افق روشن
www.ofros.com

:گزارشی از پرونده كارگری كه مسموم شد

می‌خواهم بی‌درد بمیرم


امیر پیمان                                                                                                  پنجشنبه ٢٦ فروردین ١٣٨٩

شب از نیمه گذشته است و هنوز تا سپیده‌دم وقت باقی‌است؛ در خانه ابوالفضل بابایی، سمپاش بازخرید شده سازمان گوشت سالهاست كه وضع همینطور است؛ همه جز او به خواب رفته‌اند و او همچنان در حسرت همیشگی‌اش به سماجت برای داشتن یك خواب آرام ادامه می‌دهد؛ از مسمومیتش كه آرامش را برای همیشه از او ربود زمان زیادی می‌گذرد و ابوالفضل دیگر حساب دقیق شب‌های بی‌خوابی‌اش را به یادندارد.
مدتهاست كه عوارض یك مسمومیت قدیمی به صورت كهیر، ناراحتی كبد و ... امانش را بریده است و چون نمی تواند از داروهای آرامبخش استفاده درد سالهاست كه چشمانش را در حسرت یك خواب آرام بازنگهداشته است.
ابوالفضل هر شب از درد به خود می‌پیچد؛ پهلو به پهلو می‌شود تا خوابش ببرد اما همیشه در آخر كار كلافه و درمانده همه چیز را رها می‌كند و غرق گذشته‌اش می‌شود؛ در تصورش وقایع زندگی ۵٧ ساله اش از برابر او یك به یك رژه می‌روند و او به یاد می‌آورد چگونه در سال ٤٩ وقتی كه هنوز تازه ١٧ ساله بود به استخدام سازمان گوشت درآمد و بعد فكر می‌كند به زمانی كه برای ارتقا شغلی دانشگاه را تمام كرد.
به یاد می آوردكه چگونه در سال ۵٩ پس از مجروحیتش در مناطق جنگی به تهران بازگشت و بعد در بایگانی ذهنش آن پرونده شوم دوباره گشوده می‌شود: این‌كه در سال۶٢ كارفرما از او خواست تا سردخانه را سمپاشی كند و او نیز مجبور شد بدون پوشش ایمنی این كار را تا سال ٦٨ چندین بار تكرار كند بی آنكه از عاقبت كار خود با خبر باشد.
اینكه در سال ٧٢ چطور به دلیل ضعف جسمانی مجبورش كردند تا قید پشتوانه بازنشستگی‌اش را بزند و پس از ٢٣ سال كاركردن خود رابازخرید كند و او تا ٧ سال كه هنوز درگیر دارو و درمان بود از مسمومیتش هیچ چیز نمی دانست.
سال ٧٩ بود یا ٨٠ كه بالاخره پزشكی قانونی اعلام كرد ابوالفضل بابایی كارگر بازخرید شده سازمان گوشت ایران تحت تاثیر عوارض ناشی از تنفس گاز سمی لیندن(Lindane) دچار عوارض كبدی و تنفسی شده است و این تازه برای ابوالفضل و خانواده اش یك سرآغاز بود تا بفهمد كه چه به روز او آمده است.
به گفته پزشك معالج تنفس گاز لیندن علاوه بر تخریب كبد و دستگاه تنفسی برای مغز،‌پست ، دستگاه تناسلی و... نیز عوارض برگشت ناپذیر دیگری نیز به دنبال دارد به همین دلیل از ١١٠ سال پیش تاكنون استفاده از آن ممنوع شده بود. همچنین از نظر پزشكان امكان داشت كه با تعویض طحال درزندگی تغییری محسوس ایجاد شود.
با تایید گفته‌های پزشك معالج از سوی سازمان پزشكی قانونی، تخلف كارفرمای در مورد این كارگر سابق سازمان گوشت مشخص شد و محرز شد كه در فاصله سالهای ۶٢ تا ٦٩، كارفرما بدون اینكه مطابق قانون كار ابوالفضل را به پوشش ایمنی مجهز كرده باشد از او خواسته تا فضای سردخانه را با سم ممنوعه سمپاشی كند.
ابوالفضل در تصوراتش روزی را به خاطر می آورد كه پس از سالها به محل كارش بازگشته بود تا شاهد بازرسی كارگاه توسط بازرسان وزارت كار باشد و فراموش نمی‌كند كه چگونه بازرس در مقابل افكارهای كارفرما یك قوطی سم لیندن را در برابردیدگان همه از انبار شركت بیرون آورد و ضمیمه گزارش خود كرد.
گزارش پزشكی قانونی و بازرسی كار در نهایت باعث شده تا در سال ٨٨ و٨٧ كارفرمای وقت را در رابطه با وضع جسمانی او مقصر تشیخص داده و به پرداخت ٦٠ درصد دیه كامل محكوم كند. رای دادگاه گرچه برای ابوالفضل خوشحال كننده بود اما این خوشحالی دوامی نداشت.
با شكایت كارفرما دادگاه تجدید نظر رای صادره مبنی بر پرداخت دیه را شكست و نقض كرد؛ از نظر دادگاه، شاكی كه پس از ١۵ سال از كارفرمای سابقش شكایت كرده بود هیچ ادله مثبتی ارایه نكرده است و نظر بازرس كار و گزارش پزشكی قانونی نیز برای محكوم كردن كارفرما چندان مستدل و مستند نیست؛ تشخیصی كه در نهایت باعث شد تا آخرین امید ابوالفضل به یاس تبدیل شود.
داستان ابوالفضل یك داستان واقعی است از كارگرانی كه به دلیل رعایت نشدن تجهیزات ایمنی در حین انجام كار آسیب دیده‌اند؛او دیگراز عوارض مسمومیت خود به خوبی آگاه است و برای نجات از پایانی درد آور روزها از این دفتر به آن دفتر سرگردان خیابان هاست پرسه می‌زند.
یكبار در همین پرسه زدن‌ها به ایلنا آمد و داستانش را گفت؛ مداركش را نشان داد و خواست تا برای كمك به او آن را منتشر كنیم.
او می‌داند كه هیچ انسانی زندگی جاویدان نخواهد داشت اما او هم مثل خیلی های دیگر آرزو دارد تا راحت زندگی كند و آسوده بمیرد از نظر او میان سم لیندن با رد شدن درخواست دریافت غرامتش هیچ تفاوتی نیست زیرا هر ٢ باعث بذرپاشی امید در زندگی هستند.
او به یاد می آورد كه با وجود فروش داروندارش سالهاست كه دیگر مانند سایرین معمولی زندگی نمی‌كند بی خوابی شبانه ، كهیر، ناراحتی تنفسی و مشكل كبدی از او موجودی ساخته كه دیگر نه در شب و نه روز خواب خوش ندارد انسانی كه از یك سو هر روز با برآمدن آفتاب مانند خوابگردان و مسخ شدگان با كیفی پر از مدرك در خیابان های شهر می‌گردد تا بلكه آینده‌ای مبهم خود را اندكی روشن كند و از سوی دیگر شب‌هنگام از زور درد شبه وار و خواب زده گذاشته اش را در بستر به اجبار مرور می‌كند.

گزارش: امیر پیمان

خبرگزاری کار ایران