در این بررسی، کوشیده شده است تا به شرایط سیاسی و اقتصادی جامعه در ایران، شرایط آموزشی و دانش آموزان و آموزگاران، طرحهای شکست خورده و دوبارهی حکومت اسلامی در هجوم دوباره به جامعهی آموزشی و نوجوانان و جوانان، به اعتیاد، تنبیه در مدارس، تفکیک جنسیتی، یک شیفته کردن مدارس و به شرایط و کارزار آموزگاران پرداخته شود.
در شرایطی مهر میآید و کودکان در آستانهی بازگشایی آموزشگاهها ایستادهاند که شرایط جامعه در ایران، بیش از پیش، شرایط یک زندان با اعمال شاقه را دارد. سلطهی سیاه فقر و گرسنگی، تنگدستی، بیکاری و فلاکت و اسارت حکومت شوندگان به حاکمیت حکومتی طبقاتی و مذهبی بر جامعه تیرگی افکنده است. در این شرایط که دستآورد مناسبات طبقاتی حاکم و حکومت طبقاتی استبداد مضاعف است، سازای فاکتورهای پنج گانهی زیر است:
- اقتصاد سیاسی- طبقاتی بحرانی و فاسد،
- نبود بهداشت و درمان،
- فشارروانی،
- تخریب فیزیولوژیکی و بیولوژیکی افراد جامعه
- ویران سازی بوم- زیستی و آب و خاک یک جامعه.
در یک جامعه سالم، این عوامل پنج گانه باید همهگی پابرجا و هنجار باشند تا سلامت یک جامعه بر پایهی آن تعریف شود. بحران سیاسی و جنگ درونی باندها، بحران سیاسی در جامعه، بحران اقتصادی و تورم، بیکاری میلیونی، سرکوب و اختناق، گسترش خیزش و قیام در جهان، و فروریزی پایگاههای حکومت اسلامی در سوریه و لبنان و فلسطین ووو همه و همه ، بیانگر انفجار خیزشی سرنوشت ساز در ایران است.
در ایران، تورم به نزدیک ۳۰ در صد رسیده است، و این رقم، پی در پی همانند ارزش سکههای طلا، بالا میرود. تورم، یعنی کاهش ارزش پول، طنابی است، بیش و پیش از همه برگردن پایینیها و آنانی که در بی ارزشی پول، حتا امکانی برای گذران زندگی امروز تا فردا را ندارند. به همین سبب، مرگ ومیر، سکته وسرطان و خودکشی همه گیر شده است. حقوق دومیلیون تومان در ماه، خط فقر را تعیین می کند. ورشکستگی صدها هزار تولید کنندهی خرد در بخشهای کشاورزی و پیشهوری و کارگاههای میانه و کوچک، ورشکستگی هزاران مرکز خدمات پزشکی و بهداشتی، خدمات صنعتی و فن آوریهای پیرامون بخشهای اصلی مناسبات سرمایهداری. کالاشدگی روزانه هزاران تن و رانده شدن به گرداب ارتش بیکاران، گوشهی دیگر چنین فضایی است، اشباع ازدروغ و فساد حکومت. خلع مالکیت و پرتاب شدن صدها هزار تن از لایههای اجتماعی به صف بیکاران، رها شدن کودکان و زنان کار بهخیابانهای بردگی جنسی و نابودی گوشه دیگر این تصویر هولناک. چندین برابر شدن هزینه زندگی، برق و آب و گاز و سوخت، هزینههای بهداشت و دیگر معاش بخور و نمیر میلیونها نفر به «برکت» الیگارشی سران سپاه و روحانیت، به سان باندهای حاکم و مناسبات طبقاتی سرمایهداری در ایران از یک سوی، در سوی دیگر خفقان و ستم سیاسی مطلقهی حاکمیت به ویژه بر گرده مردم فرودست و کارگران و بر دوش ستمباران در سراسر ایران.
در تهران و شهرهای بزرگ، در حاشیهی اسلامشهرها و آلونکهای فزاینده تر از شهرها، بهسانِ مشهد، تبریز، شیراز، بندر عباس، کرمان، سیستان و بلوچستان و اهواز و عسلویه ووو گسترش فقر و اعتیاد تباهی آفرین حکومتی و باند مواد مخدر سپاه پاسداران، با افزون بر صدها نوع مواد مخدر و ترکیبات کشندهای که تا ۲۰۰۰ نمونهی گوناگون آن گزارش شده است. این تنها گوشهای از شرایط کنونی جامعهای است در گرداب. بیتابی جانکاه درون (استرس) و افسردگی، قتل و خشونت و خشم و خودکشی، در جامعهی ناامن و پر اضطراب، در همه جامرگ میآفریند؛ در جادههای مرگ آفرین تا در زندانهای انباشته شده از زنان مردان. دروغ و تزویر و دهن کجی حکومتیان بر حکومت شوندگانی که نیمه بشرشان حتا نمینامند، و به بیان خمینی و خامنهای، چون رمه با چوب ولایت وشبانی که ولی صغار است، باید رانده شود. در این شرایط با چنین تصویری، این حاکمیت، تجاوزی است به شعور و ارزشهای انسانی پایمال شدهی جامعهای که جز ارزش انسانی و آرامشی در خور انسان و نان و سرپناهی و کاری برای زیستی سزاوار انسان، چیز دیگری نمیخواهد. این خواست را با سلاح هستهای میتوان و به یاری سرمایهی جهانی و فریبها و وعدههای جامعه مدنی و حقوق بشر «سازمان ملل»، میتوان سرکوب کرد. سلاح هستهای که ضمانت بقای حکومت را در پیشبرد گرسنگی و اسارت و نابودی جامعه در راهبرد خود دارد، میتواند بیمه کننده ی تداوم سرکوب و حکومت طبقاتی - مذهبی باشد.
گوشهی دیگر شرایط،، شکاف شدید در جناح باند اصلی باندهای حکومتی در برگیرنده ی الیگارشی روحانیت و الیگارشی مالی سپاه و «اصلاح طلبان» حکومتی است. این اختلافات در آستانه ی حذف فیزیکی آکتورهای اصلی این دو باند، همه و همه، اختلاف پیرامون سهم سرقت از ارزهای افزوده و دارایی جامعه است و اختلاف پیرامون چگونگی مدیریت چنین بحرانی است، به سودای تصاحب هر آنچه باقی ماندهاست. ستیز باندها، ستیز گرگها و کفتارهاست.[ ۱] حکومت اسلامی، دیگر همانند گذشته توان پیشبرد سیاستهای حکومتی خویش و فراهم آوری و پرداخت هزینههای ماشین سرکوب و نظامی و سلطه گری خود به شیوه گذشته نیست.
حکومت ایران، به سان پایگاه تروریسم جهانی، با انزجار و تنفر جهانی روبروست.
تریبونال کشتار سال ۶۰ تا ۶۷ و تابستان خونین ۶۷ و نسل کشی و قتلهای سیاسی و زنجیرهای تا اکنون در دادگاه بین المللی در انتظار سران این حکومت و مجریان فرمانها و فتواها هستند.
از سوی دیگر شرایط جهانی قیام تهی دستان در شمال آفریقا و خاورمیانه و حتا در کشورهای متروپل سرمایه، و سقوط و لرزه بر اندام متحدین و پایگاههای حکومت اسلامی ایران در سوریه، لیبی، افغانستان، عراق، لبنان و فلسطین، همه و همه تضادی آشتی ناپذیر و انفجاری عظیمی را در کانون انفجار دارند. فرودستان، کارگران و تهی دستان شهر و روستا، آزادیخواهان و چالشگران خیزش ضد استبدادی، همراه با بحران سیاسی در آمیخته با بحران اقتصادی و کانون انفجار در سراسر ایران، در نقطهی انفجار، دست بر ماشهی شلیک دارند.
به پیشواز مهر
در چنین شرایطی به پیشواز مهر - به بازگشایی مدارس باز میگردیم. در نخستین روز مهر، افزون بر ۱۴ میلیون دانش آموز راهی مدرسهها میشوند.
این روز، به جای روزی شادی آور و شورآفرین، برای میلیونها انسان در ایران، روز دلهره است.
اینک سی و سه سال از مهر ماه سال ۵۷، که با شور و شورای دانشآموزان آغاز شد میگذرد؛ از روزی که دانشآموزان آن روز همانند دانشجویان، خود موضوع و کیفیت درسها را بر میگزیدند و آموزشگاه را با خودگردانی شورایی به سوی آگاهی و دانش به پیشمیبردند و آموزگاران خویش را به همراه داشتند. دانشگاهها، و آموزشگاهها ستاد خبر، آزادی بیان واندیشه و آگاهی شده بودند. از همین روی انقلاب فرهنگی حکومت اسلامی، ضرورت یافت تا لشگریان دین و حکومت، دانشگاه و آموزشگاه را به خاک و خون کشند؛ حوزه را به دانشگاهها و مدارس آورند و قبرستانها را تا قلب دانشگاه گسترش دهند. از همان آغاز، دانشگاهها و آموزشگاهها را صحنه نماز و پایکوبی اوباشان حکومتی ساختند.
اینک، در پی شکست آن همه هزینه، در سال تحصیلی ۹۰-۹۱، نخستین حوزه مذهبی را در دانشگاه امیرکبیر بر پا میکنند و کلاسهای قرآن را در مدارس به دو برابر از پیش افزایش میدهند. نفیر شوم ممنوعیت علوم و پیش از همه علوم تجربی، چندی پیش از بیت رهبری فتوا داده شد.
در نخسیتن روز مهر، با کینهی حکومت اسلامی، میلیونها تن از کسانیکه باید و حقدارند به مدرسه بروند در غمی سنگین، در آرزو و حسرت آموزش میمانند. کودکان کار، کودکان رنج و خیابان، کودکان مهاجر کار افغان و دیگر مهاجرین و کودکانی که از پدری مهاجر کار و مادری ایرانی زاده شدهاند محکوماند تا به جای تجربهی دوران کودکی و مدرسه و نوجوانی در حسرت ورود به مدرسه، در آرزوی کتاب و درس و بازی و ورزش، دل افسرده در کورههای ستم طبقاتی چون شمع بسوزند و ذوب شوند. میلیونها دانشآموزی که اجازه ورود دارند، به سبب تهی دستی خانواده، محکومند که مدرسه را رها کنند و به خیابانهای فقر و مرگ پرتاب شوند. آنان که میمانند، در زیر سقفهای هر دم در حال فروریزی و کهنه، در آغل و چادر و بیابان، و در سرمای پاییز و زمستان در فضایی سرد و بی روح و بیبهداشت و نا امن، با آموزشی تهی از آموزشی در خور انسان، با دلهره و ترس، در گرسنگی و خستگی جان و تنشان ذوب شود. درسها، و آموزش فرهنگی حاکم، نوآموزان را به هزاران سال پیش از تمدن بشر، واپس میبرد. دانشآموزانی که میمانند، با مقرراتی شبه سربازخانهای، زیر نگاه جاسوسان، آدمفروشان، بسیجیان و ماموران تربیتی، این کارگزاران حکومت مافیایی، با آموزشهایی برای شستشوی مغزی، برای تزریق سم و دروغ و جهل، زمستان را به بهار میگذرانند.
درونمایه درسها، تهی ازکیفیت درسی و دور از علوم انسانی است. حکومت و رهبرش به آشکارا از حذف علوم تجربی فرمان میدهد. آموزگارانی شریف و خسته و تهی دست، در پرهیز از دروس بی محتوا و دروغ میکوشند تا به هر روی، آموزشی سالم در این جامعهی ناسالم و فضای امنیتی و آلوده منتقل کنند. آموزگاران، ناچار و محکوم به دو شغل دیگر از مسافرکشی گرفته تا دست فروشی، با مزدی ناچیز، روزگار می گذرانند. اگر به درخواست ساده و صنفی به پا خیزند، به اتهام اقدام علیه امنیتِ حاکمان، به زندان و شکنجه و چوبه دار مجازات مییابند.
شمار دانش آموزان هیچگاه آشکار نیست؛ کارگزاران حکومتی مانند دیگر موارد، آمار دقیقی به دست نمی دهند- سال ۸۶ یعنی ۴ سال پیش، گفتند « حدود ۱۴ میلیون و ۲۰۰ هزار دانش آموز در ۱۵۰ هزار مدرسه کشور تحصیل خواهند کرد که از این تعداد حدود ده و نیم میلیون نفر تحت پوشش آموزش عمومی قرار می گیرند و از این طریق، سهم آموزش و پرورش عمومی در نظام تحصیلی کشور، امسال حدود ۷۰ درصد خواهد بود.» یعنی که ۳۰ در صد کسانی که میبایستی بنابه قانون حکومتی، به آموزش راه مییافتند از آموزش بازداشته شدهاند.
این آمار را برای سال ۹۰ دوباره با ضد و نقیض گویی البته اعلام رقم۱۴ میلیون و ۳۰۰ هزار نفری از سوی وزیر (که گفته بود به «جز این، زیر بار هیچ آمار دیگری نمیرود»)، نوعی «سهوالكلام» نامیدند و این گونه اعلام کردهاند:
«آمار جمعیت "دانشآموزی " كشور بدون احتساب «بزرگسالان» (محصلان مراكز آموزش از راه دور): ۱۲ میلیون و ۳۶۸ هزار و۷۹۳ نفر.
[با توجه به غیررسمی بودن مقطع پیشدبستانی در حال حاضر، در این سامانه آماری، تعداد مربیان پیشدبستانی اعلام نشده است همچنین ۲ دهم درصد از جمعیت دانشآموزی كشور در گروه اعلام شده، «اتباع و مهاجران خارجی» هستند].
جمعیت دانشآموزی "بزرگسالان " كشور
به گزارش توانا، بر اساس آمار استخراج شده در سال تحصیلی۹۰-۸۹ جمعیت دانشآموزی "بزرگسالان " كشور،۴۸۹ هزار و۶۷۳ نفر اعلام شده است.
ـ به تفكیك «جنسیت»:۱۹۴ هزار و ۵۹۴ دانشآموز «دختر» و۲۹۵ هزار و۷۹ دانشآموز «پسر.» اعلام کرد.
آنچه از همین جدول بالا میشود دریافت:
۱- در فاصله ۴ سال گذشته، آمار دانش آموزان بایستی به مرز بیست میلیون برسد، که تا اینجا نه تنها افزایش جمعیت را نشانندادهاند، بلکه بیش از دو ملیون نفر از آمار ۴ سال پیش نیز تا «ملاخور»کرده اند.
۲- در آغاز آموز ابتدایی، هرچند شمار جمعیت دختران بیش از پسران است، اما دستکم ۴۰۰ هزار نفر آنان به مدرسه راه نیافتهاند.
۳- میلیونها دختر و پسر از ابتدایی تا راهنمایی به ناچار در نتیجه تنگدستی و تهی بودن کیفیت آموزشی، مدرسه را رها کردهاند.
۴- بیشترین این افراد، دختران بودهاند.
۵- دوره راهنمایی شمار دختران نزدیک به دویست هزار نفر، کمتر از پسران است و از این شمار پیوسته از شمار دختران کاسته میشود و از نزدیک به ۶ میلیون دختر در آغاز ابتدایی، تنها کمی بیش از ۱۰۰ هزار نفر با دوره «متوسط کار دانش» میرسند.
۶- آمار تکان دهنده بالا نشان می دهد که روی هم رفته، ۳۵۰ هزار نفر از جمعیت افزون بر ۲۰ میلیونی زیر۱۹ ساله به سالهای آخر رسیدهاند.۲
بنا به گزارشهای رسمی، ۴/۳۵ میلیون نفر جمعیت کشور را جوانان زیر ۲۴ سال تشکیل میدهند.
تبعیض هولناک
حمید رضا حاجی بابایی، وزیر آموزش و پروش حکومتی به شیوه رهبران خویش، در برابر چشمان میلیونها دانش آموز و مادران و پدرانی که قادر به تهیه حتا یک کیف یا ارزانترین کفش و لباسی کودکان دانش آموز خود نیستند و به سبب نداشتنن شهریه، به مدارس راهی نمی یابند، اینگونه نظام طبقاتی و آموزشی خود را طبقهبندی میکند:
۱- مدارس دولتی
۲- مدرسه غیر انتفاعی
۳- دانش آموز استعداد درخشان (در ۱۲۰ مدرسه)
۴- مدرسه استثنایی
مدارس شاهد را که ویژه کشته شدگان و نیروهای وفادار کشته شده در جنگ و درگیریها به سود رژیم است، با ارائهی مدارک:
۱- ( مدرك ايثارگري
۲- كارنامه خرداد ماه دانش آموز
۳- مدرك دال بر سكونت در منطقه ۲ (تهران)
۳ (فيش آب ، برق ، گاز،اجاره نامه ، ... )
«اسدالله اسدی گرمارودی» رئیس مركز آموزش نیروی انسانی، آمار و فناوری وزارت آموزش و پرورش در گفتوگو با خبرنگار اجتماعی باشگاه خبری فارس «توانا»، نظام طبقاتی و غیرانسانی آموزش پروش حکومت اسلامی را این گونه اعتراف میکند:
وی رسما اعلام کرد: «درصد کمی از مدارس غیردولتی در برخی از مراکز استانها و عمدتاً در شهر تهران دریافتهای بالایی دارند.»
خبر گزاری حکومتی، این رقم را برای مدارس «غیر انتفاعی» آشکار کرد : «در آستانه سال تحصیلی جدید وزارت آموزش پرورش خبر از شهریههای ۶ تا ۷ میلیون تومانی در مدارس غیرانتفاعی، دستکم در شهر تهران میدهد.» ۴
این در حالی است که فریبکارانه همه ساله بخشنامه تکراری به مناطق مختلف آموزش و پرورش کشور می دهند که :« دریافت هرگونه وجه به اجبار از اولیا تخلف محسوب میشود.»
کارگزاران حکومتی در وزارت آموزش و پروش از «کمک داوطلبانه» که به «پیشنهاد مدرسه» برای ثبت نام دانش در کلاس اول مدارس دولتی، تا یک میلیون تومان هم میرسد حاضر به ثبتنام دانشآموزان میشوند، اعتراف دارند. حاجی بابایی، وزیر احمدی نژاد است، و ولی فقیه را در رهبری خویش دارد، او نباید در «اصول» و «اخلاق» از دیگر اصولگراین و رهبر خویش واپس بماند. او چهار دوره «نماینده» همدان بوده، و در این چند ساله توانسته همانند دیگر کارگزاران، دکتر شود. حاجی بابایی از دیپلمی، ناگهان همانند ترکان و سردار رحیمی و حسین الله کرم و علینقی جهرمی و شیخاسلام ووو دکتر دارد و در رشته معارف اسلامی دکترا گرفته و اکنون در پست وزیر، سرنوشت میلیون ها نوجوان و جوان را در دست گرفته است. او با افزایش دو برابری کلاسهای قرآن در پیشبرد «فرهنگ باید فرهنگ قرآنی باشد» مامور شده است. این خود نشان دهنده ی شکست حکومت اسلامی درتحمیل باورها و فرهنگ و ایدیولوژی او و رهبر فقیه و سران حکومت اسلامی می باشد. تمامی تلاش حکومت اسلامی پرورش افرادی همانند بسیجیان، شبه نظامیان و اوباشان حکومتی است. او خود آموزش یافته این مکتب است، سید مجتبی خامنهای و سردار نقدی و احمدی مقدم از شاگردان استادانی همانند خامنهای ،مصبح یزدی و احمد خاتمی و کاشانی و حجتی است؛ استادانی این چنین، طالبانی این چنین باید. فساد مالی، اختلاس سه میلیارد دلاری در بانک صادراتها و جنایت هولناک کهریزک و اوین و گوهردشت و سراسر زندانهای ایران و ایران ویران، دستاورد این مکتب ولایی- قرآنی به عمر ۳۲ سال حکومت مستقیم و افزون بر ۱۴۰۰ سال حکومت مسقیم و غیر مستقیم است. تمامی تلاش اینان در یک راستا است، تا برای حفظ حکومت و به مصلحت نظام، با افیون دین و هرویین وشیشه و کهریزک و بمب هستهای جامعه را زمینگیر سازند.
اعتیاد
پدیده اعتیاد، در ایران، مستقیم و غیر مستقیم، به دست کارگزاران حکومت اسلامی و با برنامهای برای زمین گیر ساختن جامعه و درآمد؛ گسترش مییابد. این بیماری اجتماعی ویرانگر، در سرزمینی که هرویین و دیگر مواد مخدر به راحتی در مدارس، زندانها، دانشگاهها، بیش از کتاب و گاهی ارزان تر از سیگار به دست میآید، از جمله سلاحهای کشتارجمعی حکومت است. ضمن آنکه، ترافیک مواد مخدر به وسیله سپاه، بزرگترین منبع درآمد ماشین سرکوب و نظام است. میانگین سن اعتیاد را خود حکومت ۲۳ سال اعلام کرده است[ ۵] در این آمار، کودکان زیر ده سال شمار زیادی از معتادان را تشکیل میدهند.
آخرین آمار دولتی، دانش آموزان و دانشجویان معتاد در ایران بنا به گزارش حمید صرامی، مدیركل امور فرهنگی ستاد مبارزه با مواد مخدر در ۲۲ شهریور۸۵ این گونه است:
۳/۱۳ درصد دانشآموزان کشور (۳/۱۳ درصد از۱۵ میلیون دانش آموزان ایران، یعنی افزون بر ۲ میلیون نفر دانش آموز معتاد میشوند بنا به این گزارش، ۷/۱۵ درصد دانشآموزان تهران در معرض خطر اعتیاد قرار دارند.
بنا به آمار رسمی (سال ۸۹) از یک میلیون و ۲۰۰ هزار معتاد کشور ۴۵ درصد آنها زیر سی ساله هستند. در گزارشی از ستاد مبارزه با اعتیاد آمده است: «سی درصد معتادان را جوانان ۲۰ تا ۲۴ ساله تشکیل میدهند. مصرف مواد مخدر در میان نوجوانان و به ویژه زنان هم رو به افزایش است.» بنا به همین گزارش، نزدیک ۱۶ درصد از معتادان، جوانان زیر ۲۰ ساله هستند.
در چنین شرایطی است که بنا بهاعرتاف کارگزاران حکومتی سالیانه ۲۵ رد صد از دانشآمزوان « ساليانه ۲۵ درصد از دانشآموزان ترك تحصيل ميكنند...چالشهاي موجود در آموزش و پرورش و ناتواني برخي از معلمان در مدارس از علتهاي اصلي جدايي دانشآموزان از مدارس است.»۶
تنبیه بدنی در مدارس
یونیسف (صندوق بینالمللی کودکان ملل متحد) آشکار ساخت که در ایران بیش از۲۰ درصد کودکان شش تا ۱۱ساله و بیش از نه درصد از نوجوانان ۱۲تا ۱۸سال، در مدارس تنبیه بدنی می شوند. این آمار تنها گوشهای از جنایاتی است که از سوی خود کارگزاران حکومتی منتشر شده است.
بر پایه آمارهای سازمان بهزیستی ایران(آمار دولتی)، آزارهای جنسی کودکان در سال۱۳۸۴ کمتر از سه درصد کل آمار کودک آزاری بود. اعتراف ۳ درصدی اکنون بنا به گزارش مدیرعامل انجمن دفاع از حقوق کودکان، به ۲۰ درصد رسیده است. مرگ، بیرون آمدن چشم، زمینگیری، کری و دیگر آسیبهای مرگ آور، تن و جان نو نهالان را در هم می سوزاند.
گوشهای ازاین فرهنگ و آموزش و پرورش ضد انسانی در رسانههای گروهی جهان، هر بینندهی را جط همدستان و پیروان حکومتیان را به لرزه وامی دارد. گوشههای از شکنجهی دانشآموزان را در پایگاههای زیر میبینیم:
http://www.radiofarda.com/content/f35_Child_Abuse_Iran_Schools/2192906.html
http://www.youtube.com/watch?feature=player_embedded&v=FCz53G4CweY
http://www.voanews.com/persian/programs/tv/60778742.html
http://www.bbc.co.uk/persian/iran/2011/07/110705_l42_vid_punishment.shtml
پروژه یک شیفته بودن و تعطیلی مدارس در پنجشنبه ها
سال تحصیلی ٩١-٩٠ با سیاست یک شیفته شدن مدارس آغاز می شود. حکومت اسلامی با این شیوه ضد مردمی:
١- بودجههای جاری را کاهش داده تا برای ماشین سرکوب و نظامی، هزینه سازد و از استخدام آموزگاران نیز سر باز میزند.
٢- در نتیجه کاهش بودجه مدارس، به بهانه اینکه آموزش و پرورش بدهکاریهای سنگینی به بخشهای دولتی و خصوصی دارد، از هر گونه پرداخت وهزینهای میگریزد،
٣- حکومت، از ساختن مدارس و آموزشگاههای جدید و آبادسازی مدارس، سرباز میزند.
۴- نیمی از دانشآموزان در روزهای شنبه تا چهار شنبه در یک شیفت و نیز تمامی دانش آموزان، آنان را در روزهای پنجشنبه، از مدارس دور میسازند و به خانه وخیابان راهیشان می سازد.
۵- دانشآموز، در شیفتی از ساعت هفت و نیم صبح تا ۱۲ ظهر، و شیفت بعد از ظهر از ساعت ۱۳ تا ۱۸ عصر، خسته و گرسنه، به دروسی خسته کنند و ملال آور و زیانبار محکوم میشود.
٦- این یک شیفته سازی و تعطیلی روزهای پنج شنبه، بدون برنامه ریزی سازنده و بدون جایگزینی کارآ، با سیاستی ویرانگر، برنامه ریزی شده است.
٧- کودکان در غیاب پدر و مادران کارگر و کارمند و دانشجوی خویش، در روزهای پنجشنبه در خانه یا کوچه تنها مانده و در این سرگردانی و تنهایی در معرض هر خطر و تهدیدی، قرار میگیرند.
٨- کارگزاران حکومتی، این سیاست را «فراهم آوردن وقت بیشتری برای کودکان تا در کنار والدین خود باشند»، اعلام کردهاند.
٩- این سیاست، مدارس غیردولتی را شامل نمیشود.
١٠- در این شیفتها، محتوای آموزش، خالی از کیفیت و ارزش بوده و ساعتها آخر به اجبار، قران و ورزش گنجانیدهاند که جان و تن کودک خسته و گرسنه در آخرین ساعات مدرسه را می سوزاند.
١١- حکومت، میلیون ها تن از چنین کودکانی را از آموزشگاه و تجربه شیرینترین و پربارترین دوران زندگی مجروم ساخته و می سازد.
١٢- حکومت با زیرپا گذاردن حتا قانون اساسی خود، مبنی بر اجباری بودن و رایگان بودن آموزش در سطح ابتدایی، با تحمیل تبعیض دوگانه بر کودکان بهایی، مهاجر و بسیاری از کودکان تهی دستان و کارگران، آنان را از آموزش محروم می سازد.
مدرسهای در مسجد سلیمان- نخسیتن چاه نفت ایران نزدیک به ۱۵۰ سال پیش در اینجا فوران کرد.
جداسازی جنسیتی
مدرسه به عنوان دومین کانون پرورشی کودک، جایگاهی است که بخش اصلی زمان فعال کودکان را تشکیل میدهد. با جدا سازی جنسیتی در مدرسه، کودک، از همان ابتدا دچار ضربه روانی میشود. به ویژه دختران، خود را موجودی عامل گناه و انحراف مییابند. با توجه به تبلیغات و ترویج همیشگی از سوی حاکمیت که زن را موجودی درجه دو، گناهکار و گناه آفرین می شناساند، این حس در کانون پرورشی مدرسه و در نخسیتن روز برای دختران، مادیت مییابد. دختران، با تمامی جان و تن، حس ستمکشی و گناه را تجربه میکنند و در جانشان مینشیند.
سرکوب حس همبستگی و حس انسانی طبیعی، و تبدیل آن به حس جنسی گناهکار که باید از دست جنس مخالف پنهاننش کرد یا جدا و دورش ساخت،یکی از پیآمدها ی چنین جنایتی است در راستای نسل کشی. حاکمیت مذهبی، با تبلیغات اسلامی اشان که در کتابهایشان فراوان است، مردها را موجودای برتر از زنان تبلیغ می کنند و زنان را موجوداتی درجه دو و فرودست که سزاوار فرمانبری است، میپرورانند. برای پیشبرد این بردگی جنسی، رهبران حکومت اسلامی، آیهها و روایات و حدیثهای بسیاری نیز در آستین دارند. هولناکترین شکنجه گاه دوزخ، بند زنان در جهنم است و آنان همگی بنا به روایت از «معراج محمد»، به جرم سرپیچی از فرمان شوهر (تمکین و نشوز)۷ به این مجازات محکوم شدهاند. بنا به روایات مستند و بی چون چرای مسلمانان، پیامبر اسلام این را در راه معراج و سفر به آسمان هفتم برای دیدن الله مشاهده کرده است!۸
طرح تفکیک (جداسازی) کتابهای درسی دختران و پسران در مدارس ابتدایی در روز دوشنبه اول دی ماه ۱۳۸۸ (۲۱ دسامبر ۲۰۰۹) بوسیله وزیر آموزش و پرورش حکومت اسلامی، اعلام شد.
زن از همان آغاز کودکی، یک سوژهی جنسی و برده است و باید ایزولهاش ساخت و از چشمها پنهان کرد تا این کالای اختصاصی، به دست صاحبش برسد.
جدای جنسیتی پیش از دبستان، در مهد کودکها، در رسانهها، مساجد و امامزادههای هزار هزار، و هرآنجا که صدای روحانیت و شاگردان و پاسداران و پیروانشان شنیده میشود، و تا آنجا که پا و چوب و شلاق حکومت اسلامی میرسد آغاز میشود. ا زهمان آغاز سال ۵۸ و آموزش اسلامی، در کتابها دیکته شد و وجود داشته و روز به روز شدیدتر شده است. در کتابهای درسی، مردان، همه به درد کار و شهادت میخورند. در صفحه ۴۹ اول ابتدایی، برای تدریس "ز" از سرباز، رزمنده، و تیرانداز استفاده میشود.[ ۹] در صفحه ۸۲همین کتاب، وظیفهی آموزش حجاب یا پوشیدن چادر نماز به عهدهی مادر و به دختر آموزش داده میشود. در صفحه ۳۴ به آموزش نماز و وضو و رفتن به مسجد میپردازد. در کتاب سومابتدایی، نمونهی یک دانش آموز پسر نمونه، «محمد حسین فهمیده» است که میگویند با نارنجکی برکمر خود در خرمشهر، زیر تانک دشمن رفت (ص ۵۸ کتاب سوم دبستان). آرش کمانگیر و تختی را شهدای راه خدا و کشور مینامند.
در کتابهای و آموزش، تبلیغ و پذیرش دین اسلام، اجباری است و کودک باید برتری «نژادی» مسلمان شیعه، را از دیگر دینهای پذیرفته شده در قرآن، در کلاسهای درس و به ویژه در درس قرآن بپذیرد. کلاس سوم، کودک ۹ ساله با بیشترین حجم و فشار دینی و مسلمانی را باید گردن بسپارد. حکومت اسلامی، تزریق میکند که وظیفهی دانش آموزان، دفاع از اسلام و نظام حاکم است.
برای پیشبرد این آموزش و پرورش، بیش و پیش از همیشه، بار دیگر پس از سی و سه سال در پی تجربه و تلاش شکست خوردهی «وحدت حوزه و دانشگاه»، و «دفترهای تحکیم وحدت انجمنهای اسلامی»، بار دیگر، برپایی ستاد مشترک وزارت آموزش و پرورش و حوزههای علمیه در دستور کار قرار میگیرد.
طرحهای
۱- بهکارگیری روحانیون تمام وقت در مدارس
۲- واگذاری بیش از۴۲۰۰ مدرسهی ابتدایی، راهنمایی و دبیرستان به حوزه های علمیه
۳- گسیل لشگر ۳۳ هزار نفره ی مبلغین مذهبی به مدارس سراسر ایران.
۴- برپایی مرکز تربیت دانش آموزان نخبه برای ورود به حوزههای علمیه
۵- افزایش کلاسهای قرآن در مدراس و آموزشگاهها به دوبرابر پیش از سال ۹۰
۶- برپایی حوزه دینی در دانشگاها، با وعدهها و امتیازهای گسترده به شرکت کنندگان.
۷- جدا سازی جنسیتی، پیشدبستانی و مهد کودکها، دانشآموزان، دانشجویان و آموزگاران، در مدارس و تمامی آموزشگاهها و دانشگاهها.
۸- تبدیل بخشی از دانشگاهها به قبرستان.
۹- تداوم و تبدیل برخی دانشگاها و آموزشگاهها به ستادهای نماز جمعه
۱۰- این تهاجم فرهنگی و پیشبرد این تجاوز به علم و دانش و جامعه، تشکیل "ستاد تحول بنیادین در نظام آموزش و پرورش ایران" فرمان داده میشود.
علیه آموزگاران
افزون بر ۹۰۰ هزار آموزگار، زیر خط فقر زندگی میگذرانند.۱۰ در تمام یاین سالها، در پی اعتراضهای صنفی، برای بهبود آموزش و آموزشگاه، برای دستمزدی بخور و نمیر، و حق برخورداری از تشکل صنفی خود، آموزگاران به اتهام اقدامات اداری محکوم شدند. بسیاری را منتظر خدمت، ممنوعیت ورود به مدرسه، تبعید، تنبیه دستجمعی با جریمه نقدی که خانوادههای آموزگاران را در بر می گیرد، بریدن از دستمزدها گاهی تا صد هزار تومان و بیشتر در ماه، و محکوم به زندانهای دراز مدت،شکنجه و به دارآویختن از جمله پاسخی است که حکومت دینی طبقاتی به آموزش و آموزگاران میدهد.
هیئتهای تخلفات کار، با پرونده سازی علیه آموزگاران با شکایت آموزش و پرورش (شاکی و قاضی خود حکومت)، هر آموزگار شریفی را به اخراج و زندان و تبعید محکوم میکنند.
در پی اعتراضها، سال ۱۳۸۵بود که حکومت، شیوهی «پلکانی معکوس» را به کار گرفت و مبلغیناچیز در برابر تورم فزاینده بیش از ۳۰ درصدی، بین ۸۰ هزار تومان به آنهایی که کمتر از ۲۰۰ هزار تومان می گرفتند و ده هزا رتومان به آنانی که ۴۰۰ هزار تومان دستمزد داشتند افزوده شد.
روز ۱۲ اردیبهشت ۱۳۸۶ بار دیگر کارزار آموزگاران با شعار «معیشت و منزلت حق مسلم ماست!» با گلوله پاسخ داده شد. بازهم پرونده قضایی، و اقدام علیه امنیت کشور اسلامی.
هاشم خواستار، آموزگار ۵۹ از تلاشگران کانون معلمین ساله دستگیر شده و به ۶ سال زندان محکوم وی بار دیگر در سال ۸۸ دستگیر و چند روز پیش در پی اعتصاب غذایی مرگآور، با وثیقهای سنگین آزاد شده است.
درخواست آموزگاران با گلوله پاسخ میگویند.
۱۲ اردیبشهت سال ۱۳۴۰ اعتراض آموزگاران. دکتر خانعلی دبیر۲۹ ساله به دست سرگرد ناصر شهرستانی رییس کلانتری بهارستان تهران، به قتل رسید. در آن روز هزاران آموزگار در سراسر ایران اعتصاب کردند. ۱۳ اردیبهشت روز معلم، زاده شد و حکومت اسلامی، برای به فراموش سپاری آن روز در حافظهی تاریخی زیر، نام روز آموزگار را با نام آیتالله مطهری مصادره کرد تا روز کارگر را نیز پنهان سازد.
پس از قیام بهمن ۵۷، از همان آغاز شوراهای دانش آموزان و دانشجویان و آموزگاران، همانند شوراهای خلق در ترکمن صحرا، و کردستان و... به ویژه در تیرماه ۱۳۵۹در انقلاب فرهنگی حکومت اسلامی به خون نشستند. با شعلهور شدن جنگ دو دولت ایران و عراق در جنگ ۸ ساله، حکومت در گریز از خواست کارگران و زحمتکشان شهرو روستا، ماشین جنگی خود را با پیکر دانش آموزان سوخت و ساز داد. از آن پس تا کنون، خواستهای ابتدایی داشن آموزان و دانشجویان، آموزگاران، با سرکوب پاسخ داده شد. آموزگاران، در سراسر ایران با کمترین پایهی دستمزدی به بهانه شرایط جنگی سرکوب میشدند.
آموزگاران، در اسفند ماه سال ۱۳۸۵ بهاعتصاب و همایش برخاستند. صدها تن از آموزگاران زن و مرد، در سراسر ایران، دستگیر و مجروح شدند.
فرزدا کمانگر، (زادروز: ۱۳۵۴ - قتل: ۱۹ اردیبهشت ۱۳۸۹) آموزگار کودکان روستایی در روستاهای کامیاران، در شمار آموزگارانی است که به جرم گزینش راه صمد بهرنگی و ماهی سیاه کوچولو، در سحرگاه روز یکشنبه ۱۹ اردیبهشت ۱۳۸۹، بههمراه علی حیدریان، فرهاد وکیلی، شیرین علمهولی و مهدی اسلامیان در زندان اوین به دار آویخته شد.
آموزگار شریف مازندرانی، عبدالرضا قنبری در روز سه شنبه ۱۳ شهریور سال۱۳۸۶ بهدست مأموران وزارت اطلاعات مازندران بازداشت شد و پس از ۱۲۰ روز در سلول انفرادی در دی ماه ۸۶ آزاد شد و به حکم دادگاه انقلاب ساری به ۶ ماه محروم از خدمت محکوم و سرانجام به شهرستان پاکدشت در استان تهران تبعید شد .روز دوشنبه ۱۴ دی ماه ۸۸ در دفتر دبیرستان مدرس حصار امین پاکدشت، باردیگر دستگیر شد و به بند ۲۰۹ اوین انتقال پس از بازجوییهای همراه با شکنجه در دادگاه انقلاب تهران به ریاست قاضی صلواتی، به اتهام محاربه و تبلیغ علیه نظام به اعدام محکوم شده است.
در شمار دهها زن و مرد آموزگار شکنجه شده، نام آموزگاران زندانی اسیر،از جمله اعضا سازمانگر کانون صنفی آموزگاران، علیاکبر باغبانی، دستگیری در۲۷ فروردین ۱۳۸۶ در جلسه امتحان و ممنوع الملاقات، رسول بداقی، شهریور ماه ۸۸ دررجایی شهر دستگیر و به شدت مجروح هنگام بازداشت، محکوم به ۵ سال زندان، از جمله اتهامات او، غیبت غیر موجه و تخلفات اداری، اسماعیل عبدی، دستگیری در ۲۹ اردیبهشت سال ۸۹ و اکنون در بند نفرادی اوین، علی پورسلیمان، عضو شورای مرکزی کانون آموزگاران، دستگیری ۱۲ خرداد ماه سال ۱۳۸۹ شده، سرانجام پس از شکنجه در زندان اطلاعات، به بند ۳۵۰ اوین منتقل شده است. پورسلیمان دبیر زبان انگلیسی منطقه ۹ آموزش و پرورش تهران و دارای فوق لیسانس مدیریت آموزشی است. این آموزگار اسیر، مسئول کمیته تشکیلات کانون آموزگاران ایران است و هنوز، همانند دیگر همبندیان خود، آثار شکنجه بر بدن، به اوین برده شده است. علی پورسلیمان، در ۲۳ اسفند سال ۸۵ نیز به همراه دیگر اعضای سازمانده کانون آموزگاران پس از شرکت در همایش اعتراضی در برابر مجلس حکومتی در تهران، بازداشت و به یک سال زندان تعلیقی و تبعید از محل خدمت محکوم شده بود، اینک اطلاعات سپاه، او را به تبلیغ علیه نظام و توهین به رهبری متهم کرده است. او مسئول وبلاگی به نام “سخن معلم” بود که اینک این وبلاگ به همراه تمامی وبلاگهای آموزگاران از جمله وبلاگ کانون صنفی معلمان ایران، وبلاگ صدای معلم، وبلاگ گچ و دل فرهنگیان، وبلاگ صدای اعتراض معلم، وبلاگ معلمان همدان، وبلاگ کانون صنفی معلمان کردستان، وبلاگ قلم معلم، وبلاگ کانون صنفی معلمان اردبیل ووو به وسیله سانسورچیان حکومتی فیلتر شده و مورد دستبرد قرار گرفته است.
از دیگر اسیران، محمود بهشتی سخنگوی کانون معلمان است که همراه آموزگاران دیگر دستگیر شد و برای آخرین بار در ۱۶ خرداد ۸۹ به انفرادی کشانیده شد، مدتها در خرداد ماه سال ۹۰ در گوهردشت کرج با اعلام اعتصاب غذا به اعتراض پرداخت. مادر محمود بهشتی در نتیجه فشار و ستم حکومتگران سکته کرد و چند روز پیش در کوهدشت لرستان درگذشت.
آموزگاران، بخشی از طبقه کارگراند. آموزگاران، تولید گرانیاند که دانش و نیروی تولید و کادر مناسبات تولیدی و جامعه را به نیازهای این مناسبات و جامعه تولید می کنند. دانش نوعی تولید است که به وسیله آموزگاران تولید میشود. دانش آموز، همراه با دانش، فرآوردهی زندهای است در این سوخت وساز آفریده میشود. بنا براین رابطهی دانش آموز و آموزگار، رابطه کارگر با مواد خام تولیدی است. در روند کار است که این فرآورده و در اینجا دانشآموز، در بازار کار سرمایه و مناسبات قرار می گیرد.
دانش آموزان ، دانشجویان و روی هم رفته، جوانان یک جامعه در روزگار کنونی، نیروهای اصلی و فعال و پرشور خیزشهای اجتماعی هستند. در شرایط هر آینه انفجاری کنونی، این نیرو می تواند نقش مهمی در مبارزه ضد استبدادی داشته باشد. در صورت نبود رهبری جنبش طبقاتی کارگران سازمان یافته و آگاهمند، این نیروی عظیم، همانند سال ۵۷، با سرنگونی حکومت، دیگربار، تاریخ را دوباره به ناچار تکرار می کند. همبستگی دانشآموزان، دانشآموزان، خانوادههای آنان با آموزگاران، در اعتصابی سراسری میتواند حکومت طبقاتی را زمینگیر سازد.
عباس منصوران
a.mansouran@gmail.com
جمعه ۲۵ شهریور ۱۳۹۰/ ۱۶ سپتامبر ۲۰۱۱
۱.
تمام مرزهای غیرقانونی باید بسته بشود؛ فلان سازمان، فلان نهاد، فلان دستگاه، هر کس یک جا را سوراخ کرده و برای خودش میبرد، میآورد، این غلط است، هیچ کس. نباید مصونیت داشته باشد."
محمود احمدی نژاد در ستیز باندها، در برابر رسانهّای گروهی جهانی، اعتراف کرد که «بین ۵۵ تا ۶۰ میلیارد نخ سیگار در ایران مصرف می شود که معادل ۲ هزار میلیارد تومان است. این رقم همه قاچاقچیان درجه یک دنیا را به طمع می اندازد، چه رسد به«برادران قاچاقچی» خودمان»
وی از "برادران قاچاقچی" خود نام برد که با واکنش شدید همدست خود، فرمانده سپاه، سردار جعفری رو به رو شد. وی در پاسخ به این اعتراف، احمدی نژاد و یارانش را قاچاقچی نامید و اتهام زنی به سپاه درباره قاچاق کالا را برنامهای از سوی افراد ذینفع در قاچاق خواند و افزود :" این افراد با مطرح کردن چنین بحثهایی قصد دارند توجه دولت و دستگاههای دیگر را از جایی که قاچاق اصلی کالا اتفاق میافتد، منحرف کنند.
." http://www.youtube.com/watch?v=XxusPYQ50Is
٢.رییس سازمان ثبت احوال، ۱۴/٦/١٣٩٠ نقل از http://hamedan.isna.ir/Default.aspx?NSID=5&SSLID=46&NID=2627
این جدول از گزارش سردرگم خبرگزاری حکومتی ، برای این نوشتار تنظیم کردهام (نویسنده).
٣. http://tehranedu2.com/BulletinShow.aspx?BulletinId=107
۴. http://www.entekhab.ir/fa/news/37931 انتخاب ۲۰ شهریور ۱۳۹۰
۵. صرامی - مدیر كل پیشگیری ستاد مبارزه با مواد مخدر در گفتگو با فارس، خبر گزاری وابسته به سپاه پاسداران(۲۶ خرداد ۸۹).
٦. ایلنا: دکتر نادر، رئیس انجمن علمی مددكاران ایران و عضو شورای بررسی آسیبهای اجتماعی، ۸ ژانویه ۲۰۱۱. سایت ایران سلامت،
http://forum.iransalamat.com/showthread.php?p=77280
٧. آیتالله خمینی، تحریرالوسیله «از جمله حقوق در شوهر بر گردن زن این است که او را اطاعت کند و از فرمان او سرنتابد و بدون اذن او از خانهاش بیرون نرود هر چند بدیدن خویشاوندانش و حتی عیادت پدرش و یا مجلس ختم او باشد، بلکه در حدیث آمده که او در مقابل شوهرش هیچ اختیاری در مال خودش ندارد و بدون اذن شوهر نمیتواند مال خود را صدقه دهد یا بکسی ببخشد و یا نذری کند..»
٨. کتاب «معجزات و مقامات حضرت محمد»، نویسنده سید علی حسینی قمی. http://ruzevaghee.parsiblog.com/Posts/685/
٩. تأثیر فرهنگ در آموزش زنان در جوامع سکولار و مذهبی
ناهید حسینی http://www.roshangari.net/as/ds.cgi?art=20110703092708.html
١٠. باشگاه خبری فارس «توانا» وابسته به حکومت اسلامی، خبرگزاری دانشجویان ایران، ٢۵ بهمن ١٣٨٩ [نیروهای «رسمی و پیمانی» شاغل با احتساب ٩٠ درصد از نیروهای استخدامی امسال كه بدون احتساب نیروهای آموزش و پرورش استثنایی: ٨٩١ هزار و ۵٢٠ نفر گزار شده است.]
مدرسه ای که تراکتور می برد...( عنوان نقاشی یکی از دانش اموزان که به دیوار مدرسه اتوبوسی زده بود! )
گزارش تصویری/ مدرسه ای در اتوبوس -١
http://photoashand.blogfa.com/post-640.aspx
گرگان - خبرگزاری مهر: ٢٧ دانش آموز عشایر دبستان خرد در منطقه گنبد کاووس.
گزارش تصویری/ مدرسه ای در اتوبوس -۲
گرگان - خبرگزاری مهر: ٢٧ دانش آموز عشایر دبستان خرد در منطقه گنبد کاووس در شرایط بسیار سخت و با کمترین امکانات آموزشی در اتوبوسی که بوسیله تراکتور حمل می شود به تحصیل ادامه می دهند. http://photoashand.blogfa.com/post-640.aspx
عکس/ ابوطالب ندری
گزارش تصویری/ مدرسه ای در اتوبوس -٣
گرگان - خبرگزاری مهر: ٢٧ دانش آموز عشایر دبستان خرد در منطقه گنبد کاووس در شرایط بسیار سخت و با کمترین امکانات آموزشی در اتوبوسی که بوسیله تراکتور حمل می شود به تحصیل ادامه می دهند.
عکس/ ابوطالب ندری
نتیجه تعامل مسئولان با رسانه /
گرگان - خبرگزاری مهر: در پی انتشار گزارشهای خبرگزاری مهر مبنی بر وضعیت نامناسب محل تحصیل ٢٧ دانش آموز عشایر منطقه گنبد کاووس از سوی وزارت آموزش و پرورش دستور تهیه دو واحد مدرسه پیش ساخته مورد تاکید قرار گرفت. این دانش آموزان امروز سه شنبه با تحقق این دستور ذوق زده و از اینکه آرزوی دیرینه شان مبنی بر داشتن فضای آموزشی مناسب برآورده شده خوشحال هستند.