شناخت عمومی از قانونمندی ها و جهت گیری های اقتصادی در یك جامعه می تواند عملكرد دست اندر كاران قدرت و سیاست گذاران اقتصادی را كنترل و از هرز رفتن منابع و ثروت های عمومی جلوگیری كند، ولی با تاسف فراوان درك و شعور اجتماعی از تولید كالایی، توسعه علمی و صنعتی در ایران حتا در میان دانش آموختگان دانشگاه ها در سطح بسیار ابتدایی است. این شناخت ابتدایی از مقولات كلان و خرد اقتصادی بازتاب نگرشی است كه به وسیله ی استادان و كارشناسان اقتصاد وابسته به ساختار حاكمیت در رسانه ها به صورت مرتب عرضه می شود. در خوشبینانه ترین حالت می توان گفت كه این حضرات قادر نیستند تا دانشِ اقتصادی خود را با واقعیت های اقتصادی موجود در ایران آشتی دهند حال آنكه این جماعت در تثبیت وضع اقتصادی موجود به زیان زحمتكشان و به نفع صاحبان قدرت هر چه در چنته دارند را خرج می كنند. این كارشناسان محترم اقتصادی كه عنوان دكتر را نیز یدك می كشند مشتی فرمول های اقتصاد خرد و كلان را در ذهن خود ذخیره كرده اند و با آن به كاسبی می پردازند. تنها خلاقیت آنها بررسی و زیر و رو كردن مقولات اقتصادی قرن نوزدهم تا به امروز به صورت انتزاعی برای دانشجویان است، تئوری هایی كه در نجات اقتصاد ایران از این ورطه ی هولناك فقر عمومی هرگز كاربردی نمی یابند. این استادان به خود زحمت هیچ گونه اندیشه و تحقیق برای كاربردی كردن نگرشی را نمی دهند كه با واقعیت های اجتماعی – اقتصادی جامعه ما انطباق داشته باشد،. آنها هم جملگی متغیری از تابع انتظارند. انتظار صدور تئوری از اقتصاددانان امپریالیستی تا هرچه آنها فتوا دادند،اینها حلوا حلوا كنند وبه به و چه چه زنند. مقاله ها بنویسند و رنگین نامه های لیبرالی را با مفاهیم كلی پر كنند و افكار وارداتی را نشر دهند.
از زمان اجرای طرح های نئولیبرالیستی در ایران، این آقایان هزاران مقاله در مورد گران بودن تولید كالایی در ایران و گران بودن مزد كارگران، تنبلی كارگر ایرانی و بازده كاری پایین آن و غیر ضروری بودن تامین اجتماعی و قانون كار نوشته اند كه آن را مانعی برای سرمایه گذاری تلقی می كنند و با زیركی این نگرش امپریالیستی خود را در همه جا رسوخ داده اند. از این رو شاهد سلاخی قانون كار هستیم. بند "ز" معاف شدن كارگاه های زیر ده نفر از قانون كار و كارمزد منعطف و ... كه اگر عمومی شود، تیر خلاصی به قانون كار و حداقل دستمزد است. سال های سال است كه از فراماسیونرها گفت وگویی نمی شود از آنهایی كه وطن ومردمشان را به استعمار می فروختند و امروز با به اصطلاح كارشناسان و اقتصاد دانانی سرو كار داریم كه سازمان ها و ارگان های سرمایه داری در آن سوی آب ها، آنها را سازمان می دهند و رهبری می كنند تا اقتصاد نئولیبرالیستی – امریكایی كه ویرانگر هستی ملی ماست، باعث هر چه عمیق تر شدن شكاف طبقاتی گردد. نگرشی كه تحت نام تعدیل ساختاری و خصوصی سازی چوب حراج به منابع ملی زده و بخش مهم و مولد اجتماعی را كه با تولید نعمات مادی زندگی اجتماعی را پاس می دارد، از حقوق قانونی اش محروم نموده است. این عوامل سرمایه داری جهانی از عدم وجود آزادی اندیشه و بیان در جامعه نهایت بهره برداری را كرده اند تا بدون دردسر سمت و سوی اقتصاد ما را امریكایی كنند.
بیكاری ناشی از این مناسبات واپس گرا باعث شده كه جوانان دختر و پسر دانش آموختگان دانشگاه یا سربار خانواده باقی بمانند و یا تن به كار عملگی بدهند به طوری كه حتا مهندسان كشاورزی و مدیریت صنعتی به كارهای سخت و طاقت فرسای ساختمانی روزمزد در پروژه ها می پردازند. به دلیل سلطه مناسبات ضدانسانی بر بازار كار، و عدم وجود یك قانون كار با ضمانت اجرایی، ما به دوران قبل از مشروطیت بازگشته ایم.
به كازرون می رویم به شهری سبز كه در معابر و پارك هایش به جای سرو و كبوده، درختان نارنج را زینت بخش خیابان ها و شهر نموده اند. بهارنارنجش عطر و بوی طبیعت را به میان دود و سر و صدای خیابان ها كشانده است. به سراغ جواد... در روستای كالانی می رویم. روستایی در حاشیه جنگل های بلوط ولی بدون آب كشاورزی. از این رو كشاورزی به صورت دیم صورت می گیرد و با این خشك سالی ها درآمد مردم به شدت كاهش یافته است. درآمد دیگر این مردم فروش ذغال بلوط است كه به صورت غیرمجاز تولید می شود. عده ای هم در شهرها كارگر روزمزد ساختمانی شده اند. فقر زمینه ی عینی و همیشگی این روستاست. ولی خانواده ها همه ی امكانات خانواده را برای فرزندانشان هزینه می كنند تا آنها بتوانند به دانشگاه بروند و زندگی بهتری برای خانواده فراهم نمایند ولی همه ی تلاش آنها بی نتیجه می شود وقتی فرزند ِمهندس شده، باید كارگر ساده ی ساختمانی شود.
جواد متولد سال ٦٣ كه در رشته ی مدیریت صنعتی از دانشگاه سراسری بوشهر(خلیج فارس) فارغ التحصیل شده است (در ١۵ بهمن ٨٦) و در اول خرداد ٨٩ خدمت نظام را به پایان برد. ازتاریخ ٣١ فروردین ٩٠ به عنوان كمكی فیتر مشغول به كار شده كه در اسفند ما ٩٠ به پروژه اراك برای كار كمك فیتری مراجعه نموده است. تعدادی از این افراد از وحشت این كه همین كار ساده ساختمانی را هم از آنها بگیرند حاضر نیستند در این مورد چیزی از جانب آنها نوشته شود. اما پیدا كردن آنها در پروژه ها ساده تر از نفی این واقعیت است.
به دفتر كارم در یك كاروان وارد می شوم. مهدی پشت كامپیوتر سرگرم كار است. او ٣٧ سال از من جوانتر است. در ایذه به دنیا آمده است. جوانی است شجاع و خودساخته در رشته ی كامپیوتر دانشگاه رفته (علمی كاربردی زاهدان) با مدرك تحصیل اش مانند بقیه دانش آموختگان نتوانست كاری پیدا كند. هیچ رابطه آن چنانی با كسی كه به عنوان پارتی بتواند به او كمك كند نداشت. پدرش یك آرماتوربند بود كه بیشتر در كشورهای حاشیه خلیج فارس كار می كرد، او پس از یك سال كار در كشورهای بیگانه، سه ماهی برای مرخصی به شهرش برمی گردد. مهدی منتظر معجزه ای برای پیدا كردن كار نشد. به شركت های دست سوم و چهارم به عنوان كمكی فیتر برای كار كردن مراجعه نمود. كاری سخت و سنگین كه نیروی بدنی قوی را طلب می كند. او می باید با لوله های سنگین و ابزار آن كار كند. در این كار با كوچكترین بی دقتی ممكن است انگشتان دست در میان دو لبه ی لوله ها گیر كند و قطع گردد. مهدی در هنگام كار با یك مهندس كنترل كیفی دوست شد. و از او خواست تا برایش جزوه های مربوط به كنترل كیفی را بیاورد. با مطالعه جزوات چون درعمل همان كار را انجام می داد، به سرعت بر كار مسلط شد و اینك او در موقعیتی قرارگرفته كه شایسته ی اوست .
امین ... لیسانس باستان شناسی دارد. او هم متولد ایذه است .پدرش نقاش ساختمان بود سه خواهر كوچك دارد و پدری پیر كه او نیز اینك به عنوان كمكی (كارگر ساده) مشغول به كار است (دو ماه است)
یك كارشناس، یك مهندس عمران و یك مهندس مكانیك نیز در سایت به عنوان كمكی كار می كنند و حاضر نیستند در این مورد حرفی بزنند.
یاور - پارس جنوبی - ١٧مرداد ٩١
كانون مدافعان حقوق كارگر