افق روشن
www.ofros.com

برگزاری مراسم یاد بود زنده یاد قاسم قلی زاده


کمیتۀ هماهنگی برای کمک                                                                               یكشنبه ۲۴ مهرماه ١٣٩٠

١٩ مهر ماه مصادف بود با دهم‌امین سال‌روز زنده‌یاد قاسم قلی‌زاده، نماینده‌ی کارگران شرکت فرش گیلان‌رشت و یکی از نمایندگان اتحاد شوراهای کارگری گیلان بین سال‌های ۵٧ تا ٦٠ . به همین مناسبت مراسمی به منظور بزرگ‌داشت وی از طرف خانواده و دوستانش‌اش برگزار شد. قسمت‌های مختلف این مراسم به شرح زیر بود:

خواندن زندگی‌نامه
خواندن چند شعر
مرور خاطرات زنده‌یاد توسط خانواده و دوستان
پخش موسیقی
پخش فیلم از زنده یادقاسم قلی‌زاده
خلاصه‌ای از زندگی‌نامه‌ی زنده یاد قاسم قلی‌زاده نماینده‌ی شورای کارگری فرش گیلان و یکی از نمایندگان اتحاد شورا های کارگری گیلان

قاسم قلی زاده در سال ١٣٣١ در خانواده‌ای زحمت‌کش در رشت به دنیا آمد. پدرش کار گر شرکت نفت بود. از همان دوران کودکی با رنج و زحمت آشنا شد و از آن‌جا که درآمد پدر شریف و زحمت‌کش‌اش کفاف مخارج خانواده پرجمعیت را نمی‌داد، او برای تأمین بخشی از هزینه‌های تحصیل، از همان دوران کودکی کار می‌کرد و جالب این که از همان دست‌مزد اندک‌اش پولی برای کرایه‌ی کتاب از کتاب‌فروشی کنار می‌گذاشت. بنا بر گفته‌ی خودش از آن‌جایی که بابت هر شب کرایه کتاب می‌بایست پنج ریال پرداخت کند، شب تا صبح بیدار می‌ماند تا کتابی را تمام کند و مجبور نشود بابت یک شب دیگر برای همان کتاب پنج ریال اضافه‌تر بپردازد و بتواند برای شب بعد کتاب دیگری به امانت بگیرد. سفری که در دوران نوجوانی به یکی از مناطق زیبای صعب‌العبور و در عین حال بسیار محروم گیلان نمود، تاثیر زیادی بر روحیه‌ی حساس او گذاشت. به گفته‌ی برادرش که در این سفر او را همراهی می‌کرد، قاسم همان‌قدر که از دیدن مناظر دلنشین کوهستانی، رودخانه‌ها، آبشار‌ها و مراتع سر‌سبز به وجد می‌آمد، همان‌قدر هم از مشاهده‌ی زندگی فلاکت‌بار مردم آن منطقه‌ی محروم، دلگیر وغمگین می‌شد و ساعت‌ها به فکر فرو می‌رفت که چرا این همه فقر؟ چرا این انسان‌ها از کم‌ترین امکانات زندگی وکم‌ترین حقوق انسانی محروم‌اند؟ زندگی در خانواده‌ی کارگری و زحمت‌کش، علاقه به مطالعه و سفر مذکور، زمینه‌های حساسیت نسبت به مسائل اجتماعی را در او شکوفا کرد. پس از ازدواج، جهت گذران زندگی در کارخانه‌های مختلف از جمله کارخانه‌ی ایران کنف و سپس کارخانه‌ی فرش گیلان مشغول به کار شد. آشنایی با محیط کار و مشکلات سایر کارگران او را به تلاشی بزرگ وادار نمود، تلاش برای رهایی خود و هم‌طبقه‌ای‌هایش و در این راه با انسان‌های شریف دیگری نیز که همچون خودش آرمان‌ها وآرزوهای بزرگی در سر داشتند آشنا و همراه گردید و شروع به فعالیت در محیط کار و محیط زندگی‌اش نمود. با شروع قیام سال ۵٧ با شوری انقلابی، فعالانه و جسورانه در قیام شرکت کرد. پس از قیام نیز چون می‌دید که خواست‌های کارگران و زحمت‌کشان به تحقق نپیوسته، هم‌چنان در جهت خواسته‌های طبقه‌ی کارگر تلاش می‌کرد.
در دوران قیام در اکثر کار خانه‌های گیلان شوراهای کارگری - که شوراهای مترقی و واقعی بودند - شکل گرفته بود و در کارخانه‌ی فرش گیلان نیز شورای کارگری تشکیل شده و قاسم یکی از نمایندگان بسیار فعال و پیشرو‌ی این شورا بود. به دنبال سرکوب و قلع و قمع شورا‌های کارگری، قاسم نیز نظیر بسیاری دیگر از کارگران فعال و پیشرو از کارخانه اخراج و سپس دستگیر و روانه‌ی زندانی شد. پس از آزادی، فراز و نشیب‌های بسیاری را از سر گذراند و سر انجام بیماری مهلک گریبان‌اش را گرفت. بیماری‌ای که روز به روز جسم اورا پژمرده‌تر می‌کرد. وی با این مشکل نیز با روحیه‌ای بسیار خوب رو به رو شد و تا لحظه‌ی مرگ نگذاشت افسردگی و دل‌مردگی بر او حاکم شود. سر انجام در ١٩ مهرماه ١٣٨٠ بیماری بر او فائق شد و خانواده و دوستان‌اش را تنها گذاشت. از ویژگی‌ها و خصوصیات این کارگر مبارز می توان به نظم، متانت، تواضع، عشق به زندگی و اعتقاد راسخ او به رهایی کارگران و توده‌های محروم و تحت ستم جامعه از فقر و استثمار جوامع سرمایه‌داری را نام برد. اگرچه امروز او بین ما نیست، اما یادش همراه با آرزوها و آرمان‌هایش همواره در دل خانواده، دوستان و رفقای او و جنبش کارگری زنده خواهد ماند.

کمیتۀ هماهنگی برای کمک به ایجاد تشکل‌های کارگری

يكشنبه ۲۴ مهر ۱۳۹۰

در ستایش آموختن

یادبگیر ساده‌ترین چیزها را
برای آنان که بخواهند یاد بگیرند
هرگز دیر نیست
الفبا را یاد بگیر، کافی نیست، اما
آن را یاد بگیر، مگذار دلسردت کنند
دست به کار شو، تو همه چیز را
باید بدانی
توباید رهبری را به دست‌گیری
ای آن که درتبعیدی، یاد بگیر
ای آن که در زندانی، یاد بگیر
ای زنی که در خانه نشسته‌ای، یادبگیر
ای انسان شصت ساله، یاد بگیر
تو باید رهبری را به دست گیری
ای آن که بی خانمانی، در پی درس و مدرسه باش
ای آن که از سرما می‌لرزی، چیزی بی‌آموز
ای آن که گرسنگی می‌کشی، کتابی به دست گیر
این خود سلاحی است
تو باید رهبری را به دست گیری
ای دوست، از پرسیدن شرم مکن
مگذار که با زور پذیرنده‌ات کنند
خود به دنبالش بگرد
آن چه را که خود نیاموخته‌ای
انکار کن که نمی‌دانی
صورت حسابت را خودت جمع بزن
این تویی که باید بپردازی‌اش
روی هر رقمی انگشت‌بگذار
و بپرس این برای چیست؟
تو باید رهبری را به دست‌گیری

برتولت برشت