اعتراضات کارگری در شکل های مختلف، هر روز، در تمامی نقاط کشور جریان دارد. این اعتراضات در دوره اخیر به ویژه با موج های جدید تعرضات سرمایه به زندگی کارگران و اسفبارتر شدن هر چه حادتر وضعیت معیشتی آنها حتی در قیاس با دوره های پیش، رشد کاملاً چشمگیری کرده است. این رسم سرمایه است که وقتی همه چیزش بر وفق مراد است و رونق اقتصادی اش پا برجاست، درصد بسیار ناچیز و نامحسوسی از کوه ارزش های تولید شده توسط ما را به عنوان هزینه بازتولید نیروی کارمان، زیر نام مزد پرداخت می کند و آنگاه که ذره ای از سودهای هنگفتش کاسته می شود، تمامی بار این کاهش را بر دوش ما فروشندگان نیروی کار آوار می کند. بلادرنگ حکم اخراج صادر می نماید و فشار فرساینده و مرگبار کار بر همزنجیران شاغل ما را افزایش می دهد و تا سرحد مرگ شدت می بخشد. با هدف کاستن از هزینه های تولیدش، خرید لوازم ایمنی برای حفاظت از جان کارگران را به فراموشی کامل می سپارد و فراوان کارهای جنایتکارانه و بشرستیزانه دیگر انجام می دهد. سرمایه در عوض برای محافظت از ابزار و ادوات تولید و جزء استوا خود دست و دل بازی حاتم صفتانه راه می اندازد. اگر جائی برای وسعت انباشت می بیند، در به تعویق انداختن پرداخت بهای ناچیز نیروی کار کارگران تا هر زمان که بخواهد، حتی به بهای مرگ ناشی از گرسنگی کودکان خردسال آنها تردید و دریغ نمی کند. در کوران تمام بحران ها و رکودها، تنها و تنها طبقه ماست که قربانی می شود. برای صاحبان و مدیران سرمایه چه اهمیتی دارد که کارگر اخراج شده و خانواده اش، چطور زیر تیغ گرسنگی و فقر و فلاکت جان می بازند،
هر روز کارگران زیادی در میان شعله های حریق سوداندوزی سرمایه داران خاکستر می گردند و فرزندان و کل خانواده آنها تسلیم منجلاب گرسنگی و ذلت و فحشاء می شوند. شمار کارگرانی که بر اثر استثمام گازهای سمی جان می دهند و کودکانشان تنها ممر تأمین قوت لایموت خویش یعنی بهای محقر فروش نیروی کار پدر را از دست می دهند نیز به اندازه کافی چشمگیر است. نکته مهم آنست که اگر چیزی به نام «اخلاق»، «عاطفه»، «احساس»، «وجدان»!! و شعور برای صاحبان سرمایه قائل گردیم، همه اینها از جنس چنان ترکیبات زنگ خورده، فسیل شده و تاریخاً پوسیده ای هستند که تنها بازتابشان در مقابل موج فاجعه های انسانی بالا، کهکشانی تر نمودن ابعاد استثمار و بی حقوقی و رنج توده های کارگر است. دلیل این امر از آفتاب نیمه مرداد هم تابناک تر است. سرمایه دار به سخن مارکس همان سرمایه است که قالب آدمیزاد پیدا کرده است. سرمایه رابطه تولید اضافه ارزش و تبدیل کار اضافی کارگران به سرمایه مجدد و باز هم مجدد است. سرمایه وجود پیدا می کند و می بالد زمانی که کارگر را از کار و حاصل کار و زندگی خود ساقط می سازد. هر میزان فربه تر شدنش در گرو لاغرتر شدن بدون مرز و محدوده کارگر است. قدرتش در گرو بی قدرت شدن تام و تمام کارگر است. سرمایه دار به عنوان قالب آدمیزاد گونه این رابطه نمی تواند سوای تجسم تمام عیار همان خصوصیات سرمایه چیز دیگری باشد. در سپهر فکر این جرثومه استثمارگری و توحش، کل آنچه انسانی است به هیولاهای اختاپوسی ضد بشری مسخ و استحاله می شود. تمامیت ناحقی و درندگی و انسان خواری لفظ حق پیدا می کند، وحشیانه ترین شکل ازادی کشی بیرق افراشته آزادی می گردد، فاجعه بارترین نابرابری ها لباس برابری و عدالت ناب می پوشد. در اینجا در سپهر هستی سرمایه دار انسانیت به طور کامل در پلیدترین و تباه ترین انسان ستیزی ها ذوب و منحل و ناپدید می گردد. سرمایه دار در شیون و گریه و زار، زار کودکی که پدرش طعمه حریق سوداندوزی او شده است فقط ترنم دل آرام بالا رفتن حجم سود ها و سرمایه هایش را می شنود و به جای تأثر وناراحتی، مالامال از شعف و شادی و انبساط خاطر می شود. احساس، شناخت، فکر، باور، خلقیات، فرهنگ، عواطف، ارزش های سرمایه دار همه و همه توسط رابطه تولید اضافه ارزش و بزرگ سازی هر چه انبوه تر سرمایه معماری و ساخت و ساز شده اند. در اینجا انسانیت و انسان بودن، به مفهوم واقعی خود کیمیائی است که یافت نمی شود و هیچ جستجوگری قادر به یافتن ردی از آن نخواهد شد. همه این حقایق بدون تردید را باز گفتیم تا روشن باشد که جان کارگر، معلول شدنش، گرسنه ماندن فرزندنش و به و فحشاء کشیده شدن خانواده اش در اثر گرسنگی همه و همه در مشرب صاحبان سرمایه و در جهان فکر و داوری سرمایه داران بحق ترین و طبیعی ترین امور هستند.
فروشندگان نیروی کار مجبورند برای زنده ماندن، نیروی کارشان را طبق قوانین سرمایه به خریداران این نیرو (صاحبان سرمایه) بفروشند. کارگران با فروش نیروی کارشان به سرمایه و صرف این نیرو توسط سرمایه دار، به ابزار تولید و مواد اولیه که همان کار عینیت یافته اند، جان می دهند. آنها را از زنگ زدن، خوراک بید شدن و نابود شدن، نجات می دهند. اگر نیروی کار به داد این محصولات و مواد خام نرسد، ناقوس مرگشان سر خواهد رسید. سرمایه از راه همین معامله ظاهرا آزاد، کار اضافی و سپس ارزش اضافی را به چنگ می آورد و سهم کارگر از ارزشی که خلق شده، همان چندغازی است که برای زنده ماندن عایدش می شود. سرمایه دار از این راه هر روز سرمایه بیشتری انباشت می کند. در شرایط کنونی که رکود در اقتصاد کشور، حکمفرماست و بیکاری بیداد می کند، سرمایه برای خرید نیروی کار باز هم ارزان تر و یافتن کارگر مطیع تر دستش بازتر شده است. به بهانه کاهش تولید و رکود، کمترین اعتراض کارگر را با اخراج جواب می دهد و هر چقدر که صلاح سوداندوزی اش ایجاب کند، فشار کار را بر کارگران افزایش می دهد، دستمزدها را پائین می آورد، از پرداخت همان حق بیمه کاریکاتوری سر باز می زند و بر تحقیر و توهین به کارگران می افزاید. تمام این مسائل با حمایت همه جانبه حاکمان سرمایه انجام می پذیرد و همه اینها از مناسبات نظام کارمزدی نشات می گیرد. صاحبان و حاکمان سرمایه با بیشترین توحش به معیشت ما هجوم می آورند و بدترین شرایط را بر ما تحمیل می کنند. سرمایه همچون زالو که جانش به خون وابسته است، به ارزش اضافی افزون تر نیاز دارد و این ارزش اضافی را از کار اضافه ای که ما کارگران در اختیارش می گذاریم، به دست می آورد. تا مناسبات کارمزدی پابرجاست در بر همین پاشنه می چرخد.
بورژوازی با فریب و واژگونه سازی واقعیات سعی می کنند این دروغ را به خورد ما بدهد که نظام سرمایه داری می تواند شرایط بهتری را برایمان رقم زند. رفرمیستهای چپ و راست هم با حفاری گمراهه ها، بجای پیکار علیه سرمایه، شیوه های رفرمیستی درخواست و استغاثه به درگاه خدای سرمایه را تبلیغ می کنند. اما حاکمان کارگرکش این مناسبات، راهکارهای رفرمیستی را هم بر نمی تابند و اگر کارگرانی از سر ناچاری و فقدان یک جنبش سراسری شورایی علیه سرمایه، به این رویکردها روی خوش نشان می دهند، با قهر سرمایه مواجه می گردند. بسیاری از کارگران به تجربه دریافته اند که این شیوه و رویکرد مقابله با سرمایه کارساز نیست و گرهی از انبوه مشکلات آنها نخواهد گشود. بیش از یک قرن از گرفتاری طبقه کارگر در دام این افق پردازیها و بیراهه ها می گذرد و سوای زمینگیر شدن جنبش ضدسرمایه داری وی و مدفون شدن دار و ندار قدرتش در گورستان نظم سرمایه هیچ چیز دیگری عایدش نگردیده است. رفرمیسم چپ و راست جز پاشیدن خاک در چشم این طبقه و خارج ساختنش از ریل کارزار ضد سرمایه داری، کار دیگری نکرده است. با این وجود جنبش خودجوش طبقه کارگر برای گرفتن مطالبات خود به اشکال مختلف در هر کارخانه و کارگاه و شرکت ایستادگی می کند. این مبارزات اگر چه همراه با ضعف پراکندگی و ناآگاهی است اما آتشفشان خاموش نشدنی مقاومت و ستیز گریزناپذیر خودجوش و خودانگیخته کارگران علیه سرمایه را به نمایش می نهد. ذخیره های عظیم پیکار و ستیزی که به هر میزان راه آگاهانه، نقشه مند و هدف دار ضد سرمایه داری را پیدا کند و پیش گیرد، به همان میزان کفه توازن و آرایش قوای میان کار و سرمایه را به زیان دومی و نفع اولی دچار تحول تعیین کننده و سرنوشت ساز خواهد کرد. طی هفته گذشته، کارگران فاز ١٩ عسلویه و کارگران کاشی خزر در اعتراض به مطالبات معوقه خود بارها دست به تجمع و اعتراض زدند. ٦٠٠ نفر از کارگران منطقه ویژه بندر امام در اعتراض به شرایط بد کاری تجمع کردند. کارگران فولاد قزوین که در ده ماه گذشته ۴٠٠ نفر آنها بیکار شده اند به اخراج خود معترض هستند. ٦۵ نفر از کارگران سیمان کارون که حدود 5 ماه پیش محکوم به از دست دادن کار شدند، برای بازگشت به کار مبارزه می کنند و ... .
در منطقه عسلویه که سرمایه داران دولتی و خصوصی و سپاهی عظیم ترین اضافه ارزش ها را به چنگ می آورند و به سرمایه تبدیل می کنند، به دلیل فقدان هر گونه امکانات ایمنی، عدم هر میزان آموزش کارگران برای فرار از مخاطرات ناشی از سوانح کار و به دلیل خطر همیشه حی و حاضر وقوع این سوانح، جان کارگران همواره در معرض مهلک ترین آسیب ها است و به چراغ سر راه طوفان می ماند. شرکت های پیمانی برای آنکه از هزینه تولید بکاهند و بر سود خود بیافزایند، به تامین تجهیزات ایمنی هیچ توجهی نمی کنند و از جان کارگران مایه می گذارند. در همین هفته گذشته 3 کارگر در حین اتصال لوله های فاضلاب در عسلویه جان خویش را از دست دادند. آنها به دلیل نوع مواد استفاده شده در لوله ها، عوارض شیمیایی این مواد و گرمای تولید شده ناشی از آن اسیر گازهای سمی شدند و هر ٣ نفر در دم جان باختند. یک کارگر دیگر نیز راهی بیمارستان شد. مهار این حوادث دشوار نیست. تمام اتفاقاتی که در حین انجام این عملیات رخ داده، قابل پیش بینی بوده است. اما کارفرما در این موارد حاضر به قبول هیچ هزینه ای نیست و در عوض یکراست از جان کارگران هزینه می نماید.
اگر صاحبان و حاکمان سرمایه دستمزدها را پایین می آورند، اگر پرداخت همین مزدهای ناچیز را به تعویق می اندازند، اگر به تهیه وسائل ایمنی و حفظ جان ما در محیط کار هیچ توجهی نمی نمایند، اگر با وجود همه اینها شاهد عروج و سرکشی یک جنبش سراسری و آگاه ضدسرمایه داری نیستیم، به این علت است که بورژوازی از آغاز تا امروز همراه با استثمار وحشیانه و انسان ستیزانه ما، تمامی فرهنگ و اندیشه و باور و اخلاق و ایدئولوژی تمکین به نظم ارزش افزائی سرمایه را نیز در وجود ما کشت کرده و پرورش داده است. همین الان هم رفرمیست ها در قالب جمع آوری امضاء، هم سو با تشکل ضد کارگری خانه کارگر، همساز با جناح هایی از بورژوازی، با رویکردی ضد کارگری، ما را از گسترش مبارزه جاری تعطیل ناپذیر خودجوش سرمایه ستیز خویش به جنبشی آگاه، سازمان یافته، شورائی و نقشه مند علیه اساس بردگی مزدی باز می دارند. شیپور سازش با سرمایه را می نوازند و به مماشات در مقابل صاحبان و حاکمان سرمایه دعوت می کنند. آنها چنین می نمایند اما شرایط دردناک زندگی، وخامت معیشت و کل سیه روزیهای حاصل فشار کشنده استثمار سرمایه یا از دست دادن کار، ما را قهراً به سوی مبارزه علیه سرمایه داری می راند. مبارزاتی که همه جا جریان دارد و نمونه هائی از آن را بالاتر آوردیم. بر خلاف آنچه رفرمیست ها می گویند، ما کارگران قطعاً توان آن را داریم که هجوم سرمایه را سد کنیم و مطالباتی چون افزایش پایه دستمزد و امنیت شغلی (رسمی شدن) را که مطالبه اکثریت غالب همزنجیران ماست بر سرمایه تحمیل نمائیم. مثل روز روشن است که می توانیم کل قدرت مادی و نظامی و پلیسی و سرکوب سرمایه را مقهور قدرت خود سازیم. ما نه فقط قدرت تحمیل همه مطالبات خود بر صاحبان سرمایه و دولت آنها را داریم که از تمامی ظرفیت و توان لازم برای نابودی تام و تمام نظام بردگی مزدی و برپائی جهانی عاری از استثمار و رابطه خرید و فروش نیروی کار و وجود طبقات و دولت نیز برخورداریم . مشکل ما فقدان این قدرت نیست. معضل اساسی این است که ما هیچ گاه و در هیچ شرائط تاریخی این قدرت را به طور واقعی علیه سرمایه وارد میدان نساخته ایم. ما این قدرت را شورائی و ضد سرمایه سازمان نداده ایم. آن را علیه سرمایه اعمال نکرده ایم. کل معضل و ریشه اصلی همه سیه روزی موجود ما در اینجاست. برای نجات از این وضع نیز چاره ای جز رجوع آگاهانه و نقشه مند به همین قدرت عظیم تاریخساز، سازمان دادن شورائی و اعمال آن علیه سرمایه نداریم. هم اکنون بخش هایی از کارگران به شکلهای مختلف برای تحقق مطالبات خود به پا خاسته اند. حمایت همه جانبه از این همزنجیران به هر طریق ممکن وظیفه همه ما و کل بخش های طبقه ما است. به پا خیزیم و از مبارزات آنها دفاع کنیم. به پا خیزیم و در متن این خیزش خود را به صورت شورائی و سراسری علیه سرمایه سازمان دهیم.
امید خرم. دی ماه ٩۴