در نخستين ماه های آغاز جنبش سبز، آنچه که به طور عمده از سوی تظاهرکنندگان در خيابان ها و يا از سوی رهبران مخالفان شنيده می شد، لزوم بازپس دادن آرای ميليون ها معترضی بود، که به ويژه در تظاهرات روز ۲۵ خرداد در تهران، شمار بسيار زياد خود را به نمايش گذاشتند؛ نمايشی که در تصاوير و فيلم های مخابره شده به جهان انعکاس يافت.
در آن دوره، شعارهای مطرح شده بيشتر سمت و سوی سياسی داشت.
در آن روزها، هفته ها و ماه ها، شماری از تحليلگران و جامعه شناسان بر اين باور بودند که جنبش سبز، جنبشی است که به طور عمده از اقشار متوسط جامعه تشکيل شده و بيش از هر چيز در پی تحقق خواسته هايی است که به اين اقشار نزديک اند؛ از جمله خواسته هايی در مورد آزادی های سياسی و اجتماعی و برقراری امنيت در عرصه اقتصادی.
با اين همه، به گفته برخی از تحليلگران، ادبيات جنبش سبز از ادبيات مختص سياسی و اجتماعی، آهسته و گام به گام، به سوی مسايلی رويکرد داشته که دغدغه اقشار فقير جامعه ايران و مورد توجه آنان است؛ يعنی ميليون ها نفری که با مشکلات گوناگون دست و پنجه نرم می کنند.
سيامک طاهری، روزنامه نگار در تهران، در گفت و گو با « راديو فردا» به مشکلاتی که برای بيش از هفت ميليون کارگر ايرانی وجود دارد، اشاره می کند:«مشکلات کارگری در ايران در درجه اول و بيش از همه، مسئله بيکاری است. بيکاری در ايران به شکلی است که از اول فروردين سال جاری، بيکاری کارگران ۷۰ درصد افزايش يافته است. اين رشد حيرت انگيزی است. از ديگر مشکلات، گرانی وتورم در قشرهای پايين و عدم امنيت شغلی هستند.»
در اين ميان، در ماه های اخير، در ادبيات جديد جنبش سبز، واژه هايی مانند بيکاری، تورم، گرانی و لزوم وجود تشکل های صنفی کارگری به طور روزافزون از سوی رهبران مخالفان، ميرحسين موسوی و مهدی کروبی، به کار رفته است.
در اين ارتباط، می توان به تبادل نظر چند روز پيش آقايان موسوی و کروبی درباره اوضاع اقتصادی ايران و به ويژه اشاره آنان به افول صنايع ملی، گسترش بيکاری و وضعيت بد حقوق بگيران، کارگران ومعلمان اشاره کرد.
ميرحسين موسوی نيز بارها با اشاره به مشکلات اقتصادی در ايران و سوء مديريت دولت گفته است: « گره خوردن خواست برای عدالت به ويژه عدالت اقتصادی با خواست برای آزادی سياسی يک ضرورت است.»
وی همچنين با اشاره به خط فقر ۸۵۰ هزار تومانی، تورم و بيکاری گفته است: « کسانی که خواستار اجماع ملی برای تغيير هستند بايد بيشتر به اقشار تهی دست گره بخورند و از منافع آنها دفاع کنند.»
اين رهبر مخالفان دولت در آستانه روز جهانی کارگر نيز از حاميان جنبش سبز خواست از طريق اطلاع رسانی سينه به سينه با اقشار مختلف جامعه به ويژه کارگران و کشاورزان ارتباط برقرار و آنها را به حقوق خود آگاه کنند.
او گفت:« کارخانه های ما مشکل دارند. حقوق معوقه دارند. بيکاری های وسيع دارند. نمی توانند واحدهای صنفی تشکيل دهند و تشکل های صنفی خودشان را داشته باشند. و حتی کارهای معمول خود شان را دنبال کنند، دليل اصلی اش اين است که در سطح جامعه، تعامل وسيعی با اين مسائل نيست. آگاهی نيست. انتخاب اصلح در ايران وجود ندارد و اين فضای ابتدايی امکان پيشرفت را می گيرد.»
صادق کارگر، فعال سنديکايی در نروژ، درباره توجه رهبران مخالفان به لزوم ارتباط جنبش سبز با جنبش کارگری به « راديو فردا» می گويد:« در واقع، شرايط جامعه و شرايط کارگران و شرايط اقتصادی آنان و نيروهای مدافع جنبش کارگری، طبقه کارگر را در موقعيتی قرار داده بود که می بايست به طور حتم، تلاش کنند و در مورد اين وضعيتی که آقای احمدی نژاد و دولت کودتا مسبب آن بودند و در مورد ادامه اين حکومت و تداوم آن، با خود صادقانه تر برخورد کنند.»
وی با بسيار موثر توصيف کردن اين موضوع افزود:« به نظر من، با تداوم اين دولت مسلم است که وضع اقتصاد کشور، وضع کارگران، وضع آزادی های اساسی و سياسی روز به روز بدتر می شود و امکاناتی که برای تامين شغل و تامين زندگی و معاش و آزادی وجود دارد، روز به روز با ادامه حکومت آقای احمدی نژاد کاهش پيدا می کند و از بين می رود.»
آقای کارگر اشاره کرد که برخلاف محدود بودن جنبش سبز در مراحل نخست حرکتش، رهبران آن به تدريج با درک ضرورت، با توجه به واکنشی که جامعه در حرکت های که نشان داد، و نيز در تظاهرات و تجمع ها و حمايت هايی که شد، دريافتند که خواسته های عمومی مردم و نياز جامعه فراتر از آن چيزی است که در اوايل توسط رهبران جنبش سبز مطرح می شد.»
به گفته اين فعال سنديکايی، « بنابراين، فهم مشترکی بين دو طرف، يعنی جنبش و سران جنبش و نيز جنبش کارگری و ساير جنبش های اجتماعی و مردم به وجود آمد.»
وی اضافه کرد:« همين فاکت ها دلايل خوبی برای اين هستند که اين مناسبات به هم نزديک شود، از توهمات کاسته شود و بر سر واقعيت هايی که جامعه با آن مواجه است، تلاش به عمل آيد که با تفاهم و نزديکی بيشتر، راه حل های مناسبی پيدا شود که جامعه را نجات دهد.»
به اعتقاد صادق کارگر، « اين هماهنگی و همگونی و نزديکی روز به روز بين جنبش سبز و جنبش کارگری و ساير جنبش های اجتماعی می تواند تقويت جنبش سبز را در پی داشته باشد.»
همزمان با افزايش چشمگير نرخ بيکاری و اخراج کارگران، اعتراض های کارگری در مناطق گوناگون ايران گسترش بسياری يافته است. از جمله در مناطقی که در گذشته اخباری در مورد اعتراض های کارگری در آنها منتشر نمی شد.
صادق کارگر درباره دليل گسترش اعتراض های کارگری می گويد:« ما با يک بحران اقتصادی خيلی شديد مواجهيم. به خصوص در بخش توليد و صنعت که دامنه اين بحران به سراسر ايران کشيده شده و به همين دليل هست که واکنش ها هم سراسری است.»
به گزارش خبرگزاری ها، در اين اعتراض ها، کارگران خواستار بهبود شرايط زندگی خود و نيز انجام اقداماتی از سوی دولت محمود احمدی نژاد برای مقابله با نرخ بيکاری و افزايش اخراج ها بوده اند.
اين اعتراض ها حتی در جريان سفر محمود احمدی نژاد به شهر خرمشهر و سخنرانی او با شعارها ی« ما بيکاريم» تاثير گذاشت.
در اين ميان، پرسشی که وجود دارد، اين است که جنبش کارگری چه ديدی به جنبش سبز دارد؟
سيامک طاهری با اشاره به دوره اصلاحات که به گفته او، ميان جنبش کارگری و اصلاح طلبان رابطه ای وجود نداشت، می افزايد:« اصلاح طلبان در آن هنگام پايه اجتماعی خود را بخش مدرن طبقه متوسط تعريف کرده بودند و توجهی به منافع طبقه کارگر نداشتند».
وی می گويد:« در مرحله بعدی، وقتی جنبش سبز شکل گرفت، يکی از مختصات تفاوت بين جنبش سبز و جنبش اصلاحات اين بود که جنبش اصلاحات، جنبشی نخبه گرا بود که مردم را در خدمت صندوق رای می خواست و می خواست از آن طريق، کار را انجام دهد. اما در جنبش سبز، نقش مردم پررنگ شد و با آمدن مردم به خيابان ها، نقش رهبری تضعيف شد و نقش مردم و ابتکارهای آنها بسيار بالا رفت.»
اين روزنامه نگار عقيده دارد:« بعد از سرکوب ۲۲ بهمن، جنبش سبز وارد يک مرحله جديد شد که با توجه به موضع گيری های متفاوتی که انجام شده است، می شود آن را تشخيص داد. از جمله اينکه جنبش سبز متوجه نکته ضعف و خطای خود در گذشته و کم کاری اش در گذشته در رابطه با کارگران شد.»
وی اضافه می کند:« توجه بيشتر به مسايل اقتصادی و معيشتی مردم و توجه به مشکلات کارگری، وضعيت کاملاً جديدی را به وجود آورده است که نشان می دهد جنبش سبز دارد از خطاها و کم کاری های گذشته اش درس می گيرد. می شود گفت که وارد دوران بلوغ خودش می شود. نتيجه اين وضعيت، همفکری و همدلی بيشتر بين اجزای جنبش و نيروهای مختلف است.»
صادق کارگر از زاويه ديگری به اين موضوع نگاه می کند و می گويد:«در طول يک سال گذشته، ما پيوسته به سوی يک همگرايی بيشتر پيش رفتيم. يعنی در همين دسته بندی ها بعضی ها موضع تندی نسبت به جنبش سبز داشتند، ولی به تدريج با مشاهده موضع گيری های رهبران جنبش سبز و روندهايی که در کشور اتفاق افتاد، مواضع همين دسته بندی ها به سود نزديکی با جنبش چپ، تا حد زيادی تعديل شده است، ولی واقعيت اين است که دسته بندی و تفکرات مختلفی در اين زمينه وجود دارد، ولی تفکر غالب و عمده تفکری است که از جنبش سبز به طور کلی حمايت می کند.»
در اين ميان، سيامک طاهری عقيده دارد عوارض سياست ها و روش های دوره گذشته يک شبه از بين نمی رود و می گويد:«اما نشانه های جدی وجود دارد که اميدوار کننده است که اين دو بخش جنبش به يکديگر بپيوندند. فشاری که روی کارگران می آيد، به نوبه خود باعث عکس العمل های متمادی می شود.»
وی با اشاره به اعتراض مردم در خرمشهر به محمود احمدی نژاد می افزايد:« آنها همان کارگران بيکار بودند که دست به اين اعمال زدند. بخش ديگر اين روشن شدن جنبش سبز و تصحيح اعمال گذشته جنبش سبز باعث شده است که در کردستان اعتصاب يکپارچه ای را می بينيد. به نظر می آيد که می توان اينطور فکر کرد که در آينده جنبش های قومی، دانشجويی، کارگری و جنبش سبز به نوعی که از پيش نمی شود شکل آن را تعيين کرد، به هم بپيوندند.»
در اين حال، عقايد ديگری نيز در خصوص جنبش سبز و جنبش کارگری در ايران وجود دارد.
بر اين اساس، برخی می گويند که هنوز راه درازی بايد برای ايجاد يک ارتباط مستحکم پيموده شود و بايد تلاش بيشتری از هر دو سو به ويژه از سوی رهبران مخالفان از طريق اعلام برنامه های مشخص برای جلب نظر کارگران صورت بگيرد.
برخی ديگر نيز بر اين باورند که جنبش سبز نه تنها بايد به جنبش کارگری، بلکه ساير جنبش های مدنی نزديکتر شود.
بهروز کارونی
رادیو فردا - ۲۹/۰۳/۱۳۸۹