مردم آزاده و زحمتکش!
هر انسانی در تمامی طول زندگی در ایران بطور مستمر تجربه و با پوست و گوشت خود لمس کرده، که حاکمیت سر سوزنی متعهد به حقوق مدنی، انسانی، حق برخورداری از کار، مسکن تغذیه مناسب، بهداشت، درمان و آموزش نبوده و هیچ مسئولیتی را نمی پذیرد. مسلم است که این حقوق پایه ای در صورتی کسب می شود که حق آزادی اندیشه و بیان، آزادی اجتماعات، تشکل های مدنی، آزادی تشکل های اقتصادی - طبقاتی و صنفی و آزادی های سیاسی و تشکیل احزاب به رسمیت شناخته شده و مردم در ایجاد این تشکل ها آزاد باشند. در ایران، حاکمیت، مشروعیت خود را نه از مردم بلکه بزعم خود از آسمان ها می گیرد و به هیچکس پاسخگو نیست. در نزد اینان مردم همانند گله هایی هستند که توسط چوپان، یعنی مراجع روحانی عظام شیعه می بایست راهبری شده و علناً اظهار می کنند که مردم ذیحق و صاحب اختیار نیستند! مجلس خبرگان و شورای نگهبان معتقدند که آنها «رهبری» را که مد نظر خداست را کشف می کنند رهبر بیش از ٩۵% قدرت را در دستان خود داشته و مابقی هم در جریان انتخابات - تحت کنترل- توزیع می شود انتخاباتی که از بالا و توسط کلیت نظام و شورای نگهبان طراحی می شود. هر فرد منتخبی نه تنها در ابتدا می بایست از طرف ولی فقیه، کل نظام و شورای نگهبان و غیرو تأیید شود، اگر پس از انتخابات سر سوزنی خارج از مجاری نظام گام بردارد فوراً عزل، محاکمه یا زندانی می شود. برای حفظ ارکان نظام، نه تنها نماز، روزه، حج و جهاد، بلکه توحید را هم می توان تعطیل کرد. چه بسا روحانیون، مقامات در ارکان قدرت که نسبت به بخش هایی از عملکرد این حاکمیت دچار تردید شده و حتی با نیت حفظ نظام، اعلام خطر و یا انتقاد نمودند، آنگاه با اتهامات محارب، مفسد و باغی و یاغی مواجه شده و از هستی و زندگی ساقط شدند. نمونه هایی از این دست کم نیستند. آیت الله منتظری در نامه اش به آیت الله خمینی نوشت که تا لب جهنم با تو می آیم اما داخل جهنم نمی آیم و جانش در مخاطره قرار گرفت تا آنکه مجبور به اعلام بازگشت از مواضع خود و پذیرش مجدد مرجعیت آیت الله خمینی گردید. وقتی حاکمیت با ارکان و بدنه خود چنین می کند، نسبت به مردمی که بزعم حاکمان فاقد هر گونه حقوق ابتدایی هستند، هیچ گونه چارچوبی ر ا رعایت نخواهد کرد، همچنانکه در طول ٣٧ سال ایران بالا ترین تعداد اعدام ها نسبت به جمعیت در جهان را دارد. کهریزک ها و اوین ها و گوهردشت ها و دهها زندان مخوف دیگر از نمونه های مشهود هستند.
نه تنها در عرصه سیاسی، مردم بطور سازمان یافته و مؤثر سر سوزنی حق ایجاد تشکل مستقل، اظهار نظر، آزادی فکر و انتقاد ندارند بلکه در عرصه اقتصادی نیز بیش از ٩٠% اقتصاد در دست تنها خدمه نظام و در ید مقامات سیاسی و نظامی قرار دارد. بیش از ٧٠٠ میلیارد دلار فروش نقت تنها در عرض ٨ سال دود شد و بهوا رفت، در حالیکه تحت مدیریت مردمی و در شرایط دموکراتیک و وجود آزادی های ذکر شده امکانپذیر بود، تا تمام بنیان های اقتصادی و اجتماعی را بنفع مردم برای دهها سال پایه ریزی نمود. در محدوده ١٠% اقتصاد، اگر عده ای با پذیرش کامل وضع موجود، یعنی بدون حق تشکل، بدون سازماندهی و حق و سهم خواهی در سیاست و نظارت در اقتصاد کلان - و در واقع بصورت حیوان اقتصادی- در همین چارچوب نظام موجود فعالیت کرده و درآمدهای متوسط و قابل توجهی هم کسب کنند، با لحاظ آن شروط، اینان قابل تحمل و پذیرش از نظر حکومت هستند. این بخش که در بستر سرکوب و خفقان و کشتار و تحت چنین نظامی در حال فعالیت اقتصادی و کسب درآمدهای هنگفت هستند، خود از هر خوی انسانی تخلیه شده و حاضر نیستند اصلاً و ابداً دست افتاده ای را بگیرند و منافع آنها در درماندگی اکثریت عظیم قرار دارد. از طرف دیگر انهدام شرایط زیست محیطی ، ایران را با مخاطرات بسیار عظیم و بحرانی مواجه کرده است. کاهش سطح جنگل ها، پیشروی کویر و بیابان زائی، و بخصوص کاهش سطح آب های زیر زمینی، بطوریکه حدود ٨۵% ذخیره آب ها زیر زمینی مصرف شده است، در حالی که مصرف بیش از ۴٠% خط بحران محسوب می شود. کسب نان روزانه آنچنان مردم را مشغول خود کرده که فرهنگ و مطالعه در حال حذف از سطح کل جامعه است با ١٩ میلیون بیسواد و کم سواد مواجه هستیم. دانشگاهها نیز بجهت فقدان فضای آزاد اندیشی، نقد و انتقاد و کاوش های کارشناسی و علمی، به محیطی که رابطه بده بستان، مدرک ستانی و منضم به محیط اقتصادی ضد انسانی بعنوان اصلی ترین رکن فرهنگ درآمده است. گستردگی فقر و فلاکت آنچنان بر اکثریت جامعه حاکم شده است، که در گذشته افرادی از طبقات کارگر و یا محرومان جامعه با تلاش فردی می توانستند، دستی به دهان رسانده و حتی در زمره طبقه متوسط قرار گیرند، اما این جابجایی طبقاتی امروز احتمالش نزدیک به صفر شده است. تنها یک مسیر برای رشد اقتصادی مانده، که می بایست در طبقه حاکم و دولت و جزو خدمه آن قرار گرفته و در فقر و بی حقوقی و فجایع علیه مردم مشارکت نمود. در صورت تداوم این وضعیت و با با وجود چالش ها و گسل های متعدد طبقاتی، اقتصادی، مذهبی، ملی و جنسیتی و سنی و در صورت عدم وجود یک نیروی سیاسی مردمی بسیار گسترده، با توان تشکیلاتی و سازماندهی در سطح ملی، میهنمان با فروپاشی بنیان های اجتماعی و اقتصادی مواجه و اسیر جنگ های قومی، ملی، مذهبی و طبقاتی می شود. از طرف دیگر بحران های زیست محیطی و کاهش سطح آب های ذخیره زیر زمینی، هرج و مرجی ایجاد خواهد شد که بحران کشورهای عراق و افغانستان و سوریه و لیبی در برابر آن بسیار کوچک خواهند بود. زیرا جمعیت ١٠ تا ٢٠ میلیونی آنان با جمعیت ٨٠ میلیونی در کشور ما قابل قیاس نیست.
سیاست منطقه ای و جهانی بنیاد گرایان
بنیاد گرایان که مردم را اساساً صاحب حق و حقوق ندانسته و خود را از طرف خدا مکلف دانسته که بزور مردم را به سمت بهشت ببرند. - یعنی همین جهنم اجتماعی، اقتصادی مجسم و تحقق یافته کنونی در ایران- این وظیفه را برای کل مردم دنیا برای خود قائلند و لذا تلاش برای استقرار این نظام در کشورهای منطقه دارند. تشکیل نیروهای شبیه بسیج در لبنان، سوریه، عراق و یمن و دیگر کشورها و. نیروهای نظامی، امنیتی و پلیسی که با اعمال زور، مردم منطقه را به اطاعت ولی امر مسلمین جهان در آورند، یک تکلیف الهی است، تا تراژدی اجرا شده در ایران را در آنها تکرار نمایند. هر چند به سبب این اقدامات و فعالیت ها، حداقل نان خالی را نیز از سفره مردم در ایران را بزور ببرند و مردم در یک فقر اقتصادی و در بی خانمانی و بدون درمان و دارو قرار بگیرند. سیاست« جنگ تا رفع فتنه در عالم » و به بهشت راندن مردم تمامی این کشورها - حتی با لگد بقول آخوند خاتمی از اهداف آنان است.
مقایسه وضع موجود با بخش های وسیعی از جهان امروز
با فروپاشی حاکمیت کلیسا، و پشت سر گذاشتن، دوران رنسانس( نوزائی)، روشنگری، انقلاب های علمی، صنعتی و پسا صنعتی در بخش های گسترده ای از جهان امروز، با اندیشه و دست بشری، شرایطی بوجود آمده است که حتی در بهشت موعود بنیاد گرایان دینی و روحانیون وجود ندارد در بخش های وسیعی از اروپا، آمریکا و آسیا و اقیانوسیه و غیرو حق داشتن تشکل های اقتصادی، طبقاتی، صنفی، سیاسی و مدنی، حق داشتن نشریات ، رسانه های رادیو و تلویزویون های خصوصی و در سطح مملکت، حق آزادی بیان و اندیشه، نقد و انتقاد از بالاترین رده رأس حکومت، داشتن آزادی های فردی، اجتماعی و مدنی، داشتن مسکن، تأمین تغذیه مکفی برای کلیه آحاد، بیمه بیکاری و شهروندی و غیرو برای کلیه آحاد جامعه از جمله مهاجرین، بهداشت و درمان رایگان و غیرو جزو اموری است که محقق شده است. رفراندم جدا شدن دمکراتیک در کانادا و رفراندوم برای انحلال ارتش در سویس چندین بار برگزار شده است. امروزه در حالیکه حداقل حقوق کارگران در ایران روزانه کمتر از ٨ دلار است. در اروپای مرکزی برای ساعتی ١۵ دلار مبارزه می شود. یعنی دستمزد یک روز کار کارگر در ایران حداکثر معادل یکساعت کار کارگر در آلمان و کشور های مشابه است. در اروپا میزان پرداخت هزینه توسط بیمار حدود ١١% و در فرانسه ٨% است در حالیکه در ایران بیش از ٧٠% هزینه های درمان را می بایست شخص بیمار پرداخت نماید. سالیانه چند صد هزار نفر از مردم بجهت افزایش اجاره بهای مسکن به حاشیه شهرها پناه می برند و بیش از یکصد هزار خانوار بجهت یک بیمار صعب العلاج به خط فقر سقوط می کنند. بدین ترتیب حقوق کارگر در کشور ما پنج تا ده برابر کمتر از حقوق کارگر در کشورهای پیشرفته است. در حالیکه هزینه های زندگی تقریباً هم سطح هستند. طبقه سرمایه دار و ثروتمند نیز در ایران حدود ده برابر طبقه سرمایه دار در آن کشورها درآمد کسب می کند. یعنی یک فوق سود وحشتناک از قبل غارت زندگی و سفره کارگران و زحمتکشان میهنمان، بسمت ثروت سرمایه داران رانت خوار روان است. این استثمار علت اساسی برقراری این نظام بهره کش همراه با سیاست های سرکوب است. کشورهای پیشرفته نیز بعلت حاکمیت نظام سرمایه داری و بعلل بحران های ذاتی آن دارای بحران های ادواری هستند. کاستی های فردی و اجتماعی هم وجود دارد. حل بحران ها نیز از طریق اجتماعی شدن ابزار تولید و مشارکت انسان ها در تصمیمات کلان اجتماعی - اقتصادی امکانپذیراست. ، اما اساساً مشکلات آنها قابل قیاس با بحران ها و فجایع موجود در کشور ما نیست.
راهکار برون رفت از مسیر فروپاشی اقتصادی - اجتماع در ایران
بر خلاف سرنوشت دهشتناک کنونی که حاکمان بنیاد گرایان برای مردمی سرزمینمان تدارک دیده اند، مردم آزاده، طبقات زحمتکش بر خلاف نظر بنیاد گرایان، همانند گله های گوسفند نیستند که بطور جمعی بسمت قربانگاه حرکت کنند. بخش های زیادی از طبقه سرمایه دار که در غارت ها و چپاول ها شریکند خواهان تداوم وضع موجود می باشند اما، مردم آزاده، کارگران، معلمان، پرستاران، دانشجویان و محصلین، سربازان، کسبه، کارمندان و درجه داران جزء که زندگی و هستی شان با مردم گره خورده است، دارای آنچنان قدرت و پتانسیل اجتماعی هستند که در صورتی که نسبت به وضع موجود عصیان کنند قادرند ساز و کار و روند رو به اضمحلال و ستم موجود را متوقف کنند، ساختار و فرماندهی نظامی- امنیتی و پلیسی مثل یک گلوله برف در تابستان آب خواهند شد. همان اتفاقی که در پیروزی مشروطه و شکست قاجار و زمینگیر شدن نیروهای شاه - بجهت اشکالات بنیادین، تاریخی و عملکرد آن رژیم - درجریان انقلاب ۵٧ رخ داد. در آن مقطع بجهت فقدان نهادهای شورائی و تصمیم گیر مردم، حکومت را بنیاد گرایان غصب کرده و شرایطی دهشتناک تر از قبل بوجود آوردند. کافیست که مردم و کل زحمتکشان به روند رو به نابودی اجتماعی- اقتصادی « آگاه» شوند پس از کسب آگاهی و ترسیم چشم انداز ایجاد یک حکومت کار محور، به ایجاد « سازماندهی و تشکل های مستقل و از پایین» با اهداف و چشم انداز واحد اقدام کنند. با ایجاد تشکل ها و حلقه های همفکر حتی پنج نفره متشکل شده، و اقدام به اشتراک گذاردن دانسته ها و آگاهی ها و راهکارهای برون رفت از وضع موجود کنند، بی گمان راهکار برون رفت از این جهنم را پیدا می کنند. نهایتا به این آگاهی و باور عمیق دست می یابند که «یا ما می مانیم یا غارتگران» ، تشکل ها و سازمان ها متکی بخود، پایه و زیر ساخت های حکومت ها را تشکیل می دهد. کلیدی ترین چشم انداز و اهداف ایجاد یک جامعه انسانی را همانطور که دنیای پیشرفته کنونی نشان می دهند : آزادی؛ برابری، دمکراسی، و مشارکت مردم از طریق شوراها در تصمیمات مملکتی می باشد. رعایت حقوق بشر، حقوق فردی و اجتماعی، از پیش شرط های ایجاد یک جامعه تکثرگرا و آزاد است. برابری: به مفهوم نفی کلیه تبعیض های ملی، مذهبی، قومی، طبقاتی، جنسیتی ، سنی و حق مساوی همگانی برای ساخت جامعه نوین بر اساس قراردادهای اجتماعی مابین انسان هاست. آزادی: آزادی انسان در تمامی ابعاد فردی و اجتماعی، که حد و مرز آنرا نه منافع طبقاتی، نه مذهب، ملیت و قومیت پرستی، جنبسیت؛ بلکه حد و مرز آزادی دیگر انسان ها و کل جامعه تعیین می کند. هر انسان دربرابر این آزادی مسئول است و با کار ، تلاش و فعالیت خود آزادی را برقرار می سازد. و جمهور شورایی: راه رهایی و پیشرفت و تکامل انسانی، نتیجه تجربیات، دانش، ارتباط و تعامل سازمان یافته همه انسان ها بطور مشترک است. هیچ راه حل نهایی وجود ندارد بلکه هر راه حلی، در مقطع زمان و مکان خاص بهینه بوده، با همفکری و روابط چند جانیه مشترک انسانی، راهکاری بهتری حاصل خواهد شد. آنچه که مهم است استقرار اهداف فوق صرفنظر از شکل حکومت است. یعنی تصمیمات هر حکومت در هر شکل آن می بایست از طریق تشکل ها، نهادها و شوراهای مردمی و از طریق انتخابات آزاد صورت پذیرد. کلید رهایی ما تحقق:
آزادی - برابری - جمهور شورایی است
جمعی از فعالین اجتماعی و کارگری
************
اهداف بیانیه:
مخاطبین یک بیانیه ترویجی - تبلیغی، مردم هستند. یعنی طرح گفتگو های دو جانبه با گروههای مختلف و آحاد مردم و دستیابی به نتایج مشترک هدف بیانیه است، در گفتگو ادبیات بکار رفته نمی تواند، متفاوت از ادبیات روزمره مردم باشد، زیرا در اینصورت ارتباط برقرار نمی شود. در ارتباطات و گفتکوها، طرح معناها می بایست محور قرار گیرد. مثلاً توضیح لزوم دخالتگری سازمان یافته، مشارکت اجتماعی، تشکیل شوراها و غیرو تا ارتباط دو جانیه برقرار شده و نتایج عملیاتی از آن گرفته شود. اگر بجای معناها به طرح کٌدهای گفتمان ها بپردازیم ( کمون، انترناسیولیسم، رویزیونیسم، اپورتونیسم و ...) ارتباط دو جانبه برقرار نشده و مردم به پیشداوری ها روی آورده، نتیجتاً ارتباط فکری برقرار نمی شود، وقتی در معناها به اشتراک رسیدیم، کدها نیز شناخته شده و مفهوم خواهند بود. از طرف دیگر، هر چه بیشتر از نظر تاکتیکی با مردم نزدیک شویم می توانیم از نظر استراتژیک، راهبردی و اشتراک معناها اثرات بیشتر و عمیق تری روی آنان بگذاریم. بیانیه ها را می بایست بتوانیم بطور مستقیم بدست دوستان، آشنایان و کلیه کسانی که معترض و زمینه های پذیرش دارند رسانده و سپس با آنها گفتگوهای دوجانبه مستمر داشته باشیم، تا به یک جمع بندی عملیاتی برسیم. پخش در اینترنت، یا رسانه های حتی ٢۴ ساعته و یا بصورت شب نامه ای ارتباط دو جانبه را برقرار نکرده و اثر بخش نیست. هیچ اعتراض اجتماعی طبق توصیه ها، سفارش و الگوهای مطرح شده آنها شکل نمی گیرد. (چرا؟). امروزه شاهدیم طیف وسیعی از گفتارها در مخالفت با حاکمیت در بین مردم رایج است که بخش هایی، نظری، شخصی و بخش هایی هم مبتنی با داده های علمی است، اما همه در حد حرف باقی مانده و بعمل اجتماعی تبدیل نمی شود. مردم نباید احساس بیگانگی از متن، معنا، محتوی و ادبیات بیانیه داشته باشند، و یا از گرفتن و خواندن آن دچار ترس و وحشت شوند. متن باید در محتوای انقلابی و رادیکال باشد، نه در ظاهر وادبیات تا اگر پلیس و دستگاه قضا در بخش هایی ورود پیدا کرد، لطمات هر چه کمتر باشد. نباید از مردم کاری خواست که قادر به انجامش نیستند. اگر مردم می توانستند، آن کارهای آرمانی را انجام دهند درب به این پاشنه نمی چرخید. تنها تبلیغ و تکرار صورت و نمود پدیده ها از جمله گرانی، کمبود و تورم ،کمبود حقوق ها و غیرو تکرار مکررات است. باید به ریشه، علل، عوامل و ماهیت پدیده ها برویم. علت گرانی و تورم و.... فقدان قدرت مردم در تشکل ها و نهادهای آنها و دیگر موانع را وارد گفتگو شده و نتایج عملیاتی بگیریم. آیندۀ روند موجود را لازم است ترسیم کنیم و برای برون رفت از نتایج آن، اهداف و شعارهای و راهبردهای کلیدی را مطرح نماییم. بدین ترتیب نویسنده بیانیه از «در خود» بودن بیرون آمده و در عمل اجتماعی خود را نیز نوسازی کرده و در عمل با موانع و مشکلات برخورد و خود نیز می آموزد، تا به سطح بالاتری از درک نظری و عمل اجتماعی دست یابد.
جمعی از فعالین اجتماعی و کارگری