همکاران!
تولید در شرکتهای خودرو سازی به کمتر از ٢٠ درصد کاهش یافته که در واقع به این معناست که حداقل یک چهارم کارگران اضافی هستند و می بایستی در شرایط عادی سیاسی اخراج شوند. اما شرکتهای سایپا، ایران خودرو، پارس خودرو، سایپا دیزل، ایران خودرو دیزل، زامیاد و... شاید به توصیه سران سرمایه تصمیم گرفته اند فعلا کارگران مازاد را که معادل دو شیفت کاری است اخراج نکنند، بلکه با حذف یک شیفت(شیفت شب) کل پرسنل را در دو شیفت کاری صبح و عصر آن هم در هفته چهار روز در شرکت باشند و دو روز دیگر را در منزل. درعوض، دریافتی کارگران به کمتر از دو سوم روال عادی در طی سالهای گذشته رسیده است، به طوری که فقط پایه حقوق خود را دریافت می کنیم. اولین ذهنیت کارگران از این حرکت شرکتهای خودروسازی (که با سازندگان قطعات در سراسر کشور تخمین زده می شود جمعیتی بیش از یک میلیون نفر کارگر را داشته باشند) این است که چقدر به فکر کارگران هستند وچه مسوولان دلسوز و مهربانی داریم! که نمی خواهند کارگرانشان اخراج شوند! این در حالی است که باند احمدی نژاد و مشائی خودرو سازیها را تصرف کرده اند. ولی اگر کمی عمیق تر به مساله فکر کنیم مجموعه عواملی را می بینیم که باعث تصمیم فوق شده است.اول، اگر نگاهی اجمالی به اوضاع سیاسی،اجتماعی و اقتصادی بیندازیم می بینیم که داریم به انتخاباتی نزدیک می شویم که ادامه همان انتخابات چهار سال پیش است و سرکوب سال ٨٨ هنوز سایه اش از ذهن مردم پاک نشده، هنوز نحوه برخورد خیابانی به اعتراض کنندگان از طرف پلیس و برادران انصار حزب الله و لباس شخصیها جلو چشمان مردم رژه می رود، هنوز تجاوز به زندانیان و معترضان به انتخابات از ذهن ها پاک نشده است، هنوز مجبور کردن زندانیان به اعترافات تلویزیونی وجدانها را می آزارد و... . دوم، به علت بحران سیاسی حاکم، در گیری بین حاکمان آنچنان بالا گرفته که روسای دو قوای(مقننه وقضاییه) وجناح دولت در آن درگیرند و شاخ و شانه برای هم می کشند و کرکری می خوانند! و از همدیگر حق سکوت می گیرند. اگر وزیری بازخواست شود، رییس جمهور تهدید به افشاگری می کند و چون در این فسادهای مالی و اخلاقی و اداری همه درگیر هستند، همه علیه همدیگر گارد گرفته اند و گوش خوابانده اند ودر حالت سرشاخ هستند ومنتظرند در یک فرصت مناسب رقیب خود را از میدان به درکنند. به بیان دیگر، تَرَک این سد می رود که از هم بگسلد. ولی طبیعی است که آنها در مقابل نیروهای سرنوشت ساز جامعه (کارگران) با هم متحد می شوند، چون همه موجودیتشان در گرو کل حفظ نظام سرمایه است و نیک می دانند که همگی در یک کشتی نشسته اند و در صورت غرق شدن همه شان غرق خواهند شد. سوم، با توجه به این اوضاع و بی ثباتی هر گونه تلنگری منجر به حرکتی می شود غیرقابل کنترل، پس عجیب نیست اگر کارگران شرکت هایی مانند خودرو سازیها و صنایع وابسته را فعلا اخراج نکنند. چون اخراج دسته جمعی کارگران صنایع خودرو سازی با جمعیت میلیونی که دیگر چیزی برای بقا ندارند قابل کنترل نیست ونمی توان به امید توهمات مذهبی و در خطر بودن اسلام و ملیت و قومیت و وطن پرستی جلودارش شد. سرمایه در ایران این را خوب می داند که نیروی کارگر اگر با توان خود بیگانه نباشد و اگر متحد گردد، نه فقط قابل مهار نیست بلکه با توجه به این اوضاع اجتماعی می تواند نیروهای جامعه را به دنبال خودش بکشاند و دگرگونی اجتماعی را به وجود آورد.
اما آنچه مایه تاسف است عدم شناخت و آگاهی و بیگانگی اکثر ما کارگران از توان خودمان است. حافظان سرمایه با این قدرت بالقوه ما کارگران آشنایند و تابحال چندین بارمزه آن را چشیده اند. در کمال احتیاط برخورد می کنند تا این قوه بالفعل نگردد و حاضرند ضرر بدهند ولی کلیتشان را حفظ کنند.اما ما چون با هم متحد نیستیم و تشکیلاتی نداریم، نیروی خود را نیز نمی شناسیم. همان گونه که با محصول کار خود بیگانه ایم، با توان خود نیز بیگانه تریم. فشارهای ناشی از اقتصاد و سیاست را صرف درگیری های روزمره با همکاران و خانواده می کنیم تا آن انرژی به نحوی تخلیه گردد. به عبارتی، ما کارگران با نیروی خویش بیگانه هستیم. اما دیگران (سرمایه) بهتر از خود ما می دانند که چه قدرتی داریم. ما به جای اینکه با کوچکترین تحریکی از هم عصبانی شویم، باید کمی بیندیشیم و ببینیم باعث و بانی مشکل کی است؟ کجاست؟
می بینیم که آن بخش از سرمایه در ایران که در حال حاضر قدرت سیاسی را در دست دارد، فعلا به نوعی با جمعیت میلیونی کارگران خودروسازی مدارا می کند. دیگرانی هم که سودای به قدرت رسیدن را در سر می پرورانند، به قدرت ما عملا اعتراف می کنند و با توجه تجربیات شکست خورده ما کارگران در سال ۵٧ ، قصد آنرا دارند که تا دیر نشده همان ریل سال ۵٧ را در مقابل ما قرار دهند وما را باز سوار همان قطاری کنند که مقصدش با مقصد ما کارگران هزاران کیلومتر فاصله دارد.
می بینیم و می شنویم که صدای آمریکا، بی بی سی، رضا پهلوی، احزاب سیاسی راست، سلطنت طلبان، جمهوری خواهان، اصلاح طلبان، ملی گرایان، مجاهدین در مبارزه و اختلاف خود با سرمایه داران حاکم فعلی برای ما کارگران دایه های مهربان تر از مادر شده اند. بخشی دیگر هم که پس از سالها برایشان در هنوز بر همان پاشنه سابق می چرخد، ما را مایملک و سرباز پیاده نظام خود دانسته واعتقادی به جنبش سراسری و ضد سرمایه داری (در صورت فراگیر شدن) ندارند و حاضرند ما را به خاطر سکتاریسم خود شقه شقه کنند، به امید آنکه با ساختاری حزبی و هیئت مدیره ای از ما کارگران برای خود نرده بانی بسازند و بر اریکه قدرت بنشینند.
این واقعیت ها به خوبی نشان می دهد که قدرت اجتماعی و تعیین کننده ما طبقه کارگر از طرف آنانی که در قدرت هستند ودیگرانی که قصد به قدرت رسیدن را دارند شناخته شده است و با توانایی های ما کارگران که در برشهای مختلف تاریخی آنرا نشان داده ایم آشنایند و هر کدام میخواهند با کانالیزه کردن قدرت ما آن را در اختیار خود بگیرند. می دانند که ما کارگران هستیم که با حرکت توفنده اجتماعی خود قدرت تغییر جامعه را داریم و هیچ گروه، حزب و شخصیتی بدون توجه و تکیه بر ما نمی تواند به قدرت برسد.اما، همان گونه که گفتیم، ما کارگران چنین نمی اندیشیم. کمی خنده دار و تراژیک است.بیشتر ما کارگران عادت کرده ایم که چشم به بالا داشته باشیم و همیشه منتظررسیدن منجی از بالا هستیم. آن بخش از کارگران که تحت تاثیر رسانه های قدرتهای خارجی هستند منتظرند آنها کاری برایشان بکنند. آن بخش که تحت نفوذ فرهنگ مذهبی هستند منتظر ظهور امام زمان هستند. دسته کوچک دیگری هم با همان فرهنگ امام زمانی منتها به شکلی دیگر منتظر ظهور و دستور احزاب و رهبران وکمیته مرکزی ها هستند که فرمان صادر کنند تا ما زیر پرچم شان سینه بزنیم. بخشی اندکی هم که به نجات خود از چنگال آهنین سرمایه می اندیشند و از توان بالقوه خود آگاهی دارند، پراکنده و سازمان نیافته اند و صرفا به مبارزات مقطعی می پردازند.
در کل، با توجه به مطالب گفته شده بالا، عواملی باعث شده اند که نیروی ما کارگران بالفعل نگردد.عامل اول، نیروهای مادی سرمایه هستند و سرکوب گران که همواره می خواهند ما سیاهی لشکر آنها باشیم. عامل بعد، ذهنیتی است که این نیروها در ما پرورانده اند به طوری که ما همیشه در طلب منجی و منتظر نجات از سوی کسی هستیم. این ذهنیت باعث گردیده که ما کمتر جرأت اندیشیدن را به خود بدهیم وهمیشه منتظر بمانیم تا دیگران بجایمان بیندیشند.ما بایستی روی پای خود بایستیم، نبایستی برای خود قیم فکری بسازیم وآویزان آن گردیم و با نیروی اندیشه خود بیگانه باشیم، زیرا سرمایه داری همین را از ما میخواهد. تا ما خود نخواهیم و اندیشه و اراده نکنیم که سرمایه داری را از میان برداریم، این نظام همواره ما را در چنبره خود خواهد داشت.
پس برای آن که قدرت خود را برای مبارزه با سرمایه بالفعل کنیم، باید با این دو عامل مبارزه کنیم، و این کار نیز فقط و فقط با اتحاد و تشکل علیه سرمایه ممکن می شود. حوادث سیاسی به سرعت در حال پیش آمدن هستند و رابطه بین جناحهای حاکم سخت به هم خورده است. ممکن است جناحی که در حال حاضر حاکم بر شرکتهای خودرو سازی و صنایع وابسته به آن است، برای رقابت با جناح دیگر بتواند تا انتخابات با ما کجدارو مریض مدارا کند و ما را فعلا اخراج نکنند. اما پس از آن چه؟ ما همیشه در معرض تهدید اخراج و فقر و فلاکت هستیم و باید خود را به وسیله ای همیشگی برای مبارزه با این تهدید مجهز کنیم. این وسیله چیزی نیست جز تشکل شورایی و سراسری برای مبارزه با سرمایه داری.
فقدان این وسیله، یک ضعف اساسی و تاریخی ما کارگران است. سابقه تاریخی نشان می دهد که همکاران ما نیز در گذشته همین مشکل را داشته اند. همان گونه که بریده روزنامه ضمیمه نشان می دهد، کارخانه هایی چون جنرال موتورز سابق (پارس خودرو کنونی) در روزهای پایان رژیم گذشته شورای خود را به وجود آوردند و حتا اقدام به سراسری کردن آن نیز کردند. اما از یک سو سرکوب رژیم تازه به قدرت رسیده و از سوی دیگر ذهنیت توهم آلود ما کارگران (همان دو عاملی که در بالا ذکر کردیم) مانع پایداری و استحکام ضدسرمایه داری این شوراها شد و کارگران دوباره پراکنده و اسیر سرمایه شدند. اکنون ما می توانیم و باید با پیگیری همان خواسته ها، شوراهای ضدسرمایه داری خود را به وجود آوریم و به این ترتیب، ضمن آن که گامی در جهت رفع پراکندگی و بیگانگی خود برمی داریم، برای شرکت فعال و مستقل در حوادث سیاسی پیش رو نیز آماده شویم.
کارگران صنایع خودرو سازی - بهمن ١٣٩١