با سلام وعرضِ ادب به دوستان و همطبقهایهای عزیز
این یادداشت كوتاه، توضیح بخشی از نظرات بنده و جمعبندیِ تجربیاتیست که در سالهای فعّالیت خود در سندیکای کارگران شرکت واحد و جنبش کارگری ایران به آنها رسیدهام. سندیکای کارگران شرکت واحد به عنوان تشکُّلی مستقل که بنده فعّالیت کارگری خود را در آن آغاز کرده و هماکنون نیز ادامه میدهم، تشکّلی برآمده از متنِ بخشی از کارگرانِ ایران است که در این سالها ثابت کرده چه تواناییهای فراوان و چه دستآوردهایی داشته و میتواند با تمامی نقاط ضعفش و نیز سنگاندازیها و سرکوبها، به عنوان الگو و سرمشقی برای کارگران ایران به حساب آید.
جنبشِ كارگری در سالهای اخیر تجربههای مختلفی را از سر گذرانده، شكستها و موفّقیتهای مختلفی داشته و پختهتر و آگاهتر از قبل شده است. اما جنبش كارگری از ابتدای پیدایشاش تا به امروز، با خطرات و كژراهههای بسیاری روبهرو بوده است كه عدم آگاهی نسبت به این خطرات هزینههای گزاف و تلخی را به همراه داشته است و موجب شده تا فداكاریها و مبارزات فعالین این جنبش نتواند منجر به پیروزی و دستیابی به خواستههایش شود. كارگران آگاه و پیشرو وظیفه دارند این خطرات را بشناسند و پیش از آنكه دیر شود، نسبت به آنها هشدار دهند و نگذارند جنبش كارگری به انحراف كشیده شود.
همچنین شایسته است، با توجه نزدیکی ١ می، روز جهانی کارگر، ضمن تبریک آن به تمامی کارگران، متذکّر شد که امید است این روز با شکوهِ هر چه تمامتر جشن گرفته شود و خواستهها و مطالبات کارگران و اقشار زحمتکش در این روز هر چه رساتر، بیان شود و موجبِ اتّحاد و همبستگی هر چه بیشتر آحاد طبقهی کارگر گردد.
درباره مبارزه طبقاتی کارگرانِ ایران
بیش از صد سال است كه بزرگترین جنبشهای اجتماعی در سراسر جهان، جنبشهای كارگری هستند و نیز در دورههای مختلفی، بزرگترین و قدرتمندترین احزاب سیاسی هم احزاب كارگری بودهاند. پس چرا طبقهی كارگر هنوز كه هنوز است، نتوانسته در هیچ كشوری دموكراسيِ واقعيِ کارگری را برقرار كند؟ چرا مواضع طبقهی بورژوا و سرمایهداران روز به روز قدرتمندتر شده، در حالیكه كارگران پیدرپی گرفتار شكست شدهاند و هرگاه هم كه توانستند سنگری را فتح كنند، پس از مدّت كوتاهی آن را از دست دادهاند؟ چرا كارگران به جز در انقلاب سال ١٩١٧ روسیه هرگز نتوانستهاند دولتی كارگری تشكیل دهند و دولت شورایی روسیه هم پس از چند سال شكست خورد و به بیراهه کشیده شد؟
بگذارید نگاهی به تحوّلات چند سال گذشته كنیم. در انقلاب مصر، «مبارك» تنها بعد از ورود طبقه كارگر به اعتصابات از قدرت كنار كشید، یعنی درست یك هفته بعد از شروع اعتصابات عمومی كارگران مصر. در تونس هم یکی از نیروهای اصلی انقلاب علیه رژیم «بن علی»، «اتحادیّهی عمومی کارگران تونس» بود و همین فدراسیون یکی از عوامل اصلی سقوط «بن علی» بود. اگر میبینید كه در لیبی و سوريّه كار به درگیری و ویرانی جامعه كشید از جمله به این علت بود كه در این كشورها طبقهی كارگر منسجم وارد صحنه نشد و در نبود یک آلترناتیو با منشأ داخلی، مسیر تحولات با ارادهی سرمایهداری جهانی و بر خلاف منافع مردم این کشورها تعیین گردید. هم اکنون در سوریّه شاهد آن هستیم که از یک طرف دولت سوریّه و از طرف دیگر جریانات سلفی و ارتش آزاد سوریه و ... با حمایتهای مالی، سیاسی و نظامی کشورهای غربی و رژیمهای دیکتاتوری ترکیه، قطر، عربستان و ... در یک روند فاجعهآمیز دست به نابودی جامعه زدهاند.
رژیم جدید در مصر، تحت حكومت «اخوانالمسلمین» حاضر نشد كوچكترین خواستههای طبقه كارگر را برآورده كند. اخوانالمسلمین از همان فردای سقوط «حسنی مبارك» با ارتش به توافق رسید كه اعتصابات كارگران را سركوب كنند و نگذارند كارگران وارد خیابانها شوند. از همان فردای انقلاب مصر، فعالین کارگری و مترقّی اجتماعیِ واقعی در مصر گرفتار پروندهسازیها و فشارهای یك مثلث شوم شدند: عناصر بازمانده از رژیمِ سابق، ارتش و نگرشها و نیروهای سیاسیـ.مذهبی. خواستهی اصلی جنبش كارگری در مصر لغو خصوصیسازیها و دولتی كردن صنایع بزرگ بود؛ آنها همچنین خواستار آزادی تشكّلهای كارگری بودند. اما رژیم جدید نه تنها به هیچ یك از خواستههای عامل واقعی انقلاب، یعنی طبقه کارگر اهمیتی نداد، بلكه تمام همّ و غمش را صرف حمایت از سرمایهداران كرد. در تونس هم اوضاع بهتر از این نبود. رژیم جدید به رهبری حزب «النهضه» حتی حاضر نشد اعتراضی به بدهیهای بازمانده از رژیم سابق كند. بدهیهایی كه به اسم تودهی مردم و كارگران از كشورهای غربی گرفته شده بود اما به جیب خانواده و نزدیكان «بن علی» رفته بود (مثلاً خاندان طرابلسی). در تونس هم كوچكترین خواستههای كارگران پاسخی جز بیاعتنایی و سپس سركوب نداشت و حتّا در یک اقدام جنایتکارانه، «شُکری بلعید» را که از رهبران مترقّی و از فعّالین مدافع حقوق و مطالبات کارگران بود را ترور کردند.
چه در مورد مصر و چه در مورد تونس، كارگران مهمترین نیروی انقلاب بودند، اما از همان فردای انقلاب قشر جدیدی از احزاب بورژوا قدرت را به دست گرفتند و كارگران را قربانی كردند. اوضاع بهتر كه نشد هیچ، بدتر هم شد.
اصلاً در انقلاب ١٣۵٧، نیروی اصلی كه رژیم پهلوی را از پای درآورد و به قرن ها حكومت سلطنتی در ایران پایان داد، كارگران بودند. این واقعیت به قدری محرز و مسلّم است كه حتّا تاریخنویسان بورژوا نیز ناچار به تصدیق آن شدهاند. اما فردای انقلاب چه شد؟ با شعار مستضعفپروری، سركوبهای شدید علیه آگاهترین قشر كارگران صورت گرفت. «بازرگان»، رئیس دولت موقت در بحبوحهی اعتصابات كارگری به تلویزیون آمد و اعلام كرد كه اعتصاب كارگری یعنی همكاری با ضدِّ انقلاب، یعنی خرابكاری و لذا باید مورد مجازات قرار گیرند. اعتصابهای كارگری سركوب شدند. بخشی از كارگرانی كه كارخانهها را اشغال كرده بودند و شورای كارگری تشكیل داده بودند به شیوههای مختلف مورد سركوب قرار گرفتند. نیروهای ضدِّ کارگری و همراستا با منافع سرمایهداران، با نیروی مسلّح به محلّههای فقیرنشین و محلهای کار كه در آنها شورا تشكیل شده بود حمله كردند، به زاغهنشینان مستضعف یورش بردند: در نظام آباد، در دولت آباد، در خاك سفید و غیره. دههی ٦٠، دههی تثبیت سرمایهداری، عبارت بود از دههی تعطیلی و سركوب سندیكاها و تشكّلها و شوراهای كارگری، دههی اخراج كارگران پیشرو و دههی تصفیّهی فیزیکی با شهامتترین، رزمندهترین و صادقترین فعّالین اجتماعی و نیز دههی هفتاد مصادف بود با انباشت سریع سرمایه در ایران و خصوصیسازیهای بیامان، روال و قانونی شدن قراردادهای سفید امضا و موقّت و پایین نگهداشتنِ دستمزدهای کارگران.
كارگران ایران باید همهی این تجربیات را به دقّت مطالعه و بررسی كنند. باید از همهی این تجربيّات زنده و تاریخی درس بگیرند. كارگران ایران باید شكستهای برادران و خواهرانِ خود و هم طبقهایهایشان را در كشورهای دیگر و در خودِ ایران بررسی كنند و از آنها پلی برای پیروزی بسازند. چرا تاكنون (به جز چند سالی در روسیه و چند ماهی در پاریس) هیچ یک از دولتها و حكومتها در اختیار کامل کارگران نبوده است؟ مگر فقط سرمایهداران لیاقت حكومت كردن دارند؟ اصلاً مگر اینها واقعاً لیاقت حكومت كردن عادلانه و آزادانه را دارند؟ كارگران ایران باید بدانند كه اگر با هم متّحد شوند، اگر متشكّل و آگاه گردند، صدها مرتبه خوشفكرتر از سرمایهداران: هزاران مرتبه با اخلاقتر و باتدبیرتر و عادلترند. تاریخ نشان داده كه هیچ طبقهای به جز طبقهی كارگر ظرفيّت و توانایيِ ادارهی عادلانهی اقتصاد و جامعه و ایجاد دموکراسی اقتصادی و سیاسی و حکومت مبتنی بر آزادی و برابری را ندارد. چرا که دموکراسی سیاسی بدون دموکراسی اقتصادی معنایی ندارد و آزادی بدون برابری نیز تنها به معنای آزادی سرمایهداران خواهد بود و تنها این طبقهی کارگر است که به دلیل نوع زیستاش و جایگاهاش در نظام تولیدی، قادر به تحقّقِ چنین وضعیّتی است.
كارگران باید به نیروی خود ایمان بیآورند. باید تمام انرژیشان را صَرفِ آگاه شدن و آگاه كردن كارگران دیگر كنند. كارگران باید اقتصاد و سیاست را به خوبی بشناسند و خود را برای ساختن جامعهای جدید آماده كنند. تاریخ جهانی مبارزهی طبقاتی، و فعالین پیشرو، به كارگران یاد دادهاند كه مهمترین مسئله برای كارگران حفظ استقلالشان از طبقهی بورژوا و احزابش است. احزاب بورژوا یكی و دو تا نیستند. هزار چهره دارند. یكی اسلامی است؛ یكی ناسیونالیستی است؛ یكی لیبرال است؛ حتّا یكی ممکن است خود را سوسیالیست بنامد. همهی این احزاب خود را دوست كارگران معرفی میكنند و كلمهی «كارگر» وِردِ زبانشان است، اما در عمل در خدمت سرمایهداراناند. زیر قبای مخمليِ سبز و غیر سبزشان و لبخند مهربانشان خنجر پنهان كردهاند. تاریخِ جهانیِ مبارزهی طبقاتی به ما یاد داده است كه باید در تأسیس تشکّلهای واقعی و مستقل کارگری، تشکّلهای تودهای طبقه کارگر، بكوشیم، اما نباید به این اكتفا كنیم؛ بلكه باید در جهت منافع کلان طبقاتی تلاش کنیم و قدرت بگیریم تا بتوانیم جامعهای انسانی و عاری از بهرهکشیِ انسان از انسان بسازیم. تاریخ جهانی مبارزهی طبقاتی به ما یاد داده است كه سیاست برای کارگران عرصهی بازی نیست، بلكه میدان جنگ طبقاتی با بورژوازی است. در این جنگ تمام دولت، ارتش، اكثر احزاب و سازمانها به نفع بورژوازی میجنگند. اما طبقهی كارگر قدرت غلبه بر همهی آنها را دارد؛ چرا كه بزرگترین طبقه است، اكثريّت جامعه را تشكیل میدهد و مهمتر اینكه چرخهای اقتصاد در دست كارگران است و جز زنجیرهایشان چیزی برای از دست دادن ندارند. كارگران آگاه و پیشرو باید با صبر و حوصله، با زیركی و جسارت در راستای هر چه گستردهتر شدن جنبش کارگران گام بردارند.
بزرگترین درسی که ما كارگران باید آموخته و فراراه خویش قرار دهیم، همین «حفظ استقلال طبقاتی» است. این شعار با اینكه به نظر ساده میرسد اما اگر در آن مداقّه كنیم، هزاران صفحه درس و نكته در آن نهفته است. من سعی میكنم در اینجا خیلی مختصر، جنبههایی از این شعار استقلال طبقاتی را در رابطه با شرایط امروز ایران، تا آنجا که به نظرم می رسد توضیح دهم. استقلال طبقاتی كارگران جنبههای مختلف و در عین حال به هم تنیدهای دارد که بدون تقدّم و تأخّر به برخی از آنها در زیر اشاره میکنم:
١- استقلال تشكیلاتی
كارگران باید تشكّلهای مستقل خود را در محیطها و حوزههای کاری، و از به هم پیوستنِ آنها، تشکّلهای سراسریشان را ایجاد کنند. امّا مستقل از چه چیزی؟ مستقل از دولت ملّی و دولتهای خارجی، مستقل از سرمایهداران و نهادهای داخلی و خارجی آنها.
ما تا کنون شاهد ایجاد انواع تشکّلهای مستقل کارگری، از جمله سندیکا یا شورا (در هنگامهی انقلاب ۵٧) بودهایم. سندیکا یا شورا، در هر صورت، تشكّل كارگری باید مستقل باشد. بورژوازی، سرمایهداران و نمایندگانشان نمیخواهند كارگران تشكّل خودشان را داشته باشند. برای لیبرالها، محافظهكاران و راستها، چه مذهبی باشند و چه غیر مذهبی، چه ایرانی باشند و چه غیر ایرانی، هیچ چیز ترسناكتر و ناخوشایندتر از تشكّل مستقل كارگری، و همچنین احزاب کارگری ضدِّ سرمایهداری نیست. بنابراین به كارگران میگویند شما وارد حزب و تشكیلات و جبههی ما شوید، ما خودمان خواستههای شما را هم برآورده میكنیم. اما اینها دروغی بیش نیست. آنها هرگز در طول تاریخ به این وعده و وعیدهایشان عمل نكردهاند. كارگران باید خودشان تشكیلات خودشان را بسازند، با تمام وجود از آن محافظت كنند و آن را پرورش دهند. بنابراین كارگران باید احزاب و تشكیلات بورژوایی را بشناسند و از پیروی از آنها اجتناب كنند. احزاب و تشكیلات بورژوازی هزار چهره دارند. مثلاً خانهی كارگر یك تشكیلات اقتصادی بورژوایی و حکومتی است. اسمش كارگری است، شعارهای كارگری هم گاهاً میدهد، اما وقتی به عملكردش نگاه میكنید، میبینید مخالف رشد و قدرتگیری كارگران است. میخواهند كارگران پیادهنظام و سرباز حزب و دولت مطبوع آنها باشند. تمام ترسشان از این است كه طبقهی كارگر بخواهد رهبر خودش باشد. بخواهد خودش برای خودش تصمیمگیری كند و برای تحقّقِ منافع مشخّصِ خودش مبارزه کند. كارگران نباید فریب اینها را بخورند. باید تشکّل کارگری و حزب خودشان را تأسیس كنند؛ باید باور كنند كه اگر با هم متّحد و متشكّل شوند، اگر عقل و درایت و قدرتشان را روی هم بریزند، تمام این تشكّلها در برابر تشكیلات كارگری مثل كاه در برابر كوه خواهند بود؛ میتوانند به قول شاعر «فلك را سقف بشكافند و طرحی نو دراندازند».
استقلال تشکیلاتی در عرصه بینالمللی نیز اهمیّت ویژهای دارد. تشکّلهای کارگری نیاز دارند و اساساً یک وظیفه حیاتی است، که با همطبقهایهای خود در کشورهای مختلف جهان ارتباط برقرار کنند، از مبارزات یکدیگر حمایت کنند، همبستگی بینالمللی کارگری را تقویّت کنند، و همچنین در صورت لزوم در مجامع بینالمللی مربوط، به عنوان نمایندگان واقعی کارگران شرکت نمایند. اما در عین حال باید توجّه داشته باشیم که در سطح بینالمللی ممکن است تفاوتهایی اساسی پیرامون نحوهی سازمانیابی و افق مبارزاتی وجود داشته باشد. ارتباط، گفتمان و همکاری در سطح بینالمللی با دیگر تشکّلهای کارگری نباید به تضعیف استقلال تشکیلاتی و سیاسی یک تشکّل مستقل کارگری و تقویّت سیاستها و پراتیکهای بوروکراتیک و رفرمیستی که در بخش عمدهای از جهان حاکم است، بیانجامد. جنبش کارگری در ایران باید از درایتهای لازمه در این خصوص برخوردار گردد که در نسبت با گذشته، هر چه بیشتر جهانیتر عمل نماید و در عین استقلال، نقد ضدسرمایهداری را در عرصه جهانی تقویّت نماید.
٢- استقلال مالی
یكی از بزرگترین خطرهایی كه در کنار نفوذ سیاسی و تشکیلاتی در كمین تشكّلها و فعّالین كارگری است، خطر نفوذ ماليِ بورژوازی، به اشکال گوناگون در این تشكّلهاست. این بورژوازی چندین و چند چهره دارد: ممكن است خودِ دولت باشد، ممكن است سرمایهداران یا تشكّلهای سرمایهداران باشند، ممكن است احزاب باشند و حتّا ممكن است برخی از سازمانهای جهانی باشند كه خود را طرفدار به اصطلاح حقوق بشر یا كارگر معرّفی میكنند، اما در واقع میخواهند با توسّل به پول و كمكهای مالی، تشكّلهای كارگری را کنترل کنند و تحت نفوذ خود قرار دهند. نتیجه اینكه، كارگران باید بكوشند كه هر طور شده هزینههای ماليِ تشكّلهایشان را خودشان تأمین كنند، این سنّتیست كه سالهاست در همهی كشورها در جریان بوده است. درست است كه كارگران به خاطر درآمد پایینشان نمیتوانند به صورت شخصی كمك زیادی به تشكّلهایشان كنند، اما چون تعدادشان خیلی زیاد است و چون بر خلاف احزاب و تشكّلهای بورژوایی، ریخت و پاش و ولخرجی و دزدی ندارند، میتوانند با اتّكا به درآمد خودشان، به استقلالِ مالی برسند. مثلاً فرض كنید یك تشكّل كارگری ٨٠٠٠ عضو داشته باشد، اگر هر عضو این تشكل ماهیانه حقِّ عضويّتی برابر با ١۵٠٠ تومان بپردازد، درآمد ماهیانهی تشكّل برابر خواهد بود با ١٢ میلیون تومان! تعاونیهای کارگری، صندوقهای اعتصاب کارگری و صندوقهای همبستگیِ کارگری به خصوص در حمایت از کارگران زندانی و اخراجی، از جمله اشکالِ دیگری است که کارگران میتوانند بر نیروی طبقه خود به طور شفّاف و مطمئن تکیّه کنند.
٣- استقلال رسانهای
یكی دیگر از بزرگترین خطرها در كمین جنبش كارگری، رسانههای بورژوایی، اعم از داخلی یا بینالمللی هستند. تمام بودجه و هزینههای این رسانهها توسط دولت های مختلف و سازمانهای اطّلاعاتی یا دولتهای پرقدرت از جمله آمریكا و انگلیس، فرانسه، آلمان و اسرائیل و دیگر سرمایهداران بزرگ تأمین میشود. اوّلین سؤال یك كارگر آگاه باید این باشد: چرا دولتها و سرمایهدارانی كه دستشان به خون هزاران كارگر و مردم بیگناه، از زن و مرد و كودك و پیر آلوده است، هزینههای كلانی را صرف تأسیس شبكههای ماهوارهای و رادیویی میكنند؟ هدفشان چیست؟ چرا به جای آنكه پولشان را مستقیماً سرمایهگذاری كنند و سودش را به جیب بزنند، هزینههای بسیاری را صرفِ پخش برنامه برای مردم و كارگران میكنند؟ این رسانههای رادیویی و تلویزیونی ادّعا میكنند كه هدفشان فقط آگاه كردن مردم است. آیا واقعاً چنین است؟ آیا سرمایهداران و دولتهای جنایتكار حالا خیرخواه مردم شدهاند و میخواهند آنها را آگاه كنند؟ پاسخ، به نظر من منفی است. هدف این شبكهها درست برعكس است، جلوگیری از آگاه شدن كارگران، شستوشوی مغزی مردم و كارگران. در جریان انقلابهای مصر و تونس هیچكدام از این شبكهها اسمی از بزرگترین نیروی مخالف، یعنی كارگران نبردند. در حالیكه شب و روز دربارهی انقلابهای مصر و تونس، برنامههای خبری و گزارش و مصاحبه پخش میكردند، هیچكدام از این ماهوارهها و رادیوها اسمی از «اتّحادیّهی عمومی کارگران تونس» نبردند؛ هیچكدام اسمی از اعتصابات وسیع و مؤثر كارگری در مصر و سركوب آنها توسط ارتش مصر نبردند. همه فقط میگفتند كه اینها انقلابِ جوانان است، اینها انقلاب فیسبوكی است. میگفتند ارتش مصر دوست مردم است. دائماً عكس سربازان مصری را پخش میكردند كه در میدان «التحریر» قاهره به مردم لبخند میزدند. اما هیچ تصویر و فیلمی از سركوب اعتصابات كارگری توسّط همین ارتش نشان نمیدادند و نمیدهند، هیچ كدام از این رسانهها نمیگفتند كه شروع انقلابهای منطقه، خودسوزی «محمّد بو عزیزی» جوان تونسی، در اعتراض به وضع بیکاری و فقر بود. آنها نمیگفتند و نمیگویند كه مردم علاوه بر آزادی، خواستار عدالت و رفاه نیز بوده و هستند؛ خواستار افزایش حدِّاقلِ دستمزدها؛ خواهانِ تضمین اشتغال مناسب و آبرومند، خواستار داشتن تشكّلهای مستقل كارگری و خواستار اجتماعی كردن صنایع بزرگ هستند. تنها چیزیكه مدام تكرار میكردند، این بود: انقلاب مردم علیه دیكتاتور، انقلاب مردم برای آزادی. تا آنجا كه میشد هیچ صحبتی از عدالت و كارگر و تشكّل كارگری نمیكردند. چرا كه میترسیدند كارگران با هم متّحد شوند و قدرت بگیرند. میترسیدند کارگران دیگر کشورها از خواهران و برادران كارگرشان در مصر و تونس الگو بگیرند. بنابراین حقیقت را پنهان میكردند. به قول ناپلئون: «گفتن نیمی از حقیقت، بزرگترین دروغ است».
یك كارگر آگاه می پرسد: چرا در رسانههای غربی هر وقت میخواهند دربارهی یك موضوع اقتصادی، اجتماعی و سیاسی مصاحبه كنند، در ٩٩% موارد با محقّقان و استادان لیبرال و راست مصاحبه میكنند؟ این همه استاد و متخصّصِ مترقّی و پیشرو در ایران و جهان هست، که در تحلیلهایشان منافع طبقهی کارگر را در نظر میگیرند. چرا با آنها مصاحبه نمیكنند؟ اگر هم هر از گاهی چنین كاری میكنند، برای تظاهر به بیطرفی است. اگر در شب هدفمندی یارانهها با دكتر رئیسدانا مصاحبه كردند، به این دلیل بود كه اقتصاددانان نئولیبرال هیچ مشکلی با خصوصیسازی و آزادسازی قیمتها و سپردن سرنوشت فرودستان جامعه به دستان نامرئی بازار، نداشته و تنها به طریقهی اجرا و عامل اجرای آن اعتراض دارند. خصوصیسازی، برنامهی سرمایهداریِ جهانی و بالطبع ایرانِ از زمان شاه، بود و جزء برنامههای کلان و خواستههای اساسی آنان است. پس اقتصاددانان نئولیبرال نمیتوانستند با آن خطکشی اساسی داشته باشند. انتقاد آنها تنها این بود که خودشان، بهتر از دولت محمود احمدی نژاد میتوانند سیاستهای تعدیل ساختاری صندوق بین المللی پول را به اجرا در آوردند.
چرا این رسانهها، برنامهای در مورد كارگران پخش نمیكنند و وقتی هم پخش میكنند، كارگر را تنها به عنوان موجودی بدبخت و بینوا معرّفی میكنند كه باید برایش دل سوزاند، نه به عنوان تنها طبقهی جامعه كه قادر است آزادی واقعی، رفاه عمومی و صلح را نه فقط برای خودش بلکه برای همهی انسانهای جامعه به ارمغان آورد؟ بنابراین كارگران نباید فریب ادّعای بیطرفی رسانهها را بخورند. كارگران باید بیش از پیش به فكر تأسیس رسانههای مخصوص خودشان باشند، رسانههایی مستقل كه هدفش آگاهیبخشی به كارگران و عموم مردم و بیان تمام حقیقت باشد. رسانههایی که سانسور و انحصار خبری طبقه سرمایهدار را بشکند. این كاری دشوار، سخت و مستلزم بودجه و هزینههای كلان است. اما به هر حال كارگران آگاه و پیشرو باید از همین امروز به فكر یافتنِ راهی برای تأسیسِ رسانهی مستقل باشند. امر تشکیل رسانهی مستقل به مفهوم ترک سایر سنّتهای کارگری نیست، بلکه ابزاری است برای ترویج و تبلیغ؛ و به موازات آن سنّتها بر آن تأکید میشود. كارگران آگاه و پیشرو باید تلاش کنند تا به هر طریق ممکن موضوع و تکلیف آگاهیرسانی طبقاتی را در محیطهای کار و جامعه پیش ببرند، حتّا اگر شده با یک برگ کاغذ.
۴- استقلال فكری و نظری
عدّهای میگویند فعّالیت كارگری نیازی به بحث، نظريّه و كار فكری ندارد؛ تنها چیزی كه لازم دارد چند نفر مرد میدان و اهل عمل است. این حرف درستی نیست؛ چنین حرفهایی مانعی بزرگ بر سر راه رشد طبقهی كارگر است. جنبش کارگری بدون تئوری، دانش و مباحثی که کمک کنند طبقه کارگر از نظام سرمایهداری، استثمار و بردگی مزدی برای همیشه عبور کند، در دراز مدت راه به جایی نخواهد برد. معماری را در نظر بگیرید كه می خواهد یك خانهی نُقلی یك طبقه بسازد. این احتیاج به دانش و مهارت فراوان دارد. باید نقشهكشی بداند؛ با علم سازهها آشنا باشد، مصالح را بشناسد و علم استفاده از آنها را داشته باشد؛ شالوده را محكم و دقیق بریزد و اسكلت را با دوام بنا كند؛ نما و توكاری را با سلیقه و با كیفيّت به انجام رساند، و غیره. كافی است یكی از این كارها را نادرست انجام دهد تا خانه اصلاً ساخته نشود یا دیر یا زود عیب و ایراد پیدا كند.
وقتی ساختن یك خانهی نُقلی اینقدر پر دردسر است و نیاز به دانش و اطّلاعات و مهارت دارد، حساب كنید كه ساختن یك جامعهی جدید، یك اقتصاد و دولت جدید چه كار دشوار و عظیمی است. جهت خلاصی از سیستم و مناسبات سرمایهداری و قدرتگیری طبقه کارگر و کنترل اقتصاد و تولید و پیشبرد منافع عمومی و عدالت اجتماعی به عنوان صاحبان اصلی جامعه، علاوه بر شهامت، پشتکار و ایستادگی، داشتنِ دانش و آگاهی کافی، امری حیاتی است. تنها یك طبقه، طبقهی كارگر میتواند از پس همهی این وظایف و نقشها برآید. طبقهی کارگر به عنوان یک طبقهی آگاه به منافع طبقاتیّ خود، باید به علم حقوق و اقتصاد و جامعهشناسی، به علوم سیاسی و تاریخ آگاه و مسلّط باشد. البتّه منظور من این نیست كه از فردا كارگران بروند كار و زندگیشان را ول كنند، كسب درآمد برای امرار معاش خود و خانوادهشان را فراموش كنند و فقط به مطالعهی همهی این علوم بپردازند. طبقهی کارگر در مسیر مبارزه باید پیوسته و پیگیرانه و با ابتکارات متنوّع، دانش و آگاهیِ خود و فرزندانش و نسل جوان طبقهی خود را افزایش دهد و در عین حال خودآگاهیِ طبقاتی را در اشکالی وسیع نهادینه نماید. جنبش کارگری در عین حال میتواند همراه با تحکیم و تداوم رهبری طبقه کارگر، با فعّالین پیشروی که صادقانه در راهِ رهایی جامعه از زنجیرهای سرمایهداری مبارزه میکنند، در زمینههایی که منفعت طبقهی کارگر ایجاب میکند ارتباط و دیالوگ برقرار کرده، تا به صورت همه جانبه به سلاح اندیشهی مبارزهی طبقاتی مسلّح شود. بدیهی است این ارتباط باید دو طرفه باشد و هر دو جانب آن، که در واقع در یک وحدتاند، تلاش کنند تا از طرف مقابل درس گرفته و اندیشهی خود را هر چه بیشتر عینی کرده و از این طریق بتوانند در کنار هم شالودهها و مقدّمات یک جامعه و نظام انسانی را پیریزی کنند، اما تحت هیچ شرایطی نباید رهبری جنبش کارگری، توسط خود کارگران و خطوط کارگری، خدشهدار گردد.
یكی از بزرگترین مشكلات كارگران در همه جای دنیا، مشكل بیكاری است؛ كارگران سالهای سال است كه در همه جای دنیا كم و بیش با این مشكل دست به گریباناند. كارگری كه از كار اخراج شده و حالا بیكار است، خسته و افسرده و خشمگین از اوضاع زندگیاش، در خانه نشسته است. تلویزیون یا ماهواره را روشن میكند، میبیند كه برنامهی راز بقا دارد پخش میشود. حوصلهی این برنامه را ندارد؛ او فعلاً فكر و ذكرش مشغول زندگی و بقای خود و خانوادهاش است، چه كار به پلنگ و گورخر دارد. كانال را عوض میكند، میبیند كه بله، یك اقتصاددان، یك متخصّص اقتصاد، دارد دربارهی مشكل بیکاری صحبت میكند، كور از خدا چه میخواهد؟ دو چشم بینا! كارگر ما همهی هوش و حواسش را، شش دانگ جمع میكند و به صحبتهای آقای متخصّص گوش میدهد. از میان كلمات قُلُنبه و سُلُنبهای كه از دهان متخصّص خارج میشود، مثلاً تولید ناخالص داخلی و غیره، كارگر متوجّه میشود كه متخصّص چندین بار میگوید كه راهِ حل معضل بیکاری، سرمایهگذاری و به ویژه گسترش بازار آزاد و خصوصیسازیِ صنایع است. بعد هم میگوید كه مقصِّر اصلی قوانینی است كه كارشناسانه نیست و آنطور كه باید و شاید درهای اقتصاد را به روی سرمایهداری جهانی نگشوده است. و تأكید میكند كه نظراتش كاملاً علمی است و صدها كتاب و مقالهی دانشگاهی هم این نظر را تأیید میكنند. كتابهایی كه هر یك دارای نمودارهای متعدّد و دقیقترین روشهای آماری و پیچیدهترین مدلهای ریاضی است. كارگر ما از آنجا كه خوشقلب است و اعتماد راسخی به علم و دانش دارد، و مهمتر از آنها اینكه بیكار است، حرفهای جناب متخصّص را باور میكند و گمان میكند كه مقصّر را شناخته و راه حل مشكل را هم فهمیده است. حالا در نظر بگیرید كه همین نظريّههای ظاهراً علمی هر روز و هر ساعت از طریق دهها شبکه ماهوارهای و شبكهی رادیویی و روزنامه و وبلاگ و وبسایت تبلیغ و مغز اكثر كارگران را بمباران میكنند. نتیجهاش چیست؟ فرض كنید روز كارگر، روز یكم ماه می فرا برسد. صدها هزار كارگر مضطرب، خسته و خشمگین از بیکاری و فقر و گرانی و تبعیض به خیابان آمدهاند. فرض كنید تظاهرات چنان عظیم و كارگران چنان خشمگین باشند كه پلیس و نیروهای سرکوبگر وارد عمل شوند و تعدادی از كارگران دستگیر و مجروح و كشته شوند؛ فرض كنید تظاهرات چندین روز ادامه پیدا كند تا دولت سرنگون شود و دولت جدیدی بر سر كار آید. كارگران از آنجا كه حرفهای به اصطلاح علمی حضرات كارشناس را باور كردهاند، به حزبی رأی میدهند كه میخواهد سیاستهای اقتصادیـسیاسی «درهای باز» را اجرا كند. پس از چند سال، تازه كارگران متوجّه میشوند كه چه فریبی خوردهاند. آنها جلودار شدهاند، خون و هزینه دادهاند تا دولت عوض شود. اما ظاهراً تنها چیزی كه عوض شده «روبنا» است و «زیربنا» دست نخورده باقی مانده است؛ آبجو فروشیهایی باز شده است؛ به جای غزّه و لبنان و هر جای دیگری که مردم و طبقهی زحمتکشاش قربانی لشکرکشی و تجاوزات نظامهای امپریالیستی و سرمایهداری شده است (که میبایست از سوی فعّالین مترقّی مورد حمایت واقعی و راستین باشند) صحبت از روابط حسنه با اسرائیل و آمریكا است؛ اما تنها چیزی كه تغییر نکرده، اقتصاد و وضع معیشتی كارگران است؛ هنوز تورّم، هنوز بیكاری، تبعیضِ بیشتر از گذشته، هزینههای زندگی بیشتر از قبل و غیره. با اینکه ممکن است حجاب اجباری هم لغو شده باشد، اما تبعیضِ جنسی و ستم بر زنان و مناسبات مردسالارانه و زن ستیزانه همچنان باقیست. این است نتیجهی خوشباوری نسبت به سخنان مثلاً علمی كارشناسان. این علم دیگر بیطرف نیست: جیب عدّهای را پُرتر میكند، اما اكثريّت جامعه را كه كارگراَند بدبختتر میسازد؛ ظاهراً این علم فقط برای سرمایهدارها درست و دقیق است. به همین دلیل است كه میگوییم علوم انسانی، مثل اقتصاد و جامعهشناسی و حقوق و غیره، بیطرف نیستند. ظاهرشان علمی است اما باطنشان در خدمت سرمایهداران است و به ضرر كارگران. به نظر من حداقل دو سِری علم اقتصاد، جامعهشناسی و سیاست وجود دارد: علم اقتصاد سرمایهدارانه/ علم اقتصادـسیاسیِ كارگری، جامعهشناسی سرمایهدارانه/ جامعهشناسی كارگری و غیره. یعنی بستگی دارد به این كه با عینك كدام طبقه به جامعه، اقتصاد و سیاست نگاه كنی: اگر با عینك كارگری نگاه كنی، میبینید كه بیشتر حرفهایی كه در رسانهها به اسم علم به خورد كارگران و تودهی مردم میدهند غیر علمی است؛ در خدمت منافع سرمایهداران است. این یكی از كشفهای بزرگ اندیشمندان طبقهی کارگر است. آنها میگفتند آن چیزی كه تا امروز به اسم علم جامعه و اقتصاد مطرح شده، از عینك بورژوازی نوشته شده است. آنها میگفتند اگر میخواهیم حقیقت جامعه، اقتصاد و سیاست را بشناسیم، باید با عینك كارگری به جهان نگاه كنیم. پیشروان جنبش کارگری به ما یاد دادند كه اگر با عینك كارگری به جهان نگاه كنیم، هم حقیقت را بهتر خواهیم شناخت و هم مجهّز به علمی انقلابی میشویم كه بشود با اتّكای به آن جامعهای جدید و انسانی ساخت. متأسفانه امروزه اكثر دانشگاهها و مؤسّسات تحقیقاتی با عینك سرمایهدارانه به جهان نگاه میكنند. سرمایهداران و نهادها و تشكیلاتشان در سراسر جهان سالیانه چندین میلیارد دلار خرج تولید و تبلیغ علوم بورژوایی میكنند؛ علومی كه از عینك بورژوازی به جهان نگاه میكنند. اكثر كتابها و مجلّاتی كه در بازار منتشر میشوند از همین نوع هستند. جنبش كارگری امروز به شدت نیازمند نظريّهپردازان و اندیشمندانی است كه دانش مبارزهی طبقاتی را با توجه به نیاز روز تبیین کرده و آن را هر چه بیشتر به جامعه عرضه کنند. روشنفكرانی كه از دل طبقه کارگر برخواسته باشند و از یك طرف دانشِ گسترده و عمیق داشته باشند و از طرف دیگر با مبارزات كارگری بیگانه نباشند؛ یعنی هیچ فرصتی را برای كمك به افزایش سطح تشكّلیابی و خودآگاهی كارگران از دست ندهند. طبقهی كارگر امروزه نیازمند مجلّات و روزنامهها و كتابهایی است كه هم علمی، دقیق و كارگری باشند تا بتوانند جلوی علوم بورژوایی قد علم كنند؛ و هم حاوی نقد ریشهای مناسبات سرمایهداری باشند و بتوانند به مهمترین مسائل پیشِ رويِ طبقهی كارگر پاسخ مشخّص، درست و ریشهای دهند و عطش كارگران برای آگاهی را ارضا كنند. طبقه کارگر نیازمند ساختارهایی مناسب و متشکّل از کارگران آگاه و محقّق و کارشناسان کارگری است كه مثلاً در جواب آن به اصطلاح كارشناسانی كه گشودن درهای اقتصاد به رویِ سرمایهداری جهانی را راه حل مشكل بیكاری میدانستند، كارگران را آگاه كنند كه: فریب این حرفها را نخورید؛ به شیلی، مكزیك، آرژانتین، لهستان، یونان و ... نگاه كنید تا ببینید كه این سیاست چه به روز طبقهی كارگر آورده است؛ تا به كارگران بگویند راه حلِّ رفع مشكل بیکاری، مبارزه گسترده طبقاتی و ایجاد سندیکاها و شوراها در تمامی سطوح جامعه است؛ سندیکا و شوراهایی متشكّل از قاطبهی کارگران یك واحد تولیدی یا اقتصادی كه به صورت جمعی، خودجوش و منضبط امور اقتصادی واحد خود را اداره كنند و در سطح سراسری نیز در مقابل سرمایهداری، به یک آلترناتیو تبدیل شوند.
طبقهی كارگر بزرگترین منبع انرژی و خلّاقیت است. باید به این انرژی و خلّاقیت میدان داد تا خود را نشان دهد و منکشف شود. لازمهی این امر آن است كه كارگران تحت یك سری آموزشهای مقدّماتی قرار گیرند تا از سطح کنونی فراتر روند. عمدهی این آموزشها عبارتاند از:
١- آگاهی از اقتصادـسیاسیِ کارگری.
٢- آگاهی از تاریخ مبارزات كارگری در ایران و جهان.
٣- آگاهی از تحوّلات جاری در بخشهای دیگر جهان، به ویژه در كشورهای منطقه، آگاهی از پیروزیها و شكستهای طبقه كارگر در این كشورها و نقشهها و توطئههای سرمایهداری داخلی و جهانی برای مقابله با جنبشها و سازمانهای كارگری.
٤- آگاهی از شرایط تبعیضآمیز نسبت به زنان، کودکان، کارگران مهاجر، اقلیتهای قومی و مذهبی و نیز خواستههای جنبشهای اجتماعی به خصوص جنبش زنان، دانشجویان و جنبشهای ضد تبعیض و نژادپرستی.
۵- آموزش سنّتها و بدیلهای کارگری در برخورد با مسایل اجتماعی و سیاسی.
۶- پرورش عمومی ظرفیتهای تفكّر عقلانی و انتقادی در گستردهترین لایههای كارگران.
٧- اشکال مختلف و مؤثّر سازمانیابی و ساختارهایی که مبارزات کارگری و تودهای را به پیش ببرد.
بسیاری از كارگران شاید فرصت یادگیری و تسلّط بر زیر و بمهای تمام موارد بالا را نداشته باشند، اما میتوانند و لازم است كه تا آنجا که ممکن است در موارد فوق آموزش ببینند و رفقا و هم طبقهایهایشان را آموزش دهند. علاوه بر اینها كارگران و به ویژه لایهی آگاه و فعّال جنبش كارگری باید در تماس و دیالوگ مداوم با یکدیگر باشند؛ كارگران باید بحث و گفتوگو را به عنوان مهمترین ابزار آموزش و پرورش آگاهی، در دستور كار فعّاليّتهای روزمرّه قرار دهند.
۴- استقلال در شیوه فعالیت
از موضوعات اصلیِ این نوشته تشریح جنبههای استقلال كارگران است. این استقلال به این علّت ضروری است كه اصلاً هدف بورژوازی از فعّالیتِ سیاسی و اجتماعی، متفاوت از هدف طبقهی كارگر است و بهتر است بگوییم مخالف آن است. بورژوازی طبقهای است كه دارد هر روز و هر دقیقه، طبقهی كارگر را استثمار میكند؛ تمام ثروتش برآمده از دزدیدن بخشی از كارِ كارگران است. اما بورژوازی به ندرت شمشیر را از رو می بندد. مدام با لبخند به دیدن كارگران میآید و خود را دوست و همدل كارگران معرّفی میكند. هدف احزاب و گروههای بورژوایی از فعّالیت سیاسی و اجتماعی، حفظ و گسترش سلطهی طبقهی بورژوا بر طبقهی كارگر و مساعدتر كردن شرایط برای انباشت سرمایه و آشتی با سرمایهداریِ جهانی و گام برداشتن بر طبقِ برنامههای «صندوق بینالمللی پول، بانک جهانی و سازمان تجارت جهانی» است؛ آنها به هیچوجه به دنبال ایجاد تغییر اساسی و مخصوصاً تغییر مناسبات اقتصادی نیستند. بر عكس، كارگران به دنبال ایجاد تغییر ریشهای اقتصاد و سیاستاند؛ به دنبال گسترش رفاه و عدالت از یك سو و آزادی سیاسی و مشاركت كارگری از سوی دیگر. بنابراین هدفهای جنبشها و احزاب بورژوایی نقطهی مقابل اهداف جنبش كارگری است. پس شیوهی فعالیت كارگران هم باید به تناسب هدفشان متفاوت از بورژوازی باشد. نمیشود با روشهای بورژوایی به جنگ بورژوازی رفت. متأسّفانه ما به بسیاری از این روشها عادت كردهایم و هیچ وقت به دقّت بررسی نكردهایم كه آیا این روشها واقعاً مناسب فعّالیت ما هستند یا نه. آیا سلاح مناسبی برای مبارزه هستند یا نه. اتومبیلی كه درست كار نكند نه تنها راننده را به مقصد نمیرساند، بلكه ممكن است او را به كشتن دهد یا هزینهای گزاف بر او تحمیل كند. همین موضوع در مورد ابزار مبارزه هم صادق است. اگر این ابزارها و سَبكِ كارها مناسب نباشند، هزینههایی گزاف به جنبش كارگری وارد خواهند كرد، بدون آنكه دستآوردی داشته باشند. من در اینجا سعی میكنم بعضی از ویژگیهای شیوهی فعاليّت را كه لازم است جنبش كارگری در آنها تجدید نظر كند، به طورِ مختصر توضیح دهم.
١- کارگری بودن
یک تشکّل کارگری و فعّالین آن، باید برآمده از بَطن طبقه بوده و به حوزهای کارگری، چون کارخانهها، کارگران ساختمانی، تایپیستها، کارگران نانواییها و خیّاطیها، خدمات عمومی، آموزشی و ... ربط داشته، تا واقعاً به متشکّل شدن بخشی از طبقه یاری رساند و پیگیری و پیشبُرد منافع روزمرّه و نیز کلان و تاریخیِ کارگران را باعث شود. به نام کارگران فعّالیت کردن و تنها این نام را یدک کشیدن و در واقع به کارگران ربط نداشتن، دستِ آخر به تفکّر و فعّالیت محفلی و یا به رویکردهای ضدِّ کارگری رَه بُرده، نیروها را هدر داده، باعث کژبینی شده و در نهایت طبقه را به مسلخِ سرمایهداران میبرد. لذا یک تشکّل کارگری و فعّالین آن باید پیوسته این اصل را لحاظ کنند که با کارگران ارتباط مستقیم داشته و زندگی و نوع و سبک فعّالیت و راهبردهایشان را به آن گره زده باشند تا هم بیآموزند و هم بیآموزانند؛ تا بیشترین تأثیر را داشته و کمترین خطا را مرتکب شوند.
٢- رعایت اصول تشکیلاتی در مقابل کارفرما و دولت:
کارگران و تشکّلهای آنها در مسیر تشکّلیابی و مبارزات خویش، با دشواریهای زیادی مواجه میشوند و از فراز و نشیبِ مسایل فراوانی گذر میکنند. در اینجا لازم است که یک اصل مهم مدِّ نظر قرار گیرد و آنهم اینکه، بسیاری از مسایل و جزئیاتِ درون تشکیلاتیِ یک تشکّل کارگری، به خود آن تشکّل ربط داشته و اعضای آن نسبت به آنها و درزشان به بیرون، به خصوص اطلاعاتی که می تواند توسط کارفرما، دولت و نیروهای انتظامی مورد بهرهبرداری قرار بگیرد، باید احساس مسئولیّت فراوان داشته باشند. میتوان این موضوع را اینگونه جمعبندی کرد: چیزی که لازم و ضروری نیست کسی به جز اعضای تشکّل کارگری بداند، نباید بازگو شود. كارگران در حال جنگی مداوم و روزمره هستند. متأسّفانه امروزه اكثر كارگران در فعّالیتهای خود، به این اصل كم توجّهی میكنند و به اصطلاح گشاد كار میكنند، كه این امر موجب ضربهخوردنهای پیدرپيِ این تشکّلها از طرف نیروهای پلیس میشود و این هم به نوبهی خود مانعِ ادامهی حیات و رشد این تشکّلها.
سرمایهداران را در نظر بگیرید. آیا مسایل درونی و تصمیمات سندیکاهای کارفرمایی را به صورت علنی مطرح میکنند؟ آیا میدانند كه فلان سرمایهدار یا عضو دولت چهقدر مِلك و املاك و دارایی دارد و این داراییها در كدام كشور و گوشهی جهان مخفی شدهاند؟ آیا كارگران میدانند كه پشت پرده، بین سرمایهداران و دولت، و میانِ خود سرمایهداران چه پولها و رشوههایی دست به دست میشود و چه زد و بندهایی صورت میگیرد؟ آیا كسی از داراییهای شرکتهای شبه دولتی و غیره، خبر دارد؟ نه تنها هیچكس از چنین چیزهایی خبر ندارد بل، اگر که محقّقی حقیقتجو بخواهد گوشهای از این اطلاعات را كشف و منتشر كند، باید هزینهی سنگینی پرداخت کند. سرمایه شوخی سرش نمی شود. اگر بخواهی سر از كارش درآوری، باید زندگیات را قمار كنی. به شرکتهای خصوصی و شبه دولتی و نهادها و سازمانهای مرتبط به آنها نگاه كنید. همینها كه مدام تشكّلهای كارگری را سركوب میكنند و جلوی رشد و گسترش جنبش كارگری را میگیرند. آیا اطّلاعات اینها علنی است؟ آیا مشخّص است كه چه كسانی دستور سركوب و زندانی کردن كارگران و مردم را صادر میكنند؟ آمران و عاملاناش چه کسانی هستند؟ نه خیر، تشكیلات سرمایهداران و دولت و شرکتهای شبهه دولتی و غیره هرگز علنی نیست؛ اطّلاعات مربوط به آنها به شدت محافظت میشود تا مبادا كسی از این اطّلاعات بویی ببرد. طبقهی کارگر از آنجا که از این دزدیها ندارد، چنین نگرانیهایی در مورد امور مالی خود نیز ندارد، اما در مورد امور تشکیلاتی، سازماندهی اعتراضات کارگری، سازماندهی اعتصابات و تقسیمِ کارها و در کلیهی مواردی که از نظر امنیّتی ایجاب میکند، باید رعایت اصول تشکیلاتی را جدّی گرفت.
٣- فردیّتگرایی و کیش شخصیت
یكی از عادتهای احزاب و فعّالین بورژوایی، این است كه بیشتر از آنكه به دنبال فعّالیت واقعی و مؤثر در جامعه باشند، در پی ایجاد قیل و قال رسانهای و مطرح كردن اسم و چهرهی خود در رسانهها هستند. سرمایهداری همواره و به طرق مختلف فردیّتگرایی را در جامعه تولید و بازتولید میکند. این هرگز روش فعّالین كارگری نباید باشد. سرمایه داری فردیّتگرایی را در مقابل جمعگرایی و منافع عمومی کل جامعه قرار میدهد. هدف رسانههای سرمایهداری از بزرگ كردن و مطرح كردن اكثر چهرهها این است كه افرادی را به عنوان قهرمانهایی مبارز و آزادیخواه و دانا و نیكسرشت به مردم و كارگران معرفی كنند. به عبارتی، نمایشی تحریفشده و ایدهآل از برخی چهرهها ارائه دهند و مدام اسم یا عكس آنها را در رسانهها تكرار كنند تا مردم به آنها عادت كنند و اعتماد كنند تا در شرایط تحوّل تاریخی و اجتماعی، این چهرهها شاید به نفع جریانها و سیاستهای بورژوایی، به عنوان وزیر و رئیس جمهور و نمایندهی پارلمان و غیره قدرت را به دست گیرند. در این میان برخی از چهرههای صادق و مبارزِ كارگری هم هستند كه به خاطر شهامت، پیگیری و صداقتشان، مورد توجه كارگران و عموم مردم قرار گرفتهاند و رسانههای بورژوایی ناچار شدهاند علیرغم بیمیليِ باطنی، برای حفظ ظاهر بیطرفی هم كه شده، این چهرهها را مورد توجّه قرار دهند و در رسانهها مطرح كنند. اكنون خطری كه فعّالین چهرهشدهی كارگری را تهدید میكند این است كه یا نامشان و اقداماتشان در خدمت سیاستهای این رسانهها قرار گیرد (كه قطعاً سیاست آنها به نفع سرمایهداری است)، یا اینكه به این رسانهها اعتماد نابهجا كنند و یا در رابطه با مطرح و مشهور شدن خود دچار توهّم و عادات مخرّب گردند. بحث این نیست که نباید فعالین و «چهرههای» شناختهشدهی کارگری، مستقلاً اقدامی کنند و یا هیچ مصاحبهای انجام ندهند؛ ملاحظهی اصلی این است که بدون تکیِه کردن به و ارتباط ارگانیک و تنگاتنگ با طبقه کارگر و تشکّلهای کارگری چنین کارهایی، دستآوردی برای طبقهی کارگر به همراه نخواهند داشت. بنابراین، به نظر من لازم است که ما همواره بر مبنای جمعگرایی و منافع کلِّ طبقه کارگر حرکت کنیم و از این رو ایجاب میکند که فعّالین شناختهشدهی كارگری به دور از قیل و قالِ نابهجای رسانهای، به فكر فعّالیت واقعی و اتحاد و توانمندسازی فكری و تشكیلاتی طبقه كارگر باشند.
۴- اصول انسانی و اجتماعی:
فعّالیت سیاسیـاجتماعی بورژوایی عموماً فعّالیتی بیاصول است. مثلاً در بسیاری از احزاب و تشكّلهای بورژوایی، دروغگویی و فریب تودهها، لابیگری با مراجع قدرت، مبالغه و اغراق در خبررسانی (كه خودش میتواند نوعی دروغگویی باشد)، لاس زدن با منابع قدرت و ثروت، دلّالی و واسطهگری و فساد مالی، بدگویی و زیرآبزنی، ریا و دورویی، تحقیر تودهها و كارگران و نگاه ابزاری به آنها، و غیره، اموری معمولی است كه شاید به زبان نیایند، اما دائماً به طور سیستماتیك در عمل به كار میروند. كارگران و نیروهای مترقّی باید بسیار مواظب باشند كه تحت تأثیر این رفتارها قرار نگرفته و از آنها الگو نگیرند. كارگران كه میخواهند جامعهای نو و انسانی بسازند نه تنها لازم است طرح اجتماعی، اقتصادی و سیاسی یك جامعهی نو را به مردم ارایه دهند، بلكه باید خودشان در عمل الگویی اخلاقی برای جامعهی خود باشند. گاهی كارگران یا نیروهای مترقّی به اشتباه، فكر میكنند كه سیاسی بودن یعنی به كارگیری همین شیوههای غیر اخلاقی. اما چنین نیست؛ اینها عادتهای رفتاری فعّالین بورژوا و خردهبورژوا است و نفوذ این شیوهها در فعّالیتهای كارگری فسادآور است. فعّالین کارگری باید هم در عمل و هم در سخن و نیز در زندگی فردی خود الگوی برابری و آزادی و عدالت باشند. سنّتهای طبقاتی کارگری را باید در جامعه همهگیر کرد.
۵- اصول تشكیلاتی:
اصول دیگری هم هستند كه اصول فعّالیتِ جمعی و تشكیلاتی است، به ویژه داشتن انضباط و تعهد و مسئوليّتپذیری و خوشقولی و غیره، كه کارگران و فعّالین كارگری باید آرام آرام آنها را در خود نهادینه كنند تا ملكهی ذهنشان شود. از سوی دیگر، اصلی که میبایست مورد توجّه کارگران و فعّالین کارگری قرار گیرد، «دموکراسی تشکیلاتی» است که پایبندی به اساسنامه و تصمیمات جمعی را مدِّنظر قرار میدهد. به تَبَع این اصل، اقلیّت باید به رأی اکثریت که در چارچوب اساسنامه به عنوان قانون تشکّل، تصمیمگیری شده است، احترام گذاشته و آن را لازمالاجرا بداند و برای اقلیت نیز باید حقوق لازمه در نظر گرفته شود. البته لازم به ذکر است که دَرِ اساسنامه به روی تغییر باز بوده و با رأی مجمع عمومی تشکّل، میتواند در راستای منافع کارگران اصلاح شود.
مسائل مربوط به اصول مطرح شده در بالا، بسیار مفصّلتر از اینهاست و نیاز به توضیح و تفسیر بیشتر دارد. من فعلاً به همین كلّیات بسنده میكنم؛ به این امید كه كارگران دیگر هم بكوشند خودشان این اصول را تعیین کرده و آموزش دهند.
در پایان، باید عنوان شود که برخی از نکات بالا به طور کلّی مطرح شدهاند و برخی نیز نیاز به روشنتر شدن بیشتر دارند. تلاش اصلی این بوده است که ما کارگران در ایران مُباحثات همه جانبهتری را برای گسترشِ همدلی و اتّحاد طبقاتی، راجع به مصافهای پیشِ رویمان، راه بیاندازیم و واضح است که این مباحث مطرح شده در این نوشته، حتماً صیقل خواهند خورد. امیدوارم که ثمرهای داشته باشند.
«گسترده باد تشکّلهای مستقلِ حوزهای و سراسری کارگران»
«به امید گسترش صلح، عدالت، آزادی و برابری»
«زنده باد اتحاد و همبستگی طبقه کارگر»
رضا شهابی
عضوهیأت مدیره و خزانهدار سندیکای کارگران
شرکت واحد اتوبوسرانی تهران و حومه - ١٧ فروردین ١٣٩٢