افق روشن
www.ofros.com

!.کار پروژه است، یه روز می آی، یه روز هم میری


ح. م                                                                                                               چهارشنبه ٣ آذر ١٣٨٩

مدتی است که بخشی از کارگران پتروشیمی "پلیمر"کرمانشاه، کارگران "شرکت مهندسان مشاور سازه" درهراس واضطراب بسر می برند،دراولین تماسی که با هم می گیرند، حرف وذکرشان در مورد خبر تسویه ای است که این روزها بصورت شایعه ویا حقیقتی که در راه است، درکارگاه رواج پیدا کرده.!هرچه به پایان ماه کاری و به زمان و موعد تسویه که کارگران تاریخش را برحدس وگمان، آخر برج نهاده اند ،نزدیک تر می شوند،نگرانی اشان آشکارا شکل آزاردهند ومتاثر کننده‏ای به خود می گیرد،صحبتشان حول وحوش وضعیت زندگی‏اشان است که چقدر وابسته به حقوق بخور نمیری هستند که بابت کارطولانی پایان هرماه ویا یکی دو ماه یکبار دریافت می کنند،فکر می کنند- "اگراین کاررا نداشته باشیم،چگونه باید روزگارراازسربگذرانیم،!؟وزندگی امان تاچه حد درمعرض تهدیدقرارمی گیرد،!درشرایط کنونی فکربیکاری برای یک لحظه هم مشکل است،!اصلامخی که برای یک لحظه فقط بخواهد به بیکاری فکر کند،خام است وصاحب آن مخ عاقل نیست،!امروزکه کار می کنیم ودستمان به این حقوق ناچیز بند است،از تهدید لحظه به لحظه ی،گرانی خوردوخوراک ،پوشاک و بالا بودن هزینه ی زندگی، کرایه خانه ونداشتن یک حداقل امنیت اقتصادی ومعیشتی دررنج هستیم وتمام آرزوهای حداقل یک زندگی کوچک رابه دل داریم،!فردای بیکاری ،بدون این حقوق ناچیز چطور می توانیم دوام بیاوریم.!؟"
- پنج تا عائله دارم،خودم هستم،نه زمین کشاورزی دارم ونه سرما یه ای،خدائیش خودم هستم وخودم،!یعنی همین کاری که می کنم ومزدی که می گیرم تو حلق بچه هام می ریزم،پنجاه وپنج سال سنم،سنم راسه حرفش به کسره وزیرتلفظ می کندوروی حرف نون یک تشدید خفیف می گذارد وحرف میم را هم کمی می‏کشد.کُرد است.! اهل جوانرود،غزه کردستان!بیکاری درآنجابیدادمی کند.! - پیش مهندس میرم شاید برام کاری کرد،اصلا نمی دانم چکارکنم،کارکجا؟، توی این فصل واین موقع ازسال ،گرانی،!بدبختی،!دست خالی،!زن وبچه چه گناهی دارد؟ماهیچه‏های صورتش شل وآویزان شده،وخیلی زودتر از موعد وارفته‏اند ،باد درزیر پوست و ماهیچه‏های صورتش رفته پف کرده و بزرگ شده‏اند، و خون در مویرگهای صورتش کمتر جریان دارد،و صورتش بی رنگ و حالت چشم‏هایش حکایت ازنگرانی درونیش دارد. و لابد دراین میان که حرف می زند، تصویربچه‏هایش،وزنش که از کم خونی رنج میبرد، وپسرش که بخاطر هزینه های سنگین ازدرس وتحصیل بازمانده ودختر بزرگش که برسردوراهی تحصیل وترک تحصیل مانده در جلوچشمانش با او در گفتگو هستند.!
- بابا من پدرم در قید حیات نیست،خودم هستم،باخنده می گوید،!باور نمی کنی که جدی می گوید.!خیلی جوان وخوشرو است.ریخت، وقیافه اش دادمی زند،- ناکس این یکی می خواد نارو بزنه ،خیلی شبیه دانشجویان است تا کارگران،!نگاه کن ریشش را مدل اصلاح کرده! اون تکه ریشش درچانه وبالای زنخدان درزیر لب پائینش را ببین، به اندازه پشت یه ناخن کوچک است.!، برق چشمها وروحیه ی جوانش انرژی را میان کارگران هم طبقه ای خودایجاد میکند! چهره اش شفاف وخنده از روی لبهایش نمی افتد ،با مهربانی می گوید: یک خواهر وبرادردارم که هردوبه دانشگاه می‏روند،مادرم خونه است ویک برادرکوچک دارم،همه هزینه‏های زندگی روی گرده خودم است!،می دانی؟اگربیکارشوم چه می شود،خواهر وبرادرم ازدانشگاه باز می‏مانند،خرج خوردوخوراک خانه!؟،چه می‏دانم،!؟ وحشتناک است.!،من هم می گویم وحشتناک است.!،اما نه در تائید حرف‏های کارگر جوان که دیپلم دارد،استعداد دارد،ودر خطرتسویه است. شانه هایش ،برای به دوش کشیدن کیسه های سیمان پنجاه کیلوئی،خیلی ظریف است.!واقعا وحشتناک است.!!
- مصیبت من یکی ودوتا نیست،کارگرزحمتکشی است، سی وهشت سال سن دارد،ازکارگرانی است که بیش از سه چهارم عمرخود را درکار وزحمت بوده وسختی کشیده،سواددرست‏وحسابی ندارد،مشت نمونه خروار است!،پرولتاریای آواره است!کارگرپروژه است،اصلا زحمتکش است،چه با تعریفی در دو سطر که من آوردم ،چه با تعریف یک مارکسیست دانشگاهی باکمی میل به طبقه کارگرو یایک مارکسیست متعهد حرفه ای، مسئول وحزبی.!می گوید:- فشاری که روی دوش من است مضاعف است،کرایه نشینم،وامدار وقرض بارم،خودم،زنم،بچه‏ام ومادرم کم نبود،زن ودوتا بچه برادرم که مدرسه می روند،- دخترش دبیرستانی وپسرش راهنمائی می خواند.آنهاهم به خانواده ما سرجمع شده اند.می خندد،خیلی تلخ،اما معلوم است که بیشتر از این سخت جان است، کارسخت همراه بافشارهای عصبی وروانی بی وقفه، مدام اضطراب درونش راشدت داده استخوانهای گونه وصورتش بیرون آمده ورنگ صورتش تیره شده،پوست لبها وصورتش براثرکم آبی وسوءتغذیه خشک گردیده،احتیاج شدید به ویتامین دارد.! وقتی می خواهد نشان دهد که درمانده است وباید تحمل کند، می گوید: دیروز که جمعه وتعطیل بود،زن برادرم با زنم تماس می گیرد ومی گوید: نمی دانم چکارکنم!؟،حتی نان خالی هم توخونه نداریم،بچه هاپاشدن،دریخچال را باز می کنم ،فقط یک بطری که تا نیمه آب دارددریخچال است هیچی نداریم!،من هم گوش می دادم،به زنم گفتم: خوب بهش بگو بیان خونه ما،زنم بش گفت- خوب بیاین خونه ما،فوری گفت باش ....ه،بعد مکثی کردوگفت:آخه میدوو...نی. ما پول کرایه تاکسی نداریم که بیاییم اونجا،می خواست که بیشتر توضیح بده،توهمین فاصله دخترش گفت :مامان من دویست تومان پول دارم،زن بیچاره گفت: خیلی خوب می آئیم،دویست تومان سه تا بلیط اتوبوس گرفتن سوار اتوبوس تاایستگاه اومدن ،بقیه راه تا خونه ما هم پیاده اومدن،کارگر زحمتکش سی وهشت ساله در دنباله حرف هایش گفت :خودم نهار نخوردم!،مگه ما چقد غذا داشتیم،شب هم ماندن شام خوردن وتعریف کردند،دخترش بیچاره سال آخر دبیرستان می خونه تمریناتش راروی ورق باطله وروزنامه انجام می دهد،! درفاصله بین خطوط روز نامه مسئله ریاضی حل می کنه،پدرعوضی ونامردش رفته معتادودربدر شده،زن وبچه هاش که تقصیر ندارن،بعد ازشام زنم لوبیاها،دال عدس ها،وماکارونی هاراتقسیم کرد،نصفش رازن برادر برد با یک مایع ظرف شوئی ونصفه دیگه موند براخودمون بدون مایع ظرفشوئی!حالا دیدین مصیبت وگرفتاری من هم کم نیست،اصلا آدم نمی داند دردش را بکی بگوید،علیرغم سخت جانی می شود درچشمانش نگرانی وغم را خواندو سنگینی بارزندگی را روی دوشش حس کرد.!
سرانجام موعد شومی که این کارگران حاضر نبودند یک لحظه به آن فکر کنند، فرامی رسد. کارگر پنجاه وپنج ساله اولی،کارگر جوان دومی،کارگرزحمتکش سی وهشت ساله وتعدادی دیگراز کارگرانی که کمابیش همین وضعیت را دارند.تسویه وازکار اخراج میگردند، درشرایطی که اوضاع جامعه هر روز بحرانی ترمی شود،کارهای پروژه ای بعلت سوئ مدیریت ونگاه سودجویانه ودست طولانی که پیمانکاران درحیف ومیل وبه جیب زدن سرمایه های ملی دارند بدون کمترین احساس مسئولیتی بخصوص نسبت به کارگران، دربرابرمشکلات خیلی زود تراز مراکز صنعتی بارکود وتعطیلی روبرو می شوند،نمونه هائی از کار این پیمانکاران رامی توان درپروژه پلیمرکرمانشاه مشاهده نمود ،چندین پیمانکارتاکنون اقدام به بستن قراردادو اجراء وساختن بخشهای جانبی این پروژه کرده اند،هنوز درصدی کمی از کارراانجام نداده اند که بعلل مختلف از ادامه کار باز می مانند،وجای خودرا به پیمانکارجدید دیگری می دهند. دروحله اول کارگران هستند که آسیب میببنند،وقربانی کشمکش میان کارفرما وپیمانکار می شوند،از کار بیکار می شوند، تا مجددا کارفرما با پیمانکاردیگری قرار دادببندد.آیا در این فاصله دوام می آورند تا مجددا مشغول کار شود یا نه، مشکلات زندگی آنان را از پادرمی آورد.!؟ امروز اکثریت وسیعی از نیروی کاربعلت تعطیلی کارهای پروژه وصنایع یا بیکار شده اند ویا با بیکاری احتمالی روبروهستند، این در حالیست که کارگران پروژه ای فاقد سندیکا وتشکل خود هستند که به پشتوانه یک اتحاد جمعی با مبارزه متحدانه به رویاروئی بامشکلات برخیزند وبابهم زدن توازن مبارزه میان کار وسرمایه بنفع خود خواستهای خود را به کارفرمایان تحمیل نمایند،تاعلاوه برادامه کاری ،درفواصل بیکاری میان کاردر دو پروژه به پشتوانه تشکل خود بتواند درمقابل سختیهای زندگی دوام بیاورند.
سالهای نیمه دوم دهه پنجاه ،یکی ودوسال پیش ازانقلاب یکی از دوره های رونق کارهای پروژه ای بود،که دربعدازسالهای بهمن پنجاه وهفت هم تداوم داشته،و یک تجربه جمعبندی شده آن سندی است مربوط سندیکای کارگران پروژه ای آبادان، که در اختیارماست.
دراین سالها کارهای پروژه ای بخصوص درجنوب وبنادرجنوبی فراوان بود،وعمدتا پروژه های واگذاری،نفت،گاز،وپتروشیمی بودند،کارگرانی که امروز سن آنان بین پنجاه وپنجاه وپنج سال است،بهتربا دوره ای که ازآن یادمی شودآشنا هستند،بعضی ازاین افرادصحبت می کنند،که دریک روزسه پروژه وشرکت رابرای کاردلخواه و بامزییت بهتربعدازثبت نام عوض می کردند،تامحل مناسب ومورد نظر مشغول کارشوند.!
درسالهای جلوتر از این تاریخ،پیمانکاران ومجریان طرح های پروژه ای،نمایندگان وافرادی را همراه با پول به مناطقی که نیروی کار بیکارشده وارزان داشت گسیل می کردند.تا بابستن قرارداد بااین نیروهای کاربه هزینه پیمانکاران آنان را روانه مراکز کاربکنند.! بعدازپنجاه وهفت کارهای پروژه درجریان بود،تا سایه شوم جنگ رفته رفته گسترده شد وبرهمه چیز غلبه کرد،بعداز جنگ کارهای پروژه ای شدت بیشترگرفت،منتهی با تفاوت زیاداز یکی دوسال وسه پیش وپس از بهمن پنجاه وهفت،درآن سال ها نه رژیم سلطنت می توانست از جامعه ای که می رفت تادچار تغییروتحول بشود،جلوگیری کند، ونه رژیم اسلامی بعدا که می خواست همه چیز را به کنترل و در مهار خود در بیاورد،ازعهده این کاربرمی آمد، درکشاکش همین شرایط آزاد نسبی،تلاش وفعالیت کارگران پروژه ای باسواد وآگاه درجنوب درماهشهرودر آبادان درراستای ایجاد تشکل های کارگری بود که به بار می نشیند، وسندیکای کارگران پروژه ای آبادان نتیجه این تلاش وکوشش ها بود،درشرایط استیلای قدر قدرتی رژیم اسلامی ،در تمام سالهای بعد از جنگ وباتحمیل فشارسیاسی هیچگاه به کارگران پروژه ای فرصت داده نشد تا تشکل های خود را بوجود بیاورند.
رایج ترین کلامی که درمیان کارگران پروژه ای،هنگام تسویه به بهانه نیروی مازاد کار، واخراج به بهانه پایان کارپروژه که در میان کارگران ردوبدل وشنیده می شود،درپاسخ سئوال همدیگرمی گویند:"کارپروژه است.!یه روزمی آی،یه روز هم میری.!"این کلام که به صورت فشرده وشعاردرآمده،کارکردی دوگانه دارد،دردوره رونق کارهای پروژه ای،این جمله ازروی میل ورضایت نسبی تکرار می شد،کارگربااعتمادبنفس این جمله را می گفت، وساکش رابه کول می کشید ودنبال کار دیگری می رفت، وکار هم قابل دسترسی بود. اما دردوره جمهوری اسلامی وبخصوص هر چه به سا لهای اخیرنزدیکتر می شویم،کارپروژه بیشتر به رکود کشیده می شود،وجمله شعارگونه کارگران -"کارپروژه است،یه روزمی آئی ویه روزهم می روی.!"کارکردش شبیه کارکرد تعریفی است که مارکس دریک مورد درتعریف از مذهب دارد،اینکه "مذهب آه مردم دردمنداست"کارگر پروژه ای هم درشرایط کنونی که می بیند،دستش دارد از کارکوتاه می شود، وهیچگونه حامی وپشتیببانی ندارد،برای اینکه تحمل خودش را بالا ببرد وخودرا تسکین بدهد درحالتی انفعالی به این جمله پناه می برد ."کارپروژه است،یه روزمی آیی ،ویک روز هم می روی." با اینکه میداند احتمال برگشت کمتری درکار است.درصورتیکه این کلام کارگران پروژه ای با سنت سندیکای کارگران پروژه ای آبادان تفاوت بسیار دارد.آنان می گفتند:- سندیکا اصلا خط عیسی مسیح را ندارد که با مظلوم نمائی حقانیت خودراثابت کند.
امروزدرشرایطی کارگران پروژه ای با بیکاری وتسویه های اجباری روبرومی شوند که بخشهای زیادی ازصنایع بزرگ تولیدی باحجم زیادی ازنیروی کاریکی بعداز دیگری با بحران روبروشده وبه تعطیلی کشیده می شوند،پراکندگی وبی سرسامانی طبقه گارگربدنبال سرکوب وپیگرد وتعقیب یکساله ونیمه اخیر ابعاد گسترده تری بخود گرفته،بیشتراز هرزمانی دراین یک دهه طبقه کارگر بابحران ازهم گسیختگی ،بی برنامه ای ویاس وناامیدی روبرو بوده.! تلاشی که می کند تلاشی تدافعی،وتقلائی در میانه شرایط مرگ وزندگی است که در آن بسر می برند. متاسفانه حامیان وپشتیبانان طبقه کارگر،درمقابل این وضعیت که تبدیل به یک بن بست ومشکل حادعمومی برای کارگران وزحمتکشان گردیده،دخالتگریهای کمتری از خود نشان می دهند، ودر آنجائی هم که دخالت می کنند،کمترین تغییری در در روش های خود که مناسب با شرایط کاملا متفاوتی که طبقه کارگر با آن روبروست نمی دهند،حتی در قالب شرح وگزارش وتعریف از شرایط موجود،بدون هیچ نرمش وروشن بینی تاکتیکی درستی که منطبق باشرایط اجتماعی باشد که در آن قرارداریم ،حرف های همیشگی خودشان را تکرارمی کنند ،بدون در نظر گرفتن افت وخیزهای اجتماعی وکش قوسهائی که جامعه با آن روبروست.یک نتیجه ای که از این برخورد می توان گرفت این است که این حامیان فاصله زیادی باطبقه کارگروشرایطی که در آن قرارگرفته اند دارند.وحداقل سعی نمی کنند که ارتباط وتماس حسی وزنده ای با کارگران داشته باشند،تابتوانند به یک ارتباط اصولی ،وپیوستگی پایدارتشکیلاتی برسند.!فعالین کارگری بعنوان افراد مسئول وعلاقه مند به سرنوشت کارگران وزحمتکشان باید برای ایجاد ارتباط وپیوند میان کارگران آواره وبیکارشده در شرایط کنونی که زیر فشارهای سنگین معیشتی درحال ازپا درآمدن هستند چاره اندیشی کنند، دوره های انسداد ودیکتاتوری درتاریخ مبارزات اجتماعی مردم وکارگران کم نبوده اما پیوسته فعالین انقلابی بودند که درچنین وضعییت هائی بارخطیر مبارزه را بدوش کشیده وبا ابتکار وتلاش پیگیر راهگشای مبارزات توده ها بوده اند ،امروزفعالین کارگری ومبارزین اجتماعی کوله بار گرانبهائی ازتجربه مبارزه در شرایط پیچیده ،پلیسی واختناق در جمهوری اسلامی دارند،و به عینه مشاهده می کنیم پیگرد وتعقیبی که درجریان است ،بیشتر از این نمی تواند شدت بگیرد،وماهمچنان دل در گرو مبارزه داریم ونمی توانیم بیش از این پراکنده کاری کنیم،علت اصلی این پراکندگی در وحله اول اختناق است،ما فعالین کارگری وکمونیست می توانیم به پشتوانه تجربه فشرده سالهای طولانی مبارزه درجمهوری اسلامی وبه پشتوانه یکصد سال وبیشترتجربه مبارزه کمونیست ها وفعالین کارگری دیگر کشور ها باکار بست های امنیتی ومخفی کاری براین شرایط فائق آئیم، هرروزکه می گذرد کارگران تازه بیکارشده به جمعیت عظیم بیکاران افزوده تر می شود،وهرروز که می گذردسایه شوم گرانی ،بیچیزی وفقروبحران عمومی گسترده تر می شود ،تنها در پرتو ارتباط وتلاش هماهنگ استواربرراه کارهای انقلابی وتشکیلاتیست که می توانیم از عهده وظایف خوددرراه رهائی کارگران برآئیم. سوز وسرمای آزار دهنده ونه چندان دلپذیرکنونی خبر از طوفانی می دهد که در راه است.!

بیاد و خاطره کارگر کمونیست فدائی ایرج سپهری. یکم آذرماه هشتاد ونه- ح. م