روز جهانی زبان مادری را گرامی میداریم
«کانون رشد و شکوفایی زبانهای متنوع کشور را از ارکان اعتلای فرهنگی و پیوند مردم ایران میداند و با هر گونه تبعیض و حذف در عرصهی چاپ و نشر و پخش آثار به همهی زبانهای موجود مخالف است»
اصل سوم منشور کانون نویسندگان ایران
زبان مادری گهوارهی فرهنگی هر فرد است و پاسداشت آن از نشانههای پویایی اجتماعی و سلامت فرهنگی هر جامعهای به شمار میآید.
دریغا! زبانهای مادری گوناگون که در سراسر تاریخ کهن این دیار رنگینکمانی دلپذیر بر آسمان فرهنگ آن نقش میزدهاند هرگز از گزند یورش حکومتهای استبدادی در امان نماندهاند و گواه روشن آن کوچهای اجباری اقوام و تحمیل زبان معیار است.
امروز نیز تنگکردن دایرهی کاربرد زبان مادری و حصر و حبس کنشگران این حوزه نشان از همان سیاست حذف و حصر تاریخی دارد. حاکمیت استبدادی پیش و پس از انقلاب ۵٧، به بهانههای پوچ و واهیِ یکپارچهسازی فرهنگی، تقویت زبان رسمی یا مبارزه با «تجزیه طلبی»، آشکار و پنهان به دشمنی با این میراث بشری برخاسته است.
همانگونه که در بند سوم منشور کانون نویسندگان ایران آمده: «کانون رشد و شکوفایی زبانهای متنوع کشور را از ارکان اعتلای فرهنگی و پیوند مردم ایران میداند و با هر گونه تبعیض و حذف در عرصهی چاپ و نشر و پخش آثار به همهی زبانهای موجود مخالف است».
زبان هویت هر انسان است، و بیگمان دستیابی به هویت، بدیهیترین حق هر انسان آزاد است. پس حفظ و یادگیری و آموزش زبان مادری از مهمترین نشانههای شکوفایی فرهنگی جامعهای آزاد، فارغ از دیکتاتوری، امیدوار و بالنده به شمار میآید و هیچ حکومت و دستگاه و قدرتی به هیچ بهانهای حق انکار و سرکوب آن را ندارد.
کانون نویسندگان ایران
***********
اطلاعیه ی خانواده ی بکتاش آبتین
درباره ی مراسم ۱۸ دی ۱۴۰۱
خانوادهی بکتاش آبتین با انتشار اطلاعیهای اعلام کرد یکشنبه، ۱۸ دی ماه به مناسبت سالروز جان باختن آبتین مراسمی بر مزار او برگزار خواهد کرد.
کانون نویسندگان ایران نیز در این مراسم در کنار خانوادهی بکتاش آبتین حضور خواهد یافت و یاد او را گرامی میدارد.
متن اطلاعیهی خانوادهی بکتاش آبتین:
«و آزادی
جنون شیرینی بود
که هر روز
از ما قربانی تازهای میگرفت...
بدینوسیله به اطلاع میرساند مراسم یادبود نخستین سالگرد وداعِ جاودان یاد، بکتاش آبتین در ساعت ۱۵ روز یک شنبه ۱۸ دی ماه سال ۱۴۰۱ بر مزار پاکش واقع در امامزاده عبدالله شهرری برگزار میگردد.
حضور خویشان، بستگان، دوستان و دوستداران ایشان، موجب تسلی خاطر خانواده سوگوار خواهد بود.
خانواده بکتاش آبتین»
***********
در نخستین سالگرد ستمکشتهی راه آزادی بکتاش آبتین یاد او را گرامی میداریم
بکتاش آبتین از اعماق برآمد، با اعماق زیست، هرگز به اعماق پشت نکرد و سرانجام به اعماق پیوست. خود را یکی از میان تودهی مردم میدانست و تا واپسین دَم حیات به مردم کوچه و خیابان، نه برگزیدگان قدرت و ثروت، وفادار ماند. با همهی تنگناها، شاد و جوان زیست و جوان رفت، چنانکه آرزوی او بود. هم از آغاز آشکار بود که سرِ سالم به گور نخواهد برد که دلیر بود و سر برخط هیچ قدرتی نمینهاد. هرکجا ستمی میرفت، هرکجا حقی پایمال میشد، هرکجا قدرت حاکم با همه سطوت و صولت خود هنرنمایی میکرد او در گرانیگاه حادثه حضوری قاطع داشت. صدها کیلومتر از تهران دور بود، اما نیروی سرکوبگر در سالگرد قتل تبهکارانهی محمد مختاری و محمدجعفر پوینده در بیسیمهای خود با نگرانی مخابره میکرد که «بکتاش دیده شده! بکتاش آبتین را خودم دیدم! بکتاش هم هست...» تبلرزهی هول در دل ستمکاران میانداخت. با ستم سرِ سازگاری نداشت. چون از دست او به جان آمدند، با حکمی ظالمانه در «دیوان بلخ» به «جرم» فعالیت در کانون نویسندگان ایران، دفاع بیچون و چرا از منشور آزادیخواهی آن به زندانش افکندند. در زندان بیکار ننشست که جانی پویا و پرتکاپو داشت: هرگاه زندانی بیپناهی را به باد کتک میگرفتند نخستین کسی بود که در برابر زندانبانان سینه سپر میکرد، هرگاه زندانی سیاسی معترضی را محض انتقامگیری تبعید میکردند نخستین کسی بود که صلای اعتصاب غذا سرمیداد، هرگاه زندانی بیماری را درمان نمیکردند صدای اعتراض بکتاش بلند بود و سرانجام چون از دست او به ستوه آمدند، در عین استیصال، فرصت را مغتنم شمردند و در بحبوحهی بُکش بُکشِ همهگیری بیماری «کرونا»، با قصد قبلی، در درمان او اهمال کردند، به درخواستهای مکرّر او و همبندیها اعتنایی نکردند و گذاشتند تا آن جان پاک، آن شاد، آن جوان، آن گردنفراز و دلباختهی آزادی و انسان و هرچه انسانی است، قطره قطره بکاهد و در سکوت رخت از جهان بربندد.
اما بکتاش آبتین زنده است، هر کجا ستمی بر انسانی برود، بکتاش آنجاست، هر کجا آزادی و آزادی بیان کسی پایمال قدرت حاکم شود، بکتاش آنجاست، هر کجا برای شکم گرسنهی مردم جنبشی به راه بیفتد، او آنجاست، هر کجا پلیس و نیروی سرکوب بخواهد کسی را با چماق نقش زمین کند، او آنجاست. بکتاش آبتین نمرده است.
در نخستین سالگرد قتل بکتاش آبتین ضمن گرامیداشت یاد این عضو سربلند، بار دیگر بر خواست مبرم آزادی بیان بی هیچ حصر و استثنا برای همگان پا میفشاریم.
کانون نویسندگان ایران
۱۵ دی ۱۴۰۱
***********
بیانیه کانون نویسندگان ایران
اعدام بس! قتل و کشتار و سرکوب بس!
نزدیک به سه ماه از خیزش سراسری مردم به جان آمده میگذرد. در این مدت حاکمیت سرکوبگر برای خاموش کردن اعتراضات لایههای گوناگون جامعه و مردم، اعتراضاتی که از اختناق، فقر، سانسور ، سرکوب، فقر، فساد، تبعیض و نابرابری سرچشمه میگیرد، فقط به تهدید و سرکوب لجام گسیخته توسل جسته و جز کشتار جوانان پاسخ دیگری به اعتراضات نداده است. حاکمیت در هراس از گسترش اعتراضها، طی یک ماه اخیر شماری از معترضان را هم به احکام مرگبار محاربه و افسادفیالارض محکوم کرده است. در پی صدور احکام اعدام بود که حاکمیت آزادیستیز برای زهر چشم گرفتن از مردم و ارعاب همگانی در سحرگاه ۱۷ آذر محسن شکاری را سبعانه و بیشرمانه به کام مرگ فرستاد. خبر کوتاه بود: محسن شکاری اعدام شد. در پی این قتل دولتی، چنان که انتظار میرفت، موج گستردهای از اعتراضها ایران و سراسر جهان را درنوردید: بس کنید! پاسخ اعتراضهای مسالمتآمیز مردم به جان آمده قتل دولتی و اعدام نیست.
گمان مبرید که با اعدام و کشتار گسترده میتوانید صدای حقطلبی و آزادیخواهی مردم را خاموش کنید. مردم بیدار و آگاه را نمیتوان با اعدام مرعوب کرد. این بود پاسخ مردم ایران و افکار عمومی جهان به سردمداران دار و شکنجه و اعدام.
کانون نویسندگان ایران که همواره با حکم اعدام، پیگیرانه مخالفت ورزیده است اعدام محسن شکاری را محکوم میکند و هشدار میدهد که جامعه باید هشیار باشد؛ حاکمیت آزادیستیز در پی اعدامهای دیگر است، و جنایت و کشتار و اعدام سر باز ایستادن ندارد.
کانون نویسندگان ایران ضمن محکوم کردن اعدام محسن شکاری، توسل به شیوههای وحشیانه بر ضد معترضان را از مصادیق بارز ضدیت با آزادی و آزادی بیان میداند و خواهان آزادی بی قید و شرط و فوری همهی بازداشت شدگان چند ماه اخیر و تمامی زندانیان سیاسی است.
کانون نویسندگان ایران
۱۹ آذر ۱۴۰۱
***********
بیانیه کانون نویسندگان ایران
بیست و چهارمین سالگرد قتل تبهکارانهی محمد مختاری و محمدجعفر پوینده
یاد ستمکشتگان راه آزادی را گرامی میداریم
در نظر برخی کسان که تاریخ از همین امروز آغاز میشود، سلاخی کردن پروانه اسکندری و داریوش فروهر در خزان سال ۱۳٧٧ و در پی آن قتل محمد مختاری و محمدجعفر پوینده، اعضای ارجمند و مؤثر کانون نویسندگان ایران، واقعهای شگفت و تکاندهنده بود در سیر وقایع ملالتبار روزمره که یکی چند روزی ذهن خفتگان را برمیانگیخت و سپس در پستوی هزار دالان روزمرگی و غفلت و بیخبری گُم میشد. اما جنایتهای سیاسی- حکومتی سال ٧٧ تاریخچهای بس خونبار و درازآهنگ داشت که اگر ریشههای پلید و ضد بشری آن شناخته نشود و یک بار برای همیشه از میان نرود، بیگمان جنایت پشت جنایت از کُشتهها پشته خواهد ساخت، چنان که این روزها ساخته است، و بر ما روشن نخواهد شد که چرا ندای آزادیخواهانهای که از زن ایرانی در اسفند سال ۱۳۵٧ برخاست، از مرد ایرانی پاسخی نگرفت و به دست حاکمان تازه به قدرت رسیده در نطفه خفه شد، در دو سه ماه گذشته پرچم خونینی شد برای باز پس گرفتن حق آزاد و برابر زیستن و به دور افکندن یوغ بردگی واپسگرایان حاکم. بانگی که در اسفند ۵٧ برخاست پژواکی داشت که در ۱۴۰۱ به گوش جان شنیده شد.
اگر سرکوب زنان در سال ۵٧، در ادامهی خود قلع و قمع مطبوعات از بند رستهی پس از انقلاب بهمن، سرکوب مردم حقطلب کُرد در تابستان سال ۱۳۵٨، در هم کوبیدن جنبش مستقل و آزادیخواهانهی دانشجویان در اردیبهشت سال ۵٩، کشتار مبارزان سیاسی، از میان بردن احزاب، سازمانها و گروههای سیاسی، سندیکاها، اتحادیهها و تشکلهای آزاد کارگری و قتلعام نزدیک به ۵٠٠٠ زندانی سیاسی کتبسته و حکم گرفته را در دههی خونین و سیاه ٦٠ در پی نداشت، شک نباید داشت که حکومت به خود جرئت نمیداد که در روز روشن مشتی رجالهی سیاهکار و سیاهاندیش را به شکار آزادیخواهان راهی خیابانها کند، و برای تحکیم پایههای سست حاکمیت خود از هیچ جنایتی رویگردان نباشد. «مرگ» مشکوک سعیدی سیرجانی، نیست کردن جسمی پیروز دوانی، کارد آجین کردن حمید و کارون حاجیزاده، قتل احمد میرعلایی، غفار حسینی، مجید شریف و افشای قتل دهها زندانی سیاسی آزاد شدهی پس از سال ٦٧ در مطبوعات سال ٧٧ مقدمهای شد بر کشتار روشنفکران آزادیخواهی که هرگز نخواسته بودند سر بر خط حاکمیت آزادیستیز بگذارند و به چیزی کمتر از آزادی بیان بیهیچ حصر و استثنا برای همگان رضایت نمیدادند. و چنین شد که در فردای قتل محمد مختاری و محمدجعفر پوینده، در دادگاهی دربسته، بدون حضور خانوادهها و وکلای مقتولان، تنی چند از عوامل دست چندم جنایت را به محاکمه کشیدند، هرگز دست به ریشههای جنایت نبردند و دست به ترکیب آمران و فرماندهان جنایت نزدند، و برای تکمیل این مضحکه چندی بعد وکیل شجاع جانباختگان راه آزادی، ناصر زرافشان، را به ۵ سال زندان محکوم کردند و بیدرنگ حکم زندان را به اجرا گذاشتند و مطابق معمول این چهار دهه: سنگ را بستند و سگ را رها کردند. از آن پس متهمان این جنایت را به مرخصی ابدی فرستادند، در عوض چندی نگذشت که دردنبالهی پروژهی قتلهای پاییز ٧٧ برخی از اعضای کانون نویسندگان ایران، از جمله منیژه نجم عراقی و فریبرز رئیس دانا را محاکمه و زندانی کردند، برای عدهای از اعضای کانون پروندهسازی کردند و از آن میان برای سه تن، رضا خندان مهابادی، بکتاش آبتین و کیوان باژن حکمهای دراز مدت زندان بریدند و راهی زندانشان کردند و سرانجام بکتاش آبتین را با تعلل عمدی در درمان بیماری او کینتوزانه به قتل رساندند.
بدینگونه، آنچه امروز در خیابانهای سراسر ایران، در بازداشتگاهها و زندانها و «سوله»های گمنام و بینام و نشان بر جوانان و مردم بپاخاسته و به جان آمدهی جنبش آزادیخواهی ما میگذرد، بی گمان پیوندی ناگسستنی دارد با فریاد حقطلبانه و آزادیخواهانهای که سراسر این چهار دهه را درنوردیده است و تا دستیابی به آزادی همچنان طنینانداز خواهد بود. به گمان ما، دور نیست روزی که تبهکاران برای همهی این جنایتها و نابکاریها یکجا در پیشگاه مردم ایران حساب پس بدهند.
کانون نویسندگان ایران یاد ستمکشتگان پاییز سال ۱۳٧٧ را گرامی میدارد و روز جمعه ۱٨ آذر ساعت ٣ بعد از ظهر مزار محمد مختاری و محمد جعفر پوینده را گلباران میکند.
۱۵ آذر ۱۴۰۱
کانون نویسندگان ایران
***********
بیانیه
گرامی باد سیزدهم آذر، روز مبارزه با سانسور تا واپسین دم!
سیزده سال پیش کانون نویسندگان ایران به یاد دو عضو موثر خود، محمد مختاری و محمدجعفر پوینده، که در پاییز ۷۷ به دست آمران و عاملان حاکمیت خودکامه به قتل رسیدند، سیزدهم آذرماه را روز مبارزه با سانسور نام گذاشت. اینک ثمرهی خون آن دو و هزاران تن دیگر که در این سالها جان خود را فدای آزادی کردند به بار نشسته است و اکنون بسیاری از مردم ایران یکصدا آزادی را فریاد میکنند.
سهم نویسندگان ناوابسته و آزادیخواه در سایهی حاکمیت واپسگرا و آزادیستیز همواره تهدید و ارعاب بوده است و با اینهمه هرگز از مبارزه با سانسور دست نکشیدهاند. اما سانسور تنها به کاروبار نویسنده و هنرمند محدود نیست و ابعادی بسیار گستردهتر دارد که بر فرهنگ جامعه و جنبههای گوناگون زندگی مردم تأثیر میگذارد. بیشک فساد و جنایت سیستماتیک در حضور رسانههای آزاد بهراحتی انجام نمیگیرد. از این رو مافیای قدرت و ثروت و فساد همواره از جملهی حامیان سانسور بوده است چون وجود آزادی بیان دست آن را از جان و مال مردم کوتاهتر میکند.
سرکوبگران به شیوههای گوناگون مانع گردش آزاد اخبار و اطلاعات میشوند؛ اینترنت را که امروزه جزء جداناشدنی زندگی مردم است محدود یا قطع میکنند؛ با ایجاد امواج پارازیت سلامت مردم را در خطر جدی میاندازند؛ با هر کسی که انتقاد و اعتراض مردم را خبررسانی کند، از خبرنگار و روزنامهنگار و وبلاگنویس تا فعالان شبکههای اجتماعی، بهشدت برخورد میکنند و حتی از ربودن و کشتن فعالان مدنی و خبری خارج از ایران نیز ابایی ندارند.
امروز شاهدیم که خواست حذف سانسور از حوزهی ادبیات و هنر فراتر رفته و، به گواه اعتراضهایی که با شعار «زن زندگی آزادی» پا گرفت، به خواستی عمومی بدل شده است. مردمی که سالها سانسور را با تمام وجود تجربه کردهاند اینک از رسانههای حکومتی روی برگرداندهاند. بسیاری صدا و سیمای «ملی» را دستگاه دروغپردازی و اعترافگیری میدانند و تیراژ مطبوعات دولتی و وابسته نیز از همین بیاعتمادی خبر میدهد. افزون بر این، پنهانکاری و تحریف اخبار گاه به خشم مضاعف میانجامد، چنانکه در سانسور اخبار شلیک به هواپیمای اوکراینی رخ داد. اعتراض گسترده به طرح «صیانت از حقوق کاربران در فضای مجازی و ساماندهی پیامرسانهای اجتماعی» از دیگر نمونههای ایستادگی مردم برابر سانسور سیستماتیک بوده است.
با افزایش آگاهی عمومی سانسور نیز شکلهای پیچیدهتری به خود میگیرد. مزدبگیران دستگاه سرکوب به مدد نویسندگان و هنرمندانی که در نقش همکاران بیجیرهومواجب دستگاه سانسور گاه به نعل میزنند و گاه به میخ، میکوشند حقیقت گم شود و واژههایی چون آزادیخواهی و آزادیکُشی یا وابسته و مستقل از معنا تهی شوند. در چنین شرایطی همراهی و همکاری اهل قلم ناوابسته به قدرت حاکم در راه دفاع از اندیشه و بیان و مبارزه با سانسور ضرورتی انکارناپذیر است.
کانون نویسندگان ایران، که بر اساس چنین ضرورتی شکل گرفته و ادامهی راه داده است، با گرامیداشت روز مبارزه با سانسور بار دیگر تأکید میکند که تا برچیده شدن همهی شکلهای سانسور از پای نخواهد نشست. و در این راه دست تمامی نویسندگان، هنرمندان و روزنامهنگاران مستقل و آزادیخواه را در سراسر جهان به گرمی میفشارد.
کانون نویسندگان ایران
۱۳ آذر ۱۴۰۱
***********
نظر بر خبر
۲۵ نوامبر، روز جهانی منع خشونت بر زنان
بیش از دو دهه است که سازمانهای زنان در سراسر دنیا هر سال در چنین روزی با انتشار بیانیه یا برگزاری گردهمآیی بار دیگر مسئلهی خشونت بر زنان را به عرصهی عمومی میآورند و گزارشهای رسمی نیز در زمینهی گسترش این خشونت یا هر گونه پیشرفت در پیشگیری از آن منتشر میشود. این روز یادآور «خواهران میرابال» است، مبارزانی اهل جمهوری دومینیکن که در بیستوپنجم نوامبر سال ۱۹۶۰ به جرم مخالفت با دیکتاتوری حاکم به دست مأموران سازمان امنیت ارتش به قتل رسیدند و حکومت آدمکشان مرگ تبهکارانهی آنها را ناشی از حادثهی رانندگی وانمود کرد.
از شهریورماه امسال در پی قتل ستمکارانهی مهسا (ژینا) امینی، که مرگی ناشی از بیماری زمینهای وانمود شد، و سیل جوانان جان به لب رسیده که با فریاد «زن، زندگی، آزادی» خیابانها و محوطه دانشگاهها را تسخیر کردند، شاهد انواع خشونت بر زنان بودهایم. صداهایی از درون حاکمیت شنیدهایم که بیشرمانه اعتراض دخترانی را که دلیرانه برابر باتوم و گلوله سینه سپر میکنند به «غلیان نیازهای جنسی» و «اشتیاق به برهنگی» فرومیکاهند. پیدرپی خبر جانباختن دخترانی را خواندهایم که مرگشان بر اثر «سقوط از بلندی»، «سکته قلبی»، «مصرف الکل» و... وانمود شده است یا خبر خودکشی دختری جوان و آزاردیده را پس از چندین روز بازداشت. تصویرهایی دیدهایم از مأمورانی که دختران را هنگام ضرب و شتم «دستمالی» میکنند. خبر احکام سنگین زندان برای معترضان بازداشتی را شنیدهایم حتی برای دختری که پیش از آغاز خیزش سراسری به تنهایی با پلاکاردی در دست در بلوار کشاورز راهپیمایی اعتراضی کرد. و اینک خبر «دستچین» شدن دختران (و پسران نوجوان) در بازداشتگاهها به گوش میرسد برای تجاوز سازمانیافته که از دیرباز یکی از ابزارهای شکنجه بوده است.
اینهمه اما نتوانسته انفجار خشم فروخفتهای را که برخاسته از بسیاری خشونتهای آشکار و نهان است فرو بنشاند، و فریاد جوانان جان به لب رسیده را خاموش کند که نشان دادهاند سر سازش و تمکین به قدرت جهنمی ندارند. بیتردید، از این پس جهان در ۲۵ نوامبر یادآور دختران جوانی خواهد بود که تنها برای «یک زندگی انسانی» در ایران قربانی خشونت شدند و دلآوری زنان جوان و نوجوانی را خواهد ستود که از مرگ و هم سرنوشتی با «خواهران میرابال» هراسی به دل راه ندادند، آزادی خود را طلب کردند و در این راه چندان پای فشردند که همراهانی بسیار از هر جنس و سن و از هر قوم و مسلک یافتند.
***********
بیانیه
سرکوب خونین و مقاومت مردم کرد
مناطق کردنشین ایران که در روزهای اخیر یکی از پرشورترین صحنههای مقاومت مردمی را در جنبش آزادیخواهی رقم زده بودند، اکنون به عرصهی فجیعترین سرکوبهای حکومتی بدل شدهاند. تصاویر منتشر شده از این شهرها، یادآور حملات جنگی به شهرهای بیدفاع است. کشتار مردم در خیابانها، هجوم به خانهها، ربودن زخمیها، مسدود کردن مسیرهای منتهی به شهرها و استفاده از سلاح جنگی علیه معترضان بخشی از اخباری است که با وجود قطع اینترنت از سد سانسور حکومتی گذشته است.
قتل مهسا (ژینا) امینی، تجمع اعتراضی مردم مقابل بیمارستان کسرای تهران، شعار «زن، زندگی، آزادی» (ژن، ژیان، ئازادی) به هنگام خاکسپاری او در زادگاهش سقز و در پی آن سنندج، جرقەی جنبش آزادیخواهی بزرگی را زد کە بە سرعت سراسر ایران را در برگرفت؛ جنبشی به پیشگامی زنان که تا کنون لحظهای از سرکوب حکومت در امان نبوده است؛ جنبشی که بخشی از پیشروترین صحنههای آن را مقاومت مردمی شهرهای کردنشین خلق کرده است.
آنچه امروز بر مردم کرد میگذرد ادامهی سالها سرکوب و شکنجهی سیستماتیک حاکمیتی چهل و چند ساله است که با اقلیتستیزی و ایجاد ناامنی و دستگیری و اعدام مخالفان، سعی در یکپارچهسازی زبان و باورهای مذهبی و آئینی دارد و در این راه برای خفه کردن فریاد همدلی، همنفسی، همصدایی و آزادیخواهی مردمان از بهکارگیری هیچ وسیلهای رویگردان نیست: از تفرقهافکنی، عوامفریبی و اتهام بیاساس و نخنمای «تجزیهطلبی» تا بازداشت و کشتار مردم بیدفاع. همچنان که در این دو ماه مردم آزادیخواه بلوچستان را نیز با همین حربهها سرکوب کرده و به خاک و خون کشیده است.
اکنون شدیدترین شیوههای کشتار و سرکوب معترضان و مردم بیدفاع در جوانرود، مهاباد، سنندج، بوکان، کامیاران، پیرانشهر، پاوه، سقز، دیواندره، بانه، دهگلان، قروه و ... در جریان است. خبرها حاکی از کمبود شدید دارو و لوازم بهداشتی است و به گفتهی مردم در برخی شهرها عملا حکومت نظامی برقرار است.
کانون نویسندگان ایران ضمن محکوم کردن سرکوب سازمانیافتهی مردم بیدفاع شهرهای کردنشین و دیگر شهرهای ایران، با تاکید بر حق بی چون و چرای بیان آزادنهی اعتراض، بار دیگر همبستگی خود را با جنبش آزادیخواهی مردم ایران اعلام میکند و از آزادیخواهان ایران و سراسر جهان میخواهد در برابر این کشتار سکوت نکنند و صدای معترضان را به گوش جهانیان برسانند.
کانون نویسندگان ایران
۲ آذر ۱۴۰۱
***********
بیانیه
به مناسبت سومین سالگرد کشتهشدگان آبان ۱۳۹۸
اکنون با موج موج اعتراضهای خونین، آبان ۱۳۹۸ به آبان ۱۴۰۱ پیوسته و ۶۰ روز از جنبش آزادیخواهی مردم ایران گذشته است. میان این دو آبانِ خونین، همچون هرروز و هرماه این سالیانِ نکبت و آکنده به وهن به شأن و کرامت انسانی، زندگی و آزادی، به تاراج رفته و نانِ بیشمار مردم به قیمت جان به کف آمده است.
آبان ۱۳۹۸ همچنان «ادامه دارد» و خود ادامهی بیش از چهار دهه مبارزه و مقاومت مردم بهجانآمده است. جمهوری اسلامی از نخستین روزهای استقرارش در کار در هم شکستن این مقاومت و مبارزهی مردمی و سرکوب آزادی بیان بوده است. سرکوب جنبش زنان در اسفندماه ۱۳۵۷، حمله به کردستان در نخستین ماههای پس از انقلاب بهمن، برچیدن مطبوعات مستقل، حملهی تبهکارانه و خونین به دانشگاههای سراسر کشور در سال ۱۳۵۹ و به راه انداختن مضحکهی «انقلاب فرهنگی»، سرکوب استادان مستقل دانشگاهها، قتل عام دگراندیشان، مبارزان و زندانیان سیاسی در سراسر دههی ۶۰، سرکوب حاشیهنشینان مشهد در سال ۱۳۷۱، قتلهای سیاسی زنجیرهای، سرکوب دانشجویان در کوی دانشگاه، کشتار ۱۳۸۸، به خاک و خون کشیدن معترضان در دیماه ۱۳۹۶، شلیک به هواپیمای مسافربری در در دیماه ۱۳۹۸ و حمله به مردم بیآب خوزستان در تابستان ۱۴۰۰ فقط چند برگ از سیاههی سرکوبگری حاکمیت است.
آبان ۱۳۹۸ یادآورِ سرکوب مردمی است که هستیشان زیر بارِ فقر و گرانی خرد شده بود و سفرههایشان کوچک و کوچکتر؛ مردمی که به خیابانها آمدند و پاسخ اعتراض را با گلوله، با اعدام و زندان، با شکنجه و تبعید گرفتند. حاکمیت نام کشتار را «جراحی» گذاشت و پس از آن نیز بیوقفه به آزار دادخواهان و خانوادهی کشتهشدگان ادامه داد. در این سه سال سنگ مزار ستمکشتگان نیز از گزند عملهی سرکوب در امان نبوده است. ابعاد حقیقی این فاجعهی هولناک همچنان پنهان مانده است اما آنچه از سد سانسور و تهدید حاکمیت گذشته خبر از هزاران کشته میدهد. از بازداشتشدگان و دادخواهان نیز هنوز شماری در زنداناند.
در آبان ۱۴۰۱ نام مهسا (ژینا) امینی «رمزی» است که دادخواهان و آزادیخواهانِ تمام این سالیان را همگام و همصدا کرده است. زنان اینبار پرچمدار مبارزه شدهاند؛ زنانی که از نخستین روزهای زمامداری این حاکمیت، تحت سرکوبی نظاممند و مضاعف بودهاند و همواره برای بدیهیترین حقوقشان مبارزه کردهاند. از همین روست که اکنون پیشگامی آنان و شعار «زن، زندگی، آزادی» همگان را گرد هم آورده تا «درد مشترک» را به رزم مشترک بدل کنند و خروش آزادیخواهی را به گوش جهانیان برسانند.
کانون نویسندگان ایران، ضمن گرامیداشت یاد ستمکشتگان آبان ۹۸ و جنبش اخیر و با تاکید بر حق بی چون و چرای مردم برای بیان آزادانهی اعتراض، بار دیگر همبستگی خود را با جنبش آزادیخواهانهی مردم ایران اعلام میکند.
کانون نویسندگان ایران
۲۴ آبان ۱۴۰۱
***********
بیانیه کانون نویسندگان ایران
آزادی زندانیان سیاسی و بازداشتشدگان جنبش آزادیخواهی مردم باید به خواستی همگانی بدل شود
بیش از چهل روز از آغاز جنبش آزادیخواهی مردم ایران میگذرد. بیش از چهل روز است که خیابانها و دانشگاهها و مدارس به صحنهی رویارویی حاکمیت با معترضان و آزادیخواهان بدل شده است. در این مدت حاکمیت بسیاری را کشته، بسیاری دیگر را در خیابان، خانه، مدرسه، دانشگاه و محل کار ربوده و همهی امکانات خود را برای ارعاب و تحریف افکار عمومی به کار بسته است. بیش از چهل روز است که فضای مجازی، همچون خیابان، بازتاب سرکوب حکومتی و نیز مبارزه و مقاومت مردمی است.
حاکمیت حتی از تمرکز افکار عمومی بر جنبش آزادیخواهی نیز برای سرکوب بیشتر بهره برده، شیوههای نخنما شدهی همیشگیاش را به کار انداخته و در این روزهای پرالتهاب در بیدادگاههای خود فعالان صنفی و دادخواهان را به زندانهای درازمدت محکوم کرده است. «دادگاه» دو تن از اعضای سندیکای شرکت واحد، رضا شهابی و حسن سعیدی، در غیاب آنها تشکیل شد و هر یک را به ۶ سال حبس تعزیری و دو سال ممنوعیتِ سکونت در تهران و استانهای همجوار، فعالیت در شبکههای مجازی، عضویت در احزاب و خروج از کشور محکوم کرد. از اعضای کانون صنفی معلمان نیز، رسول بداقی به ۵ سال و شش ماه، جعفر ابراهیمی به ۵ سال و محمد حبیبی به ۴ سال و ۶ ماه حبس محکوم شدند. در این میان، نخستین جلسهی دادگاه کیوان مهتدی، نویسنده، مترجم و عضو کانون نویسندگان ایران نیز برگزار شد. حکومت با جرمانگاری ارتباط با تشکلهای همسو این شش تن و نیز دو فعال سندیکایی فرانسوی را بازداشت کرد و با پخش مستندی جعلی و نیز گرفتن اعتراف اجباری از فعالان سندیکایی فرانسوی کوشید افکار عمومی را در راستای هدفهای خود دستکاری کند، و حال آنکه این افراد از اردیبهشت ماه تا کنون در بازداشت موقت به سر برده و روزهای متمادی تحت بازجویی بودهاند. در روزهای گذشته نیز خبر رسید عباس دریس، از بازداشتشدگان آبان ۱۳۹۸ در «جراحی» ماهشهر، به اعدام و ناهید شیرپیشه، مادر پویا بختیاری از جانباختگان اعتراضات آبان ۱۳۹۸، به ۶ سال زندان محکوم شدهاند. احتمال میرود که احکامی از این دست در انتظار سایر بازداشتشدگان پیش از قتل مهسا امینی باشد.
همزمان با صدور این احکام، تشکیل «دادگاه» معترضان اخیر نیز پشت درهای بسته آغاز شده و چند تن از آنان، محمد بروغنی، سعید شیرازی، سامان صیدی، محمد قبادلو، محسن رضازاده قراقلو، ابوالفضل مهری حسن حاجیلو و منوچهر مهماننواز، با اتهام مرگبار «محاربه» یا «افساد فیالارض» مواجه شدهاند.
سیاست ارعاب و سرکوب زندانیان و بازداشتشدگان، که چهرهی کریه خود را در ضرب و جرح زندانیان در حین و پس از آتشسوزی زندان اوین و سپس پراکندن زندانیان در زندانهای دیگر به نمایش گذاشته بود، اکنون در حکمهای صادره برای فعالان و دادخواهان و بازداشتشدگان جنبش اخیر به تمامی آشکار شده است. بیگمان سرکوب بازداشتشدگان به خیال ارعاب معترضان، مردم آزادیخواه را از طلب آزادی بازنخواهد داشت؛ مردمی که آزادی بیان را به بهای خون در خیابان بازیافتهاند. با این همه امید است که خواست آزادی زندانیان سیاسی به یکی از خواستهای اصلی جنبش آزادیخواهی مردم ایران بدل شود.
کانون نویسندگان ایران از مردم آزادیخواه و تشکلهای مستقل و نهادهای همسو در سراسر جهان میخواهد که صدای زندانیان سیاسی، بازداشتشدگان اخیر و جنبش آزادیخواهی مردم ایران باشند.
کانون نویسندگان ایران
۱۱ آبان ۱۴۰۱
***********
بیانیهی کانون نویسندگان ایران
در اعلام همبستگی با خانوادههای دادخواه دانشآموزان و زندانیان
سرکوب مردمی که با دست خالی زبان به اعتراض گشودهاند در چهل و چند سال اخیر اتفاقی هرروزه بوده است؛ اما آنچه در هفتهی گذشته بر کودکان و زندانیان رفت، از سیاهترین برگهای کارنامهی حاکمیت کنونی است. هجوم نیروهای امنیتی به مدرسه و زندان و ضرب و جرح و قتل کودکان و زندانیان، فاجعهای فراتر از کشتار معترضان در خیابانهاست. حاکمیت در این مرحله از سرکوب همچون همیشه با انکار واقعیت، شایعهپراکنی و تحریف افکار عمومی در کار خنثی کردن کوشش تشکلها و گروههای مردمی برای بیان حقیقت است.
بیش از یک ماه از جنبش آزادیخواهی زنان و مردم ایران گذشته است و جنبشی که پس از قتل مهسا (ژینا) امینی با شعار «زن، زندگی، آزادی» آغاز شد، هر روز بر ابعادش افزوده شده و به رغم سرکوبها ادامه یافتهاست. از همان آغاز، دانشآموزان نیز بخش پرخروشی از این جنبش بودهاند و همپای طیفهای گوناگون مردم، فریاد آزادیخواهی سر دادهاند اما پاسخ مأموران حکومت هجوم به مدارس برای «تنبیه» دانشآموزان با پروندهسازی و ضربوجرح بودهاست، که برخی از مسئولان مدارس نیز بازوی اجرایی آن شدهاند. این سرکوب از نوزدهم مهرماه با شدتی بیشتر با ربودن دانشآموزان و قتل یکی از آنان وارد مرحلهی دیگری شده است. بنا بر گزارشهای تشکلهای صنفی معلمان، نیروهای سرکوب به مدرسهای در اردبیل هجوم بردهاند و دست به ضرب و جرح دانشآموزانی زدهاند که نمیخواستهاند در یک راهپیمایی حکومتی شرکت کنند. این یورش به قتل یکی از این کودکان، اسرا پناهی، و وخامت حال چند تن دیگر انجامیده است. بدین ترتیب کودکی دیگر به فهرست کودکان کشته شده در یک ماه اخیر افزوده شد و ماشین تکذیب و سناریوسازی دوباره به کار افتاد.
در میان خشم عمومی از خبر قتل اسرا پناهی، خبر آتشسوزی زندان اوین نیز منتشر شد. مطابق معمول، نیروها و ادوات سرکوب حکومت پیش از ماشینهای آتشنشانی به زندان رسیدند. معدود گزارشهای منتشر شده از داخل زندان از هولناکی فاجعه خبر میداد. زندانیان که از آتش و دود به سمت درهای خروجی گریخته بودند، هدف تیراندازی و پرتاب گاز اشکآور قرار گرفتند. ساعاتی پس از فروکش کردن آتش، زندانبانان بیش از چهل تن از زندانیان سیاسی بند ۸ را با ضرب و جرح از بند خارج و به مکانی نامعلوم منتقل کردند. فردای آن روز خبر رسید زندانیان با بدنهای تیر خورده و در هم شکسته در زندان رجاییشهر کرج محبوس شدهاند. خبر آتشسوزی زندان اوین ابتدا نه از رسانههای رسمی که به همت مردم منتشر شد. جعل و پنهانکاری همیشگی حکومت که به بیخبری از زندانیان و انبوه بازداشتیهای یک ماه اخیر منجر شده بود، شبی کابوسوار را برای خانوادهی زندانیان و مردم ایران در پی داشت. اکنون تعداد کشتهشدگان و سرنوشت برخی زندانیان هنوز نامعلوم است و پیگیری خانوادهها راه به جایی نبرده است.
آتشسوزی زندان اوین، داغ آتشسوزی زندان لاکان و شلیک به زندانیان را که هفدهم مهر ماه رخ داده بود، زنده کرد؛ فاجعهای که تعداد کشتهشدگان، اسامی آنان، سرنوشت سایر زندانیان، دلیل آتشسوزی و ابعاد آن هنوز نامعلوم است.
در همهی جهان مسئولیت جان زندانیان با حکومت و ادارهی زندانهای آن است. اما در اینجا نیروهای امنیتی و زندانبانان به روی زندانیان بیپناه آتش گشودند و زندان را به قتلگاه بدل کردند؛ به همان سیاق که نظام آموزش و پرورش چشم بر مسئولیت خود در حفاظت و حمایت از دانشآموزان بست و همدست ماموران امنیتی شد. کانون نویسندگان ایران سالها سرکوب آزادی بیان و نقض بدیهیترین حقوق زندانیان و گروههای تحت ستم از جمله زنان و کودکان را محکوم کرده است. بیتردید آنچه حاکمیت در مدرسه و زندان رقم زد، نه فقط سرکوب حق آزادی بیان کودکان و زندانیان بلکه اقدامی جنایتکارانه بود. اما کیست که نداند سرکوب آزادی بیان نقطهی آغازین سرکوبهای دیگر است و اعتراضات مردمی و جنبشهای اجتماعی تنها زمانی به هدفهای آزادیخواهانهی خود دست مییابند که از آستانهی تحقق آزادی بیان عبور کرده باشند.
کانون نویسندگان ایران
۲۸ مهر ۱۴۰۱
***********
برگزاری مجمع عمومی کانون نویسندگان ایران
روز جمعه ۲۲ مهر ۱۴۰۱ مجمع عمومی کانون نویسندگان ایران در منزل یکی از اعضا برگزار شد. در این مجمع اعضای هیئت دبیران، منشی، بازرسان مالی و صندوقدار کانون انتخاب شدند و به وضعیت عضویت دو تن از اعضا نیز رسیدگی شد.
نهمین مجمع عمومی در دورهی سوم فعالیت کانون با حضور شمار زیادی از اعضا برگزار شد. ابتدا رئیس سنی جلسه حسن اصغری به یاد جانباختگان جنبش آزادیخواهی مردم ایران و نیز درگذشتگان کانون یک دقیقه سکوت داد. سپس هیئت رئیسه مجمع متشکل از محسن حکیمی، محمد زندی و حسین اکبری گردش کار جلسه را به عهده گرفتند. حافظ موسوی گزارش عملکرد یک سالهی هیئت دبیران را خواند که پس از بحث مورد تأیید حاضران در مجمع قرار گرفت. سپس فاطمه سرحدیزاده یکی از بازرسان مالی کانون گزارش بازرسان را خواند. این گزارش نیز به تایید مجمع رسید. پس از آن گزارش تعلیق و درخواست سلب عضویت دو تن از اعضا توسط نمایندهی هیئت دبیران، علیرضا آدینه خوانده شد. سپس مخالفان و موافقان تعلیق دربارهی سلب عضویت بحث کردند. پس از آن هیئت نظار از میان داوطلبان تایید شدهی حاضران تشکیل شد. فرامرز سهدهی، منیژه گازرانی و علی قنبری اعضای هیئت نظار بودند.
دستور اول مجمع، رسیدگی به وضعیت عضویت دو تن از اعضای کانون بود. برگههای رای توزیع، جمعآوری و سپس آرا شمرده و ثبت شد. بر اساس آرا:
۱. عضویت هوشیار انصاریفر سلب شد.
۲. عضویت رضا حیرانی سلب شد.
دستور دوم مجمع، انتخابات بود که طی آن باید اعضای هیئت دبیران، منشی، صندوقدار و بازرسان مالی انتخاب میشدند. اسامی کاندیداها برای رکنهای مختلف ثبت و برگههای رای توزیع شد. دقایقی بعد هیئت نظار برگههای رای را جمع و اقدام به ثبت آرا کرد. نتیجهی انتخابات به ترتیب زیر است:
اعضای اصلی هیئت دبیران به ترتیب آرا:
۱ - آیدا عمیدی
۲ - اکبر معصومبیگی
۳ - علی صبوری
۴ - روزبه سوهانی
۵ - منیژه نجم عراقی
اعضا جانشین (علیالبدل) هیئت دبیران به ترتیب آرا:
۱ - قارن سوادکوهی
۲ - گیتی پورفاضل (رای گیتی پورفاضل و علیرضا عباسی برابر بود)
۳ - علیرضا عباسی (رای گیتی پورفاضل و علیرضا عباسی برابر بود)
۴ - رئوف مرادی
۵ - حمیده منصوری
منشی: علی اسدالهی
صندوقدار: فاطمه حسنپور
بازرسان مالی:
۱ - مونا محمدزاده
۲ - قباد حیدر
***********
بیانیهی کانون نویسندگان ایران
در اعلام همبستگی با دانشجویان و مردم معترض
اکنون بیش از دو هفته از آغاز جنبش آزادیخواهی مردم ایران میگذرد. از نخستین روزهای این جنبش، حکومت همچون همیشه دستبهکار سرکوب شده است؛ بسیاری را کشته، بسیاری را ربوده، بسیاری را شکنجه کرده و بسیاری را به بند کشیده است. مردم اما پا پس نکشیدهاند و به هر طریق ممکن صدای اعتراضشان را به گوش جهانیان رساندهاند. جنبش آزادیخواهی مردم که دامنهای گستردهتر از اعتراضات پیشین دارد، حاصل انفجار خشم مردمی است که در چند دههی گذشته زندگیشان به دست جمهوری اسلامی رو به تباهی رفته است؛ مردمی که در طول این سالیان، بدیهیترین حقوقشان پایمال شده و هرگونه اعتراضشان به فساد سازمانیافتهی حکومت، همواره یک پاسخ داشته است: سرکوب و کشتار. «اغتشاشگر» خواندن مردم به جان آمده و نسبت دادن اعتراض آنها به کشورهای خارجی دروغی است آشکار و بهانهای نخنما برای تداوم تبهکاری حکومت؛ بهانهای برای شکستن حریم دانشگاه و گشودن درهای آن بر روی نیروهای انتظامی و امنیتی و «لباس شخصیها» تا صدای دانشجویان معترض را خفه کنند و صدها تن از آنها را بربایند؛ بهانهای برای قتل عام مردم در زاهدان.
جمعهی سیاه زاهدان و ورود نیروهای امنیتی به حریم دانشگاه، دو روی سکهی سیاست تبعیض و سرکوب سازمانیافتهی جمهوری اسلامی است: تحمیل فقر و انواع تبعیضها از یک سو و کنترل کانونهای بالقوهی اعتراض از سوی دیگر. دانشگاه به عنوان یگانه فضای عمومی که در بطن خود امکان متشکل شدن حول ایدههای مترقی را دارد، در تاریخ معاصر ما همواره آماج سرکوب، کنترل و «پاکسازی»های رسمی و غیررسمی حکومتهای استبدادی بوده است. ورود نیروهای امنیتی به حریم دانشگاه در ایران سابقهای طولانی دارد که نخستین آنها به آذر ۱۳٣٢ برمیگردد. حملههای مهر ماه ۱۴۰۱ به دانشگاههای ایران از جمله دانشگاه صنعتی شریف و دانشگاه تبریز و سرکوب گستردهی دانشجویان در شرایطی صورت گرفته است که دانشجویان سراسر کشور درهمبستگی و همراهی با جنبش آزادیخواهی مردم، دست به اعتصاب و تحصن و برگزاری تجمعات اعتراضی زدهاند. پیوستن برخی از استادان به صف دانشجویان پیشرو از جمله وقایع خجستهی برخاسته از بستر اعتراضات اخیر است.
مردم که در چند دههی گذشته برای بیان مطالبات خود، در جنبشهای اعتراضی زنان، کارگران، معلمان، بازنشستهها، نویسندگان، دانشجویان، اقلیتهای دینی، قومی، جنسیتی و ... حضور داشته و هر بار جدا جدا سرکوب شدهاند، اکنون دریافتهاند که تحقق خواستههایشان جز از طریق همبستگی و مبارزهی جمعی و نیز دستیابی به آزادی بیان، که نقض آشکار و هر روزهی آن در چهار دههی اخیر زمینهساز انواع سرکوبهای حکومتی بوده است، امکان پذیر نیست.
کانون نویسندگان ایران که در بیانیهی یکم مهرماه خود همبستگیاش را با جنبش آزادیخواهی مردم ایران اعلام کرده بود، بار دیگر بر اساس منشور خود که آزادی بیان بی هیچ حصر و استثنا را، در همهی زمینهها، حق همگان میداند، و به حکم وظیفهی اخلاقی، حمایت خود را از خواستههای برحق دانشجویان و مردم ایران اعلام میدارد و سرکوب دانشجویان دانشگاههای کشور و سرکوب و کشتار مردم معترض زاهدان را محکوم میکند. امید است که با همبستگی مردم و نهادهای مستقل و آزادیخواه، آزادی بیقید و شرط بازداشتشدگان اخیر و همهی زندانیان سیاسی و عقیدتی به خواستی عمومی تبدیل شود.
کانون نویسندگان ایران
۱۴ مهر ۱۴۰۱
***********
بازداشت آتفه چهارمحالیان، عضو سابق هیئت دبیران کانون نویسندگان ایران
امروز ۱۱ مهرماه، آتفه چهارمحالیان، شاعر و عضو سابق هیئت دبیران کانون نویسندگان ایران به دست ماموران امنیتی بازداشت شد. تا لحظهی تنظیم این خبر، از نهاد بازداشتکننده و محل بازداشت این شاعر خبری در دست نیست.
این در حالی است که در روزهای اخیر، حکومت بر ابعاد کشتار و سرکوب افسارگسیختهی خود افزوده است. مامورانش در سیستان و بلوچستان بسیاری را به خاک و خون کشیدهاند، به دانشگاهها حمله کردهاند تا به گفتهی خودشان دانشجویان را «رنده» کنند. به خانهی نویسندگان، هنرمندان و فعالان مدنی هجوم بردهاند و بسیاری را ربودهاند. ندا ناجی، مونا برزویی، شروین حاجیپور، بهاره هدایت، حسین رونقی، مژگان کاوسی، امیر حسین بریمانی، کرمالله سلیمانی، نیلوفر حامدی، الهه محمدی و ...
از جملهی این بازداشتشدگان هستند.
بدیهی است مسئوليت هر گزندی به جان و سلامت آتفه چهارمحالیان و سایر بازداشتشدگان بر عهدهی حاکمیت است و همهی آنان باید فورا و بدون قید و شرط آزاد شوند.
***********
بیانیه در اعلام همبستگی با جنبش آزادیخواهی مردم ایران
بر آنچه مردم بیباک در خیابانها با جان خویش فریاد میکنند چیزی نمیتوان افزود. اما بر همهی نویسندگان و هنرمندان، تشکلهای صنفی و فرهنگی، و نهادهای آزادیخواه و مستقل است که حمایت خود را، به صراحت و به دور از عافیتطلبیهای مرسوم، از جنبش آزادیخواهی مردم اعلام کنند؛ جنبشی که برای تداوم، بیش از هر چیز به همبستگی نیاز دارد.
جنبشی که هم اکنون تقریباً همهی کشور را در بر گرفته است حاصل خشمی چهل ساله است. حاکمیت جمهوری اسلامی از بدو تأسیس تا کنون با استفاده از ضرب و زور و صرف مبالغ هنگفتی از بودجهی عمومی کشور در پروژههای به اصطلاح فرهنگی و عقیدتی و حذف و سانسور هنر و ادبیاتی که بازتاب دهندهی روح جاری زندگی انسان امروز است کوشیده است مردم ایران و به ویژه نسل جوان کشور را از حق طبیعی ِ آزادانه زیستن محروم کند و آنها را در قالب دلخواه خود بگنجاند. بدیهی است که دود چنین سیاست ستمکارانهای بیش از همه به چشم زنان جامعه فرو میرود؛ زنانی که از انواع تبعیضهای جنسیتی رنج بردهاند و در هر فرصتی زبان به اعتراض گشودهاند.
زنان پیشرو و آگاه ایران از همان نخستین سالهای اجباری شدن حجاب در فردای انقلاب ۵۷ به درستی دریافتند که تحمیل حجاب بر آنها، تنها تحمیل نوعی پوشش نیست، بلکه توهین به شأن انسانی آنها و فراتر از آن «در حجاب بردن» نفس آزادی است و بدینسان جنبش برابریخواهی زنان ایران همواره بخشی مهم در جنبش آزادیخواهی مردم ایران در چند دههی اخیر بوده است. جنبشی که این بار با نام زنی جوان و از دست رفتن جانِ گرامیاش گره خورده است. از نقطهی آغازینِ این جنبش، قتل مهسا (ژینا) امینی، تا شعار فراگیرِ «زن، زندگی، آزادی (ژن، ژیان، ئازادی)»، گروههای زنان که به انواع روشها سرکوب و پراکنده شده بودند، گرد آمدند و در ادامهی اعتراض زنان سقز و سنندج، نخستین فراخوان اعتراض خیابانی را پس از قتل مهسا امینی رقم زدند. خیابان «حجاب» را برگزیدند تا این نمادِ آشکارِ سلطه و آزادیستیزی را به تمامی افشا کنند. حجاب که چهل و چند سال ابزارِ خشونتِ نظاممندِ جمهوری اسلامی علیه جان و زندگی نیمی از جمعیت ایران بود، به نماد سلطه و سرکوبِ همهی مردم ایران بدل شد. حضور گستردهی مردم در خیابانها، پیوستن آنها به روسریسوزان و تکرار شعارهای مترقی، بر تلاش حکومت برای تقلیل خواست مردم به برچیدن «گشت ارشاد» خط بطلان کشید و نشان داد مسیر آزادی جامعه از آزادی زنان میگذرد.
خشونت لجامگسیختهی جمهوری اسلامی در برابر معترضان و انکار حق طبیعی مردم برای بیان و ابراز مطالبات خویش، بار دیگر خیابان را به قتلگاه شریفترین و شجاعترین فرزندان ایران بدل کرد. در پاسخ، مردم بر تعداد نقاط تجمع افزودند، محله به محله به میدان آمدند، درهای خانههاشان را به روی مجروحان و معترضان گشودند و خیابان به خیابان با دستهای خالی نیروی خود را سامان دادند. نیروی عظیمی که ریشه در آزادی و خواستهای دموکراتیک دارد.
اصل نخست منشور کانون نویسندگان ایران در بیش از ۵۰ سال گذشته نقطهی اتصال کانون به جنبشهای آزادیخواهی بوده است. کانون در این سالها بیوقفه بر حق آزادی بیان، «بی هیچ حصر و استثنا برای همگان» پای فشرده است. آزادی بیان مسألهای صرفاً صنفی برای نویسندگان نیست؛ آزادی بیان بستر شکلگیری تشکلها و جنبشها و شاهرگ تداوم حیات آنهاست. حکومت به پشتوانهی سالها سرکوب نظاممندِ آزادی بیان، سانسور همهجانبه، کنترل و محدود کردن فضای مجازی که این روزها به اوج خود رسیده است و انحصار رسانهای، در خیابانها معترضان را میکشد و میرباید. اما مردمِ درخفقانزیسته نیز راهها و روزنههای خود را در دل این تباهی گشوده و صدا و خواست خود را به عرصهی عمومی آوردهاند.
کانون نویسندگان ایران همبستگی خود را با جنبش آزادیخواهی مردم ایران اعلام میکند و از نویسندگان و هنرمندان که حیات حرفهایشان به آزادی بیان گره خورده است، و نیز از تشکلها و نهادهای همسو در سراسر جهان میخواهد که صدای جنبش آزادیخواهی مردم ایران باشند.
کانون نویسندگان ایران
۱ مهر ۱۴۰۱
***********
بیانیهی کانون نویسندگان ایران
سرکوب نظاممند زنان و قتل مهسا (ژینا) امینی را محکوم میکنیم
برگ سیاه دیگری از سرکوب زنان به کارنامهی حاکمیت افزوده شد. این بار مهسا (ژینا) امینی، دختر ۲۲ سالهی اهل سقز که با ضرب و جرح مأموران «گشت ارشاد» حاکمیت به کما رفته بود، جان خود را از دست داد.
مهسا امینی که همراه خانوادهاش به تهران سفر کرده بود، غروب سهشنبه ۲۲ شهریورماه در ایستگاه متروی حقانی بازداشت شد. او در زمان بازداشت همراه برادرش بود. به گفتهی بستگان آنها پس از اعتراض کیارش امینی، برادر مهسا، به این بازداشت، مأموران با گاز اشکآور مردم را پراکنده کردند. آنها با اعلام اینکه مهسا «بعد از یک ساعت کلاس توجیهی و با امضای تعهد» رها میشود، او را به بازداشتگاه وزرا بردند و پس از دو ساعت جسم نیمهجانش را به بیمارستان کسری منتقل کردند.
در پی انتشار این خبر، «نیروی انتظامیِ» حاکمیت پس از گذشت دو روز با انتشار متن کوتاهی به آن واکنش نشان داد و خبر «بدرفتاری» با مهسا امینی را «اخبار و ادعاهای رسانههای معاند» دانست. در این متن با اعلام اینکه مأموران حاکمیت این دختر ۲۲ ساله را برای «توجیه و آموزش» به بازداشتگاه «هدایت» کردهاند، آمده بود که مهسا امینی «در جمع سایر افراد هدایت شده به طور ناگهانی دچار عارضهی قلبی» شده است. پس از این واکنش، بستگان او اعلام کردند «از مهسا پروندهی پزشکی داریم و او کاملا سالم بوده است». همزمان گزارشهایی از ضربوشتم امینی و دیگر زنان بازداشتشده در ون گشت ارشاد منتشر شد و در کنار انتشار روایتهای سایر زنان از ضربوشتم در بازداشتگاههای گشت ارشاد بار دیگر بر سرکوب نظاممند زنان صحه گذاشت.
واکنش گسترده به خبر هولناک قتل مهسا امینی در شرایطی صورت گرفت که در ماههای اخیر بازداشت سپیده رشنو و پخش اعترافات اجباری او نیز خشم عمومی را برانگیخته بود. حاکمیت در پاسخ به این خشم عمومی نیروهای امنیتیاش را در داخل و بیرون بیمارستان کسری مستقر کرد تا پیشاپیش راه را بر هر تجمع و اعتراضی ببندد؛ روشی که حاکمیت هر بار پس از قتل بازداشتشدگان و زندانیان برای سرکوب واکنشهای اعتراضی مردم در پیش میگیرد. به بند کشیدن و به کام مرگ فرستادن و سپس فشار بر خانواده و نزدیکان برای مردم روندی آشناست. قتل بکتاش آبتین، شاعر، فیلمساز و عضو کانون نویسندگان ایران یکی از این بیشمار جنایتهای عمدی حاکمیت بود، که در پی آن فشار نیروهای امنیتی بر خانواده و نزدیکان او تا امروز نیز ادامه یافته است.
چرخهی سرکوب زنان در ۴۴ سال گذشته هر بار به شکلی به گردش درآمده و جان و زندگی و سرنوشت زنان را در چرخدندههای خود خرد کرده است. اکنون دیگر این سرکوب نظاممند پشت ترکیبهایی همچون «به طور ناگهانی» و «عارضهی قلبی» پنهان نمیماند. اختناق مستمر، تجربهی هر روزهی زنان است. قتل مهسا امینی، نمونهای آشکار شده از سرکوبی تمام عیار است که سالها زیر سایهی حاکمیت زنستیز در جریان بوده است. نخستین بار نیست که حق انتخاب پوشش که حقی مسلم و بدیهی است، به مرگ زنی انجامیده است؛ زنی جوان که روزی «عادی» را در این سرزمین سپری میکرده است.
کانون نویسندگان ایران ضمن دفاع از حق انتخاب پوشش، قتل مهسا (ژینا) امینی را محکوم میکند و خواهان توقف سرکوب نظاممند زنان است.
کانون نویسندگان ایران
۲۵ شهریور ۱۴۰۱
***********
بیانیه به مناسبت درگذشت یداله رؤیایی
یداله رؤیایی، شاعر، منتقد، نظریهپرداز ادبی و از اعضای «هیئت مؤسس» کانون نویسندگان ایران روز چهارشنبه بیست و سوم شهریور در سن نود سالگی در پاریس درگذشت. او که از سنین نوجوانی روحی شورشی و عدالتخواه داشت پس از کودتای مرداد سی و دو به دلیل فعالیتهای سیاسی دو بار زندانی شد. پس از آزادی از زندان در رشتهی حقوق سیاسی تحصیل کرد و همزمان نخستین شعرهای خود را در نشریات ادبی و فرهنگی به چاپ رساند و سپس با انتشار سه مجموعه شعر «بر جادههای تهی»، «شعرهای دریایی»، «دلتنگیها» و «از دوستت دارم» در دههی چهل خورشیدی به عنوان شاعری پیشرو به شهرت رسید. در اواخر همین دهه بود که رؤیایی با گرد آوردن جمعی از شاعران همفکر خود جریان «شعرحجم» را راه انداخت و با انتشار «بیانیهی حجمگرایی» در سال چهل و هشت نام او با «شعر حجم» گره خورد.
رؤیایی از آن پس تا واپسین سالهای عمر خویش با سخنرانی، نوشتن مقالههای نظری و انتقادی و گفتگوهای مفصل با نشریات ادبی و فرهنگی به توضیح دیدگاههای خود دربارهی شعر به طور عام و شعر حجم به طور خاص پرداخت که حاصل آن در سه کتاب «هلاک عقل به وقت اندیشیدن» ، «از سکوی سرخ» و «عبارت از چیست» گرد آمده و به چاپ رسیده است. تأسیس هفتهنامهی «بارو» با همکاری احمد شاملو و انتشار «دفترهای روزن، فصلنامهای در شعر، نقاشی و قصه» از دیگر فعالیتهای رؤیایی در دههی چهل خورشیدی است.
یداله رؤیایی با انتشار آثار یاد شده و انتشار پنج مجموعه شعر دیگر به نامهای «لبریختهها» ، «هفتاد سنگ قبر»، «من، گذشته، امضاء» و «در جستجوی آن لغت تنها» دارای نام و جایگاهی والا در شعر معاصر فارسی است و آثار او هم اکنون بخشی ارزشمند از گنجینهی زبان و ادبیات فارسی است.
کانون نویسندگان ایران درگذشت یداله رؤیایی را به خانوادهی او، به دوستان و دوستدارانش و به جامعهی ادبی و فرهنگی مستقل ایران تسلیت میگوید.
کانون نویسندگان ایران
۲۵ شهریور ۱۴۰۱
***********
اطلاعیه به مناسبت درگذشت محسن میهندوست
روز گذشته ۱۳ شهریورماه، محسن میهندوست، نویسنده، پژوهشگر، اسطورهشناس، مردمشناس و عضو قدیمی کانون نویسندگان ایران درگذشت.
میهندوست بهمنماه ۱۳۲۳ در مشهد به دنیا آمد. او از امضاکنندگان «متن ۱۳۴ نویسنده» بود که در سال ۱۳۷۳ با عنوان «ما نویسندهایم» منتشر شد. میهندوست در روزهای هولناک قتلهای سیاسی زنجیرهای از اعضای فعال کانون نویسندگان ایران به شمار میآمد و همواره در جمعهای مشورتی کانون حاضر میشد.
از آثار محسن میهندوست میتوان به «گفتاری از سیاووش شاهنامه»، «پژوهش عمومی فرهنگ عامه»، «اوسنههای پهلوانی – تغزلی و درنگی تحلیلی و نظری در آنها»، «اوسنههای بخت و درنگی تحلیلی و نظری در آنها»، «اوسنههای خواب و درنگی تحلیلی و نظری در آنها» و «اوسنههای عاشقی» اشاره کرد. از میهندوست همچنین مقالههای متعددی در زمینههای اسطورهشناسی و مردمشناسی منتشر شده است.
کانون نویسندگان ایران درگذشت محسن میهندوست را به خانواده، دوستان و دوستدارانش و به جامعهی مستقل فرهنگی و ادبی ایران تسلیت میگوید.
کانون نویسندگان ایران
۱۴ شهریور ۱۴۰۱
***********
افزایش فشار حاکمیت بر سینماگران
پس از احضار و بازجویی برخی از سینماگران در هفتههای اخیر، روز گذشته خبر رسید دو فیلمساز دیگر، مجید برزگر و محسن امیریوسفی نیز به نهادهای امنیتی احضار و تفهیم اتهام شدهاند و برای آنان قرار وثیقه صادر شده است.
در روزهای گذشته سینماگران دیگری نیز در ارتباط با بیانیهی موسوم به «تفنگت را زمین بگذار» به نهادهای امنیتی احضار شده و مورد تهدید و بازجویی قرار گرفته بودند. چندی پیش ناصر صفاریان، مستندساز و از امضاکنندگان این بیانیه، در یادداشتی از فشارها و تهدیدهای حاکمیت پرده برداشت و اعلام کرد که «به قصد نوعی اتمام حجت» با او تماس گرفتهاند و گفتهاند «فهرست امضاهای موجود به جایی ارسال خواهد شد و ممنوعالخروجی و ممنوعالکاری و ... در راه خواهد بود».
لازم به یادآوری است که پیشتر در تاریخ ۱۷ تیرماه، محمد رسولاف و مصطفی آلاحمد با یورش مأموران امنیتی به خانههایشان بازداشت شدند و رسانههای حاکمیت دلیل این بازداشت را «مبادرت به تهیهی بیانیه تحت عنوان جمعی از سینماگران و با عنوان تفنگت را زمین بگذار» اعلام کردند. پس از آن جعفر پناهی نیز، که برای پیگیری وضعیت این دو سینماگر به زندان اوین رفته بود، بازداشت شد. چندی پیش مصطفی آلاحمد به قید وثیقه آزاد شد اما رسولاف و پناهی همچنان در زندان اوین به سر میبرند.
نخستین بار نیست که حاکمیت در برابر امضا و انتشار بیانیهای اعتراضی دست به تهدید امضاکنندگان میزند. روندی که حاکمیت در برابر سینماگران در پیش گرفته، برای جامعهی مستقل ادبی ایران یادآور سازوکارهای سرکوب در سالهای سیاه دههی هفتاد است و خبر از تنگتر شدن عرصهی آزادی بیان و افزایش سرکوب جامعهی مستقل هنری، ادبی و فرهنگی میدهد.
***********
بیانیه
سوءقصد به جان سلمان رشدی
روز جمعه ۲۱ مردادماه سلمان رشدی نویسندهی بریتانیاییِ هندیتبار که برای سخنرانی به شهری در ایالت نیویورک آمریکا رفته بود از سوی فردی مورد حمله با چاقو قرار گرفت و به شدت مجروح شد. این نویسنده به دلیل جراحات عمیق ناشی از این حمله، در بخش مراقبتهای ویژه بستری شده است و در وضعیت وخیمی به سر میبرد. خبر این سوءقصد واکنشهای وسیعی از سوی نویسندگان و افکار عمومی در سراسر جهان برانگیخت.
آثار سلمان رشدی در جهان و ایران مورد استقبال وسیع قرار گرفت و به زبانهای متعدد ترجمه شد. او در ایران با دو کتاب «بچههای نیمهشب» که به گوشهای از جنبش استقلالخواهی هند میپردازد و رمان «شرم» به شهرت رسید و رمان بچههای نیمهشب او برندهی جایزهی کتاب سال شد و از سوی وزیر وقتِ ارشاد اسلامی نیز جایزهای به مترجمش تعلق گرفت. اما با انتشار رمان دیگر او، «آیات شیطانی» بود که ابتدا در برخی کشورهای منطقه تظاهرات و راهپیماییهای خشونتآمیزی برگزار شد و در ایران برخی از مطبوعات، از جمله «کیهان فرهنگی»، نقدهایی بر آن نوشتند و پس از آن حکم «ارتداد» او از سوی رهبر وقت جمهوری اسلامی صادر شد و برخی نهادها نیز برای قتل او جایزه تعیین کردند. بدین گونه حق آزادی اندیشه، بیان و نشر و همچنین حق هرگونه بحث و نظر آزادانه دربارهی محتوای کتاب یکسر به محاق افتاد. پس از صدور این حکم نویسندهی کتاب سالها در اختفا به سر برد و بسیاری از مترجمان و ناشران مرتبط با این کتاب مورد سوءقصد قرار گرفتند.
بیشک سوءقصد به سلمان رشدی از مصادیق بارز حمله به آزادی بیان بی هیچ حصر و استثنا برای همگان است.
***********
بیانیه
به مناسبت درگذشت هوشنگ ابتهاج (ه. الف. سایه)
هوشنگ ابتهاج (ه.الف. سایه) شاعر، ترانهسرا و از اعضای اولیهی کانون نویسندگان ایران، روز چهارشنبه، ۱۹ مرداد در سن ۹۵ سالگی در کشور آلمان دیده از جهان فروبست.
سایه اگرچه بیشتر با غزلیاتش شناخته میشود، از نخستین شاگردان و پیروان نیما بود و شعرهای ارزندهای در سبک و سیاق نیمایی دارد که یکی از معروفترین آن ها شعر «ارغوان» است؛ شعری که ابتهاج آن را در زندان جمهوری اسلامی سرود؛ همان حکومت آزادیستیزی که اکنون در پی مصادرهی اوست. ابتهاج در شعرهای کلاسیک خود نیز مضامین اجتماعی، سیاسی و اعتراضی را با زبانی تغزلی و استعاری به گونهای بیان میکرد که مخاطبانش پیام او را به روشنی در مییافتند.
در سخن گفتن از ابتهاج نمیتوان از نقش و تاثیر او در بالندگی موسیقی ایرانی یاد نکرد. او افزون بر سرودن ترانههایی به یاد ماندنی، در زمان تصدی بخش موسیقی رادیو، عرصه را برای معرفی نسلی از موسیقیدانان، نوازندگان و آوازخوانان جوان دهههای چهل و پنجاه فراهم کرد که بعدها تنی چند از آنان از چهرههای سرشناس موسیقی ایرانی شدند.
ابتهاج از شاعران محبوب همروزگار ما بود. او با زبانی ساده و موزون سخن گفت و سخنش بر دلها نشست. بسیاری از سرودههای ابتهاج در یادها مانده است و همچنان زمزمه میشود.
کانون نویسندگان ایران درگذشت هوشنگ ابتهاج (سایه) را به خانواده، دوستان و دوستداران او، و به جامعهی فرهنگی، ادبی و هنری مستقل ایران تسلیت میگوید.
کانون نویسندگان ایران
۱۴۰۱/۰۵/۲۰
***********
بیانیه
سرکوب زنان و پروندهسازی برای آنان را پایان دهید
بیش از چهل سال است که حاکمیت ابتداییترین حقوق زنان را نقض میکند و هر اعتراض و نافرمانی آنان را با تحقیر و خشونت سازمانیافته و پروندهسازی پاسخ میدهد. زنان که سالها از خصوصیترین تا عمومیترین عرصههای زندگی خود را زیر سلطهی فرهنگ و قوانین زنستیز حاکمیت دیدهاند، با تلاشهای فردی و جمعی خود برای شکستن این فضا گامهایی برداشته و راههایی گشودهاند. اما این مبارزهی دائمی، هیچ از خشونت عریان حکومت در برابر زنان نکاسته است.
روز هشتم مردادماه، حاکمیت برگ سیاه دیگری به کارنامهی خود افزود و به سیاق بسیار بارهای دیگر به اعترافگیری و دستکاری افکار عمومی روی آورد. در حالی که بیخبری از وضعیت سپیده رشنو، شاعر و نویسنده، به چهاردهمین روز رسیده بود، شبکههای خبری جمهوری اسلامی ویدئوی اعتراف اجباری او را پخش کردند؛ شیوهای که همواره به قصد بی اعتبار کردن اعتراض و ارعاب معترضان از جانب حکومت تکرار شده است: سرکوبشدگان را به ضرب و زور مقابل دوربین نشاندن و خفقان حاکم را به نمایش گذاشتن. اکنون اما خشم و واکنش گستردهی مردم نشان داد که این حربه بیش از پیش از کار افتاده است.
پیشتر ویدئویی در فضای مجازی منتشر شده بود که نشان میداد یک «آمر به معروف» در اتوبوس به بهانهی پوشش، به زنی پرخاش میکند و با اعتراض او و دیگر زنان حاضر در اتوبوس روبهرو میشود. او ضمن فیلمبرداری از زن معترض، تهدید میکند که فیلم را برای «سپاه» خواهد فرستاد. کمی پس از پخش گستردهی این فیلم در شبکههای مجازی، مشخص شد آن زن، سپیده رشنو بوده و به دست مأموران امنیتی، بازداشت و به مکان نامعلومی برده شده است. همزمان رسانههای حاکمیت نیز دست به کارِ پروندهسازی و اتهامزنی شدند و این اعتراض را همچون بیشمار اعتراض دیگر، به «عوامل خارجی» نسبت دادند.
در ماههای اخیر اخبار بسیاری از این دست، با عبور از سد سانسور منتشر شده است؛ اخباری که هم از فشار روزافزون بر زنان پرده برمیدارد و هم ایستادگی و مقاومت آنان را آشکار میکند. حاکمیت ابزارهای قدیمیاش را احیا کرده است و مأمورانش به نام «پلیس امنیت اخلاقی» مشغول سرکوب بیش از پیش زنان و سلب امنیت آنان شدهاند.
بستر این سرکوب اما پیش از این فراهم شده است؛ حاکمیت که دریافته در غیاب تشکلها و نهادهای زنان، نقض حقوق «سپیده»ها و به حاشیه راندن صدای آنان آسانتر است، سالها حق تشکلیابی زنان را نقض کرده و با پروندهسازی و بازداشت و زندان، عرصه را بر فعالان این حوزه تنگ کرده است.
کانون نویسندگان ایران ضمن دفاع از حق انتخاب پوشش، بار دیگر حمایت خود را از حق تشکلیابی زنان اعلام میکند و این بازداشتها و پخش اعترافات اجباری را ادامهی سرکوب سازمانیافتهی زنان میداند. آزادی بی قید و شرط، حق سپیده رشنو و همهی زندانیان سیاسی و عقیدتی است.
کانون نویسندگان ایران
۱۰ مرداد ۱۴۰۱
***********
بازی زندانبانان با جان علیرضا ثقفی
علیرضا ثقفی(خراسانی) عضو کانون نویسندگان ایران در شرایط بحرانی حبس خود را میگذراند. او در دو هفتهی اخیر به دلیل فشار بالای خون، چندبار از حال رفته و هفتهی گذشته در اثر همین اتفاق به زمین افتاده و دنداناش شکسته است. با اینکه پزشک بهداری تشخیص داده که داروهای موجود در زندان، مناسب درمان او نیست و پروندهی پزشکیاش همراه با درخواست مرخصی استعلاجی ثقفی به شعبهی ۶ دادسرای کرج رفته است اما عملاً در آن شعبه به دلیل نداشتن قاضی هیچ اقدامی صورت نگرفته است.
کمردردهای مزمن، فشار خون بالا و سالخوردگی از وضعیت بحرانی ثقفی در زندان کچویی خبر میدهد و ممانعت از انتقال او به بیمارستان جهت درمان، آسیبهای بیشتری به او میزند.
علیرضا ثقفی به همراه هاله صفرزاده، دیگر عضو کانون نویسندگان ایران از ۲۰ اسفند ماه ۱۴۰۰ برای اجرای حکم پیشینشان به زندان کچویی منتقل شدهاند. بدون شک مسئولیت هر گزندی به جان او بر عهدهی زندانبانان و به طور کلی قوه قضاییه است.
***********
گزارش
گورستان در حصر مأموران
کانون نویسندگان ایران در بیانیهی اخیر که به مناسبت بیست و دومین سالگرد درگذشت شاعر آزادی، احمد شاملو منتشر کرد؛ اعلام کرده بود در ساعت پنج عصر دوم مرداد در گورستان امامزاده طاهر گرد هم آمده و مزار احمد شاملو را گلباران میکنیم. اما حاکمان ستم و سانسور، پیش از حضور مردم، درهای گورستان را بسته بودند و مأمورهایشان را در داخل و بیرون آن مستقر کرده بودند تا مبادا از شعر و شاعری و تعهد مادامالعمر او به آزادی و آزادیخواهی یادی به میان آید.
در این سالیان که از مرگ شاعر میگذرد، نخستین بار نیست که با درهای بسته روبهرو میشویم. در سالهای گذشته نیز یا درها را میبستند یا از حاضران در مراسم، شماری را بازداشت میکردند، حتی چندبار به جمعیت یورش بردند و به ضرب و جرح حاضران پرداختند. سرکوبگری حکومتِ اسلحه و زندان تا جایی پیش رفت که حضور در مراسم گرامیداشت احمد شاملو را یکی از اتهامهای سه عضو کوشای کانون نویسندگان ایران، رضا خندان (مهابادی)، کیوان باژن و بکتاش آبتین اعلام کرد، آنها را به بند کشید و سرانجام، یار دلیر کانون، بکتاش آبتین را به قتل رساند.
امسال نیز چون سالیان قبل، دهها نفر از نویسندگان و مردم آزاده به امامزاده طاهر آمده بودند اما امکان حضور بر مزار شاملو را نیافتند. گرچه حکومت در این سالیان همواره به آزار حاضران در این مراسم پرداخته است، اما همین حضور مداوم، خود نمادی از یادبود شاعر بزرگ معاصر است و بیگمان محاصره و قرق گورستان با دهها مامور سرکوب، جز هراس، آزادیستیزی و زورنمایی حکومت در برابر آزادیخواهان و دوستداران شاعر آزادی، نشان از چیز دیگری ندارد.
***********
بیانیه
دريغا كه فقر، چه به آسانى احتضار فضيلت است! / احمد شاملو
بیستو دو سال از درگذشت احمد شاملو میگذرد. شاعری که یگانه رویایش شکوه و ارجمندی انسان بود. با هرآنچه موجب وهن آدمی است، سر ستیز داشت. خیالش اگرچه تا هرکجا میرفت اما، همواره از آن نازکخیالی شاعرانه که قصدش مقام امن و امان است میگریخت. شاعر عصر خویش بود و شاهد عصر خویش، و آینده را نه به جستجوی سرانجام خود و پیشگوییای کامبخش، که به خاطر فردای مردمی که دوستشان میداشت رصد میکرد. از همین روست که میدانست دورانی چنین پرادبار در پیش است. دوران تحدید و تحقیر زیبایی. دوران تکریم و تشریف پلیدی. دورانی که در آن جلپارهایست نان/ به رنگ بیحرمت دلزدگی/ به طعم دشنامی دشخوار.
بیستو دو سال از مرگ شاعر آزادی میگذرد.
و بیش از سی سال از روند اجرای برنامههای توسعه، که حکومت هربار به بهانهای آن را در بوق و کرنا کردهاست. لیکن بعد اینهمه سال گویی تنها چیزی که وسعت یافته، تباهی و ویرانیست. غباری طاعونی که شاعر همآن نخست، برخاستنش را بر آفاق دیده و هشدار دادهبود.
اکنون، و در شرایطی یاد احمد شاملو را گرامی میداریم که بازداشت زنجیرهای هنرمندان و نویسندگان و فعالان سیاسی و مدنی و خانوادههای دادخواه، خشم عمومی را برانگیخته و ایستادگی مردم در برابر ستم و تبعیض جانی تازه گرفته است.
کانون نویسندگان ایران، شدت گرفتن رفتارهای جائرانه و تبهکارانهی حاکمیت علیه مردم را محکوم کرده و اعلام میدارد:
روز دوم مرداد، در ساعت پنج عصر، در امامزاده طاهر کرج، گرد هم میآییم و مزار احمد شاملو را گلباران میکنیم.
که نام و یاد او، و شعر امیدانگیزش تا ابد چراغ راه آزادی و آزادیخواهیست.
کانون نویسندگان ایران
۳۱ تیر ۱۴۰۱
***********
بیانیه
در اعتراض به موج اخیر سرکوبها
در ادامهی سرکوب فزایندهی ماههای اخیر و چند روز پس از بازداشت محمد رسولاف و مصطفا آلاحمد، خبر میرسد به خانهی دادخواهان آبان نیز هجوم بردهاند. در گیرودار این یورشها، خبرگزاریهای حکومت نیز همچون همیشه دست به کار انتشار اخبار جعلی شدهاند و در اتهامزنی و پروندهسازی کم نمیگذارند.
روز جمعه ۱۷ تیرماه، ماموران امنیتی با هجوم به خانهی محمد رسولاف و مصطفا آلاحمد، این دو کارگردان سینما را بازداشت و خانهی آنها را تفتیش کردند. خبرگزاری جمهوری اسلامی بیدرنگ اتهامهای «ارتباط با ضد انقلاب»، «التهاب آفرینی» و «بر هم زدن امنیت روانی جامعه» را به رسولاف و آلاحمد وارد کرد. این یورش، اعتراض گستردهی نویسندگان، هنرمندان و عموم مردم را در پی داشت. بیستم تیرماه، جعفر پناهی که برای پیگیری وضعیت این دو کارگردان مقابل زندان اوین بود، به طومار بلند بازداشتشدگان چند ماه اخیر افزوده شد و ساعاتی پس از آن دهها مامور امنیتی به جانِ خانوادهی ستمکشتگان آبان ۹۸ افتادند و ناهید شیرپیشه، مهرداد بختیاری، محبوبه رمضانی، سعید دامور، رحیمه یوسفزاده، سکینه احمدی، ایران الهیاری و سمیه جعفرپناه را بازداشت کردند. در این چند ماه فشار سازمانیافتهی حاکمیت بر نویسندگان، هنرمندان و فعالان صنفی و مدنی بیوقفه ادامه داشته است. بسیاری در سلولهای انفرادی محبوس شدهاند، بسیاری در بازداشت نهادهای امنیتی به سر میبرند و هر روز اخبار نگرانکنندهای از وضعیت زندانیان و تداوم اعتصاب غذای آنان منتشر میشود.
در شرایط وخیم اقتصادی و معیشتی، در میان اخباری که هر دم از ویرانیهای حکومتساخته به گوش میرسد و در کوران اعتراضهای مردم، حاکمیت همچون گذشته، اینبار هم بنا را بر گسترش بیدادگری گذاشته است و فشار بر معترضان را افزوده است. مامورانش به خانههای نویسندگان، هنرمندان و فعالان مدنی هجوم میبرند و پرونده میسازند؛ به جانِ دادخواهان میافتند، درها را میشکنند و انسانها را میربایند؛ به تجمع کارگران، بازنشستگان و معلمان یورش میبرند و به بند میکشند، و به نام «پلیس امنیت اخلاقی» به سرکوب آزادی زنان ادامه میدهند؛ اینچنین حلقهی ۴ دهه اختناق را بیش از پیش تنگ میکنند، به گونهای که حتی کارگزاران پیشین خود را نیز بینصیب نمیگذارند. شیوهی حاکمیت پوشاندن ستم با ستم است و بر فشار این اختناقِ افسارگسیخته در حالی افزوده میشود که فساد سازمانیافته، سایهی شوم فلاکت و نیستی را بر زندگی مردم گسترده است.
معاون رئیسجمهور حکومت میگوید «اگر به خواست بازنشستگان تن بدهیم دیگران هم مدعی میشوند». او از اختناقی روزافزون خبر میدهد و از هراس حاکمیت. بار دیگر فرمان سرکوب «دیگران» و دیگراندیشان صادر شده است؛ فرمان سرکوب مردمی که در اعتراض به فقر، تورم و گرانیِ کمرشکن همصدا شدهاند؛ مردمی همبستهی دردهای مشترک که دوشادوش هم ایستادهاند و حقشان را میخواهند. اکنون هر روز بر شمار این مردمِ بهجانآمده از تباهی افزوده میشود و پایههای این پایداری را مستحکمتر میکند. هر روز صدای اعتراض نویسندگان و هنرمندان معترض بلندتر میشود و صفی به صفوف ایستادگیِ کارگران و معلمان میپیوندد. هر روز زنان بیشتری همپیمان میشوند، فریاد آزادیخواهی سر میدهند و سد استبداد و ارتجاع را در هم میشکنند. اکنون دیگر مردمان دادخواه، مردمان این ماه و آن ماه نیستند، مردمان همصدا و خروشانِ سالیاناند. در این سالیان، گرچه سرکوب حکومت بیوقفه در کار بوده است، اما همواره بودهاند آزادیخواهانی که دم فرونبستهاند، پا پس نکشیدهاند و دریچههایی رو به آزادی گشودهاند.
کانون نویسندگان ایران همراه این پایداری و ایستادگی، سرکوب سازمانیافته از سوی حاکمیت را محکوم میکند، خواهان آزادی بیقیدوشرط بازداشتشدگان اخیر و همهی زندانیان سیاسی و عقیدتی است و از آزادیخواهان سراسر جهان میخواهد صدای رسای اعتراض به این سرکوبها باشند.
کانون نویسندگان ایران
۱۴۰۱/۰۴/۲۲
***********
خبر: بازداشت محمد رسولاف و مصطفی آلاحمد
ساعاتی پیش محمد رسولاف و مصطفی آلاحمد با یورش ماموران امنیتی حکومت بازداشت شدند. همچنین خانهی این دو کارگردان سینما توسط ماموران تفتیش شده است و نزدیکان محمد رسولاف اعلام کردهاند که تفتیش خانهی او چند ساعت ادامه داشته است. این در حالیست که خبرگزاری جمهوری اسلامی در خبر کوتاهی که در این رابطه منتشر کرده، به دلیل «مبادرت به تهیهی بیانیه تحت عنوان جمعی از سینماگران و با عنوان تفنگت را زمین بگذار»، این دو کارگردان را «مرتبطین با ضد انقلاب» نامیده و به آنها اتهامهای «اقدام به التهاب آفرینی» و «برهم زدن امنیت روانی جامعه» را وارد کرده است.
گفتی است پس از فاجعهی متروپل آبادان و در اعتراض به سرکوب مردم معترض توسط حکومت، جمعی از سینماگران بیانیهای با عنوان «تفنگت را زمین بگذار» منتشر کردند.
خبرگزاری جمهوری اسلامی با اشاره به «سابقهی محکومیت قضایی» محمد رسولاف به دلیل «اقدامات مخل امنیت» افزوده که این کارگردان «با سوء استفاده از رافت اسلامی آزادانه مشغول فعالیت و فیلمسازی بوده است.»
آخرین اثر پخش شده از محمد رسولاف، مستند «جنایت عمدی» است که پس از قتل بکتاش آبتین، شاعر، فیلمساز و عضو کانون نویسنگان ایران ساخته شد.
در ماههای اخیر فشارها بر نویسندگان، هنرمندان و فعالان صنفی و مدنی افزوده شده است، آزارها و پروندهسازیها ادامه دارد و هر روز اخباری از سرکوب فزایندهی حاکمیت منتشر میشود.
کانون نویسندگان ایران
۱۴۰۱/۴/۱۷
***********
خبر: تداوم بازداشت روناک رضایی
روناک رضایی، دانشجوی ارشد مطالعات فرهنگی، پژوهشگر و فعال مدنی، که در جریان اعتراضات مردم به فاجعهی متروپل آبادان دستگیر شد، همچنان در بازداشت به سر میبرد.
به گفتهی فرزانه زیلابی، وکیل روناک رضایی، او از زمان بازداشت تاکنون «دو بار با خانوادهی خود تماس گرفته و پس از آن ممنوعالملاقات شده و خانواده از او خبری ندارد.»
روناک رضایی به «فعالیت تبلیغی علیه نظام» متهم و از دسترسی آزادانه به وکیل محروم شده است. زیلابی در این رابطه گفته است با عدم دسترسی به وکیل، حق دفاع از متهم سلب میشود و افزوده: «وکالت یک قرارداد خصوصی بوده و وکیل، باید مورد اعتماد موکلش باشد نه نهاد قضایی و امنیتی که خودشان برای اشخاص تشکیل پرونده میدهند.»
پیشتر گفته شده بود روناک رضایی را پس از بازداشت، به زندان سپیدار اهواز منتقل کردهاند اما به گفتهی فرزانه زیلابی، روناک رضایی همچنان در بازداشت اطلاعات سپاه است.
روناک رضایی برای تکمیل پایاننامهاش در آبادان ساکن شده است و اکنون به سبب بازداشت، از امور تحصیلی خود بازمانده است.
***********
بیانیه
در اعتراض به ممنوعیت ملاقات با زندانیان سیاسی
بسیاری از زندانیان سیاسی از جمله کیوان مهتدی و آنیشا اسدالهی ممنوعالملاقات شدهاند. این در حالی است که اکنون ۴۶ روز از بازداشت مهتدی و اسدالهی میگذرد و بنا به اعلام خانواده، آنها پیش از این در ملاقاتها و تماسهایشان گفته بودند «بازپرسی تقریبا تمام شده است و دیگر چیزی برای گفتن نیست». روز پنجشنبه ۲ تیر فرزانه امیریجاه، مادر کیوان مهتدی، با اعلام این خبر در صفحهی اینستاگرامش افزود: «گفتند همهی کسانی که در رابطه با این پرونده هستند فعلا ممنوعالملاقات هستند. پرسیدیم چرا؟ گفتند ما نمیدانیم، بروید از دادسرا بپرسید. ما مادران قطعا شنبه به دادسرا مراجعه خواهیم کرد.»
در ادامهی موج اخیر فشارهای حکومت، ۱۹ اردیبهشتماه ماموران امنیتی با یورش به خانهی کیوان مهتدی، نویسنده، مترجم و عضو کانون نویسندگان ایران و آنیشا اسدالهی، مترجم، پس از تفتیش خانه و توقیف وسایل شخصی، آنها را بازداشت و به بند امنیتی ۲۰۹ زندان اوین منتقل کردند. پس از چند روز بیخبری و با پخش اخبار و ویدئوهای حکومتساخته، روشن شد که نام مهتدی و اسدالهی در کنار نام دیگر فعالان صنفی و معلمان بازداشتی از جمله رضا شهابی، ریحانه انصارینژاد، حسن سعیدی، رسول بداقی، اسکندر لطفی، محمد حبیبی، جعفر ابراهیمی، مسعود نیکخواه، شعبان محمدی و ... به تقلای تکراری حاکمیت برای پروندهسازی علیه فعالان مدنی گره خورده است. اکنون دیگر بر کسی پوشیده نیست که این پروندهسازیها به کار ارعاب دیگر فعالان صنفی و مدنی میآید و به کار سرپوش گذاشتن بر فساد و تباهی گستردهی حاکمیت. آنهم در شرایطی که هر روز فشار این تباهیِ سازمانیافته بر شانههای مردم بیشتر میشود.
کانون نویسندگان ایران پیش از این نیز در بیانیهی ۱ خرداد ۱۴۰۱ اعلام کرده است که پروندهسازیهایی از این دست خبر از هراس حاکمیت میدهند؛ هراس از حق طبیعی و مدنی فعالان صنفی برای داشتن تشکلهایی مستقل، از همصدایی آنها در بیان خواستهها و اعتراضهایشان و از تقویت این تشکلها از طریق پیوند با همتایانشان در سراسر دنیا. اکنون نیز تکرار اعترافگیریهای اجباری، تولید مستندهای جعلی، صدور حکمهای درازمدت، نسبت دادن صداهای آزادیخواه و حقطلب به «منشأ خارجی» و موج جدید ربودنها و احضارها و آزارها خبر از تشدید این هراس و تشدید سرکوبها میدهد.
کانون نویسندگان ایران ممنوعیت ملاقات با زندانیان سیاسی از جمله کیوان مهتدی و آنیشا اسدالهی و پروندهسازی برای آنان را محکوم میکند، حمایت خود را از حق تشکلیابی و ارتباط با نهادهای همسو اعلام میدارد و از نویسندگان و آزادیخواهان مستقلِ سراسر دنیا میخواهد که صدای رسای اعتراض به این سرکوبها و آزارها باشند.
کانون نویسندگان ایران
۳ تیر ۱۴۰۱
***********
خبر: اجرای حکم زندان مهدی سلیمی
مهدی سلیمی، نویسنده و مترجم، روز شنبه ۲۸ خردادماه ۱۴۰۱ به زندان اوین منتقل شد. او روز پنجشنبه ۲۶ خرداد در صفحهی اینستاگرام خود نوشت «برای گذراندن ۶ ماه حبس تعزیری درج شده در حکم دادگاه و من باب آزادی سند وثیقهگذارم به زندان فراخوانده شدهام» و افزود «من همچنان به حکم تعلیقی دو سال و نیم خود -به شرط انجام کارهای اجباری و ممنوعیتهای ۵ساله- تحت لوای «عدالت ترمیمی» که از قضا «لازمالاجرا» هم هست قاطعانه نه میگویم.»
مهدی سلیمی، ۱۷ تیر ماه ۱۳۹۹ در منزل مادریاش در اهر بازداشت شد. این بازداشت به نیابت از شعبهی ۳۳ دادسرای اوین و به اتهامهای «فعالیت تبلیغی علیه نظام جمهوری اسلامی، توهین به مقدسات اسلام، تشویق مردم به فساد و فحشا، و اجتماع و تبانی علیه امنیت کشور» صورت گرفت. سلیمی پیش از بازداشت در حساب توییتری خود خبر از یک تماس تلفنی تهدیدآمیز نیز داده بود.
سلیمی در مرداد ۱۳۹۹ به قید وثیقه آزاد شد و در تیرماه ۱۴۰۰ توسط شعبه ۲۶ دادگاه انقلاب تهران از بابت اتهامهای «تبلیغی علیه نظام» به ۸ ماه حبس و «توهین به مقدسات» به ۳ سال حبس محکوم شد. او در همین دادگاه از اتهام «تشویق به فساد از طریق انتشار مطالب جنسی» تبرئه شد. از حکم سه سال حبس قابل اجرای سلیمی، ۲ سال و ۶ ماه از آن تا پنج سال به حالت تعلیق درآمد. همچنین دادگاه سلیمی را به کسب مجوز برای سفر به خارج از ایران، منع عضویت در احزاب و گروههای اجتماعی، ماهی یک بار حضور در بهشت زهرا و شرکت در کلاسهای «کنترل هیجان» در شهر قم و نوشتن پژوهشی درباره نواندیشی دینی با هماهنگی اداره فرهنگ و ارشاد اسلامی تهران محکوم کرده بود. سلیمی پیش از اجرای حکم زندان اعلام کرده بود که به انجام کارهای اجباری و ممنوعیتهای تحمیلی تن نخواهد داد.
***********
خبر: جان رضا شهابی در خطر است
روز یکشنبه ۲۲ خرداد ۱۴۰۱، رضا شهابی، فعال کارگری و عضو هیئت مدیرهی سندیکای کارگران شرکت واحد اتوبوسرانی تهران و حومه، در تماس تلفنی با خانوادهاش اعلام کرد از صبح دوشنبه ۲۳ خرداد دست به اعتصاب غذا میزند. شهابی در این تماس افزوده است: «شرایط جسمانیام به قدری حاد و وخیم شده که در بازجوییهای روز گذشته از حال رفتم... قرار بازداشت جدید را بدون اطلاع من دارند اجرا میکنند. این به معنی همان حرف بازجو است که میگوید حرف اول و آخر را من میزنم.»
رضا شهابی در پی افزایش فشارهای امنیتی در ماههای اخیر، در تاریخ ۲۲ اردیبهشتماه با یورش ماموران حاکمیت به منزلش بازداشت شد و از آن تاریخ به طور مداوم تحت بازجوییهای شدید بوده است. این در حالی است که به گفتهی نزدیکان این فعال کارگری، او از بیماریهای زمینهای از جمله فشار خون، و به سبب جراحیهای متعدد گردن و کمر در دورهی قبلی زندانش، از مشکلات ناشی از بیحسی رنج میبرد.
بازداشت شهابی ادامهی روند سرکوبها و پروندهسازیهای اخیر است که منجر به بازداشت بسیاری از فعالان کارگری و صنفی از جمله ریحانه انصارینژاد، حسن سعیدی، رسول بداقی و ... شده است. در ۱۹ اردیبهشتماه نیز ماموران امنیتی به خانهی کیوان مهتدی، نویسنده، مترجم و عضو کانون نویسندگان ایران و آنیشا اسدالهی، مترجم، هجوم بردند و اکنون بیش از یک ماه از بازداشت آنها میگذرد.
رضا شهابی در تماس اخیرش گفته است:«دائما تحت بازجوییهای پیدرپی قرار گرفتهام و باید پاسخگوی تمام مسائل کارگری و سندیکایی باشم و مرتبا بازجو میگوید سندیکای غیرقانونی» و افزوده: «عمودی به زندان آمدهام، افقی هم از زندان خواهم رفت».
تشکلیابی و ارتباط با نهادهای همسو در سراسر دنیا، حق طبیعی و مدنی فعالان صنفی است و همانطور که پیشتر در بیانیهی ۱ خرداد ۱۴۰۱ کانون نویسندگان ایران آمده است موج جدید سرکوبها و پروندهسازیها خبر از «هراس حکومت از تقویت تشکلهای صنفی ایران» میدهد.
ناگفته پیداست که با توجه به شرایط جسمی وخیم شهابی، ادامهی فشارها و بازجوییها برای سلامت او خطرهای جدی در پی دارد و مسئولیت هر گزندی به جان او و دیگران زندانیان سیاسی و عقیدتی بر عهدهی حکومت است.
۱۴۰۱/۰۳/۲۴
***********
خبر: بازداشت آرش قلعهگلاب، شاعر و روزنامهنگار آبادانی
آرش قلعهگلاب شاعر و روزنامهنگار آبادانی روز پنجم خرداد در جریان اعتراض مردم آبادان به فاجعهی فروریختن ساختمان متروپل، همراه با ضرب و جرح بازداشت شد و کماکان پس از گذشت ۵ روز در بازداشت نیروهای امنیتی به سر میبرد. به گفتهی دوستان و نزدیکان این شاعر آبادانی، او به شدت از بیماری آسم و دیابت رنج میبرد و ادامهی بازداشتش میتواند خطرها و پیامدهای جبران ناپذیری داشته باشد.
پس از فروریختن ساختمان متروپل آبادان در روز دوشنبه دوم خردادماه، مردم شهرهای مختلف در اعتراض به این فاجعه به خیابانها آمدند. اکنون بیش از یک هفته از این اعتراضها میگذرد و پاسخ حاکمیت همچون همیشه چیزی جز سانسور و سرکوب مردم نبوده است.
در سایهی این سرکوب و با وجود محدودیتهایی که بر اینترنت و اخبار اعمال میشود وضعیت آرش قلعهگلاب و دیگر بازداشتشدگان این اعتراضها به شدت نگرانکننده است و بدیهی است هر گزندی به سلامت و جان آنها متوجه نهادهای امنیتی حکومت خواهد بود.
***********
بیانیهی کانون نویسندگان ایران
در اعتراض به سرکوب داغدیدگان و معترضان فاجعهی متروپل آبادان
پنج روز از فرو ریختن ساختمان متروپل آبادان میگذرد و هر لحظه بر تعداد قربانیان این فاجعه افزوده میشود. روز دوشنبه ۲ خرداد تصاویر هولناک ویران شدن این ساختمان ۱۰ طبقه در فضای مجازی منتشر شد و مردم را در بهت و اندوه و خشم فرو برد. رسانههای رسمی حکومت با نیمهکاره خواندن این ساختمان و انتشار آمار غلط از مجروحان و در آوار ماندگان سعی در پنهان کردن حقایق این فاجعه داشتند. اما اخبار و تصاویری که توسط مردم، با عبور از سد سانسور دستبهدست میشود از ابعاد فجیع این ویرانی پرده برمیدارد و نشان میدهد این ساختمان نه تنها نیمهکاره نبوده است بلکه چند بخش آن راهاندازی شده و در زمان فروریختن، مردم بسیاری در آن بودهاند.
در طول این سالها و دههها کم نبوده ویرانیهایی از این دست؛ کم نبوده فجایعی که به هیچ ترتیبی در قالب «حادثه» نمیگنجند. آنجا که پای فساد و تباهی ساختاری در میان باشد بر این ویرانیها نمیتوان نام حادثه گذاشت و تنها به «مجازات عاملان» آن بسنده کرد؛ عاملانی که همچون همیشه، در نمایشی ناشیانه به قصد سرپوش گذاشتن بر ریشههای فساد نهادینه شده در دستگاههای دولتی و نهادهای حاکمیتی «معرفی و مجازات» میشوند.
اینبار هم روش و نمایش فرقی با گذشته نکرده است. اینبار هم اولین واکنش حاکمیت به این فاجعه، نه اعزام نیروهای امدادگر، بلکه گسیل ادوات و تجهیزات سرکوب بوده است و اخبار رسمیاش با سانسور فریاد معترضان، قطع اینترنت و جعل وقایع منتشر میشود. صدای اعتراض اما بلندتر از سرکوب و انسداد است و حقایق را میتوان از دهان مردم داغدیده شنید؛ مردمی که زیر ضرب گلوله و باتوم و گاز اشکآور، خودشان، هم دستبهکار آواربرداری و امداد شدهاند و هم دستبهکار خروشیدن و فاش کردن و اعتراض.
آنچه در آبادان بر مردم میرود یادآور جنایتهای سالهای اخیر چون کشتار مردم در آبان ۹۸ و ساقط کردن هواپیمای مسافربری است. بدیهی است آنانی که همواره چنگ بر جان و مال مردم انداختهاند، موفق نخواهند شد با تقلیل عوامل ویرانیآفرین به چند تن، فساد سیستماتیک و ستمپیشگی خود را انکار کنند. سانسور اخبار و تحریف واقعیت جاری که همچون همیشه قرار بود راه را بر درک ابعاد فاجعه ببندد، به مدد مردم عقب رانده شده است و بیتردید این موج عظیم دادخواهی که اکنون پدید آمده به جریان پویای دادخواهیهای پیشین میپیوندد.
کانون نویسندگان ایران با ارج نهادن به این موج دادخواهی، ضمن تسلیت به بازماندگان و داغدیدگان این فاجعه و ابراز همدردی با آنان، همچون همیشه بی هیچ حصر و استثنا از حق اعتراض مردم و گردش آزاد اطلاعات دفاع میکند و از همهی آزادیخواهان میخواهد صدای مردم ستمکشیده و سرکوبشده باشند.
کانون نویسندگان ایران
۷ خرداد ۱۴۰۱
***********
بیانیهی کانون نویسندگان ایران در دفاع از اعتراض مردم به گرانی کالاها
پس از افزایش بهای بنزین در آبان ۱۳۹۸، هیولای شوم گرانی بار دیگر زندگی مردم بلادیده را آماج یورش وحشیانهی خود قرار داد. طنز ماجرا آنجاست که این یورش و سرکوبِ پس از آن به دست دولت «حزب اللهی» و «جوان»ی صورت گرفته که با شعار برقراری «عدالت» در جامعه بر اریکهی قدرت تکیه زده است. چنین بود که افزایش چندین برابری قیمتهای ۴ کالای اساسی - که بیتردید به کالاهای دیگر نیز سرایت خواهد کرد - در پوشش عوامفریبانهی «یارانه»دهی به مردم انجام گرفت.
کل این یورش سبعانه به سطح معیشت مردم را میتوان اینگونه توضیح داد که حکومت برای حفظ نظام اقتصادی ظالمانهاش دیگر نمیتواند و نمیخواهد ارز ترجیحی به تولیدکنندگان کالاهای اساسی بدهد و این امر هیچ معنایی جز تشدید سرسامآور گرانی و افزایش لگامگسیختهی قیمتها ندارد. در این میان البته روشن است که یکی هم باید تاوان این گرانیِ انسانسوز را بدهد و آن هم کسی نیست جز مردمان اعماق، گرسنگان و داغ لعنت خوردگان. لازم نیست اقتصاددان باشیم تا دریابیم با پولی که دولت به نام «یارانه» و در واقع «صدقه» به حساب بخشهایی از مردم ریخته است چیزی در حدود نیمی از کالاهایی را میتوان خرید که همین بخشها پیش از گرانی اخیر میتوانستند بخرند، و این یعنی تحمیل یک زندگیِ بهمراتب فقیرانهتر و ریاضتکشانهتر از پیش به تهیدستان از یک سو و راندن بخشهایی از قشرهای متوسطِ مزد و حقوق بگیر به درون فرودستترین لایههای جامعه از سوی دیگر. بدینسان، نیازی نیست جامعهشناس باشیم تا بفهمیم اقدام دولت به زیان اکثریت عظیم ستمدیدگان جامعه و به سود یک اقلیت غارتگر است. در یک کلام، هوش و استعداد و سواد چندانی نمیخواهد تا به مضمون ضدمردمی این بهاصطلاح «رفرم» اقتصادی پی ببریم، «رفرم»ی که هدفش نه قطع دست پولشویان و اختلاسگران - که حکومت ریاکارانه ادعای آن را دارد - بلکه غارت و چپاول شیرهی جان کارگران و زحمتکشان تا واپسین قطره است. درست از همین روست که جمهوری اسلامی خوب میداند اگر ناچار است برای حفظ نظم و نسق و حاکمیت استثمارگرانهاش با یک دست «رفرم» انجام دهد باید با دست دیگرش هم شبکهی اینترنت را قطع یا مختل کند تا صدای دادخواهی ستمکشان به یکدیگر نرسد، هم روزنامهها و رسانهها را سانسور کند تا دنیا از خیزش جان به لب رسیدگان در ایران بیخبر بماند و هم سلاح برگیرد تا سینهی گرسنگان و پابرهنگانِ معترض را نشانه گیرد، گرسنگان و پابرهنگانی که تازه هنوز دردناکترین ترانهی خود را نخواندهاند.
کانون نویسندگان ایران بر اساس منشور خود اعتراض به گرانی وحشتناک این روزها و نیز کاربرد اینترنت برای بیان این اعتراض را حق مسلم و بیچون و چرای همگان میداند و سرکوب و سانسور و بازداشت و کشتار مردم مظلوم و بیدفاع را محکوم میکند.
بیانیهی کانون نویسندگان ایران
۲ خرداد ۱۴۰۱
***********
بیانیهی کانون نویسندگان ایران
در اعتراض به تداوم بازداشت کیوان مهتدی
نزدیک به دو هفته از یورش نیروهای امنیتی به خانهی کیوان مهتدی، نویسنده، مترجم و عضو کانون نویسندگان ایران و آنیشا اسدالهی، مترجم میگذرد. ۱۹ اردیبهشت ماه این دو حامی طبقهی کارگر پس از تفتیش خانه و توقیف وسایل شخصیشان بازداشت و به بند امنیتی ۲۰۹ زندان اوین منتقل شدند.
پس از چند روز بیخبری معلوم شد که بازداشتهای اخیر در پی پروندهسازی وزارت اطلاعات صورت گرفته است. نیروهای امنیتی با تولید و انتشار خوراک رسانهای مطلوب خود نام بازداشتشدگان اخیر، کیوان مهتدی، رضا شهابی، آنیشا اسدالهی، ریحانه انصارینژاد، حسن سعیدی، ... و نیز معلمان بازداشتی، رسول بداقی، اسکندر لطفی، مسعود نیکخواه، شعبان محمدی و ... را به پروندهسازیها و شایعهپراکنیهای جهتدار خود گره زدند.
بر کسی پوشیده نیست که این قسم پروندهسازیها تا کنون تنها برای فریب افکار عمومی، مهیا کردن بستر اعترافگیریهای اجباری و تولید مستندهای جعلی، صدور حکمهای درازمدت و ارعاب و سرکوب دیگر فعالان به کار گرفته شده است. تکرار این روند و جرمانگاری مسائلی چون ارتباط با نهادهای همسو و نسبت دادن صداهای آزادیخواه و حقطلب به «منشأ خارجی» خبر از موج جدید سرکوب فعالان صنفی و سیاسی و تنگتر کردن عرصهی فعالیت آنان میدهد. از سوی دیگر این پروندهسازیها هراس حکومت از تقویت تشکلهای صنفی ایران را از طریق پیوند با تشکلهای مشابه در دنیا آشکار میکند. حق طبیعی و مدنی تشکلهای صنفی است که با همتایان خود در سراسر دنیا ارتباط و همکاری داشته باشند و انتساب این نوع ارتباطها به وابستگی و جاسوسی نقض آشکار حقوق بشر و برخی از مقاولههای بینالمللی است که جمهوری اسلامی نیز از امضاکنندگان آن است.
کانون نویسندگان ایران بازداشت کیوان مهتدی و دیگر فعالان صنفی و سیاسی و نیز پروندهسازی برای آنان را محکوم میکند و حمایت خود را از حق تشکلیابی و ارتباط با نهادهای همسو اعلام میدارد.
کانون نویسندگان ایران
۱ خرداد ۱۴۰۱
***********
گرامی باد اول ماه مه، روز جهانی کارگر!
هر سال در اولین روز ماه مه، کارگران جهان دوشادوش هم به خیابانها میآیند و بر ضد نظام سرمایهداری، با مارش همبستگی، روز جهانی کارگر را گرامی میدارند. کارگران با مشتهایی گره کرده در برابر نظامی میایستند که بیوقفه حقوق اولیهی زندگی و دستاوردهای مبارزاتیشان را چپاول کرده و در ویرانی و تباهی کم نگذاشته است.
بیش از یک قرن پیش کارگران با خواستِ ۸ ساعت کار روزانه به جای ۱۴ ساعت و اعلام اعتصاب و برگزاری تظاهرات گسترده به خیابانها آمدند و به خاک و خون کشیده شدند. این خواست که چیزی جز دستیابی به شأن و کرامت انسانی، زندگی بهتر و فراغت بیشتر برای کارگران نبود، طی سالها مقاومت و ایستادگی و با جانفشانی میلیونها کارگر در اعتراض به نابرابری و استثمار به ثمر نشست و سرانجام به رسمیت شناخته شد.
برای مطالعه متن کامل
اینجا کلیک کنید.
***********
خبر
محروم کردن زندانیان از درمان، جنایت است.
امروز، ۸ اردیبهشتماه ۱۴۰۱، منابع آگاه از وخیمتر شدن حال بهنام موسیوند، زندانی سیاسی، خبر دادند. موسیوند که از ۶ اردیبهشتماه به بیمارستان طالقانی منتقل شده است، بیش از ۸ روز است که در اعتصاب غذا به سر میبرد.
آذر ماه ۱۴۰۰، خبر رسید که بهنام موسیوند که از مشکل پروستات و درد کلیه رنج میبرد و به دستور پزشک نیاز فوری به عمل جراحی در خارج از زندان دارد و به دلیل عدم پذیرش دستبند و پابند که حق قانونی او بوده، از رسیدگی پزشکی محروم مانده است. سرانجام در واپسین روزهای فروردین ماه سال جاری، با وعدهی مساعد زندانبانان مبنی بر عدم استفاده از دستبند و پابند، موسیوند برای انتقال به بیمارستان از بند خارج شد. اما مأموران زندان پیش از خارج کردن او از زندان با توسل به زور و ضرب وشتم بر دستها و پاهای او دستبند و پابند زدند و جسم بیمار او را با چنین شرایطی به بیمارستان رجائی کرج منتقل کردند. بهنام موسیوند در نامهای آنچه را در بیمارستان بر او گذشته بود شرح داد. او که در اعتراض به رفتار خشونتبار مأموران زندان از پذیرفتن خدمات درمانی امتناع کرده بود، بار دیگر در بیمارستان با همین برخورد زندانبانان مواجه شد و سرانجام بی آن که درمانی دریافت کرده باشد به زندان برگردانده شد. موسیوند در اعتراض به رفتار زندانبانان دست به اعتصاب غذا زد. او در نامهای پس از اعتصاب اعلام کرد که در ادامهی اعتراضات آبان و در اعتراض به وضع موجود در زندان رجاییشهر با بدن خود دست به شورش و مقاومت زده است. او در پیام صوتیاش از زندان اعلام کرد که این اعتصاب برای درخواست آزادی، مرخصی یا حتا درمان نیست و بار دیگر تأکید کرد که «تنها ابزار مقاومت من، بدنم است». شش روز پس از اعتصاب اعلام شد که قند خون او به ۵۰، ضربان قلب به ۸۵ و فشار خوناش به ۹ رسیده است. سرانجام ششم اردیبهشت ماه، بهنام موسیوند در پی وخامت وضعیتاش به بیمارستان طالقانی منتقل شد. بنا بر خبرهای منتشر شده، موسیوند دچار مشکلات جدی در دستگاه گوارش و آنزیمهای کبدی است.
در چنین شرایطی، بهنام موسیوند که بیش از یک سوم حبس خود را نیز گذرانده، از اعزام به مرخصی درمانی محروم است. ناگفته پیداست که در بیمارستان طرف قرارداد زندان و با حضور مأموران امنیتی، خانواده و نزدیکان موسیوند نمیتوانند در جریان روند درمان او قرار گیرند یا بر آن نظارت داشته باشند.
آنچه بر بهنام موسیوند میرود، بارها در زندانهای ایران تکرار شده و در برخی موارد به فاجعه انجامیده است. بهنام محجوبی که موسیوند در اعتراض به عدم ارائهی خدمات درمانی به او، به معاونت بند ۸ رفت و فریاد اعتراضاش را به گوش زندانبانان رساند، یکی از این موارد است. فاجعهای که در قتل بکتاش آبتین، شاعر، فیلمساز و عضو کانون نویسندگان ایران نیز تکرار شد و در روزهای پایانی فروردین ماه سال جاری به مرگ مهدی صالحی قلعه شاهرخی، از بازداشتشدگان دیماه ۹۶، انجامید.
چند روز پس از قتل بکتاش آبتین، بخشنامهی سازمان زندانها دربارهی تبیین حقوق بازداشتشدگان منتشر شد تا به کارِ فریب افکار عمومی بیاید. اما آنچه پس از آن بر بسیاری از زندانیان سیاسی گذشت تکرار همان وضعیت پیشین بود. در فروردین ماه امسال نیز عفو بینالملل گزارش مبسوطی از مرگهای ناشی از عدم رسیدگی پزشکی در زندانهای ایران منتشر کرد. بنا بر این گزارش از دی ماه ۱۳۸۸ تا فروردین ۱۴۰۱ عدم رسیدگی پزشکی به مرگ ۹۶ نفر از زندانیان منجر شده است.
بدیهی است که مسئولیت حفظ سلامت و جان زندانیان بر عهدهی ادارهی زندانها و حکومت است و محروم کردن زندانیان سیاسی از درمان چیزی نیست جز فراهم کردن بستر مرگ آنان.
***********
«پنجاه و چهارمین سالگرد تأسیس کانون نویسندگان ایران را گرامی میداریم»
ستیز پنجاه و چهار سالهی کانون نویسندگان ایران با سرکوبگرانی که بنیادشان بر لگدکوبِ آزادی مردمان بنا شده است، رنج بسیار و نام سربلند کم ندارد. حالا سالی از پی سالیان این ستیز بیامان میگذرد؛ سالیان قتل و بند و ربودن و سربهنیست کردن، سالیان متعهد ماندن و دم فرو نبستن و ایستادن؛ سالیانی که شرح زیر و بماش، شرح تاریخ بالیدن یک نهاد مستقل روشنفکری در سرزمینی استبدادزده است؛ نهادی ناوابسته به قدرت که از آرمانهایش پا پس نمیکشد؛ چه آنجا که حکومت به قصد تصاحب، پیشنهاد روشن کردن «چراغش» را بر میز میگذارد، چه آنجا که با طناب خفه میکند و چه آنجا که نیمهجان به تخت بیمارستان میبندد و به کام مرگ میکشاند.
سالی بر عمر کانون نویسندگان ایران افزوده شده است. سال در بند ماندن رضا خندان (مهابادی) و آرش گنجی، آزادی مشروط کیوان باژن، تکرار احضارها و پروندهسازیها و سال قتل بکتاش آبتین؛ هم او که بر تخت بیمارستان، نیمهجان و بریدهبریده همچنان از ضرورت مبارزه میگفت؛ هم او که مردهاش هم زندهترینِ زندگان است و آزادیستیزان را به هراس میاندازد.
جز اینها، در میان این دو اردیبهشت، حاکمیت به سیاق همیشهاش در گسترش دوزخ کم نگذاشت؛ تیغ تیز بر آزادی اندیشه و بیان کشید، نویسندگان و هنرمندان مستقل و آزادیخواه را سانسور کرد، زندگی بسیارانی را به تاراج برد، بر فقر و فساد و تباهی و نیستی افزود، زندانها را از معترضان انباشت و بیماری همهگیر را چون تازیانهای به دست گرفت.
تداوم سرکوبها و آزارها اما خللی در عزم راسخ کانون نویسندگان ایران وارد نکرده است. این نهادِ اکنون پنجاه و چهار ساله همچنان بانگِ بلند آزادیخواهی است و خواب استبداد را میآشوبد. کانون با افروختن شعلههایی چند در این تیرگی بسیار، همواره نشان داده که عزم راسخش با قتل و بند خاموش نخواهد شد. اکنون که حق آزادی بیان بیش از هر زمان دیگری به خواست همگان بدل شده و در فریادهای معترضان به گوش میرسد، میتوان یقین داشت که پایداری در روشن نگاه داشتن آن شعلهها بیهوده نیست و آن عزم و اراده منتشر میشود.
این پایداری ۵۴ ساله شده است؛ با تمام فرازها و نشیبهایش. در تمام این سالها نویسندگانی پیش آمدهاند و با یقین به ضرورت آزادانه اندیشیدن و آزادانه گفتن و با یقین به همگانی بودن حق این آزادی بر ستیز جمعی با قدرت سرکوبگر پای فشردهاند و رودرروی استبداد و ارتجاع ایستادهاند؛ آنها که نیرویشان نه در کمیت، بلکه در عزم استوارشان برای دفاع از آزادی بیان بی هیچ حصر و استثنا نهفته است. نویسندگانی که همواره باور داشتهاند «کار جمعیشان ضامن استقلال فردی آنهاست» و این استقلال معنا پیدا نمیکند مگر با ناوابستگی تام و تمام به قدرت. کمترین بهای این پیش آمدن، یقین داشتن، پای فشردن و ایستادگی کردن، عمر و زندگی آنها بوده و نتیجهاش پنجاه و چهار سالگیِ این استواری است. پس اکنون با یادِ آنها که بارِ بالیدن این نهاد یگانه را به دوش کشیدهاند، با یاد فروزان محمدجعفر پوینده، محمد مختاری و بکتاش آبتین، در غیاب یاران در بندمان و در غیاب تنی چند از یارانِ دیرینِ درگذشتهی این سال، اسماعیل خویی، منوچهر هزارخانی و رضا براهنی، پنجاه و چهارمین سالگرد تأسیس کانون نویسندگان ایران را گرامی میداریم.
کانون نویسندگان ایران
٣۱ فروردین ۱۴۰۱
***********
بیان آزاد شماره ۱۰
ویژه ی بزرگداشت بکتاش آبتین
«بیان آزاد» عنوان نشریهی الکترونیکی کانون نویسندگان ایران است. دهمین شمارهی «بیان آزاد» به بزرگداشت بکتاش آبتین اختصاص یافته است.
در پیشگفتار نشریه آمده است: «بکتاش آبتین عضو دلیر و ثابت قدم کانون بود و آن طور که خود میگفت عضویت در کانون نویسندگان ایران یکی از نقاط عطف زندگیاش بوده است. او نمونهای از نسل جوان شاعران و نویسندگان ایران بود که با تشخیص تأثیر ویرانگر سانسور بر روح و جان هنرمند و آثار ادبی و هنری راه چاره را مبارزهی جمعی برای دفاع از آزادی اندیشه و بیان و نشر و از این رو پیوستن به کانون نویسندگان ایران دانستند و قدم در راهی گذاشتند که محمد مختاری و محمدجعفر پوینده با نثار جان خویش نوری نو بر آن تابانده بودند».
شمارهی جدید «بیان آزاد»، ویژهی بکتاش آبتین را میتوانید اینجا دانلود کنید و بخوانید.
***********
خبر: جان علیرضا ثقفی در خطر است
حال عمومی علیرضا ثقفی، نویسنده، فعال کارگری و عضو زندانی کانون نویسندگان ایران رو به وخامت نهاده است. سالخوردگی، تغذیهی نامناسب و استرسهای ناشی از بازداشت باعث افزایش خطرناک فشار خون او در سه روز اخیر شده و با وجود مراجعه به بهداری و دریافت دارو تا کنون در وضعیت او تغییری حاصل نشده است. با این حال بهداری زندان از اعزام او به پزشکی قانونی و تشکیل پروندهی پزشکی سر باز زده است.
علیرضا ثقفی که ماه گذشته در مراسمی در کرج بازداشت شد، از ۲۰ اسفند ماه برای اجرای حکم پیشیناش به زندان کچویی منتقل شده است. بیتوجهی به وضعیت ثقفی جان او را به خطر میاندازد. بیتردید مسئولیت هر گزندی به سلامت او بر عهدهی زندانبانان است.
***********
خبر: احضار و تفهیم اتهام فرامرز سهدهی
فرامرز سهدهی، شاعر و عضو کانون نویسندگان ایران، روز دوشنبه ۲۲ فروردین، در پی ابلاغِ قبلی به شعبهی ۱۳ دادسرای عمومی و انقلاب شهرستان اهواز احضار و تفهیم اتهام شد.
در این جلسه فرامرز سهدهی از بابت اتهام «فعالیت تبلیغی به نفعِ گروهها و یا سازمانهای مخالفِ نظام جمهوری اسلامی ایران» با حضور وکیل مدافعش، مورد بازجویی قرار گرفت و تفهیم اتهام شد. این شاعر ساکن بهبهان پس از دفاع و ردِ اتهام انتسابی با تودیع قرار کفالتِ ۱۰۰ میلیون تومانی به صورت موقت آزاد شد.
در پی موج تازهی احضارها و پروندهسازیها در ماههای اخیر، فشار بر اعضای کانون نویسندگان ایران نیز همچون گذشته ادامه یافته است. این احضار در حالی صورت گرفته است که هماکنون چهار عضو کانون نویسندگان ایران، رضا خندان (مهابادی)، آرش گنجی، هاله صفرزاده و علیرضا ثقفی در زندان به سر میبرند.
***********
بیانیه: در اعتراض به اجرای حکم دو تن از اعضای کانون نویسندگان ایران
در ماههای اخير، حکومت موج جدیدی از آزار و احضار و به بند کشیدن فعالان صنفی را به راه انداخته است. بسیاری از نویسندگان، معلمان، فعالان زنان و کارگری به زندان احضار شدهاند یا ابلاغیههایی برای وثیقهگذاران آنان ارسال شده است. دو تن از اعضای کانون نویسندگان ایران، علیرضا ثقفی و هاله صفرزاده نیز ماه گذشته در مراسمی در کرج بازداشت شدند و بلافاصله حکم زندان پیشین آنان اجرا شد.
علیرضا ثقفی خراسانی، نویسنده، مترجم، فعال کارگری و عضو کانون نویسندگان ایران و هاله صفرزاده، نویسنده، فعال کارگری و عضو کانون نویسندگان ایران در اردیبهشتماه ۱۳۹۸ در پارک جهاننمای کرج بازداشت و پس از ۱۶ روز حبس به قید کفالت آزاد شدند. چند ماه بعد، دادگاه هر یک از آنها را به اتهام تبلیغ علیه نظام به یک سال حبس محکوم کرد. این حکم در دادگاه تجدید نظر تأیید و به اجرای احکام فرستاده شد. ثقفی و صفرزاده از معرفی خود به زندان اوین در تاریخ مقرر سر باز زدند، اما پس از بازداشت در تاریخ ۲۰ اسفند ۱۴۰۰ در کرج، برای اجرای حکم پیشینشان به زندان کچویی منتقل شدند.
کانون نویسندگان ایران ضمن محکوم کردن سرکوب مداوم فعالان مدنی و سیاسی که همچون همیشه با فشار بر خانوادهها و نزدیکان آنان همراه است، خواهان لغو فوری حکمهای صادر شده برای ثقفی و صفرزاده و آزادی بی قید وشرط همهی زندانیان سیاسی و عقیدتی است.
کانون نویسندگان ایران - ۲۰ فروردین ۱۴۰۱
***********
بازگشت رضا خندان (مهابادی) به زندان اوین
ظهر امروز، ۱۶ فروردین ۱۴۰۱، رضا خندان (مهابادی)، نویسنده، پژوهشگر و عضو کانون نویسندگان ایران، برای گذراندن ادامهی حبس به زندان اوین بازگردانده شد.
فشار به وثیقهگذار خندان باعث شد او با وجود مشکلاتی که سلامتش را تهدید میکرد، به زندان بازگردد. جمعی از دبیران و اعضای کانون نویسندگان ایران، دوستان، خانواده و وکیل رضا خندان، او را تا آستانهی زندان اوین بدرقه کردند.
اواخر اسفند ۱۴۰۰، خندان در حالی از سوی دادیار ویژهی زندانیان سیاسی به زندان احضار شد که دوران نقاهت خود را پس از عمل جراحی میگذراند. چندی بعد ابلاغیهای برای وثیقهگذار خندان ارسال و به او اعلام شد که در صورت عدم تحویل خندان به زندان وثیقه به نفع دولت ضبط خواهد شد. در نتیجهی این آزارها خندان به ناچار به زندان بازگشت.
خندان از ۵ مهر ۱۳۹۹ محکومیت ۵ سالهی خود را در زندان اوین میگذراند. او که ۳۰ آذر ۱۴۰۰ در اثر ابتلا به کرونا و وخامت حالش به بیمارستان طالقانی منتقل شده بود، چندی پس از آن با تلاش وکیل و خانواده توانست مرخصی استعلاجی بگیرد.
بازگرداندن رضا خندان (مهابادی) به زندان در شرایطی که هنوز با عوارض بیماری و جراحی اخیرش درگیر است، چیزی جز به خطر انداختن جان این عضو کانون نویسندگان ایران نیست و مسئولیت هر گزندی به سلامت او متوجه حکومت و قوهی قضائیهی آن است.
***********
ابلاغیه برای وثیقهگذار رضا خندان (مهابادی)
در روزهای اخیر دادیاری زندان اوین با ارسال ابلاغیه از وثیقهگذار رضا خندان (مهابادی) خواسته است که او را به زندان معرفی کند.
رضا خندان (مهابادی)، نویسنده، پژوهشگر و عضو کانون نویسندگان ایران اواخر آذرماه ۱۴۰۰ در زندان اوین به کرونا مبتلا شد. ماموران زندان که پیشتر با تاخیر عامدانه و عدم درمان موثر، بکتاش آبتین را نیمهجان به بیمارستان اعزام کرده بودند، با تکرار همین رویه جان رضا خندان (مهابادی) را هم به خطر انداختند و سرانجام با اعتراض همبندیها ناچار به اعزام او به بیمارستان طالقانی شدند. پس از چند روز وکلا و خانوادهی خندان موفق شدند برای او با وثیقهی ۴۰۰ میلیون تومانی مرخصی استعلاجی بگیرند و او را برای ادامهی درمان در بیمارستانی خصوصی بستری کنند.
در تمام این مدت، از اعزام او به بیمارستان طالقانی تا کنون، رضا خندان (مهابادی) مشغول مداوای بیماری کرونا و عوارض آن بوده و همین اواخر نیز ناچار تن به عمل جراحی سپرده است.
دادیار ویژهی زندانیان سیاسی بیتوجه به وضعیت خندان، اواخر اسفند ۱۴۰۰ او را به زندان احضار کرد اما او در وضعیتی نبود که بتواند به زندان برگردد. چند روز بعد ابلاغیهای به دست وثیقهگذار رسید که از او خواسته شده بود خندان را به زندان معرفی کند، در غیر این صورت وثیقه به نفع دولت ضبط میشود. مطلع شدیم با توجه به تمام این فشارها و آزارها، خندان در دو سه روز آینده به زندان باز میگردد.
بیشک مسئولیت هر گزندی به رضا خندان (مهابادی) بر عهدهی حکومت است و بازگرداندن او به زندان تهدیدی برای سلامت و جان اوست.
***********
بیانیهی کانون نویسندگان ایران به مناسبت درگذشت رضا براهنی
رضا براهنی در تبعید درگذشت.
رضا براهنی (۱۴۰۱ - ۱۳۱۴) شاعر، رماننویس، منتقد، نظریهپرداز ادبی و از اعضای هیئت مؤسس کانون نویسندگان ایران روز جمعه پنجم فروردین ۱۴۰۱ دور از زادگاه خویش، در تورنتوی کانادا درگذشت. او یکی از آخرین بازماندگان نسل دورانساز ادبیات معاصر ایران بود که در دههی چهل خورشیدی بالیدند و آثار گرانقدری از خود به یادگار گذاشتند. اغراق نیست اگر بگوییم که او آغازگر شیوهی نوین نقدنویسی در ادبیات ایران بود. نقدهای او دربارهی شعر مطرحترین شاعران نسلِ بعد از نیما که ابتدا در نشریات ادبی و فرهنگی منتشر میشد و سپس در کتاب «طلا در مس» به چاپ رسید، تأثیر انکار نشدنی در بالندگی شعر نو فارسی داشت. دهها اثر ارزشمند او در حوزهی شعر، نقد ادبی، رمان و آموزش قصه نویسی هماکنون بخشی مهم از گنجینهی ادبیات فارسی است.
رضا براهنی نویسندهای مستقل و آزادیخواه بود که انتشار آثارش در هر دو رژیم گذشته و اکنون با مانع دستگاه سانسور رو به رو شد و خود نیز از زندان و شکنجه و اخراج از دانشگاه و تبعید بینصیب نماند. در تأسیس کانون نویسندگان ایران در سال ۱۳۴۷ حضور فعال داشت. در شروع دوبارهی فعالیت کانون پس از سرکوبهای دههی شصت، در تدوین منشور و اساسنامهی کانون و در تنظیم متن ۱۳۴ نویسنده و جمعآوری امضا و انتشار آن در سطح بینالمللی نقشی تعیین کننده داشت و سرانجام در پی فشارهای نیروهای امنیتی که جان شماری از اعضای سرشناس کانون را تهدید میکرد و به فاجعهی قتلهای سیاسی زنجیرهای انجامید، ناچار به ترک وطن شد و در غربت جان سپرد.
کانون نویسندگان ایران درگذشت این نویسندهی آزادیخواه را به خانوادهی او، به دوستان و دوستدارانش و به جامعهی ادبی و فرهنگی مستقل ایران تسلیت میگوید و به سهم خود میکوشد میراث ادبی او را که الهام بخش خلاقیت، نوگرایی و جدال بیامان با هرگونه سانسور است، پاس دارد.
کانون نویسندگان ایران - ۶ فروردین ۱۴۰۱
***********
پدر بکتاش آبتین درگذشت.
روز گذشته، ۳ فروردین ۱۴۰۱، اسداله کاظمی، پدر بکتاش آبتین، شاعر، فیلمساز و عضو کانون نویسندگان ایران درگذشت. او مبتلا به سرطان بود و قتل جانگداز فرزندش بر وخامت حال او افزود و روند پیشرفت بیماریاش را تسریع کرد.
کانون نویسندگان ایران درگذشت اسداله کاظمی را به خانوادهی بکتاش آبتین، به ویژه آرمان کاظمی، برادر، و مریم یاوری، همسر آبتین، و نیز به همهی دوستان و دوستداران آن زندهیاد تسلیت میگوید.
***********
شادباش نوروزی کانون نویسندگان ایران
اکنون که در واپسین ساعت های سال ۱۴۰۰ خورشیدی ایستاده ایم، در پایان سالی که با اندکی شادمانی و انبوهی رنج بر ما گذشت، قرنی را نیز پشت سر میگذاریم که با شور و شوق آزادی و تجدد آغاز شد و با استبداد و تحجر به پایان رسید. با این همه، نومید نیستیم، زیرا به قول شاعر بزرگ ما احمد شاملو " نومید مردم را ، معادی مقدر نیست". اکنون که به فراپشت می نگریم، در قرنی که پشت سر نهادیم، از بارها زمین خوردن و دست بر زانو نهادن و برخاستن، تجربه ها اندوختیم. مردم ما اگر میدان سیاست را باختند، در میدان دانایی و فرهنگ کمبهره نبودند. هنر و ادبیات نوین ما، بازتاب میل و ارادهی مردمی است که خود را شایستهی زندگی در کشوری آزاد و پیشرو، با فرهنگی بالنده و روزآمد می دانستند و می دانند؛ مردمی که در سالهای اخیر در صفوفی فشردهتر، با اتکا به نهادها و تشکلهای صنفی مستقل خود، نه تنها برای تامین منافع صنفی، بلکه برای رهایی کشور از استبداد مبارزه کردند.
در سالی که گذشت، فقر و فلاکت، تورم و بیکاری، و تبعیض و بیعدالتی، چهرهی کریه خود را بیش از پیش به اکثریت عظیمی از مردم نشان داد. خانوادههایی را از هم پاشاند، کودکانی را از تحصیل باز داشت، بیمارانی را به علت ناتوانی از تامین هزینههای دارو و درمان به کام مرگ فرستاد و جوانان فرهیختهی بسیاری را برای دستیابی به آیندهای روشن، ناگزیر به ترک یار و دیار کرد.
در سالی که گذشت، سانسور و سرکوب آزادی بیان همچنان ادامه داشت و گاه حتی رکوردهای تازه ای از خود بر جا گذاشت، تا جایی که صدای اعتراض برخی از تندادگان به سانسور را بلند کرد.
سالی که گذشت یکی از اندوهبارترین سالها برای کانون نویسندگان ایران بود. چندین تن از اعضای کانون، همهی سال، یا بخشی از آن را در زندان گذراندند و یکی از آنان، بکتاش آبتین، براثر بی توجهی عامدانهی زندانبانان جان جوان و گرامیاش را از دست داد.
در سالی که گذشت، آتش خانمانسوز جنگ در نقاطی از خاورمیانه همچنان شعلهور بود و رویای صلح جهانی با فاجعهی جنگ روسیه و اوکراین بیش از پیش به مخاطره افتاد.
باری، اکنون اما در آستانهی بهار و نوروز، شرح درد و رنج از این بیش زیبنده نیست. باشد که نوروز و نسیم بهاری بر جانهای ما همان گونه وزیدن گیرد که بر زمین سرمازده و طبیعت بیجان؛ تا باردیگر همچون سبزه از خاک سر برآریم و، همچون درخت بشکوفیم و، همچون پرندگان خوشآواز، سرود شادمانی و آزادی سر دهیم.
کانون نویسندگان ایران، نوروز را به مردم ایران و همهی کسانی که در هر جای دنیا نوروز را جشن میگیرند، شادباش می گوید و برای آنها سالی سرشار از رفاه، تندرستی، شادمانی، صلح و آزادی آرزو می کند.
کانون نویسندگان ایران، نوروز ۱۴۰۱
_______________________________
برای مشاهده و مطالعه مطالب قدیمی کانون
اینجا کلیک کنید.
برای مشاهده و مطالعه مطالب قدیمی تر کانون
اینجا کلیک کنید.