افق روشن
www.ofros.com

...بیانیه در ۲۶اُمین سالگرد قتل‌های سیاسی - حکومتی یاد

!محمد مختاری و محمد جعفر پوینده را گرامی می‌داریم

بیانیه به مناسبت ۱۳ آذر، روز مبارزه با سانسور

کانون نویسندگان ایران                                                                                                                پنجشنبه ١۵ آذر ١۴٠٣ - ۵ دسامبر ۲۰۲۴



بیانیه در ۲۶اُمین سالگرد قتل‌های سیاسی-حکومتی

یاد رهروان راه آزادی، ستم‌کشتگان کانون نویسندگان ایران،

محمد مختاری و محمد جعفر پوینده را گرامی می‌داریم!

بی‌گمان نابخردی و کوربینی سیاسی است اگر اوضاعی را در نظر نگیریم که قتل‌های سیاسی خزان سال ۱۳۷۷ بر زمینه‌ی آن رخ داد. حاکمیت جمهوری اسلامی از پس یک دهه از خونین‌ترین سرکوب‌های سیاسی تاریخ معاصر ما در دهه ۱۳۶۰ هزاران تن از گردن‌فرازترین مبارزان حق‌طلب این آب و خاک را راهی قتل‌گاه‌ها کرد، فقط در یک قلم نزدیک به ۵ هزار زندانی حکم گرفته‌ی کت‌بسته را طی یک ماه از نو در «دادگاه‌ها»ی یکی-دو دقیقه‌ای محکوم به اعدام کرد و به دار کشید، به سرکوب گسترده و روز به روز زنان برخاست، آپارتاید جنسی را به صورت مذهب مختار حکومتی درآورد و سرانجام با گسترش دامنه‌ی سانسور به هر گوشه و کنار این کشور بلازده آخرین روزنه‌های آزادی بیان را کور کرد، و بدین‌گونه به گمان خود پهنه‌ی مبارزه‌ی اجتماعی-سیاسی را از مخالف و منتقد و آزادی‌خواه تهی کرد. نیمه‌ی دهه‌ی ۱۳۷۰ حاکمیت سرمست از پیروزی بر هر آن کس که جرئت مخالفت با یکی از واپسمانده‌ترین حکومت‌ها را به خود داده بود، سایه‌ی مرگ‌زای خود را بر سراسر کشور گسترد و به شکار مخالفان در بیرون از مرزها دست برآورد. در چنین اوضاع و احوالی بود که گروهی از متعهدترین نویسندگان گرد هم آمدند تا به احیای فعالیت یکی از مستقل‌ترین نهادهای آزادی‌خواه و سانسورستیز سراسر تاریخ ایران، کانون نویسندگان ایران، بپردازند. متن «ما نویسنده‌ایم»، مشهور به «۱۳۴ نویسنده» حاوی مفهومی بود که حاکمیت در سراسر عمر خود کوشیده بود با سرکوب‌های بی‌سابقه‌ی خود آن را از خاطره‌ها بزداید، و آن کوشش جمعی برای رسیدن به حقوق فردی و اجتماعی و سیاسی خود بود. واژه‌ی «ما» اسم رمزی بود که بر زبان آوردن آن حکم مخالفت با استبداد و خودکامگی داشت. نخست، در پرده‌ای از ابهام، اما با نشانه‌های روشن، به تک‌زنی پرداختند: سعیدی سیرجانی، غفار حسینی، احمد تفضلی، پیروز دوانی، مجید شریف، احمد میرعلایی، حمید و کارون حاجی‌زاده و ده‌ها تن دیگر در گمنامی به قتل آمدند و آن‌گاه، شمشیر از رو بسته و بی‌پرده، نخست دو تن از منتقدان سیاسی، داریوش فروهر و پروانه اسکندری، را، فقط به جرم نابخشودنی اعلام نظر و مخالفت با سیاست‌های حاکم، به فجیع‌ترین وجه سلاخی کردند و سپس در آستانه‌ی نخستین مجمع عمومی کانون نویسندگان ایران در پاییز ۱۳۷۷، محمد مختاری و محمد جعفر پوینده، اعضای سربلند کانون نویسندگان ایران، را به قتل‌گاه بردند. هنگامی که راز جنایت عوامل امنیتی وزارت اطلاعات از پرده بیرون افتاد و ناگزیر از اعتراف شدند، نخست دادگاهی عَلَم کردند، متهمان را بدون حضور خانواده‌های قربانیان جنایت و وکیل خانواده‌ها در دادگاهی سرهم بندی شده شتاب‌زده «محاکمه» کردند، سپس چندی بعد آن‌ها را به مرخصی و تعطیلات ابدی فرستادند و در عوض وکیل شجاع خانواده‌های ستم‌کشتگان، ناصر زرافشان، را به ۵ سال زندان محکوم کردند و به زندان فرستادند: سنگ را بستند و سگ را رها کردند!
اما چنان که در همه‌ی ۲۶سالی که بر این جنایت تاریخی گذشته است بارها مکرر کرده‌ایم، اگر هزار سال بر این تبهکاری سیاسی-حکومتی بگذرد هرگز از دادخواهی قدمی واپس نخواهیم گذاشت و خواهان روشن‌شدن همه‌ی ابعاد این جنایتیم و آزادی بیان و مبارزه‌ی بی‌تخفیف و بی‌وقفه با سانسور و طلب جامعه‌ای عاری از ستم و آزادی‌کشی را چون میراث گران‌قدر و فراموش‌نشدنی محمد مختاری، محمد جعفر پوینده، بکتاش آبتین و سعید سلطانپور به جان پاس خواهیم داشت.
مطابق مرسوم همه‌ساله روز ۱۶ آذر ساعت ۳ عصر بر مزار جان‌باختگان راه آزادی در امامزاده طاهر کرج گرد می‌آییم و مزار محمد مختاری و محمد جعفر پوینده را گلباران می‌کنیم.

کانون نویسندگان ایران

۱۵ آذر ۱۴۰۳

************

بیانیه‌ی کانون نویسندگان ایران

به مناسبت ۱۳ آذر، روز مبارزه با سانسور

شانزده سال پیش کانون نویسندگان ایران سیزده آذرماه را به یاد دو جانباخته‌ی راه آزادی بیان، محمد مختاری و محمدجعفر پوینده، روز مبارزه با سانسور نامید. کانون‌ نویسندگان ایران در این روز صدای خود را رساتر از هر زمان دیگر در برابر سیاست‌های سرکوبگرانه‌‌ی حاکمیت بلند می‌کند و اعلام می‌دارد که تا تحقق بند اول منشور خود، "آزادی اندیشه و بیان و نشر بی هیچ حصر و استثنا برای همگان"، از مبارزه با تمامی اشکال سانسور باز نخواهد ایستاد و در برابر موج فزاینده‌ی سانسور و به محاق بردن اندیشه و تفکر آزاد، مانند گذشته با عزمی راسخ ایستادگی خواهد کرد.
سرکوب صداهای مستقل که از آغاز در دستور کار حاکمیت قرار داشت، با اعمال سیاست‌هایی چون اختصاص بودجه‌های کلان به ارگان‌ها و عوامل سانسور، اقتصاد رانتی نشر، تهیه‌ی فهرست سیاه از نویسندگان و ناشران مستقل و آزادی‌خواهی که پیشتر کارهایشان مشمول سانسور (در اصطلاح رسمی، اصلاحیه) شده، به ابتذال کشیدن تئاتر و سینما و تبدیل آن به نمایش مضحک عوامل حکومتی و حذف و مثله کردن آثار مستقل... به قلع و قمع روزافزون ادبیات و هنر مستقل انجامید. با تثبیت این سیاست‌ها، تا به امروز بسیاری از نویسندگان و هنرمندان از انتشار و نمایش آثارشان محروم شده‌اند، کتاب‌های زیادی توقیف و از دسترس خوانندگان خارج شده و تفتیش اندیشه و ارعاب نویسندگان مستقل سیری فزاینده یافته است. در سال جاری نیز همچون سال‌های سیاه گذشته، حاکمیت به مدد سانسور در بزنگاه‌های سیاسی و اجتماعی، افکار عمومی را دستکاری و واقعیت را تحریف کرده است. روزنامه‌نگاران تحت فشار و تهدید و ارعاب قرار دارند و بسیاری از نویسندگان، ناخواسته به دام خودسانسوری گرفتار شده‌اند. نتیجه‌ی این فضای خفقان‌آور، کاهش کیفیت آثار و در حاشیه ماندن اخبار آزاد و بی‌طرف است. انتشار زیرزمینی آثار ادبی و هنری نیز، گرچه روزنی برای تنفس نویسندگان و هنرمندان گشوده، اما آنان را از دسترسی به مخاطبان گسترده‌تر باز داشته است. با این همه هیچ حکومتی نتوانسته است صدای حقیقت را خاموش و آزادی و اندیشه را برای همیشه به بند کشد.
کانون نویسندگان ایران ضمن گرامی‌داشت یاد و نام بلند محمد مختاری و محمدجعفر پوینده، همه‌ی شیوه‌های حاکمیتی سانسور را محکوم می‌کند و از تمام نویسندگان و هنرمندان آزادی‌خواه می‌خواهد که تا روزی که حق آزادی بیان بی هیچ حصر و استثنا برای همگان محقق شود، در برابر سانسور حکومتی سکوت نکنند و شیوه‌های پیدا و پنهان آن را افشا کنند.

کانون نویسندگان ایران

۱۲ آذر ۱۴۰۳

************

بیانیه

افزایش سرکوب و صدور احکام اعدام در سالروز سرکوب خونین آبان ۹۸

بار دیگر و در روزهای منتهی به سالروز سرکوب خونین آبان ۹۸ ، دستگاه قضایی حکم اعدام وریشه مرادی، مددکار اجتماعی و فعال سیاسی را صادر کرد. این در حالی است که پرونده پخشان عزیزی دیگر فعال مدنی محکوم به اعدام نیز در جریان رسیدگی مجدد است و بیم آن می‌رود که با روند موجود یک بار دیگر به صدور حکم اعدام برای او منجر شود. این اقدام دستگاه قضایی در کنار صدور حکم قصاص برای متهمان پرونده موسوم به اکباتان در پشت درهای بسته و با ادله‌ای که حتا توسط قاضی شعبه نیز محل تردید جدی است نشانگر عدم پایبندی دستگاه قضا به حداقل‌های حقوق انسانی و اجتماعی برای متهمان است.

وریشه مرادی و پخشان عزیزی در طول روندی که به صدور چنین حکم ضدبشری منجر شده است از حق برخورداری از خدمات وکیل انتخابی، امکان دسترسی به پرونده و امکان دفاع موثر در طول دادگاه محروم بوده و حکم اعدام آنها از طریق کیفرخواستی که از سوی نهادهای امنیتی القا شده از پیش معین بوده است. همچنین متهمان جوان پرونده اکباتان نیز در روندی ناروشن و در شرایط فقدان مدرک، جلوگیری از ورود وکلای انتخابی به پرونده و امحاء دلایلی که می‌تواند به اثبات بی‌گناهی متهمان منجر شود و با اعمال نظر مستقیم مستشاران امنیتی به مجازات ضدانسانی اعدام محکوم شده‌اند.
حاکمیت با سرکوب گسترده و استفاده از ابزارهایی همچون اجرای احکام اعدام، صدور احکام سنگین قضایی، ایجاد محرومیت از حقوق اجتماعی و ایجاد اختلال در شغل و زندگی روزمره زنان ، جوانان و دیگر مردم به جان آمده از بی‌عدالتی و ستم، تصمیم خود را در مقابله با موج رو به گسترش آزادی‌خواهی و بیداری مردم به نمایش می‌گذارد.

رفتارهای اخیر با خانواده‌های دادخواه به جامانده از سرکوب‌های ۹۸ و ۱۴۰۱ و افزایش قتل‌های حکومتی در قالب اجرای احکام غیرانسانی اعدام شاهدی دیگر بر ترس و استیصال حکومت در برابر جنبش مردمی است‌. همزمان با تشدید بحران اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی، حکومت به شدیدتر کردن رفتارهای ظالمانه و سرکوبگرانه به عنوان دستاویزی برای ایجاد جو ترس و خفقان دست یازیده‌است.

کانون نویسندگان ایران با اتکا به روح کلی منشور و اساسنامه خود مجازات اعدام را مجازاتی ضدانسانی می‌داند و صدور چنین حکمی را برای همه متهمان با هر اتهام یا نگرشی محکوم می‌کند. همچنین با استناد به بند اول منشور خود از حق دادخواهی و آزادی بیان آسیب‌دیدگان آبان ۹۸ و جنبش ۱۴۰۱ دفاع می‌کند و از عموم آزادیخواهان می‌خواهد دوشادوش هموطنانی که در این رویدادها و روندهای قضایی پس از آن تحت ستم قرار گرفته‌اند ایستاده و صدای خود را بر ضد سرکوب و اعدام بلند کنند.

کانون نویسندگان ایران

۲۷ آبان ۱۴۰۳

************

بیانیه

«زن، زندگی، آزادی»؛ بانگ بلند آزادی‌خواهی!

روزی نیست که خیابان‌های ایران از جلوه‌های مقاومت زنان‌ خالی باشد. آن‌چه از پسِ قتل مهسا (ژینا) امینی زاده شد، جنبش آزادی‌خواهی دیرپای مردم ایران را از دشوارترین گردنه‌ها عبور داد. زنان که از نخستین روزهای استقرار جمهوری اسلامی مقابل سرکوب دامن‌گیر آن ایستاده و خود را تنها یافته بودند، در سال ۱۴۰۱ بخشی تعیین‌کننده از جنبش آزادی‌خواهی شدند. امروز دیگر نمی‌توان میان برابری‌طلبی زنان و دیگر خواسته‌های ستم‌ستیزانه مرزی آشکار گذاشت. جنبش ۱۴۰۱ جمع پراکنده‌ی آزادی‌خواهان را گرد هم آورد و نشان داد که کوشش‌های آنان زمانی پایه‌های استبداد را می‌لرزاند که به پیکری واحد بدل شوند. اکنون خواسته‌های زنان تنها منحصر به خودشان نیست بلکه به بخشی جدایی‌ناپذیر از مطالبات دانشجویان، اصناف، کارگران، بازنشستگان و دیگر تشکل‌ها بدل شده است. همان‌گونه که امروز آزادی بیان به‌واقع خواسته‌ای همگانی است.

در مقابل، حکومت نیز کماکان راه ارعاب و اختناق را پیموده و «خدای دهه‌ی شصت» در این دو سال نیز به شیوه‌های گوناگون فتاوی سرکوب صادر کرده است. برخی معترضان هم‌چنان در زندان به سر می‌برند، دادخواهان هم‌چنان زیر ضرب نیروهای امنیتی‌‌اند، آزار خانواده‌ی کشته‌شدگان بی‌وقفه و گاه با فشارهای اقتصادی ادامه یافته است، فعالان صنفی و مدنی در گیرودار بازداشت و محاکمه‌اند، نویسندگان و هنرمندان زیر تیغ «پرونده‌های باز» رفته‌اند و زنان کماکان با هراس از ربوده شدن قدم به خیابان‌ها می‌گذارند. بازخوانی اسناد و قوانینی که قواعد اختناق را تنظیم می‌کنند، گشودن دریچه‌ای است تا از آن به دهه‌ها سرکوب بی‌امان، کشتار معترضان و «جراحی» به‌جان‌آمدگان بنگریم و یقین کنیم که هر تغییری تنها با نیروی مردمان، و نه با وفاق حاکمان، ممکن می‌شود. یادکرد جنبش «زن، زندگی، آزادی» یادآوری همین یقین است؛ زنگ بیدارباش و به‌هوش بودن. گو‌‌ این‌که گاه گذر زمان، در سایه‌ی سرکوب نفس‌گیر، نسیان به بار می‌آورد و گرد نومیدی می‌پراکند؛

پس گرامی‌ باد دومین سالگرد جنبش آزادی‌خواهانه‌ی ۱۴۰۱

کانون نویسندگان ایران با اتکا به بند اول منشور خود، خواست آزادی بیان را که بخشی جدایی‌ناپذیر از بدنه‌ی جنبش‌های اجتماعی است، به دستاوردهای جنبش «زن، زندگی، آزادی» پیوند می‌زند و بار دیگر، به بانگ بلند، حمایت خود را از خواسته‌های برحق مردم، دادخواهان و زندانیان سیاسی اعلام می‌کند.

کانون نویسندگان ایران

۲۴ شهریور ۱۴۰۳

************

بیانیه در گرامی‌داشت احمد شاملو

تمامی الفاظ جهان را در اختیار داشتیم و
آن نگفتیم
که به کار آید
چراکه تنها یک سخن
یک سخن در میانه نبود:
- آزادی!
بیست و چهار سال از خاموشی شاعر بزرگ آزادی و انسان، احمد شاملو، می‌گذرد اما جان خروشان او در تار و پود شعرهای پُرشور و امیدآفرین و اندیشه‌ی ارجمند و انسان‌مدارش جاری‌ست و تاهنوز به بانگ بلند غریو غرّای آزادی را به لبان برآماسیده گل سرخی پرتاب می‌کند. او که روزگار بی‌قرارش را در کشاکش با دو استبداد زیسته بود، به پشت‌داریِ مردم هرگز سرِ تمکین و طاعت در برابر هیچ قدرتی فرود نیاورد چه ازآن‌گونه که خود سروده بود: عدو نه! که انکار خودکامگان دوران بود.
بامداد شاعر به‌تحقیق تجسم و نماد روشنفکری مستقل، آزادی‌خواه و برابری‌جو بود که دشواری وظیفه را در پای‌بندی به آرمان‌های بلند انسانی و مبارزه با تمامی اشکال حصر و حذف و سانسور می‌جست. او از اعضای دیرین و متعهد کانون نویسندگان ایران بود و در این راستا با آغاز دومین دوره فعالیت کانون در سال ۱۳۵۸ به عضویت در هیئت دبیران وقت برگزیده شد و از هیچ کوششی در راه اعتلای آرمان‌های کانون نویسندگان و صیانت از منشور و اساس‌نامه‌ی آن در برابر تقلیل و ابتذال فروگذار نکرد.
شاملو با امضای بیانیه‌ی «ما نویسنده‌ایم»، مشهور به «متن ۱۳۴ نویسنده»، اعتراض آشکار خود را با هرگونه حصر و حذف و سانسور و اعتقاد استوارش به آزادی اندیشه و بیان بی‌هیچ حصر و استثناء برای همگان را بار دیگر بی‌پرده ابراز داشت.
او هدف شعر را تغییر جهان و شاعر را عمیقاً متعهد به انسان می‌دانست. هم ازاین روی جهان واژگانش آن‌چنان به روی ذهن و زبان مردم آغوش گشوده بود که هرچه دستگاه اهریمنی سانسور بر اشعار و نوشتار او بیش‌تر می‌تاخت، بر ارج و ورج شاعر و گستره‌ی محبوبیت و نفوذ کلامش در میان مردم افزوده می‌شد. در هنگامه‌ای که جان ِ رنج‌آشیان ِکارگر و گلوی زخمی حامیانش را طعمه‌ی تاراج و طناب می‌خواهند و تاب ِ گیسوهای رها را تاب نمی‌آورند، در وانفسایی که بغض سفره‌‍‌‍‌های خالی در غم نان می‌شکند و جان و جهان ِ مردمان ِ اعماق بر سر بازار سودا به یغما می‌رود، در روزگاری که اردوکشی خیابانی برای سرکوب زنان و پرونده‌سازی‌های امنیتی برای فعالان کارگری، معلمان، بازنشستگان، دگراندیشان، فعالان رسانه‌ها و اهالی فکر و فرهنگ فزونی یافته هر روز جلوه‌های فاجعه‌بارتر و جان‌گزاتری به خود می‌گیرد، در ایام امتداد فریب و احتضار فضیلت، یاد و یادگاران او بیش از پیش خاطره‌نشین و خاطرنشان‌مان می‌شود: آه اگر آزادی سرودی می‌خواند..... آری شاملو نماد آنانی‌ست که رویای زیبای آزادی را به هزار زبان فریاد می‌کنند و مزارش میعادگاه مردمانی که انسان را بر سریر ِسرنوشت خویش آراسته و ارجمند می‌خواهند. ادای احترام به او، تجلیل از آزادی‌ست و تقدیر از آزادی‌خواهی‌ که تا واپسین نفس جز در سمت مردم نایستاد و سر بر صف هیچ قدرتی ننهاد. در بیست‌و چهارمین سالگرد فقدان احمد شاملو، اعضای کانون نویسندگان ایران به‌همراه یاران و دوستداران بامداد شاعر، هم‌چون سالیان گذشته، روز سه‌شنبه دوم مرداد ۱۴۰۳ ساعت ۵ عصر در گورستان امامزاده طاهر کرج، با شاخه‌های گل سرخ در دست، گرد هم می‌آیند تا مزارش را گل‌باران کنند.

کانون نویسندگان ایران

۳۱ تیر ۱۴۰۳

************

بیانیه کانون نویسندگان ایران

این روزها؛ سرکوب فزاینده، تداوم ایستادگی

قتل مهسا (ژینا) امینی در شهریور ۱۴۰۱ موج‌ دیگری از جنبش اعتراضی و آزادی‌خواهانه‌ی مردم را به راه انداخت، فرازی شد از دهه‌ها مبارزه و «زن، زندگی، آزادی» نام گرفت. زنان روسری‌سوزان به راه انداختند و پرچم‌دار شدند، دانشجویان و دانش‌آموزان مقاومتی فراموش‌نشدنی را رقم زدند و فریاد آزادی‌خواهی و ضرورت تحقق آزادی بیان از گوشه‌گوشه‌ی کشور به گوش رسید. بازداشت‌های بی‌شمار و گستردگی اعتراض‌های عمومی سبب شد که حکومت وادار به نمایش «عفو» شود، گشت‌های ارشاد را از خیابان‌ها جمع کند و به مدد بازوهای تبلیغاتی‌اش خبر از «سهل‌گیری» بدهد.

قریب به دوسال از جنبش «زن، زندگی، آزادی» گذشته، به‌ظاهر آب‌ها از آسیاب افتاده و موج‌ دیگری از اعتراض‌های عمومی فروکش کرده است. حکومت در این دو سال ذره‌ای از سرکوب‌گری خود نکاسته و اکنون نیز بار دیگر شمشیر را از رو بسته تا مبادا «خدای دهه‌ی شصت» از یادها برود؛ گشت‌های ارشاد به خیابان‌ها بازگشته‌اند و علاوه بر ضرب و جرح، پتوپیچ کردن را هم به برنامه‌های خود افزوده‌اند تا «طرح نور» بی‌هیچ درز و روزنی بر زنان آوار شود و روزگارشان را سیاه کند. فضای دانشگاه‌ها بیش از پیش پادگانی شده است و تصفیه‌ها و اخراج‌ها هم‌چنان ادامه دارد؛ آخرین نمونه‌‌اش حبس زنان دانشجوی‌ دانشگاه خواجه‌نصیر که به بهانه‌ی تن ندادن به «حجاب اجباری» از ورود به دانشگاه و خروج از خوابگاه منع شده‌اند و این‌چنین دانشگاه به زندان برخی از آنان بدل شده است. بازداشت‌ و احضار کاربران شبکه‌های اجتماعی هم‌چنان ادامه دارد و تا کنون صفحه‌های بسیاری «به حکم دادستانی» مسدود شده‌اند؛ خواه به بهانه‌ی انتشار تصاویری با پوشش اختیاری، خواه به بهانه‌ی انتشار مطالبی در اعتراض به وضعیت موجود و خواه به بهانه‌ی «جریحه‌دار کردن افکار عمومی» آن‌جا که مردمی احساس خودشان را در خصوص واقعه‌ای بیان کرده‌اند. چنان‌که اخیرا شماری از مردم به دلیل بیان‌کردن احساس‌شان در باب مرگ ابراهیم رئیسی بازداشت شده‌اند. به این موارد باید تعقیب و آزار مداوم فعالان صنفی و مدنی را هم افزود، و نیز آزار زندانیان سیاسی و عقیدتی و خانواده‌های آنان را که همه و همه حکایت از خفقانی روزافزون دارند.

آنان که نباید آزادانه بیاندیشند، بگویند و بنویسند، بپوشند، اعتراض کنند، حق‌شان را بخواهند و احساس‌شان را بیان کنند عملا با کالبد بی‌جان زندگی سروکار دارند و تنها به‌شکل آمار و عدد در شمار زندگان می‌آیند. حکومت نیز همین نیست‌ونابود شدن را می‌خواهد؛ مردمانِ آزادی‌خواه را‌ گاه «خس و خاشاک‌»، گاه «اغتشاش‌گر»، گاه «معاند» و گاه «عوامل بیگانه» می‌نامد و همواره در تدارک تحمیل سکوت و سکون بر آنان است.

این خفقان گلوی مردمی‌ را می‌فشارد که هم‌زمان استخوان‌هایشان زیر بار فشارهای اقتصادی در حال خرد شدن است؛ مردمی‌که حتی به گواه آمارهای حکومتی روز به روز فقیرتر می‌شوند و بیش از پیش در تامین نان و آب و سرپناه خود درمی‌مانند. و مگر بدون سرکوب آزادی بیان، بدون پتوپیچ‌کردن و ربودن زنان، بدون فشار روزافزون بر کارگران و دانشجویان و بدون انباشتن زندان‌ها از مردمان معترض می‌شود به فساد سازمان‌یافته و انقیاد و استثمار ادامه داد؟ از همین روست که دهان نمایندگان و ماموران حکومت نیز تنها به قصد تهدید و ارعاب باز می‌شود و آنان بی‌وقفه تداوم خفقان را نوید می‌دهند، تا این‌چنین راه نفس‌کشیدنِ مردمان بسته و راه جولان تبه‌کاران و اختلاس‌گران باز بماند. چنان‌که اخیرا یکی از آنان گفته است «نظام باید سنگر حجاب را پس بگیرد».

همین استعاره‌ی «سنگر» نشان می‌دهد که حکومت همواره خود را در جنگ مداوم با زنان و مردم می‌بیند. مردمی‌که «دشمن»‌اند و سرکوب‌گران باید در خیابان‌ها، دانشگاه‌ها، صفوف اعتراضات صنفی و معیشتی، در خانه‌هایشان و حتی در زندان‌ها حساب‌شان را برسند. اما ناگفته پیداست که این تهدیدها، جز تکرار عبث تقلایی چهل‌وچندساله، گویای شکستی تمام عیار نیز هست و اقرار به این‌که آن «سنگر» پیش‌تر فتح شده است، چنان‌که سنگرهای بسیار دیگر. انزجار و خشم عمومی از سرکوب‌گری حکومت در کوچه‌ و خیابان‌، و نیز پشت سد سانسور و در شبکه‌های اجتماعی خود نمایان‌گر همین شکست است. اگرچه حکومت عزم خود را جزم کرده تا به ضرب و زور یا به‌مدد کارناوال‌هایش این خشم و انزجار را مدفون کند، اما تاریخ جنبش‌ها و خیزش‌های مردمی گواه آن است که آزادی‌خواهی همواره زنده‌ می‌ماند و سر بر می‌آورد، حتی اگر در فراز و فرودهایش آزادی‌خواهان بسیاری به خون کشیده شوند و به خاک افتند.

اکنون نیز مبارزه‌ی هرروزه‌ی زنان، تداوم مقاومت دانشجویان، استمرار اعتراض‌های معیشتی کارگران و بازنشستگان و واکنش‌های گسترده‌ی مردم در شبکه‌های اجتماعی، به‌رغم سانسور و محدویت‌های اینترنت، گواه تداوم آزادی‌خواهی است. و بی‌تردید باید اذعان کرد که در این‌ راه پر نشیب و فراز حضور و پایداری زنان همواره به‌شکلی مضاعف اثرگذار بوده است. زنان به‌رغم سال‌ها سرکوب سیستماتیک، منع و تبعیض سازمان‌یافته و پایمال‌ شدن بدیهی‌ترین حقوق‌شان هرگز از حضور در عرصه‌های اجتماعی و اعلام خواسته‌هایشان پا پس نکشیده‌اند و این روزها نیز هر زن‌ که با پوشش اختیاری قدم به کوچه‌ها و خیابان‌ها می‌گذارد نماد این مقاومت و پایداری است.

کانون نویسندگان ایران همواره بر حق آزادی بیان بی‌هیچ حصر و استثنا برای همگان پای فشرده است. اکنون نیز به حکم همین اصل بنیادین منشور خود، ضمن حمایت از خواسته‌های زنان، سرکوب آزادی بیان از سوی حکومت را محکوم می‌کند و تمامی نویسندگان، روزنامه‌نگاران و هنرمندان آزادی‌خواه را فرامی‌خواند تا هرچه بیش‌تر پژواک صدای مردم معترض و تحت سرکوب باشند.

کانون نویسندگان ایران

۱۶ خرداد ۱۴۰۳

************

بیانیه

لغو بی‌درنگ و بی‌قید و شرط حکم محمد رسول‌اف

در ادامه‌ی موج تاز‌ه‌ی هراس‌افکنی و سرکوب آزادی بیان و دیگر آزادی‌های فردی دادگاه تجدید نظر حکم هشت سال حبس، شلاق و جریمه‌ی نقدی محمد رسول‌اف فیلمساز معترض و عضو افتخاری کانون نویسندگان ایران را تایید کرد و برای اجرا به دایره‌ی اجرای احکام فرستاد. حکمی که خصوصا در این روزها به منظور هراس‌افکنی میان هنرمندانی انشا و تایید شده که به طناب زور گردن ننهاده‌ و به تحقیر نهفته در آن وقعی نگذاشته‌اند. رسول‌اف هیچ جرمی انجام نداده است که کیفر آن زندان وشلاق و مصادره‌ی اموال باشد. محاکمه و مجازات لایق بند قبای کسانی است که بیش از چهل سال در پناه حاکمیت به غارت اموال و امنیت و آزادی مردم مشغول بوده و هستند، و نه فیلمساز و کارگردانی که برای بیان اعتراض و آفرینش هنری از حق انسانی، اولیه و اساسی خود، آزادی بیان، استفاده کرده است؛ و نه آن بی‌شمار زنانی که می‌خواهند اختیار پوشش خود را داشته باشند؛ و نه آن انبوه کارگرانی که از حق حیات و معیشت خود دفاع می‌کنند؛ و نه میلیون‌ها جوانی که می‌خواهند صاحبِ سبک زندگی خود باشند؛ و نه نویسندگان و هنرمندانی که به سانسور و اختناق تن در نمی‌دهند و نه ...

آنان که «قانون» را ابزار و بهانه‌ی سرکوب قرار داده‌ و هر روز در همبستگی با سیستم ستم مشغول صدور حکم اعدام و زندان و تبعید و شلاق برای منتقدان و مخالفان وضع موجود هستند، بدانند که هیچ چیز ستم بر مردم را موجه نمی‌کند؛ حتی «قانون»! آن قانونی که کرامت انسان، یعنی بالاترین قانون و حق، را نادیده می‌گیرد و زیر پا می‌گذارد، رعایت کردنی نیست. بخش مهمی از کرامت انسان در آزادی و با آزادی است که به دست می‌آید و این درست همان نقطه‌ای است که حاکمیت در سالیان دراز مورد حمله قرار داده است. تازه‌ترین نمونه‌ی آن را در صدور حکم حبس و شلاق برای محمد رسول‌اف شاهدیم.

کانون نویسندگان ایران حکم صادره علیه محمد رسول‌اف را محکوم می‌کند و خواهان لغو فوری و بی‌قیدوشرط آن و همه‌ی احکامی است که برای هنرمندان منتقد و مخالف، شهروندان معترض و کنشگران عرصه‌های گوناگون صادر شده است.

آزادی اندیشه و بیان بی‌هیچ حصر و استثنا حق همگان است.

کانون نویسندگان ایران

۲۱ اردیبهشت ۱۴۰۳

************

بیانیه

به مناسبت پنجاه‌ و ششمین سال تاسیس کانون نویسندگان ایران.

"آزادی اندیشه ... ضرورت است."
پنجاه ‌و شش سال پیش، در اردیبهشت ۱۳۴۷، «یک ضرورت» جمعی از شاعران‌ و نویسندگان را گرد هم آورد؛ نیاز به ایجاد تشکل صنفی بدون هیچ وابستگی‌ به قدرت و نهادهای حکومتی و در برابر اقدام به تشکیل کنگره‌ای فرمایشی به نام «کنگره‌ی نویسندگان و شعرا و مترجمان». آنان به‌درستی دریافته‌بودند که هدف از چنین برنامه‌هایی نظارت و تسلط حکومت بر اهل قلم است و سرپوشی بر سرکوب صداهای مستقل و اختناق و خفقان حاکم بر جامعه؛ می‌دانستند که آفرینش و شکوفایی واقعی هنر و ادبیات جز در سایه‌ی آزادی اندیشه ‌و بیان ممکن نیست و دست‌درازی حکومت‌ها بر ذهن‌ و زبان آدمی، وهن آدمی است؛ می‌دانستند مبارزه با روش‌های نوین سانسور و دفاع از آزادی بیان، شکل و تشکلی نو می‌طلبد. پس گرد هم آمدند‌ و طرحی نو درانداختند: کانون نویسندگان ایران!
پنجاه‌وشش سال از تاسیس یگانه تشکل مستقل و پایدار اهل قلم در ایران می‌گذرد. اکنون با نگاهی گذرا بر این تاریخ پرفراز و نشیب می‌توان دریافت که روشن نگه‌داشتن این‌گونه چراغ در این سرزمین با وجود حکومت‌هایی مستبد چه مایه دشوار و چه اندازه جان‌فرسا است. تهدید و بازداشت ‌و آزار و اذیت اعضا از ابتدای تاسیس که ناگزیر در ادوار مختلف به تعطیلی‌ موقت و گاه طولانی‌اش انجامید؛ قتل اعضای موثر و متعهد آن در میانه‌ی دهه‌ی هفتاد؛ احضار پی‌درپی اعضا در سال‌های اخیر و پرونده‌سازی و صدور احکام زندان بلندمدت برای آن‌ها و... نشان می‌دهد که بیش از نیم قرن مبارزه با سانسور و دفاع از آزادی بیان، ایستادگی‌ بر مواضع آزادی‌خواهانه‌ مندرج در منشور و اساس‌نامه‌ی کانون نویسندگان ایران، نه کاری‌ست خرد!
امروز، در نتیجه‌ی سال‌ها تلاش و مداومت کسانی که جان‌ و عمر خویش را در این راه نهاده‌اند، مبارزه با سانسور و دفاع از آزادی اندیشه ‌و بیان دیگر به خواستی عمومی بدل شده ‌است؛ آن‌چنان که دو سال پیش و در بحبوحه‌ی جنبش زن‌ زندگی ‌آزادی نیز ضرورتش بارها از زبان‌‌ و صداهایی بعید به گوش همگان رسید.
در پنجاه‌وششمین سالگرد تأسیس کانون نویسندگان ایران ضمن شادباش به یاران و اهل قلم، یاد جان‌باختگان راه آزادی ـ احمد میرعلایی، غفارحسینی، محمد مختاری، محمدجعفر پوینده و بکتاش آبتین ـ و یاران درگذشته‌ را که با نور زندگی‌شان چندی از این مسافت طولانی و نفس‌گیر را روشن کرده‌اند گرامی می‌داریم.

کانون نویسندگان ایران

۳۱ فروردین ۱۴۰۳

************

پرویز بابایی درگذشت!

پرویز بابایی (۱۳۱۱ - ۱۴۰۳) مترجم و عضو قدیمی کانون نویسندگان ایران عصر روز هجدهم فروردین‌ماه درگذشت.

او از آن‌دست انسان‌هایی بود که تجسم خودساختگی‌اند، برآمدگان از اعماق که به اوج می‌رسند؛ چونان کارگری حروف‌چین که نویسنده و مترجمی کلام‌آفرین. آن‌چه او را در این راه همراه و یاور بود پشتکار، خستگی‌ناپذیری و آرمان‌های انسانی بود که تا واپسین دم حیات با خود داشت و آثار و اثرات آن‌ها را چه در کوشش‌های اجتماعی و چه در کنش‌های ادبی‌اش می‌توان مشاهده کرد و نیز در پذیرش عضویت کانون نویسندگان ایران. اگر این‌یک را به سبب مخالفت تام و تمام با سانسور و دفاع از آزادی‌ بیان بی‌هیچ حصر و استثنا برگزید، برابری‌خواهی چراغ راهنمای کنش‌های اجتماعی‌ و انتخاب آثار برای ترجمه‌هایش بود: «تاریخ جهان» (کریس هارمن)، «اومانیسم و سوسیالیسم» (جورج نواک)، «پراگماتیسم در سنجش یا سوسیالیسم علمی» (جورج نواک)، «تاریخ عرب در قرون جدید» (ولادیمیر لوتسکی)، «زندگی و آثار رافائل»، «فرهنگ اصطلاحات فلسفه»، «گزیده نوشته‌های کارل مارکس» (کارل مارکس)، «کانت و فلسفه معاصر» (لوسین گلدمن)، «دموکراسی و انقلاب» (جورج نواک) عنوان‌های بخشی از تالیف‌ها و ترجمه‌های او است. پرویز بابایی که دیر زیست و نیک زیست، خود کتاب تاریخ شفاهی افت‌وخیزهای سیاسی و اجتماعی در ایران بود. او نیز مانند بسیاری از انسان‌های آرمان‌خواه که در نظام‌های استبدادی برای بهتر کردن جهان پا به میدان می‌گذارند و کیفر می‌بینند در زمان پهلوی بارها به زندان افتاد که اولین آن در نوجوانی‌اش بود. در تمامی این سال‌ها کتاب‌هایش بارها گرفتار سانسور و حذف شد، با وجود این پرویز بابایی دمی از تلاش بازنایستاد و به آن‌چه باور داشت پشت نکرد. حضورش در جلسات کانون نویسندگان ایران تا جایی که توش و توان بدن یاری کرد مستمر بود. بارها در مقام رئیس سنی، مجمع عمومی کانون را افتتاح کرد و به آن رسمیت بخشید. بی‌گمان جای او به‌سادگی پر نمی‌شود.
کانون نویسندگان ایران درگذشت این یار و یاور دیرین خود را به خانواده و جامعه فرهنگی مستقل کشور تسلیت می‌گوید و در مراسم خاک‌سپاری او در کنار خانواده و دوستان او خواهد بود.

یادش گرامی باد!

کانون نویسندگان ایران

۱۹ فروردین ۱۴۰۳

************

پیام نوروزی به مناسبت آغاز سال ۱۴۰٣

دستان اشتیاق
      از دریچه‌ها دراز خواهد شد
لبان فراموشی
      به خنده باز خواهد شد
و بهار
      در معبری از غریو
تا شهر خسته
       پیش‌باز خواهد شد
سالی
   آری
بی‌گاهان
نوروز
    چنین
       آغاز خواهد شد

آمدن بهار و رسیدن نوروز در فرهنگ و ادبیات مردم فقط یک فصل، یک تغییر در طبیعت نیست بلکه نماد امید به تغییر، به نو شدن و زیبا شدن جهان نیز هست. امیدی که با چشم‌اندازی از تحول در زندگی انسان‌ها و فرارسیدن بهار جامعه دل‌ها را روشن می‌دارد و به جان‌ها گرما می‌بخشد. کشاکش نهان و آشکار میان کسانی که می‌خواسته‌اند به این نماد رخت واقعیت بپوشانند و امید را تجسم بخشند با نیروهای ایستایی و تباهی که تاریکی و سرما نماد آن‌هاست، قدمتی به طول تاریخ دارد و البته هم‌چنان در کار است.
سالی که اکنون در انتهای آن‌ایم نیز در کشاکش این دو نیرو توأمان تلخ و شیرین، اندوه و شادی، شکست و پیروزی، گذشت. حاکمیت همانند گذشته سانسور و سرکوب و تحمیل فقر و اختناقِ بیش‌تر به مردم را دستورکار خود قرار داده و سخت مشغول انتقام‌گرفتن از جنبش «زن، زندگی، آزادی» بود و در این راه چندان پیش رفت که در سرکوب آزادی‌ها و تحمیل فلاکت به مدارجی «بالاتر» از پیش، به اوجی دیگر در قعر، رسید و یکی از معدود ایستادگان در کفِ جدول جهانی شد. در سوی دیگر، مردم و به‌ویژه جوانان و زنان در ادامه‌ی جنبش حق‌طلبانه و آزادی‌خواهانه‌ی خود با پس‌زدن عملیِ اجبارهای حکومتی به چهره‌ی شهرها رنگی تازه زدند و جلایی نو بخشیدند و تصویری شگفت‌انگیز از امید و اراده‌ی استوار مردمی آفریدند که به تغییر سرنوشت خویش برخاسته‌اند؛ صدای شهرها فریاد همواره‌ی کارگران و بازنشستگان و فرهنگیان و پرستاران و ... بود که حق خود طلب می‌کردند؛ نویسندگان و هنرمندان آن‌ها که مخالف سرسخت سانسور و مدافع آزادی بیان بی‌هیچ حصر و استثنا بودند، به‌رغم تهدیدها و فشارها، نویدبخش جامعه‌ای بدون سانسور باقی ماندند.
در همه‌ی این احوال، بهار، امید به تغییر، با آن‌ها بود و هست تا دستاوردهایشان را در نوروز به شادی بنشینند. نوروز نه فقط جشن تغییر فصل و سال، که جلوه‌ای دیگر از همراهی و همدلی مردم در جشنی عمومی مقابل دکان‌داران عزا و گریه است.
کانون نویسندگان ایران عید نوروز و سال نو ۱۴۰٣ را به مردم ایران و همه‌ی کسانی که این روز را جشن می‌گیرند، به خانواده‌های جان‌باختگان راه آزادی، به اعضای خود و به اهل قلم شادباش می‌گوید و امید دارد در سال پیشِ رو درهای زندان به روی زندانیان سیاسی و عقیدتی گشوده شود، بساط سانسور در هر شکل و اندازه به فنا رود و آزادی چونان درختی در بهار بشکفد، شاخه بگسترد و بار گیرد؛ رفاه بر سفره‌های مردم و شادی مدام بر قلب‌هاشان بنشیند.

آمدن بهار نوید می‌دهد که این‌ها همه شدنی است؛ زیرا بهار پیام‌آور تغییر است.

کانون نویسندگان ایران

۲۷ اسفند ۱۴۰۲


_________________________________________________

برای مشاهده و مطالعه مطالب کانون از ۳۰ فروردین ۱۴۰۲ تا ۲ اسفند اینجا کلیک کنید.

برای مشاهده و مطالعه مطالب کانون از نورور ۱۴۰۱ تا ۲ اسفند اینجا کلیک کنید.

برای مشاهده و مطالعه مطالب کانون از ۲۰ فروردین ۱۴۰۰ تا ۲۵ اسفند اینجا کلیک کنید.

برای مشاهده و مطالعه مطالب قدیمی تر کانون اینجا کلیک کنید.