"گئورگ ویرت"
اولین شاعروطنزنویس پرولتاریای آلمان
گئورگ ویرت Georg Wearth شاعرو طنزنویس طبقه کارگر، درسال ١٨٢٢.٢.١٧ دریکی ازشهرهای آلمان،"دتمولد" (Detmold) در یک خانواده مذهبی متولد شد.
اودرسال ۱۸۳۶ زمانی که فقط ١۴سال داشت، به علت بیماری پدرش، جهت فراگیری کار، مجبور به ترک خانه شد و درمدرسه ای در"اِلبِرفلد"(Elberfeld ) مشغول به یادگیری رشته تجارت گردید.
هنوز مدت کوتاهی از این وقایع نگذشته بود که، پدروخواهرش را ازدست داد. گنورگ در دوران تحصیل با "فردریش انگلس" آشنا و با وی طرح دوستی ریخت. این دوستی تاپایان عمرکوتاه وی ( سی چهار سال) ادامه داشت. او پس از پایان دوران تحصیلی اش کوشش کرد، کاری در"امریکای جنوبی" پیداکند، اما موفق نشد. تا بالاخره به عنوان حسابدار و دفتردار در تجارت خانه ای در کلن وسپس در" بن" به کار پرداخت. درهمین دوره بود که گئورگ با جدیت فراوان به یادگیری زبان انگلیسی و فرانسوی پرداخت و به محافل و مجامع ادبی راه پیدا کرد. وی در این سال ها اشعاری به سبک "رمانتیک راین" سرود. درسن ٢٠ سالگی ( اواخر ۱۸۴۳) نخستین داستانش را نوشت. این داستان نیز همانند سروده هایش تحت تاثیر"سبک رمانتیک" بود.
گئورگ در دسامبر ۱۸۴۳ به "برادفورد" شهر یا منطقۀ در انگلستان نقل مکان کرد و در آنجا در یک کارخانه نساجی مشغول به کار شد. و در رابطه ای تنگاتنگ با "زندگی کارگری" قرار گرفت. وی در این دوره به طور مرتب با "انگلس" در منچستر دیدار و ملاقات داشت.
نزدیکی گئورگ ویرت با مجامع سیاسی آن دوره، بویژه پس از مهاجرت او به شهر"برادفورد" درانگلستان، درگیر شدن با مشکلات ومعضلات زندگی کارگری، همچنین آشنائی اش با سوسیالیستها، و جنبش "چارتیستها"، زمینه ای شد تا به عدم کارآیی سبک "رمانتیک" در بیان دردها و رنج ها و همینطور آمال وآرزوهای "زندگی کارگری"و بیان مبارزات سلحشورانه آنان پی ببرد. او سبک "رمانتیک را کنار گذاشت. با جدیت وصف ناپدیری به مطالعه آثار فلسفی از جمله "لودویک فوئرباخ" پرداخت. سروده های غنی وزیبای فلسفی نتیجه این دوره از تلاش و کوشش وی می باشد. اودر همین زمان نیز به مطالعه علوم اقتصاد مبادرت ورزید.
گئورگ ویرت درسال ١٨۴۴"شعرگرسنگی" و "جشن گل کارگران انگلیسی" را انتشار داد. وی با این اشعار تحسین همگان را برانگیحت بطوری که انگلس ازاو بعنوان نخستین شاعرپرولتاریای آلمان نام می برد.
در سالهای ١٨۴۵ و ١٨۴٦ تحقیقات مفصلتری را دربارۀ "جنبش کارگری " درانگلستان شروع می کند. دوستی او با "فریدریش انگلس" و"کارل مارکس" تبادل نظر، بحث، گفتگو و در مواقعی "جرو بحث" این امکان را برای او فراهم نمود تا جنبش کارگری را به روشی "علمی" دنبال نماید.
در سال ۱۸۴۶ به بروکسل نقل مکان و با مارکس و انگلس ارتباط خودرا نزدیکترکرد. در سال ١٨۴٧ به همراه "مارکس" بعنوان عضو "اتحادیه کمونیستها" و به نمایندگی از طرف کارگران انگلیسی، که وی ٣ سال در میان آنها کار و زندگی کرده بود، به کنگرهی لندن میرود و سخنرانی می کند، این سخنرانی باعث شهرت و محبوبیت بیشتر وی می شود. (این کنگره، همان کنگرهی معروفی است، که در آن تصمیم گرفته شد، تا "مانیفست حزب کمونیست" نوشته شود.)
پس از انقلاب مارس ١٨۴٨ در شهر "کلنِ" آلمان، گئورگ به همراه مارکس وانگلس نشریه ( Neue Rheinisch Zeitung) را بنیان گذاشته و انتشار دادند و خود او تا آخرین شماره مسئولیت بخش ادبی آن را بر عهده داشت. او علاوه بر شعرهایش، دو رمان خود را نیز به تدریج در همین نشریه به چاپ رساند. در همین زمان، چند ماه نیز به اتهام "توهین" به یک نمایندهٔ محافظه کار مجلس در یکی از همین رمان ها به زندان افتاد.
هجو بی مانند وعمیق گئورگ ویرت در نقد مناسبات سرمایه داری وسوسیالیسم بورژوائی علاوه بر اشعار انقلابی اش نقش به سزائی درگسترش اندیشه های انقلابی وکارگری داشت. درهمین ارتباط در پیشگفتار کتاب "صحنههای فکاهی از زندگی تجاری" نوشته، گئورگ ویرت مترجم، لطفعلی سمینو) آمده است:
" آقای "پرایس" كارخانهداری است كه تنها به سود خود میاندیشد. كنتس (حسابدار مطیع)، "زاسافراس"، كمكدفتردار پیر با وفاداری بردهوارش، "زومر" (فروشندهی سیار فرصتطلب) و "امزیگ" (دلال ماهر) از جمله زیردستان او هستند كه هریك جنبهای از تهی شدن از خصوصیات انسانی و از خودبیگانگی را نشان میدهند. اما آگوست ـ پسر پرایس ـ صنعت را پدیدهای میداند كه غلط اداره میشود. او راهحل مسائل را در همکاری كارگران و صاحبان صنایع میداند. "پرایس" سرانجام با شروع انقلاب بورژوا ـ دموكراتیك در جبههی قدرتمندان قرار میگیرد و با این كار سود برده و به پیروزی ارتجاع یاری میرساند.
نویسنده در این اثر با سبكی انتقادی ـ رئالیستی به انتقاد از نظام سرمایهداری موجود در جامعهی خویش میپردازد و به این اصل تاكید میورزد كه صنعت با وجودی كه هنوز قربانیانی میطلبد، برای طبقهی كارگر و از آن طریق برای همهی بشریت خوشبختی به ارمغان خواهد آورد. در نتیجهی پیشرفت صنعت، میلیونها كارگر پدیدار خواهد شد كه در نهایت، سروری معدودی از مالكان ابزار تولید را نفی خواهند كرد. یك دموكراسی تشكیل خواهد شد كه بنا به ضرورت به سوسیالیسم منتهی خواهد شد."
بعد از شکست "انقلاب ۱۸۴۸"، انتشار روزنامه"نویه راینیشه تسایتونگ" ممنوع شد. گئورگ در سالهای حاکمیت ارتجاع از نوشتن و کار ادبی بازماند. وی طی نامه ای به "کارل مارکس" ارزیابی خودرا ازاین دوره چنین بیان می کند:
"من این اواخر مطالب زیادی نوشتم. ولی هیچکدام را به نتیجه نرساندم، زیرا که در نویسندگی هدف و مقصدی نمیبینم. وقتی که تو راجع به "اقتصاد ملی" مینویسی، مطالبت معنی و مفهوم دارند. ولی مطالب من؟ مطالب من مزاحی بیش نیستند. مزاحی در بارهی سرزمین پدریمان، که شاید بر روی لبان خواننده لبخند احمقانهای بنشانند. واقعا، من چیزی بدتر از این سراغ ندارم. نویسندگی من هم با نشریه ی "نویه راینیشه تسایتونگ" تعطیل و تخطئه شد. من اعتراف میکنم، و متاسفم که این ٣ سال گذشته را برای هیچ و پوچ از دست دادم و به همان نسبت خوشحال می شوم، وقتی که به دورهی فعالیتمان درشهر کلن فکر میکنم. مهم این است، که ما خودمان را خراب نکردیم. از زمان "کارل کبیر" تا کنون، کسی با ملت آلمان چنین رفتار نکرده بود، که این نشریه کرد. من نمیخواهم بگویم که این همه کار من بود."(برگرفته از، زندگیَ، افکار و آثار "گئورگ ویرت" شاپور چهارده چریک)
پس ازشکست "انقلاب"، گئورگ ویرت درجستجوی کار، دست به سفری طولانی به قاره آمریکا زد. در سال ١٨۵۵ بار دیگر به اروپا مراجعه و کارل مارکس را در لندن ملاقات میکند و باز همچنان به سفرش ادامه می دهد. گئورگ ویرت در سال ۱۸۵٦ درحالی که تنها ٣۴ سال ازعمر پر بارش می گذشت در کوبا به بیماری تب زرد مبتلا گردید ودرگذشت. مرگ نا به هنگام اوضایعه عظیمی برای کمونیست ها و کارگران جهان بود. اما زندگی و آثار این اولین شاعر کارگران آلمان، به حیات خویش ، در تمامی دوران های مبارزات کارگران، ادامه خواهد داد.
شعری از گئورگ ویرت
یكصد مرد «هاسولی»*
آن یكصد مرد «هاسولی»،
درست یك چنین روزی بود،
و در همین ساعت، و در همینجا،
كه جان خود را از دست دادند.
و آنگاه كه بیسروصدا به خاك سپرده میشدند
یكصد زن، افتان و خیزان و هراسان سررسیدند
یكصد زن «هاسولی» گریه را سردادند
در سوگ شهیدان«هاسول».
مادران با جگرگوشههای خردسال خود آمدهبودند، و
با پسران و دختران بزرگتر:
«شما ارباب صاحبمكنت شهر ‹هاسول›،
دینی را كه بر ذمـّـهی شماست بپردازید!»
صاحب دولتمند معدن «هاسول»
زیاد طفره نرفت، و
بیدرنگ، دستمزد هفتگی
هر كارگر كشته را محاسبه كرد.
دستمزدها كه تماما ً محاسبه شد
صاحبكار، در صندوق پول را بست.
كلون آهنی با آوای خشكی سكوت را شكست
و زنان با توشهی گریه، كردند آهنگ بازگشت.
تهیه و تنظیم مجید ارژنگ
*منبع شعر: بولد، آلن ( ۱۸۵٦) شعر اجتماعی، ترجمه و تلخیص:هوشنگ باختری با ویرایشی مختصردر شعر- خُوَرنَق