افق روشن
www.ofros.com

ماه شهریور سرآغاز تپش قلب هاست


شریف ساعد پناه                                                                                     سه شنبه ٢٢ شهریور ماه ١٣٩٠

این روزها جنب و جوش خانواده ها برای تهیه لوازم مدرسه بچه هایشان رنگ و بوی دیگری به خود گرفته است. ماه خزان ماه بازشدن دوباره مدارس، با دلهره و نگرانی خانواده ها همراه است. اگر این روزها در بازار چرخی بزنید، سیمای نگرانی ها و تپش قلبها را به خوبی در چهره بسیاری از کارگران و والدین دانش آموزان خواهید دید.
خواهید دید که چگونه برای خرید یک کیف مدرسه بایستی به دهها مغازه سر زد تا شاید بتوان ارزان ترین را خرید. و در صورت عدم موفقیت و چانه زنی های زیاد با چهره ای عبوث و نگران و با دنیایی پراز یاس و ناامیدی به خانه بازگشت. و شب در بستر خواب به دنبال راه چاره ها و چه باید کردها نتوانست خوابید. و گاهی به چهره سوخته فرزند که در خواب شیرین فرو رفته و در دنیای رویا و امیدوار که فردا حتما پدر بهترین ها را برایش خواهد خرید، به نگرانی های پدر صد چندان می افزاید. اما...امسال شرایط و اوضاع نسبت به سال گذشته امیدوار کننده نیست. چون امسال از حذف یارانه ها گرفته تا گرانی های سرسام آور و از همه مهمتر بیکارسازی های فله ای وازدیاد لشگر ذخیره بیکاران، همه خبر از جیب های خالی خانواده های کارگری می دهند. بنابراین وضعیت امسال نیز همانند سال های گذشته به آمار دانش آموزانی که ناچار به ترک تحصیل می شوند می افزاید.گرچه پس از تعطیلی مدارس در پایان ماه خرداد، اکثر دانش آموزان علی رغم میل باطنی شان پا به بازار بی رحم کار گذاشتند، بازار کاری که متناسب با سن وسال و توانایی های آنان نیست. از ساعات طولانی کار گرفته تا دستمزدهای پایین و ناامنی شغلی و نا ایمن و غیر بهداشتی بودن محیط کار همگی حاکی از پایمال شدن حقوق این نوجوانان و کودکان در بازار کار است. با انجام چنین کارهایی نه تنها حقوق آنان ضایع می شود، بلکه کارهای سخت و زیان آور که متناسب با آنان نیست سلامتی آنان را تهدید میکند. هیچ ارگان و مرجعی به تبعات آن پاسخگو نیست. این در حالی صورت می گیرد که ماده ٧٩ قانون کار با صراحت به کار گماردن کودکان و نوجوانان کم سن و سال را ممنوع اعلام کرده است. ولی کجاست چشم بینا و گوش شنوا؟اگر برای چند لحظه هم که شده قیافه خسته نوجوانی را که غروب از سرکار بازگشته و توان حتی شام خوردن را ندارد و قبل از انداختن سفره بی رونق خانواده به خواب می رود، تجسم کنید، لحظه ای چهره آفتاب سوخته او و دستان تاول زده اش را نگاه کنید. و بعد از هفته ها او را با دستان چین و چروک خود اقدام به شمارش آن شندر قاز پولی که روزهای زیاد با کار خود بدست آورده میکند. پولی که در زیر آفتاب داغ تابستان در کوره پزخانه ها هزاران خشت زده، یا در حیاط کارگاه های قالی شویی فرشهای خیس و سنگین را بر دوش حمل کرده، یا در پنچرگیری ها و مغاره های مکانیکی یا بر سر چهار راه ها از آدامس فروشی و دستمال کشیدن شیشه ماشین ها، یا در جمع آوری خرده نان و وسایل کهنه در محلات و باربری و ... تمامی اینها حاصل دسترنج چهره آفتاب سوخته و رنج دیده این نوجوانان را به تصویر می کشد. که برای بدست آوردن شندرقاز پول، روزانه توهین و سرکوفت و تحقیر را به جان می خرند. سه ماه تعطیلی که می بایست در کلاسهای تابستانی یا در کلوپ های ورزشی و برنامه های تفریحی و سرگرمی یا در مسافرت های تابستانی سپری شده باشد. و اما آن روی سکه؛ خانواده نگران از آتیه فرزند خود را به هر آب و آتشی می زند تا بلکه بتواند به هر صورت ممکن هزینه های مدرسه فرزند خود را تهیه کند. در اواخر شهریور ماه این اضطراب ها و نگرانی ها به اوج خود می رسد و ده ها سوال چه کنم چه نکنم اذهان را به خود مشغول می کند. آیا این مبالغ کمی که حاصل دستهای تاول زده فرزندم جمع شده است، امکان برآورده شدن نیازهای مدرسه اش را میدهد؟با این پول لباس میشود خرید یا کتاب و کیف و لوازم دیگر مدرسه؟ کدام یک اولویت دارد و با این گرانی مگر می شود همه را تهیه کرد؟
نگرانی و اضطراب باز هم بیشتر می شود. باید به دنبال راه چاره بود. دو راه بیشتر پیش پا نمانده . یا باید فرزند را قانع نمود که کیف و شلوار سال گذشته را به کفاشی ببرد و آن ها را وصله پینه کند، که کار ساده ای نخواهد بود. یا منصرف شدن فرزند از ادامه تحصیل و ترک مدرسه. اینها دغدغه تعداد معدودی از خانواده ها نیست. بلکه اکثریت خانواده های زحمتکش به درجات مختلف گرفتار چنین مصائبی هستند. این سایه های شوم بیش از پیش روی سر کارگران و خانواده هایشان سایه افکنده و فرزندان این اکثریت ها انگار سزاوار چنین زندگی نکبت باری هستند.

شریف ساعد پناه کارگر اخراجی کارخانه

پرریس وعضو هیئت مدیره اتحادیه آزاد کارگران ایران ١٨ شهریور ٩٠