در خبرها آمده بود که ساعت ٨ شب پنجم بهمن ماه ،کارگری به خاطر اختلاف با کارفرمای کارخانه ذوب فولاد یزد به بالای پشت بام کارخانه رفته و قصد خود کشی کرده بود. حسین اسدبیگی رئیس اورژانس اجتماعی کشور در ادامه از اعزام نیروهای اورژانس اجتماعی به محل گفته و اینکه با تلاشهای به قول خودشان کارشناسانه و روانشناسانه بعد از پنج ساعت و نیم توانسته بودند این کارگر ۵٠ ساله را از اقدام به خودکشی منصرف کنند. بعد از پایین آمدن این کارگر از پشت بام، متخصصین اورژانس اجتماعی او را به انجام درمان دربیمارستان یامراجعه به مراکزمداخله دربحرانهای فردی،خانوادگی واجتماعی به زیستی دعوت میکنند!
عجب اقدام انسان دوستانه و مدرنی! تا حالا از این شیوه برخوردهای لطیفانه نسبت به کارگران به جان آمده خبری نبوده! حالا چه اتفاقی افتاده که نگران اوضاع روحی و روانی کارگران شده اند؟ می شود باور کرد این ظاهر رئوفانه نقابی نیست که زیر آن نقشه های خشونت باری نهفته باشد؟ در حالیکه هر کارگر یا فرد جویای کاری در بدو استخدام و قبل از شروع به کار باید گواهی سلامت از پزشک معتمد بگیرد و در صورت عدم تأید سلامت (داشتن بیماری یا داشتن سابقه بیماری) توسط پزشک معتمد استخدام نخواهد شد، و در حالیکه بارها کارگرانی که به دلایل مشابه و برای اینکه کارفرما یان نسبت به تقاضای دریافت مبلغی از حقوق به عقب افتاده شان بی اعتناعی کرده اند اقدام به خودکشی نموده بودند، به جرم اخلال در نظم با دست بند نیروهای انتظامی روانه بازداشتگاه می شدند، این تظاهر به ابراز عطوفت چه معنائی دارد؟ چه معنائی دارد وقتی که در بیمارستان بخیه فرزند یک کارگر را به خاطر عدم توانائی در پرداخت هزینه ١۵٠ هزار تومانیش باز می کنند و او را با صورت خونین روانه خانه می کنند؟ چه معنائی دارد وقتی که یکی از نوزادان دوقلو یک کارگر را به خاطر ناتوانی در پرداخت هزینه بیمارستان بیش از ٢٠ روز به گروگان می گیرند؟ اینها موجب ضربات مهلک بر روح و روان والدین کارگر این بچه ها نشدند و آنها را تا حد تشنج و رعشه نکشانده بودند؟ باید آنها را هم به بیمارستان روانی فرستاد؟ آیا کارفرمائی که یک طرف پدید آوردن ماجرای اقدام به خودکشی کارگر مذکور بوده مورد بازخواست قرار گرفت؟
پایین آوردن این کارگر هیچ نیازی به حضور امدادگر اجتماعی نداشت. کافی بود نیاز (شاید احتیاج به دریافت مبلغی از حقوق خودش بوده) او که کارفرما آن را برآورده نکرده، برآورده می شد تا سریع و بدون اتلاف وقت از قصدش منصرف شود و از پشت بام پائین بیاید.
مطمئنا خودکشی راه حل خلاصی از وضعیت موجود نیست و باید از آن فاصله گرفت، با خودکشی فقط خود و به تبع آن خانواده هایمان را نابود می کنیم. اما با توجه به وجود این واقعیات (شرایطی که کارگران را دچار خشم، عصبانیت و ناهنجاریهای شدید روانی می کند) که در پناه حمایتهای رسمی رقم می خورند، تردیدی نیست که روانه کردن کارگران مستأصل به بیمارستانهای روانی نه به خاطر تسکین و التیام دادن، بلکه روشی دیگر در حمایت از کارفرما و ممانعت از ابراز اعتراض است. چنین اقدامی قبل از هر چیز شأن و حرمت کارگر را در بین همکاران و نزدیکانش لگد مال می کند و این خود از نظر روحی به شدت به اوآسیب می رساند. سپس اینکه تشکیل پرونده روانپزشکی امکان اخراج کارگر را بدونهیچ محدودیتی و بدون تحمل هیچ هزینه ای برای کارفرما فراهم می نماید. ما کارگران که خود همیشه زیر فشار مشکلات اقتصادی و معیشتی بوده ایم و کارفرمایان در حمایت دستگاههای دولتی با پشت پا زدن به تعهداتشان از جمله نپرداختن ماهها حقوق جان به لبمان کرده اند و هر یک بارها در اوضاع بحران روانی، اضطراب، تشنجو عصبانیت قرار گرفته ایم، فرا تر از درک شرایط روحی همکارمانمی توانیم وضعیتش را هم حس کنیم. شاید برای کسانی این سؤال پیش آید چه تفاوتی بین درک کردن و حس کردن هست؟ حتما تفاوت هست. هر کسی یا بخصوص هر پزشکی با دیدن بیماری که از درد به خود می پیچد می تواند درک کند و قبول کند که فرد بیمار دارد دردمی کشد ولی کسی غیر از خود بیمار نمی تواند درد را حس کند. ما این درد را بارها حس کرده ایم. هم ما و هم کسانی که ما را به این وضع دچار کرده اند می دانیم علت از کوره در رفتن، عصبانیت و در نهایت بحران و از دست دادن کنترل ذهنی کارگران که روزانه به تعداد زیاد اتفاق می افتد، کارفرمایان هستند که انواع فشارهامی آورند و حتی حاضر نیستند ماهها چندرغاز حقوقشان را بپردازند و گستاخانه با تحقیر و توهین جوابشان می دهند.
واقعیت غیر عادی بودن وضعیت روحی و روانی کارگران که غرق در مشکلات عدیده معیشتی هستند وعلاوه بر آن هر روزه با شانه بالا انداختنهای کارفرماها در جواب به تقاضاهای به حقشان مواجه می شوند و یا با مراجعه به مراجع رسیدگی کننده برای رسیدگی به شکایاتشان با بی اعتناعی و گاها با تهدید روبرو می گردند، بر کسی پوشیده نیست.راه حل ودرمان این درد مزمن باسابقه دههاساله را ما کارگران می دانیم که دهها سال است برای آن می جنگیم. درمان این درد و دردهای بی شمار دیگری که بخش عظیم انسانها از آنها به خود می پیچند، تأمین معیشت و حفظ کرامت انسانی است، نه تباه کردن زندگی و بی حرمتی و دست آخر روانه کردن به بیمارستان روانی.
جوانمیر مرادی - ١٣٩۴/١١/١٠
اتحادیه آزاد کارگران ایران