نگاه های تیز و با هوش و بسیار دوستدارانه ی روژان ۴ ساله دختر خوش صحبت علی اخوان چیزی نیست كه كسی آن را به سادگی از یاد ببرد. این نگاه ها همیشه ترا تعقیب می كنند. از آن مهمتر به تو می فهمانند كه ژرفای احساست را نسبت به خودش درك كرده است. او می داند كه چقدر برای من عزیز و دوست داشتنی است. می داند كه من پدر فرداد سه سال و هشت ماه هستم كه خودش را خیلی به رژان نزدیك می داند . از معدود مواردی است كه فرداد با او تا آخر سر می كند. رژان برای من نماد كوچولوی در حال رشد و امید بخش عشق وارزش است كه آنها را از مادرش و پدرش و از همه مهمتر از رابطه ی بسیار صمیمی و رفیقانه ، عاشقانه و به یادماندنی این دو یاد گرفته ، به ارث برده است. چشمانش كاملابه مادرش رفته است اما در یك نگاه او را چون فرزند علی اخوان تشخیص می دهی. بیش از هر چیز روح باعاطفه و مهربانش و احساس مسوولیت وتعلق خاطرش به محیطی كه در آن می زید ترا به یاد علی می اندازد.
آخرین باری كه رژان را دیدم پدرش چند روزی بود كه برای گذراندن دوره ی یك و نیم ساله ی زندان خود، شبانه بازداشت شده بود. پیش از آن او یكی دو ماهی بازداشت بود و سپس به ٣ سال حبس محكوم شد و بعد از اعتراض به رای خود، دادگاه تجدید نظر او را به یك سال و نیم حبس قطعی محكوم كرد. علی، این دوست و برادر من در برابر چشمان همه ی دوستان واعضای جامعه ای كه این گونه مسوولانه و انسانی با آن پیوند داشت، روز به روز روحیه دارتر، مصمم تر ، شادمانه تر، پرامیدتر و پرحوصله تر می شد. یقین قطعی دارم كه علی در زندان پخته تر می شود و وقتی بیرون می آید حتما پاسخگوی نیاز روژان و فرداد كه امید داریم اعضای سرزنده و داوطلب خدمت مردمی برای نسل فردا باشند، خواهد بود.
علی روحی زیبا و عاشق دارد. راستگو، صمیمی و بی شیله و پیله است. او را تحقق این و آن ایدئولوژی و یا نفس جنب و جوش سیاسی نیست كه به حركت وا می دارد، بلكه وابستگی ذاتی اش به ارزش های انسانی ، علاقه ی وافرش به خدمت به آدم های نیازمند و محروم و سلیقه ی ویژه اش برای انتخاب دوستانی از وابستگان به مردم به راه می كشاند.
از مدتها پیش مطمئن شده بودم علی اخوان مسیرهای چندی را به جز آن كه در آن گام می زند، می توانسته است بپیماید آن هم برای منتفع شدن، برای زندگی راحت تر، برای پول پیدا كردن، برای حاشیه ای امن داشتن و برای تغییر محیطش به سمت بالاتر ها. علی در انگلستان زندگی و تحصیل كرده و از آنجا فقط دانش و توانایی را با خود به وطن نیاورد . او تجربه ی مبارزه در صحنه ی اندیشه و شیوه ی انتخاب راه درست از نادرست را، در هر وانفسایی كه باشد، نیز با خود به ارمغان آورد. او تمام تواناییش را در خدمت بهروزی مردم قرار داد و می دهد. او بی هیچ تظاهر و طلب كاری از روزگار به ندای قلبش پاسخ می گفت: با مردم، با گارگران و با آزادیخواهان بودن.
علی از جمله به جرم دوستی با تشكل های مسالمت جوی كارگری و آزادی خواه و احتمالا استفاده ی محدود از كامپیوترش برای این دوستی ها به زندان افتاده است. بار اول كه بیرون آمد نگرانی های زیادی داشت. بد جوری دلش برای رژان و همسرش تنگ شده بود اما وقتی آمد و پایداری ها و امیدهای دوستانش و همسرش را دید ، روز به روز عوض شد و متعالی تر شد. ا ین اواخر ورحیه ای سرشار از عشق و مقاومت داشت. او مطمئن شده بود كه بی وقفه گام زدن در راه آزادی و عدالت همان چیزی است كه حیات انسان ها را پربار و بیمه می كند، بیمه به خاطر پاسخ به درخواست شرافت همگانی انسانی.
علی اخوان با قلب و روح وافرش سوسیالیست است و به فرمان ایست ناپذیر دلی دلداده و سری پرشور راه دفاع از حقوق محرومان و تلاش برای آزادی را برگزیده است. اودر دوستی اش با من و دیگر دوستان متشركمان بارها یادآور می شد كه راه دیگری جز خدمت محرومان و افق روشن تری از آزادی و استقلال مردمی در این سرزمین نداریم. علی با آن خنده های آشنای همیشگی اش این را به من گوشزد می كرد. او اكنون در حصار بسته ی زندان بی تردید به آینده ی روشن خانواده اش، به رفقایش و هم میهنانش می اندیشد، باز با آن خنده های جای گرفته در گوشه ی صورتش.
با این كه اكنون از روحیه و آمادگی او اگاهم و می دانم كه می داند دوستانش نخواهند گذاشت رژان عزیز تنها و بی یاور بماند با این وصف آرزو می كنم هر چه زودتر بیرون بیاید و باز كار كند. من تردیدی ندارم كه او نه تنها جرمی مرتكب نشده است بلكه شایسته ی دریافت نشان عالی از سوی جریان های كارگری است به خاطر خدمات بی خدشه و همیشگی اش برای حقوق كارگران و نابرخورداران جامعه.
زنده باد علی اخوان.
فریبرز رییس دانا - كانون مدافعان حقوق كارگر