: گزارش

حاشیه‌ای بر كابوس‌های كارگران كشتارگاه

! توهم تقاص خون


بیست چهارم تیر ماه هشتاد و پنج


" اسماعیل محمدولی" خبرنگار گروه كارگری ایلنا

از جداره پلاستیكی كه وارد سالن مهیب كشتار می‌شوی ، انگار كه یكهو از روشنا به ظلمات آمده باشی . تا مدتی مدهوشی ؛ بوی زُهم خون و امعاء و احشاء حیوانِ ذبح شده باید در تو ته نشین شود تا از آرامش یك روز معمولی در " كشتارگاه صنعتی زیاران" متعجب نشوی.

گاوها كه از قرنطینه ٢٤ ساعته خلاصی یافته‌اند به صف ایستاده‌اند تا تك تك وارد " تله شوك" شوند : محفظه‌ی بی‌سقفی كه در فلزی‌اش به اندازه عرض بدن یك گاو طراحی شده تا مانعی باشد برای ورودِ سایرین به صف ایستادگان عجول . با گیر افتادن گاو در تله‌ شوك ، در بسته می‌شود . حیوان كه خود را در تله می یابد ، تقلا می‌كند و با بدن سنگینش به دیوار می‌كوبد . همین هنگام دستی از بالا ، میله‌ شوك را به گردن گاو می‌چسباند . برق در بدن حیوان به جریان می‌افتد و اعصابش را از كار می‌اندازد . نعره‌ای شبه انسانی تازه ‌وارد را متحیر می‌كند و گاو بی‌حس شده ، به درِ طولی تله‌ شوك یله می‌دهد . با بالا رفتن درِ طولی ، حیوان در مقابل پاهای كارگرِ "قلاب گیر" به زمین پرتاب می‌شود. با چشم های سفید شده و كف سفید رنگی كه از پوزه ‌اش روان است.

دستی ماهر ، زنجیر را به بالای زانوی راست گاو محكم می‌كند و جرثقیل حیوان را میان زمین و هوا معلق می‌دارد . رعشه‌های هوشیاری هیكلِ از هیبت افتاده گاوِ معلق را تكان می‌دهد . سیاهی چشم هایش باز می‌گردند و "نقاله" در جهتِ "قبله" حركت می‌كند تا به "ذابح" برسد . كارگر ذبح كننده، "بسم‌اللهی" بر لب ، با دست چپ پوست بالای گردن گاو را می‌كشد تا با دستی دیگر چاقو را روی خرخره‌ حیوان تنظیم كند . تیغ قصابی ـ انگار در كفِ خطاطی با وسواس حینِ درآوردن گردی "ن" ـ با چرخیدن مچِ دستِ ذابح ، گلوی گاو را می‌شكافد. خون تا روی سینه كارگر می‌جهد ، زبان گاو بین دندان هایش می‌افتد و بزاق و خون از آن چكه می‌كند . تیغ ذابح این بار با حركتی اره ‌وار رگ و پی به جا مانده را می‌برد و آخرین تشنج ‌های مرگ بر عضلات هنوز جان‌دارِ حیوان ظاهر می‌شود . خلاص كه می‌شود ، شره‌ی ادرارِ بی‌جانی ، ردی روی شكم فربه و سینه‌ ستبرش به جا می‌گذارد تا با خونی كه هنوز ـ كم‌فشار‌تر از قبل ـ از گردنش جاری است تلاقی كند و در سرخی‌اش محو شود . ذابح دست‌های خونی ‌اش را تا بالای آرنج در آب فرو می‌كند و بی‌مكث ، پوستِ گردنِ گاوی دیگر را می كشد و تیغش را تنظیم می‌كند . او در روز ، حدودا دویست بار "بسم‌الله" می‌گوید.
اینك نقاله حركت كرده است تا نعش را به دست قصابان و سلاخان بسپارد . در كمتر از پنج دقیقه امعاء و احشاء حیوان تخلیه می‌شود ، پوستش كنده می‌شود و گوشتِ آماده طبخ ، روانه سردخانه می‌شود.

...

ذابح مرد بلندبالایی است با چهره‌ كلاسیك جوانان روستایی و پیشبندی خون‌آلود . در فواصل میان " آب كشیدن" دست هایش و كشتن گاوی دیگر كه روی نقاله در حركت است ، با او صحبت می‌كنم . "سه نقطه‌" هایی كه در متن مشاهده خواهید كرد ، به معنی رفتن او برای ذبح و بازگشتش است . موقع حرف زدن از دستگاه ضبط صدا چشم بر نمی‌دارد.

ـ از كارت راضی هستی ؟

" شكر . از بی كاری بهتره ".

ـ روزی چندتا گاو می‌كشی؟

" بستگی داره . قبلا تا ششصدتا هم می‌رسید ، اما حالا كمتره . حدود دویست‌تا "

ـ روزی چند ساعت كار می‌‌كنی؟

" هشت ساعت . اگر اضافه‌كاری نباشه. "

...

ـ چه قدر حقوق می‌گیری؟

" پایه حقوق می‌گیریم ... امسال كه حقوق‌ها زیاد شده ، با حق اولاد و این ها دویست تومن "

ـ چند تا بچه داری؟

"یكی"

ـ با این پول چه طوری زندگی میكنی؟

" سخته دیگه . خودت می‌‏دونی . چی‌بگم؟ تازه هر روز كرایه ماشین هم داریم. "

ـ سرویس ندارید؟

" نه . هر روز باید از احمدآباد تا این جا كرایه ماشین بدیم. "

ـ با پیمانكار قرارداد داری یا خودِ كشتارگاه؟

...

" پیمانكار . هر سه ماه تمدید می‌كنیم. "

ـ پیمانكار چقدر از حقوق شما كسر می‌كنه؟

" به ما كه نمی‌گن. خودشون یك حقوقی می‌دن ما هم امضا می‌كنیم. "

...

ـ چند سال سابقه كار داری؟

" ١٠ سال . اوائل این قسمت نبودم . ۵ ساله كه ذبح می‌كنم" (به دستگاه اشاره می‌‏كند )

" چند خریدی؟ نوار نمی‌خوره؟ "

زیاد گرون نیست . نه . نوار نداره

" باحاله "

ـ پنج ساله كه هر روز متوسط دویست‌تا گاو می‌كشی . روی اعصابت تاثیر نداره؟

" این جا كه هستیم نه. عادی شده . اما توی خونه رمق حرف زدن با زن و بچه رو نداریم. "

...

" این كه می‌گم عادی شده وقتی هست كه اینجاییم و كار می‌كنیم . نگاه كن! ما هم آدمیم دیگه . به هرحال رنگ خون، بوی خون آدمو می‌گیره . آدمو عصبی می‌كنه. توی خواب هم آرامش نداریم . یك وقت‌هایی خواب می‌بینم... استغفرالله "

...

ـ چه خوابی می‌بینی؟

" هیچی. استغفرالله "

ـ خواب می‌بینی ! تو كه كنترلی روش نداری. بگو چه خوابی می‌بینی؟

" كه با همین چاقو توی خونه‌م... استغفرالله! بیدار كه می‌شم مثل بچه‌ها می‌لرزم . هی دستم رو نگاه می‌كنم ببینم خونی هست یا نه. "

...

دكتر" شیوا دولت‌آبادی" ، استاد دانشگاه علامه‌طباطبایی است و از معدود روانشناسانی كه راغبم ماجرا را برایش تعریف كنم . او سال ها علیه " كاركودكان" مبارزه كرده است و به همین خاطر احتمال آن كه به سایر مسائل كارگری هم علاقه‌‏مند باشد ، بیشتر است . می‌پرسد

" همه كارگران مشابه این خواب را دیده‌اند؟ "

" به گمانم . با آن هایی كه صحبت كردم یك اشاره‌ای می‌كنند ؛ اما آن قدر این خواب برایشان قبح دارد كه از تعریف كاملش طفره می‌روند. "

"مگر با گیوتین كار نمی‌كنند؟"

" با گیوتین كه حیوان ذبح اسلامی نمی‌شود . باید حیوان رو به قبله باشد و موقع ذبح "بسم‌الله " گفته شود و خون جهنده باشد و خلاصه آداب دارد. "

بله... اما درباره این رویاها یا بهتر است بگویم كابوس‌ها ، می‌شود این خواب كه ذابح می‌بیند عزیزانش را قربانی می‌كند ، تحلیل "فروید"ی كرد یا این كه بگوییم با حیوان احساس هم‌ دردی می‌كند و كشتار ، آن هم با یك چنین حجمی باعث خشن شدنش شده و چه و چه... اما برای رسیدن به یك تحلیل درست و دقیق حتما باید با او و حتی خانواده‌اش به طور كامل صحبت كرد . اما این كه یك كارگر پنج سال یا ده سال یك همچین كاری را به صورت مداوم انجام بدهد ، مسلما غلط است . باید به صورت چرخشی كارشان تغییر كند... الان كلی كار روی میزم ریخته ، اما یك طرف ذهن من را اشغال كردی . این رفت توی ذهنم . یك كارگر در روز گردن دویست تا گاو را پاره می‌كند؟ "

"حتی ششصدتا"

" آن قسمت از "قصه‌های مجید" را دیده بودی كه می‌گفت ؛ دلم می‌خواهد مرده شور بشوم ؟ این كار هم از آن هایی است كه آدم اصلا فكرش را نمی‌كند ... اما موضوع جالبی است . ممنون كه من را درجریانش گذاشتی ، هرچند نتوانستم كمكی كنم. "

" همین كه ماجرا را با جزئیاتش برایتان تعریف كردم ، موضوع برای خودم كمی روشن شد . ممنون "

...

"فرزانه كرم‌پور" كتابی دارد با نام "كشتارگاه صنعتی". این كتاب اولین و مهم‌ترین اثر ادبی اوست . نام این كتاب از داستانی كوتاه در همان مجموعه برداشت شده كه " كرم‌پور" با مشاهده محیط كشتارگاه صنعتی" زیاران" به فكر نوشتنش افتاده بود . چند بار شماره منزلش را می‌گیرم تا بالاخره پیدایش می‌كنم و از او می‌خواهم ، درباره دیده‌هایش و برداشتش از سالن كشتار " زیاران " صحبت كند.

"پروژه‌ای به ما محول شده بود و ما هم برای طراحی سالن‌های كشتار به آن جا رفتیم ـ خانم كرم‌پور مهندس راه و ساختمان هستند ـ حتما متوجه شده‌ای كه در آن محیط هیچ زنی رفت و آمد نمی‌كند . ورود به سالن برایم خیلی عجیب بود . بعد از آن‌‏كه پاهایت را در ماده ضدعفونی كننده فرو می كنی ... همین كه سرت را بالا می‌گیری ، منظره خونی كه با آب گرم به سمت كوره هدایت می‌شود و آن همه بخار آب و بوی مهوع و... من كه وارد سالن شدم كارگرهایی كه مشغول بودند ، با تعجب نگاهم می‌كردند اما ته نگاهشان یك خشمی بود . شاید من این طور برداشت كردم ... كاری كه آن ها انجام می‌دهند ، اصلا یك كار معمولی نیست . بی‌جان كردن آن همه جاندار به صورت مداوم بالاخره اعصاب آدم را ضعیف می‌كند . گاوها هم حس هم‌ذات‌پنداری آدم را تقویت می‌كنند . من كنار چشمشان یك قطره اشك می‌دیدم. یك وقت این طور برداشت نشود كه آدم احساساتی هستم ... به هر حال همه ما در روز به مقدار معینی پروتئین احتیاج داریم ؛ اما آن كشتار صحنه عجیبی بود."

" مدتی كه در زیاران بودید با كارگرها هم صحبت كردید؟ "

" نه ! من فقط چند ساعت آن جا بودم و فرصتی برای این كار پیش نیامد. "

" پس ایده داستانتان یعنی قتل ( و یا رویای قتل ) خانواده توسط یكی از همین كارگران ذابح تماما محصول تخیلتان بوده؟ "

" بله... همان‌موقع فكر كردم ، آدم‌هایی كه به این راحتی با چاقو و گوشت و خون كار می‌كنند ، آیا در برخوردهای اجتماعی و مشكلاتی كه در خانواده برایشان پیش می‌آید ، آستانه تحملشان كمتر از سایر مردم نیست؟ "
" با یكی از همین كارگرها صحبت می‌كردم ، می‌گفت مدام یك همچین خوابی را می‌بیند. "

" یعنی قتل عزیزان و...؟ "

"بله"

" خیلی جالب است . نه! من با كارگرها صحبت نكرده بودم. "

...

جدای از تاثیرات روحی كه بر كارگران كشتارگاه‌ها تحمیل می‌شود ، سر و كار داشتن با دام‌هایی كه از آسیب خشكسالی فرار كرده‌ و یا ممكن است به هر علتی ناقل بیماری باشند ، هم موضوعی قابل بررسی است. نظر دكتر "مهری خزائی" متخصص بیماری‌های عفونی را در این مورد پرسیدم:

"یكی از مهمترین بیماری هایی كه ممكن است از این طریق منتقل شود ، "تب كریمه كنگو" است كه یك تب خونریزی دهنده ویروسی است و از طریق گزش كنه به انسان یا دام منتقل می شود . راه دیگر انتقال ، تماس انسان با خون و یا نسوج حیوان آلوده است . در ایران تابه حال موارد متعددی از این بیماری در كارگران كشتارگاه ها و كسانی كه به صورت غیر بهداشتی ( یعنی بدون پوشش محافظتی ) اقدام به ذبح دام هایی می كنند كه به صورت صحیح قرنطینه نشده اند ، گزارش شده كه در مواردی منجر به مرگ و میر نیز شده است. نكته مهم این جاست كه این بیماری در خود دام علامت مهمی ندارد و حیوان به ظاهر سالم ، ولی خونش شدیدا آلوده كننده است . در ایران در مطالعات مختلف آنتی بادی ضد ویروس از سرم ١٨ درصد گاوها جدا شده و این نشان دهنده شیوع آلودگی در بین این دام ها است."

با نشان دادن عكس‌هایی به ایشان ، توضیح دادم كه "چون ذابح باید روی چاقویش كاملا مسلط باشد و در غیر این صورت حیوان حرام می‌شود ، معمولا این كارگران هنگام ذبح دستكش به دست نمی‌كنند . اگر احیانا زخمی روی دست كارگر باشد ، تماس مستقیم با خون حیوان باعث بیماری نمی‌شود؟ "

- " حتما لازم نیست دست فرد زخمی باشد . چون خون از شكاف ناخن ها نفوذ می كند و فرد را آلوده می‌سازد. "

" كارگری می‌گفت كه دوره بهبود سرماخوردگی كارگران كشتارگاه زیاد است . بیماری كه شما می‌گویید ، علائمی شبیه به این دارد؟ "

" علائم بیماری به صورت سرماخوردگی و دردهای عضلانی شدید است كه چند روز طول می كشد و بعد به خونریزی های شدیدی ختم می شود كه می تواند منجر به فوت بیمار شود . البته این كشنده ترین شكل بیماری است . در مواردی به همان علائم سرماخوردگی ختم می شود كه سیر بهبود ٧ تا ١٠ روز است. "
" كارگران درگیر مشكلات پوستی هم هستند."
" بیماری های دیگری هم هست كه در اثر تماس پوست ، گوشت و خون حیوان آلوده با دست بدون پوشش محافظتی ایجاد می شود كه به صورت عفونت های مختلف قارچی و باكتریایی یا ویروسی است و می تواند ، گاهی عفونت های شدیدی را به دنبال داشته باشد. "