افق روشن
www.ofros.com

اختلاف نظر درمورد اطلاعیه کانون دربارۀ شجریان


محسن حکیمی - حافظ موسوی                                                                                  سه شنبه ۲۲ مهر ۱۳۹۹ - ۱۳ اکتبر ۲۰۲۰


محسن حکیمی، در پاسخ به یادداشت حافظ موسوی

یــادداشــت رســیــــده
یادداشت زیر را محسن حکیمی، نویسنده، مترجم و عضو کانون نویسندگان ایران در پاسخ به یادداشت حافظ موسوی، شاعر و عضو هیئت دبیران کانون نویسندگان ایران، نوشته و برای درج در این صفحه فرستاده است.
یادداشت حافظ موسوی تحت عنوان «کدام روش مقبول و پذیرفته شده؟!» روز گذشته در زیر صفحه‌ی یادداشت رسیده منتشر شده است.
(توجه: مطلبی که در این زیرصفحه منتشر می‌شود نظر شخصی نویسنده است و الزاما نظر کانون نویسندگان ایران نیست)
***

ارزش نهادن کانون به یک گرایش خاص، اعم از هنری و ادبی و فرهنگی و سیاسی، نقض منشور اوست
پیش از هر چیز باید بگویم که از پاسخ آقای حافظ موسوی به کامنت من درباره موضع فیسبوک کانون در مورد شجریان استقبال می کنم، و امیدوارم این پاسخ و جواب متقابل من فتح بابی برای شرکت دیگران خاصه اعضای کانون نویسندگان ایران در این بحث مهم باشد.
در پی درگذشت محمدرضا شجریان، در فیسبوک کانون مطلبی منتشر شد که در آن ضمن گرامی داشت ایشان از جمله چنین آمده بود: «او با انتخاب‌های دقیق و سنجیده‌ی خود از شعر کلاسیک و شعر نو فارسی، از حافظ و خیام گرفته تا نیما و اخوان و اجرای هنرمندانه‌ی آن‌ها بر غنای فرهنگ و هنر معاصر ما افزود.» گفتنِ این که موسیقی شجریان «بر غنای فرهنگ و هنر معاصر ما افزوده» است حمایت آشکار کانون از نوع خاصی از موسیقی یعنی موسیقی سنتی ایرانی است و من به عنوان عضو کانون وظیفه خود دانستم که آن را نقد کنم، چرا که این موضع گیری به معنی نقض منشور کانون است و، افزون بر آن، کانون را در معرض خطر چندپارگی قرار می‌دهد. از همین رو بود که در کامنتی در زیر این مطلب چنین نوشتم: «مناسبت کانون نویسندگان ایران با شجریان بیش از هر چیز دفاع از حق او در اجرای آزادانه کنسرت موسیقی است که جمهوری اسلامی، به علت مخالفت شجریان با سرکوب مردم در حوادث پس از انتخابات سال ۱۳۸۸، او را از آن محروم کرد. از منظر کانون، این آن چیزی است که باید محور یادکرد از شجریان قرارگیرد. در حالی که مطلب فوق - که معلوم نیست خبر است یا بیانیه - هیچ اشاره‌ای به آن نکرده، و به جای آن موسیقی او را مورد ارزش‌گذاری قرارداده به طوری که گویی کانون نویسندگان ایران طرفدار نوع خاصی از موسیقی، آن هم موسیقی سنتی ایرانی، است. یادآوری این نکته از آن رو ضروری است که روش مقبول و پذیرفته شده کانون - که مبتنی بر منشور آن است - این است که از حق آزادی بیان همگان، از جمله اهل موسیقی، دفاع کند بی آن که درباره هنر یا دیدگاه‌های سیاسی و ادبی و فرهنگی و... آنان نفیاً یا اثباتاً اظهار نظر کند».
آقای موسوی در پاسخ خود به کامنت من نوشته است: «در این که کانون برابر منشور خود باید از حق آزادی بیان بی هیچ حصر و استثنا برای همگان دفاع کند، حرفی نیست. اما موضوع این خبر چیز دیگری است. مطلب از این قرار است که یکی از شاخص‌ترین هنرمندان موسیقی ایران که از قضا در یکی دو دهۀ اخیر در برابر سیاست سرکوب و سانسور ایستاد، درگذشته است و مرگ او چیزی حدود اکثریت جامعه را متأثر و اندوهگین کرده است؛ در چنین شرایطی، صفحۀ فیسبوک کانون به جای ادای احترام به او و محترم شمردن عواطف خیل عظیم طرفدارانش، چه باید می گفت ؟ ... باید می‌گفت برای ما مهم نیست که او چه کرده است یا چه نکرده است، ما از حق آزادی بیان و برگزاری کنسرت او دفاع می کنیم؟! از این که بگذریم ایشان معترض است که چرا فیسبوک کانون، برخلاف روش پذیرفته شدۀ کانون، در بارۀ موسیقی شجریان اظهار نظر کرده است؟ اولا کدام اظهارنظر؟ آنچه که ایشان اظهار نظر فرض کرده، نوعی ارج‌گذاری است، نه اظهارنظر. ثانیاً، سوابق اطلاعیه‌ها و بیانیه‌های کانون در چنین مواردی، "روش مقبول و پذیرفته شدۀ" مورد نظر ایشان را تأ یید نمی‌کند». آقای موسوی در ادامه نمونه‌هایی از بیانیه‌های کانون را ذکر کرده که، به زعم ایشان، روشی را که من آن را «روش مقبول و پذیرفته شده کانون» دانسته‌ام، تایید نمی‌کنند. پایین‌تر به این نمونه‌ها خواهم پرداخت، اما پیش از آن به توضیح دلایل خود در این مورد می‌پردازم که چرا مطلب فیسبوک کانون حمایت از موسیقی سنتی شجریان است و چرا این حمایت نقض آشکار منشور کانون است و، علاوه بر آن، کانون را در معرض خظر چندپارگی قرار می‌دهد. معنی این جمله که موسیقی شجریان «بر غنای فرهنگ و هنر معاصر ما افزوده» چیزی نمی‌تواند باشد جز این که از نظر کانون نویسندگان ایران موسیقی شجریان، که همان موسیقی سنتی ایرانی است، فرهنگ و هنر معاصر ایران را غنی کرده است. حال آن که اعضای دیگری از کانون ممکن است نه تنها این نظر را نداشته باشند بلکه مثلاً معتقد باشند که موسیقی سنتی ایرانی نه تنها فرهنگ و هنر معاصر ایران را غنی نکرده بلکه از طریق گسترش و تعمیق فرهنگ آه و ناله و زاری در میان مردم به نوعی با ارتجاع به طور کلی و ارتجاع مذهبی به طور خاص همسو بوده و به این ترتیب فرهنگ و هنر معاصر ایران را به قهقرا برده است. عده‌ای دیگر از اعضای کانون ممکن است هیچ یک از این دو نظر را قبول نداشته باشند و از دیدگاه‌های ثالث و رابع و خامس و ... طرفداری کنند. به این ترتیب، فیسبوک کانونی که اعضای آن نظرات متنوع و گوناگونی درباره موسیقی دارند و در آن چندین صدا درباره موسیقی وجود دارد همچون رسانه‌ای نمایانده می‌شود که گویا بر آن تک صدایی حاکم است و صرفاً طرفدار موسیقی سنتی ایرانی است. و این البته نقض آشکار اصل چهارم منشور است که همه رسانه‌ها را (که طبعا شامل فیسبوک خودِ کانون نیز می‌شود) «چندصدایی» می‌خواهد و نه «تک صدایی» : «کانون با تک‌صدایی بودنِ رسانه‌های دیداری، شنیداری و رایانه‌ای مخالف است و خواهان چندصدایی شدنِ رسانه‌ها در عرصه‌های فرهنگی است». اکنون پرسش اساسی این است که چرا کانونی که از تنوع نظرات - و در این مورد خاص نظرات مربوط به موسیقی - برخوردار است صرفا باید با یکی از این نظرات نمایندگی شود و بدین سان، برخلاف منشور کانون، مروج و مبلغ تک‌صدایی شود و، افزون بر آن، کانون را در معرض خطر تکه پاره شدن قراردهد؟ تنها پاسخ درست برای این پرسش همان است که من آن را «روش مقبول و پذیرفته شده کانون» نامیده‌ام که بر اساس آن هیئت دبیران به عنوان نماینده کانون نفیاً یا اثباتاً درباره موسیقی از جمله موسیقی شجریان ارزش‌گذاری نمی‌کند (منظورمن از «اظهار نظر»، چنان که در کامنت فوق آمده، برخلاف تصور آقای موسوی، همان ارزش‌گذاری یا، به تعبیر ایشان، «ارج‌گذاری» است)، و به جای این کار، فضای اظهار نظر و گفت و گو را در فیسبوک و رسانه‌های دیگرش آماده می‌کند، به گونه ای که تمام اعضای کانون از جمله دبیران آن، و نیز صاحب نظران بیرون از کانون، کاملا آزادانه و بی هیچ حصر و استثنا دیدگاه خود را در این مورد بیان کنند. این آن کاری است که از هیئت دبیران انتظار می‌رود، و نه نمایاندن فیسبوک کانون به عنوان رسانه‌ای که فقط طرفدار یک موسیقی خاص، و آن هم موسیقی سنتی ایرانی، است. بازهم تاکید می‌کنم که نظر من به هیچ وجه این نیست که کانون و فیسبوک آن به جای طرفداری از موسیقی سنتی ایرانی باید از نوع دیگری از موسیقی طرفداری کند. مطلقاً چنین نظری ندارم. بحث من این است که کانون به عنوان کانون نویسندگان ایران (و نه این یا آن عضو آن) - به دلایلی که در بالا آورده‌ام - از هیچ نوع موسیقی خاص، و همان طور از هیچ گرایش خاص ادبی و فرهنگی و سیاسی، نباید طرفداری کند.
اکنون ببینیم آیا نمونه‌هایی که آقای موسوی از بیانیه‌های کانون ذکر کرده و آنها را ناقض نظر من دانسته آیا واقعاً نظرمن را نقض می‌کنند یا قیاس ایشان مع الفارق است. به صراحت اعلام می‌کنم که درهیچ یک از نمونه‌های مورد اشاره آقای موسوی از هیچ گرایش ادبی و هنریِ خاصی طرفداری نشده و تنها از شخص شاعران و نویسندگان و نیز شخص فیلم‌سازی که مورد احترام قرارگرفته به نیکویی یاد شده است. در بیانیه فروردین ۱۳۹۳، از گابریل گارسیا مارکزبه عنوان داستان نویسی یاد شده که دارای «خلاقیتی کم نظیر» بوده است. در ۳۰ مرداد همان سال، سیمین بهبهانی شاعر «ستم‌ستیز ما، زن تاریخ‌ساز جهان غزل و کلمه و فرهنگ» نامیده شده که «جایگاه بلندی در شعر فارسی» داشته است. در ۲ اردیبهشت ۱۳۹۴، از محمدعلی سپانلو به عنوان «یکی از چهره‌های شاخص در میان شاعران نیم قرن اخیر ایران» یاد شده است. در ۳ بهمن ۱۳۹۴، ابوالحسن نجفی این گونه گرامی داشته شده است: او «... ترازی در نثرنویسی و فصاحت و روشنی زبان و معنی به جا گذاشت که به جرئت می‌توان گفت برگذشتن از آن سخت دشوار است». و سرانجام در بیانیه ۱۵ تیر ۱۳۹۵ به مناسبت درگذشت کیارستمی چنین آمده است: «کیارستمی از برجسته‌ترین فیلم‌سازان ایران و جهان بود که سبک و زبان خاص خود را پیدا کرد وتوانست مفاهیم بزرگ انسانی و فلسفی را با زبانی ساده و نگاهی شاعرانه به مخاطبان خود انتقال دهد». چنان که پیداست، کانون از نویسندگان و هنرمندان فوق صرفاً از جهت ویژگی ها و توانایی‌های شخصی یادکرده و نفیاً یا اثباتاً سخنی از گرایش ادبی و هنری آنان به میان نیاورده است، ضمن آن که حتی اگردر تاریخ کانون در موردی از این یا آن گرایش هنری یا ادبی نفیاً یا اثباتاً سخنی گفته شده باشد، آن مورد را باید بر اساس منشور نقد کرد، نه این که آن را مبنا قراردهیم به طوری که گویی منشور کانون باید بر اساس آن اصلاح شود!
به این ترتیب، اگر بنا بود در مورد یادکرد ازشجریان نیز به روال نمونه‌های مورد اشاره آقای موسوی عمل می‌شد همان جمله فیسبوک کانون که «شجریان بی‌تردید یکی از شاخص‌ترین هنرمندان ایران در قرن اخیر است» کافی بود، و هیچ نیازی به دفاع و حمایت از نوع خاص موسیقی او یعنی موسیقی سنتی نبود. بنابراین، برخلاف موارد فوق، روشن است که یادکرد مورد بحث از شجریان از لونی دیگر است، و آقای موسوی مرتکب قیاس مع الفارقی شده که بر مغالطه آشکار بنا گردیده است.
اما اکنون که آقای موسوی برای اثبات ادعایش از بیانیه‌های کانون نمونه آورده، من هم مایلم نمونه ای از این بیانیه‌ها بیاورم و در پایان نظر ایشان را درمورد یک پرسش بس مهم بپرسم. چنان که می‌دانیم، در پی حوادث پس از انتخابات سال ۱۳۸۸، جریانی که به «جنبش سبز» معروف شد و رهبران و گردانندگان آن را اصلاح‌طلبان حکومتی تشکیل می‌دادند از سوی حاکمیت به شدت سرکوب شد و بسیاری از دستگیرشدگان با شکنجه مجبور به اعتراف علیه خود شدند و پس از محاکمه به زندان‌های طولانی مدت و حصر محکوم شدند. همزمان با آن، دولت دست نشانده نوری مالکی درعراق اعضای سازمان مجاهدین خلق را در اردوگاه اشرف سرکوب کرد و تنی چند از آنان را به قتل رساند. کانون نویسندگان ایران به مناسبت این دو رویداد در تاریخ ۱۳ مرداد ۱۳۸۸ بیانیه‌ای صادر کرد که، پس از شرح این دو رویداد، این گونه پایان می‌پذیرد: «کانون نویسندگان ایران صرف نظر از دیدگاه‌های سیاسی و سوابق قربانیان محاکمات اخیر و بدون توجه به مواضع سازمان مجاهدین خلق ایران، اعتراف‌گیری‌ها و پروژه‌ی پلشت تواب‌سازی و نیز حمله به ساکنان شهر اشرف را محکوم می‌کند و خواهان احقاق حقوق همه سرکوفتگان و پناه جویان است». پرسش من در این جا به طورمشخص به برخورد کانون به سرکوب سران اصلاح‌طلب مربوط می‌شود: اگر این درست است که کانون سرکوب سران جناح اصلاح‌طلب را محکوم کرده و خواهان احقاق حق آنها شده است بی آن که نفیاً یا اثباتاً در باره «دیدگاه‌های سیاسی و سوابق قربانیان» موضع بگیرد، چرا نویسنده یا نویسندگان مطلب مورد بحث و، به طور مشخص، هیئت دبیران کنونی نمی‌توانست یا نمی‌تواند، به جای دفاع از موسیقی سنتی شجریان، در مورد او نیز به همین شیوه برخورد کند، یعنی ضمن بزرگ‌داشت شخص شجریان و این که او بی‌تردید یکی از شاخص‌ترین هنرمندان ایران در قرن اخیر است، اعلام کند که «کانون نویسندگان ایران، صرف نظر از گرایش موسیقاییِ شجریان، محرومیت او را از برگزاری کنسرت موسیقی پس از حوادث انتخابات سال ۱۳۸۸ محکوم می‌کند»؟ من واقعاً مایلم پاسخ آقای موسوی را به این پرسش بدانم، چرا که پاسخ به این پرسش است که نشان می‌دهد او واقعاً به این سخن خود که «کانون هرگز آزاداندیشی و بلند نظری خود را فدای چهارچوبه‌های تنگ ایدئولوژی و خط‌کشی‌های سیاسی این و آن نکرده است» واقعاً پای‌بند است یا این سخن او فقط یک ادعای پوچ و توخالی برای کتمان «چهارچوبه‌ تنگ ایدئولوژی و خط کشی‌ سیاسی» اوست. فقط دریک صورت می‌توان باورکرد آقای موسوی در اسارت «چهارچوبه‌ تنگ ایدئولوژی و خط کشی‌ سیاسی» نیست و آن پاسخ مثبت ایشان به پرسش فوق است.

محسن حکیمی - ۲۲ مهر ۱۳۹۹

**********

حافظ موسوی، در پاسخ به انتقاد محسن حکیمی

یــادداشــت رســیــــده
پس از انتشار خبر درگذشت محمدرضا شجریان در صفحه‌ی کانون، محسن حکیمی، نویسنده، مترجم و عضو کانون نویسندگان ایران در کامنتی انتقاد خود را نسبت به متن منتشر شده مطرح کرد.
متن زیر را حافظ موسوی، شاعر و عضو هیئت دبیران کانون نویسندگان ایران، در پاسخ به انتقاد محسن حکیمی نوشته و برای درج در این صفحه فرستاده است. (توجه: مطلبی که در این زیرصفحه منتشر می‌شود نظر شخصی نویسنده است و الزاما نظر کانون نویسندگان ایران نیست)
***

کدام روش مقبول و پذیرفته شده؟!
(پاسخ به انتقاد آقای محسن حکیمی)

پس از انتشار خبر درگذشت محمدرضا شجریان در صفحۀ فیسبوک کانون، آقای محسن حکیمی انتقاداتی را ذیل همان خبر مطرح کرد که به نظر من دست کم در یک مورد نیاز به پاسخگویی دارد . ایشان می‌گوید کانون به جای دفاع از حق آزادی بیان شجریان "موسیقی او را مورد ارزشگذاری قرار داده به طوری که گویی کانون نویسندگان ایران طرفدار نوع خاصی از موسیقی آن هم موسیقی سنتی ایرانی است. روش مقبول و پذیرفته شدۀ کانون - که مبتنی بر منشور آن است - این است که از حق آزادی بیان همگان، ازجمله اهل موسیقی، دفاع کند بی آن که در بارۀ هنر یا دیدگاه‌های سیاسی و ادبی و فرهنگی و ... آنان نفیاً یا اثباتاً اظهار نظر کند."
در این که کانون برابر منشور خود باید از حق آزادی بیان بی هیچ حصر و استثنا برای همگان دفاع کند، حرفی نیست. اما موضوع این خبر چیز دیگری است. مطلب از این قرار است که یکی از شاخص‌ترین هنرمندان موسیقی ایران که از قضا در یکی دو دهۀ اخیر در برابر سیاست سرکوب و سانسور ایستاد، درگذشته است و مرگ او چیزی حدود اکثریت جامعه را متأثر و اندوهگین کرده است؛ در چنین شرایطی، صفحۀ فیسبوک کانون به جای ادای احترام به او و محترم شمردن عواطف خیل عظیم طرفدارانش، چه باید می گفت ؟ ... باید می‌گفت برای ما مهم نیست که او چه کرده است یا چه نکرده است، ما از حق آزادی بیان و برگزاری کنسرت او دفاع می کنیم؟!
از این که بگذریم ایشان معترض است که چرا فیسبوک کانون، برخلاف روش پذیرفته شدۀ کانون، در بارۀ موسیقی شجریان اظهار نظر کرده است؟ اولا کدام اظهار نظر؟ آنچه که ایشان اظهار نظر فرض کرده، نوعی ارج‌گذاری است، نه اظهار نظر. ثانیاً، سوابق اطلاعیه‌ها و بیانیه‌های کانون در چنین مواردی، "روش مقبول و پذیرفته شدۀ" مورد نظر ایشان را تأ یید نمی‌کند:
در فروردین ۹۳، کانون در واکنش به درگذشت گابریل گارسیا مارکز گفته است: " ... درحالی چشم بر جهان فروبست که پیش از آن در بیش از نیم قرن داستان‌نویسی آمیخته به خلاقیتی کم‌نظیر توانسته بود ادبیات جهانی را گامی بزرگ به پیش برد."
در سی ام مرداد ۹۳ در واکنش به درگذشت سیمین بهبهانی در بیانیۀ کانون آمده است: " سیمین ستم‌ستیز ما، زن تاریخ‌ساز جهان غزل و کلمه و فرهنگ، چنان جایگاه بلندی در شعرفارسی داشت که ..."
در دوم اردیبهشت ۹۴ در بیانیۀ درگذشت سپانلو: "سپانلو یکی از چهره‌های شاخص در میان شاعران نیم قرن اخیر ایران بود که با انتشار بیش از سی عنوان کتاب در راه اعتلای فرهنگ کشور کوشید."
در سوم بهمن ۹۴ در اطلاعیۀ درگذشت ابوالحسن نجفی آمده است: "... ترازی در نثرنویسی و فصاحت و روشنی زبان و معنی به جا گذاشت که به جرئت می‌توان گفت برگذشتن از آن سخت دشوار است."
در پانزدهم تیر ۹۵ در اطلاعیۀ درگذشت عباس کیارستمی آمده است : "کیارستمی از برجسته‌ترین فیلم‌سازان ایران و جهان بود که سبک و زبان خاص خود را پیدا کرد وتوانست مفاهیم بزرگ انسانی و فلسفی را با زبانی ساده و نگاهی شاعرانه به مخاطبان خود انتقال دهد."
آیا این‌ها اظهار نظر نیست؟ ... بله هست. کانون هرگز آزاداندیشی و بلند نظری خود را فدای چهارچوبه‌های تنگ ایدئولوژی و خط کشی‌های سیاسی این و آن نکرده است.

حافظ موسوی - بیستم مهر ۹۹
.