هم میهنان، رفقا و دوستان
رفیق هوشنگ عیسی بیگلوازمیان ما رفت، اما یاد رفاقت قهرمانانه و انسان دوستی اش و مبارزات این رفیق در راه آزادی و سوسیالیسم هماره در خاطرما خواهد ماند!
ما رفقا و همراهان رفیق هوشنگ برای گرامی داشت سنت های انسانی - انقلابی که از خود برای پویندگان راه آزادی و سرافرازی انسان به جای گذارد، گردهم خواهیم آمد.
زمان ٢٨ فوریه ٢٠١۵، دوستان ارجمند می توانند از ساعت ١٣.٠٠ در سالن حضور یابند. راس ساعت ١۴.٠٠ برنامه شروع و ساعت ١٨.٠٠ پایان می یابد. در صورت تمایل حضاربرنامه آزاد ادامه میابد.
مکان:
MK Palast Event Center
Addres:VenloerStraße 891
50829 Köln, Deutschland
از عموم دوستان و رفقای ارجمند که مایل به بیان خاطره یی از زندگی و مبارزه مشترک با رفیق هوشنگ هستند ، همچنین از شخصیت ها و سازمانهای سیاسی که مایل به دادن پیام به این گرد همایی هستند تقاضا میکنیم نام خود ومتن و پیامتان را از طریق ایمیل ذیل تا ٢٣ فوریه به ما ارسال دارند تا در لیست خاطره گویان قرار گیرد.
yaranehoshang@gmail.com
برنامه ها در اطلاعیه دوم انتشار خواهد یافت.
جمعی از دوستان و رفقا و همراهان هوشنگ عیسی بیگلو
***************
آخرین دیدارم با هوشنگ در هلند
اواخر بهار ۲۰۱۳میلادی
انو، مانوشک، بابک
ضمن اعلام همدردی با شما عزیزان، امیدواریم مرا هم در غم خود شریک بدانید.
مسعود فروزش راد
هوشنگ همانطور که میدانید هر سال چند ماهی کوله بار خود را برداشته و از فنلاند که اقامتگاه وی بود رهسپار دگر کشور های اروپا میشد و جز دیدن یارانش و نگهداری و حفظ روابط با دیگران چیز دیگری در سر نداشت جز اینکه دیگر یاران را که همیشه از هم دورند به شکلی وصل نماید و در هر جا که اسکان میکرد از همانجا با دیگران تماس گرفته و نه تنها خود به دیدن آنها میرفت بلکه آنان را به وسیله تلفن هم که شده وصل میکرد و این یکی از راه کارهایی بود که میتوانست به روابط انسانی که او میخواست ادامه دهد، برای من هیچگاه افکار سیاسی وی مهم نبود بلکه بیشتر همانطور که خود وی رفتار میکرد و از بقیه انتظار داشت حفظ روابط عآطفی و انسانی بود. شما همه وی را میشناسید و احتیاج به توضیح بیشتر نیست،
این بار هم هوشنگ طبق معمول رهسپار اروپا شده و به هلند نزد ما آمد و به دیدار دوستان شتافت و هر جا بود ما هم خود را به وی رسانده و دور هم جمع میشدیم ، یک شب که همه در منزل من بودند بعد از شعر خوانی و از هر دری سخن گفتن هوشنگ هم با بقیه دوستان در منزل من خوابید ، صبح که از خواب بر خواستم رفتم سراغش و از وی پرسیدم خوب خوابیدی؟ در جواب گفت : بهترین رخت خوابی بود که تا کنون نصیبم شده بود ، در حالیکه آنقدر وسایل خواب من کم بود که میتوان گفت تقریبا روی زمین و با یک پتو به جای تشک بود و برای همه ما هم همانطور بود ولی هوشنگ آنروز دائما این حرف را تکرار میکرد ، مسلما این از خصلتهای انسانی وی ناشی میشد ، بعد از اینکه از خواب برخواست شروع کرد به ورزش و کل و کشتی با سایر دوستان . او بدن ورزیده ی داشت و همیشه روحیه شاد و خندان و استوار داشت و ما وی را تحسین میکردیم .بهر حال بعد از صرف صبحانه همه ما رفتیم به دیدن شهر آمستردام زیرا هوا آفتابی و خوب بود ، من هم دوربین خود را بر داشته و فکر کردم در این هوای خوب اگر فرصت دست دهد شاید بتوانم باز هم لحظات خوبی را شکار کنم.
من معمولا کمتر روی پرترت کار میکنم، کارم بیشتر روی طبیعت، انسانها بطور جمعی و یا اجسام میباشد، ولی آنروز در جایی که هوشنگ و سایر دوستان روی سکوئی جلوی موزه هنرهای مدرن نشسته بودند، ناگهان چشمم به شکاری افتاد که تاکنون کمتر نصیبم شده بود که مرا دگر گون کرد، او متوجه نبود که به وی خیره شدم نمیدانستم با این دگر گونی درون وجودم چه کار کنم، در چند متری وی روی زمین و روبرویش نشستم، به حرکات آهسته و نرم وی خیره شدم از نگاهم نمیگریچت ولی نگاهش بسیار عمیق و در جانب دیگری بود، سعی کردم با احساس خود به وی بپیوندم، در خود می پیچیدم و دنبال راهی برای پیوستن به احساس وی بودم! گویی این خود من هستم، دوربین عکاسیم یارای ان را نداشت که به همه وجود وی بپیوندد، دائم از من میگریخت، پیام میداد مرا در گیر این شکار نکن، من عاجزم از شکار این صحنه، احساس میکنم آخرین دیدار من با هوشنگ، این شکار وحشی است، او سراسر رویاست، نمیتوان به او و احساسش دسترسی پیدا کرد، مانده
"هوشنگ این تصویر را خیلی دوست داشت"
بودم چکنم، این احساس لعنتی، که به من میگوید این آخرین دیدار تو خواهد بود، مسعود مواظب باش این آخرین دیدار تو با هوشنگ مهربانت خواهد بود،
در این لحظه دوربین با من سخن گفت، به من گفت تکنیک را ول کن و به من هم نسپار، احساست را دنبال کن همه چیز و هر چه مربوط به من است رها کن شکار را از دست میدهی او دارد میرود وتو دیگر هیچگاه بدان نمیرسی، تو او را دیگر نخواهی دید سعی خودت را بکن به وی بپیوندی او را از دست نده، برو درون وجودش، و همانطور شد این دیگر من نبودم، من در آن لحظه خود او شدم و رفتم درون وجودش، واو راست میگفت، این تصویر که میبینید خود من هستم من همان هوشنگ هستم.
مسعود فروزش راد - ٠٣-٠١-٢٠١۵
***************
خبر در گذشت هوشنگ عیسی بگلو
با تأسف فراوان خبر درگذشت رفیقمان هوشنگ عیسی بگلو یکی از مبارزین و زندانیان سیاسی رژیم شاه ، در روز سی ام دسامبر سال ٢٠١۴ را دریافت کردیم. فقدان این رفیق ارزشمند و گرامی را به همسر و فرزندان گرامی اش، و همچنین به تمامی رفقا و دوستان دور و نزدیک و مبارزان راه سوسیالیسم وعدالت تسلیت می گوئیم. رفیق هوشنگ یکی از مقاوم ترین و وفادار ترین مبارزینی بود که زندان های شاه در دهه پنجاه به خود دید. هوشنگ همواره موجب دلگرمی همه کسانی بود که در زندان همراه او بودند و با شخصیت قدرتمند و با نفوذی که داشت حتی بازجو ها را به احترام وا می داشت. هوشنگ با توجه به نوع پرونده ای که داشت (کمک به چریک های فدائی و مخفی کردن رفیق شعاعیان) تحت فشار و شکنجه های شدیدِ ساواک برای دستگیری رفیق شعاعیان بود، اما با ایستادگی و مقاومت سختی که در برابر شکنجه ها از خود نشان داد ساواک شاه را نا امید و دست خالی گذاشت. جنبش چپ ایران یکی دیگر از وفادار ترین و مقاوم ترین رفقای خود را از دست داده است.
یادش گرامی باد
احمد امانی - ارسلان پورقباد -اصغر باقری - بهروز نظمی انصاری - بهرام معلمی - بنفشه نیسان - بیژن خوزستانی - پرویز قلیچ خانی - پری پوریان - پری کسرائیان - حسین سیامکان - سرژ آراکلیان - سیامک لطف الهی - عباس فرد- عباس کدخدا - علی پاینده - فرامرز یاغلی - کریم منیری - مجید اسدزاده - مهدی جباری - یعقوب کلات زاده