رویدادهای اجتماعی و سیاسی اخیر خاورمیانه و شمال آفریقا که توجه جهانیان را به خود جلب کرده است، پیش از هر چیز تناقضات ذاتی نظام نابرابر سرمایهداری را به نمایش میگذارد. مناسباتی که در آن دولت ابزار سیادت طبقهای است که از نظر اقتصادی مسلط میباشد و به عنوان مدافع اقلیت صاحب سرمایه و ثروت در جامعه، عمل میکند. دولتهای حاکم در این منطقه، طی سالیان متمادی حکومت خود، حافظ منافع سرمایهداری و عامل سرکوب تودههای مردم بودهاند. در نتیجهی سیاستهای این دولتها، بیکاری، فقر، فساد، خفقان، فاصلهی طبقاتی و نابرابری اجتماعی، واپسگرایی، تبعیض و ظلم به زنان و... گسترش یافته است. در شرایطی که اکثریت شهروندان خاورمیانه با زندگی سخت و مشقتباری مواجه بودهاند، پادشاهان، شیوخ و تجار و سرمایهداران این مناطق، ثروت شان افزایش یافته و فربهتر شدهاند. همچنین این دولتها، همواره در راستای تقویت و توسعه سرمایهی جهانی حرکت کرده و مدافع جنگطلبی امپریالیستها، جنگ داخلی و کشتار مردم در خاورمیانه بوده اند.
واقعیت این است که بعد از چند دهه حاکمیت مطلقه و دیکتاتوری و سرکوب در کشورهای تونس، مصر، لیبی، عربستان، بحرین، عمان و ...، اکنون اوضاع اجتماعی و سیاسی این جوامع، دستخوش تغییرات اساسی و جدی شده است. امروز دیگر نمیتوان با سرکوب پلیسی، دستگاه بورکراسی و تحمیق، تودههای مردم را فریب داد و از حاصل رنج و زحمت و استثمار میلیونها انسان مزدبگیر، سودهای کلان و نجومی به چنگ آورد و در آرامش بسر برد. کارگران، زنان، جوانان و اکثریت شهروندان خاورمیانه و شمال آفریقا به درجهای از آگاهی رسیدهاند که دیگر حاضر به تحمل و پذیرش اختناق، فقر، بیحقوقی و خرافه نیستند و در خیایان و میدانهای این کشورها، فریاد نان و آزادی را سر دادهاند.
در چنین شرایطی، طبقه کارگر این مناطق با حضور عینی و چشم گیر خود در تظاهرات و تحصنهای خیابانی و اعتصاب در مراکز کارگری، نقش مهمی را در این اعتراضهای تودهای ایفا کرده است. کارگران در حال شکلگیری و ایجاد تشکلهای طبقاتی خود هستند و میکوشند تا به شکلی سازمان یافته و منسجم، خواستهها و مطالبات خود را در این جنبشهای اعتراضی، مطرح و محقق سازند. شرکت کارگران و تلاش برای دخالت و تاثیرگذاری بر جنبش جاری، امروز دیگر بر کسی پوشیده نیست؛ طوری که سرمایهداران و حاکمان سرمایه را از این بابت سخت نگران کرده و به فکر چارهجویی برای مقابله به جنبش کارگری انداخته است.
این در حالیست که از همان ابتدای آغاز اعتراضهای مردمی در خاورمیانه و شمال آفریقا، محافل و جریانهای مختلفی که به نوعی مدافع وضع موجود سرمایهداری در این کشورها هستند، همگام و همسو با سرمایهی امپریالیستی، پرچم لیبرالیسم متعفن و ضد بشری خود را برای منحرف کردن این جنبشها، بلند کردهاند. آیا کسانی که برای توسعه و تسهیل روند انباشت سرمایه، سیطرهی اقتصاد بازار و خصوصی سازی را بر جهان گسترش داده و فقر بیش از یک میلیاردی را برای بشریت به ارمغان آوردهاند، میتوانند منادی " نان و دمکراسی " باشند؟ سرمایهداری و دولتهای مستبد و لرزان کنونی نمی توانند پرچمدار صلح خاورمیانه باشند؛ زیرا که آنها عامل و مجری سیاستهای جنگافروزانهی دول بزرگ امپریالیستی در منطقه بوده و با رواج انواع خرافههای قومپرستی؛ مرگ و نیستی، کشتار، تروریسم و عملیات انتحاری را برای مردم منطقه به ارمغان آوردهاند.
همانطوری که پیداست در چنین موقعیت بحرانی، همهی جناحها و گرایشهای مختلف صاحب سرمایه و خواهان سلطه نظم سرمایهداری، میخواهند آرایش سیاسی و حکومتی جدیدی در خاورمیانه ایجاد کنند. آنها با در اختیار داشتن تمامی ظرفیتهای سازمانیابی و رسانهای، از یکسو میخواهند جنبش جاری را به انحراف کشیده و متوقف کنند و از سوی دیگر، ساختار سیاسی حاکم طوری جایگزین شود که خدشهای به نظم سرمایه وارد نشود و برای دورهای دیگر منافع آنها را حفظ کند.
اما طبقه کارگر منطقه با توجه به موقعیت اجتماعی ویژهای که در جامعه دارد، میتواند نقش مهم و اساسی در انقلاب جاری و معادلات سیاسی داشته باشد. کارگران کشورهای خاورمیانه و شمال آفریقا برای دستیابی به خواستهها و مطالبات خود و همچنین دخالت موثر و تعیین کننده در این جنبش، میباید با اتحاد و همبستگی، برای ایجاد تشکلهای متعدد طبقاتی مبارزه کنند. کارگران پیشرو و آگاه این منطقه، باید به اراده و نیروی طبقه کارگر باور داشته و با اتکا به آنها، دست به ساختن شوراهای کارگری بزنند. ایجاد این شوراها و سراسری شدن آنها، میتواند حضور عینی و دخالت فعال طبقه کارگر در جامعه را تضمین کرده و استقلال طبقاتی او را در چالشهای سیاسی پیشارو محفوظ نگاه دارد. علاوه بر این کارگران باید دیگر بخشهای مختلف و مزدبگیر جامعه را تشویق و و ترغیب به ساختن شوراهایی بنمایند که حاصل اراده مستقیم خود تودههای مردم باشد و پایه " حاکمیت شورایی " را محکم و استوار سازند. زیرا که تنها شوراها می تواند تضمین کننده اراده و حاکمیت مستقیم مردم بوده و " نان، صلح، آزادی " را برای تودههای این مناطق به ارمغان بیاورد. رمز موفقیت و پیروزی انقلاب جاری در خاورمیانه و شمال آفریقا، ایجاد شوراها و تفویض قدرت به آنهاست.
نکته آخر اینکه جنبش موجود و طبقه کارگر این مناطق نیاز به حمایت و پشتیبانی از سوی کارگران و دیگر تودههای تحت انقیاد وسلطهی نظام جهانی سرمایهداری هستند. از این طریق است که اتحاد و همبستگی بینالمللی و هم سرنوشتی کارگران به اثبات می رسد. کمیته هماهنگی برای کمک به ایجاد تشکل های کارگری که جمعی از کارگران و فعالین کارگری در آن متشکل هستند، از خواستههای تودههای مردم و طبقه کارگر این کشورها حمایت و پشتیبانی میکند و موفقیت و پیروزی هر چه بیشتر برای آنها خواستار است.
کمیته هماهنگی برای کمک به ایجاد تشکلهای کارگری - اسفند ١٣٨٩