلو که وسیعاً به قهقرا برده است. چرا حزب بازی ها و آویختن به احزاب نه فقط هیچ گرهی از کار ما نگشوده است بلکه کلاف معضلات ما را از همه لحاظ سردرگم و سردرگم تر ساخته است. پاسخ همه این چراها بسیار ساده و در کوتاه ترین عبارت ها قابل تلخیص است. رابطه ما و طبقه ما با سرمایه داران، با دولت سرمایه داری، با طبقه سرمایه دار و نظام سرمایه داری رابطه ای نیست که در گستره تیره و تار عرضحال نویسی، ساختن دکه های دلالی و چانه زدنهای سندیکائی یا امامزاده تراشیهای حزبی و قیم سالاری قابل تعیین تکلیف یا تقریر سرنوشت باشد. راهبرد تعیین تکلیف این رابطه فقط یک چیز و فقط همین یک چیز است. فقط مبارزه طبقاتی، مبارزه میان طبقه ما و طبقه سرمایه دار در تمامی قلمروهای حیات اجتماعی است که می تواند پیچ و خم تعیین سرنوشت این رابطه را در هر سطح از نازل ترین و حقیرترین مطالبات، از افزایش دستمزد و بهبود شرائط کار یا سایر مسائل معیشتی و رفاهی گرفته تا آزادیهای سیاسی و حقوق اجتماعی تا اصل وجود استثمار، حاکمیت و موجودیت نظام بردگی مزدی به سمت تعیین تکلیف پیش برد. طبقه سرمایه دار و دولتش، سرمایه تشخص یافته در هیأت مشتی « آدمیزاد»! یا مجموعه ای از سازمانها، نهادها، قوانین، دستگاههای سرکوب و اعمال قهر و نوع این ها هستند. سرمایه حاصل استثمار ددمنشانه بی هیچ مهار ما، محصول جدائی فاجعه بار ما از کار خود و قدرت و حاکمیت و موجودیتش نتیجه ساقط شدن تام و تمام طبقه ما از هر گونه دخالت آزاد انسانی در تعیین سرنوشت کار و زندگی اجتماعی خویش است. سرمایه به طور واقعی چنین است و طبقه سرمایه دار و دولت سرمایه داری سیمای تشخص چنین اختاپوسی هستند و سؤال مهم این است که با چنین طبقه و دولتی می توان از طریق عرضحال، چانه زنی، پیش کشیدن چهارچوب های قانونی، جار و جنجال های اصلاح طلبانه یا حتی هیاهوهای توخالی رژیم ستیزانه، به حل کمترین مشکل از سلسله جبال عظیم مشکلات مخلوق موجودیت سرمایه داری و تحمیل شده بر طبقه ما دست یافت؟!! پاسخ مثبت یک کارگر به این سؤال فقط زدن چوب حراج بر سلول سلول شعور، شناخت و هستی آگاه طبقاتی خویش است. توضیح واضحات است که در مقابل هیولای وحشت و دهشتی که از قعر استثمار موحش و انفصال کامل ما از کار و سرنوشت زندگی می زاید و در برابر طبقه، نظام، دولت و نظم و قانونی که تجسم قدرت اختاپوسی این موجود است نمی توان بساط دادخواهی، التماس، قانونسالاری و عرضحال پهن کرد. قدرت طبقه سرمایه دار را تنها و تنها با قدرت متحد، متشکل و آگاه ضد سرمایه داری می توان به چالش کشید، زیر فشار قرار داد، به عقب کشاند و به سوی نابودی راند و در همین جاست که دو پرسش اساسی دیگر پیش می آید.
نخست اینکه این قدرت کجاست و چگونه می توان آن را وارد میدان کارزار ساخت؟ این سؤالی است که همیشه پیش روی کارگران دنیا پهن بوده است اما در طول قرن بیستم بدترین و گمراه کننده ترین پاسخ ها را دریافت کرده است. در دوره های مختلف این قرن رفرمیست های راست و چپ در گوشه گوشه دنیا بر سر راه مبارزات کارگران روئیدند و سندیکاسازی و حزب بازی را به مثابه تنها نماد قدرت آنها جار زدند. راهبرد گمراه کننده ای که بر توده های کارگر تحمیل شد و حاصل این تحمیل وضعیت فاجعه باری است که از همان زمان تا امروز شاهدش هستیم. پاسخ ما به سؤال مذکور متضاد با نسخه پیچی گروهها و رویکردهای رفرمیست، اعم از چپ میلیتانت یا راست مسالمت جو است. قدرت ما در هستی اجتماعی آگاه ضد سرمایه داری توده های طبقه ماست. این قدرت تنها زمانی، در شرائطی و به شرطی خود را ظاهر می سازد که به طور واقعی و آگاهانه توسط این توده ها علیه سرمایه و علیه نظم و قانون و قرار و دولت و ساختار قدرت سرمایه به کار گرفته شود. اعمال قدرت علیه سرمایه معنای بسیار مشخصی دارد. با عریضه نویسی و سندیکاسازی و حزب بازی نمی توان علیه سرمایه جنگید. سرمایه یک رابطه اجتماعی، رابطه خرید و فروش نیروی کار و تولید اضافه ارزش است. به میدان کشیدن قدرت علیه سرمایه یعنی صف آرائی کارا، بالنده و دامنگستر برای تعرض واقعی و اساسی به شیرازه وجود این رابطه و به ساختار نظم سیاسی و حقوقی و مدنی و فرهنگی و اجتماعی پاسدار آن، یعنی آرایش قوا به گونه ای که پروسه بازتولید و حیات سرمایه و ساختار اجتماعی فرارسته از این شیوه تولید را در معرض تهدید عینی و خطر نابودی محتوم قرار دهد. یعنی اینکه جدال میان ما و طبقه سرمایه دار درست بر محور بود و نبود رابطه سرمایه و نظام سرمایه داری متمرکز گردد. این کار در گرو وقوع چند رخداد و ظهور آشکار چند پیش شرط است. طبقه ما باید بتواند در مقیاس سراسری و متحد در مقابل طبقه سرمایه دار و نظام بردگی مزدی قامت افرازد. باید وجود متحد و سازمان یافته خود را در هیأت طبقه ای که آماده الغاء رابطه کار مزدی، الغاء رابطه سرمایه و برچیدن نظام سرمایه داری است به صورت تمام قد و نیرومند ظاهر سازد. باید افق واقعی تغییر ریشه ای عینیت موجود و بدیل اقتصادی و اجتماعی متناظر با برنامه ریزی کار و تولید و زندگی بدون کار مزدی و فارغ از وجود سرمایه و طبقات و دولت و جامعه طبقاتی را در پیش روی انسان ها پهن کند. باید آگاه شود و هستی آگاه ضد سرمایه داری خود را وارد میدان جدال کند. باید در مقام و مکان طبقه ای که معترض تمامیت عینیت اقتصادی، سیاسی و اجتماعی موجود، معترض به وجود سرمایه داری و دارای بدیل شفاف، زنده و کنکرت چگونگی تغییر پایه ای این نظام است در سطح هر جامعه و کل جهان ابراز هستی و قدرت کند. اگر چنین ننماید و اگر چنین نقشی ایفاء نکند عملاً به نیروئی بدون راهبرد، راه حل و فاقد افق می ماند. نیروئی که حلق آویزی به نظام حاضر، معترض و منتقد احساسی یا مکتبی و مسلکی آن بودن و در بهترین حالت خواهان تغییراتی در نظم سیاسی، قدرت حکومتی و شکل سازماندهی و برنامه ریزی این نظام بودن، حداکثر هویت، آمال و برد میدان داری و دخالتگری او خواهد بود. طبقه ما مادام که داربست این حلق آویزی و بی افقی و استیصال را در هم نشکند و تا زمانی که منشور برپائی جامعه ای نوین، جامعه ای رها شده از قید وجود بردگی مزدی را بر سر طبقه سرمایه دار و دولت سرمایه نکوبد نمی تواند قدرت واقعی طبقاتی خود را متجلی کند و سلاح کارزار پیروزمند روز سازد. این یکی از اساسی ترین الزامات ما برای صف آرائی نیرومند و به میدان کشیدن قدرت واقعی خویش است.
پیش شرط دوم اعمال قدرت توده های طبقه ما سازمانیابی سراسری ضد سرمایه داری این قدرت است. کاری که ظرف متناسب و راهکارهای ویژه خود را می خواهد. سندیکا و حزب ظرف این کار نیستند. این نهادها در هر شکل، هر صورتبندی، با هر توجیه یا آرایش، ساز و کار رویکردهای راست و چپ طبقات دیگر برای خارج ساختن لگوموتیو پیکار طبقه ما از ریل واقعی ضد سرمایه داری و طبقاتی خود است. سندیکاسازی چهار میخ کردن تابوت جنب و جوش ضد بردگی مزدی و آویختن به دار احزاب کوبیدن چوب حراج بر دار و ندار قدرت کارزار ضد سرمایه است. ظرف سازمانیابی توان ما علیه سرمایه شوراهای واقعی سرمایه ستیز متشکل از بیشترین شمار آحاد توده های طبقه ماست. فقط شوراهاست که هستی آگاه طبقاتی ما را به صورت یک قدرت قاهر در مقابل نظام سرمایه داری به میدان می کشد. جنبش ما بدون سر بیدار و شعور بالغ ضد سرمایه داری جنبشی برای خویش، در راستای اهداف واقعی خویش و روی به سوی افق رهائی خود نیست. این آگاهی، بیداری، بلوغ، هشیاری و توانائی نیز چیزی نیست که در داربست قیمومت گنجد و لباس دینی « واجب کفائی » پوشد. تغییر عینیت موجود و الغاء رابطه سرمایه در هر جامعه و در مقیاس جهانی کار طبقه کارگری است که عظیم ترین شمار آحادش در آگاهی و بلوغ و چاره گری و برنامه ریزی ضد سرمایه داری شریک باشند. موقعیت و نقشی که احرازش به گونه ای گریزناپذیر در گرو حضور مؤثر و دخالتگر توده های کارگر در شوراهای سرمایه ستیز خویش است.
سؤال بعدی این است که آیا ما کارگران ایران یا همزنجیران ما در هر نقطه دیگر دنیا در قعر سیاهی زار برهوت آسائی که از همه سو شاهد خشکیدن چشمه های شعله ور و خموشی گورستانی طبل های طوفان زاست می تواند دست به کار سازمانیابی وسیع شورائی و سراسری ضد سرمایه داری خود شود، یا اینکه همه این ها فقط لفظ بازی، شعارپراکنی و کوبیدن بر طبل توخالی است. آیا خروج واقعی از این مزارآباد نه بی تپش اما بدتپش مقدور است یا اینکه به دور خود چرخیدن، عریضه نویسی ها، رفرم کاوی ها و تسمه نقاله قدرت رویکردهای سرمایه سالار شدن و بودن تنها کاری است که می توان انجام داد؟! این مهم ترین سؤال پیش روی بشریت کارگر و فرودست در لحظه کنونی تاریخ در سراسر دنیاست. پاسخ این پرسش بسیار ساده و شفاف است. کارنامه حیات انسان جواب این سؤال را داده است. تاریخ تکامل جوامع بشری یکسر تاریخ مبارزه طبقاتی است. انسان ها با کارشان زندگی خود را و در مارپیچ این مبارزه، تاریخ خود را ساخته اند، در برخی جوامع تا چند صد سال پیش و در جامعه ما حتی تا همین صد سال پیش، برچیدن بساط ارباب و رعیتی، ملوک الطوایفی و نظام فئودال اگر نه برای همه استثمارشوندگان، حداقل برای بخش بسیار وسیعی از آنها ممکن و مقدور به نظر نمی رسید اما همان توده های زیر فشار استثمار و عاصی ولی بی دورنما، سردرگم و مأیوس، سرانجام تمامی دیوارهای بی افقی، استیصال و ناامیدی را در هم شکستند، به جلو تاختند و مناسبات اجتماعی مسلط روز را در هم کوبیدند. تردیدی نیست که حاصل پیکار آنها نهایتاً جایگزینی شکلی از استثمار، بی حقوقی، ستمکشی و مناسبات استثمارگرانه با شکلی دیگر بوده است اما این امر هیچ ربطی به ناممکنی تحولات تاریخی نداشته است. مبارزه طبقاتی عظیم ترین دگرگونی ها را تا ساحل پیروزی پیش می برده است. ظرفیت، توان و برد تاریخی جنبش ها و طبقات حامل این جنبش ها از این حدود فرا نمی رفته است. عصر ما بالعکس عصر نبرد آخرین است و ما طبقه ای هستیم که پرچم رهائی فرجامین بشر را در دست داریم. آنچه در تاریخ روی داده است، فرایند این رویدادها، شناخت مارکسی تاریخ، کالبدشکافی آگاهانه مارکسی و طبقاتی نظام سرمایه داری با رساترین صدا بانگ می زنند که کلید تغییر ریشه ای وضعیت موجود و نابودی تام و تمام مناسبات بردگی مزدی در دست ما توده های کارگر است. مشکل مطلقاً در تغییر ناپذیری نظام یا ناممکنی سرنگونی وضعیت حاضر نیست. قفل آهنین معضل ها یا ام المصائب واقعی طبقه ما نه این، که غوطه خوردن در باتلاقها و چرخش سالیان دراز در گمراهه های فرساینده و هلاکت بار تحمیل شده از سوی رویکردهای رفرمیستی چپ و راست مسلط بر جنبش ماست. گره کور کار در اینجا قرار دارد. این قفل است که باید شکسته شود و این گره کور است که باید باز گردد. عریضه نویسی و طومار پردازی و سندیکا بافی و حزب بازی نه کلید گشایش معضل که هر چه ناگشودتره ساختن این قفل زنگارخورده است. باید حتماً کاری کرد اما نه عریضه نگاری برای وزیر کار دولت دژخیم سرمایه داری و نه افتادن به دنبال مشتی سندیکالیست و حزب تراش بلکه چرخیدن بر ریل مبارزه آگاه سوسیالیستی ضد کار مزدی است که باید انجام داد. برای حصول این هدف باید راه افتاد. در محل کار، مناطق مسکونی، در مدرسه و دانشگاه، در شهر و روستا، در اینترنت و شبکه های اجتماعی، در هر کجا که زندگی و کار و ارتباط و گفتگو جریان دارد همدیگر را یافت. دردها را در میان نهاد، به هم پیوند خورد. محافل کوچک پدید آورد، جمع های خرد را بزرگ تر و اجتماع محافل را شورا و شوراها ساخت. باید شوراها را ظرف قدرت، مرکز بیداری و آگاهی، سالن تشریح و کالبدشکافی عینیت حاضر سرمایه داری، لابراتوار زنده شناخت و جستجوی نظم آتی ضد کار مزدی کرد. باید فضای زندگی و کار و ارتباط را شورائی، شوراها را کانون آموزش، میعادگاه تصمیم گیری، سنگر توفنده مبارزه و نهاد فعال چاره گری و ستیز با موانع پیکار ساخت. باید در هر کجا، در هر نقطه ای از جامعه که هستیم این کار را شروع کرد. تلاش ها را توسعه داد، سراسری نمود، از مرزها گذشت، جهانی و انترناسیونالیستی ساخت. هر کدام ما به تنهائی قدرت عجیب و غریبی نیستیم اما می توانیم و از این ظرفیت برخورداریم که دست در دست هم، انداموار، در درون یک جنبش ببالیم، آگاه شویم، بجنگیم، در سازماندهی قدرت سراسری ضد سرمایه داری و بین المللی طبقه خود ایفای نقش کنیم. باید و حتماً باید این تصور ارتجاعی رقت بار را به دور انداخت که گویا توده های طبقه ما قادر به برنامه ریزی کار و تولید و زندگی اجتماعی خویش نیستند و این کار را باید مشتی قداره بند و دژخیم و دانشور و دولتمرد سرمایه داری انجام دهند!!. هر چه در دنیا تولید می شود توسط ما تولید می گردد و هر چه کار مورد نیاز زندگی بشر است به وسیله ما انجام می شود. ما یک طبقه چند میلیاردی هستیم که بخش قابل توجهی از آن را افراد درس خوانده و چاره پرداز و دارای خلاقیت های علمی و دانش تکنیکی تشکیل می دهند. نیروی وسیعی که عضو پیکر طبقاتی ماست اما در شرائط استیلای سرمایه داری با کار خویش فقط بر سود سرمایه ها می افزایند. ما از تمامی توان و امکانات لازم برای پایان دادن به حیات تاریخی رابطه خرید و فروش نیروی کار و وجود سرمایه داری برخورداریم. متفکران بورژوازی تنها تشدید استثمار هر چه وحشیانه تر ما را تدبیر می کنند. نمایندگان سیاسی سرمایه فقط نظم بردگی مزدی را بر ما تحمیل می نمایند و عمله و اکره هار این نظام فقط مبارزات ما را سرکوب می کنند. هر چه تولید و کار است توسط ما انجام می گیرد. طبقه ما باید در سراسر جهان بانگ اندازد که آماده برنامه ریزی کار و تولید روز جهان بر محور محو بردگی مزدی و برچیدن بساط سرمایه داری است. مانیفست پیکار جاری ما در هر جامعه و در کل جهان باید سیمای مشخص، ریاضی، زنده، شفاف و موسع این برنامه ریزی باشد. باید آمادگی خود برای این کار را سلاح روز جنبش سازیم، این آمادگی و توانائی را تدارک بینیم و فرایند این تدارک را تار و پود تلاش و گفتگو و جنب و جوش و مبارزه جاری آحاد طبقه خود کنیم. باید عریضه نویسی و سندیکابافی و حزب بازی را دور انداخت.
تنها با انجام این کارها و جهت دادن همه این تلاش ها بر محور پیکار ضد کار مزدی است که می توان شیرازه هستی سرمایه را آماج تعرض قرار داد و در هم کوبید. می توان چرخ تولید و کار را به صورت سراسری از کار انداخت. کل نظام بردگی مزدی را بر سر صاحبان سرمایه و حاکمان این نظام خراب کرد. پروسه کار را در سراسر جامعه متوقف ساخت. برنامه ریزی ضد کار مزدی تولید و کار و نظم زندگی را سلاح مبارزه جاری ساخت. مطالبات روز را با قدرت بر سرمایه داران و دولت آن ها تحمیل کرد، در درون شوراها در مقابل تهاجم قوای سرکوب مسلح شد و منشور نظم آتی هستی، منشور برنامه ریزی و سازمانیابی جامعه فارغ از وجود کار مزدی در دست با حاکمان و مالکان و ساختار قدرت سرمایه مصاف داد. می توان هر جنگ و ستیز روزمره را به ساز و کار تحکیم پایه های قدرت جنبش سراسری شورائی ضد سرمایه داری تبدیل کرد.
همه این کارها به طور قطع امکان دارد و هر کدام این تلاش ها قطعاً با وسیع ترین و هارترین تهاجمات دولت سرمایه، با کشتارها و حمام خون ها مواجه خواهد بود اما راه مبارزه طبقاتی، راه برچیدن بساط استثمار و ستمکشی و تحقیر، راه رهائی از جهنم گند و خون سرمایه داری از پیچ و خم همین ممکن بودن ها، سرکوب ها، چاره پردازی ها، شکست ها و پیروزی ها می گذرد. این نکته بسیار اساسی است که از مبارزه طبقاتی نمی توان فرار کرد، هیچ راهی برای پل بستن بر معضلات، هزینه ها و دشواری های این مبارزه وجود ندارد. تصور ترجیح سوختن نسل بعد از نسل توده های طبقه ما در میان شعله های قهر و توحش سرمایه داری، بر مصیبت ها، دردها و رنج های اجتناب ناپذیر مبارزه طبقاتی فقط یک سفاهت محض است. امروز و فردا کردن، به انتظار ظهور منجی نشستن، منتظر خیزش دیگران و پیوند خوردن به سایرین ماندن، غنیمت شمردن یک روز کار و قوت لایموت یک شب، صرفاً و صرفاً دست و پا زدن در باتلاق و فرو رفتن هر چه ژرف تر در چاه ویل گنداب هاست. فاجعه بزرگی است اگر شعله های سرکش دوزخ دهشت و گند و خون سرمایه داری را که 5 میلیارد توده های طبقه ما در سراسر جهان را بلعیده است و هر روز بیشتر می بلعد نبینیم و تصور کنیم که با عریضه نگاری و مماشات و پیش گرفتن صبر و انتظار و رضایت به چند روز فروش نیروی کار یا چند لقمه نان در حال پایان، می توانیم در این جهنم آرام گیریم. برخاستن، دست به دست هم دادن، برپائی شوراهای ضد سرمایه داری، سراسری کردن و بین المللی ساختن جنبش شورائی آگاه ضد کار مزدی تنها راهی است که برای ادامه زندگی در پیش داریم. راه دشوار است اما پیمودن آن به طور قطع مقدور است.

فعالین جنبش لغو کار مزدی

سپتامبر ٢٠١٢