در ستایش آموزگاری بزرگ
بیاد رفیق امیر حسن پور
بامداد روز شنبه ۲۴ ژوئن ۲۰۱٧ با از کار افتادن ذهنی فعال و قلبی پرشور لحظه دردناک مشترکی برای همه انسانهای آزادیخواه جهان ثبت شد. جهان دانشگاهی از روشنگری مارکسیست و ژرف اندیش محروم ماند و تودههای ستمدیده در گوشه و کنار جهان مدافع سرسخت و همیشگی خود را از دست دادند.
امیر حسن پور را میتوان بواسطه دهها کتاب علمی و نوشتارهای پژوهشی به زبان انگلیسی، فارسی و کردی بازشناساند. میتوان روحیه انقلابی و سازش ناپذیر او را بواسطه دهها مصاحبه و مقاله افشاگرانه از ستمهایی که نظام سرمایه داری - امپریالیستی بر مردم جهان، ایران و کردستان روا داشته نشان داد. میتوان هزاران بار از فرهیختگی و دانایی، صداقت و مهربانی، فروتنی وسادگی و اخلاق والای کمونیستیاش سخن راند. اما بزرگترین شاهکار رفیق امیر زندگیاش بود. زندگیش پلی بود میان دانشگاه و سنگرهای نبرد تودهای. او با مهارت دانشگاه را با سنگرهای نبرد پیوند داد. در سراسر عمرش یا در دانشگاه به تبلیغ و ترویج ایدههای مارکسیستی و سازماندهی مبارزه انقلابی مشغول بود یا در دیگر صحنههای مبارزه طبقاتی شرکت میجست. با شروع انقلاب ۱۳۵٧ ایران، از دانشگاههای آمریکا رهسپار کردستان شد. او نقشی مهم در جمعیت دفاع از آزادی و انقلاب درکردستان ایفا کرد و از بنیانگذاران تشکیلات پیشمرگه زحمتکشان وابسته به اتحادیه کمونیستهای ایران بود. امیر حسن پور مبتکر اصلی و یکی از هدایت کنندگان راهیپمائی تاریخی سنندج به مریوان و از مبلغان و مدافعان فعال مقاومت ۲۴ روزه شهر سنندج در بهار ۱۳۵۹ بود. با انتقاد از افکار سنتی و پیگیری رفقایی چون امیر در جریان این جنگ بود که اولین دسته زنان مسلح تشکیلات پیشمرگه زحمتکشان در شهر سنندج تشکیل شد. تا آن زمان نقش زنان به فعالیت های پشت جبهه ای و مداوای مجروحان محدود گشته بود.
امیر پس از شکست انقلاب همواره پشتیبان و یاری رسان کمونیستهای متشکل در «اتحادیه کمونیستهای ایران - سربداران» و بعدها «حزب کمونیست ایران - م ل م» بود که در برابر شکست زانو نزدند و با چشمانی باز و دوخته به افق کمونیسم باجمعبندی های علمی - انتقادی از گذشته، راه آینده را هموار کردند. امیر بخوبی میدانست کسی که در صف اول نبرد نباشد چشم اندازش یکنواخت خواهد شد.
امیر همبستگی مبارزاتی مردم جهان را عمیقاً درک میکرد. او انترناسیونالیست بود و مدافع پیگیر هر جنبش عادلانه و مترقی. ماهها هر هفته در برابر سفارت اسرائیل در کانادا همراه با دیگر استادان مترقی دانشگاههای کانادا در آکسیونهای اعتراضی شرکت جست تا ایده تحریم دولت نژادپرست اسرائیل در سطح بین المللی پا بگیرد. در اوج جنگ خلق نپال به کوههای آن کشور سرکشید، تا یاری رسان مردم بپاخاسته نپال شود و بر تفاوت بیراهه از راه تاکید کند. امیر در سمینارها و کنفرانسهای بین المللی از یونان تا لندن و هر آنجائی که شعله مقاومتی برپا بود، شرکت میکرد تا ندای انقلاب و کمونیسم را فراگیر کند.
دانشجویانش را تشویق میکرد که جنبشهای آزادیبخش را مورد پژوهش علمی قرار دهند و راز دستاوردها و شکستهای جنبشهای انقلابی مانند ظفار را در یابند. یاری رسان هر دانشجوی مشتاق و پرسشگر، هر کاوشگر تاریخ مبارزات مردم، احزاب و رسانههای مترقی کرد، نشریات در تبعید و نشریات دانشجوئی چپ بود.
امیر از زمانی که مارکسیست شد اهمیت تئوری انقلابی را درک کرد و به قول برشت دریافت که «تنها ناظران بزرگ میتوانند به عاملان بزرگ بدل شوند.» او همواره تلاش داشت در رأس اندیشههای پیشرو زمانه خود قرار گیرد. او از ناسیونالیسم انقلابی کرد به مارکسیسم گذر کرد، با پیشرفتهترین درک از کمونیسم - که در جریان انقلاب فرهنگی چین به ظهور رسید - سمتگیری کرد و از اهمیت سنتز نوین کمونیسم توسط باب آواکیان رهبر حزب کمونیست انقلابی آمریکا سخن راند و مشتاقانه به تبلیغ آن پرداخت. او بدون تعصب، پیشداوری و سکتاریسم از هر حرکت پیشرو نظری و عملی دفاع میکرد. او در نقد افکار و رفتار مردسالارانه در جنبش چپ پیشگام بود، همواره شوونیسم و ناسیونالیسم را در اشکال گوناگون به طریقی علمی موردانتقاد قرار میداد. امیر تفکرات یکسویه و مکانیکی اقتصادگرایانه در میان مارکسیستها را نقد میکرد و بر اهمیت روبنای ایدئولوژیک سیاسی، نقش نسبتاً خودمختار و مستقل روبنا و تداخل دیالکتیکی آن با زیربنای اقتصادی تأکید مینهاد. او پیگیرانه و خلاقانه ماتریالیسم تاریخی را در بررسی وجوه مختلف فرهنگ و زبان کردی و تاریخ مردم کرد به کاربست. او آثار برجسته و ماندگاری در این زمینه از خود باقی گذاشت. برخی از خدماتش در این موارد در دایره المعارف ایرانیکا بازتاب یافت.
امیر عمیقاً به این آموزه مارکس باور داشت که «مربی خود به تربیت نیاز دارد». او نهتنها در اوج تواضع و فروتنی دانش اش را در اختیار مشتاقان قرار میداد بلکه همواره آماده یادگیری از دیگران بود. هر زمان آماده آموزش دادن و آموزش گرفتن بود. گوش شنوای تیزی داشت. او با هرگونه امتیاز اجتماعی و طبقاتی مخالف بود و بیزار بود از کسانی که دانش خود را سرمایه میکردند و به دیگران فخر میفروختند. حضورش در هر فعالیت و جلسه آموزشی، حضور آینده در حال بود. او توانایی آن را داشت که آینده کمونیستی را به صحنه آورد تا زمان حال جدیدی پدید آید و زمان حال نامطلوبی که در آن بسر می بریم زیر سؤال برود. از این نظر امیر الگویی بیهمتا برای همه انقلابیون بهویژه دانشجویان و پژوهشگرانی است که خود را مارکسیست میدانند. کاش در جهان دانشگاهی چند صد تن همچون امیر حسنپور بودند، تا چهره دنیا متفاوتتر میشد و یقین به آینده کمونیستی فزونتر.
امیر سادگی و بیتکلفی، صداقت و متانت را دوست داشت و آن را مثل هوای خوش در دیگران میدمید. همواره شور زیستن داشت و شوق ساختن. حتی تا آخرین لحظات عمر و بر بستر بیماری با روحیهای شکستناپذیر از نقشههای جدید و پروژهها و مبارزات ناتمام سخن میراند. خوشبختانه شانس آشنایی با او را داشتم، این شانس بزرگی بود زیرا از او بسیار آموختم.
زمانی امیر در ارتباط با مبارزه مسلحانه سربداران در سال ۱۳٦۰ در آمل گفت "جنگ باید انقلابی باشد، مثل سربداران" با پیروی از او میتوان گفت:
کمونیست باید واقعی باشد مثل امیر!
روشنفکر باید متعهد باشد مثل امیر!
پژوهشگر باید عمیق باشد مثل امیر!
امید بهرنگ - ۲٧ ژوئن ۲۰۱٧
**************
ادای احترام به مبارزی که نو شدن را زندگی میکرد
و هیچ مانع ذهنی و عینی کهنهای را در راه رهایی بشریت بر نمیتابید!
رفیق امیر حسنپور زبانشناس، پژوهشگرِ انقلابی، معلم مبارز و کمونیست خستگیناپذیر بامداد روز شنبه ۲۴ ژوئن در سن ۷۴ سالگی پس از یک دوره جدال با بیماری سرطان در کانادا درگذشت.
بنا به باور سنتشکنانه و منش خلاف جریاناش هیچ مراسم سنتی برای او برگزار نخواهد شد. بنا به عادات مرسوم سبقهی طولانی و پرافتخار مبارزاتی و سیاسی و مدارج بالای علمیاش دستمایهی تسلیتگوییهای عادتی و یادمانهای غلوآمیز نخواهد بود و ... اما این ساختارشکنی او ذرهای از این حقیقت کم نخواهد کرد که رفتن او بار غم سنگینی را برای همیشه بر دوش خانواده، رفقا و دوستان، همرزمان و شاگردانش و تمام کسانی که قلب امیر به خاطر آنها میتپید، تحمیل خواهد کرد؛ این حقیقت که در روزگار سلطهی واپسگرایی، جهالت و جنایت، جنبش انقلابی و ستمدیدهگانِ جهان یکی از آگاهترین، متعهدترین و جدیترین همراهانشان را از دست دادند، چون امیر همدست تودهها بود برای گسستن زنجیرهایشان و در تمام گرهگاههای سخت تاریخی و طبقاتی این همدستی انقلابی را با هیچ منفعت و امتیازی طاق نزد.
امیر نو شدن را زندگی میکرد و هیچ مانع ذهنی و عینی کهنهای را در راه رهایی بشر بر نمیتابید. مرزها، ملیتها، دولتها را پدیدههایی کهنه میدانست که مانعی در راه رهایی بشریت هستند. اگرچه همراه راسخ و انقلابی مبارزات ملت تحت ستم کُرد بود و مردم فلسطین را لحظهای تنها نگذاشت و خودش را بخشی از مبارزات مردم از ویتنام تا ظفار میدانست و ... اما به مرز و ملیت، وطن و کشور باور نداشت و در راه برداشتن تمام مرزها و ملیتها مبارزه میکرد.
رهایی بشریت از ستم و استثمار را در گروه از بین رفتن کلیهی ساختارها، افکار و مناسبات طبقاتی در جهان میدانست. رهایی زنان را چنان عمیق و علمی درک کرده بود که هیچ تغییر ریشهای را بدون از بین رفتن فرودستی زنان متصور نبود؛ و از بین رفتن ستم بر زن را چنان برای رهایی بشریت ضروری میدانست که هیچ مبارزهی انقلابی را بدون حضور آگاهانه و انقلابی زنان امکانپذیر نمیدانست. چنان این دیدگاههای علمی، آگاهانه با تفکر و مناسبات روزمرهی او عجین شده بود که جزِ معدود رفقایی بود که در کنارش تفاوت جنسیت، سن و دانش قابل لمس نبود. لحظهای از آموختن دست بر نمیداشت و چنان فروتنانه اما عمیق آموزش میداد که میل به دانستن را بیدار نگاه میداشت. دانش عمیق و درسهای مبارزاتی را چنان ساده، پرمحتوا، به دور از بزرگنمایی، شیوا و فروتنانه بیان میکرد که امکان و امید به تغییر را بازنمایی میکرد. اما نسبت به صحت اظهاراتش (کتبی یا شفاهی) تعهد بالایی داشت. هنر او در برخورد به تودهها اما سخنوری نبود بلکه گوش کردن، فهمیدن و مسئولانه برخورد کردن به سوالات و گرههای ذهنیشان با نهایت ادب و فروتنی بود. در عین حال اما از مواضع سیاسی خود بیمهابا دفاع میکرد و هیچ امتیازی برای هیچکس قائل نبود... چون امیر کمونیستی بود که ایدههایش برای تغییر جهان را زندگی میکرد. از نسل انقلابیون شورشی مه ۶۸ بود که کشتار ۶۷ هم آنها را به زانو در نیاورد. زیر هجمهی کشتار و قتلعام و برپایی کارزارهای تبلغاتی ضدِ انقلاب به رنگ اکثریت در نیامد و با تمام توان باز هم دست به ریشهها برد. شکست انقلابات قرن بیستم را نشانهی ورشکستگی امکان انقلاب ندانست و به صف اقلیتی پیوست که زندگی خود را صرف فهمیدن دلایل علمی شکست انقلابات کردند تا بتوانند، یورشی نوین برای به قدرت رساندن خلع قدرت شدهگان تدارک ببینند. در راه این تدارک عظیم از هیچ خدمتی در هیچ عرصهای فروگذار نکرد. به همین دلیل زندگی پربارش سفری تجسسی از مهاباد تا تورنتو بود که تمام تجربهی شخصی و مبارزاتیاش دستمایهی تحقیقی به وسعت تاریخ بشر و گسترهی جهان بود، برای شناخت عمیقتر زندگی بشر به قصد تغییر آن؛ و چه زیبا، پرشکوه و مؤثر این سفر را به پایان رساند. ردپای او هم بر ساحل زندگی باقی خواهد ماند. او در قلب کسانی که دوستش دارند، زنده، پویا، پرحرارت، آتشین و سرخ باقی خواهد ماند.
رفیق امیر درود بر تو که چنان پر بار و سرافراز زیستی!
ما هم در سنگر ستمدیدهگان آنطور که تو دوست داشتی، خواهیم رزمید تا روزی که افکار نوین و پرشور تو متحقق شود!
در آن روز ما میلیونها نفر به یاد زندگی پرارزش، شکوهمند و فداکارانهی تو و هزاران انقلابی خواهیم رقصید و زندگی را جشن خواهیم گرفت!
روزی صدای آزادم، در هر ستاره می پیچد
با من، تو وُهزاران من، مثلِ شکوهِ یک تن
آن روز، دوباره میخوانیم، خشم ِ صدای توفانیم ما
سازمان زنان هشت مارس (ایران - افغانستان)
۲۶ ژوئن ۲۰۱۷
**************
"راهپیمایی مردم سنندج" درگفتگو با امیر حسن پور
هدف ما ایجاد مبارزە ای تودەایی بود
تهیە و تنظیم: صباح نصری
امیر حسن پور محقق و استاد دانشگاە و اهل مهاباد است. در اوایل انقلاب فعالیتهای سیاسی خود را در "اتحادیە کمونیستها" دنبال کرد و در راهپیمایی مردم سنندج در حمایت از کوچ مردم مریوان شرکت فعال داشت و ایدە این راهپیمایی پیشنهاد ایشان بود. در سال ۱۹۸۹ در رشته زبانشناسی اجتماعی و تاریخ معاصر خاور میانه دکترا گرفت. او هم اکنون در کانادا بە سر میبرد و در چند دانشگاە این کشور مشغول بە تدریس است.
آقای حسن پور، شیوه شکل گیری "جمعیت دفاع از آزادی و انقلاب" که شما هم عضو آن بودید بە چه صورت بود؟ ضرورتهایی که ایجاب می کرد چنین جمعیتی در شهر سنندج به وجود بیاید چه چیزهایی بود؟
جمعیت دفاع از آزادی و انقلاب یکی از مجموعە جمعیتهایی بود که بلافاصله بعد از سقوط رژیم در کردستان تاسیس شد. تا جایی که بە خاطر دارم، اولین جمعیت در مهاباد بوجود آمد و بعد در بقیه شهرهای کردستان این جمعیتها تشکیل شد. ضرورت ایجاد این جمعیتها در این بود که عده ای از فعالین احزاب سیاسی چپ مثل کومله، اتحادیه کمونیستها و ... به این نتیجه رسیده بودند که یک تشکیلات دمکراتیک ایجاد کنند تا فعالین حزبی علاوە بر اینکە به کارهای دمکراتیک بپردازند برای افرادی که غیر حزبی هستند جایی نیز باشد تا بتوانند در یک محیط سیاسی مناسب و دمکراتیک با این حزبها تماس بگیرند، بدون اینکه حتی معلوم باشد که چه کسی عضو کدام حزب مشخص است. در هر حال مدلی بود که قبلا در جاهای دیگر به وجود آمده بود، مخصوصا احزاب کمونیست به این نوع تشکیلات علاقه داشتند. یک فضایی برای اینکه هم فعالیتهای دمکراتیک بشود و هم احزاب مختلف بتوانند در حد وظایف دمکراتیک در یک جا با هم همکاری کنند و توده مردم هم که الزاما عضو هیچ یک از حزبها نبودند بتوانند در آن فضایی که به وجود آمده بود فعالیت بکنند و احیانا به این احزاب ملحق بشوند. فلسفه وجودیش بیشتر این مورد بود.
فکر ایجاد این جمعیتها از طرف چه شخص یا جریانی بود و چگونە به این سبک متشکل شد؟
تا جایی که بە یاد دارم و بعدا هم می پرسیدم، اولین جمعیت در مهاباد بە نام "جمعیت راه رهایی زحمتکشان" تشکیل شد. این جمعیت بیشتر نتیجه بحث و مذاکره و پیشنهادی بین "صلاح الدین شمس برهان" از اتحادیه کمونیستهای ایران و رفقای کومله بوده است. بیشتر نتیجه بحث و تصمیم گیری آنها بوده که تشکیلات ابتدا در این شهر و بعد در همه شهرهای کردستان به وجود آمد. تا آخر خرداد (سال ۱۳۵۸) تقریبا همه شهرهای کردستان یک جمعیت داشت و برنامه ای مطرح کردیم که شورای هماهنگی جمعیتها به وجود بیاید. جلسه ای در سقز برگزار شد که در آنجا از هر یک از جمعیتها نماینده هایی برای بحث در رابطە با اینکه یک شورای هماهنگی جمعیتها به وجود بیاد آمده بودند. یعنی جمعیتها به یک نیروی سیاسی تبدیل شده بودند که هماهنگ کردن کار آنها احتمالا وزنه سیاسیشان را بیشتر می کرد. با این حال مشکلاتی هم وجود داشت، خود سازمانهای سیاسی ارزش خیلی زیادی برای سازمانهای دمکراتیک قائل نبودند. در هر حال این تشکیلات وجود داشت و می توانست وظایف خیلی مهمی انجام دهد که شاید انجام نداد.
این جمعیتها در ابتدای شکل گیری هیچگونه ارتباط تشکیلاتی با احزاب چپ از جمله کومله نداشتند؟
در اوایل کار، مسلما کومله در همه اینها حضور داشتە است. فعالین کومله در عین حال کە عضو کومله بودند در این جمعیتها نیز عضویت و یا در رهبری جمعیت بودند. کومله در آن وقت هنوز علنی نشده بود. کومله[بعد از] ۲۸ مرداد و بعد از حمله رژیم علنی شد. ولی کومله و تشکلات دیگر، اعضایشان در جمعیت بودند اما به عنوان عضو جمعیت فعالیت میکردند. مسلما در همان حال عضو حزب خودشان هم بودند. این اصلی است که در سازمانهای دمکراتیک پذیرفته شده که اعضای احزاب می توانند در سازمانهای دمکراتیک شرکت داشته باشد یا حتی در رهبری آن باشند.
در حمایت از کوچ مردم مریوان که در تابستان سال ۵۸ صورت گرفت، مردم شهر سنندج دست بە یک راهپیمایی در مسافت بین این دو شهر میزنند. شما به عنوان کسی که آن زمان از اعضای اصلی و از سازمان دهندگان راهپیمایی در شهر سنندج بودید، حال و هوا و وضعیت سیاسی آن موقع شهر سنندج را چگونە دیدید کە مجاب شدید دست بە این راهپیمایی بزنید؟ اساسا فکر چنین کاری چگونه شکل گرفت؟
مسئله اصلی و خیلی فوری این بود که ما در جمعیت سنندج برنامه وسیعی راه انداختیم که برای مردم مریوان کمک جمع آوری کنیم و بە آن شهر بفرستیم. مقدار زیادی کمک جمع شد که چند نفر بە همراە یک کامیون آن را بە شهر مریوان بردە بودند و جلو پادگان مریوان که رد میشوند آنان را دستگیر میکنند. مسئله اصلی این بود که اینها آزاد بشوند. همه ما در جمعیت در فکر این بودیم که چکار کنیم که این دستگیر شدگان آزاد شوند.
در جمعیت قرار بود جلسه ای تشکیل شود که تصمیم بگیریم، من قبل از جلسه راجع به این موضوع فکر کردم و به این نتیجه رسیدم که در خود منطقه باید یک مبارزه توده ای وسیع شکل بگیرد و از طریق این مبارزه توده ای به پادگان مریوان و رژیم فشار بیاوریم که دستگیر شدگان را آزاد کنند. ابتدا این فکر را با یکی از اعضای کمیته انجمن بنام "کاک ناصح مردوخی" در میان گذاشتم که فوری پیشنهاد را قبول کرد، بعد با یکی دیگر از اعضای کمیته صحبت کردم ، او هم بلادرنگ پذیرفت.
علت چه بود که چنین فکری در آن شرایط به نظر شما رسید؟ این حاصل تجربه کاری شما بود، حاصل مطالعاتتان بود یا اینکه فضا را اینگونە تشخیص دادید کە برای حرکتی مردمی آمادە است؟
راستش بیشتر نتیجه اطلاعات و تاثیراتی بود که مبارزه مردم ویتنام و چین و کشورهای دیگر مخصوصا "جنبش ظفار" در عمان در من بوجود آوردە بود. در سالهای قبل از انقلاب در کنفدراسیون جهانی محصلین و دانشجویان ایرانی بودم و از نزدیک با این جنبشها تماس داشتیم. از طریق نشریاتشان، فیلمهای مستند و افرادی که از این جنبشها می آمدند و همچنین از طرق تحقیقاتی که میشد چیزهای زیادی از آنها یاد میگرفتیم، من به شدت تحت تاثیرایشان بودم. در تمام مدتی که در کردستان بودم مثل این بود که من در ویتنام و در آن منطقه از دنیا هستم . این تجارب خیلی برای من مطرح بود و دلم می خواست که در کردستان ما این نوع مبارزات را دنبال کنیم. در این فکر بودم که باید مبارزه توده ای شود. صرفا از طریق یک تظاهرات، اعتراض و یا تلگراف هم نمی شد کار کرد، می باید کار بزرگی در حد عملی که خود مردم مریوان انجام دادە بودند و بە خارج از شهر رفتە بودند انجام میدادیم. فکر میکردم چیزی در این حد باید انجام شود و زمینه آن هم در کردستان کاملا فراهم بود.در جلسه بجز یک نفر همه با این تصمیم موافق بودند. منتها در جلسە برنامه ای که من پیشنهاد کردە بودم کمی محدود شد. پیشنهاد من این بود که از همه شهرهای کردستان باید راهپیمایی شروع شود، به این دلیل کە شرکت در راهپیمایی از همه شهرهای کردستان، تمام کردستان را به مبارزه سیاسی جدیدی می کشاند. فقط این هم نبود که آن ۱۶ نفر آزاد شوند، بلکه با توجه به آن نوع مبارزەای که در ویتنام و چین انجام شده بود، می دیدم که مبارزه سیاسی که بە این سبک انجام میگیرد در همه اقشار جامعه و در همه سطوح مبارزه به شکلی موج وار می تواند تاثیر بگذارد.
دلیل مخالفت آن یک نفر در جلسه جمعیت چه بود؟ چرا موافق نبود که به این شیوه عمل کنید؟
او نگران بود. یادم هست چیزی که بحث میکرد این بود که رژیم با هلیکوپتر و از بالا تیراندازی میکند. میگفت مسئولیت بزرگی است، عملی نیست، بیشتر این نوع استدلالها را میکرد. بە نوعی نگران بود کە به شکست منجر شود و افرادی کشته شوند.
شما خودتان چنین حالتی را متصور نبودید؟
من فکر می کردم که اگر مردم در سطح وسیع چند هزار نفری حرکت کنند، در آن شرایط رژیم جرات ندارد که دست بە چنین کاری بزند و با هلیکوپتر مردم را هدف قرار دهد، چون تاثیراتش در سراسر ایران خیلی وسیع می شد و کردستان یک پارچه آتش می شد. در هر حال هر مبارزه ای خطر دارد ولی فکر می کردم از این لحاظ کوچکترین خطری نیست. قبلا نیز با یک عده از رفقا چنین بحثهایی شدە بود که راه مقابله با "قیاده موقت" و "احمد مفتی زاده" فقط مبارزه توده ای است و در واقع در سنندج این کار شد. همه سازمانها این کار را کردند. فقط جمعیت(جمعیت دفاع از آزادی و انقلاب) نبود. احمد مفتی زاده به همه سازمانهای چپ اخطار کرد که تا فلان روز و فلان تاریخ باید سلاحهایتان را زمین بگذارید و تسلیم شوید که همه مخالفت کردند. جمعیت، سازمان چریکهای فدایی خلق، کانون معلمان و... همه به شدت در برابر احمد مفتی زاده مقاومت کردند. این یک جرات و جسارت انقلابی بود که بگویید تو جمال فلسفه و مسلسلش را روی نفربرهای پادگان داری ولی ما توده مردم را با خودمان داریم. حتی در آن وقت در میان مردم بازار مفتی زاده خیلی نفوذ داشت ولی وقتی این مبارزه شد و سازمانهای چپ تسلیم نشدند نفوذ آنها بین مردم بیشتر شد و نفوذ مفتی زاده پایینتر آمد. من اینها را حساب میکردم. تجاربی که از ویتنام و چین و مبارزات دیگری کە داشتم این است که مبارزه ای که قاطع و انقلابی و رادیکال و جدی باشد و مردم در آن درگیر شوند موفق خواهد شد و باعث می شود مبارزه به سطح بالاتری برسد. بیشتر این جوانب را می دیدم.
در آن زمان تعدادی سازمان و نهاد مدنی و سیاسی از جمله شورای شهر،استانداری و فرمانداری در سنندج وجود داشت. آیا شما به عنوان "جمعیت دفاع از آزادی و انقلاب" قبل از اینکه راهپیمایی صورت بگیرد به این نهادها مراجعە کردید که مداخله بکنند یا اینکه با آنها راهپیمایی را هماهنگ بکنید؟ از جمله با شورای شهر سنندج؟
بە یاد دارم " کاک یوسف اردلان" که از اعضای شورای سنندج بود را یک یا دو بار دعوت کردیم و او بە جلسه جمعیت آمد. بلە، در حدی که من یادم هست و اطلاع داشتم از طریق آقای "کمانگر" و کاک یوسف اردلان چنین تماسهایی بود
ولی با نهادهای سیاسی هیچ ارتباطی نگرفتید...
نه من یادم نیست که تماسی گرفته باشیم.
از حال و هوای راهپیمایی مردم سنندج زمانی کە شروع بە حرکت کردند بگویید. چند نفر و از چە طیفهایی بودید؟
صبح که در میدان جمع شدیم جمعیتی در حدود ۲۰۰ تا ۲۵۰ نفر بودیم که خیلی متنوع بود.این تنوع از لحاظ سیاسی و سازمانی ، سن وسال و از لحاظ جنسیتی بود. هم زنها شرکت داشتند و هم مردها. شرکت زنان و مردان جوان در سنندج و در این مبارزات بسیار بارز بود. خیلی سریع راه افتادیم چون نمی شد بیشتر منتظر بمانیم. مسئله دستگیری آن ۱۶ نفر خیلی جدی بود. ترس ما از این بود که آنها را روانه تهران کنند و یا به گونەای دیگر مشکل جدی تر شود. منتها در پایان روز عده ما خیلی زیاد شده بود، به هزار نفر رسیدە بود. مردم شهر سنندج فوری فهمیدند، خبر خیلی زود در شهر پخش شد. ما که بدون برنامه راه افتادیم، با یک سری مشکلات روبرو بودیم. یکی اینکه روز خیلی گرمی بود، آب و خوراک هم همراه نداشتیم ولی خیلی زود مردم از همه اقشار کمک کردند. از جمله یادم هست کە با یک کامیون تریلر، آب و یخ آوردند و این مشکل زود حل شد و بعد هم برای مسئله خوراک، خانواده های سنندج به خصوص زنان سنندج خوراک تهیه می کردند و می فرستاند. بعد تصمیم گرفته شد که به دهات اطراف خبر داده شود که این راهپیمایی صورت گرفته است. مردم دهات می آمدند و با آوردن چیزهایی مثل دوغ، آب، نان، پنیر، ماست و ... بە ما کمک میکردند و مسئله تغذیه راهپیمایان هم حل شد.خیلی سریع مثل اینکه بنزین بپاشی روی چوب خشک و کبریت بزنید، اینجوری به آتش تبدیل شد.
اشاره کردید به روستاهایی که در مسیر راهپیمایی بسوی مریوان قرار داشتند و مردمی که با اشتیاق بە استقبالتان آمدند. شما در مصاحبه دیگری گفته اید که در مسیر حرکتتان وقتی که به روستای" دوروه" می رسید، یعنی جایی که بارگاه شیخ عثمان نقشبندی آنجاست شما کمک و دعوت ایشان به ضیافت شام را رد میکنید. چرا؟ با اینکە او در آن زمان در بین مردم منطقە نفوذ داشت.
وقتی که بە آنجا رسیدیم ، "مادح"(مادح نقشبندی فرزند شیخ عثمان) یکی دو نفر را فرستاد و خبر داده بود که میخواهیم بیاییم شما را ببینیم و دعوت کنیم که شب نزد ما بمانید. گروه رهبری کننده راهپیمایی فوری تشکیل جلسه دادیم و همه قاطعانه رد کردند که اصلا چنین کاری نخواهیم کرد. دلیلش این بود که معتقد بودیم آنها سالهای سال به دهقانان سراسر منطقه از طریق خرافات و مذهب ظلم کرده اند و در واقع نظام فئودالی را گسترش دادەاند و خودشان بخش مهمی از این کار بوده اند. فکر می کردیم کە اگر آنجا برویم، تایید آن خانواده و شیخیت و فئودالیسم در منطقه خواهد بود. این بود که همه قاطعانه رد کردیم. خودش آمد و ما به شکل مودبانه ای گفتیم که ما حاضر نیستیم که مهمان هیچ کسی بشویم.
در مسیر حرکت راهپیمایان بە طرف مریوان هیچ افراد مسلحی شما را همراهی میکردند؟
چرا، اتفاقا یک عده مسلح که از گروههای مختلف بودند در مسیر راهپیمایی و کمی دورتر از صف و بعضا در بالای کوه و تپه ها حضور داشتند، وجود این افراد خیلی هم لازم بود. یک نگرانی ما "قیاده موقت" بود، البته من صد درصد مطمئن بودم کە آنها بە هیچ صورت جرات نمی کنند کە حتی به صف راهپیمایی نزدیک شوند. ولی در هر حال افراد مسلح ما نشان دهندە قدرت سازمانهای سیاسی در کردستان هم بود و نشان میداد کە تنها قیاده و احمد مفتی زاده و نفر برهایش نیست کە حضور دارند. ما هم مسلح هستیم و به نظرم کار درستی هم بود که اینجوری باشد.
در میان افراد مسلحی که راهپیمایی را اسکورت می کردند، از اتحادیه میهنی کردستان( عراق) کسی حضور داشت؟
راستش را بخواهید من یادم نیست، اگر آنوقت هم کسی می پرسید نمیتوانستم بگویم کە در بین این افراد مسلح از اعضای اتحادیه میهنی کسی حضور دارد یا نە. این دلیل بر این نیست که نبودەاند ولی کسانی که من قیافه هایشان را می شناختم از آنها نبودند. بعید هم نیست بوده باشند. من نه می توانم تایید کنم نه رد کنم.
در مسیر حرکت مردم از سنندج بە مریوان، با توجه به گرمای هوا و شرایط سختی که در تابستان وجود داشت وضعیت راهپیمایی و حال و هوای مردم در طی مسیر چگونه بود؟ از اتفاقات و جزئیات راهپیمایی بگویید...
شور و شوق فوق العاده و خارج از اندازه ای حاکم بود. از شهرهای دیگر هم می آمدند، یک عده خبرنگار از تهران آمدند. یک خبرنگار هم از نشریه آمریکایی "بوستن گلوب" آمدە بود. من جزو یک گروه دو نفره تبلیغات بودم و با این خبرنگارهایی که می آمدند تماس داشتم. شور مردم فوق العاده بود. خیلی، خیلی. واقعا کسی احساس خستگی نمیکرد. من و دوستم که در کمیته تبلیغات بودیم بر این باور بودیم که این یک مبارزه سیاسی است و ما باید اخبار روز و اینکە در راهپیمایی چه میگذرد، چه مشکلاتی هست، چه کارهایی انجام شده، چه دستاوردهایی داشتە را دنبال کنیم. و یا اینکە اخبار دنیا و ایران را از طریق رادیو یا هر طریق دیگری دریافت کنیم و شبهنگام که استراحت می کنیم با راهپیمایان در میان بگذاریم. متاسفانه رفقای سایر احزاب مخالف بودند. من فکر می کنم علت اینکه مخالف بودند این بود که بیشتر حساب تشکیلات خودشان را میکردند. من و دوستم عضو هیچ تشکیلاتی نبودیم و آنها موافق نبودند که این کار انجام گیرد. ولی من خودم به هر حال شبها این کار را می کردم. مثلا در گوشهای که تعدادی جمع می شدند می رفتم و صحبتی را شروع می کردم. اگر اجازه می دادند چنین کاری انجام شود و با برنامه این مسائل مورد بحث قرار گیرد و همه نظر بدهند خیلی بهتر می شد. البته در عمل همه راهپیمایان دسته دسته جمع می شدند و تا دیر وقت شب صحبت و بحث می کردند. مثلا سر دعوت اینکه ما بە روستای دوروه برویم و مهمان خانواده شیخ عثمان بشویم، عدەای از راهپیمایان مخالف بودند که ما دعوت آنها را رد کردیم. می گفتند چون اینها نفوذ دارند بین مردم ده، ما می بایست دعوتشان را قبول می کردیم. من هم گفتم درست به خاطر این ما نمی بایست قبول می کردیم. چون ما که نباید ظلم و ستم شیخها و فئودالها بر مردم کردستان را تایید کنیم. ما باید مخالفت کنیم که اینها بدانند ما چه سیاستی داریم. درست است کە اینها نفوذ دارند ولی در عین حال دهقان اگر بفهمد که نیروی دیگری هم وجود دارد که مخالف استثمار و خرافات است بیشتر جذب او خواهد شد تا جذب شیخ و فئودالها. وقتی که ما به دوروه رسیدیم حدود هشت، نه، ده هزار نفر بودیم. خیلی جمعیت بزرگی بود.
یعنی هر چقدر مسافت می رفتید از مردم روستاهای اطراف به شما اضافه می شدند. از این ۲۵۰ نفری که گفتید از سنندج شروع کردید، به مرور که رسیدید به مریوان به جمعیت مرتب اضافه می شد...
مرتب اضافه می شد. از شهرهای دیگر هم می آمدند، خبر پخش شده بود، از شهرهای دیگر ایران هم می آمدند.
از کدام شهرهای ایران؟ می توانید نام ببرید؟
بە یاد دارم کە یک نفر از رشت آمده بود. بعد از اینکه ما از مریوان بر گشتیم و آن ۱۶ نفر آزاد شدند، آمد و خیلی با من درباره اینکه این جریان چه بوده بحث کردیم، او نظرات و انتقادهایی هم داشت.
شما در کمیته تبلیغات بودید، از رسانه های حکومتی کە در آن زمان فعال بودند کسی برای پوشش خبری این حرکت آمد، مثلا روزنامه کیهان، آیندگان، اطلاعات و .....
فکر می کنم وقتی که راهپیمایی در جریان بود روزنامە کیهان را حزب اللهی ها گرفته بودند. "تهران مصور" یادم هست کە بود. آیندگان، تهران مصور، اینها را یادم هست. روزنامه های خارجی زیاد نبودند. من فقط بوستن گلوب را به یاد دارم. اطلاعات را یادم نیست آمده باشد.
هدف اصلی این راهپیمایی آزادی آن ۱۶ نفری بود که دستگیر شده بودند یا حمایت از کوچ مردم مریوان و پیوستن به تحصن مردم این شهر بود؟
هر دو بود، ولی علت اینکه به این سرعت برنامه اجرا شد این بود که آن ۱۶ نفر آزاد شوند. ولی خوب هدف ما این نبود که آنها را آزاد کنیم و برگردیم. چون ما قبل از اینکه برسیم آنجا، آنها را آزاد کردند. هدف این بود که برویم و متحصنین در مریوان را هم پشتیبانی و تقویت بکنیم. ولی هدف اصلی و فوری آزادی آن ۱۶ نفر بود.
یعنی قبل از اینکه به پادگان مریوان برسید دستگیر شدگان، آزاد شده بودند...
بلە، قبل از اینکه ما برسیم آزاد شده بودند.
بعد از آزادی به شما پیوستند؟
بلە، شب که با مردم جمع شده بودیم، کاک فواد هم آمد آنجا و سخنرانی کرد، آنها هم بودند.
نهایتا شما هم بە متحصنینی پیوستید که شهر مریوان را ترک کرده بودند...
بله، درسته، دقیقا به آنها پیوستیم.
شما هدف فوریتان از این راهپیمایی این بوده است که آن ۱۶ نفر را آزاد کنید، یک شب قبل از اینکه شما به پادگان برسید ، شورای شهر سنندج به پادگان مریوان می رود و با چمران که آنجا حضور داشتە مذاکره می کند و نهایتا آن ۱۶ نفر قبل از اینکه شما بە پادگان برسید آزاد می شوند. شما قبلا اعلام کرده بودید که چنانچه به مریوان برسید در مقابل پادگان تحصن می کنید و هدفتان آزادی آن ۱۶ نفر است. به نظر شما آیا پادگان مریوان یا نهادهای سیاسی در حکومت این تهدید شما را محاسبە کرده بودند که دقیقا شب قبل از رسیدنتان به پادگان، دستگیر شدگان را آزاد کردند؟ تهدید شما به تحصن جلو پادگان مریوان چقدر تاثیر داشت؟ با توجه به اینکه آنگونه که خودتان گفتید جمعیت راهپیمایان مردم سنندج هنگامی کە بە پادگان مریوان نزدیک شدە بود، حدود ده تا پانزده هزار نفر بوده است...
اگر وضع سیاسی آن زمان را در نظر بگیریم چیزی که احساس می کردند در آن بازنده می شوند این بود که رژیم هنوز خودش را تثبیت نکرده بود. دانشگاهها هنوز در اختیار رژیم نبود. دانشگاههای ایران در اختیار دانشجویان چپ بود. زنان هنوز مقاومت می کردند. در ترکمن صحرا و خوزستان هنوز مقاومت می کردند. مطبوعات هنوز کامل سرکوب نشده بودند. رژیم در وضعیتی بود که از حرکت توده ای وسیعی کە دوباره در کردستان بە راه افتاده بود میترسید. حکومت در هراس بود کە این حرکت باعث شود پایه های ناچیزی که در کردستان داشت و عبارت بود از قیاده موقت و احمد مفتی زاده را هم از دست بدهد. و همچنین از این میترسید کە مردم در سراسر ایران که رژیم هنوز تثبیت نشده بود، بفهمند که در کردستان مردم دوباره قیام کرده اند. فکر می کنم که بیشتر ترس از اینها بود که آزادشان کردند. بسیار مهم است که وضعیت رژیم در آن شرایط که هنوز خودش را خوب تثبیت نکرده بود متوجه بشویم. می توان گفت یکنوع حکومت دوگانه در دانشگاهها بود دانشگاه هنوز در دست دانشجویان چپ بود. مثلا اخبار کردستان در دانشگاهها به صورت روزنامه دیواری و به صورت اعلامیه پخش می شد. دانشگاه و بعضی از مطبوعاتی که هنوز بهتمامی سرکوب نشده بودند پشتیبان جنبش کردستان بودند. این است که در این شرایط رژیم اصلا نمی توانست غیر از این کاری بکند.
اتفاقا در شرایط مشابهی کە شما توصیف کردید است کە حکومت آن ۱۶ نفر را دستگیر میکند. یعنی این شرایط قبل از دستگیری هم حاکم بوده است. منظورم این است که این حرکتی که شما انجام دادە بودید، ظاهرا کلی در منطقه سر و صدا کرده بود و نهایتا شمار جمعیت نرسیده به پادگان مریوان هم به حدود ده ، پانزده هزار نفر رسیدە بود. شما هم تهدید کرده بودید که جلوی پادگان متحصن می شوید. به نظر شما چقدر تاثیر داشته، حتی روی شخص تندروی مثل چمران که آن موقع در پادگان مریوان تصمیم گیرنده بوده است؟
من فکر می کنم تاثیر خیلی زیادی داشت. چمران که خودش یک زمانی در فلسطین و لبنان، ادعای انقلابی گری می کرد، با وضعی روبرو شدە بود که با مرتجع ترین عنصر جامعه کردستان یعنی قیاده موقت و احمد مفتی زاده هم مسلک و و هم کاسه شدە بود. در مقابل اینها، هزاران نفر از مردم کردستان بودند. خیلی واضح است که اگر غیر از این اقدام دیگری می کردند ، مثلا آن ۱۶ نفر را آزاد نمی کردند یا به تهران می بردند یا بلایی به سرشان می آوردند، با مقاومت توده ای تر و وسیع تر مردم کردستان روبرو می شدند.
فضایی کە شما در رابطە با کوچ مردم مریوان و راهپیمایی مردم سنندج و روستاهای اطراف این شهر و همچنین شهرهای دیگر کردستان توصیف کردید نشان از یک انسجام در کار گروهی با هدفی جمعی دارد. بە نظر شما دلیل این انسجام در آن زمان آیا ناشی از شور انقلابی بود، نشان از یک وضعت ملی داشتە و یا اینکە دلیل دیگری دارد؟
من در آن زمان معمولا بین شهرهای سنندج و مهاباد مدام در حال آمد و شد بودم هر چند کە بیشتر در شهر سنندج بودم. در جمعیت دفاع از آزادی و انقلاب نیز فعالت داشتم و بە عنوان یک فعال سیاسی، قبل از انقلاب نیز آشنا و پیگیر تحولات منطقە بودم. کردستان جنوبی از سقز بە پایین و مخصوصا سنندج در مقایسە با مثلا بوکان و مهاباد حال و هوای خاص و ویژەای داشت و شور انقلابی کە بر شهر سنندج حاکم بود فضای سیاسی سنندج را در مقایسە با مکریان متفاوت کردە بود. قبل از انقلاب در بعضی از مناطق کردستان معروف بود کە در بین مردم شهر سنندج احساسات کرد بودن و مبارزە سیاسی کم رنگ است و در بخش دیگری از کردستان مثلا مهاباد، بانە و بوکان مردم همیشە سیاسی، رادیکال و ضد رژیم بودەاند. من بە واسطە آشنایی با دوستان فعالی کە قبل از انقلاب داشتم و اهل سنندج بودند این برداشت را نمی پذیرفتم. این وضعیت بعد از انقلاب در شهر سنندج و در مقایسە با شهرهای بوکان و مهاباد خود را بسیار متفاوتتر نشان داد و آمادگی برای چنین کارهای در این شهر بە مراتب مهیا تر بود. بە نظر من دلیل این تفاوت عمدتا ناشی از این امر است کە در سنندج سازمانهای چپ مثل کوملە، سازمان چریکهای فدایی خلق و گروههای دیگر نفوذ داشتند کە مردم از آنها خیلی تاثیر می گرفتند. بر خلاف اینکە در مهاباد خط حزب دمکرات در فرهنگ سیاسی مردم غالب بود اما سنت حزب دمکرات در شهر سنندج و در مقایسە با مکریان حضور ضعیفی داشت. حتی در شهر سنندج در مقایسە با مهاباد ناسیونالیسم کردی از نظر پذیرش گروهای دیگر چپگرای غیر کرد بازتر عمل میکرد.
رادیو زمانه - ۴ تیر ۱۳۹٦
**************
یاد رفیق امیر حسن پور گرامی باد!
با کمال تاسف اطلاع یافتیم رفیق امیر حسن پور از فعالین جنبش کمونیستی ایران و کانادا و یکی از محترم ترین و شریف ترین انسانهای مبارز دوران معاصر به دنبال سالها جدال با بیماری سرطان در تاریخ ۲۴ ژوئن ۲۰۱۷ در شهر تورنتو درگذشت.
از طرف فعالین اتحاد بین المللی در کانادا و دیگر کشورهای جهان درگذشت این انسان مبارز، متفکر و مهربان را به همسر ایشان، شهرزاد مجاب، و فرزندشان، صلاح حسن پور، و به کلیه اعضای خانواده، بستگان، دوستان و رفقا و یاران او تسلیت گفته و همدردی خود را با آنان اعلام می کنیم.
زندگی و مبارزه رفیق امیر عزیز را ارج می نهیم و گرامی می داریم.
یادش همواره گرامی و راهش پررهرو باد!
اتحاد بین المللی در حمایت از کارگران در ایران- کانادا
۲۴ ژوئن ۲۰۱۷
**************
رفیق امیر حسن پور، پژوهشگر انقلابی و کمونیست درگذشت!
صبح امروز شنبه ۲۴ ژوئن ( سوم تیرماه ۱۳۹٦) رفیق امیر حسن پور پس از نبردی سخت با بیماری سرطان در بیمارستانی در شهر تورنتو کانادا در گذشت.
رفیق امیر حسن پور از فعالین کمونیست "کنفدراسیون جهانی محصلین و دانشجویان ایرانی" در امریکا، از کادرهای برجسته اتحادیه کمونیست های ایران (سربداران) در کردستان و از پشتیبانان "سنتز نوین" رفیق باب آواکیان و حزب کمونیست ایران (م ل م) بود.
بی شک از دست دادن رفیق امیر ضایعه ی بزرگ برای جنبش کمونیستی ایران و جهان است. ما فقدان چنین رفیقی را به رفیق شهرزاد، صلاح عزیز و همه رفقا و یارانش تسلیت می گوییم. تنها محکم و استوار همچون رفیق امیر و با ادامه راه و آرمانهایش می توان از دست دادن چنین رفیقی را تحمل کرد.
گرامی باد یاد و خاطره رفیق امیر حسن پور
حزب کمونیست ایران (مارکسیست-لنینیست-مائوئیست)
۲۴-٠٦-۲۰۱۷
تاریخ برگزاری گرامی داشت رفیق امیر در کانادا و اروپا متعاقبا اعلام خواهد شد.