بیانیه
شادباش نوروزی کانون نویسندگان ایران
رنجهای مشترک بسیار و رویای زیبای آزادی و فرهنگی مشترک ما را به هم نزدیک کرده است؛ در سالی که همچون پار و پیرار، چیزی برای شادی جمعی نداشتیم.
گرانیهای کمرشکن، دوام آوردن با دستمزدی ناچیز، اخراج سهل و بیعقوبت نیروی کار زیر چتر قراردادهای چند ماهه، تنگتر شدن عرصه بر زنان زیر بار کمرشکن قوانین نوشته و نانوشتهی ضدانسانی، ادامهی سانسور و سرکوب آزادی بیان با پروندهسازی برای نویسندگان و هنرمندان و فعالان سیاسی و اجتماعی و تهدید و در بسیاری موارد بازداشت آنها، و سرانجام صدور احکام اعدام برای معترضان و مخالفان سیاسی... این همه تنها سیاههای مختصر از رنجهای مشترکی است که حاکمیت به مردم تحمیل کرده است.
با این همه، در دل این سرکوب فزاینده و این بنبست اقتصادی که بقای بسیارانی را تهدید میکند، در روزهایی که بسیاری سال را پشت میلههای زندان نو میکنند و بسیاری دیگر به قید وثیقه آزادند، مقاومت هر روزهی زنان، ایستادگی ادبیات و هنر مستقل در برابر سانسور و بردگی فکری، و به هم پیوستن صداهای پراکنده برای لغو احکام اعدام چون بارقههایی از آیندهای روشن است، آیندهای که با رویای آزادی و برابری در آمیخته است.
از این روست که در آستانهی نوروز نگاهی به روزهای رفته داریم و چشم امید به روزهای نیامده بستهایم. همچون هر بهار، میان بیمهای بیشمار و امیدهای اندک، امید و همبستگی را چراغ راه میکنیم که نیروی ادامه دادن راه از همین امید و همبستگی بر میآید.
کانون نویسندگان ایران سال نو را به نویسندگان و هنرمندان مستقل و همهی آزادیخواهان و ستمستیزان شادباش میگوید. باشد که ایستادگیهای فردی جای خود را به ایستادگیهای جمعی دهد و سال تازه، سال به بارنشستن امیدها و تحقق آرمانها باشد.
کانون نویسندگان ایران
۲۹ اسفند ۱۴۰۳
************
اطلاعیهی روابط عمومی کانون نویسندگان ایران
دربارهی تعلیق عضویت خانم آتفه چهارمحالیان
در تاریخ ۱۵ اسفند ۱۴۰۳، خانم آتفه چهارمحالیان در گفتوگو با یکی از رسانهها مواردی را دربارهی استعفای خود از کانون نویسندگان ایران مطرح کرد که موجب شبهاتی شده است.
بدین وسیله به اطلاع میرساند که مجمع عمومی کانون نویسندگان ایران در تاریخ ۴ آبان ۱۴۰۳ به دلیل تخلفات متعدد و اقدامات و اظهارات خلاف اصول و شئون کانون از طرف خانم آتفه چهارمحالیان، به اتفاق آراء به تعلیق عضویت ایشان بدون ذکر مدت رأی داد. یک روز پس از آن در تاریخ ۵ آبان، ایشان با ارسال ایمیلی به کانون نویسندگان ایران، که متن آن را همزمان در فضای مجازی نیز نشر داده بود، استعفای خود را از عضویت در کانون اعلام کرد.
گفتنی است که این تصمیم یکباره گرفته نشده است. پیش از این، هیئت دبیران وقت به دلیل ذکر شده، پیشنهاد سلب عضویت خانم چهارمحالیان را در دستور کار مجمع عمومی ۲۲ مهر ۱۴۰۱ قرار داده بود، اما با توجه به بازداشت ایشان پیشنهاد خود را پس گرفت و بررسی مجدد عضویت او را به زمان مناسب موکول کرد. در مجمع عمومی ۱۲ آبان ۱۴۰۲ نیز هیئت دبیران، تصمیمگیری نهایی دربارهی عضویت چهارمحالیان را به روشن شدن شرایط پروندهی او موکول کرد. خانم چهارمحالیان به دعوت هیئت دبیران برای حضور در مجمع ۱۴۰۲ و ۱۴۰۳ پاسخ نگفت و در این دو مجمع حاضر نشد.
روابط عمومی کانون نویسندگان ایران
۲۹ اسفند ۱۴۰۳
************
بیانیه
گرامی باد هشتم مارس، روز جهانی زنان
از هشتم مارس ١۸۵٧ که زنان کارگر پارچهباف در آمريکا به مبارزه برای احقاق خود برخاستند تا امروز، بیش از یک قرن است که زنان در گوشه گوشهی جهان رویای آزادی را زیستهاند. در ایران، از دورهی مشروطه که پایههای اولین تشکلهای زنان شکل گرفت تا بعدها که در حلقههایی همچون «انجمن حرّیت زنان» در سال ۱۲۸۶ اعلام وجود کرد، زنان روشنفکرِ آزادیخواه، همواره بر حق تشکلیابی پای فشردهاند. آزادی و برابری دیگر نه یک رؤیا، که بخشی از زیست روزمرهی زنانِ سرزمین ما شده است که در دانشگاهها، محیطهای کاری، در ورزش، سینما، ادبیات، موسیقی، رقص، خوانندگی و حتی در خانواده و خیابان به شکلهای گوناگون رخ مینماید. هر چه بیشتر بر حقوق مدنی و آزادیهای سیاسی و اجتماعی زنان سد زده میشود، از آنسو مقاومت روزمرهی زنان بیش از پیش و گام به گام آن را عقب میراند تا آنجا که در سالهای اخیر مبارزهی زنان با حاکمیت، برای تمامی گروههای آزادیخواه و برابریخواه، اسم رمز آزادی شده است تا اثبات بیش از پیش این قول معروف باشد که
«معیار آزادی یک جامعه، آزادی زنان آن جامعه است.»
متن کامل را
اینجا کلیک کنید.
************
بیانیه
فرخنده باد روز زبان مادری؛ روز زبانهای مردم ایران!
زبان بهمثابهی نظامی از نشانهها و قاموسی از قراردادها برای بیان یا انتقال افکار و عواطف، بیکرانی از اصوات را به تصورات و انگارههای آدمی پیوند میزند و نیرو و کنشیست که درک درست از دیگری در هستی را شکل میدهد.
بهرغم باور رایج، زبان صرفاً ابزاری جهت انتقال معانی و مفاهیم نیست بلکه فراتر و والاتر؛ جهانیست که هستی انسان در آن تجلی مییابد و تعین میپذیرد. هر زبان جهان را بهشکل متفاوت و خاص خود برش میزند و سامان میدهد و گسترهای از معانی و مفاهیم بدیع و رنگارنگ را بهروی انسان میگشاید و این خود بر اهمیت تنوع زبانها میافزاید.
زبان مادری بخشی مهم و انکارناپذیر از هویت و هستی آدمی و خویشتن اوست. انسان، به میانجی زبان مادری به درک و دریافت از خود و مآلاً از دیگران و جهان میرسد لذا ایجاد هرگونه ممنوعیت در مسیر آموزش زبان مادری، در حکم ِ بهزنجیر کشیدن انسان در دنیایی ناشناخته و ناامن است و نیز تعرض به ساحت آگاهی و عواطف اوست. باید دانست که همواره توسل به یک زبان رسمی اجباری، مقولهی زبان مادری را خواهناخواه به شکلی از اشکال ستم ملی و محملی برای تثبیت سلطهی فرهنگی و رواج تکصدایی بدل میکند.
نهسزاست با تنگنظری و تکیه بر وهم ِ تجزیههراسی و جداسری و نیز به بهانهی بسندگی زبان فارسی و با استناد به دستآوردهای تاریخی آن، بر کوس خودبرتربینی و عظمتطلبی کوبید و نائرهی مخاصمت و منازعت افروخت و متوهمانه زوبین ِ مباد بر آسباد زد!
یکی از وجوه بارز تبعیض و شکلی از ستم ملی همانا ستم زبانیست که این خود نه پدیدهای اینزمانی و متاخر است که بهطور سازمانیافته از موالید و مواریث ِ بلافصل ِ حکومت پهلویست و دریغا که تاهماکنون نیز تداوم یافته است. انسان ِ تحت ِ ستم و سلطهی زبان ِ رسمی ِ اجباری، بهطور مداوم درحال برگرداندن ِ خود برای دیگری و نیز ترجمهی دوسویهی معانی و مفاهیم از زبان رسمی به زبان مقصد و بالعکس است که این ترجمان ِ دمادم، از تاب و توان او میکاهد و بر ملالت و فرسودگی ِ ذهن و زبان و نیز بر صعوبت و لکنت در گفتار او میافزاید. هم از این روست که به گواهی آمار، بیشترین میزان بازماندگی از تحصیل درمیان گویشوران به زبانی غیر از زبان رسمی بهچشم میخورد.
اخیراً و در آستانهی روز جهانی زبان مادری، شاهد موج گسترده و فزایندهی بازداشتها در میان فعالان مدنی و فرهنگی و کنشگران حوزهی زبانهای مادری در استانهای مرزی کشور بودهایم. بازداشتهای خشونتآمیز و خودسرانهی شهروندان عرب، ترک، بلوچ و کرد در ماههای اخیر خود گواه روشنیست بر نگاه خصمانه و تقلیلگرایانهی حاکمیت نسبت به فعالان مدنی و فرهنگی در استانهایی که مردمانش به زبانی غیر از زبان رسمی سخن میگویند.
باید افزود که مسئلهی نادیدهانگاری و نقض حق آموزش زبانی غیر از زبان رسمی، معنایی جز نقض بارز حق آزادی اندیشه و بیان و نیز انکار آشکار تنوع فرهنگی در سرزمین نابرابر ما ندارد و حقیقتی تلخ است که این نادیدهانگاریها، تنگنظریها و بگیر و ببندهای هرروزه، در وانفسایی که قامت ِ قاطبهی مردمان این سرزمین تحت فشار انواع ستمهای طبقاتی و تبعیضهای اقتصادی و معیشتی و محرومیتهای فرهنگی و اجتماعی، هرروز بیش از پیش خمود و خمیده میشود؛ بار گرانیست بر دوش خستهی مردمان بیلبخند و رنج مضاعفیست بر انبوه آلام ایشان.
بهجاست بر این نکته انگشت تاکید بگذاریم که علیالعموم هیچ زبانی در تضاد و تعارض با زبان عمومی و رسمی یا همان زبان میانجی و مشترک ِ زبانهای گوناگون در یک سرزمین نبوده و نیست بل این تنوع و تکثر بر غنا و بالندگی هرچهبیشتر زبانها و تعامل و تفاهم میان گویشوران آنها میافزاید که این خود موید و مبین اتحاد و تعامل فرهنگی ِ جهانمحور ِ انسانها، ورای سلطهی سیاسی دولتها و مرزهاست.
کانون نویسندگان ایران روز جهانی زبان مادری را به همهی مردمان ایران و جهان صمیمانه شادباش میگوید و با اتکا و استناد به اصل سوم مندرج در منشور خود؛ "رشد و شکوفایی زبانهای متنوع کشور را از ارکان اعتلای فرهنگی و پیوند و تفاهم مردم ایران میداند و با هرگونه تبعیض و حذف در عرصهی چاپ و نشر و پخش آثار به همهی زبانهای موجود مخالف است" و نیز خواستار رفع هرگونه تحدید، تبعیض، بازداشت و پیگردهای غیرقانونی درخصوص ِ همهی کنشگران مدنی، فرهنگی و فعالان حوزهی زبانهای مادریست.
۳ اسفند ۱۴۰۳
کانون نویسندگان ایران
************
بیانیه
چرخهی وحشتزا و نفرتانگیز اعدام را متوقف کنید
صدور احکام اعدام پخشان عزیزی، وریشه مرادی و شریفه محمدی و به دنبال آنها احکام اعدام بهروز احسانی و مهدی حسنی و پس از آن منوچهر فلاح و پژمان سلطانی، آخرین حلقههای زنجیرهی اعدامهایی است که در چند دههی اخیر بیوقفه ادامه داشته است. حاکمیتی که از ابتدای استقرار، حکم اعدام مخالفان را در دادگاههای چند دقیقهای صادر و پیکر اعدامشدگان را روانهی گورهای بینشان میکرد، هرگز چرخهی وحشتزا و نفرتانگیز اعدام را متوقف نکرده است.
امروز نیز، همچون گذشته، اینگونه احکام در فقدان هرگونه دادرسی عادلانه و محرومیت محکومان از حق طبیعی دفاع، یعنی در شرایطی صادر میشود که زندانی در معرض تهدید و ارعاب و انواع فشارهای جسمی و روحی است، به وکلای بیطرف و انتخابی اجازهی حضور یا دخالت واقعی و قانونی در دادرسی داده نمیشود؛ و زندانی نیز از دسترسی به دنیای بیرون و امکان فراهم آوردن مدارک و مستندات لازم برای دفاع از خود و برخورداری از هیئت منصفهی مستقل یکسر محروم است و جلسات دادگاه پشت درهای بسته و بدون حضور مطبوعات و مردم برگزار میشود. در «جرائم سیاسی» احکام اعدام دستاویزی برای کشتار مخالفان سیاسی در پوشش حقوقی، و در جرائم عمومی نیز واکنشی کور در برابر فجایعی است که نظام حاکم، خود مسبب اصلی آنها است و در واقع قربانیان این ناهنجاریها را به کیفر میرساند و این احکام بدون کمترین توجهی به ستم و بیعدالتی حاکم، شکاف طبقاتی ستمگرانه و دیگر علل و دلائل اجتماعی و اقتصادی و ناهنجاریهای موجود صادر میشود.
کانون نویسندگان ایران از منظر مخالفت با نفس اعدام بهعنوان یک مجازات- که به گواهی آمارهای موجود تاکنون نه در ارعاب جامعه در عرصهی سیاسی، و نه در اصلاح و کاهش کژرفتاریهای اجتماعی در جرائم عمومی کمترین اثری داشته و به عکس، موجب تشدید و گسترش ناهنجاریهای اجتماعی شده است- صدور احکام اعدام را محکوم میکند و خواهان توقف این ماشین نفرتانگیز تولید جسد و تشدید توحش، و لغو بی چون و چرای همهی احکام اعدام صادره است. صدور حکم اعدام برای پخشان عزیزی، وریشه مرادی، شریفه محمدی، بهروز احسانی، مهدی حسنی، منوچهر فلاح و پژمان سلطانی فقط گواهی آشکار بر استبداد و آزادیکشی حاکمیت است.
کانون نویسندگان ایران
۲۷ بهمن ۱۴۰۳
************
در سومین سالگرد «جنایت عمدی» حکومتی
یاد بکتاش آبتین، عضو برجستهی کانون نویسندگان ایران را گرامی میداریم.
در اعماق زاد، در اعماق برآمد و با مردمان اعماق زیست و چون به عرصه رسید، برای جُستن و یافتن بینش و آگاهی بر جهان پیرامون خود به هر دری زد و به هر گوشه و کنار سرکشید و هنگام که به نخستین سرچشمهها رسید سر از پا نشناخته همهی همت خود را به یاری طلبید تا پرومتهوار آتش شعلهور آگاهی را به همگنان برساند. از راه سخت و ناهمواره پُر مخافتی که در پیش داشت، چنان که رسم و راه او بود، هیچ هراسی به دل راه نداد. میخواست خود را به آب و آتش بزند تا آنچه را یافته بود با دیگران تقسیم کند. مشکل را نه در سر گریبان بردن، که در مبارزه برای دستیابی به آزادی و نبرد بیزنهار با سانسور و حذف و آزادیکُشی میدید، زیرا بر آن بود که در هوای مسموم آغشته به گند خفقان شاهکاری نمی توان خلق کرد، چنان که بر ترک دوچرخهای سرمست و شادمانه گویی بر سر کوهی خطاب به خفتگان مسیحاوار بانگ زد «نیاز ما به عدهای است که از سختی راه مبارزه نهراسند»، و بانگ آزادیخواهی نویسندهی متعهد به آزادی را جاودانه کرد. در کار ادبی خود نوجو و نوخواه و نواندیش بود و خشکمغزی و تحجر را هیچ برنمیتابید و هموار در پی افقهای نو بود. در عین حال، در هر حرکت اعتراضی پیشگام و پیشتاز بود. تهدیدها، بازداشتها، بازجوییها، تعیین وثیقههای سنگین و ضرب و جرحها را به هیچ میگرفت و هنگامی که پس از کشاکشها و ستیز و آویزها سر از «دادگاه» آزادیستیزان درآورد، با گفتن این سخن که «صلاحیت هیچ چیزی از شما را از بیخ و بُن قبول ندارم» تسخرزنان بساط این مضحکه را در هم پیچید و از در بیرون رفت.
به هر وسیلهای چنگ انداختند تا او را رام کنند، حتی دست به دامن صاحبخانهاش شدند تا او را از خانه و کاشانهاش بیرون برانند، و چون تیغشان نبرید روانهی زنداناش کردند و در دورهی مرگامرگی «کرونا» با آن که نیک آگاه بودند بکتاش به بیماری زمینهای «آپنهی تنفسی» مبتلاست فرصت طلایی را مغتنم شمردند و تا توانستند در رساندن او به بیمارستان و درمان و دارو بهعمد کوتاهی کردند تا آن که کار از کار گذشت و پیکر نیمهجان او را تحویل خانوادهاش دادند و سرانجام شد آنچه شد.
پروندهی «جنایت عمدی»، جنایت آشکاری که به مرگ بکتاش آبتین انجامید، همچنان گشوده است و هرگز مشمول مرور زمان نخواهد شد مگر آن که آمران و عاملان این جنایت و همهی جنایات سیاسی سالیان اخیر به پای میز محاکمه کشیده شوند و ما دادخواهان پیمان بستهایم که آنچه در توان داریم به کار آوریم تا دادِ این جان شعلهور را چنان که شایستهی اوست بستانیم.
برای بزرگداشت یاد تابناک و پایدار ستمکشتهی راه آزادی؛ بکتاش آبتین، روز سه شنبه، ۱۸ دی، ساعت ۳ عصر، در آرامستان امامزاده عبدالله، واقع در شهر ری، حضور مییابیم و مزارش را گلباران میکنیم.
کانون نویسندگان ایران
۱۵ دی ۱۴۰۳
************
اطلاعیه درگذشت منصور یاقوتی
منصور یاقوتی نویسندهی پرآوازه و مردمی اهل کرمانشاه و عضو دیرین کانون نویسندگان ایران پس از تحمل یک دوره طولانی بیماری، ظهر روز شنبه هشتم دیماه جاری، جهان پریشیدهی ما را وانهاد.
یاقوتی در تاریخ ۵ اسفند ۱۳۲۷ در روستای کیوهنان شهرستان سنقر در استان کرمانشاه زاده شد. پس از مهاجرت خانواده به شهرستان کرمانشاه، تحصیلات ابتدایی را در این شهر پی گرفت و در سال ۱۳۵۰ به استخدام آموزش و پرورش درآمد.
در همین سال، یاقوتی اولین مجموعه داستان خود بهنام "زخم" را با تشویق و ترغیب باقر مومنی و ناصر رحمانینژاد بهچاپ رساند.
منصور یاقوتی در شمار نخستین داستاننویسان پیرو اسلوب و سیاق صمد بهرنگی بود که قلمش در پیوند با رنج روزافزون مردمان اعماق و روایت روزگار پُر ادبارشان خوش میدرخشید. هم از این روی در دوران حکومت پهلوی، دوبار طعم بازداشت و زندان را چشید و پس از انقلاب نیز با زندان و اخراج از آموزش و پرورش و مآلاً با درد دمافزون معیشت و غم نان مواجه شد اما طبع منیعش همواره از ابتذال و تقلیل تن میزد و هرگز دست تمنا به دامان ارباب جور و جاه نسود.
از یاقوتی آثار پرشماری در حوزههای گوناگون ادبی اعم از رمان، داستان کوتاه، نقد ادبی، شعر، ترجمه و پژوهش در زمینهی فرهنگ اقوام برجای ماندهاست که ذیلاً و نمونهوار به شماری از آنها اشاره میشود:
زخم ، گل خاص، کودکی من، داستانهای آهودره، بچههای ده خودمان، پاجوش، سال کورپه، زیر آفتاب، چراغی بر فرار مادیان کوه، دهقانان، افسانههایی از ده نشینان کُرد، یادداشتهای یک آموزگار، نگاهی به آثار درویشیان، توشای پرنده غریب زاگُرس،
افسانه سیرنگ، تنهاتر از ماه، بنبست، پری چلگیس،
برزونامه؛ ترجمهی شاهنامهی کردی، هستیشناسی فهم؛ به همراه آرش سنجابی، مادیان چهلکره؛ افسانههایی از دهنشینان کرد، چشم هیچکاک، حماسهی بابک خرمدین؛ رمان تاریخی، خرچنگ بلند پرواز، آیین یارسان در اساطیر اقوام کُرد، سۊر خۊن؛ ترجمهی نمایشنامهی عروسی خون اثر فدریکو گارسیا لورکا به زبان کردی و......
گفتنیست منصور یاقوتی از مدتی پیش با رنج بیماری دست به گریبان بود و
کانون نویسندگان ایران نیز پیشتر در صفحات مجازی خود به تاریخ ۱۱ خرداد ۱۴۰۳ از ابتلای این نویسنده به بیماری سخت خبر داده بود.
کانون نویسندگان ایران، درگذشت منصور یاقوتی؛ نویسندهی پرآوازهی مردمی و عضو دیرین خود را به خانواده، دوستان ، دوستداران او و نیز به جامعهی مستقل ادبی کشور تسلیت میگوید.
یاد و یادگارانش؛ گرامی و ماندگار!
کانون نویسندگان ایران
************
بیانیه در ۲۶اُمین سالگرد قتلهای سیاسی-حکومتی
یاد رهروان راه آزادی، ستمکشتگان کانون نویسندگان ایران،
محمد مختاری و محمد جعفر پوینده را گرامی میداریم!
بیگمان نابخردی و کوربینی سیاسی است اگر اوضاعی را در نظر نگیریم که قتلهای سیاسی خزان سال ۱۳۷۷ بر زمینهی آن رخ داد. حاکمیت جمهوری اسلامی از پس یک دهه از خونینترین سرکوبهای سیاسی تاریخ معاصر ما در دهه ۱۳۶۰ هزاران تن از گردنفرازترین مبارزان حقطلب این آب و خاک را راهی قتلگاهها کرد، فقط در یک قلم نزدیک به ۵ هزار زندانی حکم گرفتهی کتبسته را طی یک ماه از نو در «دادگاهها»ی یکی-دو دقیقهای محکوم به اعدام کرد و به دار کشید، به سرکوب گسترده و روز به روز زنان برخاست، آپارتاید جنسی را به صورت مذهب مختار حکومتی درآورد و سرانجام با گسترش دامنهی سانسور به هر گوشه و کنار این کشور بلازده آخرین روزنههای آزادی بیان را کور کرد، و بدینگونه به گمان خود پهنهی مبارزهی اجتماعی-سیاسی را از مخالف و منتقد و آزادیخواه تهی کرد. نیمهی دههی ۱۳۷۰ حاکمیت سرمست از پیروزی بر هر آن کس که جرئت مخالفت با یکی از واپسماندهترین حکومتها را به خود داده بود، سایهی مرگزای خود را بر سراسر کشور گسترد و به شکار مخالفان در بیرون از مرزها دست برآورد. در چنین اوضاع و احوالی بود که گروهی از متعهدترین نویسندگان گرد هم آمدند تا به احیای فعالیت یکی از مستقلترین نهادهای آزادیخواه و سانسورستیز سراسر تاریخ ایران، کانون نویسندگان ایران، بپردازند. متن «ما نویسندهایم»، مشهور به «۱۳۴ نویسنده» حاوی مفهومی بود که حاکمیت در سراسر عمر خود کوشیده بود با سرکوبهای بیسابقهی خود آن را از خاطرهها بزداید، و آن کوشش جمعی برای رسیدن به حقوق فردی و اجتماعی و سیاسی خود بود. واژهی «ما» اسم رمزی بود که بر زبان آوردن آن حکم مخالفت با استبداد و خودکامگی داشت. نخست، در پردهای از ابهام، اما با نشانههای روشن، به تکزنی پرداختند: سعیدی سیرجانی، غفار حسینی، احمد تفضلی، پیروز دوانی، مجید شریف، احمد میرعلایی، حمید و کارون حاجیزاده و دهها تن دیگر در گمنامی به قتل آمدند و آنگاه، شمشیر از رو بسته و بیپرده، نخست دو تن از منتقدان سیاسی، داریوش فروهر و پروانه اسکندری، را، فقط به جرم نابخشودنی اعلام نظر و مخالفت با سیاستهای حاکم، به فجیعترین وجه سلاخی کردند و سپس در آستانهی نخستین مجمع عمومی کانون نویسندگان ایران در پاییز ۱۳۷۷، محمد مختاری و محمد جعفر پوینده، اعضای سربلند کانون نویسندگان ایران، را به قتلگاه بردند. هنگامی که راز جنایت عوامل امنیتی وزارت اطلاعات از پرده بیرون افتاد و ناگزیر از اعتراف شدند، نخست دادگاهی عَلَم کردند، متهمان را بدون حضور خانوادههای قربانیان جنایت و وکیل خانوادهها در دادگاهی سرهم بندی شده شتابزده «محاکمه» کردند، سپس
چندی بعد آنها را به مرخصی و تعطیلات ابدی فرستادند و در عوض وکیل شجاع خانوادههای ستمکشتگان، ناصر زرافشان، را به ۵ سال زندان محکوم کردند و به زندان فرستادند: سنگ را بستند و سگ را رها کردند!
اما چنان که در همهی ۲۶سالی که بر این جنایت تاریخی گذشته است بارها مکرر کردهایم، اگر هزار سال بر این تبهکاری سیاسی-حکومتی بگذرد هرگز از دادخواهی قدمی واپس نخواهیم گذاشت و خواهان روشنشدن همهی ابعاد این جنایتیم و آزادی بیان و مبارزهی بیتخفیف و بیوقفه با سانسور و طلب جامعهای عاری از ستم و آزادیکشی را چون میراث گرانقدر و فراموشنشدنی محمد مختاری، محمد جعفر پوینده، بکتاش آبتین و سعید سلطانپور به جان پاس خواهیم داشت.
مطابق مرسوم همهساله روز ۱۶ آذر ساعت ۳ عصر بر مزار جانباختگان راه آزادی در امامزاده طاهر کرج گرد میآییم و مزار محمد مختاری و محمد جعفر پوینده را گلباران میکنیم.
کانون نویسندگان ایران
۱۵ آذر ۱۴۰۳
************
بیانیهی کانون نویسندگان ایران
به مناسبت ۱۳ آذر، روز مبارزه با سانسور
شانزده سال پیش کانون نویسندگان ایران سیزده آذرماه را به یاد دو جانباختهی راه آزادی بیان، محمد مختاری و محمدجعفر پوینده، روز مبارزه با سانسور نامید. کانون نویسندگان ایران در این روز صدای خود را رساتر از هر زمان دیگر در برابر سیاستهای سرکوبگرانهی حاکمیت بلند میکند و اعلام میدارد که تا تحقق بند اول منشور خود، "آزادی اندیشه و بیان و نشر بی هیچ حصر و استثنا برای همگان"، از مبارزه با تمامی اشکال سانسور باز نخواهد ایستاد و در برابر موج فزایندهی سانسور و به محاق بردن اندیشه و تفکر آزاد، مانند گذشته با عزمی راسخ ایستادگی خواهد کرد.
سرکوب صداهای مستقل که از آغاز در دستور کار حاکمیت قرار داشت، با اعمال سیاستهایی چون اختصاص بودجههای کلان به ارگانها و عوامل سانسور، اقتصاد رانتی نشر، تهیهی فهرست سیاه از نویسندگان و ناشران مستقل و آزادیخواهی که پیشتر کارهایشان مشمول سانسور (در اصطلاح رسمی، اصلاحیه) شده، به ابتذال کشیدن تئاتر و سینما و تبدیل آن به نمایش مضحک عوامل حکومتی و حذف و مثله کردن آثار مستقل... به قلع و قمع روزافزون ادبیات و هنر مستقل انجامید. با تثبیت این سیاستها، تا به امروز بسیاری از نویسندگان و هنرمندان از انتشار و نمایش آثارشان محروم شدهاند، کتابهای زیادی توقیف و از دسترس خوانندگان خارج شده و تفتیش اندیشه و ارعاب نویسندگان مستقل سیری فزاینده یافته است. در سال جاری نیز همچون سالهای سیاه گذشته، حاکمیت به مدد سانسور در بزنگاههای سیاسی و اجتماعی، افکار عمومی را دستکاری و واقعیت را تحریف کرده است. روزنامهنگاران تحت فشار و تهدید و ارعاب قرار دارند و بسیاری از نویسندگان، ناخواسته به دام خودسانسوری گرفتار شدهاند. نتیجهی این فضای خفقانآور، کاهش کیفیت آثار و در حاشیه ماندن اخبار آزاد و بیطرف است. انتشار زیرزمینی آثار ادبی و هنری نیز، گرچه روزنی برای تنفس نویسندگان و هنرمندان گشوده، اما آنان را از دسترسی به مخاطبان گستردهتر باز داشته است. با این همه هیچ حکومتی نتوانسته است صدای حقیقت را خاموش و آزادی و اندیشه را برای همیشه به بند کشد.
کانون نویسندگان ایران ضمن گرامیداشت یاد و نام بلند محمد مختاری و محمدجعفر پوینده، همهی شیوههای حاکمیتی سانسور را محکوم میکند و از تمام نویسندگان و هنرمندان آزادیخواه میخواهد که تا روزی که حق آزادی بیان بی هیچ حصر و استثنا برای همگان محقق شود، در برابر سانسور حکومتی سکوت نکنند و شیوههای پیدا و پنهان آن را افشا کنند.
کانون نویسندگان ایران
۱۲ آذر ۱۴۰۳
************
بیانیه
افزایش سرکوب و صدور احکام اعدام در سالروز سرکوب خونین آبان ۹۸
بار دیگر و در روزهای منتهی به سالروز سرکوب خونین آبان ۹۸ ، دستگاه قضایی حکم اعدام وریشه مرادی، مددکار اجتماعی و فعال سیاسی را صادر کرد. این در حالی است که پرونده پخشان عزیزی دیگر فعال مدنی محکوم به اعدام نیز در جریان رسیدگی مجدد است و بیم آن میرود که با روند موجود یک بار دیگر به صدور حکم اعدام برای او منجر شود. این اقدام دستگاه قضایی در کنار صدور حکم قصاص برای متهمان پرونده موسوم به اکباتان در پشت درهای بسته و با ادلهای که حتا توسط قاضی شعبه نیز محل تردید جدی است نشانگر عدم پایبندی دستگاه قضا به حداقلهای حقوق انسانی و اجتماعی برای متهمان است.
وریشه مرادی و پخشان عزیزی در طول روندی که به صدور چنین حکم ضدبشری منجر شده است از حق برخورداری از خدمات وکیل انتخابی، امکان دسترسی به پرونده و امکان دفاع موثر در طول دادگاه محروم بوده و حکم اعدام آنها از طریق کیفرخواستی که از سوی نهادهای امنیتی القا شده از پیش معین بوده است. همچنین متهمان جوان پرونده اکباتان نیز در روندی ناروشن و در شرایط فقدان مدرک، جلوگیری از ورود وکلای انتخابی به پرونده و امحاء دلایلی که میتواند به اثبات بیگناهی متهمان منجر شود و با اعمال نظر مستقیم مستشاران امنیتی به مجازات ضدانسانی اعدام محکوم شدهاند.
حاکمیت با سرکوب گسترده و استفاده از ابزارهایی همچون اجرای احکام اعدام، صدور احکام سنگین قضایی، ایجاد محرومیت از حقوق اجتماعی و ایجاد اختلال در شغل و زندگی روزمره زنان ، جوانان و دیگر مردم به جان آمده از بیعدالتی و ستم، تصمیم خود را در مقابله با موج رو به گسترش آزادیخواهی و بیداری مردم به نمایش میگذارد.
رفتارهای اخیر با خانوادههای دادخواه به جامانده از سرکوبهای ۹۸ و ۱۴۰۱ و افزایش قتلهای حکومتی در قالب اجرای احکام غیرانسانی اعدام شاهدی دیگر بر ترس و استیصال حکومت در برابر جنبش مردمی است. همزمان با تشدید بحران اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی، حکومت به شدیدتر کردن رفتارهای ظالمانه و سرکوبگرانه به عنوان دستاویزی برای ایجاد جو ترس و خفقان دست یازیدهاست.
کانون نویسندگان ایران با اتکا به روح کلی منشور و اساسنامه خود مجازات اعدام را مجازاتی ضدانسانی میداند و صدور چنین حکمی را برای همه متهمان با هر اتهام یا نگرشی محکوم میکند. همچنین با استناد به بند اول منشور خود از حق دادخواهی و آزادی بیان آسیبدیدگان آبان ۹۸ و جنبش ۱۴۰۱ دفاع میکند و از عموم آزادیخواهان میخواهد دوشادوش هموطنانی که در این رویدادها و روندهای قضایی پس از آن تحت ستم قرار گرفتهاند ایستاده و صدای خود را بر ضد سرکوب و اعدام بلند کنند.
کانون نویسندگان ایران
۲۷ آبان ۱۴۰۳
************
بیانیه
«زن، زندگی، آزادی»؛ بانگ بلند آزادیخواهی!
روزی نیست که خیابانهای ایران از جلوههای مقاومت زنان خالی باشد. آنچه از پسِ قتل مهسا (ژینا) امینی زاده شد، جنبش آزادیخواهی دیرپای مردم ایران را از دشوارترین گردنهها عبور داد. زنان که از نخستین روزهای استقرار جمهوری اسلامی مقابل سرکوب دامنگیر آن ایستاده و خود را تنها یافته بودند، در سال ۱۴۰۱ بخشی تعیینکننده از جنبش آزادیخواهی شدند. امروز دیگر نمیتوان میان برابریطلبی زنان و دیگر خواستههای ستمستیزانه مرزی آشکار گذاشت. جنبش ۱۴۰۱ جمع پراکندهی آزادیخواهان را گرد هم آورد و نشان داد که کوششهای آنان زمانی پایههای استبداد را میلرزاند که به پیکری واحد بدل شوند. اکنون خواستههای زنان تنها منحصر به خودشان نیست بلکه به بخشی جداییناپذیر از مطالبات دانشجویان، اصناف، کارگران، بازنشستگان و دیگر تشکلها بدل شده است. همانگونه که امروز آزادی بیان بهواقع خواستهای همگانی است.
در مقابل، حکومت نیز کماکان راه ارعاب و اختناق را پیموده و «خدای دههی شصت» در این دو سال نیز به شیوههای گوناگون فتاوی سرکوب صادر کرده است. برخی معترضان همچنان در زندان به سر میبرند، دادخواهان همچنان زیر ضرب نیروهای امنیتیاند، آزار خانوادهی کشتهشدگان بیوقفه و گاه با فشارهای اقتصادی ادامه یافته است، فعالان صنفی و مدنی در گیرودار بازداشت و محاکمهاند، نویسندگان و هنرمندان زیر تیغ «پروندههای باز» رفتهاند و زنان کماکان با هراس از ربوده شدن قدم به خیابانها میگذارند.
بازخوانی اسناد و قوانینی که قواعد اختناق را تنظیم میکنند، گشودن دریچهای است تا از آن به دههها سرکوب بیامان، کشتار معترضان و «جراحی» بهجانآمدگان بنگریم و یقین کنیم که هر تغییری تنها با نیروی مردمان، و نه با وفاق حاکمان، ممکن میشود. یادکرد جنبش «زن، زندگی، آزادی» یادآوری همین یقین است؛ زنگ بیدارباش و بههوش بودن. گو اینکه گاه گذر زمان، در سایهی سرکوب نفسگیر، نسیان به بار میآورد و گرد نومیدی میپراکند؛
پس گرامی باد دومین سالگرد جنبش آزادیخواهانهی ۱۴۰۱
کانون نویسندگان ایران با اتکا به بند اول منشور خود، خواست آزادی بیان را که بخشی جداییناپذیر از بدنهی جنبشهای اجتماعی است، به دستاوردهای جنبش «زن، زندگی، آزادی» پیوند میزند و بار دیگر، به بانگ بلند، حمایت خود را از خواستههای برحق مردم، دادخواهان و زندانیان سیاسی اعلام میکند.
کانون نویسندگان ایران
۲۴ شهریور ۱۴۰۳
************
بیانیه در گرامیداشت احمد شاملو
تمامی الفاظ جهان را در اختیار داشتیم و
آن نگفتیم
که به کار آید
چراکه تنها یک سخن
یک سخن در میانه نبود:
- آزادی!
بیست و چهار سال از خاموشی شاعر بزرگ آزادی و انسان، احمد شاملو، میگذرد اما جان خروشان او در تار و پود شعرهای پُرشور و امیدآفرین و اندیشهی ارجمند و انسانمدارش جاریست و تاهنوز به بانگ بلند غریو غرّای آزادی را به لبان برآماسیده گل سرخی پرتاب میکند. او که روزگار بیقرارش را در کشاکش با دو استبداد زیسته بود، به پشتداریِ مردم هرگز سرِ تمکین و طاعت در برابر هیچ قدرتی فرود نیاورد چه ازآنگونه که خود سروده بود: عدو نه! که انکار خودکامگان دوران بود.
بامداد شاعر بهتحقیق تجسم و نماد روشنفکری مستقل، آزادیخواه و برابریجو بود که دشواری وظیفه را در پایبندی به آرمانهای بلند انسانی و مبارزه با تمامی اشکال حصر و حذف و سانسور میجست. او از اعضای دیرین و متعهد کانون نویسندگان ایران بود و در این راستا با آغاز دومین دوره فعالیت کانون در سال ۱۳۵۸ به عضویت در هیئت دبیران وقت برگزیده شد و از هیچ کوششی در راه اعتلای آرمانهای کانون نویسندگان و صیانت از منشور و اساسنامهی آن در برابر تقلیل و ابتذال فروگذار نکرد.
شاملو با امضای بیانیهی «ما نویسندهایم»، مشهور به «متن ۱۳۴ نویسنده»، اعتراض آشکار خود را با هرگونه حصر و حذف و سانسور و اعتقاد استوارش به آزادی اندیشه و بیان بیهیچ حصر و استثناء برای همگان را بار دیگر بیپرده ابراز داشت.
او هدف شعر را تغییر جهان و شاعر را عمیقاً متعهد به انسان میدانست. هم ازاین روی جهان واژگانش آنچنان به روی ذهن و زبان مردم آغوش گشوده بود که هرچه دستگاه اهریمنی سانسور بر اشعار و نوشتار او بیشتر میتاخت، بر ارج و ورج شاعر و گسترهی محبوبیت و نفوذ کلامش در میان مردم افزوده میشد.
در هنگامهای که جان ِ رنجآشیان ِکارگر و گلوی زخمی حامیانش را طعمهی تاراج و طناب میخواهند و تاب ِ گیسوهای رها را تاب نمیآورند، در وانفسایی که بغض سفرههای خالی در غم نان میشکند و جان و جهان ِ مردمان ِ اعماق بر سر بازار سودا به یغما میرود، در روزگاری که اردوکشی خیابانی برای سرکوب زنان و پروندهسازیهای امنیتی برای فعالان کارگری، معلمان، بازنشستگان، دگراندیشان، فعالان رسانهها و اهالی فکر و فرهنگ فزونی یافته هر روز جلوههای فاجعهبارتر و جانگزاتری به خود میگیرد، در ایام امتداد فریب و احتضار فضیلت، یاد و یادگاران او بیش از پیش خاطرهنشین و خاطرنشانمان میشود:
آه اگر آزادی سرودی میخواند.....
آری شاملو نماد آنانیست که رویای زیبای آزادی را به هزار زبان فریاد میکنند و مزارش میعادگاه مردمانی که انسان را بر سریر ِسرنوشت خویش آراسته و ارجمند میخواهند.
ادای احترام به او، تجلیل از آزادیست و تقدیر از آزادیخواهی که تا واپسین نفس جز در سمت مردم نایستاد و سر بر صف هیچ قدرتی ننهاد.
در بیستو چهارمین سالگرد فقدان احمد شاملو، اعضای کانون نویسندگان ایران بههمراه یاران و دوستداران بامداد شاعر، همچون سالیان گذشته، روز سهشنبه دوم مرداد ۱۴۰۳ ساعت ۵ عصر در گورستان امامزاده طاهر کرج، با شاخههای گل سرخ در دست، گرد هم میآیند تا مزارش را گلباران کنند.
کانون نویسندگان ایران
۳۱ تیر ۱۴۰۳
************
بیانیه کانون نویسندگان ایران
این روزها؛ سرکوب فزاینده، تداوم ایستادگی
قتل مهسا (ژینا) امینی در شهریور ۱۴۰۱ موج دیگری از جنبش اعتراضی و آزادیخواهانهی مردم را به راه انداخت، فرازی شد از دههها مبارزه و «زن، زندگی، آزادی» نام گرفت. زنان روسریسوزان به راه انداختند و پرچمدار شدند، دانشجویان و دانشآموزان مقاومتی فراموشنشدنی را رقم زدند و فریاد آزادیخواهی و ضرورت تحقق آزادی بیان از گوشهگوشهی کشور به گوش رسید. بازداشتهای بیشمار و گستردگی اعتراضهای عمومی سبب شد که حکومت وادار به نمایش «عفو» شود، گشتهای ارشاد را از خیابانها جمع کند و به مدد بازوهای تبلیغاتیاش خبر از «سهلگیری» بدهد.
قریب به دوسال از جنبش «زن، زندگی، آزادی» گذشته، بهظاهر آبها از آسیاب افتاده و موج دیگری از اعتراضهای عمومی فروکش کرده است. حکومت در این دو سال ذرهای از سرکوبگری خود نکاسته و اکنون نیز بار دیگر شمشیر را از رو بسته تا مبادا «خدای دههی شصت» از یادها برود؛ گشتهای ارشاد به خیابانها بازگشتهاند و علاوه بر ضرب و جرح، پتوپیچ کردن را هم به برنامههای خود افزودهاند تا «طرح نور» بیهیچ درز و روزنی بر زنان آوار شود و روزگارشان را سیاه کند. فضای دانشگاهها بیش از پیش پادگانی شده است و تصفیهها و اخراجها همچنان ادامه دارد؛ آخرین نمونهاش حبس زنان دانشجوی دانشگاه خواجهنصیر که به بهانهی تن ندادن به «حجاب اجباری» از ورود به دانشگاه و خروج از خوابگاه منع شدهاند و اینچنین دانشگاه به زندان برخی از آنان بدل شده است. بازداشت و احضار کاربران شبکههای اجتماعی همچنان ادامه دارد و تا کنون صفحههای بسیاری «به حکم دادستانی» مسدود شدهاند؛ خواه به بهانهی انتشار تصاویری با پوشش اختیاری، خواه به بهانهی انتشار مطالبی در اعتراض به وضعیت موجود و خواه به بهانهی «جریحهدار کردن افکار عمومی» آنجا که مردمی احساس خودشان را در خصوص واقعهای بیان کردهاند. چنانکه اخیرا شماری از مردم به دلیل بیانکردن احساسشان در باب مرگ ابراهیم رئیسی بازداشت شدهاند. به این موارد باید تعقیب و آزار مداوم فعالان صنفی و مدنی را هم افزود، و نیز آزار زندانیان سیاسی و عقیدتی و خانوادههای آنان را که همه و همه حکایت از خفقانی روزافزون دارند.
آنان که نباید آزادانه بیاندیشند، بگویند و بنویسند، بپوشند، اعتراض کنند، حقشان را بخواهند و احساسشان را بیان کنند عملا با کالبد بیجان زندگی سروکار دارند و تنها بهشکل آمار و عدد در شمار زندگان میآیند. حکومت نیز همین نیستونابود شدن را میخواهد؛ مردمانِ آزادیخواه را گاه «خس و خاشاک»، گاه «اغتشاشگر»، گاه «معاند» و گاه «عوامل بیگانه» مینامد و همواره در تدارک تحمیل سکوت و سکون بر آنان است.
این خفقان گلوی مردمی را میفشارد که همزمان استخوانهایشان زیر بار فشارهای اقتصادی در حال خرد شدن است؛ مردمیکه حتی به گواه آمارهای حکومتی روز به روز فقیرتر میشوند و بیش از پیش در تامین نان و آب و سرپناه خود درمیمانند. و مگر بدون سرکوب آزادی بیان، بدون پتوپیچکردن و ربودن زنان، بدون فشار روزافزون بر کارگران و دانشجویان و بدون انباشتن زندانها از مردمان معترض میشود به فساد سازمانیافته و انقیاد و استثمار ادامه داد؟ از همین روست که دهان نمایندگان و ماموران حکومت نیز تنها به قصد تهدید و ارعاب باز میشود و آنان بیوقفه تداوم خفقان را نوید میدهند، تا اینچنین راه نفسکشیدنِ مردمان بسته و راه جولان تبهکاران و اختلاسگران باز بماند. چنانکه اخیرا یکی از آنان گفته است «نظام باید سنگر حجاب را پس بگیرد».
همین استعارهی «سنگر» نشان میدهد که حکومت همواره خود را در جنگ مداوم با زنان و مردم میبیند. مردمیکه «دشمن»اند و سرکوبگران باید در خیابانها، دانشگاهها، صفوف اعتراضات صنفی و معیشتی، در خانههایشان و حتی در زندانها حسابشان را برسند. اما ناگفته پیداست که این تهدیدها، جز تکرار عبث تقلایی چهلوچندساله، گویای شکستی تمام عیار نیز هست و اقرار به اینکه آن «سنگر» پیشتر فتح شده است، چنانکه سنگرهای بسیار دیگر. انزجار و خشم عمومی از سرکوبگری حکومت در کوچه و خیابان، و نیز پشت سد سانسور و در شبکههای اجتماعی خود نمایانگر همین شکست است. اگرچه حکومت عزم خود را جزم کرده تا به ضرب و زور یا بهمدد کارناوالهایش این خشم و انزجار را مدفون کند، اما تاریخ جنبشها و خیزشهای مردمی گواه آن است که آزادیخواهی همواره زنده میماند و سر بر میآورد، حتی اگر در فراز و فرودهایش آزادیخواهان بسیاری به خون کشیده شوند و به خاک افتند.
اکنون نیز مبارزهی هرروزهی زنان، تداوم مقاومت دانشجویان، استمرار اعتراضهای معیشتی کارگران و بازنشستگان و واکنشهای گستردهی مردم در شبکههای اجتماعی، بهرغم سانسور و محدویتهای اینترنت، گواه تداوم آزادیخواهی است. و بیتردید باید اذعان کرد که در این راه پر نشیب و فراز حضور و پایداری زنان همواره بهشکلی مضاعف اثرگذار بوده است. زنان بهرغم سالها سرکوب سیستماتیک، منع و تبعیض سازمانیافته و پایمال شدن بدیهیترین حقوقشان هرگز از حضور در عرصههای اجتماعی و اعلام خواستههایشان پا پس نکشیدهاند و این روزها نیز هر زن که با پوشش اختیاری قدم به کوچهها و خیابانها میگذارد نماد این مقاومت و پایداری است.
کانون نویسندگان ایران همواره بر حق آزادی بیان بیهیچ حصر و استثنا برای همگان پای فشرده است. اکنون نیز به حکم همین اصل بنیادین منشور خود، ضمن حمایت از خواستههای زنان، سرکوب آزادی بیان از سوی حکومت را محکوم میکند و تمامی نویسندگان، روزنامهنگاران و هنرمندان آزادیخواه را فرامیخواند تا هرچه بیشتر پژواک صدای مردم معترض و تحت سرکوب باشند.
کانون نویسندگان ایران
۱۶ خرداد ۱۴۰۳
************
بیانیه
لغو بیدرنگ و بیقید و شرط حکم محمد رسولاف
در ادامهی موج تازهی هراسافکنی و سرکوب آزادی بیان و دیگر آزادیهای فردی دادگاه تجدید نظر حکم هشت سال حبس، شلاق و جریمهی نقدی محمد رسولاف فیلمساز معترض و عضو افتخاری کانون نویسندگان ایران را تایید کرد و برای اجرا به دایرهی اجرای احکام فرستاد. حکمی که خصوصا در این روزها به منظور هراسافکنی میان هنرمندانی انشا و تایید شده که به طناب زور گردن ننهاده و به تحقیر نهفته در آن وقعی نگذاشتهاند. رسولاف هیچ جرمی انجام نداده است که کیفر آن زندان وشلاق و مصادرهی اموال باشد. محاکمه و مجازات لایق بند قبای کسانی است که بیش از چهل سال در پناه حاکمیت به غارت اموال و امنیت و آزادی مردم مشغول بوده و هستند، و نه فیلمساز و کارگردانی که برای بیان اعتراض و آفرینش هنری از حق انسانی، اولیه و اساسی خود، آزادی بیان، استفاده کرده است؛ و نه آن بیشمار زنانی که میخواهند اختیار پوشش خود را داشته باشند؛ و نه آن انبوه کارگرانی که از حق حیات و معیشت خود دفاع میکنند؛ و نه میلیونها جوانی که میخواهند صاحبِ سبک زندگی خود باشند؛ و نه نویسندگان و هنرمندانی که به سانسور و اختناق تن در نمیدهند و نه ...
آنان که «قانون» را ابزار و بهانهی سرکوب قرار داده و هر روز در همبستگی با سیستم ستم مشغول صدور حکم اعدام و زندان و تبعید و شلاق برای منتقدان و مخالفان وضع موجود هستند، بدانند که هیچ چیز ستم بر مردم را موجه نمیکند؛ حتی «قانون»! آن قانونی که کرامت انسان، یعنی بالاترین قانون و حق، را نادیده میگیرد و زیر پا میگذارد، رعایت کردنی نیست. بخش مهمی از کرامت انسان در آزادی و با آزادی است که به دست میآید و این درست همان نقطهای است که حاکمیت در سالیان دراز مورد حمله قرار داده است. تازهترین نمونهی آن را در صدور حکم حبس و شلاق برای محمد رسولاف شاهدیم.
کانون نویسندگان ایران حکم صادره علیه محمد رسولاف را محکوم میکند و خواهان لغو فوری و بیقیدوشرط آن و همهی احکامی است که برای هنرمندان منتقد و مخالف، شهروندان معترض و کنشگران عرصههای گوناگون صادر شده است.
آزادی اندیشه و بیان بیهیچ حصر و استثنا حق همگان است.
کانون نویسندگان ایران
۲۱ اردیبهشت ۱۴۰۳
************
بیانیه
به مناسبت پنجاه و ششمین سال تاسیس کانون نویسندگان ایران.
"آزادی اندیشه ... ضرورت است."
پنجاه و شش سال پیش، در اردیبهشت ۱۳۴۷، «یک ضرورت» جمعی از شاعران و نویسندگان را گرد هم آورد؛ نیاز به ایجاد تشکل صنفی بدون هیچ وابستگی به قدرت و نهادهای حکومتی و در برابر اقدام به تشکیل کنگرهای فرمایشی به نام «کنگرهی نویسندگان و شعرا و مترجمان». آنان بهدرستی دریافتهبودند که هدف از چنین برنامههایی نظارت و تسلط حکومت بر اهل قلم است و سرپوشی بر سرکوب صداهای مستقل و اختناق و خفقان حاکم بر جامعه؛ میدانستند که آفرینش و شکوفایی واقعی هنر و ادبیات جز در سایهی آزادی اندیشه و بیان ممکن نیست و دستدرازی حکومتها بر ذهن و زبان آدمی، وهن آدمی است؛ میدانستند مبارزه با روشهای نوین سانسور و دفاع از آزادی بیان، شکل و تشکلی نو میطلبد. پس گرد هم آمدند و طرحی نو درانداختند: کانون نویسندگان ایران!
پنجاهوشش سال از تاسیس یگانه تشکل مستقل و پایدار اهل قلم در ایران میگذرد. اکنون با نگاهی گذرا بر این تاریخ پرفراز و نشیب میتوان دریافت که روشن نگهداشتن اینگونه چراغ در این سرزمین با وجود حکومتهایی مستبد چه مایه دشوار و چه اندازه جانفرسا است. تهدید و بازداشت و آزار و اذیت اعضا از ابتدای تاسیس که ناگزیر در ادوار مختلف به تعطیلی موقت و گاه طولانیاش انجامید؛ قتل اعضای موثر و متعهد آن در میانهی دههی هفتاد؛ احضار پیدرپی اعضا در سالهای اخیر و پروندهسازی و صدور احکام زندان بلندمدت برای آنها و... نشان میدهد که بیش از نیم قرن مبارزه با سانسور و دفاع از آزادی بیان، ایستادگی بر مواضع آزادیخواهانه مندرج در منشور و اساسنامهی کانون نویسندگان ایران، نه کاریست خرد!
امروز، در نتیجهی سالها تلاش و مداومت کسانی که جان و عمر خویش را در این راه نهادهاند، مبارزه با سانسور و دفاع از آزادی اندیشه و بیان دیگر به خواستی عمومی بدل شده است؛ آنچنان که دو سال پیش و در بحبوحهی جنبش زن زندگی آزادی نیز ضرورتش بارها از زبان و صداهایی بعید به گوش همگان رسید.
در پنجاهوششمین سالگرد تأسیس کانون نویسندگان ایران ضمن شادباش به یاران و اهل قلم، یاد جانباختگان راه آزادی ـ احمد میرعلایی، غفارحسینی، محمد مختاری، محمدجعفر پوینده و بکتاش آبتین ـ و یاران درگذشته را که با نور زندگیشان چندی از این مسافت طولانی و نفسگیر را روشن کردهاند گرامی میداریم.
کانون نویسندگان ایران
۳۱ فروردین ۱۴۰۳
************
پرویز بابایی درگذشت!
پرویز بابایی (۱۳۱۱ - ۱۴۰۳) مترجم و عضو قدیمی کانون نویسندگان ایران عصر روز هجدهم فروردینماه درگذشت.
او از آندست انسانهایی بود که تجسم خودساختگیاند، برآمدگان از اعماق که به اوج میرسند؛ چونان کارگری حروفچین که نویسنده و مترجمی کلامآفرین. آنچه او را در این راه همراه و یاور بود پشتکار، خستگیناپذیری و آرمانهای انسانی بود که تا واپسین دم حیات با خود داشت و آثار و اثرات آنها را چه در کوششهای اجتماعی و چه در کنشهای ادبیاش میتوان مشاهده کرد و نیز در پذیرش عضویت کانون نویسندگان ایران. اگر اینیک را به سبب مخالفت تام و تمام با سانسور و دفاع از آزادی بیان بیهیچ حصر و استثنا برگزید، برابریخواهی چراغ راهنمای کنشهای اجتماعی و انتخاب آثار برای ترجمههایش بود: «تاریخ جهان» (کریس هارمن)، «اومانیسم و سوسیالیسم» (جورج نواک)، «پراگماتیسم در سنجش یا سوسیالیسم علمی» (جورج نواک)، «تاریخ عرب در قرون جدید» (ولادیمیر لوتسکی)، «زندگی و آثار رافائل»، «فرهنگ اصطلاحات فلسفه»، «گزیده نوشتههای کارل مارکس» (کارل مارکس)، «کانت و فلسفه معاصر» (لوسین گلدمن)، «دموکراسی و انقلاب» (جورج نواک) عنوانهای بخشی از تالیفها و ترجمههای او است. پرویز بابایی که دیر زیست و نیک زیست، خود کتاب تاریخ شفاهی افتوخیزهای سیاسی و اجتماعی در ایران بود. او نیز مانند بسیاری از انسانهای آرمانخواه که در نظامهای استبدادی برای بهتر کردن جهان پا به میدان میگذارند و کیفر میبینند در زمان پهلوی بارها به زندان افتاد که اولین آن در نوجوانیاش بود. در تمامی این سالها کتابهایش بارها گرفتار سانسور و حذف شد، با وجود این پرویز بابایی دمی از تلاش بازنایستاد و به آنچه باور داشت پشت نکرد. حضورش در جلسات کانون نویسندگان ایران تا جایی که توش و توان بدن یاری کرد مستمر بود. بارها در مقام رئیس سنی، مجمع عمومی کانون را افتتاح کرد و به آن رسمیت بخشید. بیگمان جای او بهسادگی پر نمیشود.
کانون نویسندگان ایران درگذشت این یار و یاور دیرین خود را به خانواده و جامعه فرهنگی مستقل کشور تسلیت میگوید و در مراسم خاکسپاری او در کنار خانواده و دوستان او خواهد بود.
یادش گرامی باد!
کانون نویسندگان ایران
۱۹ فروردین ۱۴۰۳
************
پیام نوروزی به مناسبت آغاز سال ۱۴۰٣
دستان اشتیاق
از دریچهها دراز خواهد شد
لبان فراموشی
به خنده باز خواهد شد
و بهار
در معبری از غریو
تا شهر خسته
پیشباز خواهد شد
سالی
آری
بیگاهان
نوروز
چنین
آغاز خواهد شد
آمدن بهار و رسیدن نوروز در فرهنگ و ادبیات مردم فقط یک فصل، یک تغییر در طبیعت نیست بلکه نماد امید به تغییر، به نو شدن و زیبا شدن جهان نیز هست. امیدی که با چشماندازی از تحول در زندگی انسانها و فرارسیدن بهار جامعه دلها را روشن میدارد و به جانها گرما میبخشد. کشاکش نهان و آشکار میان کسانی که میخواستهاند به این نماد رخت واقعیت بپوشانند و امید را تجسم بخشند با نیروهای ایستایی و تباهی که تاریکی و سرما نماد آنهاست، قدمتی به طول تاریخ دارد و البته همچنان در کار است.
سالی که اکنون در انتهای آنایم نیز در کشاکش این دو نیرو توأمان تلخ و شیرین، اندوه و شادی، شکست و پیروزی، گذشت. حاکمیت همانند گذشته سانسور و سرکوب و تحمیل فقر و اختناقِ بیشتر به مردم را دستورکار خود قرار داده و سخت مشغول انتقامگرفتن از جنبش «زن، زندگی، آزادی» بود و در این راه چندان پیش رفت که در سرکوب آزادیها و تحمیل فلاکت به مدارجی «بالاتر» از پیش، به اوجی دیگر در قعر، رسید و یکی از معدود ایستادگان در کفِ جدول جهانی شد. در سوی دیگر، مردم و بهویژه جوانان و زنان در ادامهی جنبش حقطلبانه و آزادیخواهانهی خود با پسزدن عملیِ اجبارهای حکومتی به چهرهی شهرها رنگی تازه زدند و جلایی نو بخشیدند و تصویری شگفتانگیز از امید و ارادهی استوار مردمی آفریدند که به تغییر سرنوشت خویش برخاستهاند؛ صدای شهرها فریاد هموارهی کارگران و بازنشستگان و فرهنگیان و پرستاران و ... بود که حق خود طلب میکردند؛ نویسندگان و هنرمندان آنها که مخالف سرسخت سانسور و مدافع آزادی بیان بیهیچ حصر و استثنا بودند، بهرغم تهدیدها و فشارها، نویدبخش جامعهای بدون سانسور باقی ماندند.
در همهی این احوال، بهار، امید به تغییر، با آنها بود و هست تا دستاوردهایشان را در نوروز به شادی بنشینند. نوروز نه فقط جشن تغییر فصل و سال، که جلوهای دیگر از همراهی و همدلی مردم در جشنی عمومی مقابل دکانداران عزا و گریه است.
کانون نویسندگان ایران عید نوروز و سال نو ۱۴۰٣ را به مردم ایران و همهی کسانی که این روز را جشن میگیرند، به خانوادههای جانباختگان راه آزادی، به اعضای خود و به اهل قلم شادباش میگوید و امید دارد در سال پیشِ رو درهای زندان به روی زندانیان سیاسی و عقیدتی گشوده شود، بساط سانسور در هر شکل و اندازه به فنا رود و آزادی چونان درختی در بهار بشکفد، شاخه بگسترد و بار گیرد؛ رفاه بر سفرههای مردم و شادی مدام بر قلبهاشان بنشیند.
آمدن بهار نوید میدهد که اینها همه شدنی است؛ زیرا بهار پیامآور تغییر است.
کانون نویسندگان ایران
۲۷ اسفند ۱۴۰۲
_________________________________________________
برای مشاهده و مطالعه مطالب کانون از ۳۰ فروردین ۱۴۰۲ تا ۲ اسفند
اینجا کلیک کنید.
برای مشاهده و مطالعه مطالب کانون از نورور ۱۴۰۱ تا ۲ اسفند
اینجا کلیک کنید.
برای مشاهده و مطالعه مطالب کانون از ۲۰ فروردین ۱۴۰۰
تا ۲۵ اسفند
اینجا کلیک کنید.
برای مشاهده و مطالعه مطالب قدیمی تر کانون
اینجا کلیک کنید.