افق روشن
www.ofros.com

وضعیت زنان ساکن شهرکهای صنعتی


شیوا صمدی                                                                                                   شنبه ٢٨ فروردین ١٣٨٩

در مسیر جاده تهران - مشهد و در نزدیکی تهران از دور ابر سیاهی دودآلود وپرغبار به چشم میخورد که هر چه نزدیکتر میشوی شهرکهای صنعتی تشخیص داده میشود و این شهرکها غرق در دود وغبار هستند. چندین شهرک صنعتی به فواصلی از هم قرار دارند که مابین آنها بیابانهایی قرار دارد.
کارگران این کارخانه ها از شهرها وروستاهای اطراف و عده ای هم از تهران به اینجا میآیند و بسیاری از کارگران هم در کارخانه ها ساکن هستند که معمولا کارگرانی هستند که از شهرهای خراسان و لرستان و کردستان و.. به اینجا آمده اند و در کارخانه می مانند و معمولا در یک اتاق که برای کارگران در کارخانه در نظر گرفته میشود زندگی میکنند
کارگرانی که از شهرهای نزدیک به شهرکها می آیند هر روز صبح خیلی زود با موتورسیکلت های شخصیشان با گذر از لابلای تریلرهاو کامیونها وبدون هیچ ایمنی و اکثرا با عجله بسیار به محل کارشان میروند که مبادا چند دقیقه ای دیرتر به سرکار حاضر شوند و مورد تهدیهای کار فرمایان قرار گیرند چرا که سایه اخراج همانند بختکی همواره بر سر کارگران قرار دارد و چه بسا بسیار حوادثی که کارگران موتور سوا ر در مسیر رسیدن به محل کار متحمل میشوند و هیچ حمایتی از کار فرمایان در یافت نمی کنند در میان دود غبار و فضای پر عجله صبحگاهی دیدن زنان با چهره هایی صمیمی وگاه خشن از رنج روزگار که در بیابانهای اطراف شهرکها در حال رفت وآمد هستند و گاهی کودکی هم به همراه دارند مورد سوال قرار میگیرد این زنان ساکن این شهرکهای صنعتی هستند که شوهرانشان در این کارخانجات اغلب نگهبان هستند و زنان هم در کارخانجاتی دیگر کار میکنند و خودشان پیاده به سر کار میروند
بعد از دیدن وضعیت مردان وزنان رقت انگیز تر دیدن چهره معصوم کودکانی است که با روپوشهای مدرسه در این مسیر در بیابانها در حال آمدن به سر جاده میباشند این کودکان هر روز برای رفتن به مدرسه ای که در شهر های نزدیک است مسافتهای طولانی را میایند تا به سر جاده برسند وبتوانند با مینی بوسهای گذری به مدرسه بروند با یکی از این زنان بعد از اینکه فرزندش را سوار سرویس کرد هم صحبت میشوم
او میگوید ۵-٦ سالی است که اینجا زندگی میکنیم شوهرم نگهبان کار خانه است و شبها هم کارهای شبانه برای پآماده سازی تولید فردا را انجام میدهد و هم اینکه نگهبان است ولی همان یک حقوق را میگیرد از وقتی که دیوار های کارخانه را می چیدند او اینجا کار میکند وبعد مارا هم آورد و اینجا ساکن شدیم الان دخترم کلاس دوم است نگرانی زیادی برای رفتن به مدرسه دارم یکی از خانواده هایی که چندین سال است اینجا زندگی میکند سه بچه دارد و دختر بزرگش ١۵ سال دارد و همه بیسواد هستند چون نتوانست آنها را به مدرسه بفرستد سال قبل با هر بدبختی بود دخترم را به مدرسه فرستادم در زمستان گاهی هنوز هوا روشن نشده وبا وجود سگهای زیادی که در شهرک هست و این بیابان ها من ودخترم به سر جاده می آمدیم و با هر مصیبتی که بود سال اول را تمام کرد خیلی وقتها دیر به کلاس میرسید و یا وقت بر گشت دچار دردسر میشدیم نمی دانم تا چند وقت اینطوری بتوانیم بگذرانیم نمی خواهم عاقبت بچه من بی سوادی باشد
وقتی وارد کارخانه محل سکونتش میشویم بوی تند اسید ی وبسیار بد بویی مشام را بشدت آزار میدهد فکر به زندگی دائم در چنین محیطی دیوانه کننده است کنار در ورودی یکسری اتاق ردیف هستند ابتدا اتاق کارگران که مربوط به کارگران ساکن کارخانه است بعد آشپزخانه با وسایل بسیار ابتدایی وبعد اتاق زندگی آنهاو بعد سرویس بهداشتی که مشترک میباشد

محل زندگی آنها اتاقی کوچک باوسایلی اندک است

چشم انداز اتاق زندگی آنها سوله های بزرگ وکوچک است که از هر کدام از آنها دود ی با رنگ و بویی خاص بیرون میاید و دیگر بیابان است و خاک او میگوید انوقت که شوهرم برای اینها شروع به کار کرد سالم بود وهنوز به این درد دچار نشده بود (او حالا معتاد است)حالا آنها کلی گنده تر شدند ولی ما چه فرقی کردیم بدتر که شده بهتر نشده من در ساعات کاری کارخانه بیرون از اتاق نمی روم شوهرم میگوید خیلی بیرون نیا من بچه ها را در اتاق نگهمیدارم تا کار تمام شود انوقت کمی در حیاط میآییم اینجا هم که بجز سنگ و خاک چیزی ندارد بعضی وقتها دیوارهای این اتاق برایم غیر قابل تحمل میشود اگر میدانستم بچه کوچکم را کجا بگذارم من هم مثل خیلی از زنان شهرک در کارخانه های اطراف کار میکردم خلاصه سهم ما هم از زندگی این بوده است
زنان بسیاری با داشتن مشکلات بسیار در زندگی شهرک خودشان هم کار میکنند معمولابه این زنان در کارخانه ها حقوق هایی بسیار کمتر از مردان داده میشود در حد ١۵٠-١٧٠ هزار تومان و گاهی با ساعات اضافه کاری بسیار و تازه وقتی غروب خسته وبی رمق به خانه باز میگردند نوبت به کار خانگی بی مزد و بی ساعت میرسد تا بتوانند نیروی کار دوباره ای را باز تولید کنند و شرایط بهره کشی در یک روز دیگر از آنها فراهم باشد
به نظرم میاید که اگر در زمان برده داری زنان هم بعنوان برد ه ای در خدمت تهیه غذا و شستشو بر میامدند و در مقابل میتوانستند از ارباب توقع غذا و جای خواب و زنده ماندن داشته باشند زنان در آن روابط در حد همان برده دیده میشدند ولی در اینجا اصلا کار خانگی زنان که دقیقا در خدمت تولید است دیده نمی شود و برای آن مزدی هم در نظرگرفته نمی شود و اینگونه است که زنان در روابط سرمایه داری به استثمار مضاعف کشیده میشوند و فرو دست بودن زنان در خدمدت سرمایه داران است ...این تصویر شهرک صنعتی است که وقتی از کنار جاده میگذری تصور نمی کنی در آن چنین زندگیهایی در جریان است.

شیوا صمدی

اتحادیه آزاد کارگران ایران - ٢٨ فروردین ماه ٨٨

www.etehade.com
k.ekhraji@gmail.com